شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۴۳ -


پرسيدم : مولاى من مگر بيش از يك نفس داريم ؟
پاسخ داد: كميل ! چهار نفس داريم : 1. نفس ناميه گياهى ، 2. نفس مدركه حيوانى ، 3. نفس ناطقه قدسى 4. نفس كليه الهى و هر كدام داراى پنج قوه و دو خاصيت هستند.
نفس ناميه گياهى داراى پنج قوه : 1. ماسكه 2. جاذبه 3. هاضمه 4. دافعه 5. مربيه است و دو خاصيت دارد: 1. كمى 2. زيادى را بر عهده دارد و از كبد برخاسته شده است .
نفس مدركه حيوانى داراى پنج قوه است : 1. شنوايى 2. بينايى 3. بويايى 4. چشايى 5. بساوايى و داراى دو خاصيت است : 1. خشنودى (شهوت ) 2. غضب و از قلب بر مى خيزد.
و نفس قدسيه داراى پنج قوه است : 1. فكر 2. يادآورى 3. علم 4. حلم 5. بيدارى و آگاهى و از جايى از بدن برنخاسته است . اين نفس از همه آنها شباهت بيشترى به نفوس فرشته دارد و داراى دو خاصيت است : 1. نزاهت (پاكيزگى ) 2. حكمت .
نفس كليه الهيه داراى پنج قوه است : 1. بقا در عين فنا 2. نعمت در عين شقا 3. عزت در عين ذل 4. فقر در عين غنا 5. شكيبايى در بلا و داراى دو خاصيت است : 1. رضايت 2. تسليم .
و مبداء اين نفس از ناحيه خداست و آيه شريفه به اين بر مى گردد كه فرمود: و نفحت فيه من روحى (1114) يعنى : ((من از روح خود در وى دميدم )).
و فرمود: يا اءيتها النفس المطمئنة # ارجعى الى ربك راضية مرضية (1115) و عقل وسط همه قرار دارد)). پايان حديث كميل .
شما ديديد كه اين نفس همان است در روايت قبلى ذكر شده ، چهار روح آن را در اينجا نفس ناميده ، چه اين كه مبداء همه آثار در اين مراتب بوده اند، و آثار به ايشان منسوب است ، زيرا نفس آن است كه آثار به او نسبت داده مى شود، ولى به نفس پنجم در آنجا عقل گفته است ، چه اين كه هيچيك از آثار به او منسوب نيست و آن نفس هويت اين چهار است و لذا آن را روح ناميده است و چون حجاب و مانع وصف خدا به غير آنچه خدا وصف كرده مى باشد به آن عقل مى گويند، چه اين كه عقل از ((منع )) گرفته شده است .
و اميرالمومنين (عليه السلام) به همين مطلب در روايت كافى (1116) اشاره كرده است ، گفت : جاثليق پرسيد آيا خداوند عرش را حمل مى كند و يا عرش او را حمل مى كند؟ فرمود: خداوند حامل عرش است ... خداوند عرش را از چهار نور آفريد، نورى سرخ كه همه نورهاى سرخ از آن سرخ شده و نورى سبز كه نورهاى سبز از آن سبز شده اند و نورى زرد كه همه نورهاى زرد از آن زرد شده اند و نورى سفيد كه همه نورهاى سفيد از آن سفيد شده اند. پس مراد از عرض مرتبه اجمال و مراد از نورهاى چهارگانه مراتب تفصيل است كه در روايت كميل به آن نفس گفته است . و در شرح زيادت فقره ((و اركان البلاء)) از آن سخن گفتيم .
پس مراد از روح در روايت آن است كه هويت آن مراتب قوام و پايه آن عوالم پنجگانه است ، به خاطر همين به آن روح گفته است ، ولى به لحاظ اين كه آثار مربوط به آن مراتب به لحاظ صور خاصه هر كدام بر آن مترتب مى شود به آن نفس گفته است ، چنانكه در چهار موطن در روايت كميل به آن نفس گفته و به لحاظ حجاب بودن آن را عقل ناميده است ، چنان كه بيان كرديم .
