شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۲ -


8. شرح زيارت جامعه (به نام الشموس الطالعة ) كه هم اكنون در پيش رو داريد اين شرح دقيق و لطيف ، مفصل بوده و در باب خود يگانه است ، و در 583 صفحه مى باشد. اين شرح در دهه آخر ذى قعده سال 1322 پايان يافت .
9. عصارة الثقلين فى حقيقة النشاءتين ، شرح خطبه اميرالمومنين با تحقيق و تفصيل 106 صفحه و در آخرش اين جمله آمده است : فعليه بكتاب السماء و العالم من البحار و در سال 1322 از آن فراغت يافت .
10. ملخص الاصول فى دين آل الرسول ، رساله اى فارسى در تحقيق اصول دين و مذهب در ص 210 صفحه مى باشد، ابتداى آن چنين است : ((سپاس ‍ آفريدگارى را سزاست كه بدايت آفريدن هر كس را از جايى نموده كه در آنجا از چيزى ذكر نتوان نمود كه به آغاز خويشتن آيتى براى شناختن آفريدگار خود داشته باشد...)) و در آن به كتاب ((التحفة الرضويه )) و ((الشموس الطالعه )) اشاره مى كند.
در مقدمه عربى اين كتاب از قول فرزندش آمده است كه ((آن جناب آثار ديگرى دارد كه همه آنها در نزد فرزند محترمش حاج سيد ابوالفضل عارفى ساكن طهران (در زمان نوشتن مقدمه آن در شموس طالعه ) موجود است .
صاحب طبقات اعلام الشيعه فرمود:
11. من به خط مرحوم مولف تقريرات دروس اساتيد بزرگش را در فقه و اصول در نزد شيخ عباس فرزند مولى حاجى طهرانى ديدم .
12. القسطاس المستقيم (كه قبلا در كتاب تنبيه الراقدين ياد شد).
13. داراى اشعار فراوانى است .
آن جناب داراى قريحه شعرى بوده و اشعارش را در جزوه اى ديدم كه در ضمن آن اين شعر بود:
دل ما خون شد اى صنم ز فراق   اى خوشا يك دست به بينم طاق
تشنه اى كو به عمر آب نديد   به تو گرديدم اين چنين مشتاق
از فراق تو اى بت رعنا   شهد چون حنظل آيدم بمذاق
زهر هجرات اثر نموده به دل   غير وصلت نباشدش ترياق
دين و دل بردى از كفم ز جفا   روزهايم ز جور تست محاق
كاش آن زلف عنبرينت را   كه سحاب است برمه آفاق
برفكندى ز چهر گلگونت   كه بپاييد معشر العشاق
وقت هجرات گذشت و وصل رسيد   نبريدم گمان مگر اشفاق
با شما عهد دوستى بستم   مر مرا محكم است اين ميثاق
درباره شرح زيارت جامعه
با اين كه در مقامات ائمه اطهار (عليه السلام) احاديث فراوانى موجود است و شمه اى از آن در اصول كافى و ديگر كتابهاى روايى آمده است ، ليكن زيارت جامعه در مواجهه با اين اسماء حسنى الهى و از قول خود ايشان موقعيت ديگرى پيدا كرده است ، چه اين كه هر زائرى در ايام زيارت خود در حرم هر يك از ائمه اطهار (عليه السلام) و يا در غير آن خود را موظف مى داند كه از بهترين زيارت استفاده مى كند و در مواجهه با محبوب خود آن را زمزمه كند، و در دل كند و اشك بريزد، معمولا اين فقره ها و جملات با مضامين عالى در حجاب عربيت براى فارسى زبان ها قرار دارد گرچه با شوق و اشتياق خوانده مى شود و اين جملات مقدس نجوى مى گردد، ليكن هر زائرى شوق دارد كه به مقامات مضامين اين زيارات نائل شود و پرده كلمات را به كنار زند و به حقايق عالى آن دست يابد و از آن جملات در زندگى خويش بهره گيرد و در خلوت خود با ائمه (عليهم السلام ) مقامات آنها را در نظر آورد، ليكن به دليل عمق مطالب و بلندى قله معارف آن دسترسى براى همه مقدور و ميسور نيست ، لذا شروح گوناگونى بر آن نوشته شده است ، و از بين اين شروح شرح جناب درود آبادى از ديگر شروح ممتاز است ، اين شرح از كسى گرفته نشده و از كتابى اقتباس نكرده و از مطالب ديگران در شرح آن استفاده نشده ، بلكه همانطور كه خود در مقدمه بيان مى كند با كمك امام رضا (عليه السلام) انجام شده است ، لذا در اين كتاب از كتابهاى ديگران نقل نمى كند، منبع آن جناب كتاب احاديث و استمداد از كلمات ائمه اطهار (عليه السلام) در شناخت مقامات ايشان است . لذا مطالب آن تازه و بكر و در جاهاى ديگر نمى توان به دست آورد، لذا اهل تحقيق شايسته است در آن بنگرند و از آن استفاده كنند.
