شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۵۶ -


وجود ائمه در طول ديگران و در قوس صعود
ما اين مباحث را در ابتداى كتاب شرح داده و بر آن برهان اقامه كرديم و اركان آن را با عقل و نقل يعنى كتاب و سنت مزين نموديم .
اكنون كه چنين است ، پس نسبت حقيقت موت به ذرات عالم خلق و عالم وجود مثل نسبت انسان به اجزاء خود و مصاديق (افراد) است ، بلكه مثل نسبت اقيانوس به دريا و قطره و ديگر مقادير بين اقيانوس و درياست . همانطور كه همه خواص آب از زلالى و مايع بودن و سرما و رطوبت و غيره در دريا موجود است . در قطره نيز اين ويژگى ها موجود است . چنانكه ديگر مقادير بين آن دو نيز اين ويژگى ها را دارند، و تفاوت آنها از اين لحاظ است كه كميت خواص و ويژگى هاى به لحاظ اين كه از كميت مقادير نشاءت مى گيرد با همديگر تفاوت دارند، پس آثار دريا بودن نسبت به آثار قطره بودن غير قابل قياس و غير متناهى است . گرچه آثار دريا نسبت به اقيانوس ‍ متناهى است . هر اثرى كه از آب صادر مى شود شاءنى از شؤ ون دريا و مرتبه اى از مراتب درياست . بلكه كميت قطره نيز مرتبه اى از مراتب آن است و اين راست است كه كميتى از كميت هاى اقيانوس در قطره و دريا و نهرها و چشمه ها و جداول است .
اكنون كه اين چند جذوه بيان شد و توانستى با آن چراغ خاطر خود را روشن كنى ، آمادگى يافتى تا پرده از روى اين جملات زيارت برداريم ، پس ‍ خداوندى كه بخشنده عنايت ها و نصب كننده راهنماها و راهنماى دلالت هاست را حمد و ستايش كن و بدان كه مراد اين است كه : مبادى شما ائمه (عليهم السلام ) مصاديق كامل حقيقت نبوتند. لذا آنها شاءنى از شؤ ون و ذره اى از ذرات نعمت هايى هستند كه خداوند به شما در عالم ذكر داده است ، پس مراتبى غير متناهى داشته و هر مرتبه اى داراى شؤ ونى بى شمار است ، پس هر مرتبه و شاءنى از مراتب و شؤ ون عالم ذكر شما را خداوند در موجودى از موجودات آشكار ساخت و هر مرتبه اى از مراتب اسماى شما را به يكى از جهانيان داد، پس هر چه در عالم ذكر و عالم اسماء و عالم اجساد و عالم ارواح و عالم انفس و عالم آثار و عالم قبور وجود دارد، مرتبه و شاءنى از مراتب و شؤ ون شماست و لذا شما خلفاى خدا بر همه كسانى شديد كه در آسمان ها و زمين هستند. چه اين كه مبادى شما بر همه مبادى خلايق محيط است .
چگونه چنين نباشيد در حال كه شما اسماء حسنى و كلمات تامه خدا هستند كه خداوند فرمود: ولو اءنما فى الاءرض من شجرد اءقلان والبحر يمده من بعده سبعة اءبحر ما نفدت كلمات الله (1545) پس در هر مصداقى انسان عالم اكبر منطوى است و همه آنچه را در آسمان ها و زمين و بالا و پايين و ما بين دارد را واجد مى باشد. و در اسماء شما همه كمالات افراد و مصاديق انسان و ديگر اصناف خلايق منطوى است .
