سيماى مخبتين
( شرح زيارت اَمين اللّه )

شيخ محمود تحريرى

- ۶ -


مراتب محبت به ائمه عليهم السلام  
همان طور كه بيان شد محبت رابطه جذب و انجذاب بين چيزى و موجود صاحب كمال است به گونه اى كه محب با آن مرتبط باشد و چون بين ما و ائمه عليهم السلام يك چنين ارتباطى برقرار است - اين مطلب در علم كلام اثبات شده است - رابطه محبت وجود دارد هر مقدار معرفت ما نسبت به اين ارتباط و كمال وجودى ايشان بيشتر باشد محبت و لوازمش بيشتر خواهد بود از اين جهت خود ائمه عليهم السلام براى آن مراتبى را ذكر كرده اند.
البته قبل از بيان مراتب ، بايد توجه داشت كه چون ائمه عليهم السلام از مقامات والاى اعطائى از طرف خداوند متعال برخوردار بودند و از طرفى دشمنانشان (435) نمى خواستند ايشان مطرح شوند تا مردم براى رسيدن به كمال حقيقى ، به طرف ايشان سوق پيدا كنند چنانچه تاريخ صدر اسلام بعد از رحلت نبى گرامى اسلام شاهد بر آن است ، يكى از جهات ترغيب به محبت ايشان و بيان فضيلت خاص براى محبين ايشان به طور عموم ، همين امر بوده است كه محبين ايشان در بين تمايلات و مذاهب مختلف و در برابر مخالفتهاى حكومتهاى غاصب و ظالم ، به ايشان تمايل داشته و محبت مى ورزند و اين گونه ايشان را يارى مى كردند و به خاطر محبت به ايشان زير فشار و شكنجه و يا تبعيد و محروميت از مواهب مادى بودند، از اين جهت على عليه السلام فرمود: لمحبينا افواج من رحمة و لمبغضينا افواج من غضب الله (436) (براى دوستداران ما دسته هايى از رحمت خداوند است و براى دشمنان ما دسته هايى از غضب خداوند است ) يا در روايتى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (كسى كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد خداوند او را روز قيامت در حال امن محشور مى كند(437)) و نيز مى فرمايد: (كسى كه دوست دارد به ريسمان محكم چنگ زند بايد به محبت على و اهل بيتم عليهم السلام چنگ زند(438)).
لكن در عين حال فضايل زياد و بسيار بلندى را براى محبين بيان كرده اندنوعا اين دسته از محبين همراه با عنوان شيعه مطرح شده اند - كه لازمه آن ، داشتن درجه خاصى از محبت است و اگر در بعضى از روايات فرموده اند: عده اى از ما نيستند يا با تعبيرات ديگر، مراد نفى درجات بالاى محبت و تشيع مى باشد نه نفى اصل محبت و تشيع .
حال بيان روايات مراتب محبت ، در اين رابطه بيانات مختلفى از ائمه عليهم السلام وارد شده است كه با توجه به روايات ديگرى كه اوصاف محبين و شيعيان خود را بيان مى كنند، معارفى از اعتقادات و اخلاقيات را متذكر مى شوند، على عليه السلام مى فرمايد: من احبنا بقلبه و اعاننا بلسانه و قاتل معنا اعداءنا بيده فهم معنا فى درجتنا و من احبنا بقلبه و اعاننا بلسانه و لم يقاتل معنا اعداء نافهو اسفل من ذلك بدرجة ، و من احبنا بقلبه و لم يعنا بلسانه و لابيده فهو فى الحنة ... (439) (كسى كه ما را با قلبش ‍ دوست داشته باشد و با زبانش كمك كند و در برابر دشمنانمان با دستش ‍ همراه ما بجنگد پس او با ما مى باشد در درجه ما، و كسى كه ما را با قلبش ‍ دوست داشته باشد و با زبانش كمك كند و با دشمنان ما در كنار ما نجنگد پس او پايين تر از قبلى است به درجه اى ، و كسى كه ما را با قلبش دوست داشته باشد و با زبان و دستش كمك نكند پس او در بهشت است ) در روايت (440) ديگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مرتبه اول را اعلى درجه بهشت و مرتبه دوم را درجه دوم و مرتبه سوم را در درجه سوم بهشت معرفى كرده اند، در روايت ديگر از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل شده كه فرمود: (مرتبه اول با ما هستند در غرفه اى كه قرار داديم و مرتبه دوم درجه اى پايين تر و مرتبه سوم در بهشت قرار دارد(441))، و در روايتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: (تو مانند قل هو الله احد هستى كه كسى كه آن را يك مرتبه بخواند يك سوم قرآن را خوانده و كسى كه دو مرتبه آن را بخواند مثل اينكه دو سوم قرآن را خوانده و كسى كه سه مرتبه آن را بخواند مثل اينكه تمامى قرآن را خوانده است ، همچنين كسى كه تو را با قلبش دوست داشته باشد و با زبانش ياد كند براى او مانند دو سوم ثواب اعمال بندگان خواهد بود و كسى كه تو را با قلب دوست داشته باشد و با زبان و دستش ياد كند براى او مانند ثواب جميع بندگان مى باشد(442)) - در ذيل اين روايت دو معنا براى آن شده است اول : اينكه مراد ثواب اعمال بندگان غير دوستدار اهل بيت باشد دوم : مراد اعمال محبين باشد البته بدون صفت محبتشان ، اما رواياتى كه اوصاف محبين را بيان مى كند، ممكن است اوصاف صاحب مرتبه اول را بيان كنند، در روايتى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: عع من رزقة الله حب الائمة من اهل بيتى فقد اصاب خير الدنيا و الاخرة فلا يشكن احد انه فى الجنة فان فى حب اهل بيتى عشرين خصلة ، عشر منها فى الدنيا و عشر فى الآخرة ، اما فى الدنيا فالزهد و الحرص على العمل و الورع فى الدين و الرغبة فى العبادة و التوبة قبل الموت و النشاط فى قيام الليل و الياءس عما فى ايدى الناس و الحفظ لامر الله و نهيه عز و جل و التاسعة بغض الدنيا و العاشرة السخاء، و اما فى الآخرة فلا ينشرله ديوان و لاينصب له ميزان و يعطى كتابه بيمينه و يكتب له برائة من النار و يبيض وجهه و يكسى من حلل الجنة و يشفع فى مائة من اهل بيته و ينظر الله عز و جل اليه بالرحمة و يتوج من تيجان الجنة و العاشرة يدخل الجنة بغير حساب فطوبى لمحبى اهل بيتى
