شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)

علامه سيد حسين همدانى درود آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى

- ۵۹ -


در سمت راست وسيله از چپ پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ابرى تاريك است كه از آن ندا مى آيد: اى اهل موقف خوشا به حال كسى كه وصى را دوست داشته و به پيامبر امى و كسى كه برترين سلطنت را دارد ايمان آورده باشد، هيچكس رستگار نمى شود و به راحتى و بهشت نمى رسد مگر اين كه آفريننده خويش را با اخلاص ملاقات كند و از ستارگان آسمان امامت پيروى نمايد، پس اى اهل ولايت خدا! به سپيد رويى و جايگاه شرافت آميز و كرامتتان بشارت باد كه امروز بر تخت هاى روبروى هم نشسته و به رستگارى رسيده ايد! و اى منحرفين و كسانى كه از ياد خدا و پيامبر و صراط و امامانش وامانده ايد، به سياه رويى و خشم پروردگار در عقاب اعمالتان يقين كنيد)).
و مراد از مقام محمود همان است كه در آيه شريفه و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى اءن يبعثك ربك مقاما محمودا(1630) يعنى : ((شب را به نافله زنده نماند، شايد خداوند تو را به مقام محمود مبعوث كند)). اين مرتبه وجود مطلق و رحمت رحمانيه اى است كه همه اشياء را شامل مى شود. و مبداء همه عوالم وجود است كه در زيارت مولوديه ماه رجب به آن به ((الاحمد)) اشاره شد و با ((محمد)) به ديگر اوصاف اشاره نمود. لذا او را به اعتبار اين كه مظهر حقيقت وجود است ، يعنى مظهر رحمت رحمانيه اى است كه بر همه وجود به نحو اجمال گسترده است ناميده است . اين رحمت مصدر همه صفات جماليه است ، چه اين كه صفت مشبهه ((افعل )) دلالت دارد بر اين كه مبداء ذاتى موصوف است . بدون اعتبار اين كه فعليت در نظر گرفته شود و نام محمد را به خاطر اين كه مصدر همه اوصاف جمالى بر او نهادند، اوصاف جمالى تنزلات و مراتب وجود است . و به اعتبار اين كه آفريده اى است كه خداوند او را آفريده و همه حمدها را در وى پنهان كرده و مدح و ثنا در پى آن حمدها مى آيد به او ((محمود)) گفتند، و همين مرتبه شفاعت كبرى و قاب قوسين است .
همين مطلب در ابتداى كتاب در بيان حقيقت نبوت به طور مفصل بيان شده است . و لذا عياشى از امام باقر و يا امام صادق (عليهما السلام ) در آيه عسى اءن يبعثك ربك مقاما محمودا روايت كردند كه فرمود: ((مراد شفاعت است )).
و در توحيد(1631) از اميرالمومنين (عليه السلام) در حديثى كه اهل محشر در آن ذكر شده فرمود: ((آنگاه ايشان در جايگاهى ديگر جمع مى شوند، آن جايگاه مقام محمد است و اين همان مقام محمود مى باشد. لذا آن حضرت خداوند را به گونه اى ثنا مى گويد كه هيچكس قبل از آن خداى را ثنا نگفته است ، آنگاه مردان و زنان مومن را ثنا مى گويد، ابتدا از صديقين و شهدا شروع مى كند و در ادامه صالحان را مدح مى كند، اهل آسمان ها و زمين نيز او را مى ستايند و حمد مى كنند، لذا خداوند فرمود: عسى اءن يبعثك ربك مقاما محمودا(1632) خوشا به حال كسانى كه بهر و نصيبى داشته باشند و واى بر كسانى كه از آن بهره و نصيبى نداشته باشند)).