پس مرتبه نخست گاه عرش ناميده مى شود و گاه عقل و گاه روح و گاه اسامى ديگر، و هر يك از اين نام ها به لحاظ و اعتبارى بر آن نهاده شده است ، پس گرچه مسمى يكى است و همين قوام تمام مراتب است و هويت همه آن مراتب همين يكى است .
و اما مراد از نور اولين تجلى ارواح ائمه (عليهم السلام ) از مرتبه اسم الله است كه ابتداى ظهور عالم وجود به نورانيت است ، پس او به خود ظاهر ولى اظهار كننده ديگر مراتب از اسماء حسنى است . چنان كه در روايت حدوث اسماء آمده كه : فالظاهر هو الله تبارك و تعالى يعنى ظاهر الله و تبارك و تعالى است . و از آن در اخبار به ((عليين )) تعبير شده است . چنانكه در كافى (1117) در باب آفرينش ابدان و ارواح و قلوب ائمه (عليهم السلام ) به اسنادش از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه فرمود: ((خداوند ما را از عليين آفريد و ارواح ما را از بالاتر و ارواح شيعيان ما را از عليين و ابدان ايشان را از پايين تر خلق كرده است . به همين جهت بين ما و ايشان نزديكى برقرار است و دلهاى ايشان به سوى ما ميل دارد)). پس ‍ مراد از سخن آن حضرت : ((ما را از عليين آفريده و جبلت شيعيان ما را نيز از آن آفريده و ارواح ما را از بالاتر از آن آفريد و فطرت شيعيان ما را نيز از آن آفريده است ، پس مراد از ارواح ائمه (عليهم السلام ) در اينجا عوالم وجود آنها و مراد از نورشان عالم جبلت ايشان است .
و در كافى (1118) از امام باقر (عليه السلام) آمده كه فرمود: ((خداوند ما را از اعلى عليين آفريده و دلهاى شيعيان ما را از آنچه ما را آفريده ، خلق كرد و ابدان ايشان را از پايين تر از آن آفريد، لذا دلهاى شيعيان ما هواى ما را دارد، چه اين كه از آنچه ما آفريده شده ايم آفريده شده است ، آنگاه اين آيه را قرائت كرد: كلا ان كتاب الاءبرار لفى عليين # و ما اءدراك ما عليون # كتاب مرقوم # يشهده المقربون (1119) يعنى : ((هرگز! كتاب و نامه نيكان در عليين است ، عليون را نمى فهميد، نامه اى نوشته شده است كه مقربان شاهد آن هستند)).
1. و مراد از طينت مبداء ظهور ايشان در اعيان است ، در كافى (1120) در اين باب به اسنادش از على بن رئاب كه به اميرالمومنين (عليه السلام) رسانده ، آن حضرت فرمود: ((خداوند نهرى پايين تر از عرش خويش دارد و نهرى پايين تر از اين نهر دارد، كه نور آن نهر اين نهر را روشن كرده است . در ساحل اين دو نهر دو روح مخلوق وجود دارد و آن روح القدس و روحى از امر خداست و خداوند ده طين دارد، پنج از بهشت و پنج از زمين )) آنگاه بهشت و زمين را تفسير فرمود و فرمود: ((هيچ پيامبر و فرشته اى بعد از آن نيست مگر جبله اى دارد كه از يكى از آن دو روح در وى دميده شده و پيامبر را از يكى از آن دو طين قرار داد، از امام ابوالحسن اول (عليه السلام) پرسيدم جبل چيست ؟ فرمود: مخلوقى غير از اهل بيت ، چه اين كه خداوند ما را از ده طين آفريده و از هر دو روح در ما دميده و پاكيزه گرديد)).
2. و ديگران از ابى الصامت (1121) روايت كرده اند كه ((طين بهشت ، عبارتند از طين جنت عدن و جنة الماءوى و جنة النعيم و فردوس و جنة الخلد، و طين زمين عبارتند از مكه و طين مدينه و كوفه و بيت المقدس و طين حائر حسينى )) پس مراد از اين روايت چگونگى تنزل خلق از اسم مستاءثر است .
