سيماى مؤمن در قرآن و حديث

ابوالفضل بهشتى

- ۴ -


اما اگر ايمان پيدا شد، اخلاق و عدالت پابرجا مى شود، اخلاق و عدالت بدون ايمان مذهبى مثل نشر اسكناس بدون پشتوانه است . ايمان مذهبى كه آمد، اخلاق و عدالت هم مى آيد، آن وقت ما مى بينيم در اسلام مسئله پرستش خدا به صورت يك امر مجزا از اخلاق و عدالت قرار داده نشده است ، يعنى عبادت را كه اسلام دستور مى دهد چاشنى آن را اخلاق و عدالت قرار مى دهد. يا بگوييم عدالت و اخلاق را كه طرح مى كند، چاشنى آن را عبادت قرار مى دهد، چون غير از اين ممكن نيست .
مثالى عرض مى كنم ، شما در كجاى دنيا و در چه مكتبى از مكاتب سراغ داريد كه مجرم با پاى خودش بيايد؟(75) هميشه كار مجرم اين است كه از مجازات فرار مى كند. تنها قدرتى كه مجرم را با پاى خودش و به اختيار و اراده خويش به سوى مجازات مى كشاند قدرت ((ايمان )) است ، و همين نيروى ايمان و مذهب است كه در عمق وجدان انسان چنگ مى اندازد و انسان را تسليم عدالت و اخلاق مى كند.
ايمان و كنترل غرايز
همان گونه كه در ساختمان جسم انسان عضوى بيهوده و بى مصرف آفريده نشده است ، در ساختمان روح و روان او نيز، غرايز و اميال بر اساس حكمتى آفريده شده اند و داراى نقش حياتى هستند.
اگر اين غرايز به گونه صحيح هدايت و رهبرى شوند و تحت كنترل دقيق قرار گيرند، بشر به مقامى بالاتر از فرشتگان مى رسد و اگر آزاد گذاشته شوند و از كنترل خارج گردند، تبعات بسيار خطرناكى به دنبال خواهند داشت ، خاصه غريزه شهوت و تمايلات جنسى به ويژه در دوره جوانى - كه دوران اوج آن است - اگر در مسير صحيح و هدايت شده قرار نگيرد، آن جا بشر سقوط مى كند كه به فرموده امير مؤ منان (عليه السلام ) از حيوانات نيز پست تر مى شود.
اكنون جاى اين سوال است كه آنچه مى تواند اين غرايز سركش را مهار كند چيست ؟ در ابتدا براى هدايت غرايز سه عنصر قابل تصور است :
1. علم و دانش ، 2. عقل ، 3. ايمان .
علم و اخلاق
سقراط و ارسطو، دو دانشمند معروف يونان باستان ، معتقدند كه هدايت غرايز بشرى در سايه علم و دانش صورت مى پذيرد و بشر در سايه علم و دانش به خوبى ها روى مى آورد و از بدى ها اجتناب مى كند و طبعا به فضايل اخلاقى گرايش پيدا مى كند و از رذايل دورى مى جويد و نتيجه اين مكتب اين است كه پايه هاى اخلاق را تنها علم و دانش ‍ تشكيل مى دهد و شعار آنان ، ((اخلاق در سايه علم )) بود.
بى شك ، علم و دانش در بهبود اخلاق اثرگذار است و از افزايش بعضى جرايم جلوگيرى مى كند، ولى آيا به طور كامل چنين نقشى را ايفا مى كند، آن هم براى هميشه و در همه افراد؟
هرگز نمى توان پذيرفت كه علم و دانش ، نقشى كامل و قطعى در مهار غرايز سركش ايفا مى كند، آيا به راستى پذيرفتنى است كه در جامعه ، نيكان و افراد بافضيلت كسانى هستند كه فقط تحصيلات دبيرستانى و دانشگاهى را طى كرده اند و در مقابل افراد بد اجتماع كسانى هستند كه بهره اى از دانش نبرده اند؟
قطعا مشاهدات امروز جامعه اين تلقى را رد مى كند، زيرا، گسترش و افزايش فساد به صورت هاى گوناگون در ميان افراد درس خوانده قابل انكار نيست ، بلكه آمارهاى منتشره در جرايد جهان گوياى اين موضوع است ، همان گونه كه مشاهدات گوياست چه بسا افراد محروم از تحصيلات علمى و دانش روز، از كمالات والاى اخلاقى برخوردارند و از بسيارى جرايم و زشتى ها اجتناب دارند.
