شگفتى هاى آفرينش در كلام اهلبيت (عليهم السلام)
جلد اول

رضا كوشارى

- ۹ -


نور و بينايى

بينايى چشم به واسطه نور است

براى شناخت نور، كه آن يك رشته مهم در علم فيزيك است راه پر پيچ و خمى دارد چون براى نور، برنامه ها و قانونهايى است كه داستان آن شرح بسيار مفصلى دارد.
و اكنون به يك نكته از اساسى ترين موضوع از اصول علمى رابطه ديد چشم و نور را براى شما به طور خلاصه بيان مى كنيم: مى دانيم كه ماه از خود نورى تابش نمى كند بلكه نور خورشيد را باز مى تاباند. پس اگر نور خورشيد بر آن نمى تابد ما آن را نمى توانستيم ببينيم و اين نور است كه ما به توسط آن اشياء را مى بينيم، در واقع نور عامل انتقال است براى ديدن هر چيزى را كه در نظر بگيريم.
خورشيد و لامپ و آتش، هر كدام چشمه و منبع مولد نور هستند، نور خورشيد و نور لامپ و نور آتش، به اين علت ديده مى شوند كه نور ديده شده توسط ما به چشم ديده مى رسد و اشيائى كه كه از خود نور توليد مى كنند هنگامى ديده مى شوند كه نور يك چشمه مانند نور خرشيد كه از سطح آن ها برگردد، و به چشم ما برسد، برگشت نور از سطح اشياء را، باز تابش نور گويند و شى ء كه هيچ نورى را باز نمى تواند تاباند ديده نمى شود، انسان اجسام را در راستاى پرتوهاى نورى مى بيند كه به چشم او مى رسد، به همين دليل به نظر مى رسد كه نور از نقطه مبدا آمده است و در واقع آن چرا كه شخص مى بيند، وجود خارجى ندارد
امام صادق (عليه السلام) درباره ى بينايى چشم و نور سخنان بسيار مهمى دارد كه بشر پيشرفته امروز در پرتو علم و دانش و ابزار مدرن، اكنون به اين حقيقت علمى رسيده است. فاءبصر بالنور پس چشمان انسان بينا شد به نور.
ولو لا ما ابصر و لا عقل: و اگر چنانچه نور نبود، هيچ گاه چشمهاى انسان بينا نمى شد و به عقل و به درك نمى رسيد.(46)
و بالاتر از آن امام صادق (عليه السلام) شكل گيرى و به وجود آمدن عقل را در پس بينايى مى داند كه شايد علم و دانش تا اين لحظه به اين نكته مهم علمى پى نبرده است و راز آن ناشناخته ماند، به اميد آنروز كه دانشمندان موفق به كشف اين موضوع گردند كه اين رشته اى از علم است كه براى خود اهميت بسزاى دارد
علت ظاهرى اين كه آن حضزت عقل را بعد از بينايى بيان فرمودند چون از ديدن است كه آدمى بعقل مى آيد و داراى خرد مى شود.
اكثريت مردم بينا هستند و ندرتا اگر يكفرد نابينا بود او چون كه در ميان آدمهاى بينا زندگى مى كند و در ميان آن ها پرورش مى يابد لذا عقل و خرد را از آن ها اقتباس مى كند.