(443). (كسى كه خداوند محبت اهل بيتم را روزيش كند بتحقيق به خير دنيا و آخرت رسيده است پس نبايد كسى شك كند كه او در بهشت است زيرا در محبت اهل بيت من بيست خصلت است ، ده تاى آن در دنيا و ده تاى آن در آخرت ، اما آنچه را كه در دنياست ، پس زهد و حرص بر عمل و ورع در دين و ميل در عبادت و توبه قبل از مرگ و نشاط در برپايى - بيدارى - شب و ماءيوس بودن از آنچه در دست مردم است و حفظ امر و نهى خداوند عز و جل بغض دنيا و دهم ، سخاوتمندى ، و اما آنچه در آخرت است پس براى او نامه اى باز نمى شود و ميزانى نصب نمى شود و كتابش به دست راستش ‍ داده مى شود و براى او دورى از آتش نوشته مى شود و چهره اش سفيد و نورانى مى شود و از لباسهاى بهشت پوشانده مى شود و شفاعتش نسبت به صد نفر از اهل بيتش قبول مى شود و خداوند عز و جل با نظر رحمت به او مى نگرد و از تاجهاى بهشتى بر سرش نهاده مى شود و دهم ، بدون حساب وارد بهشت مى شود پس خوشا به حال محبين اهل بيتم ).
رواياتى (444) كه در اوصاف شيعيان و مؤ منين و متقين آمده است شايد به اين مرتبه از محتب اختصاص داشته باشد زيرا شيعه حقيقى آن پيرو واقعى اهل بيت عصمت و طهارت در تمامى شئون زندگى - اعم از فردى و اجتماعى و حالات و كمالات نفسانى - مى باشد و ايشان را بر هر چيز ترجيح داده حتى بر خويشتن و زن و فرزندش ، و ائمه عليهم السلام اگر چنين شيعيانى را پيدا مى كردند در برابر حكام غاصب ساكت نمى نشستند و قيام مى كردند،(445) و اگر شيعه بودن عده اى را نفى كرده اند(446) مراد نفى اين مرتبه از محبت و تشيع مى باشد. لكن در عده اى از روايات خدمت ائمه يا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى رسند و عرض مى كنند: (كه كسى دوست دارد كسانى را كه نماز مى خوانند لكن خودش جز نماز واجب را نمى خواند و دوست دارد كسانى را كه صدقه مى دهند و جز صدقه واجبش را نمى دهد و دوست دارد كسانى را كه روزه مى گيرند و جز ماه رمضان را روزه نمى گيرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين شخص با كسى است كه او را دوست دارد(447)) و در روايت ديگر ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤ ال مى كند: (كه آيا شيعيان شما با شما هستند؟ حضرت فرمود: اگر خداوند بترسد و مراقب پيامبرش باشد و از گناهان پرهيز كند با ما در درجه ما خواهد بود...(448)) شيعيان و محبينى كه در واجبات و ترك محرمات و امور لازمه تابع ائمه عليهم السلام هستند و زياد به مستحبات و امور اخلاقى اهتمامى ندارند با شرط تداوم در اين كار، ممكن است در آن مرتبه دوم كه در روايات گذشته بيان شد قرار داشته باشند كه ايشان با زبان و قلب ائمه عليهم السلام را دوست دارند و در درجه اى پايين تر از گروه اول در بهشت قرار دارند.
در عين حال روايات ديگرى نسبت به محبين ايشان وارد شده كه آنها با داشتن معصيت نيز از محبين معرفى شده اند ولى خداوند متعال ايشان را مبتلا به ناراحتيهايى در دنيا يا دردهايى در برزخ و قيامت مى كند تا از آلودگى پاك شوند و به شرط بقاى (449) ايمان و محبتشان نسبت به ائمه عليهم السلام مشمول شفاعت ايشان شده و در نهايت داخل بهشت مى شوند، اين دسته از روايات شايد به مرتبه سوم از محبت اشاره داشته باشند و آنها عبارتند از اين روايت راوى گويد: بر امام باقر عليه السلام وارد شديم و زياد الاحرام نزد حضرت بود حضرت به او فرمود: يا زياد مالى ارى رجليك متفلقين ؟ قال : جعلت لك الفداء جئت على نضولى اعاتبه الطريق و ما حملنى على ذلك الا لكم و شوق اليكم ، ثم اطرق زياد مليا ثم قال : جعلت لك الفداء انى ربما خلوت فاتانى الشيطان فيذكرنى ما قد سلف من الذنوب و المعاصى فكانى ايس ثم اذكر حبى لكم و انقطاعى اليكم ، قال : يا زياد و هل الدين الا الحب و البغض ؟ ثم تلا هذه الثلاث آيات كانها فى كفه (ولكن الله حبب اليكم الايمان و زينه فى قلوبكم و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان اولئك هم الراشدون ، فضلا من الله و نعمة و الله عليم حكيم ) و قال : يحبون من هاجر اليهم ) و قال : (ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم و الله غفور رحيم ). اتى رجل الى رسول الله صلى الله عليه و اله فقال : يا رسول الله انى احب الصوامين و لااصوم و احب المصلين و لااصلى و احب المتصدقين و لااصدق ، فقال رسول الله صلى الله عليه و اله : انت مع من احببت ولك ما كسبت اما ترضون ان لو كانت فرعة من السماء فزع كل قوم الى ماءمنهم و فزعنا الى رسول الله و فزعتم الينا (450). (اى زياد، چرا پاهايت را مجروح مى بينم ؟ عرض كرد: بر شتر - يا اسب - لاغرى سوار شدم كه راه مرا بزحمت انداخت ، و مرا بر اين امر جز محبت شما و شوق به سوى شما وادار نكرد، سپس ‍ مقدارى سر را پايين انداخت سپس عرض كرد: فدايت شوم گاهى خلوت مى كنم و شيطان نزدم مى آيد و مرا به ياد گناهان گذشته ام مى اندازد پس مثل اينكه ماءيوس مى شوم سپس به ياد محبتم نسبت به شما و بريدن دل از غير شما و متصل شدن به شما مى افتم ، حضرت فرمود: اى زياد، آيا دين جز محبت و بغض است ؟ سپس آيات سه گانه را خواند مانند اينكه در كف دستش بود، (ولكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دلهايتان زينت داد و كفر و فسق و معصيت را نزد شما مبغوض قرار داد ايشان رشديافتگانند، تفضل و نعمتى از طرف خداوند است و خدا عالم حكيم است )، و خدا مى فرمايد: خدا كسى را كه به سوى مؤ منين هجرت كند دوست دارد، و خدا فرمود: اگر خدا را دوست داريد پس از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست داشته و گناهانتان را ببخشد خدا بخشنده مهربان است ، مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد عرض كرد: اى رسول خدا، من روزه داران را دوست دارم ولى روزه نمى گيرم و نمازگزاران را دوست دارم لكن نماز نمى خوانم ، و صدقه دهنگان را دوست دارم ولى صدقه نمى دهم ، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تو با كسى كه دوست دارى مى باشى و براى توست آنچه را كه كسب و عمل مى كنى ، آيا خشنود نمى باشى اگر امر وحشتناكى از آسمان بيايد هر دسته اى به محل امنشان پناهنده مى شوند و ما به رسول خدا پناهنده شده و شما به سوى ما پناهنده مى شويد؟). در روايت ديگر راوى به امام صادق عليه السلام عرض مى كند: (آيا مى شود شخصى كارهاى خلافى انجام دهد - هيچ چيزى را فروگذار نكردم مگر اينكه گفتم - در حالى كه امانت را قبول دارد؟ حضرت فرمود: اين شخص برايش اميدى هست ولى شخص ناصبى - كسى كه ايشان را به امامت قبول نداشته و نسبت به ايشان هم كينه دارد و ناسزا مى گويد - اميدى برايش نيست و اگر شخص مؤ من آن طورى باشد كه تو مى گويى از دنيا خارج نمى شود تا اينكه خداوند چيزى را بر او مسلط مى كند تا خدا به واسطه آن گناهانشان را بيامرزد و آن يا فقر است و يا مرض (451)) در روايت ديگر امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (به خدا سوگند بنده اى اين امر - ولايت و امامت ايشان - را توصيف نمى كند تا آتش ‍ او را ببلعد، راوى گويد: عرض كردم : در ميان شيعيان كسانى هستند كه فلان كار و فلان كار - خلاف - را انجام مى دهند، فرمود: اگر اين طور باشد خداوند تبارك و تعالى يكى از ايشان را در جسدش مبتلا مى كند پس اگر آن موجب از بين رفتن گناهانش شد و در غير اين صورت خداوند رزقش را بر او تنگ مى كند، اگر اين كار گناهانش را از بين برد و در غير اين صورت خداوند هنگام مردنش بر او سخت مى گيرد تا اينكه نزد خدا بيايد در حالى كه گناهى نداشته باشد تا او را داخل بهشت كند(452)) نظير اين روايات ، روايتهاى (453) ديگرى نيز وجود دارد لكن بايد علت اين همه اهتمام و سفارش ائمه به مسئله محبت و محبين خودشان روشن شود.
علت سفارش به محبت ائمه عليهم السلام  
با مراجعه به عقل و قرآن و سنت مى توان علتش را اين حقيقت دانست كه انسان وقتى به بنده بودنش نسبت به حق تعالى پى برد و اينكه براى هدف عالى خلق شده است عقل حكم مى كند كه اگر بخواهد به آن هدف نائل شود بايد در مسيرى قرار بگيرد كه معبودش مى خواهد و به آن سفارش كرده است و در غير اين صورت بندگى مولى را نكرده است هر چند كه كارهايى را انجام دهد كه به حسب ظاهر نمايش بندگى دارد و خضوع در برابر مولى است لكن چون مطابق دستور و يا به دستور و فرمان مولايش نبوده بلكه به فرمان هواى نفسش بوده است اين بندگى مولى حساب نمى شود بلكه بندگى هواى نفس به حساب مى آيد. از اين جهت در روايت است : (شيطان پس از اينكه از طرف پروردگار امر به سجده به حضرت آدم عليه السلام شد به خداوند عرض كرد: پروردگارا به عزتت سوگند اگر مرا از سجده به آدم عفو كنى حتما برايت عبادتى كنم كه هيچ كس مانند آن تو را عبادت نكرده باشد، خداوند فرمود: انى احب ان اطاع من حيث اريد ، من دوست دارم اطاعت شوم آن طور كه مى خواهم ...