سيرى در تربيت اسلامى

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۱۲ -


روش ابتلا و امتحان
روش ابتلا و امتحان نيكوترين روش در شكوفا كردن استعدادهاى بشر و آشكار نمودن گوهر حقيقت آدمى و خالص ساختن وجود انسان و مشخص كردن شايستگيها و مراتب افراد و وسيله جدا نمودند و تميز آنان است .
((و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما.))(854)
و چون ابراهيم را پروردگارش با امورى چند بياموزد و وى همه را به انجام رسانيد، (خدا به او) فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم .
بدون ابتلا و امتحان نه جايگاه و مرتبه آدميان مشخص مى شود و نه امكان تميز و تفكيك آنان فراهم مى گردد، و نه زمينه ظهور بواطن و كسب كمالات آماده مى شود.
معنا و مفهوم ابتلا و امتحان
((ابتلا)) و ((بلا)) هر دو به معنى امتحان و آزمايش است ، بدين ترتيب كه كارى را به كسى پيشنهاد مى كنند يا او را در حادثه و واقعه اى قرار مى دهند تا بدين وسيله خود را نشان دهد و صفات باطنى او را مانند اطاعت ، شجاعت ، سخاوت ، عفت ، علم و وفا و يا نقطه مقابل اينها و ميزانشان را دريابند؛ و بديهى است كه امتحان و آزمايش همواره به وسيله عمل باشد، زيرا ابتلا جز با عمل معنا نمى يابد و در صحنه عمل است كه صفات باطنى انسان ظاهر مى شود؛(855) و نيز استعدادهاى انسان از قوه به فعل درمى آيد و به سوى كامل شدن پيش مى رود.
هرگاه بخواهيم انسان را به سوى مقصد تربيت سير دهيم ، بايد به وسيله مجموعه اى از اعمال دريابيم كه او تا چه اندازه آمادگى و صلاحيت آن مقصد را دارد، تا بتوانيم زمينه لازم را براى اين سير بدرستى فراهم كنيم ؛ و نيز براى اينكه دريابيم كه متربى در چه مرتبه اى است و چه تواناييها و صلاحيتهايى دارد و بخواهيم آن تواناييها و صلاحيتها ظهور كند، بايد يك سلسله امور را كه متناسب مقصد تربيت است بر او وارد كنيم ، و اين عمل ابتلا و امتحان ناميده مى شود؛ و همه چيز براى اين است كه باطنها ظهور كند و صلاحيتها و عدم صلاحيتها ظاهر شود. اين همان چيزى است كه پيوسته درباره انسان تحقق مى پذيرد.
لحظه لحظه امتحانها مى رسد
سر دلها مى نمايد در جسد(856)
ارسال رسل ، انزال كتب ، تحولات و تطورات ، خير و شر، نعمت و نقمت ، وسعت و تنگى ، فراوانى و كمبود، فقر و غنا، امنيت و ترس ، حيات و مرگ ، همه و همه براى اين است كه صلاحيت و عدم صلاحيت انسان نسبت به مقصدى كه دين آدميان را بدان مى خواند ظهور يابد.(857) امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
((بعثت رسل و نشر كتب آسمانى همه براى امتياز بشر و جدا شدن اشقيا از سعدا و مطيعين از عاصين است ، و معنى امتحان و اختيار حق همين امتياز واقعى خود بشر است از يكديگر.))(858)
ابتلا و امتحان الهى
امتحانها و ابتلاهاى الهى براى آن است كه انسان بدين وسيله به كمالى كه شايسته آن است برسد. يك وقت چيزى را مورد امتحان قرار مى دهند تا مجهولى را به معلوم تبديل كنند، مانند به كار بردن ترازو براى توزين شى ء يا به كار بردن ميزان الحراره براى تعيين گرما و مانند اينها. ما غالبا از باطن اشيا و امور بى خبريم و از مجراى امتحان تلاش مى كنيم تا باطن آنها را تشخيص دهيم و نادانى خود را نسبت به اشيا و امور برطرف سازيم . اين نوع امتحان يعنى به كار بردن ميزان و مقياس براى كشف مجهول درباره خداى متعال صحيح نيست ، بلكه امتحان الهى معنايى ديگر دارد و آن از قوه به فعل درآوردن استعدادها و تكميل آنهاست ، اينكه خداوند انسانها را به وسيله امور گوناگون امتحان مى كند، بدين معنى است كه به وسيله اينها هر كسى را به كمالى كه لايق آن است مى رساند. فلسفه مشكلات و بلاها فقط سنجش وزن و درجه و كميت نيست ، زياد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزايش دادن به كميت است . خداوند امتحان نمى كند كه وزن واقعى و حد و درجه معنوى و اندازه شخصيت كسى معلوم شود؛ امتحان مى كند تا بر وزن واقعى و درجه معنوى و حد شخصيت آن بنده افزوده شود. خداوند امتحان نمى كند كه بهشتى واقعى و جهنمى واقعى معلوم شود، امتحان مى كند و انسانها را در نعمتها و نقمتها، راحتيها و سختيها، و خير و شر قرار مى دهد تا صلاحيت باطنى انسانها از نظر استحقاق ثواب يا عقاب به منصه ظهور برسد و هر كه مى خواهد به بهشت برود و هر كه مى خواهد به قرب الهى برسد، در خلال اين امور خود را شايسته و لايق بهشت كند يا به بالاتر از آن دست يابد و هر كه شايستگى و لياقت ندارد سر جاى خود بماند.))(859)
((و نبلوكم بالشر و الخير فتنة .))(860)
و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود.