نور عامل بينايى است

چشم يكى از حواس پنجگانه ما است، ساختمان چشم از اجزاء متعدد و متنوعى تشكيل يافته كه در آن، سيستم بسيار پيچيده اى وجود دارد و اكنون به يك جمله از دعايى كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) است توجه مى فرمايد: واجعل النور فى بصرى پروردگار همواره نور را در چشمان من قرار بده؛ يعنى تا اين كه هميشه بينا باشم.
در زمانى كه مسايل ساده و اوليه ى فيزيك به وجود نيامده بود و كسى از درون چشم و سيستم آن خبر نداشت، آن حضرت جمله اى را به كار مى برد كه در آن، موضوع اساسى بينايى چشم را بيان فرمود، و اين كلام نشان دهنده ى آگاهى آن حضرت از مسايل فيزيكى چشم است.
آن حضرت عامل اصلى بينايى چشم را نور مى داند، لذا از خدا مى خواهد كه چشم بينا باشد و گيرنده نور در، درون چشم، همواره صحيح و سالم برقرار باشد، يعنى آن سيستم درون چشم بتواند نور را دريابد تا هميشه بينا بماند.
امروز در پرتو تكامل فيزيك، دانسته شد كه رنگ هر جسمى بستگى به رنگ نورى دارد كه از آن به چشم ما مى رسد، و در واقع بدون نور، رنگ وجود ندارد.
درون چشم انسان داراى سلولهاى حساس به رنگ نور است كه به محض ‍ برخورد نور به چشمان ما، آن سلولهاى تحريك مى شوند، بنابراين گيرنده نور در ته چشمان مااست كه به توسط آن، چشم بينايى دارد، پس چشم سالم، به توسط وجود نور است كه مى بيند.
آن حضرت وقتى كه اين چنين مى گويد، به اين معنى است كه او تمام ذرات و زواياى درون چشم و سيستم آن آگاه است و از نور كه دانش وسيعى است آشنايى كامل دارد، پس با اين وضع مى توان گفت كه آن حضرت از مسايل فيزيكى اين دو در رابطه با همديگر، حتما باخبر است.
ما با خواندن هر دعايى، شايد، آن را بارها در فرصتهاى مناسب بخوانيم و در اين تكرارها حقيقتهايى نهفته است كه شايد پس از چند با خواندن، نكات و موضوعات عرفانى و علمى مهمى در آن دعا را متوجه شويم مثل اين دعا كه در مفاتيح الجنان آمده، در واقع آن حضرت به توسط دعا مى خواهد حقيقتى را به ما بفهماند و اين موضوع مهم را به ما برساند و اين جمله كلام او، همچون تابلويى است كه مى خواهد ما را به چيزى جلب و راهنمايى كند تا ما دنباله اين كار مهم را جستوجو و پيگيرى كنيم تا به نتيجه هاى خوب و مفيدى برسيم.

كور رنگى