(454)) در عين حال او مطرود درگاه الهى گشت با اينكه وقتى در ميان ملائكه بود دو ركعت نماز او چهار هزار سال طول كشيد،(455) زيرا آن طور كه خودش مى خواست ، به حسب ظاهر سجده و اطاعت مى كرد نه آن طور كه خداوند بخواهد، و در حقيقت نمى خواست بندگى خداوند را انجام دهد بلكه خود را بندگى مى كرد و به تعبير قرآن كريم : لم يكن من الساجدين (456)، (از سجده كنندگان نبود)، بنابراين چون انسان خودش نمى تواند بتنهايى راه بندگى حق تعالى را بپيمايد و بايد مطابق دستور قرآن و سنت پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام باشد همان طور كه خداوند در قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سنت متواتره (457) به محبت و تبعيت از اهل بيت عصمت عليهم السلام امر كرده است از اين جهت اعتقاد به حقانيت اين امور، او را با حق تعالى پيوند اعتقادى مى دهد و در تكامل وجوديش تاءثير ريشه اى دارد و چنانچه با عدم اعتقاد آگاهانه به حقانيت اهل بيت عليهم السلام اعمال خوبى را نيز انجام دهد هيچ گونه تاءثيرى در سعادت ابدى او نخواهد داشت زيرا از راهى (458) رفته است كه خداوند آن را نخواسته بلكه از آن نهى فرموده است . از اين جهت است كه امام صادق عليه السلام فرمود: (كسى كه اعتقاد پيدا كند به ولايت امام ستمگرى كه از طرف خداوند نيست ، دين ندارد، و كسى كه اعتقاد به امامت عادلى از طرف خداوند داشته باشد سرزنش نمى شود(459)) در روايت ديگر امام صادق عليه السلام از قول خداوند متعال نقل مى كند كه فرمود: (حتما عذاب خواهم كرد امتى را كه به امامت كسى كه از طرف خداوند نيست اعتقاد داشته باشد هر چند اعمال آنها نيك و پاكيزه باشد و حتما عفو مى كنم هر امتى را كه معتقد به امامت كسى باشد كه از طرف خداوند است هر چند اعمالشان بد باشد(460)) بايد توجه داشت اين روايات نمى خواهند ما را به مخالفت عمدى دستورات الهى ترغيب كنند زيرا اين مخالفت با اهداف قطعيه ائمه عليهم السلام مى باشد بلكه مى خواهند بفرمايند كه اعتقاد به ولايت ائمه معصومين و محبت به ايشان اساس دين و ديندارى است كه انسان را به ولايت الهى متصل مى كند و اگر انسان به طور عمد اصرار مستمر بر معصيت خداوند نداشته باشد تا ايمانش از بين برود،(461) محبت او نسبت به ائمه عليهم السلام عليرغم ابتلائش به گرفتاريها براى او كارساز خواهد بود و او را موفق به توبه نموده و همان پيوند اعتقادى و روحى با حق تعالى و اوليائش دوباره برقرار مى شود، و الا ائمه عليهم السلام اين هم بيانات در پنجاه و يك باب از ابواب فقهى كه دستورات الهى را در شئون مختلف زندگى بيان مى كند دارند و تخلف عمدى از آنها را گناه شمرده اند و نيز بياناتى (462) در گناهان و عواقب سوء دنيايى و آخرتى آن و همچنين بياناتى (463) در ترغيب به عمل و اينكه عمل جزء ايمان است دارند كه آنها اختصاصى به غير شيعه ندارد بلكه مى خواهند بفرمايند كه ايمان و محبت مراتب مختلفى دارد و اين چنين شخصى از مرتبه پايين محبت برخوردار است كه اگر در آن باقى بماند(464)، چه در دنيا يا برزخ (زيرا فرموده اند: (ما جز در برزخ بر شما از چيزى نمى ترسيم پس از آن امر به دست ما مى آيد و ما سزاوارتريم بشما(465)). ائمه عليهم السلام ايشان را در قيامت كمك مى كنند همان طور كه امام رضا به واسطه پدران بزرگوارشان عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه حضرت فرمودند: اذا كان يوم القيامة ولينا حساب شيعتنا فمن كان مطلقته فيما بينه و بين الله عز و جل حكمنا فيها فاجابنا، و من كانت مظلمته فيما بينه و بين الناس استوهبناها فوهبت لنا و من كانت مظلمته فيما بينه و بيننا كنا احق من عفا و صفح (466)، (وقتى روز قيامت شود حساب شيعيان خود را رسيدگى مى كنيم پس كسى كه ظلمش بين او و بين خداوند عز و جل باشد ما، در آن حكم مى كنيم و خدا ما را اجابت مى كند و كسى كه ظلمش بين او و بين مردم بوده باشد ما آن را طلب بخشش مى كنيم پس براى ما بخشيده مى شود و كسى كه ظلمش بين او و بين ما باشد ما سزاوارترين كسى هستيم كه مى بخشد و چشم مى پوشد).
از اين قبيل بيانات در رابطه با مقامات ائمه عليهم السلام نسبت به شفاعت شيعيانشان و اينكه ايشان صاحب لواء و وسيله هستند و محبين خود را در مواقف قيامت كمك مى كنند، زياد است حتى در بعضى روايات (467) بيان مى كنند كه خداوند متحمل گناهان و مظالم محبين ايشان است ، تمامى اينها بيانگر آن است كه ارتباط روحى و قلبى و اعتقادى با ايشان از اهميت بسزايى برخوردار است و انسان را ارتقاء وجودى مى دهد به گونه اى كه مرتكب گناهان سهوى حتى گاهى عمدى - اگر زياد نباشد كه موجب سلب ايمان و محبت ايشان بشود، پس از مبتلا شدن به گرفتاريهاى جسمى و مادى نسبت به خودشان يا در دنيا يا برزخ يا عذاب محدود(468) آخرتى ، به واسطه شفاعت پاك شده و به بهشت وارد مى شود و به طور هميشگى در جهنم نمى مانند و رواياتى (469) كه مى گويد: اين افراد وارد جهنم نمى شوند مراد خلود در آن است يا كسانى است كه در اينجا اعمال صالح داشته يا موفق به توبه كامل شده اند همچنان كه نسبت به اين دسته از شيعيان فرموده اند(470) نيازى به شفاعت ندارند زيرا شفاعت براى اهل گناه كبيره (471) است - البته مراد، اين مرتبه از شفاعت مى باشد و الا نسبت به مراتب بالاتر شفاعت كه مربوط به ترفيع درجه است مى فرمايند: همگان حتى انبياى گذشته به شفاعت محمد و آل محمد عليهم السلام نيازمندند -(472).