افق مطالب اين شرح بسيار دور و گوهرهاى آن بى شمار است .
مصنف در درياى بى پايان علوم اهل بيت غوطه خورده و مرواريدهاى شاهوارى را در ساحل اين كتاب فراهم آورده است .
ابتداى كتاب اندكى دشوار است و رسيدن به قله فكر و عمق انديشه و قاف قلب مولف براى كسى كه شروع مطالعه شرح آن مى كند دشوار است ، ليكن آشنايان به زبان اگر اندكى حوصله كنند و در مطالب بيان شده انديشه كنند آنها را شيرين مى يابند و در فقرات مختلف از مقامات پر عظمت ائمه (عليهم السلام ) شمه اى خواهند بوييد. علت دشوارى زبان كتاب اين است كه سخن از مطالب عرشى و پايبند كردن به الفاظ خاكى خود كارى دشوار است ، به ويژه اگر در مقامات خلفاى الهى باشد كه انديشه بشر در ساحل آنها به گل مى نشيند و متحير و حيران مى ماند چه اين كه هيچ سافلى در رسيدن به مقامات عالى تر از خود ابزار لازم را در اختيار ندارد، و احاطه ادراكى پايين به ما فوق خود ممكن نيست ، چگونه چنين نباشد در حالى كه مقامات ايشان چنان دور از دسترس انديشمندان و صاحبان قلب و محققان عارف است كه همه آنها در كنار وجودشان ((امى )) به شمار مى روند، و در مكتب آنها طفلى بيش نيستند.
كسانى كه در عظمت بدان پايه صعود كرده اند كه به خلافت الهى نائل شده و ظل الله و سايه گسترده آفرينش هستند، و خود فرموده اند:
نزلونا لنا عن الربوبية فقولوا فينا ما شئتم يعنى ((ما را از ربوبيت پايين تر آوريد ليكن هر چه در مقامات ما خواستيد بگوييد)). چه آن كه قله انديشه هاى شما به ساحل وجود ما نمى رسد و هماى بلندپرواز قاف قلب در دامنه هستى ما خسته بال فرود مى آيد،(1) على (عليه السلام) را جز خدا و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) نشناخت و خدا را جز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) نشناختند.
بنابراين دشوارى زبان و بيان مطالب بلند عرشى در قالب كلمات خاكى باعث غموض ابتداى اين كتاب شده است .
و ثانيا مطالب مصنف دريافت هاى خود ايشان است كه در قالب كلمات در آمده است ، و اهل اشارت دانند كه مطالب مزبور تنها به صورت اشاره قابل فهم است و معانى هرگز در قالب كلمات در نمى آيند و تنها كلمات عنوان آن حقايقند و نه ظرف آنها.
و ثالثا مصنف از كلمات متعارف و اصطلاحات عرفان نظرى متعارف رايج استفاده نكرده است لذا غرابت استعمال كه خود وى براى آن معانى ابداع كرده و يا از احاديث به وديعت گرفته باعث شده است كه مطالب آن در ابتداء با حوصله بايد تلقى شود.
