شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۱۵ -


و همو در ماده طبع گفت : الطبع و الطبيعة و الطباع بالكسر السجية التى جبل عليها الانسان ؛ طبع و طبيعت و طباع با كسر طاء به معناى سجييت است كه انسان بر آن مجبول و مفطور شده است و گفت : ((و طبع عليه كمنع : ختم )) يعنى طبع عليه مثل منع در وزن و به معناى ((مهر زد)) مى باشد.
پس مراد از طينت طبيعتى است كه بر انسان غالب باشد، چه اين كه هر كس ‍ طبيعتى دارد؛ مثلا مى گويند: طبيعت فلانى دموى و يا صفرايى است و مراد اين است كه خلط غالب بر وى دم و يا صفراء است ، نه اين كه ديگر اخلاط چهارگانه در وى موجود نيست .
در عهد الست
پس مرا اين است كه هم مومن و هم كافر به لحاظ ذات خويش داراى همه مراتب عليين و سجين هستند، چنان كه اخبار نخست كه بعد از گرفتن ذريه از پشت آدميان كه به معناى فعليت يافتن همه عوالم است چنين مى فهمانند، به همين خاطر وقتى با اين سخن حق تعالى : اءلست بربكم قالوا بلى (318) مورد خطاب قرار گرفتند همه به ((بلى )) تصديق كردند چنين تصديقى دلالت دارد بر اين كه همه عوالم خويش را در مسير خواست و اراده پروردگارشان صرف كرده اند. ولى وقتى به ((هذا محمد رسولى )) مورد خطاب قرار گرفتند، از پذيرش رسالت آن حضرت تن زدند، اين انكار منافات با اقرار به ربوبيت داشت و لذا كاف رشدند، و كفر و سجين طبيعت ايشان گرديده است .
و اگر كسى به ربوبيت و رسالت اقرار نمايد، ولى به ولايت تن ندهد، با اين كه اقرار به آن دو بايد اقرار به ولايت را در پى داشته باشد، چنين انكارى كه همان ظلمت طاغوتى است باعث مى شود كه طبيعت وى سجينى باشد.
و اگر كسى به ربوبيت و رسالت و ولايت اعتراف و اقرار نمايد، ولى ملكات و افعال و آثار آن را از بين برده و بسوزاند، به اندازه ميل به معاصى و تاءبى طبيعتش سجينى مى گردد. بنابراين آفرينش طينت عليينى در مومن و سجينى در غير مومن بر خلاف عدالت خداوندى نيست .
علاوه اين كه اين اخبار تصريح دارند كه دلها و بدنهاى پيامبران و شيعيان آنها از عليين ساخته شده و دلها و بدنهاى كافران و پيروان آنها از سجين آفريده شده است .
روشن است ؟ عوالم دلها و ابدان پايين تر از عالم فطرت است ، چه اينكه عالم فطرت ، اولين عالم خلقت است و در اين عالم همه مردم به ربوبيت و وحدانيت اقرار و اعتراف نمودند، چنين اقرارى ملازم با اقرار به رسالت و ولايت و طاعت همه جانبه است و لذا در آيه شريفه فطرت الله اءلتى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ؛(319) يعنى : ((فطرت خدا كه مردم بر آن آفريده شده و هرگز آفرينش الهى دگرگون نخواهد شد)) و به همان اشاره شده است پس روشن گرديد كه معناى روايت (320) كل مولود يولد على الفطرة ثم ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه هر كودكى بر فطرت زاييده مى شود آنگاه پدر و مادرش او را يهودى و نصرانى مى نمايند. اين است كه چنين كودكى با دل بدون انكار پروردگار متولد مى شود، يعنى وى با دل پذيراى ربوبيت زاده مى گردد، چنين پذيرشى ملازم با اقرار - پيامبران و اوصياى آنها و پيروى از دستورات ايشان مى باشد، ليكن چون از پدران و مادران خويش پيروى مى نمايد يهودى و يا نصرانى مى گردد، بنابراين اين انكار و تن زدن از پذيرش رسالت و يا ولايت و يا غير آن بعد از اتمام حجت بر ايشان يعنى بعد از اقرار به ربوبيت است .