اگر ابتلاها و امتحانهاى الهى به بدى و نيكى ، سختى و آسانى ، مصيبت و دولت نباشد، استعدادهاى انسان به فعليت نمى رسد و اعمالى كه مقياس پاداش و كيفر است ظهور نمى كند، زيرا تنها بر اساس صفات درونى و استعدادهاى پنهانى نمى توان پاداش داد و كيفر نمود، بلكه بايد اين صفات و كيفيتها و استعدادها ظهور يابند تا انسانها مستحق ثواب و عقاب شوند.
((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايقتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .))(861)
آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و بى گمان كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را (نيز) معلوم دارد.
نظام هستى بر ابتلا و امتحان استوار است و هر كه ادعايى كند بايد بداند كه هزاران امتحان در پيش دارد. به تعبير ((ملاى رومى )) آن انسان بى اطلاع از فن خياطى چون ادعاى خياطى كند، بلافاصله يك قواره پارچه اطلس پيش رويش مى گذارند و مى گويند يك قباى گشاد ببر و در نتيجه اين امتحان ، راستگو از دروغگو معلوم مى شود. اگر مردم در ناگواريها و جز اين امتحان نمى شدند، هر ناكسى مدعى مى شد كه در روز جنگ رستم دستان است .
صد هزاران امتحان است اى پدر
هر كه گويد من شدم سرهنگ در
گر نداند عامه او را ز امتحان
پختگان راه ، جويندش نشان
چون كند دعوى خياطى خسى
افكند در پيش او شه ، اطلسى
كه ببر اين را به غلطاق فراخ
ز امتحان پيدا شود او را دو شاخ
گر نبودى امتحان هر بدى
هر مخنث در وغا رستم بدى (862)
در ميدان حوادث و در عرصه ابتلا و امتحان است كه استحقاقها بروز مى كند و هر كس شايسته جايگاه مناسب خويش مى شود.
((و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين .))(863)
و البته شما را مى آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را بازشناسانيم .
بنابراين به سبب ابتلا و امتحان الهى است كه استعدادها به فعليت درمى آيد و استحقاقها ظهور مى كند و هر كه به آنچه شايسته اوست مى رسد، امير مؤ منان على (ع ) در اين باره فرموده است :
((الا ان الله قد كشف الخلق كشفة ، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم ، ولكن ليبلوهم ايهم احسن عملا، فيكون الثواب جزاء و العقاب بواء.))(864)
بدانيد كه خداوند احوال مردمان را آشكار نمود، نه آنكه بر اسرار پوشيده آنان دانا نبود و بر آنچه در سينه هاى خود نهفته اند بينا نبود، بلكه خواست آنان را بيازمايد تا كداميك از عهده تكليف ، نيكوتر برآيد تا پاداش برابر كار نيك بود، و كيفر مكافات كار بد باشد.
پس ابتلا و امتحان الهى براى آن است كه شئون باطنى و لياقت ذاتى انسانها به فعليت درآيد و مستحق آن چيزى شوند كه در خور آنند، نه آنكه چيزى بر خداوند معلوم شود. به بيان امير مؤ منان (ع ):
((و ان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ، ولكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب .))(865)
هر چند خدا از خود آنها به آنها داناتر است ، ليكن ابتلا و امتحان براى آن است كه كردارهايى كه شايسته پاداش و كيفر است (به خود ايشان ) آشكار گردد.
عموميت ابتلا و امتحان
ناموس ابتلا و امتحان ، ناموسى الهى است كه هميشه جارى است و همگان را در بر مى گيرد و انسانها پيوسته به راهها و وسايل گوناگون در ابتلا و امتحانند. هر چه به نوعى با انسان ارتباط دارد وسيله امتحان است . خداوند امتحان و ابتلا را به تمام امورى كه به نحوى به انسان مرتبط مى شوند، عموميت داده است . گاهى اين امور مربوط به خود انسان و اجزاى وجود اوست كه خداوند انسان را با آنها امتحان مى كند، مانند چشم و گوش و حتى اصل حيات ؛ و گاهى اين امور چيزهايى خارج از وجود انسان است كه مرتبط به اوست ، مانند زن و فرزند، خاندان و دوست ، مال و مقام ، و بالاخره هر چيزى كه به نوعى مورد استفاده و محل ارتباط انسان است ؛ و همچنين امور مقابل اينها، مانند مرگ يا مصيبتهاى ديگرى كه انسان با آنها روبرو مى شود. هر جزئى از اجزاى عالم و هر حالتى از حالات آن كه به انسان مرتبط مى شود، از جمله وسايل و عواملى است كه خداوند انسان را با آن امتحان مى كند؛ و اين ابتلا و امتحان تمام افراد بشر را در بر مى گيرد، مؤ من يا كافر، نيكوكار يا بدكار، پيامبر يا مقامهاى پايين تر، همه و همه در ابتلا و امتحانند و هيچ كس از اين ناموس ‍ عمومى الهى مستثنا نيست .(866) آيات متعدد قرآن كريم و سخنان پيشوايان حق جلوه هاى عينى قرآن بيانگر اين حقيقت است . خداى متعال هر آنچه را كه در زمين است وسيله ابتلا و امتحان معرفى كرده است :
((انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا.))(867)
ما آنچه را بر زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم تا مردمان را بيازماييم كه كدامشان نيكوكارترند.