و قمى (1633) روايت كرده كه ((از امام صادق (عليه السلام) از شفاعت پيامبر در روز قيامت پرسيدند، فرمود: در روز قيامت عرق همچون لگامى بر دهان مردم زده مى شود، لذا مى گويند بياييد به خدمت حضرت آدم برويم تا از ما شفاعت كند، به نزد آن حضرت مى آيند و مى گويند: در نزد پروردگارت از ما شفاعت كن ، مى گويد: بر گردن من بار گناهى سنگينى مى كند، به نزد نوح رويد، به نزد نوح مى روند، حضرت نوح ايشان را به پيامبر بعدى خود مى فرستد، و هر پيامبرى به پيامبر ديگر حواله مى نمايد تا به حضرت عيسى (عليه السلام) مى رسند. ايشان مى فرمايد: شما به نزد حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) برويد، مردم خدمت او مى روند و از او خواهان شفاعت مى شوند. مى فرمايد: برويد، ايشان را به طرف در بهشت مى برد و رو در روى باب الرحمن قرار مى گيرد و در آنجا سجده مى كند و مدتى مديد سجده اش به طول مى انجامد، خداى - تعالى - مى فرمايد: سرت را بالا بگير و شفاعت كن كه شفاعت تو پذيرفته است و حاجت هاى خويش را بخواه كه به تو خواهيم داد. و همين مراد از آيه عسى اءن يبعثك ربك مقاما محمودا است .))
و عياشى از آن حضرت همين را روايت كرده ، چنانكه از امام كاظم (عليه السلام) نزديك به همين روايت شده است . مراد از ظاهر اين روايات شفاعت است و مراد از مقام معلوم و يا مكان معلوم - چنان كه در برخى نسخه ها اين تعبير آمده است - مرتبه تميز آن يعنى تميز حقيقت نبوت در عالم تميز معلومات در عالم حق است كه مرتبه ((او ادنى )) است . و لذا آن را به معلوميت در نزد خدا اختصاص داده است و اين سه مرتبه به لحاظ اين است كه آن حضرت از خداوند استفاضه مى كند و فيض مى گيرد.
آنگاه در بيان مراتب سه گانه اى كه نسبت به خلق دارد شروع كرد و ظهور اين حقيقت در عالم شهادت و آشكار شدن موقعيت و مقام خدايى اش در نزد مردم را بيان نمود، چه اين كه حسابرسى و حكم خلايق به آن حضرت واگذار شده . لذا دوستان خويش را وارد بهشت كرده و دشمنان خويش را به دوزخ مى فرستند. به طورى كه حتى پيامبران مرسل و غيره بايد به شفاعت ايشان وارد بهشت شوند. چه اين كه در ميثاق اين چنين با خدا عهد بستند و در دنيا به ولايت ايشان اعتقاد پيدا كردند، پس مراد از ((جاه عظيم )) مرتبه سوم و از ((شاءن كبير)) مرتبه دوم از مقام محمود است و مراد از ((شفاعت مقبوله )) مرتبه نخست از مرتبه اسم الله است و لذا شفاعت را با قيد مقبوله تقييد كرده . زيرا مراد از مقبوله شفاعتى است كه در مومنين جارى است ، چه اين كه در آن اعمال شفاعت كبرى شده و عالم وجود و عالم رحمت به رحمت رحيميه در آنجا ظهور پيدا مى كند. رحمت رحيميه از اسماء حسنى است كه براى مومنين نوشته شده است ، و الا شفاعت ايشان پذيرفته شده است . چه اين كه حقيقت نبوت رحم واسعه اى است كه در غير مومنين به رحمت رحمانيه جارى مى شود. لذا همين رحمت در كافران به خاطر اعراض از خدا و خلفايش در زمين به خشم مبدل مى شود، چنانكه خداى - تعالى - فرمود: عذابى اءصيب به من اءشاء و رحمتى وسعت كل شى ء فساء كتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكاة والذين هم بآياتنا يؤ منون (1634) يعنى : ((هر كس را بخواهم عذاب مى كنم و رحمت من شامل همه مى شود، ولى اين رحمت را براى كسانى كه تقوا پيشه كرده و زكات داده و كسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند، مى نويسم و واجب مى كنم )).