ولايت ائمه (عليهم السلام ) باعث مضاعف شدن درجات دوستداران آنها
فرمود:
فما اءحلى اءسماءكم
((ما احلى )) فعل تعجب از ((حلى )) به فتح يعنى خبرى كه به آن زينت مى شود و مراد از اسماء ائمه (عليهم السلام ) مراتب وجودى ايشان است ، چنان كه در ((جذوه دوم )) بيان شده است . پس معنا شگفتى است از اين كه اين همه زيبايى در عالم وجود ايشان وجود دارد، چه اين كه اگر به هر نقطه از وجود ايشان نظر شود غير متناهى است ، چنان كه افراد و مصاديق خارجى آن از ديگر موجودات شاهد آن است ، و لذا خداوند - تبارك و تعالى - فرمود: اءفمن ابتع رضوان الله كمن باء بسخط من الله و ماءواه جهنم و بئس المصير # هم درجات عند الله و الله بصير بما يعملون (1546) يعنى : ((آيا كسى كه از رضايت و خشنودى خداوند پيروى كرد همانند كسى است كه خشم خدا را براى خود سازد و جايگاه او دوزخ است و بد عاقبتى است ، ايشان در نزد خدا درجاتى دارند و خداوند آنچه را انجام مى دهند مى بيند)).
در كافى (1547) از امام صادق (عليه السلام) درباره الذين اتبعوا رضوان الله
روايت شده كه فرمود: ((ايشان ائمه (عليهم السلام ) هستند و ايشان در نزد خدا درجه هايى براى مومنين دارند و مومنين به واسطه ولايت و شناخت ما اعمال ايشان مضاعف مى گردد و خداوند ايشان را به درجات بلند مى رساند)).
و عياشى (1548) همانند اين روايت را نقل كرده و بر آن اين زياده را آورد كه : والذين باووا بسخط من الله كسانى اند كه حق حضرت على و ائمه (عليهم السلام ) اهل بيت را انكار كردند، به همين خاطر خشم خدا را براى خود خريدند.
و از حضرت امام رضا (عليه السلام)(1549) روايتش ده كه ((مراد از ((درجه )) فاصله مابين آسمان و زمين است )). گويم : اضافه انوار ايشان در آخرت درجه هاى بلندى براى موالى و شيعيان ايشان مى گردد، هر چه دوستى ايشان بيشتر گردد و از ايشان بيشتر پيروى نمايند، درجات ايشان بيشتر مى گردد به طورى كه به پايه اى مى رسند كه با پيامبران و صديقان و شهداء محشور شوند، اكنون كه مقامات شيعيان و مواليان ايشان را كه نسبت به ايشان قطره اى هستند و ايشان اقيانوس مى باشند، پس مقامات خود ايشان در چه پايه اى است ؟ حقايقى كه همانند درياى بى پايان هستند، هر چه كه انبياء و مرسلين و فرشتگان و مومنين دارند، جمعا در ايشان موجود است ، علاوه اين كه اضافه اى بر همه آنها دارند كه آن اضافه ويژه ايشان است ، پس چه نام هاى ايشان شيرين است !
فرمود:
و اءكرم اءنفسكم
((كريم )) هر چيزى خوب و درجه يك آن نوع و جنس است و در جذوه دوم مراد از انفس را فهميديد، چه اين كه مراد از انفس اسمايى است كه سبب و موثرند، چنان كه مفاد ادعيه اين است . لذا فرمودند: اءساءلك باسمك الذى خلقت به العرش و باسمك الذى خلقت به السموات ... پس مراد از آن اين است كه خواست از خوبى و فراوانى كمال و مراتب و شؤ ون ايشان اظهار شگفتى كند، چه اين كه اسماى موجود در ديگران كه منشاء اثرند با تاريكى هاى حدود آلوده و تاريكند، بر خلاف اسمايى كه در ايشان وجود دارد، چه اين كه اسماى موجود در ايشان غير متناهى و بدون محدوديت و بدون تقيد به قيد از حدود مراتب آن است . لذا هيچ حدى از حدود اسمايى كه در غير ايشان است را دارا نيستند. مع الوصف ايشان با همه موجودات محدودند و در عين حال بر اطلاق خود باقى اند و شرح اين مطلب در و سلالة النبيين و صفود المرسلين بيان شده ، پس نفوس ‍ ايشان گرامى ترين نفوس و بهترين آنهاست .