پس مراد از عرش اسم مستاءثر است كه بر همه اشياء مستولى شده و علت نامگذارى آن به عرش اين است كه قوام امر به عرش است و قوام همه اشياء به آن اسم است . بلكه قوام همه عوالم حتى عالم عدم يا عزّ به آن اسم است و عزت به معناى غلبه و چيرگى است و خداوند به آن اسم بر همه اشياء چيره و مستولى مى شود و مراد از آن نهر عالم عدم مطلق است كه عبارت از عالم نفى همه جز خداى - تعالى - مى باشد و مراد به نور نور او عالم وجود مطلق است كه ظل عالم عدم مى باشد، و مراد از روح القدس عالم اسم الله است كه عبارت از عالم وجود نورى مى باشد كه قبلا بيان شد كه مبداء ظهور آل محمد (عليهم السلام ) و جبلت ايشان است ، و روحى كه از عالم امر مى باشد عالم ملكوت و عالم اسماء حسنى قبل از نزول به مراتب آن مى باشد.
3. و نيز در كافى (1122) در باب مولد ابى الحسن موسى بن جعفر (عليه السلام) از ابو بصير روايت شده است كه گفت : ((سالى كه فرزند امام صادق (عليه السلام) به نام موسى (عليه السلام) متولد شد با آن حضرت حج كرديم ، تا اين كه گفت : آن شبى كه جدم در رحم قرار گرفت ، كسى از عالم غيبى كاسه اى نوشيدنى آورد كه از آب رقيق تر و از سرشير نرم تر و از عسل شيرين تر و از يخ سردتر و از شير سفيدتر بود پدرش را نوشانيد و او را فرمان داد تا در آميزد، برخاست و در آميخت و جد من در رحم قرار گرفت . و آن شبى كه پدرم در رحم قرار گرفت نيز چنين شربتى براى او آوردند و او نوشيد، چنانكه جد پدر من نوشيده بود و همان دستور را داد و پدرم در رحم قرار گرفت .
و آن شبى كه من در رحم قرار گرفتم نيز چنين شربتى براى پدرم آوردند و او نوشيد و به او همان دستور را دادند و او برخاست و در آميخت و من در رحم قرار گرفتم . و آن زمانى كه فرزندم در رحم قرار گرفت كسى آمد و همچنان شد كه در گذشتگان انجام شد به علم خدا بلند شدم و من مسرور بودم كه خداوند چنين به من عنايت فرموده است و در آميختم ، و اين فرزندم در رحم قرار گرفت ، پس او را دريابيد، به خدا قسم او امام شما بعد از من است ... و حديث طولانى است و در فقره الا عرفهم جلالة امركم خواهد آمد. پس مقتضاى اين سخن آن حضرت در حديث سابق (1123) كه هيچ پيامبر و فرشته اى را خداوند خلق نفرمود مگر اين كه يكى از دو روح را در وى دميده است . و پيامبر را از يكى از دو طينت آفريده است ، چه اين كه خداى - تعالى - ما را از ده طين آفريده و در ما از هر دو روح دميده و نيز مقتضاى سخن امام ابوالحسن (عليه السلام)(1124) بعد از پرسش راوى درباره معناى ((جبل )) كه فرمود: ((مراد از جبل خلق است و كسانى كه خداوند دو روح را در ايشان قرار داد مخلوقات غير از ما هستند. چه اين كه خداوند ما را از ده طين آفريده و در ما از هر دو روح دميده است ، و خلقت ما پاكيزه شد)). اين ها دلالت مى كند بر اين كه طين ها سه هستند، 1. طينت آل محمد (عليهم السلام ) 2. طينت انبياء و شيعه آل محمد (عليهم السلام ) 3. طينت ديگر مردم اهل ايمان . پس طينت آل محمد (عليهم السلام ) طينت عليينى و دلهاى ايشان از بالاتر از آن و طينت پيامبران و شيعه از پايين تر از عليين و دلهاى ايشان از عليين و طينت ديگر مردم اهل ايمان از پايين تر از آن و دلهاى ايشان از طينت انبياء و بدنهاى ايشان از پايين تز از آن است .