فرمود:
ربنا آمنا بما اءنزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين
حقيقت ايمان در ((و ابواب الايمان )) بيان شد و مراد از ((بما انزلت )) سر آل محمد (عليهم السلام ) است كه در همه نفوس مكنون است . اين سر از اسم الله است كه مظاهر آن آل محمد (عليهم السلام ) هستند و در آيه انما وليئكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (1635) بدان اشاره شده است . چنانكه در آيه شريفه اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (1636) و نيز در آيه يا اءيها الرسول بلغ ما اءنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (1637) به آن اشاره شده و درباره حضرت على (عليه السلام) نازل شده است .
و مراد از ((و اتبعنا الرسول )) و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(1638) و نيز اشاره به آيه شريفه ان كنتم تحبون الله فاتبعونى (1639) دارد. و مراد از ((فاكتبنا مع الشاهدين )) يعنى ما را برسان و همه حجاب هايى كه بين ما و بين فرقانى كه به بندگان متقى خود وعده داده اى را برطرف نما يعنى در آيه يا اءيها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا(1640) و نيز ما را به نورى كه از اين آيه شريفه يا اءيها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم (1641) كه مراد از آن حقيقت ولايت است و علت اين كه گفتيم مراد از آن رساندن و رفع حجاب هاست كه ((كتابت خدا)) يعنى نوشتن خدا احداث و آفرينش خداست و اين آفرينش و احداث و تكوين در اينجا به معناى آفرينش و تكوين آن نور فرقانى در دلهاى مومنين است تا اين كه با بخشيدن گناهان ايشان به واسطه رفع حجابهايى كه بين ايشان و آن نور است ، آن نور را مشاهده كنند و دلشان بدان آرام گيرد.
فرمود:
ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا
((زيغ )) انحراف از حق به سوى باطل است و علت نسبت دادن آن به خدا اين است كه زيغ ناشى از امتحان و يا خذلان خداست ، لذا مراد اين است كه از خدا بخواهيم كه ما را در معرض امتحان قرار ندهد و ما را با گناهان و جرايم خود به خودمان واگذار ننمايد تا دل ما بعد از هدايت به سوى باطل تمايل پيدا كند، و ما را از گمراهى و شرك رهايى بخشد. چنان كه دعاى پيامبران (1642) اين بوده است كه :
اللهم و لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه اءبدا اللهم و لا تكلنى الى نفسى طرفة عين اءبدا
يعنى : ((خدايا مرا لحظه اى به خويشتن وامگذار، و هرگز مرا در آن بدى باز مگردان كه مرا از آن رهايى داده اى )) و در فقره و ثبتنى الله ابدا ما حييت على موالاتكم بيان كرده ايم كه عده اى از مومنين ايمانى مستودع و عاريه اى دارند.
و در كافى (1643) از امام كاظم (عليه السلام) در حديث هشام روايت شده است كه فرمود:
يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ حَكَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ قَالُوا رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ حِينَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ يَعْقِدْ قَلْبَهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ يُبْصِرُهَا وَ يَجِدُ حَقِيقَتَهَا فِي قَلْبِهِ وَ لَا يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلَّا مَنْ كَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِيَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَدُلَّ عَلَى الْبَاطِنِ الْخَفِيِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ
يعنى : ((خداوند از مردمى شايسته حكايت كرده كه مى گفتند: پروردگارا دلهاى ما را بعد از هدايت منحرف و متمايل به باطل مكن و به ما رحمتى از پيشگاه خود عنايت فرما، چه اين كه تو بسيار بخشنده اى )). چه اين كه فهميدند كه دلها منحرف مى شود و به كورى باز مى گردد.
و وارد شده كه هر كس عقل و فهم خدايى دستگيرش نشود از خدا نمى ترسد و هر كس به فهم خدايى نرسد، دلش بر معرفت ثابت گرده نمى خورد و پايبند آن نمى شود. معرفتى كه با آن خدا را ببيند و حقيقت آن را در دلش بچشد و هيچكس به چنين پايه اى نمى رسد مگر اين كه كردارش ‍ تصديق گفتارش نمايد و نهانش با آشكارش يكى شود، چه اين كه خداوند راهنماى باطل پنهان عقل را ظاهر و گويايى عقل قرار داده است .