راههاى اظهار محبت به ائمه عليهم السلام  
پس از بيان اهميت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و علت اين همه سفارشات به محبت ايشان ، بايد معلوم شود كه اظهار محبت به ايشان راههاى مختلفى دارد كه براى احياى امر ايشان ، به تمامى آنها سفارش ‍ فرموده اند و تعدادى از آن راهها از جمله شعائر شيعه مى باشد، و خواسته اوليه ايشان ، پيمودن تمامى اين راهها با كيفيت كامل مى باشد كه در تكامل پيروان ايشان نقش مهمى را ايفا مى كند و نشانه مرتبه كامل محبت مى باشد و در غير اين صورت انجام هر يك از اين راهها تاءثير مخصوص و محدود خود را دارند و نشانه مرتبه پايين تر محبت مى باشد و آنها عبارتند از:
الف - تبعيت كامل در تمامى دستوراتشان : اين مطلب اولين و اصلى ترين راه ابراز محبت به ايشان مى باشد زيرا همان طور كه قبلا بيان شد لازمه محبت به كسى انجذاب به طرف اوست به گونه اى كه انسان آن طور كه او مى خواهد بوده باشد و رواياتى كه در صفات (473) شيعه آمده است نظر به اين دسته از افراد دارد، البته معنايش اين نيست كه اگر اين نشانه بتمامى معنا در انسان نباشد شيعه نيست بلكه شيعه كامل و حقيقى نيست و از محبين مى باشد و تبعيت در هر درجه اى باشد مطلوب و سفارش شده است .
ب - ذكر فضايل ايشان : يكى از راههاى اظهار محبت نسبت به ايشان - كه در طول تاريخ نقش مهمى در احياء مرام و دين و كمالات ايشان داشته است -، ذكر فضايل ايشان است كه هم تاءثير فردى دارد و هم تاءثير اجتماعى ، بويژه ذكر فضايل اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام كه دشمنان اسلام بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله همواره در صدد مخفى كردن فضايل آن حضرت بوده اند از راه ممنوع كردن ذكر حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله و در مقابل ترويج و تاءييد جعل احاديث دروغين درباره دشمنان آن حضرت و در تحت فشار قرار دادن محبين و شيعيان آن حضرت و... و از معجزات باهره آن مولى الموحدين و مولى الكونين آن است كه با تمامى اين فشارها بر آن حضرت و اهل بيت گرامش و ذرارى ايشان و محبين و شيعيانشان و آزار و شكنجه ها و زندانها و كشتنها، فضايل آن حضرت از تمامى ائمه عليهم السلام و اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله فراوان تر است به گونه اى كه اهل سنت نيز نتوانسته اند آنها را مخفى كنند و حتى رواياتى در باب ثواب ذكر فضايل آن حضرت و اينكه نگاه به آن حضرت عبادت است نقل كرده اند، از اين جهت ذكر فضايل آن حضرت اين همه آثار دارد و امام صادق عليه السلام به واسطه پدران بزرگوارش ‍ عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمودند: ان الله تعالى جعل لاخى على بن ابيطالب عليه السلام فضائل لايحصى عددها غيره فمن ذكر فضيلة من فضائله مقرا بها غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاءخر و لو وافى القيامة بذنوب الثقلين ، و من كتب فضيلة من فضائل على بن ابيطالب عليه السلام لم تزل الملائكة تستغفرله ما بقى لتلك الكتابة رسم ، و من استمع الى فضيلة من فضائله غفرالله له الذنوب التى اكتسبها بالاستماع ، و من نظر الى كتابة فى فضائله غفرالله له الذنوب التى اكتسبها بالنظر، ثم قال رسول الله صلى الله عليه و آله ، النظر الى على بن ابيطالب عليه السلام عبادة و ذكره عبادة ، و لايقبل ايمان عبد الا بولايته و البرائة من اعدائه (474)، (همانا خداوند متعال براى برادرم على بن ابيطالب عليه السلام فضايلى را قرار داده است كه غير او نمى تواند عددش را بشمارد پس كسى كه فضيلتى از فضايل آن حضرت را ذكر كند در حالى كه اقرار به آن داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد هر چند به اندازه گناه جن و انس باشد، و كسى كه فضيلتى از فضايل على بن ابيطالب عليه السلام را بنويسد همواره ملائكه براى او استغفار مى كنند تا وقتى كه اثرى از آن نوشته باقى است ، و كسى كه به فضيلتى از فضايل آن حضرت گوش دهد خداوند گناهانى را كه با گوشش كسب كرده مى آمرزد و كسى كه به نوشته اى در فضايل آن حضرت نگاه كند خداوند گناهانى را كه با چشم انجام داده است مى آمرزد، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نگاه كردن به على بن ابيطالب عليه السلام عبادت است و ياد كردن او عبادت است ، و ايمان بنده اى قبول نمى شود مگر به ولايت او و بيزارى از دشمنانش ) - ممكن است مراد از گناهان گذشته و آينده در اول حديث ، گناهان زبان باشد به شهادت قسمتهاى بعد از آن و مراد از گناهان آينده ، موفقيت به ترك گناهان در آينده باشد آن هم گناهان غير عمدى كه با مرام و مذهب على بن ابيطالب عليه السلام ضديت نداشته باشد به دليل اينكه در اين روايت مى فرمايد: معتقد به آن فضيلت باشد، در حالى كه با بحثهاى گذشته و بيان ائمه عليهم السلام در اين رابطه ثابت شد كه گاهى كثرت گناهان عمدى ، اصل ايمان و ولايت را زايل مى كند -.