يكى از مسائلى كه اخيرا دانسته شد موضوع كور رنگى است، كور رنگى در افراد بر دو نوع است، عده اى از آن ها هيچگونه رنگى را نمى بينند و دنيا را سرتاسر خاكسترى مى بينند و دنيا دا همان گونه مى بينند كه ما به تلويزيون سياه و سفيد، تكرنگ مى بينيم و عده اى از آن ها نمى توانند بين دو يا چند رنگ را تميز بدهند و باى تشخيص رنگها با مشكل روبرو مى شوند و تشخيص ندادن رنگها، در تمام موارد زندگى تاءثير نامطلوبى دارد و افرادى كه به كور رنگى مبتلا هستند، تعداد آن ها بسيار نادر است.
امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
فخلق البصر ليدرك الالوان، فلو كانت الالوان و لم يكن بصر يدر كها، لم تكن فيها منفعه.(47)
و اوست كه چسم را آفريد تا رنگها را دريابد و اگر رنگها باشد ولى چشمى آن را درك نكند، در آن چشم خير و فايده اى نباشد.
يعنى بينايى چشم اگر كامل نباشد ناقص و منافع آن بسيار كم است. پس ‍ فرق بسيار است بين آن ها كه طبيعت دنياى زيبا را همان گونه كه هست ببيند و آن ها كه همه چيز طبيعت را سياه و سفيد مى بينند.
چشم سالم از نعمتهاى بزرگ الهى است چون، انسان با چشم خود از طبيعت رنگانگ لذت مى برد ولى آن ها كه اين دنياى قشنگ را تك رنگ و همه چيز را خاكسترى مى بينند، هيچ گاه از زيباييها و جلوه هاى دلرباى طبيعت خبر ندارند و از اين نعمت بزرگ محروم و به دورند و چه زيبا و آگاهانه، امام صادق (عليه السلام) در اين باره سخنان بسيار مهم و جالبى بيان فرمودند كه چشمى كه رنگها را درك نكند در آن سود و فايده اى نيست.
دانستن كوررنگى مسئله مهمى است چون بايد فيزيك تكامل يافته باشد و آگاهى وسيعى از درون چشم و سيستم آن نيز باشد و به علاوه وسايل و امكانات، با فراهم بودن همه و همه ى اين موارد، آن گاه موضوع كوررنگى كاملا دانسته مى شود و قابل تشخيص است.
دالتون يك فيزيكدان انگليسى بود كه براى اولين بار متوجه كور رنگى خود شد و به همين جهت، كوررنگى به دالتونيسم ناميده مى شود. اگر دالتون، خود دچار اين مشكل كور رنگى نبود و سالها فيزيك هم نخوانده بود، حتما او هم متوجه اين قضيه نمى شد.
امام صادق (عليه السلام) هزار و سيصد سال پيش از دالتون، با اين كه چشمان وى صحيح و سالم بود و با اين كه در آن زمان موضوع فيزيك وجود نداشت مى بينيم كه آن حضرت موضوعات بسيار متنوع فيزيك، نور و رنگهاى آن و عوامل حساس چشم به رنگها و از همه مهمتر، موضوع كوررنگى را به طور مكرر بيان فرموده است ولى آن حضرت به خاطر انگليسى و يا اوروپايى نبودن، اكنون در تمام مؤ سسات علمى و تحقيقاتى جهان، كور رنگى را به نام دالتونيسم معروف و ثبت شده است.
پس اگر وجدان و انصافى در دنيا باشد لااقل بداند و بگويد كه شخصى به نام جعفر صادق (عليه السلام) در اعماق تاريخ، اين موضوع را نيز گفته بود.