عياشى (1644) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه ((فرمود: بسيار بگويد: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا(1645) و از انحراف ايمن مباشيد.
فرمود:
و هب لنا من لدنك رحمة انك اءنت الوهاب
چون در شهادت به توحيد كه گفت : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ... تا اينجا همه اين اقوال را به خود نسبت داد و اين از ادب عبوديت به دور است چه اين كه نسبت دادن نعمت هاى خدايى به خود و نه به پروردگار خلاف ادب است ، لذا آن را جبران كرده و فرمود: و رحمة ربك خير مما يجمعون يعنى همه اين نعمت ها به هدايت و فضل توست .
آنگاه بيشتر خواسته و نعمت ديگرى را تقاضا كرده كه خداوند او را به حقيقت نبوت كه در جانش به وديعت گذاشته برساند. چه اين كه فرمود: مراد از اين نبوت است چنان كه در فقره ((و معدن الرحمة )) بيان شد، يعنى تو همان طور كه ما را هدايت كردى و به ايمان به پيامبر موفق نمودى و توفيق دادى تا از ولى مورد نظر تو و شرايع اسلام پيروى نماييم و موفق نمودى كه در همه زمينه ها از پيامبرت پيروى نماييم . پس دل ما را به نور ولايت منشرح نما و ما را به آن حقيقت نبوتى كه در باطن ما به وديعت نهادى كه خانه ذكر تو و تتمه نور پيامبر توست كه ما را از آن آفريدى ، برسان . چه اين كه اين كرامت پاداش اعمال ما نبود. زيرا كه بدون ايمان و طاعت قبلى به ما عنايت فرمودى و چون پاداش اعمال ما نبود و فضل و عنايت تو بود لذا با گناه نيز آن را سلب نمى نمايى . بلكه بخشش تو چنين نعمتى را نصيب كرده ، پس به آن كرامت نيازمنديم و تو بى نياز از اين هستى كه ما را نااميد نمايى ، پس ظهور آن حقايق و رساندن ما به آن مرحله را نصيب فرما. همان طور كه در ابتدا به ما بخشيدى و آن را در ما به وديعت گذاشتى ، تو وهاب هستى .
فرمود:
سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا
اين يادآورى و آگاهى به آيه شريفه (ادعونى اءستجب لكم )(1646) و نيز آيه شريفه و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اءجيب دعوة الداعى اذا دعانى (1647) يعنى : ((هنگامى كه بندگانم درباره من از تو بپرسند، من به آنها نزديكم و دعاى نيايشگر را به هنگام دعا اجابت مى نمايم )). خداى - تعالى - خود را منزه كرده از اين كه دعاى بنده را بدون پاسخ بگذارد و خلف وعده نمايد، چه اين كه بنده در جايى كه دعا نمايد، خداوند او را اجابت مى كند. لذا در اينجا اين دعا قبلا بيان شد كه فرمود: فثبثنى الله ابدا ما حييت على موالاتكم بنابراين امام (عليه السلام ) خواهان شده كه وعده الهى تحقق پيدا كند. و فرمود: سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا(1648) بنابراين خداوند خود را پاكيزه تر از اين دانست كه خلف وعده نمايد و با اين بيان تحقق وعده را مورد تاكيد قرار داد و فرمود: ان كان وعد ربنا لمفعولا چه اين كه كلمه ((ان )) مخفف از ((ان )) و لام در ((لمفعولا)) براى تاكيد است .
آرى ، چگونه خداوند خلف وعده نمايد در حالى كه خداوند بى نيازى است كه فقير نمى شود و دانايى است كه نادان نمى گردد و توانايى است كه ناتوان نمى شود، آن ثروتمندى كه فقير مى شود، خلف وعده مى كند و آن كس كه از امور آگاه نيست اشتباه مى كند (و وعده مى دهد) و يا اگر توانايى است كه ناتوان مى شود (خلف وعده مى نمايد و نمى تواند به وعده هاى خود جامه عمل بپوشاند) در حالى كه خداوند برتر از آنهاست .