دنيا محل ابتلاى انسان است و آنچه در آن جلوه دارد وسيله امتحان و سنجش اعمال آدمى و مايه ظهور استعدادها در جهات مثبت و منفى است . زيورهاى دنيا و جاذبه هاى آن آدمى را به خود مشغول مى كند و انگيزه هاى گوناگون را در درون آدمى بيدار مى نمايد تا در كشاكش اين انگيزه ها و درخشش آن زيورها، انسان آزموده شود و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.(868) امير مؤ منان على (ع ) در نامه اى به معاويه ، اين حقايق را بدو گوشزد مى كند و چنين مى فرمايد:
((اما بعد فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اهلها ليعلم ايهم احسن عملا. و لسنا للدنيا خلقنا، و لابالسعى فيها امرنا، و انما وضعنا فيها لنبتلى بها، و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى : فجعل احدنا حجة على الآخر.))(869)
اما بعد، خداى سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده و مردم دنيا را در آن به آزمايش نهاده تا معلوم دارد كه كداميك نيكوكارتر است . ما را براى دنيا نيافريده اند، و نه ما را به كوشش در آن فرموده اند. ما را به دنيا آورده اند تا در آن آزموده شويم ، و همانا خدا مرا به تو آزمود و تو را به من آزمايش نمود، و يكى از ما را حجت ديگرى مقرر فرمود.
درگيرى حق و باطل ، و پيروى از حق و دنباله روى باطل عرصه امتحان و جدا شدن صفوف است .
((ولكن ليبلو بعضكم ببعض .))(870)
تا برخى شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد.
هرگونه رابطه انسانى و هر داشتن و نداشتنى مايه ابتلا و امتحان است كه اين جهان بتمامه صحنه آزمايش است .
((لتبلون فى اموالكم و انفسكم .))(871)
هر آينه در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد.
((و لنبلونكم من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس ‍ و الثمرات و بشر الصابرين .))(872)
و هر آينه شما را به چيزى از (قبيل ) بيم و گرسنگى ، و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى آزماييم ، و شكيبايان را مژده ده .
هدف از آفرينش رساندن آدميان به كمال شايسته ايشان است و قرار گرفتن انسان در اين مرتبه از هستى و انتقال از اين نشئه و نشئه ديگر نيز آزمونى است تا انسانها از يكديگر متمايز شوند.
((الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا.))(873)
خداوند مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.
عموميت ابتلا و امتحان در نظام هستى چنان است كه هيچ چيز از آن خالى نيست . امام صادق (ع ) فرموده است :
((ما من قبض و لا بسط الا و لله فيه مشيئة و قضاء و ابتلاء.))(874)
هيچ قبض و بسطى نيست مگر آنكه خداوند در آن مشيت و حكم و امتحانى دارد.
هيچ چيز از قبض و بسط الهى بيرون نيست كه هستى عين ابتلا و امتحان است و هر گامى كه انسان برمى دارد و هر حركتى كه مى نمايد گام در امتحانى مى نهد و محك زده مى شود. پس بايد بهوش باشد و اگر در امتحانى كوچك و ناچيز قبول گرديد، مغرور نشود و خود را مردود نكند.
گر تو نقدى يافتى ، مگشا دهان
هست در ره ، سنگهاى امتحان
سنگهاى امتحان را نيز پيش
امتحانها هست در احوال خويش
گفت يزدان از ولادت تا به حين
يفتنون كل عام مرتين (875)
امتحان بر امتحان است اى پدر
هين به كمتر امتحان ، خود را مخر(876)
نقش ابتلا و امتحان در تربيت
علاوه بر آنچه ذكر شد، ابتلا و امتحان بهترين وسيله براى خالص ‍ ساختن انسان و فراهم كردن زمينه اتصاف به صفات و كمالات الهى است ، چنانچه خداى متعال فرموده است :
((و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور.))(877)
و (ابتلاها و امتحانها) براى اين است كه خداوند آنچه را در دلهاى شماست (در عمل ) بيازمايد؛ و آنچه را در قلبهاى شماست پاك گرداند، و خدا به آنچه در سينه هاست داناست .
راه ورود به درگاه الهى خالص شدن آدمى از ناخالصى هاست و انسان در بوته ابتلا و امتحان به خلوص مى رسد. در حديث امام صادق (ع ) آمده است :
((يفتنون كما يفتن الذهب ؛ يخلصون كما يخلص الذهب .))(878)
مردم چنانكه طلا (در بوته ) آزمايش مى شود، امتحان مى شوند؛ و چنانكه طلا خالص مى شود، خالص مى شوند.