و نيز معناى اين روايت : السعيد سعيد فى بطن امه و الشقى شقى فى بطن امه يعنى : ((و سعادتمند از شكم مادر سعادتمند و شقاوتمند از شكم مادر شقاوتمند است )) اين است كه سعادت و شقاوت توشه اى
است كه وى از عالم جبلت بعد از پذيرش و مخالفت بر داشته است ، بنابراين بر جبر دلالت ندارد.
و نيز معناى آيه شريفه : و لقد ذراءنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ...(321) يعنى : هر آينه ما بسيارى از جنيان و انسانها را براى جهنم آفريده ... همين است چه اين كه ((ذراء)) (خلق ) به معناى تنزيل و تنزل در عالم طبيعت و جسم است چنان كه از آيه شريفه : و هو الذى ذراءكم فى الاءرض و اليه تحشرون (322) يعنى : ((اوست كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور و برانگيخته مى شويد)) همين مطلب ظاهر و هويداست پس اين تنزيل بعد از عالم جبلت است .
در طينت محمد و آل محمد
بله در اينجا اخبار ديگرى وجود دارد كه ظاهر آنها دلالت دارد بر اين كه حضرت محمد و عترتش (عليه السلام) از طينت غير مركب ساخته شده اند.
همانند اين روايت بحارالانوار(323) به نقل از معانى الاخبار به اسنادش به جعفر بن محمد از پدرش از جدش از پدرش از على بن ابى طالب (عليه السلام) آن حضرت فرمود: ان الله تبارك و تعالى خلق نور محمد قبل اءن خلق السماوات و الاءرض و العرض و الكرسى و اللوح و القلم و الجنة و النار و قبل اءن خلق آدم و نوحا و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و داود و سليمان (عليه السلام) و كل من قال الله عزوجل فى قوله و وهبنا له اسحاق و يعقوب الى قوله و هديناهم الى صراط مستقيم و قبل اءن خلق الانبياء كلهم باءربع مائة اءلف سنة و اءربع و عشرين اءلف سنة و خلق عزوجل معه اثنى عشر حجابا... الحديث يعنى : ((خداى تبارك و تعالى نور محمد را قبل از آفرينش آسمانها و زمين و عرش و كرسى و لوح و قلم و بهشت و جهنم قبل از آفرينش آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و يعقوب و موسى و داوود و سليمان و همه كسانى كه در آيه شريفه ((و ما به او اسحاق و يعقوب بخشيديم ... و ايشان را به راه راست هدايت كرده ايم )) ياد شده و نيز قبل از آفرينش همه انبياء به صد و بيست و چهار هزار سال آفريده و با وى دوازده حجاب آفريد... الحديث .
اين حديث شريف در صدد بيان احاطه مراتب و وجود ايشان بر همه مراتب است ، چه اين كه انوار ايشان بسيط است و مراتب پايين تر شاءنى از شؤ ون ايشان است ، زيرا ايشان از بندها و حدود و مراتب پايين تر آزادى ، لذا داراى برترين مرتبه اختيارند، چنان كه قبلا آن را بيان كرده ايم .
علاوه اين كه اگر ايشان را به مرتبه اى محدود كنيم و ايشان را محيط بر ديگر مراتب ندانيم با جلالت شاءن و علو مقام ايشان سازگارى ندارد، زيرا دانستيد كه هر انسان بلكه هر موجودى نمونه اى از عالم اكبر است ، پس چگونه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آلش (عليه السلام) كه معادن رحمت و اهل بيت نبوت و عترت حبيب پروردگار عالميان و خاتم انبياءاند چنين درجاتى نداشته باشند؟!