به عنوان نمونه افرادى را مى شناسيم كه زيان هاى نوشابه هاى الكلى و روابط نامشروع جنسى را بسيار مستدل و مبرهن مى دانند، ليكن در ميدان عمل سخت در آلودگى به سر مى برند و معلومات ناشى از درس و كلاس نتوانسته است آنها را از دست تمايلات سركش درونى نجات بخشد، چنان كه جهان بر اثر جاه طلبى گروهى از درس خوانده ها، بارها به خاك و خون كشيده شده و ميليون ها انسان در جنگ هاى بين المللى اول و دوم تباه و نابود شدند، پس عامل اول - كه علم و دانش باشد - در هدايت صحيح و كنترل غرايز بشرى نمى تواند نقش كاملى ايفا كند.
عقل و اخلاق
بعضى ادعا مى كنند كه در پرتو پرورش عقل و خرد آدمى مى توان غرايز را كنترل كرد و از جرايم جلوگيرى نمود و فضايل را در نهاد انسان ها پرورش داد، ليكن با كمترين تامل ، نارسايى اين عامل نيز در دستيابى به چنين مقصدى نمايان مى شود؛ زيرا عقل هر چند تا حدى مى تواند از طغيان بعضى غرايز جلوگيرى كند، ولى در برابر ديو شهوت ، به سان كاهى است در برابر امواج كوبنده دريا و يا چراغ كم سويى در برابر دره اى ظلمانى و تاريك .
آن گاه كه شهوت و غضب انسان طغيان مى كند، نور و فروغ عقل آن چنان ضعيف مى شود كه هم چون كاهى در برابر سيلابى گسترده حركت مى كند.
اخلاق و ايمان
علم اخلاق ، علمى است كه راه كنترل و هدايت غرايز را به ما مى آموزد، ولى آنچه انسان را در اين راه يارى مى كند، همان ايمان به مبدا و معاد است . ايمان مذهبى بازوى توانمند كنترل غرايز به شمار مى آيد و انسان در سايه آن قادر خواهد بود غريزه ها را تحت قوه عاقله ، هدايت نمايد كه اين خود زمينه خودسازى و كسب فضايل اخلاقى و اجتناب از رذايل و ترك حالات سوء نفسانى را فراهم مى كند.
از اين روست كه در جوامعى كه نور ((ايمان و معنويت )) تابيده و قلب ها منور به نور ايمان به خدا گشته ، مفاسد و جنايات به مراتب كمتر است ، زيرا اهل ايمان در برابر فرمان هاى حق تسليم محض اند و ميل و خواهش هاى نفسانى را تحت الشعاع فرامين الهى قرار مى دهند، بر عكس ، در جوامع فاقد ايمان به مبدا و معاد، مفاسد اخلاقى و اجتماعى موج مى زند و افراد آن از ارتكاب هيچ عمل زشت و خيانتى فروگذار نمى كنند. و چون غرايز انسانى در آن جوامع آزاد و رهاست ، اعمال پسنديده اخلاقى و فضايل و ارزش هاى انسانى و معنوى را زير پا مى گذارند و تسليم خواسته هاى نفسانى مى شوند. و آنان در پرستش نفس خود بت پرستانى خطرناك تر از ديگر بت پرستان هستند كه خداوند مى فرمايد:
اءراءيت من اتخذ الهه هواه اءفاءنت تكون عليه وكيلا(76)
آيا ديدى آن را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است ؟ آيا تو توانى او را هدايت كنى . (و به دفاع از او برخيزى )
بنابراين ، چاره اى جز اين نيست كه با تقويت مبانى ايمان و تحكيم اصول اعتقادى ، زمينه را براى رشد اخلاق و كنترل غرايز آماده نموده و در تهذيب اخلاق خويش ‍ بكوشيم .
آثار اجتماعى ايمان
بشر براى گذران زندگى و تداوم حيات خويش ، نيازهايى دارد كه خود به تنهايى قادر به تامين آنها نيست . از اين رو، ناگزير است پا به عرصه اجتماع گذارده و با مردم به مراوده و دادوستد و معاشرت بپردازد. پس زندگى اجتماعى لازمه حيات بشرى است .