اگر انسان نگاه خود را تصحيح كند و بياموزد كه همه چيز وسيله ابتلا و امتحان است ، بخوبى مى تواند از اين امور در جهت رشد و كمال خويش بهره ببرد. در اين صورت سخت ترين بلاها نيز معنايى ديگر مى يابد و دستاويز كرامت و سعادت انسان مى شود.
اندر بلاى سخت پديد آرند
فضل و بزرگمردى و سالارى (879)
والاترين مرتبه تربيت اين است كه انسان پيوسته خود را در امتحان الهى ببيند و آن را نردبان سير به سوى مقصدى كند كه براى آن آفريده شده است . ((لقمان حكيم )) در تربيت فرزند خود او را با اين حقيقت آشنا مى كند تا بياموزد كه از هر ابتلايى در جهت رشد خود بهره گيرد.
((يا بنى ، ان الذهب يجرب بالنار، و العبد الصالح يجرب بالبلاء، فاذا احب الله قوما ابتلاهم ، فمن رضى فله الرضا، و من سخط فله السخط.))(880)
فرزندم ، همانا طلا با آتش امتحان مى شود و بنده صالح با بلا امتحان مى گردد، و چون خداوند مردمانى را دوست بدارد آنان را در ابتلا و امتحان فرو مى برد، پس هر كه راضى باشد (و از آن بدرستى بهره گيرد) به رضايت حق رسد و هر كه به خشم آيد (و از آن بدرستى بهره مند نشود) به خشم الهى دچار گردد.
آنچه مهم است اين است كه مربى به دريافتى صحيح از ابتلا و امتحان دست يابد تا بتواند از چنين نردبانهايى با استمداد از الطاف الهى و عمل ايمانى ، و صبر و استقامت ، بالا رود و كرامت و عزت يابد، نه اينكه سقوط نمايد و در حقارت و ذلت سرنگون شود. به بيان امير مؤ منان (ع ):
((عند الامتحان يكرم الرجل او يهان .))(881)
هنگام آزمايش است كه انسان خود را گرامى يا خوار مى دارد.
نمونه هاى تربيت الهى در پرتو آزمونهاى گوناگون به مراتب والاى كمال دست يافتند، چنانكه خداى متعال حضرت ابراهيم خليل (ع ) را پس از ابتلاها و امتحانهاى فراوان به مقام پيشوايى مردمان منصوب كرد. آن حضرت شايستگى خود را در همه امتحانها نشان داد؛ فرمان قربانى كردن فرزند،(882) قرار دادن زن و فرزند در سرزمينى خشك و بى گياه ،(883) مهاجرت از سرزمين بت پرستان ،(884) شكستن بتها،(885) رفتن در دل آتش ،(886) و... پس از اينكه از همه اين امتحانها سربلند بيرون آمد، لياقت پيشوايى جهانيان را يافت . امام صادق (ع ) فرموده است :
((ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان الله اتخذه نبيا قبل ان اتخذه رسولا، و ان الله رسولا قبل ان اتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يجعله اماما، فلما جمع له الاشياء قال : ((انى جاعلك للناس اماما)).(887)))(888)
خداى تبارك و تعالى ابراهيم را بنده خود گرفت پيش از آنكه پيامبرش كند، و او را به پيامبرى برگزيد پيش از آنكه رسولش كند، و رسول خود قرارش داد پيش از آنكه خليلش گرداند، و خليلش گرفت پيش از آنكه امامش قرار دهد. پس چون همه اين مراتب و مقامات را برايش گرد آورد، فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم .
حضرت ابراهيم (ع ) پس از گذراندن مراحل مختلف ابتلا و امتحان به چنين مقامى دست يافت . هيچ كس به هيچ مرتبه اى از كمال نمى رسد مگر آنكه در ابتلا و امتحان مناسب خود سربلند بيرون آيد، خواه آن ابتلا و امتحان از جنس قبض باشد يا بسط، سختى و گرفتارى باشد يا رفاه و آسايش ، تنگدستى و فشار باشد يا گشاده دستى و راحتى ، مقصد آن است كه انسان در هر حال در مقام شاكران باشد و همه چيز را از خدا ببيند و امكانات و استعدادهاى خود را در جهت اتصاف به صفات الهى به كار بندد. و البته ابتلا و امتحان به وسيله رفاه و آسايش ، و عافيت و راحت سخت تر است ، زيرا در اين حال ، غفلت و لغزش آدمى بيشتر است و كسانى مى توانند مقام شاكر بودن خود را حفظ كنند و به كفران كشيده نشوند كه به توفيق الهى امتحانها را بشناسند و بخوبى دريابند و سخت استقامت و پايدارى ورزند. حضرت سليمان (ع ) نمونه اى خوب در اين عرصه است . آن حضرت با تمام قدرت و مكنتى كه داشت بنده شاكر خدا بود و ذره اى از اين مرتبه دور نشد و گرفتار دنيا نگرديد. هنگامى كه ((آصف بن برخيا)) وزير سليمان (ع ) تخت ((بلقيس )) را در كمتر از يك چشم بر هم زدن از راه دور براى وى حاضر كرد،(889) سليمان گفت اين لطف خداست براى اينكه مرا امتحان كند كه آيا شكرگزارى مى كنم يا كفران ؟
((قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى اء اشكر ام اكفر و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربى غنى كريم .))(890)
كسى كه نزد او دانشى از كتاب (الهى ) بود، گفت : من آن تخت را پيش ‍ از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم . پس چون سليمان آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت : اين از فضل پروردگار من است ، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مى گزارم يا ناسپاسى مى كنم . و هر كس ‍ شكر گزارد، تنها به سود خويش شكر مى گزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بى گمان پروردگارم بى نياز و بزرگوار است .
