سيماى مؤمن در قرآن و حديث

ابوالفضل بهشتى

- ۶ -


1. شوق : با توجه به اين كه اشتياق و عشق و رغبت به يك چيز، انسان را براى نيل به آن دعوت مى كند و در پيمودن راه وصول به معشوق و محبوب و هموار كردن راه و رفع موانع لازم است و در اين مسير نياز به تحمل مشقات و صبر و بردبارى و نفس ستيزى مى باشد، عامل شوق ، به انسان نيروى صبر و تحمل مى بخشد، از اين رو لازم است انسان در مسير كسب ايمان و نخستين پايه آن (صبر) عشق و شوق به بهشت را در خود فراهم كند كه امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
فمن اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات ،
پس كسى كه مشتاق بهشت باشد شهوات نفسانى را ترك كند.
2. اشفاق : يكى ديگر از عوامل تحقق صبر، ترس از جهنم است . در جاى خود ثابت شده كه دو چيز در تربيت موثر است : يكى تشويق و ديگرى انذار و ترساندن . در اين قسمت امام (عليه السلام ) به عامل دوم اشاره كرده و مى فرمايد:
و من اءشفق من النار رجع عن المحرمات (اجتنب المحرمات - نهج )
و كسى كه از آتش دوزخ بترسد، از محرمات اعراض مى نمايد.
بنابراين ، لازم است انسان نسبت به عذاب آخرت و جهنم ، مطالعات و شناختى پيدا كند كه در سايه آگاهى از مجازات هاى الهى ، در قبال معاصى و گناهان تحمل و صبر را پيشه خود سازد همان گونه كه مطالعه نعمت هاى الهى در بهشت به انسان صبر و تحمل در ترك شهوات و انجام وظايف و تكاليف دينى عطا مى كند.
3. زهد: يكى از امورى كه موجب گمراهى و تباهى انسان را فراهم مى آورد، رسيدن به اهداف دنيايى و لذات اين عالم است ، كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
حب الدنيا راءس كل خطيئه (103)
دوستى دنيا و مظاهر آن ، ريشه همه خطاها و تباهى هاست .
بر اين اساس ،، زهد و بى رغبتى به دنيا يكى از عوامل حفظ انسان از گمراهى و فساد است . از اين رو، امير مؤ منان (عليه السلام ) زهد را يكى ديگر از عوامل تحقق صبر معرفى كرده و مى فرمايد:
و من زهد فى الدنيا هانت عليه المصائب (استبان بالمصيبات - نهج )
و كسى كه در دنيا بى رغبت باشد، مصائب بر او آسان مى شود.
ضمن اين كه بى رغبتى و عدم دلبستگى به دنيا انسان را از گناهان زيادى باز مى دارد و هر گونه ضرر و مصيبتى كه بر انسان وارد مى شود، صبر و تحمل او را افزون مى كند، عدم رسيدن به نعمت هاى دنيا و نيز مصائب و امورى كه از جانب حق تعالى به عنوان آزمايش الهى به انسان روى مى آورد، آزمايش شونده را صبر و بردبارى عطا مى كند.
4. ترقب : يكى از نگرانى هاى روحى انسان ، انديشه مرگ است و انسانى كه فاقد ايمان مذهبى است دچار هيجان هاى شديد روحى و فكرى مى شود تا آن جا كه گاه دست به خودكشى مى زند - كه در بحث هاى گذشته به اين موضوع پرداخته شد - اما انسانى كه در فرهنگ خداپرستى و ايمان مذهبى تربيت شده ، نه تنها مرگ به كامش تلخ نخواهد بود كه در انتظار چنين سيرى از عالم پست به عالم نورانى آخرت و وصول الى الله است و انسان با اين بينش و نگرش ، در انجام كارهاى خير - كه توشه آخرت است - پيشقدم مى شود و با شتاب تمام به انجام كارهاى خداپسند و اعمال صالح اقدام مى كند. از اين رو، امام (عليه السلام ) مى فرمايد:
و من راقب الموت سارع الى الخيرات ،
و كسى كه منتظر مرگ باشد، به سوى خيرات مى شتابد.