وليكن اين چند صفحه اوائل خود كليد هر كتاب است ، و بعدها كتاب با توجه بدان آسان مى گردد و خواننده به لطايف كتاب پى مى برد، و اندكى از اقيانوس سرشار اين زيارت عظيم به كام وى ريخته مى شود، و كام وى شيرين مى گردد.
البته خواهندگان زيارت با معرفت از آن خسته نمى گردند و با خود زمزمه مى كنند كه :
رنج راحت دان چون مطلب شد بزرگ   خاك گله توتياى چشم گرگ
آن كسى كه راه دشوار مسافرت به عتبات عاليات را بر خود هموار مى كند و از كار و زندگى و اموال دست مى كشد و خواهان نيل به زيارت و شفاعت ايشان است را چنين زحمتى اندك مى نمايد.
وى مى داند كه زيارت و قبولى آن بستگى به فهم و درك و نيت زائر از مقام ائمه (عليهم السلام ) دارد، هر چه زائر در فهم و انديشه و درك قوى تر باشد دريافت هاى قوى ترى خواهد داشت و از سفره هاى بى پايان آسمانى ايشان بهره بيشترى خواهد برد، و مراتب زائران مطابق مراتب مقامات و معرفت ايشان است و اين بر همه روشن است .
بنابراين كيفيت زيارت و عمق آن در نزديكى به ائمه اطهار (عليه السلام) و رسيدن به قرب پروردگار دخالت دارد.
و نيز زيارت به قصد شفاعت نيز با معرفت مقامات ايشان و نيز قرب به افق عبوديت و بندگى ارتباط تنگاتنگ دارد، چه اين كه مساءله شفاعت به معناى ميانجيگرى بيهوده در نظام خلقت و عالم تكوين و واقعيت جايى ندارد، بلكه شفاعت دريافت و با خود بردن كمالاتى است كه مجانست و مجالست با آنها را تضمين كند، شناخت ايشان دوستى مى آورد و دوستى عميق عشق به ارمغان مى آورد، و عشق يكتايى با معشوق را موجب مى شود و لازمه آن رهايى انسان به واسطه راه ارتباطى و رقيقه حاصله در متن وجودى اش با ائمه اطهار (عليه السلام) است . يعنى انسان ها با گره زدن وجود خود با حبل متين ولايت ايشان شاخه طوبايى مى شوند كه ريشه آن در خانه فاطمه (عليها السلام ) و على (عليه السلام) و اولاد طاهرين آندوست ، اين معنا نزديكى و قرب براى زائر مى آورد و او را به حقيقة الحقائق نزديك مى كند، شفاعت تحقق به صفات الهى است كه در ائمه اطهار (عليه السلام ) به طور كامل موجود مى باشد.
مرحوم درود آبادى از اين حقيقت كه در همه انسانها سارى است به سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) تعبير مى كند، همه انسانها از اصناف مختلف واجد اين سر هستند، ليكن اين سر بالقوه است و بايد فعليت يابد، چنگ زدن به آن و قوى كردن آن و فناى در آن باعث بالا رفتن آدمى و پيشروى در صراط مستقيم است ، چنانكه در تفسير فاتحة الكتاب آيه شريفه اهدنا الصراط المستقيم ((صراط مستقيم )) را صراط اميرالمومنين (عليه السلام) معرفى كرده اند، ايشان راه راست خدا هستند، در عالم تكوين راه با راهرو يكى است و ايشان حقيقت صراط الهى اند و سائر مردم رقيقه اى از آن صراط را در خود دارند، و هر چه با آن يگانه شوند و به كمالاتى كه اين جنبه را قوى تر مى كند متحلى شوند به صراط مستقيم نزديك تر شده و همنشينى با آنها را ميسرتر مى نمايد. لذا دم زدن از ايشان و متحلى نشدن به آن كمالات با همديگر تنافى دارد، نشانه دوستى و حب و عشق هر كس در عمل و رفتار مطابق با آن گرايش و عشق وجود دارد.