در بحار(1125) از بصائر از محمد بن عيسى از ابى الحجاج روايت شده كه گفت : امام باقر (عليه السلام) فرمود: اى ابو حجاج خداوند محمد و آل محمد (عليهم السلام ) را طينت عليينى و دلهاى ايشان را از طينت بالاتر از آن آفريد و شيعه ما را از طينت پايين تر از عليين آفريده و دلهاى ايشان را از طينت عليين آفريد، پس دلهاى شيعه ما از بدن هاى آل محمد (عليهم السلام ) هستند.
و در بحار(1126) به اسنادش از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه : ((طينت ها سه نوعند: طينت انبياء و مومن از همين طينت است ، جز اين كه پيامبران از برگزيده آن طينت هستند و ايشان اصل هستند، ولى مومنان از زياده آن طينت خلق شده اند لذا شاخه اى از آن طينت چسبنده هستند، لذا خداوند بين پيامبران و شيعيان ايشان جدايى نمى افكند)).
و از بحار(1127) به اسنادش به ثمالى روايت شده كه گفت : ((از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند ما را از اعلى عليين آفريد و دلهاى شيعيان ما را از آنچه ما را آفريد خلق كرد، و بدن هاى ايشان را از پايين تر از آن آفريد، لذا دلهاى ايشان به سوى ما تمايل دارد، چه اين كه از آنچه ما را آفريد ايشان را خلق كرد، آنگاه اين آيه را قرائت فرمود: كلا ان كتاب الاءبرار لفى عليين .(1128)
و اخبار در اين باره فراوان است ، پس طينت آل محمد (عليهم السلام ) از عليين است و دانستيد كه عالم عليين عبارت از مرتبه اسم الله است و اين مركب نمى باشد بلكه از همه بندها مطلق و رهاست . پس مراد در روايت قبلى اين است كه طينت ما جامع همه طينت هاست ، چه اين كه اطلاق دارد و به همين خاطر فرمود: ((لذا پاكيزه شد)) و دلهاى ايشان از بالاتر از عليين است و ارواح ايشان از بالاتر از آن ، پس درود خدا بر ايشان باد و الحمد لله رب العالمين .
اكنون كه اين چند قبس را گرفتيد و فهميديد به قبس سوم منتقل مى شويد كه مراد از ارواح ايشان مرتبه فطرت ايشان است كه محدود به حدى نيست ، چه اين كه از عالم وجود لابشرطى ايشان است كه جامع همه مراتب نزول و صعود است و اسمى جز وجود ندارد از اين وجود در روايت نخست به روح القدس و در روايت كميل به عقل تعبير شده است .
و مراد از نور نور مرتبه اسم الله است كه مرتبه ولايت نوريه و جبله ايشان از است كه اولين تعيين عالم وجود ائمه (عليهم السلام ) است .
و مراد از طينت آن آبى است كه براى امام آوردند و آن حضرت نوشيد و مجامعت كرده و امام بعد از ايشان در رحم قرار گرفت ، لذا آن شراب ماده اجسام ايشان شده است و مراد جبله ايشان نيست .
و مراد از اين كه ارواح ايشان يكى است اين كه ارواح ايشان از يك مرتبه از عالم وجود است نه اين كه برخى ارواح از بالاتر و برخى از پايين باشد، نه اين كه روح ايشان يك روح باشد با تمثلات و اشكال گوناگون متعدد شود، پس انوار ايشان از يك مرتبه از اسم الله است و آن مرتبه اطلاق مى باشد و نيز مرتبه جسم ايشان نيز يك مرتبه است و آن ، آب ويژه اى كه در روايت از آن گفتگو شده است .