به جاست در ذيل اين فراز از كلام امام (عليه السلام ) ذكر شود كه با بالا رفتن درجه ايمان از راه اشتياق به بهشت ، مؤ من به مقامى مى رسد كه بهشت مشتاق او مى شود و در روايات زيادى نيز به آن اشاره شده است كه بهشت مشتاق ملاقات و ورود گروهى از اصحاب ممتاز رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد مانند سخن پيامبر كه فرمود:
الجنه تشتاق اليك يا على ، الى عمار و سلمان و ابى ذر و المقداد(104)
كه بر اساس اين روايت ، پنج نفر مورد اشتياق بهشت واقع شده اند و بهشتى كه همه آرزوى ديدار و رفتن به آن را دارند، مشتاق ملاقات اين بزرگواران است و روشن است چنين افرادى هرگز از مرگ نيز ترس به دل راه نمى دهند، بلكه مشتاق به اين دروازه هميشگى و لقاء الله هستند.
ب ) شاخه هاى يقين
امام (عليه السلام ) به همان شيوه اى كه در شاخه هاى صبر به معرفى آنها و سپس ثمرات و محصول ارزشمند هر يك پرداخت در اين پايه (يقين ) نيز به شاخه ها و محصول آن پرداخته است و مى فرمايد:
و اليقين على اءربع شعب : على تبصره الفطنه و تاءول الحكمه و موعظه العبره و سنه الاولين .
شاخه ها و به بيان ديگر، مواد تشكيل دهنده دومين پايه ايمان (يقين ) چهار چيز است :
1. فطانت و زيركى را وسيله بصيرت و بينايى قرار دادن ،
2. كشف حكمت با تدبر،
3. عبرت گرفتن از امور،
4. شناخت روش پيشينيان .
همان گونه كه عواملى در تحقق صبر دخيل بودند، در تحقق يقين نيز عواملى دخيلند كه شرايط ايجادى آن به شمار مى آيند و امام (عليه السلام ) به چگونگى ايجاد يقين به هر يك از امور فوق پرداخته و مى فرمايد:
فمن تبصر فى الفطنه تبينت له الحكمه ،
كسى كه فطانت و زيركى را وسيله بصيرت و بينايى قرار داد، حكمت را مى شناسد.
و من تبينت له الحكمه عرف العبره ،
و كسى كه حكمت را به واسطه تدبر كشف كرد، عبرت را مى شناسد.
و من عرف العبره عرف السنه ،
و كسى كه عبرت را شناخت ، روش پيشينيان را مى شناسد.
و من عرف السنه فكاءنما مع الاولين ...
و كسى كه روش پيشينيان را شناخت ، گويا با آنان بوده و راه يافته به آن طريقى كه پايدارترين راه هاست و نظر كرده به آن كسانى كه نجات يافته اند كه به چه وسيله اى نجات يافته اند و به آن كسانى كه هلاك شده ، چرا هلاك گرديده اند، و همانا خدا هر كسى را هلاك كرده به سبب معصيتش هلاك نموده و هر كه را نجات داد به واسطه طاعتش بوده است .
شايان ذكر است اگر ايمان بر اساس علم و يقين و باور استوار باشد، ايمانى ثابت و پابرجا خواهد بود كه از آن به ايمان ((آگاهانه )) تعبير مى شود و چهار عنصر بالا هم در ايجاد ايمان موثر است ، هم در ايمان آگاهانه و در قرآن از چنين كسانى به ((متوسمين )) تعبير شده است ، يعنى افرادى كه اسرار جهان خلقت و حكمت عالى خداوند متعال را مورد توجه قرار داده و از آن عبرت مى گيرند.
اينان ، هوشياران و انديشمندانند كه از فراست و بينش بالايى برخوردارند و با ((نور الهى )) به مسائل و حقايق عالم هستى مى نگرند.
طبق رواياتى كه از امام على و امام صادق (عليهما السلام ) وارد شده ، منظور و مصداق ((متوسمين )) پيامبر گرامى و امامان معصوم (عليهم السلام )(105) مى باشند.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
كان سلمان من المتوسمين .(106)
سلمان فارسى از افراد بافراست ، هوشيار و نزديك به پيامبر و امامان (عليهم السلام ) بود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در شاءن و منزلت و فراست اهل ايمان مى فرمايد:
احذروا فراسة المؤ من فانه ينظر بنور الله و ينطق بتوفيق الله (107)
بترسيد از زيركى و تيزهوشى مؤ من (و با او برخوردى درست و حكيمانه داشته باشيد)، زيرا مؤ من با نور الهى - كه در سايه ايمان قلبش را پرتوافشانى كرده - مى نگرد و با غايت توفيق الهى سخن مى گويد.