اجتماع سالم
آنچه ركن اساسى زندگى اجتماعى به شمار مى آيد، برخوردارى جامعه از سلامت كامل و عدالت و اعتماد متقابل است و چنين جامعه اى آن گاه محقق مى شود كه افراد آن ، قوانين و حدود و حقوق يكديگر را محترم شمارند، عدالت را امرى مقدس بدانند و به يكديگر مهر ورزند. هر يك براى ديگرى آن پسندد كه براى خود مى پسندد و آنچه بر خود نمى پسندد بر ديگرى نيز نپسندد و هر فردى خود را متعهد و مسئول اجتماع خويش بداند و در مخفى ترين حال همان پاكى و صداقت و عفاف و تقوا از آنان بروز كند كه در ملاءعام ، و بدون چشمداشتى ، به يكديگر نيكى كنند و ارزش هاى اخلاقى را محترم بشمارند و مانند اعضاى يك پيكر متحد و متفق باشند و آن گاه يك جامعه سالم خواهد بود كه انسانها از يكديگر احساس ايمنى و آسودگى كنند و به يكديگر اعتماد متقابل داشته باشند.
اگر طبيب ، سالم و مورد اطمينان نباشد، نه به تشخيص او مى توان اعتماد كرد و نه به دستور طبى او، نه بيمار زيبا از خيانت او محفوظ خواهد بود و نه مريض ثروتمند، حال چنين جامعه اى بدتر از جامعه اى است كه طبيب نداشته باشد، زيرا اين جامعه سربار، مزاحم و خائن دارد.
اگر كاسب ، پاك و سالم نباشد نه به كالاى او مى توان اعتماد داشت ، نه به قيمت آن . اگر در كارفرما و مجرى و صاحب كار و كارگر نيز تقوا نباشد، هر يك به ديگرى تعدى و تجاوز مى كند و هر كدام از ديگرى مى دزدد، باغستان ها و كشتزارها و كارخانه ها و كارگاه ها مراكز دزدى مى شوند و محصولات و توليدات اين مراكز در خطر نابودى قرار مى گيرد و خطر قحطى جامعه را تهديد مى كند و ديو گرسنگى پرده از رخ برمى دارد.
اگر زن تقوا و عفاف نداشته باشد، شوهر چگونه مى تواند به او اعتماد كند و ساعتى وى را تنها گذارد و نيز اگر شوهر پاكى و صداقت در عمل نداشته باشد، تكليف همسر بى پناه و بيچاره اش چه خواهد بود؟
همين طور اگر بين مردم و دولت و ساير مسئولان جامعه اعتماد متقابل نباشد، نه به قانون مى توان اعتماد كرد، نه به قانون گذار و نه به اجراى آن و اين جاست كه ملت روى آسايش را نخواهد ديد، زندگى كردن در چنين جامعه اى جز سوختن و جان كندن چيز ديگرى نيست .
در يك جامعه آن گاه زندگى شيرين و آرام بخش است و انسان هاى آن احساس امنيت مى كنند كه از سلامت و اعتماد متقابل بين همه اقشار برخوردار باشد.
راه حل هاى بشر براى سلامت جامعه
براى ساختن چنين جامعه سالمى و تحقق چنين ايده هاى والا و ارزشمندى چه بايد كرد؟
از اقداماتى كه امروزه براى سلامت يك جامعه به عمل آمده است وضع قوانين و مقررات وسيع و گسترده در زمينه هاى مختلف حقوقى ، كيفرى ، جزائى و... بوده است . در جهان معاصر براى نيل به سلامت جامعه اقدام به تاسيس مراكز و دستگاه هاى عريض و طويل با سيستم هاى پيچيده و پيشرفته پليسى و انتظامى و هزينه كردن سرمايه و ثروت بسيار و صرف ميلياردها دلار براى تحقق و اجراى قوانين و مقررات شده است .