فرمود:
و اءعظم شاءنكم و اءجل خطركم
((الشاءن )) و ((الخطر)) به معناى مهم است و ((خطر)) اعم است چه اين كه شامل بزرگ و كوچك مى شود و مراد از بزرگ (جليل ) كسى است كه بلندى وى به درجه و مرتبه اى بلند رسيد، در اين صورت كه كلمه ((خطر)) به فتح ((طه )) مى باشد و اگر به سكون ((ط)) باشد به معناى ((كيل بزرگ )) يعنى ((پيمانه بزرگ )) است . در اين صورت از اين كلمه خواسته بفهماند كه خداوند نعمت هاى بزرگ كه از آن در مراتب عالم امكانى بزرگ تر نيست به ايشان داده است .
فرمود:
و اءوفى عهدكم
((و فى الشى ء و فيا)) مثل ((صليا)) به معناى كامل شد و فراوان گرديد و ((عهد)) آن نوشته اى كه براى واليان نويسند براى رعايت حرمت .
پس معنايش اين شد: چه كامل است !... پس انشاء تعجب است يعنى خواست شگفتى كند كه چه مقدار شاءن و جلالت نعمت هاى داده شده به ايشان بزرگ است ، اين نعمت ها عبارت از ولايت كليه اى است كه آينه ولايت كليه الهيه مى باشد. و نيز شگفتى از رعايت احترام ايشان نمايد. چه اين كه خداوند نعمت هايى به ايشان داده كه آنها را قرين خويش و رسولش ‍ نموده و فرمود: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (1550) و ميثاق ولايت ايشان را قرين با ميثاق ربوبيت خودش كرده و آن را از همه خلايق گرفته است . در اين گرفتن ميثاق همه موجودات حتى آسمان ها و زمين و كوه ها و گياهان و همه اصناف خلايق وجود دارند، چنان كه در ((و اركان البلاد)) بيان كرديم .
بنابراين اين مطلب اشاره به آيه شريفه انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين (1551) دارد، چه اين كه مراد از عهد امامت و مراد از ((ذريه )) محمد و آل طاهرين (عليهم السلام ) او است ، چنان كه در روايات فراوان همين معنا وارد شده است .
و فرمود:
و اءصدق وعدكم
اى وعده خدا در آيه شريفه : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا(1552) آمده است ، خداوند تمام حدود شيطنت را كه از آن همه شؤ ون شرك بر مى خيزد از شما برده است و شما را از همه مراتب اسماء حسنى پاك نموده و شما را براى خويش برگزيده و در دار كرامت خود جاى داده و در بيت ذكرش منزل داده و شما را اهل بيت حبيب و برگزيده اش قرار دارد، كسى كه به مرحله قاب قوسين اءو اءدنى (1553) رسيد.
فرمود:
كلامكم نور و اءمركم رشد
هر سخى كه درباره دين و يا دنيا از شما صادر شده نورى است كه مردم را به راه سودمند راهنمايى مى كند و مهالك دينى و دنيوى را آشكار مى سازد.
مراد از ((رشد)) استقامت بر راه حق با استوارى در آن است . و مراد از آن در اينجا معناى ((آلى )) رشد است ، يعنى آنچه شما بدان فرمان داديد علاوه بر اين كه باعث استقامت در مسير حق مى شود، باعث هدايت به مرتبه بالاتر از آنچه امر داريد نيز مى شود و لذا شخص در آن استوار و محكم مى گردد. و از آن عدول نمى كند، آنگاه بعد از استقامت بر مرتبه دوم به بالاتر از آن مى رسد و همينطور ادامه مى دهد تا به همه مراتب ايمان برسد.
و فرمود:
و وصيتكم التقوى
حقيقت تقوى را در ((و اعلام التقى )) بيان كرديم ، و مراد از آن صيانت و حفظ و حراست اسم الله است . تا اين كه وارد در حزب دشمنان خدا نگردد، و راه آن ترك استقلال در همه مراتب وجود توست ، پس مراد اين است كه آنچه شما وصيت و سفارش كرده ايد رفتن به سوى ((اله الالهه )) از راه اسم الله مكنون در همه نفوس است و سفارش شما نرفتن از راه طاغوت است .