پس معلوم گرديد كه عصمت ايشان با اختيارشان منافات ندارد، چه اينكه عصمت پاداش فناى مطلق ايشان در آتش عبوديت و ثابت قدمشان در اقرار به ربوبيت در عالم ميثاق است .
اختيار در ديگر موجودات
اينجا بايد نكته اى را يادآور شويم ، مطالب ياد شده ما در بيان اختيار آدميانى است كه مظهريت تامه دارند و آينه جامعه حق تعالى هستند، ولى اختيار در موجوداتى كه از نور صرف و يا تاريكى محضند، همانند فرشتگان و شياطين بيانى ديگر دارد، توضيح اين كه هرگز آثار ظلمانى از نور نشاءت نمى گيرد، چنان كه آثار نورانى از ظلمت صادر نمى شود و چون خداى تعالى مردم را به اطوار گوناگون و انواع مختلف آفريد به گونه اى كه هيچ فردى از يك نوع را نمى يابى كه در تمام اوصاف با همديگر شبيه باشند، چنان كه در افراد انسان مشاهده مى شود، با اين كه همه خصوصيات همديگر را از جهت نوع دارا هستند، ولى هيچ يك با ديگرى شباهت ندارد، اين اختلاف اوصاف و ظواهر نشانگر يك اختلاف درونى و ذاتى است ، چه اين كه اختلاف آثار بر اختلافات موثرها دلالت دارد، و با اختلاف و گوناگونى ذوات احكام و صحت ها و بيمارى ها و ثمرها و عقلها و كفر و ايمان و درجات و عقابها و پاداش ها و طاعت ها و نافرمانى ها تفاوت مى يابند. به همين خاطر طاعت فرشتگان با طاعت شياطين تفاوت مى كند، چنان كه طاعت و فرمانبردارى هر گروه از فرشتگان غير گروه ديگر است همين تفاوت ها در انسان نيز مى آيد.
هر مكلفى در طاعت خود بايد فصد تقرب و اخلاص به پروردگار داشته باشد. تقرب به معناى آوردن فعل و يا ترك آن به عنوان اين كه مملوك مولى است و بايد خود و همه توان خويش را در آنچه مولى به آن فرمان داده به كار گيرد، به همين خاطر اگر كارى را با چنين عنوانى انجام داد و در آن هدف ديگرى را دنبال نكرد مخلص است ولى اگر كارى را انجام داد و خواسته به خود سودى برساند و يا زيانى را دور نمايد نافرمان و غاصب است ، چه اين كه در مملكت مولاى خود بدون اجازه اش تصرف كرده است .
و اگر كارى را با اين عنوان به همراه بهره ورى و يا دفع زيان از حريم خويشتن انجام دهد مشرك است ، و اگر كار وى هيچ يك از عناوين مزبور را نداشته باشد كار بيهوده اى كرده است .
پس فرشته و يا انسان و شيطان و يا ديگر موجودات مختارند و مى توانند افعال خود را تحت عنوانى از عناوين فوق بياورند و همه در اين اختيار مساويند، گرچه هر يك بر طبق آثار نورى و يا ظلمانى كه در آنها رفتار مى كنند، بنابراين در طاعت و معصيت آزادند و مى توانند آثار وجودى خود را به عنوان طاعت و يا معصيت بياورند، چه اين كه اعمال و آثار بدون عنوان ياد شده طاعت و معصيت به شمار نمى رود و با عنوان مزبور به طاعت متصف مى گردد.
به همين دليل امام (عليه السلام) فرمود انما الاعمال بالنيات (324) يعنى : ((هر كارى به نيت خود شكل مى گيرد)) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:(325) رفع عن امتى تسعة : السهو، والنسيان ، و ما لا يعلمون و الخطا، و ما اضطروا اليه و ما استكرهوا عليه ((از امت من نه چيز برداشته شد: 1 - غفلت 2 - فراموشى 3 - آنچه را نمى دانند 4 - اشتباه 5 - آنچه را به آن ناچار شده اند 6 - بر آنچه مجبور و وادار شده اند...))
