طبایع الاستبداد یا سرشتهاى خودكامگى‏

سيد عبدالرحمن كواكبى
ترجمه عبدالحسين ميرزاى قاجار
نقد و تصحيح محمدجواد صاحبى

- ۳ -


منابع نقد و تصحيح

1 - تشيع و مشروطيت در ايران، عبدالهادى حائرى، انتشارات‏اميركبير، تهران، 1360.

2 - طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد، (متن عربى) سيد عبدالرحمن‏الكواكبى، مؤسسه ناصرالثقافه، بيروت - لبنان، 1980. و نيز:دارالشرق العربى، دمشق - سوريه، 1990م.

3 - الاستبداد والاستعمار و طرق مواجهتهما عند الكواكبى‏والابراهيمى، نوشته احمد السحمرانى، دارالنفائس، بيروت - لبنان،1987.

4 - تنبيه الامه وتنزيه المله، ميرزا محمدحسين غروى نائينى، شركت‏انتشار، تهران 1357.

5 - حكومت اسلامى (ولايت فقيه) امام روح الله موسوى خمينى،انتشارات اميركبير، ايران، 1357.

6 - نهج الفصاحه، سخنان پيامبر اكرم، گردآورى و ترجمه ابوالقاسم‏پاينده، انتشارات جاويدان، تهران.

7 - بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير، استاد شهيدمرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، چاپ ششم، تهران 1365.

8 - عبدالرحمن الكواكبى، عباس محمود عقاد، بيروت - لبنان، 1969.

9 - مجموعه حكمت، به كوشش سيد يحيى برقعى، سلسله مقالات‏مؤتمر اسلامى، به قلم آيت الله سيد محمود طالقانى، چاپ‏حكمت، قم، 1339ش.

10 - ام القرى، سيد عبدالرحمن الكواكبى، المطبعة العصريه، حلب -سوريه، بى‏تاريخ.

11 - ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران، فريدون آدميت، انتشارات‏پيام، تهران، 1355.

12 - نقش سيد جمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، محيططباطبايى، انتشارات دارالتبليغ اسلامى قم.

13 - سيرى در انديشه سياسى عرب، حميد عنايت، شركت‏سهامى‏كتابهاى جيبى، تهران 1356.

14 - زعماء الاصلاح فى العصر الحديث، احمد امين، دارالكتاب‏العربى، بيروت‏1روت، 2 - لبنان.

15 - انديشه اصلاحى در نهضتهاى اسلامى، محمدجواد صاحبى، چاپ‏سوم، قم، 1376.

16 - تاريخ نهضتهاى دينى - سياسى معاصر، على اصغر حلبى،انتشارات بهبهانى، تهران 1371.

17 - دفتر ايام، عبدالحسين زرين كوب، انتشارات علمى، تهران 1364.

18 - ميزان الحكمه، محمد محمدى رى‏شهرى، دفتر تبليغات اسلامى،قم.

19 - الحياة، محمدرضا حكيمى، محمد حكيمى، على حكيمى، دفترنشر فرهنگ اسلامى، تهران.

20 - المحجة البيضاء، ملامحسن فيض كاشانى، تصحيح على‏اكبرغفارى، دفتر انتشارات اسلامى، قم.

21 - وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، تصحيح عبدالرحيم ربانى‏شيرازى، انتشارات اسلاميه، تهران.

22 - تتمة المنتهى، محدث قمى، انتشارات اسلاميه، تهران.

23 - فرهنگ معين، محمدمعين، انتشارات اميركبير، تهران.

24 - پيرامون انقلاب اسلامى، مرتضى مطهرى، صدرا، 1358.

25 - پايگذار نهضتهاى اسلامى، صدر واثقى، شركت انتشار، تهران.

26 - شهاب الاخبار، تصحيح مير جلال‏الدين محدث ارموى، انتشارات‏دانشگاه تهران.

27 - رمز عقب ماندگى ما، امير شكيب ارسلان، ترجمه محمدباقرانصارى، انتشارات نويد، تهران.

28 - تهذيب الاحكام، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، دارالكتب‏الاسلاميه، تهران، 1390ق.

29 - الدر المنثور، جلال‏الدين السيوطى، مكتبة المرعشى، قم، 1404ق.

30 - الكافى، محمد بن يعقوب الكلينى، تصحيح على‏اكبر غفارى،دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388ق.

31 - تحف العقول، ابن شعبة الحرانى، مكتبة بصيرتى، قم، 1394ق.

32 - مجمع الزوايد و منبع الفوايد، نورالدين الهيثمى، دارالكتاب‏العربى، بيروت 1404ق.

33 - بحارالانوار، محمدباقر المجلسى، دارالكتب الاسلاميه، تهران،1390ق.

34 - كنز العمال فى سنن الاقوال والافعال، علاءالدين على، مؤسسه‏الرساله، بيروت 1409ق.

35 - نورالدين محمود، عمادالدين خليل، دارالقلم، بيروت - لبنان،1980.