مقامات وجود
در عرفان براى وجود مراتبى قائل شده اند.
1. حقيقت مطلقه و هويت غيبيه
به نظر عرفا اين مرتبه از وجود اسم و رسمى ندارد و از آن نمى توان خبر داد و گاه از آن به عدم نيز تعبير شده است ، مراد از عدم كه فوق وجود است به لحاظ اين مرتبه است .
2. مرتبه احديت ، در اين مرتبه وحدت غالب است به طورى كه اغيار منتفى اند معمولا مقام فناء به غلبه احديت براى سلاك روى مى دهد، ليكن سلاك در اين مرتبه نيز به لحاظ مراتب تفاوت دارند. و اين سخن تفصيلى دارد كه آيه شريفه به اجمال به آن اشاره مى كند كه تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض .
3. مرتبه واحديت در اين مرتبه حقايق اسماء و صفات تفصيل مى يابند، الله اسمى است كه مستجمع جميع اسماء و صفات است و ديگر اسماء در تحت او هستند، علوم تفصيلى به موجودات در مرتبه واحديت از راه اعيان ثابت مى باشد، اعيان ثابته پيكره و تفصيل اسماء الهى اند، اين حقايق به وجود احدى موجودند.
4. مرتبه فيض منبسط كه وجود ماسوى و ميان نشين عالم حق و خلق است فيض منبسط و صادر نخستين برزخيت داشته و از آن سو مى گيرد و به اين سو مى دهد. حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمومنين (عليه السلام) به اين مرتبه رسيده اند، لذا به اين مرتبه حقيقت محمديه نيز گفته مى شود، اين امر واحد الهى است و آيه شريفه (له الخلق والاءمر) امر اشاره به آن است و نيز انما اءمره اذا اءراد شيئا اءن يقول له كن فيكون . اشاره به اين حقيقت است ، خداوند اين وجود را ماده همه موجودات قرار داده و همه موجودات به اين ماده نوشته مى شوند، به عبارت ديگر مركب نوشتن موجودات اين امر واحد الهى است ، و ديگر موجودات نقوشى بر اين پرده اند.
مرحوم درود آبادى از همين مطلب به سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در همه موجودات است تعبير مى كند، و مراد از ولايت و سر ولايت كه سارى در همه موجودات مى باشد همين مى باشد، و امام (عليه السلام) و كسى كه واجد اين مرتبه است مى تواند به همه موجودات علم داشته و در همه عالم تكوين تصرف كند. ديگر انبياء (عليه السلام) و اولياء به اندازه اى كه از اين حقيقت دارا هستند مى توانند به حقايق دار وجود علم پيدا كرده و در آن تصرف نمايند، اين مرتبه مظهر الله است و انسان كامل همين مرتبه مى باشد.
4. مرتبه عالم عقل كه مرتبه تقديس و تسبيح است و ملائكه مظهر جلال خدا بوده و منزهند، و انسان به لحاظ عالم عقل خود با اين عالم مرتبط است .
5. مرتبه عالم متال و ملكوت اعلى و اسفل در اين مرتبه صور حقايق و تمثلات حقايق در مراتب نزول و صعود قرار دارند. عالم خيال انسان كانالى از اين مرتبه مى باشد.
6. مرتبه عالم ماده و كون و فساد، عالم اجساد انسانى در اين نشاءه قرار دارد و از آن نشاءه مى گيرد، اين مرتبه پايين ترين مرتبه دار وجود است .
هر مرتبه از عوالم فوق تفصيل عالم بالاتر از خويشند، هر بالايى متن و پايينى شرح آن است . لذا مرتبه عقل واجد همه موجودات ملكوتى و ملكى است . همانطور كه بيان كرديم صادر نخستين و حقيقت محمديه نيز مشتمل بر همه مواطن و مراتب وجود است و ماده همه كلمات وجوديه مى باشد و مثقال ذره اى از آن بيرون نيست .