ذكر فضايل ائمه عليهم السلام مخصوصا على بن ابيطالب عليه السلام آن قدر مهم است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: زينوا مجالسكم بذكر على بن ابيطالب عليه السلام (475)؛ مجالس خود را با ياد على بن ابيطالب عليه السلام زينت كنيد) ذكر فضايل ايشان عليهم السلام به هر صورت كه باشد مطلوب است چه در قالب بيان احاديث يا اينكه احاديثشان به صورت نثر و ترجمه يا در قالب شعر باشد تا جايى كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (كسى كه درباره ما شعرى گويد خداوند براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند (476)) و نيز فرمود: (كسى درباره ما شعرى نمى گويد مگر اينكه به روح القدس مؤ يد مى شود(477)) البته اين فضايل براى كسى است كه به آنچه مى سرايد معتقد بوده و در آن پابرجا باشد و زبانش با قلبش تا آخر مداح اهل بيت باشد نه اينكه از آن برگردد يا دشمنان ايشان را نيز در غير حال تقيه تمجيد كند همان طور كه اين سخن را پيامبر اكرم صل الله عليه و آله به حسان بن ثابت فرمود(478) پس از اينكه قضيه غديرخم را به شعر درآورد. و نظير اين كلام را امام باقر عليه السلام به كميت شاعر فرمود، البته ائمه عليهم چنين شعرايى را - كه در زمان غربت و محدوديت و محروميت ايشان را بيان فضائلشان براى مردم و حكام ظلم ، از ايشان دفاع مى كردند - ترغيب و ترويج كرده و ايشان را تمجيد و تكريم مى كردند همان طور كه نسبت به فرزدق (479) شاعر و كميت (480) و دعبل غزاعى (481) و امثال آنها انجام مى دادند حتى اگر لغزشهايى هم داشتند كمكشان كرده و مى كنند تا با حالت توبه از اين عالم بروند همان طور كه نسبت به سيد حميرى (482) - از شعراى زمان امام صادق عليه السلام - اين گونه عنايت كردند به طورى كه از نظر مذهب از طرفداران مذهب بود و به واسطه امام صادق عليه السلام مستبصر شد و از نظر عملى هم لغزشى داشت و از آن توبه كرد. البته بايد توجه داشت تا در بيان فضايل ايشان ، مبتلا به غلو نگرديد به گونه اى كه ايشان را در حد خدايى و به طور مستقل در وجود و كمالات وجوديه معرفى كنيم همچنان كه ائمه عليهم السلام از اين امر شيعيان و محبينشان را اكيدا منع كرده و در برابر غاليان بشدت مقاومت مى كردند و ايشان را از خود طرد كرده و لعنشان مى كردند و مى فرمودند: (بپرهيزيد از غلو درباره ما و بگوييد كه ما بندگان مربوب خداييم و در فضيلت ما هر چه مى خواهيد بگوييد(483))، همان طور كه در برابر كسانى كه امامت ايشان يا فضايلشان را انكار مى كردند بشدت مقاومت مى كردند. پس بهتر آن است كه به بيان فرمايشات خودشان درباره خويش ‍ اكتفاء شود و هر مطلبى هر چند حق باشد هر جايى بازگو نشود تا مبادا سبب انكار ناآگاهان قرار گرفته و آنها را هم از درك فيوضات ائمه عليهم السلام محروم شوند همچنان كه سفارش ايشان (484) همين گونه است .
ج - نشر معارف ائمه عليهم السلام : يكى از مهم ترين راههاى ابراز محبت به اهل بيت عصمت عليهم السلام بيان معارف ايشان است اعم از اعتقادات ، اخلاقيات يا وظايف عملى ، براى كسانى كه اهليت داشته باشند يا اجتهادا با دارا شدن شرايطش و يا به صورت تقليد از صاحبان فتوا و صاحب نظران مطمئن در معارف دين ، از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (عالمى كه با عملش نفع برد - برده شود - از عبادت هفتاد هزار عابد - كه عالم نباشد - برتر است (485)). و نيز مى فرمايد: (يك ركعت نماز فقيه برتر است از هزار ركعت نمازى كه عابد - بدون علم - مى خواند(486)) و در رابطه با فضيلت تعليم مردم و آداب آن و نهى از كتمان علم از اهلش و مذمت گمراه كردن مردم و نهى از سخن گفتن بدون علم و داشتن شرايطش ‍ روايات (487) زيادى از ائمه عليهم السلام صادر شده است .
د - دوستى با دوستان ايشان و دشمنى با دشمنانشان : اين قسمت را قبل از اين بيان كرديم .
ذ - ذكر مصائب ائمه عليهم السلام : يكى ديگر از راههاى ابراز علاقه به ايشان و بيزارى از دشمنانشان ، بيان ظلمهايى است كه برايشان از طرف غاصبين حقشان روا داشته شده و نيز تشكيل مجالسى در اين رابطه ، و گريه كردن بر آن مصايب ، كه اين يكى از راههاى بسيار مهم در بيان حقانيت ايشان و باطل بودن دشمنانشان ، و زياد شدن محبت به ايشان و كينه دشمنانشان ، مى باشد و ائمه عليهم السلام نيز خودشان در تشكيل اين مجالس و بيان ظلمهايى كه بر ايشان رفته است كوشا بودند(488) و ديگران را نيز سفارش به تشكيل اين مجالس و شعر گفتن درباره مصايبشان مى كردند(489) تا اين وقايع در طول تاريخ باقى بماند و به بوته فراموشى گذارده نشود و هر نسلى بتواند با فهميدن راه حق و باطل ، راه خود را انتخاب كند و آن دين خاتمى كه نجات دهنده تمامى بشريت است آشكار شود و مبانى آن در پرتو اين مجالس بازگو شده و به عالم برسد تا بر همگان اتمام حجت شده و مقدمه آمادگى براى حكومت جهانى حقه ولى الله الا عظم عجل الله تعالى فرجه الشريف گردد، از اين جهت ثوابهاى بسيارى براى گريه بر مصايب ايشان ذكر شده ،(490) زيرا حقيقت گريه كه در اثر تحريك احساسات انسان جارى مى شود اگر بر محور فهم حقيقت باشد انسان را در همان مسير مى اندازد، امام صادق عليه السلام به فضيل مى فرمايد: تجلسون و تحدثون ؟ قال : نعم جعلت فذاك قال : ان تلك المجالس احبها فاحيوا امرنا يا فضيل ! فرحم الله من احيى امرنا، يا فضيل ! من ذكرنا او ذكرنا عنده فخرج من عينه مثل جناح الذباب غفرالله له ذنوبه و لو كانت اكثر من زبد البحر (491)، (آيا مى نشينيد و گفتگو مى كنيد؟ عرض كرد: بلكه فدايت شوم ، حضرت فرمود: همانا اين مجالس را دوست دارم پس امر ما را احيا كنيد، اى فضيل ! پس ‍ خداوند رحمت كند كسى را كه امر ما را احيا مى كند، اى فضيل ! كسى كه ما را ياد كند يا ما را نزدش يا كنند پس ، از چشمش به مقدار بال مگسى اشك خارج شود خداوند گناهانش را هر چند بيشتر از كف دريا باشد مى آمرزد).