فرمود:
و فعلكم الخير
در فقره ((و دعائم الاخيار)) بيان شد كه خير كسى است كه عملش شايسته باشد، پس مراد از اين كه همه اعمال شما مظاهر شؤ ون اسم الله است كه اصل همه خيرات است ، پس فعل شما تصديق كننده گفتار شما در سفارش ‍ به مردم است .
و فرمود:
و عادتكم الاحسان
عادت انجام دادن مكرر يك چيز به طورى كه سجيه و طبيعت شخص ‍ گردد. و مراد از احسان همان است كه در حديث نبوى آمد، فرمود: الاحسان اءن تعبد الله كاءنك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك ؛ يعنى : ((احسان اين است كه خداوند را به گونه اى بپرستى كه گويى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى ، خداوند تو را مى بيند)). پس مراد اين است كه شما چندان ياد خدا كرديد كه هرگز در هيچ حركت و سكون از او غافل نمى شويد. پس آرامش شما بعد از حرمت بازگشت به طاعت است و شما خداوند را در اين حركت به سكون مى بينيد، چنان كه حركت شما بعد از آرامش بازگشت به طاعت است و خداوند را در اين حالت نيز مى بينيد، پس عادت شما احسان است .
و فرمود:
و سجيتكم الكرم
((سجيه )) به معناى طبيعت است ، و معناى كرم را چند سطر پيش بيان كرديم ، مراد از اين جمله اين است كه شما ذاتا داراى صفات و كمالات هستيد، نه اين كه با زحمت به آنها رسيده باشيد.
در معناى حق و صدق
فرمود:
و شاءنكم الحق و الصدق و الرفق
در قاموس آمده : حق از اسماء و يا از صفات خداست و نيز به معناى قرآن و ضد باطل و امرى كه قضاء به آن تعلق گرفته و عدل و اسلام و مال و ملك و موجود ثابت و صدق و مرگ و حزم و نيز مفرد حقوق است .
گويم : تحقيق اين است كه حق به معناى موجود ثابت است و اين معانى ياد شده براى حق به اين اعتبارات كه در قبال اضداد خويش ثابت است و معناى صدق در ((و الصادقون )) بيان شده است ، و ((رفق )) اين است كه مردم را به آرامى و آرام آرام به سلوك راه پروردگار عالميان وادار كنند. نه اين كه به يك باره بر ايشان چنين بارى را بگذارند.
در كافى (1554) از امام باقر و يا صدق (عليهما السلام ) روايت شده است كه فرمود: ان الله رفيق يحب الرفق و من رفقه بكم تسليل اءضغانكم و مضادة قلوبكم و انه ليريد تحويل العبد عن الاءمر فيتركه عليه حتى يحوله بالناسخ كراهية تثاقل الحق عليه ؛ يعنى : خداى - تعالى - خود به نرمى و آرامى رفتار مى كند و نرمى و آرامى را دوست دارد. يكى از موارد رفق و مدارا كردن خداوند اين است كه كينه ها و ضديت بين دلهاى شما را آرام آرام برطرف مى سازد. چه اين كه وقتى مى خواهد بنده را از باطل به حق سوق دهد او را در آن باطل وا مى گذارد تا چيزى را كه آن باطل را نسخ مى كند باعث بيرون رفتن از باطل به سوى حق شود، زيرا دوست ندارد كه حق بر او دشوار و سنگين باشد)).
و نيز در كافى از امام صادق (عليه السلام) در همين معنا روايتى وارد شده ، آن روايات در الفاظ و معنا اندكى تفاوت با روايت بالا دارد، از جمله آن اين است كه ائمه (عليهم السلام ) حقيقت را از كسى كه نمى تواند تحمل كند مى پوشاند و تنها براى كسانى كه مى توانند حقيقت را بپذيرند بيان مى نمايند. چنان كه پاسخ ‌هاى گوناگون در جواب از سوال پرستش كنندگان مختلف به اندازه قابليت هر يك در فهم و ادراك است . چنان كه در بسيارى از روايات مشاهده مى شود.