رنگهايى كه چشم آن ها را نمى بيند

در آيات و احاديث و دعاها، كلمه ((بصيرا)) بسيار آمده است.
بصيرا: به معناى ((اءى بيناترين)) و اين عنوان تنها شايسته خداوند است، چون او است كه به خوبى مى بيند و آگاه است از آن چه را كه آفريده و بوجود آورده است.
به گوشه اى از بيانات حضرت امام جواد (عليه السلام) توجه كنيم
... و كذالك سميناه بصيرا، لانه لا يخفى عليه، ما لا يدرك بالاءبصار من لون...(48)
و همچنين او را بصير، يعنى بيناترين، خطاب مى كنيم، چون بر او پنهان نمى شود، رنگهايى را كه چشمها آن را نمى بيند و درك نمى كند.
وقتى كه بينايى در حد وسيع باشد همه چيز را مى بيند، از جانداران ناديدنى كوچك گرفته تا از اشياء ريز و ديگر و از رنگهاى نامرئى و غيره ، يعنى خيلى چيزها هست كه انسان و هر موجود، آن را كاملا نمى بيند. مى دانيم كه انسان با چشم خود تمام رنگها را مى بيند، پر رنگ و كم رنگ آن ها را به خوبى تشخيص مى دهد.
موضوع سخن امام جواد (عليه السلام) در مخاطب دادن خداوند به بينايى از رنگهايى كه چشم قادر به ديدن آن ها نيست، يكى از موارد منظور آن حضرت در اين فرمايشات اين است كه ما را از وجود رنگ هايى باخبر مى كند كه چشم آن را نمى بيند و اين سخن در زمانى بيان مى شود كه ملاك آن روز، بينايى و حقيقت، ديد چشم بود و مردم غافل و بى خبر از خيلى چيزها بودند و در زمان ما كه دانش و پيشرفت در سطح بالايى رسيده و انسان خيلى موارد را به خوبى دريافته، و منجمله آن ها از رنگهاى نامرئى نور هم با خبر شده و تازه متوجه شد كه چشم، همه چيزها را نمى بيند و خيلى چيزها هست كه نديده و نخواهد ديد مگر با كمك ابزارهاى مدرن و بسيار قوى، تا بتواند مشاهده كند و گاهى چيزهايى هست كه با ابزار مدرن هم قابل رؤيت نيست و چه بسا علم در آينده، با توسعه و پيشرفت بيشتر، بتواند موضوعات علمى ديگرى را كشف و از آن ها با خبر شويم.
يكى از مواردى كه بچشم ديده نمى شود، رنگهاى نامرئى نور است، و بنظر مى رسد كه نور خورشيد تنها يك رنگ دارد، آن هم رنگ سغيد، ولى در حقيقت نور آن، از همه ى رنگهاى رنگين كمان تشكيل يافته است، رنگها با هم تركيب شده اند، و نتيجه آن، سفيد رنگ به نظر مى آيد. گذشته از اين ها، نور خورشيد انواع ديگرى از ((نور)) ها را به همراه دارد، كه قابل روئيت نيستند، مثل مادون قرمز و ماواء بنفش و چندين اشعه ديگر، كه بر اثر بسيار كم رنگ بودن اين ها، متخصصان نام اشعه را بر آن ها نهاده اند، بنابراين سخن امام جواد (عليه السلام) از وجود رنگهايى كه چشم قادر بديدن اين ها نيست به اين معنا است و از اولين هاى خبر و صحت رنگهاى نامرئى، در زمان بسيار قديم بود، و امروز، اين موضوع يك حقيقت علمى است و كسى سخن آن حضرت را دور از تصور و مورد شك و ترديد قرار نمى دهد.

