دستشویی پنج برادران در اولین مدرسه نجف آباد
دستشویی مدرسه عبارت بود از پنج توالت که آنروزها بنام مستراح یا خلا نامیده میشد و در جنوب مدرسه و روبروی درب ورودی مدرسه بود. به طوریکه هر کس وارد مدرسه و یا به عبارت دیگر وارد اداره فرهنگ میشد، اول چیزی که جلب توجه آن را میکرد توالتهای بدون درب که به نام «پنج برادران» نامیده میشد بودند.
فحاشی یک لات به راهپیمایی کنندگان نجف آباد
چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی برخی الوات هنوز به همان رویۀ سابقشان ادامه میدادند. یکی داشتیم به نام نعمت که حوالی مرکز شهر مغازه داشت. از آن «بزنبهادر»های قُلچماق که خیلی بددهن و جوگیر بود.
شاهدوستان نجف آباد
از مشهورترین شاهدوستان نجفآباد باید به خانوادهای اشاره کنم که سه پسر شاخص داشت. یکیشان مشروبفروشی داشت و قبل از انقلاب مغازهاش را چندینبار جابهجا کرد. خیلی اهل سیاست نبود و سرگرم زندگیاش بود و بعد از انقلاب، مشغول کاسبی دیگری شد.
تصاویر انقلاب در نجف آباد+تصویر
این پنجاه تصویر، متعلق به آلبوم شخصی یکی از چهره های سرشناس و انقلابی نجف آباد است (متاسفانه هنوز نتوانسته ایم او را شناسایی کنیم) که از طریقی به دست مان رسیده است.
داستان چاپ اعلامیه های انقلابی در نجف آباد
باورم نمیشد که به این راحتی آزادمان کنند. داشتم هاج و واج نگاهش میکردم که دوباره حرفش را کمی جدیتر تکرار کرد. خیلی سریع خودم را جمعوجور کردم، کلید را گرفتم و گواهینامۀ کاغذیام که همان اولِ ورودمان به شهربانی، داخل سطل آشغال ریزریزش کرده بودند را ریختم داخل جیبم و با ترس و لرز رفتم سراغ وانت.
بخار کردن طفل شش ماهه در نجف آباد
مساله دیگری که در نزد کودکان شایع بود تب و به قول آنروزیها سرماخوردگی که هر موقع طفلی به آن مبتلا میشد بجای آنکه حرارت بدن بیمار را با پاشویه و سرد کردن پایین بیاورند بیشتر آنها را با پوشاندن لباس گرم و وسایل گرم کننده که باعث بالارفتن حرارت بدن آنها و بالنتیجه بدتر شدن حال آنها میشد می کردند.
محرم خونین نجفآباد؛ ۲۱ و ۲۲ آذر۵۷
مهمترین نماد رژیم در نجفآباد، مجسمۀ شاه در میدان مرکزی یا همان باغملی بود که بعدِ انقلاب به اسم امامخمینی نامگذاری شد. سال۵۷ در برخی شهرها مجسمۀ شاه یا وابستگاناش را به زیر کشیده بودند و روی همین حساب، رفتیم توی نخِ اینکار ولی رژیم حواسش حسابی جمع بود.
اجرای حکم شلاق در نجف آباد
یکی از کارهای کمیته که بعدها سپاه در نجف آباد تا چندسال ادامهاش داد، اجرای حکم شلاق بود. تقریباً تمامی محکومان شلاق را متهمان موارد اخلاقی تشکیل میدادند. هم زن داشتیم و هم مرد. بر اساس انشای قاضی، گاهی حکم را باید در زندان، سپاه یا ملاءعام اجرا میکردیم.
نمد مالی نجف آباد
نمد و نمدمالی در قدیم مرسوم بوده و در برخی از شهرها از جمله شهر ما، مغازههایی به اینکار اختصاص داشت. ضربالمثلی از نمدمالی متداول است که میگویند: «ازنمدمالی فقط اِهنکردن آن را بلدید» کنایه از این است که شخصی از کاری ناتوان باشد و فوت و فن آن را بلد نباشد؛ امّا فقط یک قسمت کوچک را دیده یا شنیده است و لاف بلدبودن آن را میزند.
کدخدای نجف آباد و وانِ شیر
بر اساس گفتۀ بزرگترها و منابعی که مطالعه کردهام، نجفآباد در حدود سیصد سال پیش دارای کدخدا بوده است.
اولین خط تلفن در نجف آباد
اوایل دهۀ40، پایِ تلفن به نجفآبادِ سی هزار نفری باز شد و یکصد شماره تلفن را در اختیار ادارات و برخی افراد خاص قرار دادند. سیستم تلفنها طوری بود که با چرخاندن دستهای به «تلفنچی» وصل شده و او شما را به شمارۀ مورد نظر وصل میکرد.
برق و روشنایی در نجفآباد
پنج،شش ساله بودم که مرحوم پدرم برای معالجه چشم به اصفهان رفته بودند. چند روز که از مسافرت ایشان به اصفهان گذشت یک روز درشکهای از اصفهان دنبال من و مادرم فرستادند.