فرمود:
طابت
يعنى از همه حدود و جميع مراتب پاكيزه است ، لذا با تحقق آن در همه مراتب و تنزل در آنها منافات ندارد، بر خلاف ديگر موجودات محدود. و اين مطلب در قبس اول به تفصيل بيان شد.
فرمود:
و طهرت
يعنى ايشان از همه رجس ها و پليديها پاك اند، رجس عبارت از حقيقت شيطانى و مرتبه طاغوت و ظلمت است و علت اين كه ((ارواح )) را جمع بسته اين است كه ايشان تا زمانى كه در عالم تعين هستند، متعدد مى باشند و هيچ يك از ديگرى متاءثر نمى شود، بلكه همه از خداى - تعالى - متاءثرند، چنان كه در قبس دوم بيان شد. ولى ((نور)) و كلمه ((طينت )) را مفرد آورده است تا اشاره نمايد به اين كه انوار و طينت ايشان از يك جنس ‍ مى باشد، گرچه ارواح ايشان متعدد است ، پس طينت همه از يك حقيقت در يك مرتبه مى باشد، پس مراد از طينت طبيعت است كه شامل كم و زياد مى شود، پس گرچه لفظ مفرد است ولى مراد از آن جمع است ، يعنى انوار و طينت هاى شما، چون با تعدد ارواح مجالى براى وحدت و مفرد بودن آن نيست .
فرمود:
بعضها من بعض
جواب از سوال مقدر: اگر مرتبه ائمه يكى است و ايشان از يك فطرت و جبلت و طينت خلق شده اند، پس بايد در مرحله ظاهر و صفات و هياءت ها و رنگ ها و عمرها و سلامت و بيمارى و عبادت و ديگر ويژگى ها در همه مراتب يكى باشند، در حاليكه ايشان در همه اين مراتب به طور وضوح و محسوس گوناگون بودند.
علاوه اين كه عقل بر اختلاف وجودى آنها حكم مى كند و اختلاف وجود و تعدد آن علت اختلاف در آثار مى باشد، چه اين كه آثار صور موثرها و علل در عالم آثار است .
از پرسش پاسخ داد: اين درست است و اتحاد در فطرت و جبلت و طينت مستلزم اتحاد در همه مراتب و آثار است ، ليكن اختلاف ناشى از صور مشخصه از همه اشخاص است ، لذا خداوند با اين كه ايشان در مراتب سه گانه اتحاد دارند، ايشان را دوازده تن قرار داد و لذا هر يكى را داراى آثار و ويژگى هايى كرد كه ديگرى را نكرد، يعنى برخى در آثار همانند ديگرى نشدند. با اين كه همه آنها قدرت بر آثار را داشتند.
لذا اميرالمومنين (عليه السلام) در صولت و پهلوانى و ديگر ويژگى هايش ‍ خليفه و جانشين ديگران شده است و ابو محمد امام حسن (عليه السلام) در حلم و ديگر ويژگى هايش جانشين ديگران گرديده و حضرت امام حسين (عليه السلام) در شجاعت و شهادت جانشين ديگران گرديده و همينطور تا حضرت حجت (عليه السلام) كه خداوند وى را مظهر همه صفات مكنون در تمام ائمه (عليهم السلام ) قرار داد و به همين خاطر در اخبار وارد شده كه ايشان در همه صفات در يك مرتبه اند.
در مراتب و مقامات ائمه (عليهم السلام ) در مقايسه با همديگر
چنان كه صدوق در اكمال الدين (1129) به اسنادش به ثمالى از امام باقر (عليه السلام) از پدرش از جدش امام حسين (عليهم السلام ) روايت كرده كه گفت : من و برادرم خدمت جدم رسول خدا رسيديم ، مرا بر يك زانو و برادرم را بر زانوى ديگر نشاند، آنگاه ما را بوسيد و فرمود: پدرم فداى شما، دو امام و سبط مختار خدا هستيد كه خداوند از من و پدر و مادرتان اختيار نموده و از صلب تو اى حسين نه امام (عليهم السلام ) برگزيده كه نهمى آن قائم ايشان است ، و همه ايشان در پيش خدا در فضيلت و منزلت يكسان هستند)).