امام هشتم على بن موسى الرضا (عليه السلام ) فراست و هوشيارى مؤ من را متناسب با درجه ايمان وى دانسته و مى فرمايد:
فما من مؤ من الا و له فراسه ينظر بنور الله على قدر ايمانه (108)
هيچ مؤ منى نيست مگر اين كه از فراست و هوشيارى خاصى بهره مند است كه با نور الهى (به مسايل ) مى نگرد و اين نگرش و تيزبينى ، متناسب با درجه ايمان اوست .
ج ) شاخه هاى عدل
و العدل على اءربع شعب : غائص الفهم و غور العلم و زهرة الحكم و رساخه الحلم .
شاخه هاى عدل عبارتند از:
1. فهم عميق و كنجكاو و رسا،
2. علم كثير و دانشى عميق ،
3. حكم واضحه و شكوفا و درست ،
4. حلم وسيع و پايدار.
شارحان نهج البلاغه عدالت را به خوددارى از شهوترانى و ترك ظلم و به حق حكم كردن در ميان مردم و رعايت انصاف و حفظ حقوق ديگران معنا كرده اند كه لازمه چنين عدلى امور چهارگانه فوق است كه مجموعا يكى از پايه هاى تحقق ايمان به شمار مى آيد. سپس امام (عليه السلام ) به ثمرات هر يك از اين امور مى پردازد و مى فرمايد:
فمن فهم علم غور العلم ، و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم ، و من حلم لم يفرط فى امره و عاش فى الناس حميدا،
هر كس فهم دارد، دانشى موشكاف به دست آورد، و هر كس دانشى موشكاف به دست آرد، از سرچشمه احكام درست سرشار باشد، و هر كس حلم ورزد، در كار خود كوتاهى نكند و در ميان مردم ستوده زندگى كند.
د) شاخه هاى جهاد
امام (عليه السلام ) ركن و پايه چهارم ايمان را ((جهاد)) معرفى كرده و براى آن نيز چهار عنصر تشكيل دهنده ارائه فرموده است :
1. امر به معروف ،
2. نهى از منكر،
3. صدق و وفا در ميدان هاى مبارزه و نبرد،
4. از ميان برداشتن مردمان فاسق و فاسد.
در اين بيان ، امام (عليه السلام ) توهم انحصار جهاد در جنگ با شمشير را برطرف كرده و آن را به معناى وسيع گرفته و نمونه ها و مصاديق بارز آن را در چهار جمله آورده است كه هم جهاد با دشمن خارجى را گوشزد كرده و هم جهاد با دشمن درون (نفس ) و هم چنين جهاد با شيطان كه همه از مصاديق آيات زير هستند كه مى فرمايد:
و جاهدوا فى الله حق جهاده (109)
و جاهدوا باموالهم و اءنفسهم فى سبيل الله (110)
ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و اءنفسهم فى سبيل الله (111)

همان گونه كه قبلا بيان شد بر اساس سخن شارحان نهج البلاغه ، جهاد در كلام امام (عليه السلام ) يكى ديگر از اصول كليدى فضايل اخلاقى (شجاعت ) است و موارد چهارگانه عناصر جهاد در عمل ، مستلزم قوت قلب و شجاعت مى باشند. اما ثمرات اين عناصر:
- هر كس امر به معروف كند، پشت مؤ منان را نيرومند ساخته است .
- هر كس نهى از منكر كند، بينى منافقان را به خاك ماليده است .
- هر كس در ميدان هاى مبارزه به راه صدق و وفا رود، هر چه بر عهده اوست انجام داده است .
- هر كس فاسقان را از ميان بردارد و براى خدا خشم آرد، خدا براى او خشم آرد و روز قيامت خشنودش سازد.
دوم : تثبيت و تقويت پايه هاى ايمان
در قرآن مجيد و روايات ، درباره تثبيت ، تقويت و حفظ ايمان ، سفارش ها و توصيه هاى فراوان و سودمندى شده است كه اهم آنها محورهاى زير است :
1. ارتباط مستمر با خداى بزرگ ،
2. رعايت دقيق آداب خوردنى ها و آشاميدنى ها،
3. دقت لازم در كسب و تجارت و امر معيشت ،
4. انتخاب هم نشين مناسب ،
5. انفاق كردن و صدقه دادن و رسيدگى به محرومان ،
6. تلاش و كوشش پيوسته در بالا بردن درجه ايمان و فضايل اخلاقى كه به ترتيب ، آياتى از قرآن درباره موارد فوق آورده مى شود:
1. ارتباط با خدا
يا اءيها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا(112)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد.
يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمه الله عليكم (113)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد.
يا اءيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين ممم (114)
اى افرادى كه ايمان آورده ايد! از صبر (و استقامت ) و نماز، كمك بگيريد، (زيرا) خداوند با صابران است .
2 و 3. اجتناب از حرام خوارى
يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم و اشكروا لله .(115)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد.
يا ايها الذين آمنوا لا تاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا اءن تكون تجاره عن تراض منكم .(116)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از راه نامشروع ) نخوريد، مگر اين كه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد.
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان كنتم مؤ منين .(117)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد، و آنچه از (مطالبات ) ربا باقى مانده ، رها كنيد، اگر ايمان داريد.
4. مصاحبت با نيكان و صالحان
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين .(118)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.
(و الذين لا يشهدون الزور(119) )
مؤ منان و عباد الرحمن در مجالس باطل و بيهوده حضور پيدا نمى كنند.
5. انفاق و صدقه
يا ايها الذين آمنوا اءنفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اءخرجنا لكم من الارض .ممم (120)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از قسمت هاى پاكيزه اموالى كه (از طريق تجارت ) به دست آورده ايد و از آنچه از زمين براى شما خارج ساخته ايم (از منابع و معادن و درختان و گياهان ) انفاق كنيد.
آمنوا بالله و رسوله و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه فالذين آمنوا منكم و اءنفقوا لهم اءجر كبير.(121)
به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد، (زيرا) كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند، اجر بزرگى دارند.
6. تلاش در بالا بردن درجه ايمان
يا اءيها الذين آمَنوا آمِنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله و الكتاب الذى اءنزل من قبل .(122)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر او نازل كرده و كتاب هايى كه پيش از اين فرستاده است ، ايمان بياوريد.
انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون .(123)
مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده مى شود قلبشان جلا پيدا مى كند (و آنها هميشه در مسير تكامل پيش مى روند و لحظه اى آرام ندارند) آيات خدا كه برايشان خوانده شود بر ايمانشان افزوده مى شود و بر پروردگارشان تكيه نمودند.
بديهى است كه همه اين امور - كه در روند حفظ ايمان و تقويت و تثبيت بيش از پيش آن موثر است - در سايه صبر و مقاومت است . از اين رو، خداوند در آيه فوق مؤ منان را سفارش مى كند كه از ((صبر)) مدد بگيريد، هم چنين پرهيز از نافرمانى خدا و رعايت تقوا در حفظ ايمان نقش به سزايى دارد.
فصل چهارم : اوصاف و نشانه هاى اهل ايمان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
لا يقبل ايمان بلا عمل و لا عمل بلا ايمان .
ايمان بى عمل و عمل بى ايمان پذيرفته نيست .
نهج الفصاحه ، ح 2553.
يكى از اساسى ترين مباحث ايمان ، بحث نشانه ها و اوصاف مؤ منان در قرآن و ديگر متون دينى است .
از فوايد و آثار گران بهاى اين بحث ، آشنايى بندگان خدا با خصايل ارزنده اهل ايمان است تا با كسب و به كار بستن آنها، خود را به جرگه نورانى مؤ منان وارد نموده و سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود نمايند و از اين راه به فضاى نورانى عرش الهى راه يابند.
در قرآن و روايات اسلامى ، درباره مؤ منان و اوصاف اهل ايمان تعبيرات بسيار ارزشمندى به چشم مى خورد كه پراكندگى آنها موجب تقليل كارايى آنها شده كه در اين اثر در حد توان به جمع آورى آن اقدام شده است كه در پنج بخش زير ارائه مى گردد:
1. رابطه مؤ منان با خدا،
2. رابطه مؤ منان با خويشتن ،
3. رابطه مؤ منان با خويشان و خانواده ،
4. رابطه مؤ منان با مردم ،
5. رابطه مؤ منان با موجودات و عالم طبيعت ،
رابطه مؤ منان با خدا
توحيد خالص
محور دعوت انبيا (عليهم السلام ) تفكر و انديشه هاى توحيدى است . آنان اسوه موحدان و يكتاپرستان در تاريخ بشر هستند. اين منزلت والا براى آن است كه آنان نه تنها خود عميقا به توحيد يقين داشتند و زندگى خويش را بر پايه آن استوار ساخته بودند، بلكه با تمام توان سعى در ترويج و گسترش آن داشتند.