جهتگيرى تربيتى ابتلا و امتحان بدين سوى است ؛ و اينكه بندگان به سبب ابتلا و امتحان پاك و خالص شوند و به كمالات ربانى دست يابند و شاكر باشند.
روش مراقبه و محاسبه
روش ((مراقبه و محاسبه )) مؤ ثرترين روش در تصحيح رفتار و حفظ كردار صالح و تداوم عمل ايمانى است . خداى سبحان مؤ منان را به ((مراقبه )) و ((محاسبه )) خود فرمان داده و فرموده است :
((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك همه الفاسقون .))(891)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد؛ و هر كسى بايد بنگرد كه براى فردا (ى خود) از پيش چه فرستاده است ، و از خدا پروا داشته باشيد كه خدا بدانچه مى كنيد آگاه است . و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را دچار خودفراموشى كرد، اينانند بدكاران نافرمان .
روش ((مراقبه و محاسبه )) در حقيقت راهى براى مراقبت از خود و مرزبانى خويش است و از اين رو آن را روش ((مرابطه )) ناميده اند.(892)
((يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون .))(893)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد.
((مرابطه )) از ماده ((رباط)) گرفته شده است كه ((رباط)) به معناى بستن چيزى در مكانى است ، مانند بستن اسب در يك محل .(894) خداى متعال مى فرمايد:
((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل .))(895)
و براى (كارزار با) آنها آنچه مى توانيد نيرو و اسبان بسته (و زين كرده ) آماده سازيد.
((ربط)) به معناى بستن و محكم كردن است ؛(896) و ((ربط قلب )) به معناى آرامش دل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته و محكم شده است .(897) ((ربط الله على قلبه بالصبر)) يعنى خداوند دل او را با صبر محكم و استوار كرد.(898) در قرآن كريم آمده است :
((و ربطنا على قلوبهم اذا قاموا فقالوا ربنا رب السماوات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا.))(899)
و دلهاى آنان را استوار گردانيديم آن گاه كه به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است . هرگز جز او خدايى را نمى خوانيم كه آن گاه اگر چنين كنيم هر آينه سخنى ناروا و گزاف گفته باشيم .
بر اين اساس ((مرابطه )) در لغت به معنى با يكديگر ارتباط داشتن ، با هم مرتبط بودن ، به يكديگر پيوستن ، سرحد دارى و مرزبانى است .(900) محقق حلى (ره ) در تعريف آن مى نويسد: ((المرابطة هى الارصاد لحفظ الثغر.))(901) يعنى ((مرابطه )) نگهبانى و سنگربندى براى نگاهدارى مرزهاست .
در اصطلاح اهل سلوك ((مرابطه )) به معنى به خود پيوستن و مراقب خود بودن و خود مرزبانى است ؛ و همان طور كه ((مرابطه )) در لغت حفظ مرزهاى سرزمين اسلام از تهاجم دشمنان است ،(902) ((مرابطه )) در تربيت روش حفظ مرزهاى سرزمين ايمان از تهاجم دشمن نفس و ساير دشمنانى است كه با آن همدستند، زيرا خانمان سوزترين درد آدمى به جهان بيرونى مربوط نمى شود، بلكه اين درد به درون آدمى باز مى گردد، چنانكه در حديث نبوى آمده است :
((اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك .))(903)
دشمنترين دشمنانت نفس (اماره ) توست كه ميان دو پهلويت است .
((مرابطه )) بهترين روش در مقابله با تهاجم سخت ترين دشمنان است . روايت شده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
((افضل الجهاد ان يجاهد الرجل نفسه و هواه .))(904)
برترين جهاد آن است كه انسان با نفس خود و هوا و هوس خويش ‍ جهاد كند.
از آنجا كه همه ظلمتها و ظلمها از خود انسان برمى خيزد، هيچ روش ‍ تربيتى همچون مراقبت از خود نيست .
((يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم .))(905)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر شما باد (نگاهداشت ) خويشتن .
براى اينكه انسان بتواند به ((مرابطه )) خود قيام كند بايد آداب و مراحلى را پاس دارد تا بتواند مرزهاى حقيقت وجود خويش را حفظ كند. امير مؤ منان على (ع ) به چنين امر خطيرى فرمان مى دهد و مى فرمايد:
((قيدوا انفسكم بالمحاسبة ، و املكوها بالمخالفة .))(906)
نفسهاى خود را با محاسبه در بند بكشيد و با مخالفت (هواس و هوس ) خود، آنها را مالك شويد.