رنگها و اجسام نامرئى كه چشم آن ها را نمى بيند

حضرت على (عليه السلام) چندين بار از وجود رنگهاى نامرئى و اشياء بسيار ريز و ناديدنى مهم را به ما خبر مى دهد و در چند بعد تعريف و توصيف مى نمايد تا يان كه در پرتو آن، مردم به اهميت موضوع پى ببرند و به كاوش و تحقيق آن ها همت كنند و به گوشه هايى از اسرار آفرينش ‍ پروردگار آگاه شوند.
مبداء خلقت تنها رحم مادر نيست كه ما از آن به وجود مى آييم و تنها خاك، رحم گياه و درخت و غيره نيست كه به وجود آورنده ى اين هاست و تنها نور، مبداءو مصدر روشنايى نيست بلكه اهميت آن ها وابسته به ابعاد چيزهايى است ناديدنى تر و پنهان و دور از ديد چشمان ماست كه آن ها عوامل اصلى و تشكيل دهنده ى حيات زمين و هستى هر آن چه كه در آن مى باشد.
خداوند هيچ چيزى را بى حكمت نيافريده، پس نورهاى نامرئى و اشياء بسيار ريز و ناديدنى، داراى حكمت و اهميت و منافع بسيارند لذا حضرت على (عليه السلام) اين موارد را مكررا به مردم زمان خود گوشزد مى كند و امروز اهميت اين موضوع و حقيقت وجود آن چه را كه آن حضرت بيان فرموده است عيان و بر همه آشكار است.
حضرت، على (عليه السلام) مى فرمايند:
و كل بصير يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام (49)
و هر ديده كه مى بيند، غير از آن چيزهايى است كه چشم ناتوان از ديدنش ‍ هست از رنگهاى بسيار پنهان و نامرئى و اجسام بسيار ريز و لطيف و نامحسوس.
و كل ظاهر غيره غير ظاهر: و هر ظاهرى غير از آن چيزهايى هست كه نا آشكار است)).
و كل باطن غيره غير باطن: و هر باطنى، غير از آن چيزهايى هست كه غير باطن و آشكار است)).
و هر چشم بينايى كه مى بيند غير از آن جسمهاى كوچكى است كه آن ها را هيچ گاه نمى بيند و گويى آن چشم كور است و نمى بيند مانند موجودات ميكروسكوپى و ذره هاى بسيار كوچك ((اتم)) كه هر چيز ظاهرى كه ديده مى شوند همانند آن هست كه ديده نمى شوند مثل موجودات نامرئى كه اين ها داراى روح و زندگى و اعضاء بدن و حواس هستند، همانند اتم ها كه براى خود انواع حركت و تلاش و چرخش و خواصى هستند.
و هر چيز باطن يعنى پوشيده و نهان از چشم و نامرئى است غير از آن آثار و خواص و منافع آن آشكار هست كه ما حس نمى كنيم، مثل موجودات ميكروسكوپى كه خيلى از آن ها در سلامتى و دوام طبيعت و زندگى ما نقش ‍ مؤ ثر و حساسى دارند كه ما ظاهرا متوجه نمى شويم.
و اتمها ذرات گوناگون در عناصر مختلف كه همه چيز ما از همين ذرات تشكيل شده مانند يك قطعه آهن و مس و آب و خاك و غيره، بنابراين ذرات ناپيداست ولى خواص اين ها آشكار و منافع آن بسيار و لازم و ضرورى است در ادامه مى فرمايند:
و ما اسبغ نعمك فى الدنيا و ما اصغرها فى نعم الاخره
و خدايا چه بسيار و فراوان و بى شمار است نعمتهاى تو در اين دنيا و چقدر اين نعمتهاى دنيا ناچيز و پست است در مقابل نعمتهاى آخرت.
بله آن حضرت اين چنين به ما مى گويد كه اين موجودات و پديده هاى نامرئى و ناپيدا، مهمتر از آن چه كه ديده مى شوند.
و همچنين به ما مى گويد كه اين نعمتهاى گوناگون و بسيار دنيا، در مقابل آن چه را كه از نعمات در آخرت هست ناچيز و اندك است.
مى دانيم كه نور در واقع هفت رنگ است و ديده نمى شود و بنا به علل فيزيكى، ما آن را تنها سفيد مى بينيم و علاوه بر آن، رنگهايى نامرئى اخير كشف شده مثل مادون قرمز و ماوراء بنفش و اشعه ايكس و گاما و غيره كه اين ها رنگهايى بسيار كم رنگ و نامرئى هستند و دانشمندان بر آن ها اشعه، نام نهاده اند و چه بسا در آينده نورهاى نامرئى ديگر نيز كشف شود.
بله همان گونه كه سخن آن حضرت امروز به حقيقت پيوشت و ما از پديده هاى عجيب و غريب باخبر شديم و مشاهده كرديم، همان طور است سخن آن حضرت درباره ى برترى و بيشتر بودن نعمتهاى آخرت، كه اميدواريم در آخرت آن ها را ببينيم و از نعمات بى نهايت و نامحدود الطاف الهى نصيبمان شود و اين حاصل نمى شود جز با عمل صالح و ايمان راستين.