مرحوم درود آبادى درباره مراتب حقيقت نبوت مى فرمايد:
اين حقيقت داراى مراتبى است .
1. مرتبه تقرر و اضمحلال آن در عالم الهى و در آن عالم نمى توان به وجودى و يا عدمى بودن آن اشاره كرد، اين مرتبه غيب مطلق و نهان و مستاءثره است و مفاتيح آن در دست حضرت حق است ... اين مرتبه حتى در عالم ظهور صفات به نحو اجمال يعنى علم و قدرت و حيا و سمع و بصر نيز نمى تواند مورد اشاره قرار گيرد.
2. عالم ظهور صفات على نحوالاجمال .
3. عالم صفات به اعتبار ثبوتش براى ذات بدون تعلق به تعلقات (نه ذات عليم و قدير)... گفته مى شود.
4. عالم ثبوت صفات براى ذات به لحاظ اين ، تعلق به متعلقات دارد (و ذات عالم و قادر... مى باشد). اين سه مرحله اخير قابليت اشاره وجودى و عدمى و يا اشاره الهى و يا خلقى ندارد.
5. عالم تنزل به مرتبه معلوم و اين مرتبه قابل اشاره در عالم الهى و به اشاره الهى و قابل اشاره عدمى در عالم خلق است .
6. عالم وجود مطلق و اين مرتبه قابل اشاره وجودى در عالم خلق است . وى به آن عالم وجود كلى در عالم خلق نهاده و آن را مرتبه ولايت كليه اسم گذاشته است .
به نظر مى رسد كه مراد از مرتبه اول احديت باشد، و مراد از مرتبه دوم و سوم و چهارم مراتبى است كه از آن به واحديت نام برده مى شود.
و مرتبه پنجم و ششم نيز مرتبه وجود منبسط باشد.
و مرتبه هفتم مرتبه عقل است .
و در برخى از كلمات وى مرتبه پنجم و ششم را نيز به علم الهى برده . بنابراين بايد آن را نيز از عوالم واحديت شمرد. چنانكه مرتبه هفتم وجود منبسط است ، و در كلمات وى اندكى اختلاف ديده مى شود، و نمى توان به طور جزم آنها را منطبق بر مراتب فوق كرد.
مرتبه قاب قوسين و مرتبه ولايت ، ولايت كليه و ذكر و صادر اول و مرتبه نبوت همه اسامى مرتبه ششم در كلام وى هستند. البته به لحاظ اين كه از خداوند تلقى مى كند به وى ولى و رسول گفته مى شود.
شايان ذكر است كه مراتب وجود و عوالم گوناگون به اعتبارات گوناگون تقسيمات گوناگون شده اند، چنانكه در روايات نيز گاه به عالم دنيا و آخرت و گاه به چهارده هزار عالم و گاه به هيجده هزار عالم تقسيم شده است ، لذا بايد به جهت تقسيم نگريست .
مرحوم درود آبادى در اين كتاب بسيارى از روايات اصول كافى را شرح مى كند، چه اين كه بيان مقامات ائمه اطهار (عليه السلام) را خود ايشان بايد بنمايند، و ديگران هر چه از مقامات ايشان گفتند تنها شمه اى از آن است .
در اين كتاب روايات طينت و چگونگى ارتباط طينت شيعيان با آنها و ارتباط تكوينى وجودى بين آنها تحليل شده است .
ارتباط عوالم طولى با عوالم عرضى و چگونگى تشخص تقابلى و محيطى و محاطى ائمه اطهار (عليه السلام) با خلق روشن شده است ، و اين كه به چه اعتبار مردم و ائمه (عليهم السلام ) در عرض هم و به چه اعتبار ايشان مبداى و منتهاى ديگرانند، و نيز ارتباط پروردگار با مردم چگونه است .
مراتب علم ائمه (عليهم السلام ) و خصوصيات آن نيز روشن شده و مراتب مشيت و اراده و قدر و قضاء و اذن و كتاب و اجل معلوم گرديده است .