چنين روشى بهترين راه براى به سامان آوردن خود و تربيت خويش ‍ در جهت اهدافى است كه انسان براى آن آفريده شده است . امير بيان على (ع ) فرموده است :
((ثمرة المحاسبة صلاح النفس .))(907)
ثمره و نتيجه (مراقبه و) محاسبه نفس به صلاح و سامان آوردن خويش است .
روش ((مرابطه )) براى به سامان آوردن انسان داراى چهار مرحله اساسى است : ((مشارطه ))، ((مراقبه ))، ((محاسبه )) و ((معاتبه )).(908)
مشارطه
((مشارطه )) در لغت به معنى شرط كردن با كسى است ،(909) و در اصلاح اهل سلوك عبارت از آن است كه انسان در هر شبانه روز يك بار با خود شرط كند كه مرتكب گناه نشود و كارى نكند كه موجب خشم و ناخشنودى خداوند گردد و در طاعات كوتاهى نكند و كار خير و مستحبى كه برايش ميسر شود ترك نكند و بهتر است كه اين عمل پس از نماز صبح و تعقيبات آن باشد.(910)
حقيقت ((مشارطه )) تجديد عهد با خداست و اينكه انسان با خود تعهد كند كه ديگر عهد الهى را فراموش نكند و در پيمان فطرت خيانت روا ندارد، زيرا همه تباهيها از فراموش كردن و پشت كردن به عهد الهى و پيمان فطرت است .
((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم .))(911)
اى فرزندان آدم ، مگر با شما عهد نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او دشمن آشكار شماست ؟ و اينكه مرا بپرستيد كه اين است راه راست ؟
((و ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين .))(912)
و بيشترشان را پايبند هيچ عهد و پيمانى نيافتيم ، و هر آينه بيشترشان را بدكاران و بيرون شوندگان از فرمان يافتيم .
پس ((مشارطه )) تصميم آدمى بر پايبندى به عهد و پيمان ربوبى و بيرون نشدن از فرمان الهى در هر روز است . امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
((مشارطه آن است كه در اول روز مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است يك روز خلاف نكردن امرى است خيلى سهل ؛ انسان مى تواند به آسانى از عهده برآيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما، ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است ؛ او را از روى واقع و قلب لعن كن ، و اوهام باطله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ، آن وقت تصديق خواهى كرد.))(913)
البته بايد اين عهد و پيمان را پاس داشت و در تمام مدت شرط به مراقبت قيام نمود.
مراقبه
((مراقبه )) در لغت به معنى مواظبت كردن و نگاهبانى كردن است ،(914) و در اصطلاح اهل سلوك به معنى آن است كه انسان در هر كارى كه مى خواهد بكند مراقب نفس خود باشد و پيوسته ظاهر و باطن خود را بنگرد تا نافرمانى و خلافى از او صادر نشود و در تمام احوال خود را مراقبت كند تا از آنچه بدان عازم شده و عهد كرده است تخلف نكند؛(915) و مؤ منان پايبند عهد و پيمان خويشند.
((و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون .))(916)
و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مى كنند.
حقيقت ((مراقبه )) اين است كه انسان در هر حركت و هر حالت خدا را در نظر داشته باشد و بداند كه خداى متعال از درونها آگاه است و پنهانيها را مى داند و بر اعمال و رفتار بندگان مراقب است و پيوسته بر آدمى و آنچه مى كند حاضر و ناظر است و نهانخانه دلها بر او آشكار است و بر زواياى درون انسان واقف است .(917) خداى متعال مى فرمايد:
((ان الله كان عليكم رقيبا.))(918)
همانا خداوند همواره بر شما نگهبان است .
((الم يعلم بان الله يرى .))(919)
مگر (انسان ) نمى داند كه خدا مى بيند؟
((قل ان تخفوا ما فى صدوركم ان تبدوه يعلمه الله .))(920)
بگو: اگر آنچه را كه در سينه هاى شماست پنهان داريد يا آشكار كنيد، خدا آن را مى داند.
((و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه .))(921)
و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مى داند، پس از (مخالفت ) او بترسيد.
ياد آوردن عظمت الهى خود بهترين عامل در حفظ ((مراقبه )) است ، چنانچه در حديثى قدسى آمده است :
((انما يسكن جنات عدن الذين اذا هموا بالمعاصى ذكروا عظمتى فراقبونى .))(922)
همانا كسانى در بهشت عدن ساكن مى شوند كه چون قصد گناهى كردند عظمت مرا ياد آوردند و متوجه من شدند و از گناه بازايستادند.
دريافت اين حقيقت كه همه چيز در محضر خداى متعال است عامل بازدارنده از نافرمانى خدا و موجب اصلاح كردار و رفتار است . مربيان الهى پيوسته اين امر را يادآور مى شدند تا غفلت آدمى از اين حقيقت زدوده شود. روايت شده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
((الاحسان ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك .))(923)
نيكى آن است كه خدا را چنان پرستش كنى كه گويى او را مى بينى و اگر نتوانى او را ببينى ، همانا او تو را مى بيند.