صوت و شنوايى

محدوده ى ديدن و شنيدن با وسيله توسعه مى يابد

فرضا اگر به زمان هزار و چهار صد سال پيش برگديم آن گاه از كسى بپرسيم كه وسيله و دستگاه گيرنده اى مثل راديو و بى سيم صداهايى را مى شنود كه گوش ما قادر به شنيدنش نيست، آن وقت در جواب به ما مى گفتند، راديو، بى سيم چيست و چطور مى شود كه گوش ما نشنود و آن ها شنوا هستند؟ و اگر در آن زمان از كسى بپرسيم كه به توسط چيزى مثل دستگاه ميكروسكوپ و دوربين ها، چيزهايى ديده مى شود كه چشم بدون آن ها قادر به ديدنشان نيست، آن وقت در جواب به ما مى گفتند چيزى كه چشم نمى تواند ببيند مگر ممكن است چيز جامدى مثل ميكروسكپ و دوربين آن ها را ببيند؟ در اين صورت مردم آن روز اين قبيل حرفها را نه تنها باور نمى كردند بلكه ما را به عنوان هذيان گفتن متهم مى كردند و ما را عاقل نمى دانستند، پس اصطلاحات بسيارى در زمان ما رواج دارد كه در زمان قديم اين جمله ها به كار نمى رفت چون مردم آن زمان به اين مسايل و وسيله دستگاه آشنايى نداشتند. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:
عن اءبى عبدالله الباقر (عليه السلام)... لا يدرك بالحواس الخمس،... سميع بغير جارحه و بصر بغير آله....(50)
خداوند با حواس پنج گانه درك نمى شود،... او شنواترين است به غير عضوى و بيناترين است به غير واسطه ى آلتى است.
مى دانيم كه حواس انسان تنها همين حواس پنج گانه است، حواس هم تا يك اندازه و حدودى توانايى دارد، بنابراين خداوند بزرگتر از اين تصورات و ابعاد است.
امروز اين معانى بهتر درك مى شوند چون انسان با كمك وسايل و دستگاهها توانسته قدرت و محدوده شنوايى و ديد خود را بسيار توسعه دهد، و نكته جالب اين جا است كه آن حضرت مى فرمايد: خداوند خارج از بهره جستن از عضو، يا كمك آلتى است و اين ما هستيم كه يا يه عضوى از بدن مثل گوش و چشم تكيه داريم و يا اين كه از آلت كه به معناى وسيله و دستگاههاى متنوع موجود در زمان ما است استفاده مى كنيم، و بدون واسطه دستگاهى ممكن نيست قدرت شنوايى گوش و ديد چشمان خود را بتوانيم بيش از اين توسعه دهيم تا اين كه محدود اطلاع از چيزهاى بيشتر گسترش يابد و اين سخن حضرت چه بسا مردم را رهنمون مى سازد تا به فكر ساخت دستگاهى براى كمك به كاربرد بيشتر شنوايى و ديد وسيع تر سبب شود.
اكنون كه ما نمى توانيم به زمان هاى گذشته برگرديم و از آن مردم بپرسيم ولى آن حضرت در همان زمان گذشته به شيوه هاى مختلفى مردم را راهنمايى مى كند تا با تلاش و تحقيق و ابتكار مردم را وادار كند و آن حضرت در ذهن مردم مسائلى را مطرح مى كند تا از نتيجه آن به علوم گسترده و ابعاد وسيع طبيعت عظيم جهان دسترسى پيدا شود. پس همان گونه كه از سخنان آن حضرت دانسته مى شود اين است كه مى خواهد به مردم بفهماند كه با دستگاه و وسائل، محدوده ديدن و شنيدن توسعه مى يابد چون در غير اين صورت، انسان در طبيعت محدود و محصور مى ماند و آن حضرت اولين فردى بود كه اين نظريه را درباره ى بهره ورى از مسائل، براى توسعه ديد و شنيد است بيان نموده و اين مطلب بخود عامل محرك براى ساخت و پرداخت تا رسيدن به هدف راهيابى و اطلاع از مسايل پيچيده و نامرئى و ناشنيدنى ممكن شود.