چه اين كه علت برداشت زحمت از شانه مكلفين در موارد ياد شده به اين خاطر است كه آنها عنوان هاى ياد شده را نداشته اند، ما در ضمن جمله ((و عظمت النعمة )) در اين دعا توضيح بيشترى خواهيم داد.
اكنون كه اين مقدمه را فهميدى كه ابرارى كه به آتش عبوديت سوختند از اصحاب يمين هستند، كسانى كه از طينتى خلق شده اند، كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و فرزندان پاكش (عليه السلام) از آن آفريده شده اند.
و در كافى (326) از حضرت امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ان الله خلقنا من اعلى عليين و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا منه و خلق ابدانهم من دون ذلك و قلوبهم تحت الينا، لانها خلقت مما خلقنا ثم تلا هذه الايه : كلا ان كتاب الابرار لفى عليين و ما اءدراك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون (327) يعنى : ((خداوند ما را از اعلى عليين آفريد و دلهاى شيعيان ما را از آنچه ما را از آن آفريد، خلق كرد و بدنهاى ايشان را از غير آن آفريد و دلهاى ايشان به سوى ما گرايش داد، زيرا آنها را از آنچه ما را آفريد خلق كرد، آنگاه اين آيه شريفه را قرائت فرمود: هرگز، نامه نيكان در عليين است و شما عليين را چگونه درك مى كنيد؟ نامه اى نوشته شده است ، كه مقربان شاهد آن هستند)).
(در ادامه فرمود): و خلق عدونا من سجين و خلق قلوب شيعتهم مما خلقهم و ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوى اليهم لانها خلقت مما خلقوا منه ثم تلا هذه الاية : ((كلا ان كتاب الفجار لفى سجين و ما اءدراك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين (328))) و قال تعالى : (ليس البر باءن تاءتوا البيوت من ظهورها و لكن البر من اتقى و اءتوا البيوت من اءبوابها)(329) يعنى : ((و خداوند دشمنان ما را از سجين آفريد، و دلهاى پيروان ايشان را از آنچه ايشان را آفريد خلق نمود، بدنهاى آنها را از غير آن آفريد، به همين خاطر دلهاى پيروانشان به ايشان گرايش دارد چون از ماده اى خلق شده اند كه ايشان آفريده شده اند آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: هرگز، كتاب و نامه فاجران در سجين است و سجين را چگونه درك كنى ؟ نامه اى نوشته شده است ، در آن روز واى به حال تكذيب كنندگان )) و خداى تعالى فرمود: ((خوبى اين نيست كه از پشت سر منزل به داخل آن رويد، خوبى اين است كه كسى پروا پيشه كند و از در خانه ها به آن وارد شويد)).
احتجاج (330) از اميرالمومنين روايت كرده است كه فرمود: قد جعل الله للعلم اهلا و فرض على العباد طاعتهم بقوله و اتوا البيوت من ابوابها و البيوت هى بيوت العلم الذى استودعته الانبياء و ابوابها و اوصياءهم يعنى : ((خداى تعالى براى دانش اهلى قرار داد و طاعت آنها را بر بندگان با اين آيه واجب كرد كه : از درهاى خانه به داخل خانه رويد. مراد از خانه ها خانه هاى دانشند، دانشى كه انبياء در آن خانه ها به وديعه گذاشته اند و درهاى آن خانه ها اوصياى آنها هستند)).
و از آن حضرت روايت شده است : نحن البيوت التى امر الله ان يؤ تى ابوابها نحن باب الله و بيوته التى يوتى منه فمن بايعنا و اقر بولايتنا فقد اتى البيوت من ابوابها و من خلفنا و فضل علينا غيرنا فقد اتى البيوت من ظهورها... الحديث ؛ ما خانه هايى هستيم كه خداى تعالى فرمان داد كه مردم از درهاى آن وارد شوند، ما باب خدا و خانه هاى او هستيم كه بايد مردم وارد آن شوند، پس هر كس با ما بيعت كرد و به ولايت ما اقرار نمود، از درهاى خانه وارد شده و هر كس با ما مخالفت كند و ديگران را بر ما برترى دهد، از پشت سر خانه ها وارد آن شده است ...)).