امير مؤ منان (ع ) در خطبه اى تربيتى چنين فرموده است :
((فرحم الله امرا راقب ربه و تنكب ذنبه و كابر هواه و كذب مناه ؛ امرا زم نفسه من التقوى بزمام و الجمها من خشية ربها بلجام ، فقادها الى الطاعة بزمامها و قدعها عن المعصية بلجامها، رافعا الى المعاد طرفه متوقعا فى كل اوان حتفه دائم الفكر.))(924)
خدا رحمت كند انسانى را كه هميشه پروردگارش را در نظر دارد و از گناه كناره گيرد و با خواهش دل بجنگند و آرزوى دنيايى خود را تكذيب كند؛ آن انسانى كه نفس سركش خود را به مهار تقوا و پرهيزگارى مهار كند و با لگام ترس از پروردگار خويش دهنه در دهانش زند و مهارش را به سوى طاعت و فرمانبردارى خدا كشاند و با لگامى كه بر آن زده است از نافرمانى و معصيت بازش دارد؛ آن بنده اى كه ديده به روز معاد دوزد و هر آنى انتظار مرگ خود را دارد و پيوسته در تفكر و انديشه به سر برد.
چنين مراقبتى آدمى را به سوى خير و صلاح سوق مى دهد و از شر و فساد بازمى دارد و به مقام بندگى سير مى دهد. امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((طوبى لمن راقب ربه و خاف ذنبه .))(925)
خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيم دارد.
در ((مراقبه )) بايد مصمم بود و خود را ملزم به حفظ عهد و پيمان كرد تا توفيق عمل به ((مشارطه )) حاصل شود. به بيان امام خمينى (ره ):
((در تمام مدت شرط (بايد) متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن ؛ و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خداست ، بدان كه اين از شيطان و جنود اوست كه مى خواهند تو را از شرطى كه كردى باز دارند. به آنها لعنت كن و از شر آنها به خداوند پناه ببر؛ و آن خيال باطل را از دل بيرون نما؛ و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم ، ولى نعمت من سالهاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و مرحمتهايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم از عهده يكى از آنها برنمى آيم ، سزاوار نيست يك شرط جزئى را وفا نكنم . ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد. و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو، از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد. و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است .))(926)
محاسبه
((محاسبه )) در لغت به معنى حساب چيزى را نگه داشتن و با كسى حساب كردن است ؛(927) و در اصطلاح اهل سلوك عبارت از آن است كه آدمى در هر شبانه روز وقتى را معين كند كه در آن به حساب نفس خويش برسد و طاعات و معاصى خود را با خود حساب كند؛(928) و پيش از آنكه به حساب وى برسند، خود به حساب خويش برسد.
((و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلاتظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين .))(929)
و ترازوهاى داد را در روز رستاخيز مى نهيم ، پس هيچ كس در چيزى ستم نمى بيند؛ و اگر كردارشان همسنگ دانه خردلى باشد آن را مى آوريم و ما حسابگرانى بسنده ايم .
هيچ چيز از حسابرسى الهى بيرون نيست و همه افراد هر عملى كه كرده اند، از نيك و بد، در آن روز خواهند ديد.
((يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا و يحذركم الله نفسه و الله رؤ وف بالعباد.))(930)
روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده است ، حاضر مى يابد؛ و آروز مى كند كه كاش ميان او و آن كارهاى بد فاصله اى دور بود. و خداوند شما را از (نافرمانى و كيفر) خويش بيم مى دهد، و خداوند به بندگان (خود) مهربان است .
پس انسان عاقل پيش از آنكه فرصتها بگذرد، خود به حسابرسى خويش اقدام مى كند. پيامبر اكرم (ص ) در اين باره چنين سفارش ‍ كرده است :
((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا، و زنوها قبل ان توزنوا، و تجهزوا للعرض الاكبر.))(931)
به حساب خود برسيد پيش از آنكه به حساب شما برسند، و (كردار) خود را بسنجيد پيش از آنكه آن را (به ترازوى روز جزا) بسنجند، و خود را براى قيامت كبرا آماده سازيد.
نجات آدمى از غفلت و تدارك گذشته و اصلاح آينده در گرو ((محاسبه نفس )) است چنانكه پيشواى پارسايان على (ع ) فرموده است :
((من حاسب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر.))(932)
هر كه به حساب نفس خود برسد سود برد، و هر كه از آن غافل ماند زيان بيند.
انسان بدون ارزيابى پيوسته خود و بررسى دائم عملكرد خويش ‍ نمى تواند به تصحيح كلى و جزئى خود بپردازد و از اين رو ((محاسبه نفس )) مهمترين اقدام در سير تربيت به منظور اصلاح مسير و تقويت خويش در جهت اهداف تربيت است تا جايى كه امام كاظم (ع ) فرموده است :
((ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم ، فان عمل خيرا استزاد الله و حمد الله عليه ، و ان عمل شرا استغفر الله منه و تاب اليه .))(933)
هر كه نفس خود را در هر روز محاسبه نكند از ما نيست ، پس اگر كارى نيك كرده است از خداوند افزون بر آن بخواهد و خداوند را سپاس گويد، و اگر كارى بد مرتكب شده است از خداوند آمرزش ‍ بخواهد و به سوى او بازگردد.