36 - نورالدين زنگى فى الادب العربى، محمود فايز ابراهيم سرطاوى،دارالبشير، عمان - اردن 1390ق.

مقدمه طبايع الاستبداد

سپاس پروردگار عالميان را، و درود و تحيت‏بر پيمبر ما محمد و برساير برادران او: فرستادگان خداى و پيروان ايشان كه راهنمايان امتان‏به سوى حق آشكار، بودند.

و بعد، همى گويم در حالى كه بر حسب اقتضاى زمان، مجبوربپوشيدن نام و نشان بودم، اميد از مطالعه كنندگان كه به گفتار من اكتفانموده، گوينده آن را نخواهند.

همانا، در حدود سنه هزار و سيصد و هيجده، در عهد عزيز مصرو عزت دهنده آن، حضرت خديو، همنام عم رسول خداى يعنى عباس‏ثانى، كه علم آزادى بر اطراف ملك خويش برافراشته به شهر مصر اندرآمدم. و بعضى مقاله‏هاى علمى و سياسى در طبيعت استبداد و محل‏درافتادن بنده گرفتن عباد، در صفحات جرايد و مجلات منتشر ساختم‏كه بعضى از آنها زاده فكر خودم و بعضى ديگر را از سخنان ديگران فراگرفته بودم و خود مقصود من از آن مقالات، ستمكارى بخصوص، ياسلطنتى معين نبود; جز اين كه خواستم غافلان را بياگاهانم، كه‏«درد پنهان‏» از كجا بيامده، مگر مشرقيان دريابند: كه خود ايشان اسباب‏برانگيخته، تا بدينحال در افتاده‏اند. پس روا نباشد كه ديگران را عتاب،يا از قضا و قدر گله كنند. و شايد، آنان كه هنوز رمقى از حياتشان باقى‏است، پيش از مرگ به حال خويش برخورند.

و از آن پس عزيزان مرا تكليف نمودند; كه آن مقاله‏هاى پراكنده راجمع آورم، تا فايدت آن عموم يابد. من نيز بعضى زيادتيها، بر آن‏افزوده به شكل اين كتابش درآوردم و آن را به حضرت برآمدگان ملت‏عربى هديه نمودم، كه ملتى همايون و غيورند و اميدهاى ملت‏به‏ميمنت پيشانى تابناك ايشان بازبسته، و اين معنى عجبى نيست; چه‏جوانى جز با جوانان نباشد. و خداى ياور راه يافتگان است.

مقدمه اصل كتاب

مخفى نيست كه سياست علمى بس وسيع است و به فنون بسيار ومبحثهاى دقيق بيشمار، تقسيم شود. و كمتر آدمى يافت مى‏شود كه‏بدين علم، به تمامى احاطه داشته باشد، همچنانكه كمتر آدمى باشد كه‏اين «خارخار» در وى حاصل نشده.

و در تمام ملتهاى متمدن، علماى سياسى يافت‏شدند كه در فنون‏سياست و مبحثهاى آن سخن راندند; ولى بر سبيل صحبت، در ضمن‏كتب تاريخ يا اخلاق يا ادب يا حقوق ذكر آن نموده و از پيشينيان كتابى‏مخصوص در سياست، معروف نيست، جز از رومانيان; جمهورى.

جز اين كه: بعضى از قدما را، تاليفات سياسى اخلاقى بوده،همچون «كليله دمنه‏» و نوشتجات «غورى‏غوريوس يونانى‏» و سايرتحريرات سياسى مذهبى مانند نهج‏البلاغه و كتاب خراج.

اما در قرنهاى متوسط، اثرى از تاليفات در اين فن ديده نشده، جزاز علماى اسلام، كه ايشان اين علم را آميخته به اخلاق تاليف و تدوين‏نموده‏اند، مثل: رازى و طوسى و غزالى وعلائى; و اين طريقه از عجمان‏فرا گرفتند. يا آميخته با ادب تاليف نمودند، همچون: معرى و متنبى; واين طريقه عرب بوده است.

يا آميخته به تاريخ، مانند ابن‏بطوطه و ابن‏خلدون، و اين طريقه‏مغربيان باشد.

اما متاخرين از اهل اروپا، اين علم را وسعت‏بدادند و تاليفات‏بسيار در آن پرداخته، تفصيلات مشبع در آن مذكور ساختند، حتى‏آن كه بعضى مبحثهاى آن را در كتاب ضخيم تاليف نمودند.

و هر يك مبحث آن را از ديگرى بنامى تميز دادند همچون:سياست عمومى، سياست داخلى، سياست‏خارجى، سياست ادارى،سياست اقتصادى، سياست‏حقوقى، الى آخر. و هر يك از اينها را به‏باب‏هاى متعدد و اصلها و فرعها تقسيم نمودند.