ياد مصايب ايشان آنچنان محرك فرد و جامعه به طرف ظلم ستيزى و حق طلبى مى شود كه علاوه بر ثوابهاى زيادى كه بر گريه بر ايشان ذكر شده كه علتش شايد آن مطلبى باشد كه ذكر شد - ناله و فرياد كردن در مصائبشان مطلوب دانسته شده و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (هر ناله و فرياد و گريه اى مذموم است جز ناله و فرياد و گريه بر امام حسين عليه السلام (492)) علاوه بر اينها مى فرمايد: (تنفس غمگين به خاطر ظلم به ما تسبيح است و هم و غمش براى ما عبادت است (493)) ناراحت شدن و متاءثر شدن در برابر ظلم ظالم كه حكايت از نارضايتى نسبت به اعمال او مى كند آن قدر مهم است و عملا انسان را در مقابله با ظالم قرار مى دهد، كه اگر به واسطه آن اشك از چشم انسان جارى شود حتى بر يكى از شيعيان ايشان ، انسان را مستحق بهشت مى نمايد لذا امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (كسى كه اشكش جارى شود براى اما به سبب خونى كه از ما ريخته شده يا حقى كه از ما كم شده يا آبرويى كه از ما دريده شده يا از يكى از شيعيان ما، خداوند متعال او را به واسطه آن در مدت طولانى در بهشت جا مى دهد(494)) البته بايد هدف از تشكيل مجالس عزا و شعر گفتن و گرياندن و گريه كردن بزرگداشت اهداف ائمه عليهم السلام باشد نه خودنمايى و خودآرايى يا تزيين مجالس به امورى كه مورد غضب و نارضايتى ايشان است زيرا فرموده اند: (خداوند ايشان را به رحمت اختصاص داده و به واسطه آن ايشان را بر خلقش فضيلت داده است (495)). پس براى اينكه در جهت رحمت الهى قرار گيريم - كه گريه خود نمونه آشكارى از ظهور رحمت است -، بايد مجالس خود را هر چه ساده تر از آلايشها و پيرايه ها تشكيل داد تا روح انسان به آنها مشغول و اموال نيز در اين جهت ، بى هدف صرف شود و از آن هدف اصلى بازمانيم و اگر به واسطه برپايى اين شعائر الهى به طرف ظهور رحمت الهى در خود و جامعه قدم برداريم معلوم مى شود آنها مورد رضايت الهى و ائمه عليهم السلام بوده است همچنان كه در طول تاريخ تشيع تا حدود زيادى اين گونه بوده است و در سايه پربركت اين مجالس عزا، چه دلهايى نرم و رقيق شده و چقدر معارف اصيل اسلام و ائمه بازگو شده و مى شود و چقدر از مستمندان دستگيرى شده و چه مقدار مبداء تحولات روحى و فكرى و سياسى در جامعه گرديده است به گونه اى كه تمامى اقوام و ملل و مذاهب اسلامى از اين بركات و ايثارگريها محرومند تا جايى كه انقلاب عظيم پرشكوه جمهورى اسلامى به رهبرى بزرگ مرجع دينى شيعه حضرت امام خمينى قدس سره الشريف مبدئش از بزرگداشت محرم و صفر شروع شد. و به پيروزى رسيد و دشمنان ائمه عليهم السلام تاءثير اين گونه مجالس را مى دانستند از زمان ائمه عليهم السلام تا اين اواخر - رضاخان در ايران ، آتاترك در تركيه ، وهابيت در عربستان و... - از برپايى هر چه باشكوه و پرمحتواى آنها جلوگيرى مى كردند بويژه نسبت به امام حسين (496) عليه السلام و قبر شريفش و زيارت آن مرقد مطهر حساسيت عجيبى داشته تا جايى كه بارها آن را خراب كردند و از رفتن به زيارتشان مخالفت به عمل مى آوردند و مى آورند لكن با وجود تمامى اين ممنوعيتها و محروميتها نور الهى ائمه عليهم السلام روز بروز جلوه اش بيشتر شده و مشتاقانى را از سراسر عالم به ايشان متمايل بوده است و در برابر، دشمنانشان روز بروز نزد انسانهاى آگاه و با فطرت سالم ، منفورتر گرديده اند تا حديكه جز لعن و نفرين روز افزون براى ايشان نمانده است . خداوند متعال مى فرمايد: يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و يابى الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون (497)، (مى خواهند نور خداوند را با دهانشان خاموش كنند و خدا نورش را تمام مى كند هر چند كافران از آن ناراحت باشند).
ر - توسل به ائمه عليهم السلام : يكى از مهم ترين راههاى اظهار محبت به ائمه عليهم السلام واسطه قرار دادن ايشان است در امور و مشكلاتمان به درگاه خداوند متعال تا اينكه آنها به نتيجه برسند و در غير اين صورت هيچ گاه به نتيجه نخواهد رسيد زيرا از نظر عقل و شرع حق تعالى فيوضاتش را به واسطه وسايط فيض اجرا مى كند، البته اين امر به واسطه محدوديت قدرت او نيست بلكه به واسطه محدوديت قابل است چون موجودى كه در نهايت محدوديت است توان گرفتن فيض را از خداوندى كه كمال مطلق است ، ندارد بلكه وسايطى (كه به افاضه خودش سنخيتى با آن كمال مطلق را دارند) اول فيض را دريافت كرده - اول غير زمانى - سپس به مادون خود افاضه مى كنند به گونه اى كه آن وسايط در طول فاعليت حق تعالى مى باشند نه در عرض فاعليت او كه خداوند در فاعليت كنار رفته باشد و دست روى دست بگذارد همچنان كه يهود(498) و مشركين معتقدند، قرآن كريم به اين وسايط تصريح دارد در مسئله تدبير(499) عالم و توفى ،(500) جان گرفتن و مسئله وحى (501)... كه در عين حالى كه اين افعال به حق تعالى ذاتا و استقلالا نسبت دارد: كل يوم هو فى شاءن (هر روزى در كارى است )، به وسايط نيز تبعا و به مشيت الهى نسبت دارد و اساسا ديدگاه توحيدى خالص اين چنين ديدگاهى است ، لذا در مسئله بيعت رضوان كه مسلمانان با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيعت كردند مى فرمايد:(502) با خدا بيعت كردند، و امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: (خداوند اباء دارد از اينكه اشياء و امور را جز به واسطه اسباب جارى كند پس براى هر چيزى سببى قرار دارد... آن رسول خدا و ما هستيم (503))، از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها (504)، (براى خداوند اسمهاى نيكوترى است پس او را با آنها بخوانيد) در عين حال كه در آيات بسيارى امر به خواندن خويش مى فرمايد، پس معلوم مى شود خواندن او به واسطه اسماى حسنايش خواندن خودش مى باشد و بايد او را از اين طريق خواند، لذا در دنباله آيه مى فرمايد: رها كنيد كسانى را كه در اسماى او كجروى دارند كه ايشان به سزاى اعمالشان بزودى خواهند رسيد - يعنى خدا را به واسطه اسماء نمى خوانند يا اسماء را به طور صحيح نمى فهمند و نمى خوانند - و امام صادق عليه السلام در بيان آيه مى فرمايد:(505) (به خدا سوگند ما اسماى حسنائى هستيم كه خداوند از بندگان عملى را جز به معرفت ما قبول نمى كند) و چون ائمه عليهم السلام كامل ترين اسماى الهى و نزديكترين وسايط فيض به حق تعالى مى باشند، بايد در تمامى امور بويژه مشكلات به ايشان متوسل شويم ، امام باقر عليه السلام مى فرمايد: من دعا الله بنا افلح و من دعاه بغير ناهلك و استهلك (506)، (كسى كه خدا را به واسطه ما بخواهد رستگار شده و كسى كه خدا را به غير ما بخواند هلاك شده و طلب هلاكت كرده است ) و انبياء بزرگ الهى نيز براى رفع مشكلاتشان ماءمور(507) بودند خداوند را به واسطه ايشان بخوانند، در حالى كه خودشان در مرتبه اى ، براى امتشان واسطه فيض الهى بودند، از اين جهت فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام قبل از دعا كردن و بعد از آن مستحب است و تا بر ايشان صلوات فرستاده نشود دعا بالا(508) نمى رود. در كتابهاى معتبر(509) توسلاتى از ناحيه ائمه عليهم السلام براى رفع مشكلات گوناگون براى ما بيان شده است كه آنها تجربه نيز شده است .
ز - زيارت ائمه عليهم السلام : يكى از وسايل ابراز محبت به ائمه عليهم السلام زيارت كردن ايشان است چه در حال حيات يا در حال موت ايشان ، همچنان كه اين امر نزد عقلا اين چنين است كه هر كس ، شخصى را دوست داشته باشد براى ابراز محبتش به زيارت و ديدن محبوبش مى رود و از ملاقات با او لذت مى برد، لذا امام رضا عليه السلام مى فرمايد: ان لكل امام عهدا فى عنق اوليائه و شيعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زيارة قبورهم ، فمن زارههم رغبة فى زيارتهم و تصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعائهم يوم القيامة (510) (براى هر امامى عهد و پيمانى در گردن دوستان و شيعيانش مى باشد و از وفاى تام به عهد و اداى نيكوى آن ، زيارت قبرهاى ايشان است ، پس كسى كه ايشان را زيارت كند از روى ميل بزيارتشان و تصديق به آنچه كه ترغيب كرده اند در زيارتشان ، امامانشان روز قيامت شفيعان ايشان خواهند بود)، از اين روايات و روايتهاى ديگر استفاده مى شود كه رابطه محبت و ماءموم بودن اظهار عهد و پيمانى است كه در عالم ذر - يا با وجود انسان - بين محب و ماءموم و بين محبوب و امام بسته شده است و اين عهد نه تنها در حال حيات دنيايى ايشان به واسطه اعلان وفادارى به ايشان در تمامى مراحل حيات و ايفاء حقوق ايشان - كه در وظايف شيعه بيان شده - از جمله زيارتشان ، بايد اظهار شود، همچنان كه عده اى از اصحاب رسول خدا و ائمه عليهم السلام مى آمدند و اين امر را با صدق اظهار مى كردند و ايشان به آنها بشارتهايى مى دادند(511) مانند حارث اعور، اباذر و امثال ايشان ، در حال وفات ايشان نيز، وفاى به آن عهد با زيارتشان كامل تر وفا مى شود، البته زيارت ايشان هر چه با آداب بيشتر - كه در كتابهاى مفاتيح الجنان و بحار ذكر شده (512) - و معرفت بهتر نسبت به مقامات ظاهرى و معنوى ايشان انجام مى شود، آن پيمان بهتر انجام شده و بيشتر ظهور مى كند، و آن فضايل بيشمارى (513) هم كه براى زيارتشان ذكر كرده اند در اين رابطه است ، همان طور كه به واسطه صلوات برايشان نيز مى توان آن عهد و پيمان (514) را ظهور داد - مباحث شريفى در رابطه با صلوات بر ايشان از ائمه عليهم السلام (515) رسيده است -. براى پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام و امامزادگان ، زياراتى از طرف ائمه عليهم السلام نقل شده (516) كه به كتابهاى زيارت بايد رجوع كرد.

next page

fehrest page

back page