ما در مقدمه به همين مقدار اكتفا مى كنيم و اميدواريم كه خداى تعالى - مفاتيح آن را در اختيار محبوبانش قرار دهد و آن را آبشخورى شيرين براى جويندگان معرفت و اهل ارادت نمايد، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
والسلام عليكم
اول محرم الحرام 1425
و انا العبد محمد حسين نائيجى
پيشگفتار:
در حمد و ثناى خداوند(2)
ستايش خداى راست كه الهام بخش ستايش بندگان است ؛ بندگان را بر معرفت ربوبيت خويش سرشت ، راهنماى وجودش را خلقش ، و نشانه ازل خود را حدوث مخلوقات ، و شباهت خلايق به همديگر را نمايان گر بى بديل بودن خود، و شاهد قدرت خود را آيات خويش قرار داد، صفات بر ذات وى ممتنع و رؤ يتش به چشمان مستحيل و احاطه بر وى به عقول محال است . وجودش را نهايتى نيست و بقاى او را غايتى نمى باشد، مشاعر او را درك نمى نمايند و حجاب ها او را نمى پوشانند، حجاب بين او و خلقش خلق او هستند، زيرا آنچه را كه ذوات مخلوقات دارند بر وى ممتنع است و آنچه را كه بر مخلوقات ممتنع است بر وى ممكن ، تا آفريننده از آفريده تفاوت كند و محيط از محاط تمايز يابد و پرورش گر از پروريده .
وى واحدى است نه به وحدت عددى ، و آفريدگارى است نه به واسطه حركت . بيننده اى نه به آلت ، و شنونده اى نه به ابزار جدا، و شاهدى نه با تماس است ، باطنى نه در تحت پوشش ، و آشكار جدايى ، نه به دورى مسافت ، ازلش جلوگير جولان فكرها و ديمومت وى رادع عقول از استشراف است ، از كنه وى بيننده هاى نافذ باز مى گردند و از وجودش ‍ اوهام گردش گر در مى شكند.
معرفت وى ابتداى ديانت و كمال معرفت وى توحيدش و كمال توحيدش ‍ نفى صفات از اوست ، زيرا هر صفتى شهادت مى دهد كه غير از موصوفات مى باشد و موصوف شهادت مى دهد كه غير صفت است و اين هر دو شهادت بر دوگانگى است كه ازل بودن وى آن را نمى پذيرد، پس هر كس او را وصف كند او را محدود كرده و هر كس او را محدود كند او را تحت شمار در آورده و هر كس او را تحت عدد در آورد ازليت وى را زائل كرده و هر كس ‍ از چگونگى وى بپرسد، او را تحت اوصافى قرار داده است و هر كس بپرسد او در چه چيز قرار دارد او را مشمول و در ضمن چيزى قرار داد و هر كس از اينكه او بر چه چيز قرار دارد، جويا شود پس او را بر دوش چيزى قرار داد و هر كس از مكانش بپرسد او را از برخى جهات خالى كرده و هر كس از ماهيت وى بپرسد او را وصف كرده و هر كس از نهايت وى بپرسد او را داراى نهايت قرار داده است .
دانا به هنگامى كه دانسته اى نبوده و آفريدگار به هنگامى كه آفريده اى موجود نبود، پرورنده اى به هنگامى كه پروريده اى نبود و اين گونه پروردگارمان موصوف مى شود و او بالاتر از آنچه است كه وصف كننده ها وصف كنند. شهادت به ((لا اله الا الله )) مى دهم ، خدايى كه يگانه است و شريكى ندارد، چنان كه خود براى خود به يگانگى شهادت داد و فرشتگان و خردمندان مخلوقش شهادت دادند، خدايى جز خداى عزيز و حكيم نيست .