اما آيا به راستى جهان در سايه اين مراكز پليسى و انتظامى و نظامى و تشكيل دستگاه هاى قانون گذارى و قضايى و اجرايى به ويژه در كشورهاى مدعى تمدن و فرهنگ نوين بشرى توانسته اند به چنين هدفى دست يابند و سلامت جامعه را تامين كنند و آن ايده هاى ارزشى و اخلاقى را تحقق بخشند و براى انسان فضايى امن و عادلانه فراهم آورند؟
آمار وحشتناك جنايت ها و ارقام سرسام آور و مفاسد اجتماعى كه مرتب از سوى كشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى به ويژه اروپايى و غربى كه در جهان انتشار مى يابد و متاءسفانه روز به روز نيز بر كثرت آن افزوده مى شود، حاكى از آن است كه اين شيوه ها موفقيت چندانى نداشته و قدرت ، زور و هزينه كردن سرمايه هاى سرسام آور و نيروى اسلحه در سلامت بخشيدن به جامعه موفق نبوده است و نيز وضع قوانين حقوقى و كيفرى و جزايى در درون كشورها و قوانين بين المللى در روابط كشورها با هم و دستگاه هاى پليسى و انتظامى و نظامى كشورى و بين المللى ، هيچ كدام نتوانسته اند در تحقق اين هدف موفق باشند و اگر هم توفيقاتى داشته اند اندك و زودگذر بوده است .
فرضا اگر بخواهد اين سيستم امنيتى نتيجه بخش باشد، چه عاملى مى تواند خود اين دستگاه ها را براى انجام وظيفه متعهد سازد و از سوء استفاده از جايگاه و مقام و موقعيت جلوگيرى كند؟
به علاوه ، اگر اين محذور نيز حل شود، تشكيلات امنيتى و انتظامى و ساير عوامل خيلى هنر كنند فقط مى توانند مانع تخلفات از نوع ظاهر و آشكار آن شوند، ولى هرگز قادر نيستند از تخلفات پنهانى آن - كه از چشم آنان دور است - جلوگيرى كنند.
ايمان و اجتماع سالم
پس از آن كه روشن شد عوامل مذكور قابليت سلامت بخشيدن به جامعه و اجتماع را ندارند راه حل نهايى چيست ؟
قطعا آنچه مى تواند اين قوانين را موثر سازد و اين دستگاه ها و مراكز پليسى و انتظامى را در ايجاد امنيت اجتماعى و عدالت عمومى و ايده ها و ارزش هاى انسانى موفق بدارد، ايجاد تحول روحى و اخلاقى در افراد جامعه و بيدار كردن پليس درونى آنان ، يعنى ((وجدان بشرى )) در سايه گوهر گران بهاى ايمان به مبدا و معاد است .
ايمان از نوع مذهبى آن ، بزرگ ترين ضامن اجراى قوانين بشرى در جهت رعايت حقوق يكديگر است كه اگر اين درّ ارزشمند در ميان همه انسان ها نفوذ كند و در دل و جان آنان ماءوى گزيند، بى شك از تمام دستگاههاى قضايى بى نياز مى شويم .
ايمان مذهبى مى تواند نفس سركش انسان را در برابر فسادها و انحراف ها و زياده خواهى ها مهار كند و به كارهاى نيك وادار و جامعه را از آزار خويش رها سازد تا افراد جامعه روى امنيت اجتماعى را ببيند.
گواه روشن اين كه ، در جوامعى كه ايمان به خدا و معنويت و اعتقاد به روز قيامت حاكم است ، آمار مفاسد و جنايات و اعمال زشت به مراتب كمتر از كشورها و جوامعى است كه از خدا فاصله گرفته و از نور ايمان محرومند.
بنابراين ، بزرگ ترين ضامن اجراى مقررات در يك جامعه اعتقاد به خدا و جهان واپسين است و آن تاثيرى كه اين اعتقاد در ريشه كن كردن مفاسد اجتماعى و تحقق عدالت و امنيت اجتماعى دارد، از هيچ يك از سازمان ها و دستگاههاى پليسى و انتظامى و نظامى و ساير مراكز و قدرت هاى مادى بر نمى آيد.
ترك گناه و اجتماع سالم
گفتيم كه ايمان ، نقش بسيار موثرى در سلامت جامعه دارد و اين به جهت آن است كه ترك گناه و زشتى ها و رعايت حقوق متقابل انسان ها، سلامت جامعه را تضمين مى كند و آنچه در جلوگيرى از گناه و رعايت حقوق انسان ها تاثير به سزايى دارد ((ايمان )) است . از اين رو، اينك به رابطه ((ايمان )) و ((ترك گناه )) مى پردازيم .