و در اختصاص (1130) به اسنادش به ابى صباح مولى آل سام روايت كرده است كه گفت : ((من و ابو المعزاء نزد امام صادق (عليه السلام) بوديم ، مردى از اهل عراق وارد شد و گفت : السلام عليك اى اميرالمومنين و رحمة الله و بركاته .
امام صادق فرمود: عليك السلام و رحمة الله و بركاته و آنگاه او را به طرف خود كشيد و در كنارش نشاند، به ابو المعزاء گفتم و يا او به من گفت : اين اسم (اميرالمومنين ) را جز به اميرالمومنين (عليه السلام) نمى توان اطلاق كرد، حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: اى ابو الصباح ! بنده حقيقت ايمان را نمى چشد مگر اين كه بفهمد كه هر چه بر امامان نخستين رواست بر امامان بعدى نيز رواست )).
و مفيد(1131) به اسناد خويش به سعيد اعرج روايت كرد كه : ((من و سليمان بن خالد بر امام صادق (عليه السلام) وارد شديم . از ما پرسيد و فرمود: اى سليمان هر چه از اميرالمومنين على بن ابا طالب (عليه السلام) رسيده اگر امر است بايد اطاعت شود و اگر نهى است بايد از آن اعراض كرد، هر چه در اين باره براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده براى اميرالمومنين (عليه السلام) نيز مى باشد، گرچه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر همه خلايق برترى دارد، هر كس از اميرالمومنين (عليه السلام) ايراد بگيرد، همانند ايراد گيرنده و عيب جوى از خدا و رسولش ‍ مى باشد و هر كس اندك و يا زياد بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايراد بگيرد، به خدا شرك ورزيده است . حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) باب خدا بوده كه جز از راه و روش او نمى توان به خدا رسيد، هر كس به ديگرى چنگ زند هلاك مى شود، حكم خدا درباره ائمه (عليهم السلام ) نيز جارى است ، خداوند ايشان را اركان زمين قرار داد و ايشان حجت بالغه الهى بر مردم روى زمين و غير آن است . ديده ايد كه اميرالمومنين (عليه السلام) فرمود: ((من تقسيم كننده بهشت و دوزخم ، من تفاوت گذارنده بزرگ (فاروق اكبر) هستم ...)) و نيز اخبارى ديگر در اين زمينه وجود دارد.
پس اخبارى كه بر برترى برخى از ائمه (عليهم السلام ) بر برخى ديگر دلالت دارند، مثل روايت بصائر(1132) كه تا ابو بصير مسند است ، كه گفت : ((امام صادق (عليه السلام) فرمود: همه ما در فرمانبردارى و امر بر يك وزن هستيم و برخى از ما داناتر از برخى ديگر است )).
و نيز بصائر(1133) و در اختصاص (1134) به اسنادش از حسين بن زياد از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه : ((پرسيديم : آيا برخى ائمه (عليهم السلام ) داناتر از برخى ديگرند، پاسخ فرمود: آرى ، ولى علم ايشان به حلال و حرام و تفسير قرآن يكى است )).
و در اختصاص (1135) از حرث نضرى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه گفت : ((از امام صادق شنيدم كه مى فرمود: بين ما و رسول خدا در امر و نهى و حلال و حرام تفاوتى نيست ، ولى رسول خدا و على برترند)).
و در بصائر(1136) همانند اين حديث را از حرث و ديگر احاديث نظير آن را نقل كرده است .