و فرمود:
و قولكم حكم و حتم
((حكم )) به ضم ، قضا و حتم و وجوب است ، يعنى خداوند حكم كرده و لذا بايد از آن پيروى كرد. فرمود: اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (1555)
امام هادى (عليه السلام) فرمود:
و راءيكم علم و حلم و حزم
((راءى )) اعتقاد است و مراد از آن اعتقادى است كه دل با آن پيوند داشته باشد.
((علم )) كليد معلوم است . و در ((خزائن العلم )) از آن سخن گفتيم .
((حلم )) نگاه عقل به مراتب نازله خود مى باشد و در ((منتهى الحلم )) از آن بحث كرديم .
((حزم )) تصرف و انجام امور با اطمينان است .
مراد اين است كه هر چه را كه دلهاى شما بدان پيوند كرده و اعتقاد بدان پيدا كرديد - و اين اعتقاد هم ناشى از القاء روح القدس است - و سپس بدان فتوى داديد. اين چنين فتوايى عقلانى است و شاخه هاى آن هر كجا يافت شود و به آن چنگ زده شود باعث نجات از هلاكت شده و خير فراوان را در پى دارد.
در اين كه ائمه (عليهم السلام ) مبداء همه خيراتند
فرمود:
ان ذكر الخير كنتم اءوله و اءصله و فرعه
و معدنه و ماءواه و منتهاه

گرچه هر يك از اين فقرا در ضمن مباحث گذشته بيان شده است . وليكن آنها را دوباره بيان مى كنيم تا بهتر فهميده شود. از خداوند بزرگ كمك مى گيريم و هيچ نيرويى جز از خدا نيست .
دانستيد كه مبداء ظهور و جبلت آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) حقيقت اسم الله است و ايشان مصاديق كليه آنند و ديگر مردم يعنى انبياء و صالحان و شهيدان و صديقان و مومنان مصاديق جزئيه آنند. و در هر نفس ‍ از اين سر آيه و نشانه اى موجود است . ولى در محمد و آل وى (عليهم السلام ) آيات كبراى حق موجود است . و او مبداء همه خيرات در همه نفوس ‍ است و همه خيرات فروع همين اسمند. توحيد و ولايت و ملكات حسنه و عبادت هاى فعلى صور اسم الله مكنون در نفوسند. بلكه همه نعمت هاى دنيوى و برزخى و اخروى صور آن اسم مبارك در آن عوالمند، چنان كه در روايات گذشته در پيدايش آفرينش محمد و آل طاهرين او (عليهم السلام ) بيان شد و گفته شد كه : نور آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) اولين نورى است كه خداوند آفريده ، آنگاه از اضافه نور او و نور اهل بيت او همه خلايق را آفريد، چنان كه در ((المعصومون )) و نيز ((و مختلف الملائكة )) و ((صفوة المرسلين )) مطالب روايات اين باب را آورديم .
از جمله روايت ابو جعفر طوسى (1556) به اسنادش به فضل بن شاذان از داود بن فرقد روايت كرده كه گفت : ((به امام صادق (عليه السلام) گفتم : شما در كتاب خدا نماز و زكات و حجيد.
فرمود: اى داود ما در كتاب خدا نماز و زكات و روزه و حج و شهر حرام و بلد حرام و كعبه و قبله و وجه الله و آيات و بينات هستيم و دشمن ما در كتاب الله و قرآن ، فحشاء و منكر و بغى و شراب و قمار و انصاب و ازلام و اصنام و اوثان و جبت و طاغوت و ميته و خون و گوشت خوك است . اى داود! خداوند ما را خلقتى گرامى كرد و ما را فضيلت و برترى داد و ما را امنا و حافظان و خزانه داران خود نمود. ما خزانه داران او بر آنچه در آسمان ها و زمين است هستيم ، و براى ما اضداد و دشمنانى قرار داد، ما را در قرآن اسم برد و بهترين و محبوبترين نام ها را براى ما در قرآن گذاشت ، ولى دشمنان ما را به طور كنايه ذكر كرد.