نقش ايمان در ترك گناه
انسان موجودى آزاد و انتخاب گر است و كارهايش را بر اساس سود و زيان ، يا مصلحتى كه در انجام يا ترك آن مى بيند انتخاب مى كند. از اين رو، آگاهى و تشخيص نيك و بد نقش مهمى در انتخاب او دارد.
انسان ها در توجه به آثار گناهان كه بدون شك آثار زيانبار فردى و اجتماعى دارند متفاوتند، هر اندازه كه به آثار گناه ، شناخت و معرفت باشد، عقل انسان او را به اجتناب از آنها دعوت مى كند، ليكن تضمينى در قبول اين دعوت وجود ندارد و با وجود اعتراف به آثار گناهان مى بينيم كه افراد مرتكب آنها مى شوند. لابد مى پرسيد: آيا منشا اين ارتكاب با وجود معرفت به آثار زيانبار آن چيست ؟ در پاسخ گفته مى شود: چند چيز در صدور گناه در ميان افراد مذهبى دخالت دارند:
الف ) ضعف اراده در برابر تمايلات غرايز و خواسته هاى نفسانى ،
ب ) غفلت از آثار و تبعات اخروى گناهان .
گروهى با اين كه به معارف دينى اعتقاد دارند و به زبان معتقد به خدا و قيامت هستند و براى اعمال خوب پاداش و براى گناهان عقوبت و مجازات اخروى قائل هستند در مقابل كوران غرايز و شهوات تسليم مى شوند و دست به گناه مى زنند و هيچ اراده اى در خوددارى از گناه ندارند، اينها دسته اى هستند كه به سبب ضعف اراده به گناه كشيده مى شوند.
گروهى ديگر در عين اعتقادات ظاهرى و زبانى ، اراده اى قوى دارند، ليكن در عرصه هاى مختلف كه زمينه گناه برايشان فراهم مى شود، از آثار زيان بار آن غفلت مى كنند و اين غفلت ، آنان را به گناه وا مى دارد.
اما منشا اين دو امر (ضعف اراده و غفلت ) چيست ؟
پاسخ آن كه ، در بحث هاى پيشين بيان شد كه ايمان به انسان قدرت تعديل غرايز و استعلاى بر نفس مى دهد و نيز او را پيوسته متوجه خدا و عالم قيامت مى كند.
از اين رو مى توان منشا ضعف اراده و غفلت را، بى ايمانى يا ضعف ايمان معرفى كرد.
اين گونه افراد على رغم اين كه به زبان مى گويند: خدايى هست و از پس امروز فردايى ، اما وقتى به قلب آنها مراجعه مى شود، از ايمان خبرى نيست و يا اگر ايمانى باشد، بسيار ضعيف و كم سو است و آن هم آلوده به بسيارى از اوهام و خيالات و خرافات .
بديهى است كه چنين افرادى وقتى لذت ها و خوشى هاى زندگى دنيا را با دستورهاى دينى در تعارض بينند، نمى توانند اوامر و نواهى اولياى دين را بر خواسته هاى خود مقدم بدارند و از لذايذ نفسانى و حيوانى خويش چشم بپوشند.
از اين رو، با بهانه هاى واهى چون : ((سيلى نقد به از حلواى نسيه است !...)) و يا ((چه كسى رفته و از آن دنيا خبر آورده كه اين حرف ها راست است ؟!)) و... بر مركب مراد خويش سوار مى شوند و به هر معصيت و گناه زشتى دست مى زنند، ليكن اگر اعتقادات دينى و مذهبى ، بر قلب و دل انسان ها رسوخ كند و با همه وجود بدانها معتقد گردد، هم اراده اى قوى در انجام طاعات و ترك گناهان پيدا مى كند و هم پيوسته متذكر ذات اقدس الهى و منازل آخرت است و غفلت به سراغ او نمى آيد. بنابراين ، لازم است قبل از هر چيز به دنبال كسب ايمان رفت و راه مبارزه با گناه را پيدا كرد كه در سايه اعتقادات صحيح و متقن بر اساس دلائل و استدلال هاى محكم و تفكر و تامل در دقايق و ظرايف هستى و مطالعه و تحقيق در كتابها و آثار متفكران و انديشمندان الهى و دينى مى توان به چنين سرمايه هاى ارزشمند دست يافت ، به طورى كه خداى تبارك و تعالى را بدون هيچ شك و شبهه اى باور كند و به راستى به روز رستاخيز باور داشته باشد كه :
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره (77)
پس هر كس هم وزن ذره اى كار خير انجام دهد، آن را مى بيند و هر كس هم وزن ذره اى كار بد و زشت (گناه ) انجام دهد (آثار و عقوبت ) آن را مى بيند.