پس مراد از اين جمله شريف ((و عناصر الابرار)) اين است كه ايشان مبداء و محل پيدايش شيعيان هستند كه از طينت ايشان آفريده شده اند و به خدا و پيامبرش ايمان آورده و به ولايت در ميثاق سوم اقرار كرده اند، بنابراين جبلت ايشان پاكيزه و طينت ايشان طيب و طاهر گرديده و كتابهاى ايشان در عليين قرار گرفت و مقربان شاهد اين كتابها هستند و كتابها و نامه هاى ايشان در روز قيامت از سمت راست به دست ايشان مى رسد و به آسانى حساب رسى مى شوند، آنگاه به سوى اهل خود شادان بر مى گردند، و الحمد الله رب العالمين .
فرمود:
و دعائم الاءخيار
((دعائم )) جمع ((دعامه )) به كسر دال ، ستون خانه و چيزى است كه شى ء بدان تكيه زند و قيم شى ء باشد.
((الاخيار)) جمع ((خير))(331) به تشديد به معناى كسى است كه اعمال او شايسته است و شايستگى اعمال بعد از شايستگى دين و جبلت مى باشد، چنين شخصى مرتبه ملكات و افعال وى با آتش عبوديت بعد از افروختن آتش سوخته گرديد، چنان كه در جمله قبلى دانستيد، زيرا خداى تعالى فرمود: كنتم خير اءمة اءخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(332) يعنى : ((شما بهترين امت ها بوديد كه به سوى مردم آمديد، به خوبى ها سفارش مى كنيد و از بدى ها جلوگيرى مى كنيد)).
چه اين كه جمله ((تاءمرون )) و بعد از آن تفسير و بيان جهت بهترين امت و خيريت است يعنى علت اين كه بهترين امت هستيد اين است كه امر به معروف و نهى از منكر مى نماييد.
در حقيقت عبوديت
تحقيق اين مطلب به گونه اى كه مورد خرسندى پادشاه دانا و عادل و مهربان به مردم قرار گيرد و شفاى درد دل خردمندان گردد، گرچه با مطالب گذشته روشن شده است اين كه خداى تعالى انسان و جن را صرفا براى عبادت خلق نموده ، يعنى ايشان را براى اقامه و برپا نگه داشتن حقيقت عبوديت كه با اين گفتار ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شى ء يعنى : ((خداوند به بنده مملوكى مثال مى زند كه بر چيزى توانايى ندارد)) آن حقيقت را روشن كرده آفريده است .
پس آفرينش ايشان از چيزى نبود، آنگاه خداى تعالى به تدريج و نه به يكبارگى آيات آفاقى و انفسى را به ايشان بخشيده . يعنى ايشان را از حالى به حال ديگر انتقال داده ، چنان كه فرمود: و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضعة عظاما فكسونا العظام لحماثم اءنشاءناه خلقا آخر فتبارك الله اءحسن الخالقين ثم انكم بعد ذلك لميتون (333) يعنى : ((هر آينه ما انسان را از سلاله و زبده گل آفريده ، آنگاه اين زبده را نطفه قرار داده و در مكان مطمئن (رحم ) قرار داديم ، آنگاه نطفه را علقه (خون بسته ) كرديم و علقه را مضغه (گوشت ) نموديم و مضغه را استخوان كرديم ، آنگاه به استخوان گوشت پوشانيديم و سپس او را به خلقتى ديگر آفريديم ، پس ‍ خدايى كه بهترين آفرينندگان است مبارك است ، آنگاه بعد از اين ميرنده ايد)).