و اضداد و دشمنان ما را در كتاب خود نام برد و از اسما و ضرب المثل هايشان با مبغوض ترين اسماء در پيش خود و مومنين نام برد.))
و از جمله روايت وى از فضل بن شاذان (1557) به اسنادش از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: ((ما اصل و ريشه همه خوبى ها و فروع و شاخه هاى ما خوبى ها هستند، و از خوبى ها توحيد و نماز و روزه و فرو بردن خشم و عفو از بدكار و دلسوزى نسبت به فقرا و مراعات همسايه و اقرار و اعتراف به فضل و اهل فضل است ، و دشمنان ما ريشه همه شرورند و از شاخه هاى آن همه قبايح و فاحشه هاست . ايشان دروغگو و خبرچين و بخيل و قطع كننده رحم و خورنده ربا و خورنده مال يتيم بدون حق و تجاوز از حدودى كه خداوند دستور داده و اهل انجام كارهاى زشت خواه ظاهر و خواه باطن از قبيل زنا و دزدى هستند، لذا هر بدى و دروغى كه ياد شود مربوط به فروع ديگران است )).
در بصائر الدرجات (1558) از حفص مودب آمده است كه گفت : ((ابو عبدالله (عليه السلام) به ابى الخطاب نوشت : به من رسيده است كه تو گمان مى كنى كه شراب مردى است و زنا مردى است و نماز مردى است ، اين طور نيست ، ما ريشه همه خيرات هستيم و فروع و شاخه هاى اين ريشه طاعت خداست و دشمن ما ريشه شرور و شاخه هاى آن معصيت خداست ، آنگاه نوشت : چگونه اطاعت شود كسى كه نمى داند و چگونه دانسته مى شود كسى كه اطاعت نمى شود)).
و دانستيد كه حقيقت اسم الله سر آل محمد (عليهم السلام ) است و بعد از اين ثابت شد كه در هر نفسى آيه و مصداقى از آن موجود است ، و همه خيرات صادره از مراتب اسم الله است كه او مبداء آن است ، بنابراين اگر كلمه خير گفته شود، ايشان اول و ريشه فروع و معدن و جايگاه و نهايت آن هستند، چنانكه مفاد اين روايات اين بود.
فرمود:
باءبى اءنتم و اءمى و نفسى كيف اءصف حسن ثنائكم و اءحصى جميل بلائكم
در ((لا احصى ثنائكم )) بيان شده كه وصف مدح با بيان كميت صفات است و ثناء همان مدح با شمارش صفات گوناگون است .
و بلاء مى تواند عطيه اى و يا رنج و عذابى باشد. و مراد در اينجا عطيه است . پس مراد اين است كه من نمى توانم به كنه صفات شما برسم و نمى توانم نعمت هايى كه خداوند به شما داده و عطاهايى كه به شما فرموده بشمارم .
دور نيست كه با فقره نخست به صفات جلالى و با فقره دوم به صفات جمالى اشاره كرده باشد.
فرمود:
و بكم اءخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الكروب
مراد از ذل ذلت شرك و كفر و نفاق است ، يعنى چون ما به شما ايمان آورديم در عزت ايمان و اسلام داخل شديم و اين نعمت نيست مگر اين كه از ناحيه اين است كه ما از اضافه طينت شما خلق شده و سر شما كه خداوند در عالم فطرت در ما به وديعت گذاشته و در عالم جبلت ما را بر آن سرشته نموده باعث اين معرفت و دخول در ايمان شده است .
و ((فرج )) يعنى باز كرد.
((غمرات )) جمع ((غمره )) و مراد از آن شدت است .