صداهايى كه گوش ما آن را نمى شنود

من و شما هر جا كه هستيم فضاى آن جا پر از سر و صداهاى عجيب و غريب است كه گوش ما هرگز قادر به شنيدن آن ها نيست. به طور مثال اگر در همان جا كه نشسته ايم راديو را روشن كنيم صداهاى بسيار گوناگون و با زبانهاى مختلف و آهنگ هاى متنوعى از راديو مى شنويم كه از فاصله هاى بسيار دور به گوش ما مى رسد كه هرگز بدوت راديو كه يك وسيله گيرنده است نمى توانيم آن ها را بشنويم، البته دستگاههاى گيرنده و فرستنده ها كه امروز بسيار و متنوع است، و صداهايى كه راديو آن ها را مى گيرد، بى سيم قادر به گرفتن آن ها نيست و همچنين بالعكس ، رادارها و ماهوارها و دكل هاى مخابراتى و غيره آن ها نيز اينچنينند كه هر كدام روى نوع سيستم آن، مى تواند صدايى در فركانس هاى مخصوص خود را بگيرد.
صداها فقط اين ها نيستند، پرنده ها و حيوانات ريز و درشت، آن ها هم سر و صدايى دارند و حرفها و پيامهايى بين همنوعان خود مبادله مى كنند و يان ها هم براى خود هر كدام فركانسهاى خاصى دارند. و خيلى چيزها هست كه ما نمى دانيم، و خلاصه در اين هوا كه فضايى خالى و باز است سر و صدا بسيار در آن وجود دارد كه شنيده نمى شوند و هيچ گاه اين صداها در هم و مخلوط نمى گردد.
اكنون به نكته هاى بسيار جالب از سخنان حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه را براى شما نقل مى كنيم و اين موضوع در زمانى بيان شد. كه آهسته و نامحسوس ترين صدا، حرفهاى در گوش همديگر گفتن بود و آن زمانى اثرى از وسيله گيرنده و فرستنده همانند زمان ما، وجود نداشت.
و كل سميع غيره يصم عن لطيف الاءصوات: و هر شنوايى كه مى شنود، غير از آن صداهايى هست كه گوش قادر به شنيدنش نيست، صداهايى هستند بسيار لطيف و نامحسوس.
و يصمه كبيرها: و آن صداى نامحسوس، بلندش كر مى سازد.
و يذهب عنه ما بعد منها: و از پيشش مى رود آن صداها به دورترين جا از او. آن حضرت مى فرمايد: كه غير از اين صداها كه گوش ما آن ها را مى شنود صداهايى بسيارند كه نمى شنويم، صداها آن قدر لطيف است كه بى حد نامحسوس هستند.
و در جمله دوم مى فرمايد: كه (آن صدا، بلندش كر مى سازد) امروز ما در زمانى هستيم كه به توسط وسيله گيرنده از قبيل راديو و غيره، آن صداى نامحسوس و پنهان را مى گيريم، و صداى راديو را اگر بخواهيم، مى توانيم به قدرى زياد كنيم كه گوش خراش باشد، يعنى آن صداى نامحسوس و نامرئى را با كمك وسيله، بلندتر و بزرگتر مى شود.
و در جمله سوم ((و همچنين از پيشش مى رود صداها به دورترين جا از او)) به توسط دستگاه فرستنده از قبيل راديو و تلفن و غيره، از همين جا كه هستيم صدايمان به دورترين جا مى رسد.
آن حضرت درباره ى گيرنده و فرستنده به طورى بيان نموده كه امروز معناى آن به خوبى فهميده مى شود و اگر در آن زمان به صورت واضح تر بيان مى نمود يعنى مى گفت چيزى چهار گوش مربع و مستطيل به نام راديو و بى سيم و غيره، مى توان با آن مكالمه راه دور انجام شود، به طور يقين مردم آن زمان اين حرفها را هرگز نمى توانستند تصور يا درك كنند و شايد هم اين حرف ها غير معقول به نظرشان مى آمد.