معنا اين است كه آن مرتبه اى كه خداوند ايشان را در آن مرتبه جانشين ديگر ائمه (عليهم السلام ) كرده مثل مرتبه جهاد و شهادت در اميرالمومنين و سيدالشهداء (عليهما السلام ) و تاييد دين حجت - عجل الله تعالى فرجه الشريف - به گونه اى كه خداوند زمين را بعد از پر شدن از ظلم و ستم از عدل و داد پر مى كند، از ديگران بالاتر است ، ولى نه اين كه حضرت حجت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) افضل و برتر باشد، چه اين كه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) امر دين استقرار نيافت ، چنانكه در زمان حجت دين مستقر خواهد شد و نيز علم و ايمان آن طور كه در زمان امام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) منتشر مى شود در آن زمان منتشر نمى شود، آيا اين دو امام از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام ) برترند؟
آيا حضرت حجت كه داراى عمر طولانى و عبادتى فراوان است از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام ) درجه اى رفيع تر دارد؟ بنابراين چنين مواردى دلالت بر تفضيل ندارد، تا لازم آيد كه برخى از برخى ديگر فطرتى پايين تر و نور و يا طينتى پست تر داشته باشند، و يا منزلت برخى در نزد خدا كم تر باشد، بلكه همه يايشان (عليه السلام) در بالاترين درجه ممكن و در يك مرتبه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار دارند، چنان كه در قبس اول بيان شد و حمد تنها از آن خداست كه اهليت و استحقاق آن را دارد، چه اين كه ما را به دين خويش هدايت و راهنمايى نمود.
پس حقيقت فضل عبارت از اين است كه كسى هر مبداء كمالى كه دارد پخش و نشر كند، چه اين كه مصلحت اقتضاء نموده كه او و نه ديگرى اين كمال را نشر نمايد، فرض كه دو تن مورد عنايت پادشاه قرار گرفته ، شاه به هر يكى صد ميليون داده و به يكى دستور داده كه جواهرات و لباس هاى گران قيمت و خانه هاى مجلل بخرد و در دنيا زندگى خوبى داشته باشد.
گرسنگان را سير كند و برهنگان را لباس بپوشاند و بردگان را آزاد و در راه خدا به هر طريق كه مى داند خرج كند، ولى به ديگرى دستور داد كه قناعت و زهد پيشه كند، چه اين كه مصلحتى اقتضاى آن كرده است . ولى هر دو در قرب و منزلت و مكانت نزد شاه يكى هستند، پس برترى اول بر دوم به خاطر انتشار آن فضايل كه ناشى از فرمان شاه بوده است مستلزم فضيلت و برترى شخص وى بر دومى نيست ، و حسب شرافت وى در نزد شاه بيش از اين نيست و لذا نمى توان اولى را فاضل و ديگرى را مفضول شمرد، چه اين كه آن دو به نزد شاه از همه جهات مساوى اند.
در خلقت حقيقت محمديه
فرمود:
خلقكم الله اءنوارا
فجعلكم بعرشه محدقين

مراد از خلق آفرينش عوالم نفوس ائمه است ، خداوند ايشان را از عوالم عقول و وجود كلى به عوالم وجود نورى تنزل داده ، نه اين كه فطرت ايشان را آشكار نموده باشد. و مراد از عرش حقيقت محمديه الهيه است .
بر اين مطلب روايت رياض الجنان (1137) به اسنادش كه مرفوع است به جابر بن يزيد جعفى دلالت دارد، ((جابر گفت : ابو جعفر باقر (عليه السلام) فرمود: اى جابر خداوند بود و هيچكس نبود، معلوم و مجهولى وجود نداشت ، اولين موجودى كه خلق كرد محمد بود و ما را به همراه آن حضرت از نور عظمت خويش آفريد، ما را در سايه اى سبز در پيش روى خود نگهداشت ، در آن زمان آسمان و زمين و مكان و شب و روز و خورشيد و ماه نبود، تفاوت نور ما با نور پروردگارمان همانند شعاع خورشيد از خورشيد بود. ما تسبيح و تقديس و تحميد خدا مى كرديم و او را آن طور كه شايسته بود عبادت مى نموديم .
آنگاه خداوند خواست مكان را بيافريدند، و بر مكان لا اله الا الله ، محمد رسول الله على اميرالمومنين ولى الله و وصيه ، به او پيامبر را تاييد كرديم و يارى نموديم . را نوشت ، آنگاه عرش را آفريد و بر سراپرده عرش همانند اين را نوشت .