و فرمود: الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يعنى : خدايى كه شما را در حالى كه ضعيف بوده ايد آفريد، آنگاه بعد از ضعف به شما نيرو داد، آنگاه بعد از قوت ضعف و پيرى داد)).
آنگاه خداوند فرمود: و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال و الاءنفس و الثمرات و بشر الصابرين (334) يعنى ((شما را به و گرسنگى و كمبود اموال و جانها و ميوه ها مى آزماييم ، و به شكيبا پيشگان بشارت ده )).
آنگاه خداوند پيامبران را فرستاد و كتابها را نازل نمود، چنان كه فرمود: كما اءرسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون فاذكرونى اءذكركم و اشكروالى و لا تكفرون (335) يعنى : ((همانگونه كه پيامبرى از شما براى شما فرستاديم ، آيات ما را بر شما خواند، و شما را تزكيه كرده و كتاب و حكمت را به شما آموخت ، و چيزهايى را كه شما خود نمى توانستيد بياموزيد آموخت ، پس ‍ يادم كنيد تا يادتان كنم و سپاسم گزاريد و ناسپاس نباشيد)). خداوند ايشان را راهنمايى كرد، راه خير و راه شر؛ و نور و ظلمت را معلوم نمود، آنگاه فرمود: لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها و الله سميع عليم (336) يعنى ((در دين اجبارى نيست ، راه رشد (و كمال ) از راه گمراهى آشكار گرديد، هر كس به طاغوت كفر بورزد و به خداى ايمان آورد، به دستگيره محكم كه هرگز پاره نمى شود چنگ زده است و خداوند شنواى داناست .))
آنگاه خداوند به متقين وعده داد و فرمود: يا اءيها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و الله ذو الفضل العظيم (337) يعنى : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر پروا پيشه كنيد خداوند براى شما راهگشايى خواهد كرد و گناه شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند داراى فضل و رحمتى بزرگ است )).
و نيز چنين وعده داده است : يا اءيها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم و الله غفور رحيم ؛(338) يعنى : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا وند بهراسيد و به پيامبرش ايمان آوريد، زيرا به شما دو بخش از رحمت خود را مى دهد، و براى شما نورى قرار مى دهد كه به آن راه رويد و شما را مى آمرزد و خداوند بخشنده مهربان است )).
خداوند فرقان و نور را به واسطه ظهور مرتبه ولايت در عوالمشان قرار داد، لذا با آن مى توانند بين حق و باطل تفاوت گذارند و با آن در تاريكى هاى معنوى و صورى راه مى روند اين همان حكمت است كه به هر كس داده شده به وى خير كثير داده شد و لذا به ولايت تفسير گرديده است .
آنگاه خداوند براى ايشان ولى ظاهرى قرار داده و فرمود: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (339) يعنى : ((ولى شما فقط خدا و رسولش و كسانى كه ايمان آورده مى باشد، كسانى كه نماز را بر پاى مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند)). آنگاه فرمود: اءو من كان ميتا فاءحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثلفه فى الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون (340) يعنى : ((آيا كسانى كه مرده اند و ما ايشان را زنده گردانيديم و به ايشان نورى داديم كه در بين مردم مى روند، همانند كسانى اند كه در تاريكى ها هستند و از آن بيرون نمى روند اين گونه رفتار كافران براى ايشان زينت يافت )).
پس حقيقت عبوديت اين است كه بنده با تمام وجود و خصوصيات خود ملك خالص خدا باشد و بعد از پيدايش بنده ، جان و تمام صفات و خصوصيات خويش را به پروردگار عالميان واگذار كند، چنان كه فرمود: ان الدين عند الله الاسلام (341) يعنى : ((دين در نزد خدا همان اسلام (و تسليم كامل ) است )).
و فرمود: و اتبع ملة ابراهيم حنيفا و اتخذ الله ابراهيم خليلا(342) يعنى : ((و از ملت ابراهيم حنيف پيروى نما و خداوند ابراهيم را خليل خود گرفت )).