در نتيجه ، ترك گناه معلول ايمان است . قرآن مجيد مى فرمايد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يؤ منون بالغيب (78)
آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است ، (پرهيزكاران ) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است ) ايمان مى آورند.
در اين آيات خداوند از متقين و كسانى كه از معصيت پرهيز مى كنند به عنوان معلولى ياد مى كند كه علت آن ((ايمان به غيب )) مى باشد. پس رابطه تقوا و ترك گناه و ايمان رابطه معلول به علت است . البته هر چند تقوا نسبت به مراحل برتر ايمان علت است .
بنابراين ، بايد ايمان به مبدا و معاد تقويت شود تا پرهيزكارى و قدرت بر ترك گناه به دست آيد و بدون پرداختن به تحكيم پايه هاى ايمان سعى در كسب تقوا و استقرار در صف پرهيزكاران تلاشى باطل و توقعى نابجاست . و اين بسان كسى است كه غبار از شاخ و برگ درختى كه از بى آبى در حال خشك شدن است مى زدايد، به قول شاعر:

خانه از پاى بست ويران است   خواجه در بند نقش ايوان است
و البته دست شستن از گناه بستگى به درجه ايمان هر فرد دارد، هر اندازه ايمان انسان بيشتر و به ياد خدا باشد، كمتر معصيت مى كند همان گونه كه هر اندازه انسان از خدا غافل باشد، بيشتر معصيت مى كند.
معصومين (عليهم السلام ) كه پيوسته از گناه و معصيت دورند به سبب شدت و نهايت درجه ايمان است كه وقتى والاترين درجه ايمان در كسى محقق شد، به هيچ وجه خدا را فراموش نمى كند و با تمام وجود خدا را ناظر بر اعمال مى بيند و فرداى گناهان و معاصى را مشاهده مى كند و از اين رو، نه تنها گناهى مرتكب نمى شود، كه انديشه گناه نيز به ذهن او خطور نمى كند. البته اين درجه از ايمان و دائم الحضورى مخصوص معصومين (عليهم السلام ) مى باشد كه همان عصمت است .
در روايات آمده است :
لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤ من (79)
زنا كار در حالى كه زنا مى كند مؤ من نيست .
پس گناه ريشه اش محروميت از ايمان و علم و يقين است و كسانى كه ايمانشان استوار است هم چون كسى است كه دستش را به سوى آتش دراز نمى كند، زيرا مى داند دست درازى همان و سوختن همان . آنان نيز دست به گناه دراز نمى كنند.
فصل سوم : راه كسب ايمان
بعث الله الرسل ليدعوا العباد الى الايمان به ؛
خداوند پيامبران را برانگيخت تا بندگانش را دعوت به ايمان كنند.
كافى ، ج 4، ص 144.
راه به دست آوردن ايمان
در مباحث پيشين به اهميت و ارزش ايمان پى برديم و اينك در چگونگى به دست آوردن اين گوهر ارزشمند بحث مى كنيم .
در ابتدا توجه به اين نكته لازم است كه صرف آشنايى با راه هاى كسب ايمان نمى توان به ايمان دست يافت ، بلكه با همت بلند و اراده اى قوى و تحمل مشكلات و رياضت ها مى توان به چنين سرمايه گران بهايى رسيد كه :
نابرده رنج گنج ميسر نمى شود   مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
قرآن مجيد نيز به خوبى اين نكته را بيان مى فرمايد:
((و اءن ليس للانسان الا ما سعى ))(80)
براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست .
هم چنين امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
و انما هى نفسى اءروضها بالتقوى لتاءتى آمنه يوم الخوف الاكبر(81)
و همت و انديشه من در اين است كه نفس خود را با پرهيزكارى تربيت و كنترل نموده و خوار گردانم تا در روزى (قيامت ) كه ترس و بيم آن بسيار است آسوده باشد.