و گواهى مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بنده برگزيده و پيامبر مرضى خداست ، او را براى هدايت و دين حق به پيامبرى فرستاد تا بر همه اديان غالب شود، گرچه دوگانه پرستان را خوش نيايد. و گواهى مى دهم كه على اميرالمومنين و يازده فرزند معصوم وى يعنى حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حجت منتظر - (عليهم السلام ) - وصى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حجت هاى الهى بر بندگان و جانشينان وى بر روى زمين و بندگان گرامى خدايند؛ از سخن او به در نمى روند و فرمان وى را به كار مى برند و ايشان را دوست دارم و از دشمنان ايشان بيزار و به خواست خدا بر همين زندگى مى كنم و بر آن مى ميرم و برانگيخته مى گردم . ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
در دوستى اهل بيت
برادرانم ! به نزد من خوشايندترين چيز بعد از توحيد خدا و تصديق پيامبرش پيوند با آن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است ؛ چنان كه خداى تعالى فرمود: اءفمن يعلم اءنما اءنزل اليك من ربك الحق كمن هو اءعمى انما يتذكر اءولوا الاءلباب الذين يوفون بعهد الله و لا ينفضون الميثاق والذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ... اءولئك لهم عقبى الدار جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و اءزواجهم و ذرياتهم و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمر الله به اءن يوصل و يفسدون فى الاءرض اءولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار؛(3) يعنى : ((پس آيات آن كس كه مى داند آنچه بر تو نازل مى شود حق است ، با آن كس كه نابيناست ، برابر است ؟! تنها خردمندان آن را ياد آورند، آنان كه پيمان خدا را وفا مى كنند و عهد شكنى نمى نمايند و آنان كه آنچه را خدا فرمان به پيوند داده مى پيوندند و از او مى هراسند و از حساب بد مى ترسند... ايشان را بهشت جايگاه است ، بهشت عدن كه ايشان در آن شوند، به همراه كسانى از پدران و زنان و فرزندان شايسته ايشان ؛ فرشتگان از درهاى مختلف بر ايشان وارد شوند (و گويند): سلامت و آسايش به پاداش آنچه خويشتن دارى كرديد، بر شما باد! چه خوش ‍ خانه اى عاقبت نصيب شما شده است . آنان كه پيمان خدا را بعد از ميثاق مى شكنند و آنچه را كه خدا به پيوند فرمان داده قطع مى كنند و در زمين تباهى مى كنند بر ايشان لعنت و خانه بد (جهنم ) باد)).
و خداى تعالى فرمود: والذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات لهم ما يشاؤ ون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اءسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور؛(4) يعنى : ((آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، در باغ هاى بهشتى اند، ايشان آنچه بخواهند به نزد پروردگارشان موجود است ، اين پاداشى فراوان است . همين را خداى تعالى به بندگان مومن و آنان كه كارهاى شايسته كرده اند، بشارت مى دهد. بگو: من بر رسالت پاداشى جز دوستى اهل بيتم نمى خواهم و هر كسى خوبى كند، بر آن خوبى بيفزايم ، خداوند بخشنده و پاداش دهنده است )).
روشن است كه پيوند و دوستى مترادف معرفت است ، هر چه معرفتى فزونى يابد، آن دو مستحكم تر گردند، چنان كه امام صادق (عليه السلام) در نامه اش به ابى الخطاب فرمود: و كيف يطاع من ال يعرف و كيف يعرف من لا يطاع ؛(5) يعنى : ((چگونه فرمان كسى برده مى شود كه شناخته شده نيست و چگونه شناخته مى شود كسى كه فرمان برده نمى شود)).
در تضرع و زارى و عنايت ربانى به مولف
بر شما باد به مراعات نفس خويش ! و گمراهى گمراهان به هنگامى كه هدايت يافته ايد به شما زيانى نمى رساند؛ زيرا هر كس رهين كرده خويش ‍ است و پدر از فرزند كفايت نمى كند و فرزند نيكوكار از پدرش كفايت نمى نمايد، شما هستيد و روزگار اندك ، اگر كوتاهى كنيد و به باغ هاى بهشت كه براى شما آنچه را بخواهيد مهياست نشتابيد، آيا در روز پشيمانى ((رب ارجعونى ؛ يعنى : خدايا ما را بازگردان )) شما را سودى دارد؟!