و فرمود: و من اءحسن دينا ممن اءسلم وجهه لله و هو محسن (343) يعنى : ((دين چه كسى بهتر از اين است كه صورت خود را تسليم خدا كند و در اين حال به خوبى از عهده آن برآيد)).
و فرمود: بلى من اءسلم وجهه لله و هو محسن فله اءجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (344) يعنى : ((آرى هر كس روى خود را تسليم خدا كند و اين كار را به خوبى انجام دهد، اجرش به نزد پروردگارش محفوظ است و بر ايشان هراسى نيست و ايشان غمگين نمى گردند)).
و فرمود: و من يسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى و الى الله عاقبة الاءمور(345) يعنى : ((هر كس روى خود را به خدا تسليم كند و در اين حال به نيكى چنين كند، حتما به ريسمان محكم چنگ زده و پايان امور به سوى خدا بر مى گردد)).(346)
پس حقيقت اسلام اين است كه بنده نفس خود را با همه ويژگيها تسليم خداى تعالى نمايد، عبد هرگز نمى تواند چنين كنند، مگر اين كه به آن نور فرقانى - كه نور ولايت در عالم عبد و سر اميرالمومنين و امامان پاك از فرزندانش (عليه السلام) مى باشد - برسد، لازمه آن اين است كه ظاهر خويش را تسليم ولى زمانش گرداند، ولى زمان ممكن است پيامبر و وصى او باشند، تسليم به معناى فرمانبردارى از فرمانهاى آنها و دورى از نواهى است .
و چون حقيقت عبوديت و اسلام به سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه همان نور ولايت در مردم است محقق مى شود لذا عناصر ابرار شده اند، و چون ظاهر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در بين مردم باعث مى شود كه مردم از ايشان معارف دين و احكام شرعى را بياموزند - معارف و احكام شرعى كه صور مراتب آن نور در عالم فعل است و عبد با صرف همه توانايى هايى كه خداوند به او داده در راه هدفى كه او را آفريده و در واقع سپاسگزارى و شكر از خدا همين است - لذا ايشان ((دعائم الاخيار)) هستند.
پس دانستيد كه نيازمندى به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) امر تعبدى نيست ، بلكه هرگز كسى بنده خدا نمى شود، مگر اين كه به سر و معرفت نورانيت ايشان برسد و بنده اى مطيع نمى گردد، مگر اين كه بعد از شناخت ايشان از آنها فرمان برد پس ‍ خداوند از اسلام و مسلمانان به ايشان بهترين پاداش دهد، پاداشى كه شايسته و بايسته باشد، چه اين كه ايشان اهليت آن را دارند.
مراتب عبوديت
از مطالب ياد شده دانسته شد كه عبوديت داراى سه مرتبه است : مرتبه نخست : عبوديت مطلقه ، و آن اين است كه بنده تمام مراتب خود را بدهد، و خود را از عالم طبيعت و خيال و وهم و عالم نفس و عالم عقل بيرون كشد به گونه اى كه از همه مراتب وجودى خود در دست پروردگار جهانيان بميرد و به عالم يقين برسد، چنان كه مولى امام ابوالحسن رضا (عليه السلام)(347) به آن در پاسخ زنديق كه گفت : بنابراين خداوند چيزى نيست ، زيرا به حسى از حواس ادراك نمى شود؟ اشاره كرد و فرمود: و يلك لما عجزت حواسك عن ادراكه انكرت ربوبيته و نحن اذا عجزت حواسنا عن ادراكه ايقنا انه ربنا بخلاف شى ء من الاشياء يعنى : ((واى بر تو! هنگامى كه حواس تو از دريافت وى ناتوان شد ربوبيت او را انكار كردى و ما به هنگامى كه از ادراك وى ناتوان شديم ، يقين پيدا كرديم كه او پروردگار ما و بر خلاف ديگر اشياست )).