در اين كه تسليم كامل بودن ائمه (عليهم السلام ) شرط كامل شدن ايمان است
فرمود:
يا ولى الله ان بينى و بين الله عزوجل
ذنوبا لا ياءتى عليها الا رضاكم

بدان كه اگر بنده به ولايت اولياء الهى تن دهد و معتقد شود كه ايشان از خودش به او اولى هستند، خود را در معرض فناى در دست مولى قرار مى دهد. و لذا گناهانش فعل مولى است و نه فعل عبد، بنابراين گناهانش بر عهده مولى است و نه بر عهده عبد، چه اين كه عبد همانند ميت در دست غسال است ، هنگامى كه ائمه (عليهم السلام ) رضايت دادند كه كسى در تحت ولايت ايشان در آيد، رضايت به گناهان او دادند، كه جانم و و پدر و مادرم فداى ايشان باد. كه خود متكفل شدند كه ناهموارى ها را هموار و كمبودها را جبران كنند و همه امورى كه ضايع گردد اصلاح نمايند، و لذا فرمود: ((يا ولى الله )) و اسم امام مورد زيارت را نبرد و يا كنيه را مورد خطاب قرار نداد. و اگر گناهان عبد بر عهده مولايش باشد خداوند آن گناهان را بر عهده او گذاشته و او را مى آمرزد، چنان كه در تفسير آيه شريفه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(1649) چنانكه در ((نور سوم )) فقره ((المعصومون )) بيان شد.
بنابراين اين فقره لا ياءتى عليها الا رضاكم يعنى رضايت شما به وارد شدن در ولايت و حزب شما، اين كه فرمود: ((لا ياءتى عليها)) يعنى گناهان را از بين نمى برد. و در فقره ((رضاكم )) ضمير ((كم )) جمع است در حالى كه در ندا ((يا ولى الله )) به صورت مفرد آورده است . چه اين كه ورود در ولايت يكى از ائمه ، ورود در ولايت همه آنهاست . زيرا اين ورود به عنوان ورود در ولايت است و خصوصيتى ندارد، پس مورد خطاب در ((يا ولى الله )) عنوان ولايت است و در ((رضاكم )) مخاطب عنوان خصوصيت آن ولى است . يعنى عناوين تك تك ملحوظ است .
فرمود:
فبحق من ائتمنكم على سره واسترعاكم اءمر خلقه
در فقره ((و حفظة سر الله )) بيان شد كه سرّ بر دو قسم است : سرى كه افشاى آن براى ديگران جايز نيست . ديگر سرى كه اظهار آن براى دوستان كه به منزلت خود وى هستند كه برخى از اسرار را آگاه هستند جايز است . اين مطلب به طور تفصيل بيان شد، پس با فقره نخست به اول و به فقره دوم به سر به معناى دوم اشاره كرد. بنابراين ((فبحق )) فاء براى تفريع و باء براى قسم است ، يعنى بعد از اين كه خداوند بر شما منت گذاشت و شما را بر همه خلايق برترى داد و نعمت هايى داد كه به احدى نداد و شما را شفيع همه خلايق نمود، پس از شما خواهانم به حق آن كسى كه شما را مؤ تمن بر سرش قرار داد و كار مردم را به شما واگذار كرده و فرمود: هذا عطاؤ نا فامنن اءو اءمسك بغير حساب (1650) و فرمود: انا اءنزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما (اءراك الله )(1651) و فرمود: و ما آتاكم الرسول ...(1652)
قمى (1653) به اسنادش به موسى بن اشيم روايت كرد كه گفت : ((در خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم ، مردى از آيه اى از كتاب خدا خبر داد، آن حضرت از آن پاسخ گفت ، آنگاه مردى ديگر وارد شد و از همان آيه پرسيد، آن حضرت بر خلاف پاسخ من به او پاسخ داد، وقتى چنين ديدم در دلم آشوبى بر پا شد. گويا دلم را با كارد پاره پاره مى كردند و با خود مى گفتم : در شام ابا قتاده را رها كردى ، كسى كه در ((واو)) قرآن و امثال آن اشتباه نمى كرد و به نزد اين مرد آمدى كه چنين اشتباهات فاحشى مى كند، در همين هنگام مردى ديگر آمد و از همين آيه پرسيد، باز حضرت پاسخ سومى داد كه غير از آن دو پاسخ بود كه به من و آن مرد داده بود. در اين هنگام آرام شدم و دانستم كه آن حضرت براى تقيه چنين كرده است . آنگاه متوجه من شد و فرمود: اى پسر اشيم ، خداوند به سليمان بن داود تفويض ‍ كرد و فرمود: هذا عطاونا فامنن اءو اءمسك بغير حساب (1654) و به پيامبرش تفويض كرد و فرمود: و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فاتهوا(1655) و هر چه به پيامبرش تفويض كرده به ما واگذار نمود.))
