اعدام متجاوز به نوامیس نجف آباد
اعدام متجاوز به نوامیس نجف آباد
«مهدی» که جوان درشتاندام و خوشهیکلی بود، مغازه اش را پاتوق نوچهها، رفقای چاله میدونی و دوستانش در ساواک و شهربانی نجف آباد کرده بود. زن و بچه داشت ولی در شدیدترین حالت ممکن، «زنباره» و «شهوتپرست» بود و چندین بار زن هایی را در روزِ روشن از وسط خیابان دزدید و بهشان تجاوز کرد.
البته بیشتر مشتریانش با رضایت کامل جلوی ماشینش مینشستند. این زنان برای رضایت شان چند دلیل داشتند؛ اول از همه خوشتیپی و هیکل مرتب مهدی بود و در مرتبۀ بالاتر بهرهمندی از نفوذ بالای او در شهربانی و ساواک جهت تامین امنیت شغلیشان.
مهدی، چند تایی نوچه داشت ولی نمیشد اسمشان را باند و گروه گذاشت. خودش را خیلی بالاتر از برخی باندهای خلاف شهر میدید و باجی بهشون نمیداد. هیچکس جرات نمیکرد جلوی کارهاش در بیاد؛ یکی از پسرهای روحانی همسایهشان، وقتی خواست نهی از منکرش کند، در یک صحنهسازی تصادف، شهیدش کردند.
مهدی، تا حدود یک سال بعد از انقلاب هم بدون ترس و واهمه، روال قبلش را ادامه میداد تا بالاخره بچههای کمیته با سیاستی گیرش انداخته و در کمترین زمان ممکن، حکم اعدامش را اجرا کردند. حواشی این یاغی به همینجا ختم نشد و کمیته تا مدتی درگیر رتق و فتق اعتراضات و تهدیدهای نوچهها و اعضای خانوادهاش بود.
حدود شش سال پیش، تنها پسر مهدی را در دیار غربت دیدم. رفته بودم مسافرت خارج از کشور تا استخوانی سبک کنم. توی استخر بودیم که یکدفعه اصطلاحی آشنا به گوشم خورد. جوانی درشتهیکل و گردنکلفت، موقع اضافهشدن به جمعمان، کلامی «منشوری» گفت که فقط همشهریهایم معنایش را میفهمند.
سر صحبت را که باز کردیم، از لحن و حالات چهرهاش سریع شناختمش. خیلی از پدرش و چرایی کشتهشدنش سوال داشت و تعریف کرد که در تهران، نمایندگی یکی از تولیدکنندگان بزرگ را در تهران اداره میکند.
*یک روایت معتبر از فعال اجتماعی نجف آباد در قبل از انقلاب؛ تصویر، آرشیوی است.
اعدام متجاوز به نوامیس نجف آباد
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