هوا عامل انتقال صدا

بيان هر علمى، در واقع شرح گوشه اى از طبيعت اين جهان است، و در جهان ما علوم بسيارند و انواع آن كه تاكنون شناخته شده بيشمار است، و اين ها دلالت بر عظمت اين جهان است و دانش فيزيك ظريف ترين و حساس ترين علم در ميان بقيه علوم است چون فيزيك، اءصل و پايه و زير بناى تمام علوم است.
پيدايش و تكامل علم فيزيك آن چنان ساده به دست نيامده و آن حاصل دسترنج هزاران دانشمند و نابغه و با كمك اءنواع اءبزارهاى مدرن، و محاصبه هاى بسيار پيچيده و دقيق است كه امروز در اختيار ما قرار دارد.
بحث مفصل صوت ((صدا)) در علم فيزيك جايگاه ويژه اى دارد كه توضيح آن، خود رشته گسترده از دانش فيزيك است
و اكنون به چند جمله از سخنان حضرت صادق (عليه السلام) درباره ى صدا و پخش و جا به جايى آن از اين سو به آن سو توجه كنيم و در اين باره نظر علم فيزيك در رابطه با سخن آن حضرت به طور خلاصه مطابقت نموده ايم تا اءرزش و اءهميت كلام آن حضرت را بيشتر و بهتر درك كنيم .
و اءنبئك عن الهواء بخله اءخرى، # فان الصوت اءثر، # يؤ ثره اصطكاك الاجسام فى الهواء، # والهواء يؤ ديه الى المسامع، # و الناس يتكلومن فى حوائجهم و معاملاتهم طول نهارهم و بعض ليلهم.
تو را از يك ويژگى و خاصيت ديگر هوا آگاه مى كنم، به يقين بدان كه صدا اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا پديد مى آيد، و هوا آن را به گوشها مى رساند، و مردم با همين صداها در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشى از شب، با يكديگر سخن مى گويند.
امام صادق (عليه السلام) به مفضل كه يكى از شاگردان او است درباره ى هوا و منافع حياتى آن و استفاده هاى گوناگون از قبيل تنفس براى رشد و زندگى هر جاندار و گياهى است و انتقال سرما و گرما و ايجاد تعادل در جسم و طبيعت و موارد بسيار ديگر، تعريف و توصيف بسيار دارد اكنون به گوشه هايى از درسهاى علمى آن حضرت درباره ى هوا مى فرمايد ((كه تو را از يك ويژگى و خاصيت ديگر هوا آگاه مى كنيم)) با اين شيوه سخن، آن حضرت مى خواهد موضوع مهمى را بازگو كند كه تا آن لحظه كسى خبر نداشته و اين آگاهى در بين مردم وجود نداشت و اين موضوع براى اولين بار در هزار و سيصد سال پيش به توسط آن حضرت مطرح شد.
صوت يعنى صدا(51) امروز به توسط علم فيزيك معلوم شد كه صدا يك اءثر نامرئى است و اين اءثر عامل تحولاتى است كه در محيط اءطراف خود به خود مى آيد كه آن سبب جابه جايى و و انتقال صدا از جايى به نقطه ديگرى است، ((اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا پديد مى آيد)) پس اين هوا است كه بر اءثر اين برخوردها باعث ارتعاش اءجسام مختلف مى شود و در محيط به صورت اءمواج منتشر مى شود و صداها را به گوش ما و ديگران مى رساند و اين اءمواج صوتى مى گوييم، به طور مثال اگر به يك نقطه از سطح آب، ضربه اى و يا سنگى بيندازيم، ذره هاى آب در محل ضربه به حركت در مى آيند و اءمواج بصورت حلقه هاى پى در پى از محل دور مى شوند و موج به صورت بر آمدگى و فرو رفتگى نمايان مى شوند.
آن حضرت مى فرمايد كه ((هوا آن صداها را به گوشها مى رساند)) و در جمله دوم وسوم نيز فرمودند كه صدا اءثرى است كه بر اءثر اصطكاك و برخورد اءجسام در هوا، پديد مى آيد)) و هر جسم مرتعش در هوا اءمواجى را ايجاد مى كند، در هنگام صحبت كردن، تارهاى صوتى در حنجره انسان موجهاى صوتى را در هوا ايجاد مى كند و اين موجها در محيط مادى منتشر مى شوند و صداها از چشمه هاى دور دست به گوش مى رسند، ارتعاش اءجسام مختلف باعث ايجاد و انتشار موجهاى مكانيكى در محيطهاى مختلف مى شود، اين موجها در هوا منتشر شده انرژى مكانيكى را به گوش انسان مى رسانند، گوش انسان انرژى را از هوا دريافت كرده و ما احساس شنيدن مى كنيم، به موجهاى طولى كه انرژى مكانيكى را به گوش ‍ منتقل مى كنند، موجهاى صوتى مى گوييم، بنابر اين هوا عامل انتقال صدا است چون اين هوا باعث تحريك اءجسام و ارتعش آن ها به صورت اءمواج است و در جايى كه هوا نباشد صدايى هم شنيده نمى شود، به طور مثال اگر يك زنگ التريكى و يا ساعت شماطه دار در درون يك ظرف شيشه اى قرار دهيم، و هواى آن ظرف را با كمك تلمبه تخليه كنيم، صدا آن قدر ضعيف مى شود و بالاءخره در خلاء ديگر صدا به گوش نمى رسد.
نكته جالب اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) درباره ى صدا و دانش ‍ آن، كلمات را به نحوى پشت سر همديگر تعريف نموده و امروز در اين زمينه وقتى كه به كتابهاى فيزيك نگاه مى كنيم مى بينيم آن ها هم يه همين ترتيب، اين كلمات را با توضوح بيشتر ذكر كرده اند در حالى كه علم فيزيك در اين قرن اءخير بود كه به تكامل رسيد.