اعدام انقلابی گنده لات نجف آباد

آن‌روز برای ماموریت کاری عازم خارج از شهرستان بودم. یادم نیست به چه مناسبتی قرار بود مردم یک راهپیمایی هم داشته باشند و معمولاً در چنین ایامی مغازه‌ها را تعطیل می‌کردند. «نعمت»، مثل همیشه دمِ مغازۀ پدرش در نزدیکی میدان اصلی نجف آباد نشسته و ملت را دید می‌زد.

اعدام انقلابی گنده لات نجف آباد

آن‌روز برای ماموریت کاری عازم خارج از شهرستان بودم. یادم نیست به چه مناسبتی قرار بود مردم یک راهپیمایی هم داشته باشند و معمولاً در چنین ایامی مغازه‌ها را تعطیل می‌کردند. «نعمت»، مثل همیشه دمِ مغازۀ پدرش در نزدیکی میدان اصلی نجف آباد نشسته و ملت را دید می‌زد.

– پَ چِرو مغازه رو نبستی!؟

– فلانِ فلانِ …شون کردند! ولشون کُن ای {…}

– خره! این‌قدر فحش نده. یِه بلایی سرت میارند!

– {…} خوردند این فلان‌فلان شده‌ها!

– پاشو تا با هم بریم بیرون و برگردیم.

– وِلم کُن. حوصله‌اش رو ندارم.

حدود دو‌عصر که برگشتم، احمد رفیق مشترک‌مان خبر مرگش را آورد. تعریف کرد که موقع عبور جمعیت راهپیمایی‌کننده از جلوی مغازه‌اش، شروع کرده بود به دادن فحش‌های ناجور. چند جوان هم که انگار دنبال فرصتی برای تنبیه‌اش بودند، شروع می‌کنند به پرتاب سنگ به سمت نعمت. کم‌کم، تعداد معترضان بیشتر شده و دوره‌اش می‌کنند. هر کی با هر چی دستش می‌رسیده، می‌زده توی سر و کلۀ نعمت.

آش و لاش، میارندش به طرف ساختمان کمیته تا تحویلش بدهند ولی کار به بازداشت و محاکمه نمی‌رسد و کنار خیابان بر اثر شدت جراحات وارده، کشته می‌شود. چند هفته قبل از این حادثه، وقتی یکی از پاسبان‌های شهربانی را در خیابان اعدام انقلابی کردند، نعمت جنازه‌اش را بست عقب وانتش و توی خیابان کشاند. همین بلا را سر جنازۀ لت و پار خودش هم آوردند.

*به روایت یکی از فعالان اجتماعی نجف آباد

تصاویر دوران انقلاب نجف آباد

تصاویر دوران انقلاب نجف آباد

اعدام انقلابی گنده لات نجف آباد