وقتى شخصيت آسمانى و معصوم و بريده از همه مظاهر مادى و دنيايى مى فرمايد:
من نفس خود را رياضت مى دهم و آن را مهار مى كنم ، چگونه مى توان به درجات عالى از معارف و خداشناسى و ايمان رسيد، مگر در سايه تحمل مشقت ها و رياضت ها و مهار اميال نفسانى ؟
همان گونه كه براى تصرف و تسخير منطقه اى سوق الجيشى در درگيرى هاى نظامى و جنگى نخست بايد منطقه مورد نظر دقيقا شناسايى شود تا اشتباه و انحرافى رخ ندهد و سپس با حمله حساب شده به فتح و تسخير آن منطقه پرداخت و از آن جا كه پس از فتح منطقه ، دشمن قطعا راحت نمى نشيند و جهت باز پس گيرى ، دست به حملات مى زند لذا بايد براى دفع حملات دشمن و حفظ منطقه به دست آمده به تحكيم و تثبيت مواضع پرداخت ، در كسب ايمان و مراتب والاى آن نيز مرحله نخست مستلزم شناسايى پسوندها و متعلقات آن است و در مرحله بعد با شناخت آنها، به ايجاد باور نسبت به آنها و جاى دادن آنها در قلب و دل و در نهايت بايد براى تقويت و تثبيت و تكامل بخشيدن به هر مرتبه اى از مراتب ايمان تلاش كرد كه در اين جا با شرحى كوتاه به هر يك از سه مرحله فوق اشاره مى شود:
الف ) مرحله نخست : شناخت پسوندها(82)
در قرآن مجيد و روايات اسلامى ، پسوندهاى اصولى و كلى ايمان به شرح زير بيان شده است كه به اجمال در صفحات آينده به هر كدام اشاره مى شود.
1. ايمان به خداوند متعال ،
2. ايمان به غيب ،
3. ايمان به قضا و قدر الهى
4. ايمان به فرشتگان ،
5. ايمان به پيامبران عليهم السلام
6. ايمان به اوصيا و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله ،
7. ايمان به كتاب هاى آسمانى ،
8. ايمان به عالم قيامت .
ايمان به خدا
با توجه به اين كه آغاز راه دين و ديانت شناخت خداست و نيز سعادت راستين انسان در گرو داشتن آيينى محكم و متين است ، پس خداشناسى ، اساس سعادت اوست . از اين رو، قرآن مجيد به هيچ مسئله اى به اندازه توحيد و خداپرستى نپرداخته است . جاى جاى قرآن از تابلوها و علامت هايى است كه همه ((او)) را نشان مى دهد و ذهن و دل انسان را دم به دم به سوى او مى خواند. قرآن در برابر انسان محورى ، خدا محورى را مطرح مى كند و تا آن جا پيش مى رود كه خدافراموشى را ريشه اصلى ازخودبيگانگى و خود فراموشى مى داند: ((نسوا الله فاءنساهم اءنفسهم ))(83) و اين نكته يك ادعاى صرف و بى دليلى نيست ، زيرا فيلسوفان اسلامى معتقدند كه معرفت يقينى و شناخت حقيقى به هر پديده اى جز از طريق معرفت الله ممكن نيست ، چرا كه معلول جز از راه علتش شناخته نمى شود.
بنابراين ، به حكم عقل و منطق قبل از هر معرفتى علم به خداوند (عله العلل ) مطرح است . با اين تحليل مى توان دريافت كه چرا مى گويند: ((اول العلم معرفه الجبار)) نه تنها آغاز دين خداشناسى است كه بنياد معرفت نيز بر همين سنگ استوار است :
و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم (84)
و خداى شما خداى يكتاست . نيست خدايى مگر او كه بخشاينده و مهربان است .
ايمان به قضا و قدر الهى
اسلام ، پيروان خود را از كفر ((جبر)) و شرك ((تفويض )) رها ساخته و راه سومى به نام ((امر بين الامرين )) براى او برگزيده است كه خداوند را در مقام ربوبيت و قدرت خود نگه داشته و بندگان خدا را نيز از آزادى و اختيارى كامل بهره مند ساخته است .
انسان با اين كه داراى اراده است و سرنوشت خود را رقم مى زند، باز تحت فرمان و توانايى خداست . هستى او، قدرت او، آزادى و اراده او و تمام نيروهاى او از اراده و مشيت خدا سرچشمه گرفته است . سعادت و شقاوت به دست خودش سپرده شده و راه بهشت و جهنم در پيش پاى اوست ، هر كدام را بخواهد انتخاب مى كند.