مرحوم كلينى در كافى (1656) بابى در اين معنا باز كرده و اخبارى در اين باره نقل نموده است . و در ابواب قبلى از آن سخن به ميان آمده است .
فرمود:
و قرن طاعتكم بطاعته
يعنى در آيه شريفه : اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (1657)
و فرمود:
لما استوهبتم ذنوبى و كنتم شفعائى
يعنى با تحمل آن گناهان و يا طلب بخشش و مغفرت از خدا... همه اين مطالب را قبلا بيان كرديم . ((لما)) به معنى ((الا)) است و نظير آن در آيات و دعاها فراوان است .
و از جمله آيه شريفه ان كل نفس لما عليها حافظ(1658) و و ان كل لما جميع لدينا محضرون (1659) و جايز است كه به تخفيف ((لما)) باشد، تا ((لام )) براى زياده باشد و نيز ((ما)) براى زيادت تاءكيد مى باشد.
فرمود:
فانى لكم مطيع من اءطاعكم فقد اءطاع الله و من عصاكم فقد عصى الله و من اءحبكم فقد اءحب الله و من اءبغضكم فقد اءبغض ‍ الله
همه اين فقره ها براى تاكيد آن مطلبى است كه اقرار بدان كرد و شهادت داده و اعتقاد قلبى به آن بسته ، به اين كه حق منحصر در ايشان است . هيچكس ‍ نمى تواند ادعاى ولايت كند مگر ايشان . و نمى تواند كسى خود را در نزد امام تزكيه كند و پاك بشمارد. و در فقرات سابق بيان آن شده است .
در اين كه مقام شفاعت وهبى است
فرمود:
اللهم انى لو وجدت شفعاء اءقرب
اليك من محمد و اءهل بيته الاءخيار
الاءئمة الاءبرار لجعلتهم شفعائى
فبحقهم الذى اءوجبت لهم عليك

در كافى (1660) به اسنادش از جابر از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ بِصِفِّينَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ مَنْزِلَتِيَ الَّتِي أَنْزَلَنِي اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ بِهَا مِنْكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ وَ الْحَقُّ أَجْمَلُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَوْسَعُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِصاً دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ ضُرُوبُ قَضَائِهِ وَ لَكِنْ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ كَفَّارَتَهُمْ عَلَيْهِ بِحُسْنِ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَطَوُّلًا بِكَرَمِهِ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ لَهُ أَهْلًا
اميرالمومنين براى مردم در صفين خطبه اى خواند. آن حضرت حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و درود بر حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) فرستاد و فرمود:
اما بعد، خداوند براى من بر شما حقى قرار داد و آن ولايت امر شما و مكانت و منزلت من است كه خداوند - عز ذكره - آن را از بين شما به من داده است .