((كروب )) جمع ((كرب )) به فتح است . كرب آن است كه نفس را بند مى آورد و كنايه است از تاريكيهاى اسرار دشمنان ايشان كه خداوند آن را در بدو ايجاد مردم به همراه سر آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در مردم به وديعت گذاشته است . تا اين كه حقيقت اختيار بيان شود. چنانكه قبلا بيان شده و خداوند در اين باره فرمود: لله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اءولياؤ هم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات (1559) و فرمود: كظلمات فى بحر لجى يعشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اءخرج يده لم يكد يراها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور(1560) يعنى : ((يا همانند تاريكى هايى كه در قعر درياى متراكم قرار دارد، موجى او را در بر مى گيرد و موجى از بالا بر او فرود مى آيد. در بالاى سر ابر است ، تاريكى ها پشت تاريكى ، به گونه اى كه اگر دست بيرون آورد نتواند ببيند، و هر كس را خداوند نور داد، نورى ندارد)).
در كافى از امام صادق (عليه السلام)(1561) درباره ((كظلمات )) سوال شد، فرمود: مراد اول و دومند و ((يغشاه موج )) سوم است ، من فوقه مرج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض معاويه و فتنه هاى بنى اميه است كه وقتى مومن دست خود را در تاريكى فتنه ايشان بيرون آورد نمى تواند ببيند. و من له لم يجعل الله نورا يعنى امامى كه از فرزندان فاطمه (عليها السلام ) نداشته باشد، ((فماله من نور)) يعنى امامى ندارد كه با نور مسير را طى كند)). پس مراد اين است كه به نور شما يعنى به اسم الله كه خداوند در ما به وديعت گذاشته از ابتداى ايجاد ما كه سر شماست خداوند از ذلت شرك و كفر و نفاق و ضلال ما را رهانيده و تاريكى هاى متراكم و فراوانى كه از اسرار دشمنان شما بوده را باز و روشن كرده ، چنان كه فرمود: يخرجهم من الظلمات الى النور(1562) چه اين كه ((ظلمات )) به دشمنان آل محمد (عليهم السلام ) تفسير فرموده (1563) و نور را به ايشان (عليهم السلام ) معنا كرده است . ((و الذين كفروا)) يعنى كسانى كه به ائمه (عليهم السلام ) كفر ورزيده اند.
فرمود:
و اءنقذنا و من شفا جرف الهلكات و من النار
اشاره به آيه شريفه اءفمن اءسس بنيانه على تقوى من الله و رضوان خير اءم من اءسس بنيانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنم و الله لا يهدى القوم الظالمين (1564) يعنى : ((آيا كسى كه ساختار و بنيان خويش را بر تقوا و رضوان خدا گذاشته بهتر است و يا كسى كه بنيان و ساختار خود را بر لبه پرتگاه نهاده تا در آتش جهنم افتد، و خداوند گروه ستمگران را هدايت نمى كند)).
و در و اعلام التقى و ذوى النهى بيان شد كه حقيقت تقوى اسم الله است كه سر آل محمد (عليهم السلام ) است و در و بكم يسلك الى الرضوان بيان شد كه حقيقت رضوان نيز اسم خداست . و ((شفا)) مقصور و شين آن مفتوح است و به معناى طرف و جانب و لبه است و ((حرف )) به ضمه اول و دوم ، چيزى را كه سيلاب ها مى آورد، اگر به واسطه خالى شدن پايين ، بالا فرو ريزد و خورده شود.
((هار)) قلب شده ((هاير)) مثل ((شاكى السلاح )) و ((شائك )) است . و مراد از آن چيزى است كه مشرف بر انهدام و سقوط مى باشد. و اين مثل براى باطل بدون ريشه زده شده كه از سر دشمنان آل محمد (عليهم السلام ) است .
در ويژگى هاى شيعيان از جهت تكوينى
در اعلام الدين (1565) از ديلمى از كتاب حسين بن سعيد از امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه گفت : آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) به اميرالمومنين (عليه السلام) فرمود: شيعيان و دوستان خويش را به ده خصلت بشارت بده :
1. پاكى مولد
2. ايمان نيكو
3. خداوند ايشان را دوست دارد
4. وسعت در قبر
5. نورى كه در جلوى روى ايشان است
6. فقر را از روى ايشان گرفته و دل هاى ايشان را بى نياز مى سازد
7. لعنت خدايى بر دشمنان ايشان
8. از برص و جذام ايمنند.
9. گناهان و بدى ها از ايشان ريخته مى شود