بنابراين همان طور كه انسان در ابتداى هر روز وقتى را معين مى كند تا با خود شرط و عهد كند، بايد در انتهاى هر روز وقتى را براى محاسبه آنچه شرط و عهد كرده است قرار دهد و حساب همه كارها را از خود بخواهد و در اين امر هيچ سازش و ملاحظه اى روا ندارد. رسول خدا(ص ) در اين باره چنين فرموده است :
((لا يكون العبد مؤ منا حتى يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه و السيد عبده .))(934)
هيچ بنده اى مؤ من نيست تا آنكه سخت تر از آن گونه كه شريك نسبت به شريكش و مولا نسبت به بنده اش محاسبه مى كند، خود را مورد محاسبه قرار دهد.
پس محاسبه بايد با دقت و كيفيتى درست صورت گيرد. امام عسكرى (ع ) روايت كرده است كه شخصى از امير مؤ منان (ع ) پرسيد: چگونه انسان خود را محاسبه كند؟ حضرت فرمود:
((اذا اصبح ثم امسى رجع الى نفسه و قال يا نفس ، ان هذا يوم مضى عليك لا يعود اليك ابدا، و الله سائلك عنه فيما افنيته ، فما الذى عملت فيه ؟ اذكرت الله ام حمدته ؟ اقضيت حق اخ مؤ من ؟ انفست عنه كربته ؟ احفظته بظهر الغيب فى اهله و ولده ؟ احفظته بعد الموت فى مخلفيه ؟ اكففت عن غيبة اخ مؤ من بفضل جاهل اءاءعنت مسلما؟ ما الذى صنعت فيه ؟ فيذكر ما كان منه فان ذكر انه جرى منه خير حمد الله عز و جل و كبره على توفيقه ، و ان ذكر معصية او تقصيرا استغفر الله عز و جل و عزم على ترك معاودته .))(935)
چون انسان شب را به روز و روز را به شب مى آورد، شبانگاه بايد به خويش باز گردد و به خود بگويد: امرزوت گذشت و ديگر باز نمى گردد و خداوند از تو پرسش خواهد كرد كه اين روز را چگونه سپرى كردى و در آن چه كارى انجام دادى ؟ آيا خدا را ياد كردى و آيا سپاس او را به جاى آوردى ؟ آيا حق برادر مؤ منت را ادا كردى ؟ آيا گرفتارى او را رفع نمودى ؟ آيا در نبود او از خانواده و فرزندانش ‍ نگهدارى كردى ؟ آيا پس از مرگش بازماندگانش را رسيدگى كردى ؟ آيا با گذاشتن آبروى خود ديگران را از بدگويى نسبت به برادر مؤ منت بازداشتى و آيا مسلمانى را يارى كردى ؟ بالاخره در اين روزى كه گذشت چه كردى ؟ پس بايد تمام آنچه را در اين روز انجام داده است به ياد آورد، پس اگر كارى نيك از او سر زده است خدا را سپاس گزارد و او را بر اين توفيق تكريم و تعظيم نمايد، و اگر در ميان آنچه انجام داده است ، گناهى يا كوتاهى اى يافت ، از خدا آمرزش ‍ بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر بدان سوى نرود.
بدين ترتيب ((محاسبه نفس )) تنها به امور فردى محدود نمى شود و همه وجوه زندگى آدمى و كردار و رفتار او را در بر مى گيرد و محاسبه كامل ، حساب كشيدن از خود در تمام وجوه است و در اين راه بايد استقامت ورزيد و به وساوس شيطان اعتنا نكرد و به عقب بازنگشت . و البته در اين راه بايد بتدريج گام برداشت و سست نگشت . امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
(( (محاسبه ) عبارت است از اينكه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا به جا آوردى و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى ؟ اگر درست وفا كردى ، شكر خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتى و مورد نظر الهى شدى ؛ و خداوند ان شاء الله تو را راهنمايى مى كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسانتر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن ، اميد است ملكه گردد از براى تو به طورى كه از براى تو كار خيلى سهل و آسان شود؛ بلكه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم ، با اينكه اينجا عالم جزا نيست ، لذت مى برد و جزاى الهى اثر مى كند و تو را متلذ مى نمايد.
و بدان كه خداى تبارك و تعالى تكليف شاق بر تو نكرده و چيزى كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست بر تو تحميل نفرموده (است )، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مى دهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه ديدى سستى و فتورى شده در شرطى كه كردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عمل شرط قيام كنى . و به اين حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفيق و سعادت را بر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند.))(936)
آخرين گام در تكميل روش ((مراقبه و محاسبه )) تاءديب و تنبيه خود است كه آن را ((مؤ اخذه )) يا ((معاتبه )) ناميده اند.

next page

fehrest page

back page