قرآن كريم درباره هيچ مسئله اى به اندازه توحيد و يكتاپرستى سخن نگفته است ، در معرفى عبادالرحمن (مؤ منان واقعى ) يكى از نشانه هاى آنان را توحيد خالص و دورى از هر گونه شرك و دوگانه پرستى معرفى كرده است كه نور توحيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته و تيرگى و ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنان به كلى رخت بربسته است :
والذين لا يدعون مع الله الها آخر.(124)
آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند.
ابراهيم (عليه السلام )، اسوه توحيد و خدامحورى
ابراهيم (عليه السلام ) دومين پيامبر صاحب عزم و داراى آيين و شريعت جهانى و از نسل حضرت نوح (عليه السلام ) است ، او بر اساس آيه 125 سوره نساء به خليل الله ملقب گشته است ((و اتخذ الله ابراهيم خليلا))(125)
آيات متعددى در قرآن ، متضمن ستايش و تمجيد از شخصيت والاى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) است كه از بارزترين اوصاف او خداپرستى است . قرآن كريم مى فرمايد:
ان ابراهيم كان اءمة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين شاكرا لاءنعمه اجتباه و هداه الى صراط مستقيم .(126)
به راستى ابراهيم ، پيشواى مطيع خدا و حق گرا بوده و از مشركان نبود و نعمت هاى او را شكرگزار بود، خدا او را برگزيد و به راهى راست هدايتش كرد.
با دقت در مضمون آيات احتجاج ابراهيم با نمرود، مجادله او با خورشيدپرستان ، گفت و گو با پدر و راز و نياز با خدا و...، بيانگر خدامحورى آن شخصيت بزرگ است .
پس از محاجه با ستاره پرستان مى گويد:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما اءنا من المشركين ممم (127)
من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريده ، من در ايمان خود خالصم ، و از مشركان نيستم .
احاديث
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اءفضل الايمان اءن تعلم اءن الله معك حيثما كنت .(128)
بهترين اقسام ايمان آن است كه بدانى هر جا هستى خدا با توست .
از على (عليه السلام ) است كه فرمود:
عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعينهم .(129)
خداوند در نظر آنان بزرگ و غير او كوچك است .
امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود:
المؤ من يصمت ليسلم ... و لا يعمل شيئا من الخير رياء.(130)
مؤ من سكوتش براى حفظ و سلامت دينش است ... و هيچ كار نيكى را بر اساس ريا و خودنمايى انجام نمى دهد.
از صفوان جمال نقل شده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود:
ان المؤ من يخشع له كل شى ء. ثم قال : اذا كان مخلصا لله قلبه اءخاف الله منه كل شى ء حتى هوام الارض و سباعها و طير السماء.(131)
همه چيز در برابر مؤ من خاضع و تسليم است . سپس فرمود: مؤ من تا وقتى قلبش منور به نور اخلاص و عشق الهى است داراى ابهتى است كه همه چيز از او مى ترسند حتى شيران زمين و درندگان آن و پرندگان آسمان .
يقين و دورى از شك و تزلزل
يقين يكى از اركان و عوامل تحقق ايمان به شمار مى آيد كه در حديث دعائم از امير مؤ منان على (عليه السلام ) به آن اشاره شده و شاخه هاى يقين نيز معرفى گرديده است كه لازمه اين نشانه ايمان ، دورى از هر گونه شك و تزلزل است . قرآن مجيد مى فرمايد:
انما المؤ منون الذين آمَنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا.(132)
مؤ منان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده اند.
امير مؤ منان نيز با تعبير زيباى زير به اين معنا اشاره فرموده است :
فمن علامه اءحدهم اءنك ترى له قوه فى دين و حزما فى لين و ايمانا فى يقين .ممم (133)
از نشانه هاى ايمان آنان اين است كه : در امر دين قوى و متصلب و در نرمش دورانديش ، داراى ايمانى در حد يقين مى باشند.
و نيز مى فرمايد:
...فهم و الجنه كمن قد رآها فهم منعمون و هم و النار كمن قد رآها فيها معذبون ...ممم (134)
... ايشان (مؤ منان ) هم چون كسانى اند كه بهشت را مى بينند و در آن از نعمت هايش بهره مند مى باشند و نيز به سان كسانى هستند كه جهنم را مى بينند كه چگونه در آن عذاب مى كشند.
جوانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان و يقين او را تاييد كرد
آن روز صبح كه هوا هنوز تاريك بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ديدار اصحاب صفه آمد و نگاهى به اصحاب انداخت ، در آن ميان چشمش به جوانى افتاد كه حالت غير عادى داشت ، تلو تلو مى خورد، چشم هايش در كاسه سر فرو رفته بود، رنگش زرد و غير عادى مى نمود.
پيامبر به او فرمود: ((كيف اصبحت ، چگونه صبح كردى تو؟))
جوان پاسخ داد: ((اصبحت موقنا يا رسول الله ، صبح كردم در حالى كه اهل يقين هستم .))، (آنچه را كه شما از راه گوش يا زبان به ما فرموده ايد، من از راه بصيرت مى بينم ).
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواست مقدارى حرف از او بشنوند فرمود: ما علامه يقينك ؟ هر چيزى علامتى دارد و تو كه ادعا مى كنى اهل يقين هستى ، علامت يقين تو چيست ؟ عرض كرد: علامتش اين است كه روزها مرا تشنه و شب ها بى خواب نگه مى دارد! (اين روزه هاى روز و شب زنده دارى هاى شب و بى خوابى ها، علامت يقين من است ، حالت يقين در من نمى گذارد كه شب را سر به بستر بگذارم و حتى يك روز را افطار كنم و روزه نباشم .)
حضرت فرمود: اين كافى نيست ، بيشتر بگو.
عرض كرد: يا رسول الله ! من الان در اين دنيا هستم ، اما در واقع آن دنيا را مى بينم و صداهاى آن را مى شنوم ، صداى اهل بهشت را در بهشت ، صداى اهل جهنم را در جهنم ! يا رسول الله ! اگر به من اجازه بدهيد، اصحاب شما را يك به يك معرفى مى كنم كه كدام بهشتى و كدام جهنمى است !
حضرت فرمود: نه ، سكوت ! سپس فرمود: اى جوان ! آرزويت چيست ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! شهادت ، شهادت در راه خدا!(135)
آن گاه رسول خدا فرمود:
هذا عبد قد نور الله قلبه ، قد اءبصر فاءلزم .
اين ، بنده اى است كه خداوند قلبش را (به نور ايمان ) نورانى كرده و او بصير و بينا گشته و به معتقداتش اين چنين سخت پاى بند گرديده است .
پس از درخواست دعا از پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت در راه خدا، پيامبر درباره او دعا كردند و در روز هشتم به شهادت رسيد.
حب الهى و عشق به خدا
بر اساس معارف قرآنى در روايات اسلامى ، بايد محبت خدا را اصل و محور در همه امور قرار داد و ساير محبت ها سايه و تابع آن است . در منابع معتبر اسلامى و شيعى بابى را به عنوان ((حب فى الله و بغض فى الله )) قرار داده اند.
خداوند متعال ، تنها مصداق حقيقى محبت است و دوست داشتن ديگران نيز در راستاى محبت خداوند است . محبت به پيامبران الهى ، امامان ، دانشمندان ، رهبران ، پرهيزكاران و خويشاوندان ، همه در راستاى محبت خداوند است ، از اين رو در قرآن مجيد از نشانه هاى انسان كامل (مؤ من ) عشق و محبت خدا به شمار آمده است :
((و الذين آمنوا اءشد حبا لله ))(136)
آنان كه ايمان آورده اند، كمال محبت را به خدا دارند.
و آن گاه كه خداوند از قومى زبده و نمونه نام مى برد، از نشانه هاى آنان محبت به خدا را بر مى شمارد:
((...يحبهم و يحبونه ))(137)
خداوند آنها را دوست مى دارد و آنان نيز خداوند را دوست مى دارند.
حب الهى معيار ارزش ها
در قرآن مجيد هر كارى كه بر اساس محبت و عشق به خدا صورت گيرد، ارزش خواهد بود و مورد مدح و ستايش الهى است :
و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا.(138)
و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى دهند.
حب الهى در روايات معصومين (عليهم السلام )
در روايات و احاديث معصومين (عليهم السلام ) نيز زيربناى همه ارزش ها و نشانه اهل ايمان ، عشق به خدا و براى خدا معرفى شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: