اعدام انقلابی گنده لات نجف آباد

جمعیت که به حوالی فلکه قبر آقا رسید، چند جوان که انگار از قبل هماهنگ کرده بودند، دکه روی جوی آب را غلتاندند. این جا بود که عربده های «نعمت» در آخرین روز زندگی اش شروع شد.

تازه انقلاب شده بود و راهپیمایی در گوشه و کنار شهر خیلی عجیب و غریب نبود ولی این یکی فرق داشت. نعمت که مغازه پر رونق پدرش در مرکز شهر بود، دکه  خوار و بار فروشی اش را ظاهرا به کس دیگری واگذار کرده بود ولی اکثرا با رفقایش، همین جا شرب خمر می کردند. کف دکه را کمی بیشتر از یک صندوق نوشابه سوراخ کرده بودند تا مشروب ها با آب جوی خنک بمانند.

نعمت، با ژاندارمری و ساواک هم بده و بستان خوبی داشت و خیلی از بچه انقلابی ها را لو داده بود.وقتی هم حدود یک ماه بعد از قائله محرم۵۷ نجف آباد، در اطراف شهر فتنه دیگری برپا شد و حتی طفل شیرخوار را کشتند، کرسی قضاوت داشت. یکی را می بخشید و دیگری را اعدام.

کسی جرات نمی کرد به این گنده لات بد دهن، تو بگوید ولی آن روز انگار ترس مردم ریخته بود. از میدان شیخ بهایی فعلی تا ساختمان سپاه (تربیت بدنی فعلی) کتکش زدند.

از ترس جانش، پناهنده ما شد. جرایمش را اگر با مدرک و سند رسیدگی می کردی، حقش کمتر از اعدام نبود ولی مشکل نبود مدرک محکمه پسند بود. از ترس لابی های قدرتمندی که همچنان ادامه داشت، نقشه ای انقلابی کشیدیم.

قرار شد منتقلش کنیم به زندانی که در محل فعلی کلانتری ۱۲ مستقر بود. همین که راه افتادیمْ نمی دانم چرا چند جوان آشنا، حمله کردند و شیشه خودرو را شکستند.

نعمت وحشت زده را کشیدند پایین و شروع کردند به زدن. چند چاقو هم به هیکل چرب و چیلی نعمت زدند ولی اثر نکرد و داشت فرار می کرد.

به پیچ کلانتری که رسید، با چوب زدن به سرش. افتاد ولی وقتی مرد که مقداری شن به دهانش ریختند.

(بر اساس مصاحبه با برخی شخصیت های انقلابی نجف آباد که از ذکر مشخصات آن ها معذوریم)

اعدام

اعدام

اعدام انقلابی گنده لات نجف آباد