اما متاخرين از مشرقيان، پس در ميان تركان بسيارى پديد شدندكه در اكثر از مبحثهاى آن، تاليفهاى مستقل يا ممزوج ايجادنمودند، مثل: احمد جودت پاشا، و كمال بيك، و سليمان پاشا، و حسن‏فهمى پاشا.

اما عربان، بسى اندك و تاليفشان نيز اندك باشد و از ايشان كسى‏قابل ذكر نشناسيم جز اين چند تن: رفاعه بك و خيرالدين پاشاى‏تونسى، و احمد فارس، سليم بستانى و مبعوث مدنى.

و ليكن اين اوقات، چنان هويدا گردد كه نويسندگان سياسى ازعرب فزونى گرفته به‏دليل آنچه از آثار قلم ايشان در موضوعهاى‏متلف در روزنامه‏ها و مجلات منتشر است.

و از اين رو بخاطر اين عاجز رسيد، كه حضرات ايشان را به زبان‏روزنامه‏هاى عربى از موضوعى يادآورى نمايم كه مهمترين مبحثهاى‏سياسى مى‏باشد و كمتر كسى از ايشان تاكنون درب آن كوفته، پس آنان‏را به ميدان اسب‏دوانى دعوت نمايم در راه نيكوترين خدمتى كه‏فكرتهاى برادران مشرقى خويش بدان روشن سازند و برادران خود رابخصوص عربان را به چيزى كه از آن غفلت دارند بياگاهانند، يعنى مرايشان را با گفتگو و بيان و دليل و زدن امثال و تجربه معلوم دارند كه: آياحقيقت درد مشرق و دواى آن چيست؟ و چون تعريف علم سياست‏آن است كه: كارهاى مشترك به مقتضاى حكمت نمايند; طبعا و قهرااولين مبحثهاى آن و مهم‏ترين آنها بحث «استبداد» خواهد بود و معنى‏استبداد: تصرف نمودن در امورات مشترك به‏مقتضاى هوى مى‏باشد.

و مرا راى بر آن است كه تكلم كننده در اين بحث را لازم است كه‏ملاحظه تعريف و تفصيل اين چند چيز بنمايد و آنها اين است كه:استبداد چيست؟ سبب آن كدام است؟ عرضهاى آن چه چيز است؟تشخيص آن چگونه است؟ سير آن چيست؟ ترسانيدن آن چسان‏است؟ دواى آن چه باشد؟ چه هر موضوعى از اينها گنجايش تفصيل‏بسيار دارد بلكه بعضى از آنها را گنجايش دفترى بزرگ مى‏باشد.

و اين مبحثها من حيث المجموع و روى‏هم رفته، مشتمل برمسائل بسيار است كه من بعضى امهات و اصل‏هاى آن را ذكر مى‏نمايم‏و آن اصلها اين است كه: طبيعت استبداد چيست؟ از چه روى مستبدسخت ترسان باشد؟ از بهر چه جبن بر رعيت مستبد، مستولى شود؟استبداد را چه تاثير بر دين مى‏باشد؟ چه تاثيرى بر علم مى‏باشد؟ بربزرگى مى‏باشد؟ بر مال مى‏باشد؟ بر اخلاق مى‏باشد؟ بر ترقى مى‏باشد؟بر تربيت مى‏باشد؟ ياوران مستبد، كيان باشند؟ آيا تحمل استبداد توان‏نمود؟ آيا خلاصى از استبداد امكان دارد؟ استبداد را به چه چيز بايدبدل ساخت؟ آيا طبع استبداد چيست؟ و از آن پس قبل از فرو شدن دراين مسائل نتيجه آنچه فكر گويندگان بر آن قرار يافته خلاصه نمايم وآن نتيجه‏ها را مدلول متحد و تعبير مختلف است‏برحسب اختلاف‏مشرب و نظر بحث كنندگان، چه مادى گويد: درد قوت است و دوامقاومت‏با آن قوت.

و سياسى گويد: درد، بنده گرفتن مردمان و دوا، برگردانيدن آزادى‏ايشان است. و حكيم گويد: درد قدرت بر ستمكارى است و دوا قدرت‏يافتن بر انصاف جستن. و حقوقى گويد: درد غلبه سلطنت‏بر شريعت،دوا غلبه شريعت‏بر سلطنت مى‏باشد. و ربانى گويد: درد انبازى با خدااست در جبروت و دوا توحيد اوست از روى حق. اينها سخنان‏اهل‏نظر بود در خصوص درد و دوا، اما اهل عزيمت را سخن بدينسان‏است.

چه غيرتمند گويد: درد كشيدن گردنها است‏به زنجير دونى و دواسر باز زدن از فزونى و زبونى.

و آزاد مرد گويد: درد برترى جستن بر مردمان است‏به باطل ودواخوار ساختن متكبران ناقابل.

و شخص استوار گويد: درد وجود رؤسا است‏بدون مهار و دوابستن ايشان است‏به قيد گرانبار.

و فدائى گويد: درد دوستى زندگى و دوا دوستى مرگ است.