و شما را بر گردن من حقى است ، همانند حقى كه بر گردن شما داشتم ، حق در وصف و بيان خيلى زيباست ولى به هنگام پياده شدن و انصاف دادن بسيار سخت است . بر نفع هر كس پياده شود، بر زيان او نيز پياده مى شود. و اگر به زيان او پياده شود، به نفع او نيز پياده مى شود. و اگر ممكن بود كه فقط حق به نفع كسى تمام شود و بر ضد او تمام نشود بايد تنها براى خدا باشد و نه براى مردم . چه اين كه خداوند بر بندگان قدرت دارد و در همه امورى كه قضا به آن تعلق مى گيرد عدالت را حكمفرما كرده است . وليكن خداوند حق خود را بر بندگان اطاعت آن قرار داده و از اين كه خداوند به ايشان پاداش ‍ نيكو مى دهد تفضل خداست و چون خود اهل كرامت است بر ايشان وسعت مى دهد)).
و در صحيفه سجاديه در دعاى شكر(1661) آمده است :
وَ لَوْ كَافَأْتَ الْمُطِيعَ عَلَى مَا أَنْتَ تَوَلَّيْتَهُ لَأَوْشَكَ أَنْ يَفْقِدَ ثَوَابَكَ، وَ أَنْ تَزُولَ عَنْهُ نِعْمَتُكَ، وَ لَكِنَّكَ بِكَرَمِكَ جَازَيْتَهُ عَلَى الْمُدَّةِ الْقَصِيرَةِ الْفَانِيَةِ بِالْمُدَّةِ الطَّوِيلَةِ الْخَالِدَةِ، وَ عَلَى الْغَايَةِ الْقَرِيبَةِ الزَّائِلَةِ بِالْغَايَةِ الْمَدِيدَةِ الْبَاقِيَةِ. ثُمَّ لَمْ تَسُمْهُ الْقِصَاصَ فِيمَا أَكَلَ مِنْ رِزْقِكَ الَّذِي يَقْوَى بِهِ عَلَى طَاعَتِكَ، وَ لَمْ تَحْمِلْهُ عَلَى الْمُنَاقَشَاتِ فِي الاْلَاتِ الَّتِي تَسَبَّبَ بِاسْتِعْمَالِهَا إِلَى مَغْفِرَتِكَ، وَ لَوْ فَعَلْتَ ذَلِكَ بِهِ لَذَهَبَ بِجَمِيعِ مَا كَدَحَ لَهُ وَ جُمْلَةِ مَا سَعَى فِيهِ جَزَاءً لِلصُّغْرَى مِنْ أَيَادِيكَ وَ مِنَنِكَ، وَ لَبَقِيَ رَهِيناً بَيْنَ يَدَيْكَ بِسَائِرِ نِعَمِكَ، فَمَتَى كَانَ يَسْتَحِقُّ شَيْئاً مِنْ ثَوَابِكَ لَا مَتَى
اگر مطيع را بر مجرد عملش با آن كه تو خود او را بر آن وادار كرده اى پاداش ‍ مى دادى ، بيم آن بود كه ثواب تو را از كف بدهد و نعمت تو از وى زايل شود وليكن تو با كرامت در قبال مدت كوتاه فانى به او در زمان طولانى جاودانى و در مقابل متاع و اعمال فاسد شدنى متاع هميشگى و جاودانى پاداش ‍ دادى .
آنگاه در برابر خوردن روزى تو كه با آن بر طاعت نيرو پيدا كرد، از او مطالبه عوض نكردى و درباره آلات و ابزارى كه با به كار گرفتن آنها به مغفرت تو رسيد سخت گيرى نكرده اى . اگر چنين مى كردى همه كوشش ها و تلاش هاى او در مقابل يكى از نعمت ها و منت هاى تو از دست مى رفت و مرهون ديگر نعمت هاى تو مى شد. پس از كجا مى توانست مستحق پاداش ‍ و ثوابى شود، هرگز كى چنين استحقاقى پيدا مى كرد؟))
و نيز در صحيفه سجاديه (1662) در دعاى خود در طلب عفو فرمود: