اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

[box type=”shadow” ]حسینعلی منتظری در مصاحبه ای که در سالگرد فوتش توسط بی بی سی منتشر شده اظهارات مختلفی در رابطه با تحولات انقلاب داشته است که در آن اتهامات گسترده ای را متوجه آرمان های انقلاب و امام خمینی(ره) ساخته است. [/box] ۲۹ آذر سالگرد فوت شخصیتی است که نقش موثری در انقلاب اسلامی […]

[box type=”shadow” ]حسینعلی منتظری در مصاحبه ای که در سالگرد فوتش توسط بی بی سی منتشر شده اظهارات مختلفی در رابطه با تحولات انقلاب داشته است که در آن اتهامات گسترده ای را متوجه آرمان های انقلاب و امام خمینی(ره) ساخته است. [/box]
۲۹ آذر سالگرد فوت شخصیتی است که نقش موثری در انقلاب اسلامی داشته تا جایی که امام راحل او را حاصل عمر خود می خواند، شخصیتی که به مرور زمان و پس از وقوع انقلاب با اقدامات نابخردانه و ساده لوحانه خود زمینه ایجاد تشتت در سطح جامعه و در میان نخبگان را فراهم آورد که نهایتا منتهی به خروج وی از مسیر همسنگران انقلابی اش شد.
آیت الله حسینعلی منتظری بیش از دو دهه پس از عزل از قائم مقامی رهبری زیست نمود و در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ دیده از جهان فرو بست. در خلال این دو دهه ایشان به مسیر سابق خود آنگونه که امام خمینی فرموده بود (نامه تاریخی امام: شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند) و با صراحتی به مراتب بیشتر ادامه داد و موجب رنجش دوست داران انقلاب اسلامی شد.
اکنون و با گذشت پنج سال از زمان درگذشت ایشان، بی بی سی فارسی رسانه دستگاه سلطنتی بریتانیا در جدیدترین اقدامش به انتشار فیلمی منتشر نشده از ایشان پرداخته است. منتظری در جای جای این مصاحبه با حب و بغض همیشگی اش به بسیاری از اقدامات انقلاب اسلامی و شخص امام تاخته و تلاش نموده خویشتن را از برخی سیاست ها مبرا نماید
در این نوشتار بر آنیم به گونه ای مختصر به بیان برخی اتهامات وی پرداخته و آن را واکاوی نماییم.

* اتهام تاثیر پذیری امام از اطرافیان

مرحوم منتظری در طول دو دهه پس از عزل از قائم مقامی رهبری همواره اتهام اثرپذیری امام از اطرافیان را مطرح نموده است که معمولا نوک پیکان حملات ایشان مرحوم حاج احمد آقای خمینی بوده است. وی در خاطراتش بارها به این مسئله اشاره می نماید، به‌طور نمونه وی پس از ارسال نامه معروف امام چنین می گوید: « …این نشان می داد که آقایان مدتها پیش از نامه ‏۱/۶ و ۱/۸ که در فروردین ماه ۶۸ اتفاق افتاد تصمیم خود را گرفته بودند و در تلاش بودند که زمینه ذهنی برای امام هم فراهم کنند; حتی تحرکات آنها قبل از جریانات سال ۶۸ علنی شده بود، از جمله در همان ایام بود ( ‏۶۷/۱۱/۲۹) که بعضی از دوستان قدیمی ما یعنی آقایان مهدی کروبی و امام جمارانی و زیارتی را هم تحریک کردند که آن نامه تند و سراپا کذب و تهمت را خطاب به اینجانب بنویسند; و چنانکه شنیدم بعضی از افراد منسوب به بیت اینجانب را هم که با احمد آقا رفیق و مرتبط بودند به ملاقات مرحوم امام برده بودند تا مطالب دروغی را علیه من و بیت من به امام گزارش بدهند; و شنیده شد که بعضی از آقایان به عنوان اعتراض علیه من عمامه خود را نزد امام به زمین زده و با حالت گریه و انابه معظم له را تحت تاثیر قرار داده اند.» (۱)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

وی در جایی دیگر و در مسیر ممانعت از محاکمه مهدی هاشمی می گوید: «همان طور که گفتم ظاهرا در ذهن آقایان این بود که پس از امام کارها به من محول می گردد و باید دفتر و جریان فکری من در اختیار آقایان باشد و تا سید هادی و سید مهدی هستند این موفقیت برای آنها حاصل نمی شود، می خواستند این دونفر را به هر شکل شده کنار بزنند و بیت مرا هم مانند بیت امام در اختیار بگیرند، و وقتی از در اختیارگرفتن بیت من و تاثیرگذاری در شخص من مایوس شدند به فکر برکناری من افتادند و شروع کردند به جوسازی علیه من نزد امام; و شایعه قرار گرفتن بیت من در اختیار منافقین و باوراندن این موضوع به حضرت امام نیز دروغ شاخداری بود که بر همین اساس جعل شده بود»(۲)
در این مصاحبه نیز در چند مورد به گونه ای مستقیم یا غیر مستقیم امام راحل را متهم به اثرپذیری از اطرافیان نموده است، وی در مورد چرایی عدم پایان جنگ پس از فتح خرمشهر چنین می گوید: «آن وقتی هم که یک سری از سران از جمله (یاسر) عرفات آمدند و آنها هم بر مساله خاتمه جنگ اصرار داشتند، حالا ایشان یا نپذیرفت یا دیگران نگذاشتند که بپذیرند. من نفهمیدم که چه شد. وقتی که جواب منفی به آنها داده شد من خیلی متاثر شدم.» یا می گوید «اصلا من ذاتا صریح الهجه بودم. لذا با مرحوم آیت الله خمینی هم خیلی صریح صحبت می کردم. حالا پیش ایشان بسا چیزهایی دیگران گفتند و بالاخره مسائل به اینجاها کشیده شده. من می خواستم یک جوری بشود که به اصلاح بگذرد، که نشد.»(۳)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

فارغ از چرایی عدم خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر که خود مقوله ی گسترده ای است که خارج از نوشتار فوق است، دوست و دشمن انقلاب اسلامی معترف به ابهت و عدم تاثیر پذیری شخصیت امام خمینی (ره) هستند. عتاب های گسترده ایشان به شخصیت های بزرگ و مسئولین و برخورد ایشان با اعضای خانواده خود گواه قاطعیت امام در اتخاذ تصمیم ها می باشد. شخص منتظری نیز در لا به لای مصاحبه اش به این امر اذعان می کند «آیت الله خمینی آدمی بود که خیلی ابهت داشت. اشخاص کمتر جرات می کردند با ایشان حرف بزنند».(۴)
حضرت امام درباره فرزند مرحوم خویش و برخی اتهامات در این زمنیه چنین می گوید: «من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می‌گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرون مشغول اداره امور من بوده تا الان که این ورقه- وصیت‌نامه- را می‌نویسم قدمی یا قلمی خلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته‌های من سعی نموده که حتی یک کلمه، بلکه گاهی یک حرف را که با نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند». (۵)
در رابطه با اظهارات منتظری و اتهامات وی بایستی گفت، قاطبه بزرگان انقلاب بر خلاف تصور ایشان بر این باورند که شخص منتظری بسیار متاثر از عناصر نفوذی در بیت خود بود، امری که در نامه امام نیز بدان اشاره شده است. آیت الله مشکینی رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری در این باره می گوید: « …جسارتاً معروض می‌دارد نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید، لکن با یک نگرانی خاص از ناحیه بیت و بعضی حواشی آن جناب که متأسفانه به قول آن مرحوم مراجع قبلی پس از مرجعیت گرفتار می‌شدند و شما قبل از آن، من در این باره لإمتثال أمرکم کلی می‌گویم پیوسته از دوستان صمیمی‌تان اظهار ناراحتی می‌شنوم حتی در مجلس نیز مطرح شد و بی سر و صدا گذشت، و قبلا هم پس از سمینار ائمه جمعه برخی به حقیر می‌گفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جنابند و شما را برای اسلام می‌دانند و راضی نیستند شخصی که از آنِ عموم است، در قبضه‌ی خصوص باشد. (۶)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

حاج احمد آقای خمینی در رنجنامه ای که پس از رحلت حضرت امام منتشر نمودند درباره چگونگی رخدادهای منتهی به عزل آقای منتظری چنین می گویند: « از آنجا که در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له برای نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذیها بودم فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کرده ام. چه بسا نسل معاصر و آیندگان براساس ناآگاهی تصور کنند که جنابعالی را یک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشته اند در حالیکه به هیچ وجه این گونه نبوده است. »(۷)
ایشان می فرمایند: « من به آقای هادی هاشمی در یکی از ملاقاتهای چند ساعته ام گفتم که آقای منتظری مانند ظرف شیشه ای می ماند و امام ظرف فلزیند، اگر به هم بخورند ایشان خرد می شود. به ایشان بگویید امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هیچ چیزی نمی گذرند. ولی متأسفانه بعداً که از ایشان پرسیدم که به آقای منتظری گفتی؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادی گفتم به آقای منتظری بگویید این حرف درستی نیست که یا تمام حرفهای مرا باید رادیوتلویزیون بگذارد و یا من فریاد می کشم که سانسور است.»(۸)

* تخطئه ولایت مطلقه فقیه

حسینعلی منتظری تا پیش از خروج از ریل انقلاب که با انتشار نامه تاریخی امام مبنی بر عدم صلاحیت وی آغاز شد، پیش و پس از انقلاب خود را از بنیانگذاران تئوری ولایت فقیه معرفی کرده و مدعی است که اثر گذارترین فرد در گنجاندن این اصل در قانون اساسی بوده است. وی در مصاحبه فوق الذکر نیز بدان اشاره کرده و در ادامه به محکومیت ولایت مطلقه فقیه پرداخته است. منتظری می گوید: «من یادم هست که ولایت فقیه را در مجلس من و مرحوم دکتر بهشتی و آقای (ابوالحسن) بنی صدر تعقیب می کردیم. در آن قانون اساسی ای که آقای حبیبی اینها تنظیم کرده بودند ولایت فقیه نبود. و ما ولایت فقیه را آنجا اجمالا عنوان کردیم. اما به این جوری که آقایان ولایت مطلقه را درست کرده اند ما قبول نداشتیم. اما اصل ولایت فقیه، چون آیت الله خمینی هم خودش درسش را گفته بود، می دانستیم که با آن موافق است. لذا در مجلس خبرگان مطرح کردیم و نوشتیم.»(۹)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

وی پیشتر و در مقاطعی مکرر به انتقاد از اصل ولایت مطلقه فقیه پرداخته و در دیدار با اعضای نهضت آزادی این چنین گفته است: «در زمان ‏بازنگری قانون اساسی، به جهت ایراداتی که به افزایش اختیارات ولی فقیه و شمول مطلق این اختیارات داشته ‏است، با آن مخالفت کرده‌ و باور دارد که حتی پیامبر اکرم (ص) نیز از حق ولایت مطلقه برخوردار نبوده است و ‏ولایت مطلقه‌ فقیه را از جمله مصادیق بارز شرک می داند.»(۱۰)
آیت الله منتظری در سال ۱۳۵۸ به عنوان نماینده منتخب مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی بودند. ایشان در آن زمان همانند دو استادشان آیت الله بروجردی(ره) و آیت الله امام خمینی(ره) به ولایت انتصابی عامه فقها قائل بودند و با پیگیری و پافشاری ایشان و شمار دیگری از بزرگان انقلاب نظریه ولایت فقیه به متن قانون اساسی راه یافت. با این وجود و در اواسط دهه شصت منتظری دچار دگرگونی عظیمی شد که این فرآیند پرشتاب تا پایان عمرش ادامه یافت. وی با رد نظریه نصب در ولایت فقیه به یک باره به نظریه انتخاب روی آورد. بر این اساس می بایست که انتخاب فقیه جامع الشرائط توسط مردم (بطور مستقیم یا غیرمستقیم) صورت گیرد.
تغییر رویه منتظری محدود به ولایت فقیه نماند و به امور متعدد اجتماعی و سیاسی سرایت پیدا کرد تا جایی که حتی مصافحه با زنان مسلمان و غیر مسلمان در صورتی که پرهیز از آن بی احترامی به آنها باشد مجاز بر شمرده شده.
با تداوم خانه نشینی منتظری و رحلت حضرت امام بر شدت و حدت انتقادات منتظری نسبت به نظام جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه افزوده شد، به ویژه آنکه در ارزیابی مجدد قانون اساسی بر اساس مشی امام به عنوان تئورسین ولایت فقیه، عنوان ولایت مطلقه فقیه جایگزین ولایت فقیه گردید.

امام خمینی(ره) در زمان حیات مبارکشان در پاسخی به آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت در باب ولایت مطلقه فقیه، حکومت اسلامی و ضرورت آن چنین می گویند: «…حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است، یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است….»(۱۱)
نکته سوال برانگیز آنکه چگونه مرحوم منتظری در زمان تثبیت اصل ولایت فقیه در قانون اساسی خود را پیش گام این موضوع نشان داده و بر اساس آنکه خود را شاگرد و مقلد امام دانسته و بر موافقت وی اطمینان داشته به تایید ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی پای فشرده ( چنانکه که بعدها در نامه های ارسالی به امام اینگونه بیان می کند که بنده نظر شما را شرعا بر نظر خود مقدم می دارم)، حال که نظر تکمیلی امام در قانون اساسی ذکر شده ایشان به مخالفت با آن پرداخته و حتی عنوان اولیه را نیز زیر سوال برده اند. آیا این غیر از عنادی است که پس از عزل ایشان از قائم مقامی رهبری از سوی منتظری در برابر نظام صورت پذیرفته است؟

* تداوم کینه جویی از رهبر انقلاب

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

آیت الله منتظری در مصاحبه ذکر شده به بررسی تحولات پیش از وقوع انقلاب اسلامی و سفرهای خود به نوفل لوشاتو اشاره کرده و به نحوه شکلگیری شورای انقلاب اشاره نموده است. منتظری اظهار می دارد که امام راحل در انتخاب اعضای شورا از وی مشورت گرفته و با پیشنهاد او بوده که آیت الله خامنه ای به عنوان عضو شورای انقلاب تعیین گردیده است. وی با لحنی تمسخر آمیز بیان می دارد که امام فرمودند که ایشان (آیت الله خامنه ای) که در مشهد هستند، و من گفتم خوب می گوییم که وقت انقلاب بیایند تهران و عضو شورای انقلاب بشوند! (۱۲)
اظهارات جناب منتظری در حالی است که ایده تشکیل شورای انقلاب در دی ماه ۵۷ و پس از اوج گیری اعتراض های مردمی به رژیم ستم شاهی از سوی شهید مطهری مطرح شده و پس از جلب رضایت امام، ایشان به همراه شماری دیگر از بزرگان انقلاب به تعیین اعضا پرداخته اند. آیت الله هاشمی رفسنجانی در این باره بیان داشته که «…آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس، دستور رهبر عظیم الشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اول شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاق نظر این پنج نفر اضافه شوند….»(۱۳)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

از گفته های فوق به وضوح پیداست که حتی در صورت صحت ارائه این پیشنهاد به امام (عضویت مقام معظم رهبری در شورای انقلاب) از سوی آیت الله منتظری، ایشان نقش بارزی در انتخاب فوق نداشته و یادآوری این واقعه تاریخی آن هم بگونه ای تمسخرآمیز صرفا از روی کبر و غرور ایشان می باشد، امری که پیشتر و در سخنان ایشان مکرر قابل مشاهده است. همچنان که در سخنرانی ۱۳ رجب سال ۷۶ خود با تکبر هرچه تمامتر بر ولی فقیه زمان و پیروان راه ولایت تاخته و خود را بنیانگذار ولایت فقیه نامیده است. وی در آن سخنان می گوید: «… اصلا ولایت فقیه را ما گفتیم ما علم کردیم، ما کتاب درباره اش نوشتیم حالا ما شدیم ضد ولایت فقیه؟! یک عده بچه که اصلا وقتی ما بودیم و این کارها را می گردیم اصلا نطفه شان هم منعقد نشده بود حالا را می افتند: ضد ولایت فقیه…» (۱۴)
ادعاهای مرحوم منتظری در باب احیای ولایت و پیشگامی ایشان در این امر در حالی است که به فرموده امام راحل عملکرد ایشان در قریب به ده ساله اول انقلاب نه تنها در راستای اسلام و مسلمین نبوده بلکه در جهت عکس آن بوده است، آنجا که ایشان می فرماید: « نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.» (۱۵)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

نامه مخفیانه منتظری به امام خمینی جهت حمایت از رهبران مجاهدین، ۱۳۵۲ شمسی

* توهین به امام از زبان دیگران

نگاهی به اظهارات و نوشته های آیت الله منتظری به ویژه خاطرات ایشان در طول سال های گذشته نشان از ارائه سخنانی فاقد سند، منبع و ارجاع به اشخاص فوت شده است، که این امر بر ابهام و عدم صحت اظهارات ایشان می افزاید. همچنین ایشان مهمترین نقل قول‌ها و یا تحلیل‌ها که منجر به تخریب وجهه یک نفر یا یک جریان می شود را به عباراتی نظیر همان زمان شنیدم که، یک آقایی نزد من آمد و گفت، ارجاع می دهند که از نظر شرعی و تاریخی قابل اعتماد و استناد نیست. متاسفانه بسیاری از این نقل قول ها شخصیت های کلیدی انقلاب به ویژه امام را در بر گرفته که گاها با اتهام و توهین همراه بوده است.
حاج احمد خمینی در رنجنامه خود به این امر پرداخته و می نویسد: «…این افراد (دوستداران امام) بعد از امام که با شما دوست نمی شوند، بلکه حرارت پیدا می کنند و نقاط ضعف شما را بزرگ می کنند و علناً با شما دشمنی خواهند کرد آن وقت است که می گویند امام با لیبرالها بد بود آقای منتظری خوب، امام با منافقین بد بود آقای منتظری خوب امام بچه های اطلاعات را که جانشان را کف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (علیه السلام) می دانست، آقای منتظری آنها را از ساواکیهای شاه بدتر می دانست و مدرکشان نوشته های جنابعالی خواهد بود، چرا که امروز اطرافیان شما خواسته اند تا شما ژست آزادی خواهی بگیرید.» (۱۶)
خاطرات منتظری سرشار از تهمت های گسترده ای است که به نظام و ارکان آن حمله نموده که اشاره به آنها خارج از حوصله این نوشتار است، امری که امام راحل پیشتر آن را پیش بینی نموده و هشدار می دهند که شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خراب‌تر می کند. (۱۷) بطور نمونه منتظری در جایی از خاطراتش می گویند: « از آقایی شنیدم که از قول احمدآقا می گفت: آقای منتظری باید از آقای… یاد بگیرد. آقای… می آید دست امام را می بوسد وعقب عقب برمی گردد. ولی آقای منتظری می آید با امام یک و دو می کند. (۱۸)
در مصاحبه منتشر شده وی در بی بی سی نیز در مواردی می توان این توهین ها را مشاهده نمود. منتظری در خلال این مصاحبه بارها از کلمه آیت الله خمینی بجای امام استفاده نمود که به وضوح بیانگر تغییر دیدگاه وی نسبت به شخصیتی است که منتظری زمانی خود را شاگرد و مقلد ایشان می دانست.
آیت الله منتظری در ابتدای سخنانش به روی کار آمدن بختیار در ایران اشاره کرده و به حواشی دیدار احتمالی بختیار با امام پرداخته است، منتظری می گوید: «… دکتر (شاپور)‌ بختیار را شاه معین کرده بود و خودش رفته بود. یک شب ما رفتیم در جلسه ای در تهران که ده پانزده نفر از آقایان بودند، از جمله مرحوم دکتر بهشتی که تقریبا کارگردان آن جلسه بودند و دکتر یزدی هم در پاریس بود. بعد من دیدم که آقای دکتر بهشتی زمزمه می کنند که بله بنا شده است که آقای بختیار بروند در پاریس با امام صحبت کنند و مشکلات حل بشود. در آن مجلس من گفتم که آقای دکتر بختیار اگر با سمت نخست وزیری برود پاریس آقای خمینی ایشان را نمی پذیرد و باید اول از نخست وزیری شاه استعفا بدهد تا ایشان او را بپذیرد. یادم هست مرحوم دکتر بهشتی به من گفت شاه بخشیده٬ شیخ علی خان نمی بخشه؟ (۱۹)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

وی سپس امام را متهم به آن می نماید که آیت الله خمینی خواستار دیوار کشی در سطح کشور بوده و موافق ارتباط گیری با همسایگان و سایر ملت ها و دولت ها نبوده اند، امری که در تعارض بنیادین با افکار امام خمینی (ره) مبنی بر ارتباط با همه ملت ها و دولت های مستضعف بجز رژیم صهیونیستی و آمریکا دارد.

* القای حمایت آمریکا از انقلاب ایران

طرح موضوع حمایت آمریکا یا هریک از کشورهای غربی از فرایندی که منجر به تحقق انقلاب اسلامی در ایران شد، به قدری دور از تصور و غیر عقلانی است که تصور این انقلاب و آرمان هایش خود موجب تصدیق مخالفت غرب با این انقلاب می باشد. قاطبه مخالفین جمهوری اسلامی نیز بدین امر اعتراف داشته و سیاست های اتخاذ شده از سوی جمهوری اسلامی در خلال بیش از سه دهه استقرار خود به وضوح نشان از مشی ضد استکباری آن دارد.
منتظری در این مصاحبه به گونه ای وانمود کرده که شخص جیمی کارتر شرایط را برای وقوع انقلاب در ایران مهیا نموده است!وی ضمن اتخاذ مشی خنثی در قبال حمله دانشجویان دانشجویان به لانه جاسوسی بیان داشته که « یک وقت یادم هست که این گروگانگیری که طول کشیده بود، رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی و به ایشان عرض کردم آقا، این اشغال سفارت طول کشیده و این جور هم می ماند و آنها هم شاخ و شانه می کشند و بجاست تا مادامی که (جیمی) کارتر سر کار هست این امتیاز را ایران به کارتر بدهد برای اینکه پیروزی انقلاب ما تقریبا به واسطه این بود که جو را کارتر مساعد کرد. این امتیاز را، به عقیده من، جایش هست که دولت ایران به کارتر بدهد و گروگانها را آزاد کند.» (۲۰)
اگرچه منتظری خود در ادامه از زبان مبارک امام چنین می گوید «ایشان فرمودند که این غیب هایی که تو می گویی که کارتر بهتر از (رونالد)‌ریگان هست، ما این غیب ها را بلد نیستیم.» (۲۱)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران قبل از انقلاب اسلامی در کتاب خود تحت عنوان « ماموریت در ایران » به وضوح به دلایل انتخاب خود برای این سمت اشاره کرده و می نویسد: « …دولت کارتر به دنبال کسی می ‌گشت که بتواند با حکومت استبدادی و خودکامه شاه، ‌کار کند.» (۲۲). نقل است که در روزهای پایانی انقلاب و زمانی که از وزارت خارجه آمریکا با وی تماس می گیرند تا جویای تحولات گردند، شخص سولیوان، گوشی تلفن را به سمت پنجره اتاقش گرفته تا صدای جمعیت مردم تظاهر کننده به آمریکا رسد و بیان می دارد که هر آنچه از دست ما می آمد انجام دادیم اما کار از کار گذشته است.
آمریکا پیشتر و در کودتای ۲۸ مرداد نشان داده که در صورت فراهم بودن شرایط به قدرت گیری خاندان پهلوی کمک خواهد نمود.

* خط بطلان بر آرمان های انقلاب

منتظری در خلال این مصاحبه و اظهاراتش در طول سال های متمادی همواره خود را از بانیان انقلاب و از پایه گذاران اصل ولایت فقیه دانسته است، فارغ از زحمات وی در طول سال های مبارزه و تبعید در دوره شاهنشاهی و حمایت از آرمان اسلامی امام و امت، از زمان خلع ایشان از قائم مقامی رهبری به ویژه پس از رحلت حضرت امام (ره) ایشان تلاش نموده ضمن انتقادهای گسترده و بی محابا به عملکرد انقلاب و الصاق برخی اتهامات، نقش خود را در وقوع این به اصطلاح اتهامات تبرئه ساخته و اینگونه وانمود سازد که انقلاب و اهدافش به بیراهه رفته و یا اساسا برخی تلاش های صورت پذیرفته در ابتدای انقلاب غیر عقلانی، پرشتاب و بدور از منطق بوده است.
وی در این مصاحبه اظهار داشته است: «مساله جنگ واقعش این است که آن اول که انقلاب شد، ما شعارهای تند هم می دادیم. صدور انقلاب و امروز ایران و فردا عراق و پس فردا کجا و … این شعارهای تند سبب شد، که کشورهای مجاور وحشت بکنند.»(۲۳)
منتظری در این بخش از سخنان خود به گونه ای ناجوانمردانه مسبب جنگ را نه خواسته بیگانگان و مطامع صدام حسین بلکه شعارهای تند انقلابیون دانسته است. در حالی که صدها سند معتبر داخلی و بین المللی حکایت از آن دارد که صدام حسین با وقوع انقلاب در ایران و ایجاد برخی نابسامانی های نشات گرفته از وقوع انقلاب، فرصت را برای جاه طلبی خویش مهیا دیده و در صدد انضمام برخی از خاک میهن به عراق بر آمده است.

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

در باب جاه طلبی صدام حسین و رویاپردازی های وی همین بس که امام راحل در همان اوان جنگ به کشورهای عربی هشدار داد که صدام یک دیوانه زنجیری است که پس از ما به شما حمله خواهد کرد. امری که پس از پایان جنگ به وضوح آشکار شد و این جانی (به تعبیر امام )(۲۴) به کویت حمله نمود. امام راحل بارها و بارها در رابطه با مسئله جنگ بر خلاف اظهارات مرحوم منتظری بیان داشته که ما با هیچ کشوری سر جنگ نداریم. ایشان می فرمایند: «جرم ما این بود که می‌خواستیم آزاد باشیم، می‌خواهیم خودمان زندگی خودمان را اداره کنیم و می‌خواهیم که در تحت قیمومت هیچ دولتی نباشیم. برای این، همه کارها را دارند انجام می‌دهند. از آن طرف آن همه تبلیغات، از آن طرف این جنگی را که به ما تحمیل کردند هر یک از شما آقایان که در اینجا آن وقتی که اول جنگ بود شما بودید اینجا، دیدید که عراق حمله کرد به ایران از هوا، از دریا، از زمین. و عراق گرفت مقدار زیادی از خوزستان را و عراق به واسطه تحریکاتی که از طرف امریکا شد به او، این عمل جنایتکار را انجام داد، و بعد هم که ایران برخاست از جا و جوانهای ما با قدرت ایمان او را از مملکت خودشان بیرون کردند، …آقا می‌گویند که صلح بکنیم. ما از اول، جنگ با هیچ کس نداشتیم…» (۲۵) و در ادامه می فرماید:« اگر صدام به ما حمله نکرده بود، ما کاری به عراق نداشتیم. عراق برادر ماست. امروز هم ملت عراق برادر ما هستند. با ملت عراق ما مخالفتی نداریم. اوست که دارد ما را می‌ترساند که به شهرهای شما (حمله می‌کنیم‌). (۲۶)
در رابطه با صدور انقلاب نیز بایستی ذکر کند، که هدف از این امر اشاعه فرهنگی افکار انقلابی و اسلامی ملت ایران به ملت های مستضعف جهان اسلام بوده و آنگونه که امام راحل بیان داشته اند، جمهوری اسلامی هیچگاه در پی هجوم به هیچ کشوری نبوده اند. مخالفت منتظری در این زمینه در حالی است که وی خود در ابتدای انقلاب از سردمداران این امر محسوب می شده است. آیت الله هاشمی در خاطرات خود به نقل از کریستین ساینس مانیتور می نویسد: «… منتظری همچنین موافق صدور انقلاب اسلامی است اما این یک هدف رادیکال است که سران پراگماتیک [عمل گرا] مانند رفسنجانی از آن صرف نظر کرده‌اند.»(۲۷)

* بی اطلاعی مرحوم منتظری از تحولات!

مرحوم منتظری برای چندمین بار در این مصاحبه ( مانند مصاحبه های پیشین) نیز به بی اطلاعی خود از تحولات کلیدی کشور اعتراف کرد. بی اطلاعی که از دو حالت خارج نیست، یا ایشان در پی تبرئه خود از وقوع چنین حوادثی هستند یا واقعا بی اطلاع بوده اند. در حالت اول ایشان آنچنان که امام راحل در نامه تاریخی شان بیان داشته اند (از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید(۲۸)) از مدار حق خارج گشته و در مسیر منافع لیبرال ها و معاندین جمهوری اسلامی گام بر داشته و در صحت حالت دوم مهری تاییدی است بر عدم تدبیر و کاردانی منتظری کما اینکه در این زمینه نیز امام تیزبین انقلاب به ایشان هشدار داده اند.(و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید.(۲۹))

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

مواردی که در ذیل می آید بخشی از اظهارات منتشر شده منتظری در این مصاحبه است:
«…آن وقت پیام قذافی را به او دادم. گفتم قذافی به من پیام داده بود که بیایید یک کاری بکنید که این سه چهار تا کشور اسلامی مثل لیبی و سوریه و الجزایر و اینها واسطه بشوند. ریش و قیچی را دست سازمان ملل ندهید. بلکه این کشورهای اسلامی بیایند و واسطه بشوند و به خاطر بها دادن به اینها بپذیریم. این را به آقای موسوی اردبیلی گفتم. البته ایشان گفتند در شورایی که در تهران داشتیم گفتند بیاییم و با شما صحبت کنیم. بعد که من این را گفتم او گفت خیلی پیشنهاد خوبی است. بعدش ایشان رفت. بعدش دیدیم صحبت است که قطعنامه را بپذیرند. تلفن کردم به آقای هاشمی (رفسنجانی). گفتم پس این پیام من به موسوی اردبیلی چه شد؟ گفت دیگر از این چیزها گذشته. من هم دیگر نفهمیدم چه شد…».
«… این جریان مک فارلین را به ما نگفته بودند. من اطلاع نداشتم. یکی از خویشان ما که در تهران بود آمد و به من گفت که همچین چیزی هست …»
«… راجع به اشغال سفارت نه کسی با من مشورت کرد و نه من اطلاع داشتم که آقای (محمد) موسوی خوینی و دانشجوها این کار را کرده اند ….»
«… اصلا من بی اطلاع بودم. در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم. البته آن وقت نه مخالفت کردم و نه موافقت….» (۳۰)

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

نتیجه گیری[box type=”shadow” ]این روزها در حالی وارد پنجمین سال فوت مرحوم آیت الله منتظری می شویم که مصاحبه ها، خاطرات و کتب ایشان همچنان در برخی محافل موجب ایجاد تشویش و اتهام بر علیه انقلاب اسلامی می شود. خاطراتی که امام راحل با پیشبینی آن به مرحوم منتظری هشدار داده بود که شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خراب‌تر می کند. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام است را شاید بتوان یکی از مهمترین سخنان بنیانگذار انقلاب اسلامی دانست که بر مبنای آن چه بسیار بزرگانی بودند که با مطامع دنیایی نظیر کسب قدرت، ثروت و… به گذشته ی پرافتخار خویش پشت نموده و در مسیر کامیابی دنیوی گام نهادند. آیت الله منتظری در طول دو دهه پایانی عمرش ملاقات ها و دیدارهای بسیاری را با معاندینی برقرار کرد که همگی جزو پیشتازان رویارویی با آرمان انقلابی ملت ایران بودند و بارها ضمن تایید آنها مورد تشویقشان نیز واقع شد که کسب جایزه کانون مدعی حقوق بشر که ریاست آن بر عهده شیرین عبادی می باشد، صدور فتوا در زمینه مصافحه با زنان غیر مسلمان و زنان مسلمان، حمایت از فتنه گران ۸۸، حمایت تلویحی از بهائیان، حمله به ولایت مطلقه فقیه و… از جمله اقدامات نامناسب ایشان بوده که بفرموده امام خمینی(ره) مصداق دیکته شده سخنان منافقین و لیبرال ها می باشد.[/box]

اگر کارتر نبود انقلاب پیروز نمی‌شد!

منابع:
۱.خاطرات حسینعلی منتظری، ج ۱، ص ۵۸۹.
۲. همان، ص ۶۱۴
۳. بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر ۹۳.
۴.همان
۵. صحیفه امام(ره) جلد ۲۰ ص ۴۴۲
۶. خاطرات منتظری، ج۲، ۹۲۳-۹۲۴
۷. رنجنامه حجت الاسلام احمد خمینی خطاب به آیت الله منتظری
۸. همان
۹.بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر۹۳
۱۰. ولایت مطلقه فقیه شرک است، سایت روزآنلاین
۱۱. صحیفه امام ج ۲۰، ص ۱۷۰
۱۲. بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر ۹۳
۱۳. صورت مذاکرات شورای انقلاب، مقدمه به قلم اکبر هاشمی رفسنجانی، ج۱.
۱۴.سخنرانی آیت الله منتظری در ۱۳ رجب سال ۱۳۷۶
۱۵. نامه به آقای منتظری درباره عدم صلاحیت برای رهبری نظام جمهوری اسلامی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۳۰.
۱۶.رنجنامه حجت الاسلام احمد خمینی خطاب به آیت الله منتظری
۱۷. نامه به آقای منتظری، پیشین
۱۸. خاطرات منتظری ص ۴۸۶
۱۹. بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر۹۳
۲۰.همان
۲۱. همان
۲۲.پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، چرا سفیر آمریکا در ایران شدم؟
۲۳.بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر۹۳
۲۴.صحیفه امام ج ۱۸، ص ۳۲۳.
۲۵.همان
۲۶.همان
۲۷.خاطرات سال ۶۷ آیت الله هاشمی «پایان دفاع، آغاز بازسازی»، دفتر نشر معارف انقلاب، خاطره روز ۱۷ دی سال ۶۷.
۲۸.نامه امام به آقای منتظری، پیشین.
۲۹.همان
۳۰. بی بی سی فارسی، از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو با آیت‌الله منتظری، ۲۷ آذر۹۳
منبع مقاله : فرهنگ نیوز

 

از حبس تا حصر؛ متن کامل گفت‌وگو (تلویزیون فارسی بی بی سی) آیت‌الله منتظری
آیت الله حسینعلی منتظری، از روحانیون بلند پایه جمهوری اسلامی بود که تا مقام جانشینی رهبری هم پیش رفت٬ اما کمی پیش از درگذشت آیت الله خمینی از مقام خود برکنار شد و از صحنه سیاسی ایران کنار گذاشته شد.

در گفت‌و گویی که د ر دی ماه ۱۳۸۵ توسط خبرنگاری بریتانیایی انجام شده٬ آیت الله منتظری از پیام دادن رئیس ساواک به آیت الله خمینی٬ بر رسی شرایط دیدار شاپور بختیار با آیت الله خمینی، پیشنهاد دادن علی خامنه‌ای برای عضویت در شورای انقلاب و سپس امامت جمعه تهران، گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، جنگ ایران و عراق، ماجرای مک فارلین و اعدام برادر دامادش سخن می‌گوید.

این مصاحبه پنج سال پس از درگذشت آیت الله منتظری برای نخستین بار از بی‌بی‌سی فارسی پخش شد. در زیر متن کامل این مصاحبه نیم ساعته را می‌خوانید.

آیت الله خمینی در تبعید

وقتی آیت الله خمینی در نجف در تبعید بود اصلا مراجعات به من می شد.‬ من را به عنوان جانشین ایشان معین کردند.‬ یک نامه بلند بالا ایشان از نجف برای من نوشتند که شما در بیت من باشید و بیت من را اداره کنید.‬ خیلی نامه خوبی بود.‬ یک روز در مسجد امام درسم را گفتم و بیرون آمدم اما این نامه هنوز در جیبم بود. سید رضا طباطبایی که جزو ساواک بود آمد و من را بازداشت کرد و برد به ساواک و من دیدم این نامه آیت الله خمینی به دست آنها می افتد و همانجا پاره اش کردم.‬

نوفل لوشاتو

در زندان شنیدیم که ایشان ( آیت الله خمینی) اول رفتند به طرف کویت. بعد کویت هم از ورود ایشان ممانعت کرده و ایشان رفتند پاریس. ما در زندان بودیم. ولی بعد از آن که از زندان آزاد شدم در پاریس به دیدار ایشان رفتم.

یک نکته ای هم اینجا بگویم، یادم هست وقتی که من می خواستم بروم پاریس، رییس ساواک قم که یک آقایی به نام باصری نیا بود، به من گفت تیمسار (ناصر)‌ مقدم که رییس کل ساواک بود گفته که فلانی می خواهد برود پاریس٬ دلم می خواهد او را ببینم.‬

من گفتم من در تهران شب در منزل شهید (مرتضی) مطهری هستم و از آنجا می روم به پاریس.‬ تیمسار مقدم اگر کاری دارند بیایند آنجا.‬ بعد تیمسار مقدم با چند نفری آمد و گفت من دلم می خواهد شما به آیت الله خمینی سه چیز را پیغام بدید.‬

یکی که ایشان دستور دادند که در شرکت نفت اعتصاب کنند و نفت استخراج نشود. فردا زمستان می شود و [مردم در] دهات ایران و در جاهای دور از سرما تلف می شوند.‬ پس ایشان دستور بدهند که اقلا به اندازه مصرف داخلی نفت و گاز تولید بشود.‬

یکی دیگر هم اینکه ما (حکومت پهلوی) از کمونیست ها خاطره های سوء داریم.‬ ایشان سعی کند که کمونیست ها را به [اطراف] خودش راه ندهد.‬ یک موضوع دیگری هم که گفت – این موضوعی است که مقدم پیشنهاد می کرد – اینکه شما روحانیون پولها و وجوهات را بین افراد تقسیم می کنید، به نظر ما اشتباه است.‬ شما با این پول می توانید کارخانه های تولیدی در کشور احداث کنید آن وقت از درآمدش به طلاب وجوهات بدهید که در ضمن کارخانه ها در کشور زیاد بشود و تولیدات صنعتی زیاد بشود و کشور آباد بشود.‬ دلم می خواهد این سه نکته را به آیت الله خمینی بگویید.‬

بعد که من رفتم پاریس این نکات را به ایشان گفتم.‬ ایشان (آیت الله خمینی)‌تعجب کرد و گفت عجب، تیمسار مقدم اینجور پیغام داد؟ گفتم بله.‬ همان وقت ایشان به دکتر (ابراهیم) یزدی گفت به مهندس (مهدی) بازرگان خبر بدهند که بروند شرکت نفت را در اختیار بگیرند و به اندازه مصرف داخلی تولید بشود.‬ یادم هست ایشان (آیت الله خمینی)‌ خیلی با تعجب این پیغام را تلقی کرد و مهندس بازرگان هم گویا با آقای (اکبر)‌ هاشمی (رفسنجانی) رفته بودند خوزستان و این کارها را انجام داده بودند.‬

ما هفت، هشت، ده روز آنجا (پاریس)‌بودیم. روزها می رفتیم خدمت ایشان راجع به انقلاب و راجع به کارهایی که باید بشود و وعده هایی که باید به مردم داده می شد [حرف می زدیم.] من یادم هست جمله ایشان را که می گفتند باید آزادی مطلق باشد. و اینها حتی این تعبیر را کردند و یک وقتی یک کسی پرسید حتی کمونیست ها هم آزادند که مطالبشان را بنویسند؟ گفتند کمونیست ها هم آزادند.

که بعد هم ایشان به آقای حسن حبیبی فرموده بودند که یک قانون اساسی تنظیم کنند برای انقلاب ایران و آن جزوه قانون اساسی را که بعد در مجلس خبرگان اصولش مطرح می شد، ظاهرا همان آقای حسن حبیبی تنظیم کرده بودند.

بعد یادم هست که دکتر یزدی هم آنجا بود. مرحوم امام گفتند که ایشان از خود ماست، محرمند. آقای دکتر یزدی که حالا هست… آن روزها تقریبا مترجمشان بود. بعد ایشان راجع به اعضای شورای انقلاب با من مشورت کردند و من چند نفر از آنهایی را که از آقایان سراغ داشتم ذکر کردم و از جمله همین آقای آیت الله (علی) خامنه ای را هم گفتم.

بعد ایشان فرمودند او که در مشهد است. گفتم خوب می گوییم که وقت انقلاب بیایند تهران و عضو شورای انقلاب بشوند. ولی آنجا بنا نبود من جزو شورای انقلاب باشم. ولی بعد از آن که برای خبرگان، برای مجلس خبرگان قانون اساسی ما رفتیم تهران، ایشان نامه ای نوشتند و گفتند که تو هم برو جزو همان شورای انقلاب. و لذا من شبها هم در جلسه آنها شرکت می کردم. آن وقت مرحوم آقای دکتر (محمد)‌ بهشتی تقریبا کارگردان شورای انقلاب ‬بود.‬ ولی خوب، آقای هاشمی (رفسنجانی) ، آقای دکتر (عباس)‌شیبانی، آقای مهندس بازرگان، شهید مطهری، آقای (محمود)‌ طالقانی و اینها همه عضو آن شورای انقلاب بودند.‬

نخست وزیری بختیار

دکتر (شاپور)‌ بختیار را شاه معین کرده بود و خودش رفته بود.‬ یک شب ما رفتیم در جلسه ای در تهران که ده پانزده نفر از آقایان بودند، از جمله مرحوم دکتر بهشتی که تقریبا کارگردان آن جلسه بودند و دکتر یزدی هم در پاریس بود. بعد من دیدم که آقای دکتر بهشتی زمزمه می کنند که بله بنا شده است که آقای بختیار بروند در پاریس با امام صحبت کنند و مشکلات حل بشود.

‬ در آن مجلس من گفتم که آقای دکتر بختیار اگر با سمت نخست وزیری برود پاریس آقای خمینی ایشان را نمی پذیرد و باید اول از نخست وزیری شاه استعفا بدهد تا ایشان او را بپذیرد.‬ یادم هست مرحوم دکتر بهشتی به من گفت شاه بخشیده٬ شیخ علی خان نمی بخشه؟

گفتیم حالا می پرسیم.‬ بعد یادم است که من و مرحوم (صادق)‌خلخالی رفتیم تلفن کردیم به بیت آیت الله خمینی در پاریس و گفتیم که اینجا زمزمه هست که بناست دکتر بختیار بیاید به دیدن شما و شما با اینکه او عنوان نخست وزیری شاه را دارد آیا می پذیریدش؟ جواب دادند که ایشان گفته اند که نه بیخود می گویند.‬ تا مادامی که از نخست وزیری استعفا ندهد ما او را نمی بینیم.‬ بعد این طور جواب آمد و ما در آن مجلس مطرح کردیم.‬ بزرگان ده پانزده نفرهم بودند، مرحوم آقای مطهری بود، مرحوم ( عبدالرحیم) ربانی شیرازی بود، زیاد بودند. آقای (جلال) طاهری اصفهانی بود و بالاخره این تلفن ما یک قدری موجب ناراحت شدن آقایان شد.‬ مثل اینکه می خواستند کاری بکنند که ایشان (بختیار) با [سمت] نخست وزیری به [پاریس] برود و ایشان (آیت الله خمینی) هم نخست وزیری ایشان را قبول کنند. و این تلفن ما سبب شد که نه.‬ و ایشان هم دیگر نرفت.

بعد دکتر بختیار به ما تلفن کرد. من یادم هست و گفت من می خواستم مشکل حل بشود و شما نگذاشتید که حل بشود.‬ من گفتم که ما اتفاقا حفظ آبروی شما را کردیم برای اینکه اگر شما می رفتید آنجا با سمت نخست وزیری و ایشان شما را نمی پذیرفت این برای شما بد بود.‬

بازگشت آیت الله خمینی

وقتی که ما در ایران شنیدیم که ایشان بناست که بیایند و از طرف بختیار مثل اینکه برای آمدن ایشان مشکل ایجاد شده، ما یک عده ای طرح کردیم که برویم در دانشگاه متحصن بشویم.‬ از جمله من بودم و مرحوم پسرم (محمد منتظری) بود و مرحوم دکتر بهشتی بود.‬ رفتیم در دانشگاه متحصن شدیم که چرا مانع از آمدن ایشان می شوند.‬ و بالاخره آن تحصن ظاهرا مفید بود و من آن وقت جزو همان متحصنین در دانشگاه بودم که ایشان با هواپیما آمد.‬ ما رفتیم استقبال. یادم هست استقبال شلوغ بود از طبقات مختلف آمده بودند حتی خاخام یهودی ها آمده بود، کشیش نصارا آمده بود. ولی من نزدیک نرفتم و در فرودگاه با ایشان ملاقات نکردم برای اینکه دیدم نمی ارزد که من با این همه زحمت بروم، انگار که می خواهم خودم را در معرکه وارد کنم.‬ نه. من نرفتم و با ایشان صحبت هم نکردم. بعد وقتی که ایشان در مدرسه علوی استقرار پیدا کردند من رفتم خدمت ایشان. بنابراین در فرودگاه من با ایشان هیچ‬ صحبتی نداشتم.

ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی

من یادم هست که ولایت فقیه را در مجلس من و مرحوم دکتر بهشتی و آقای (ابوالحسن) بنی صدر تعقیب می کردیم.‬ در آن قانون اساسی ای که آقای حبیبی اینها تنظیم کرده بودند ولایت فقیه نبود.‬ و ما ولایت فقیه را آنجا اجمالا عنوان کردیم.‬ اما به این جوری که آقایان ولایت مطلقه را درست کرده اند ما قبول نداشتیم.‬ اما اصل ولایت فقیه، چون آیت الله خمینی هم خودش درسش را گفته بود، می دانستیم که با آن موافق است.‬ لذا در مجلس خبرگان مطرح کردیم و نوشتیم.‬ با آیت الله خمینی هم هیچ برخوردی نداشتیم.‬ اصلا ما خدمت ایشان نمی رفتیم.‬ ما در مجلس خبرگان بودیم.‬ من با ایشان راجع به ولایت فقیه اصلا بحث هم نکردم.‬ نظر خود ما بود.‬ آقای بهشتی هم موافق بود. یادم هست که مرحوم آقای طالقانی هم مخالف بود.‬

امامت جمعه تهران

وقتی تهران بودم٬ ایشان من را امام جمعه قرار دادند. بعد که مجلس خبرگان قانون اساسی تمام شد رفتم خدمت ایشان و گفتم آقا من طلبه قم هستم‬ و اصلا با من سازگار نیست که بخواهم در تهران باشم و در سیاست و اینها باشم.‬ می خواهم بروم قم و مشغول طلبگی باشم.‬ ایشان فرمودند امام جمعه تهران تو هستی و هرکسی را که می خواهی معین کن. که من آنجا باز آیت الله خامنه ای را معین کردم.‬ به ایشان گفتم رکن نماز جمعه خطبه است و ایشان خوب خطبه می خواند،‬ ایشان را قرار بدهیم. و بعد آمدم قم. بالاخره من نوعا در متن قضایا نبودم.

اشغال سفارت آمریکا

راجع به اشغال سفارت نه کسی با من مشورت کرد و نه من اطلاع داشتم که آقای (محمد) موسوی خوینی و دانشجوها این کار رو کرده اند. اصلا من بی اطلاع بودم. در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم. البته آن وقت نه مخالفت کردم و نه موافقت. و رفتن من به سفارت به عنوان دلجویی از گروگانها بود، که مثلا فرض بگیرید غائله ای درست نشود.

یک وقت یادم هست که این گروگانگیری که طول کشیده بود، رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی و به ایشان عرض کردم آقا، این اشغال سفارت طول کشیده و این جور هم می ماند و آنها هم شاخ و شانه می کشند و بجاست تا مادامی که (جیمی) کارتر سر کار هست این امتیاز را ایران به کارتر بدهد برای اینکه پیروزی انقلاب ما تقریبا به واسطه این بود که جو را کارتر مساعد کرد.‬ این امتیاز را، به عقیده من، جایش هست که دولت ایران به کارتر بدهد و گروگانها را آزاد کند.‬ ایشان فرمودند که این غیب هایی که تو می گویی که کارتر بهتر از (رونالد)‌ریگان هست، ما این غیب ها را بلد نیستیم.‬ یک تعبیری ما آخوندها داریم و می گوییم السلق شلغ یعنی سلیقه‌ها شلوغ است. هر کسی به نوعی یک سلیقه ای دارد.

جنگ ایران و عراق

مساله جنگ واقعش این است که آن اول که انقلاب شد، ما شعارهای تند هم می دادیم. صدور انقلاب و امروز ایران و فردا عراق و پس فردا کجا و … این شعارهای تند سبب شد، که کشورهای مجاور وحشت بکنند. من رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی، همین منزل مقابل منزل ما که منزل آقای (محمد)‌ یزدی بود. آنجا خدمت ایشان عرض کردم که همیشه در دنیا رسم است که وقتی که در یک کشوری انقلاب می شود هیات های حسن نیت می فرستند برای کشورهای مجاور و به کشورهای مجاور حالی می کنند که ما با شما کاری نداریم و سوابق و روابط ما همان جوری که بوده هست. و ما متاسفانه این کار را نکردیم و این کار را هرچه زودتر بکنیم بهتر است.

برای اینکه الان صدام دارد زمزمه جنگ می کند و او قرارداد الجزایر را پاره کرده و بنابراین هرچه زودتر جلوی این معنا گرفته بشود. بعد ایشان فرمودند که این حرفها چیست! گفتم که آقا ما نمی توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم. بالاخره می خواهیم با کشورهای همسایه روابط داشته باشیم. ایشان فرمودند که نخیر ما می خواهیم دور کشورمان دیوار بکشیم.

آزادی خرمشهر

من یادم هست که مرحوم تورگوت اوزال که آن روزها در ترکیه نخست وزیر بود و بعد هم رییس جمهور شد آمدند منزل ما. آمده بود ایران و منزل ما هم آمد. در همین منزل. بعد راجع به جنگ اعتراض کرد. گفت که خوب چقدر می خواهید این جنگ را ادامه بدهید؟ یک کاری کنید که جنگ تمام بشود. واقعش من ماندم. طفره می رفتم. برای اینکه دیدم اشکالش٬ اشکال واردی است. و این انگیزه شد که ما یک کاری بکنیم که مرحوم امام راضی بشود که جنگ تمام بشود. لذا وقتی که خرمشهر فتح شد خوشحال شدم و برای ایشان نامه نوشتم.

پیام هم دادم، نامه هم نوشتم که خلاصه جایش است که می خواهید غرامت بگیرید هرکار بکنید… متاسفانه بعضی ها آنجا گفته بودند که فلانی بوی دلار به مشامش خورده. در صورتی که نه. من یک طلبه ای بودم در قم، اما می دیدم که خیلی ها دارند اعتراض می کنند و باید این سوژه تبلیغاتی علیه ایران گرفته بشود.

آن وقتی هم که یک سری از سران از جمله (یاسر) عرفات آمدند و آنها هم بر مساله خاتمه جنگ اصرار داشتند، حالا ایشان یا نپذیرفت یا دیگران نگذاشتند که بپذیرند. من نفهمیدم که چه شد. وقتی که جواب منفی به آنها داده شد من خیلی متاثر شدم.

قطعنامه ۵۹۸

وقتی که بنا شد قطعنامه را بپذیرند، آقای (عبدالکریم) موسوی اردبیلی که ایشان هم از بزرگانند و رییس شورای (عالی)‌قضایی بود، آمد پیش من و گفت که صحبت شده که قطعنامه را بپذیریم و در حقیقت با صدام دیگر کنار بیاییم. من به موسوی اردبیلی گفتم آخر اینکه صد و هشتاد درجه عقبگرد است. تا حالا شما می گفتید ما تا عراق را نگیریم و تا نرویم فلسطین… حالا یک دفعه قطعنامه، آن هم از سازمان ملل… این به ضرر ماست.

آن وقت پیام قذافی را به او دادم. گفتم قذافی به من پیام داده بود که بیایید یک کاری بکنید که این سه چهار تا کشور اسلامی مثل لیبی و سوریه و الجزایر و اینها واسطه بشوند. ریش و قیچی را دست سازمان ملل ندهید. بلکه این کشورهای اسلامی بیایند و واسطه بشوند و به خاطر بها دادن به اینها بپذیریم. این را به آقای موسوی اردبیلی گفتم. البته ایشان گفتند در شورایی که در تهران داشتیم گفتند بیاییم و با شما صحبت کنیم. بعد که من این را گفتم او گفت خیلی پیشنهاد خوبی است. بعدش ایشان رفت. بعدش دیدیم صحبت است که قطعنامه را بپذیرند. تلفن کردم به آقای هاشمی (رفسنجانی). گفتم پس این پیام من به موسوی اردبیلی چه شد؟ گفت دیگر از این چیزها گذشته. من هم دیگر نفهمیدم چه شد.

ماجرای مک فارلین

این جریان مک فارلین را به ما نگفته بودند. من اطلاع نداشتم. یکی از خویشان ما که در تهران بود آمد و به من گفت که همچین چیزی هست و آقای دکتر هادی هم رفته با مک فارلین صحبت کرده. آقای دکتر (محمد علی) هادی نجف آبادی که این اواخر سفیر ایران در امارات بود. او از اقوام ماست. من خیلی می خواستم که باور نکنم. گفتم پس چطور به من نگفتند؟ تا اینکه دو نامه از (منوچهر)‌ قربانی فر برای من آمد. به قربانی فر مثل اینکه وعده پولی یا چیزی داده بودند و آن پول دیر شده بود و او شکایت کرده بود. این دو نامه در خاطرات من هست.

من دو نامه را که خواندم دیدم که پس معلوم می شود که قضیه مک فارلین راست است. بعد آقای هاشمی (رفسنجانی) یک روز آمد اینجا. گفتم چرا پس جریان مک فارلین را به من نگفتید؟ گفت می خواستیم بعدا به شما بگوییم. گفتم یعنی چه می خواستید بعدا به من بگویید؟ الان دو سه ماه گذشته. بالاخره من از آنجا مطلع شدم و از این جریان که پیش آمده و به ما هم نگفته بودند ناراحتم شدم.

حالا خیلی جزییاتش را من یادم نیست. اما اجمالا یادم هست که می گفتم، من اعتراض داشتم ( چون آمریکا هم از اسراییل گرفته بود … ) اعتراض داشتم که اسلحه اسراییلی بگیریم و بیاییم با عراق جنگ بکنیم؟ این کار اشتباهی است. چون اسلحه هایی که می خواستند، [موشک] تاو ،‌ اینها را مثل اینکه آمریکا از راه اسراییل می خواست به ایران بدهد. و من از این مساله خیلی ناراحت بودم که ما از اسراییل که دشمن مسلمانهاست اسلحه بگیریم و بیایم در عراق با مسلمانها جنگ کنیم. این کار کار غلطی است. اجمالا یادم هست که به آقای هاشمی اعتراض می کردم و به دیگران می گفتم. اما حالا دیگر …

یک شب هم منزل مرحوم امام بودیم، شام آنجا بودیم و سران هم بودند. مرحوم آیت الله خمینی هم بودند. احمد آقا (خمینی) هم بود. آن شب هم یادم هست که همین اعتراضم را ذکر کردم که این کار، کار غلطی بوده.

بعدش کم کم قضایای سید مهدی (هاشمی) پیش آمد و سید مهدی هم جریان مک فارلین را فهمیده بود و به روزنامه الشراع لبنان خبر داده بود و آقایان هم خیلی ناراحت شدند. در این اثنا سید مهدی را هم گرفتند و او هم محاکمه شد و اعدامش کردند…

انتقادها از آیت الله خمینی

آیت الله خمینی آدمی بود که خیلی ابهت داشت. اشخاص کمتر جرات می کردند با ایشان حرف بزنند. اما من چون پیشتر با مرحوم مطهری پیش ایشان درس خوانده بودیم، وقتی درس اخلاق می داد، و در حقیقت ملازم ایشان شده بودیم جوری شده بود که اگر من حرفی داشتم آن را می زدم. اصلا من ذاتا صریح الهجه بودم.

یادم هست که در همین اتاق، آقای (محمد) ری‌شهری آمد اینجا و گفت که آقای (محمد کاظم)‌شریعتمداری فوت شده و من منزل آیت الله (محمدرضا)‌ گلپایگانی بودم و به ایشان هم گفتم مبادا شما یک وقت چیزی بگویید. مثلا به حالت تهدید می گفت. آمدم به شما هم همین را بگویم. من هم گفتم البته من کسی نیستم و در کشور هم کاره ای نیستم. اما اگر من جای آیت الله خمینی بودم یک مجلس فاتحه آبرومند در مسجد اعظم (قم) برای ایشان می گذاشتم. آن وقت قضاوت مردم این بود که آقای شریعتمدار آنوقت که زنده بود کارشکنی هایی می کرد و مزاحمش شدند. ولی از باب اینکه مرجع است و هفت، هشت، ده میلیون مقلد دارد آیت الله خمینی نسبت به ایشان احترام کردند. بعد آقای ری‌شهری گفت من این را از قول شما در بیت امام بگویم؟ گفتم بگویید. آخر رفت و آمد ما هم در بیت امام خیلی کم بود. بله، گفتم بگو.

ری‌شهری رفته بود آنجا عنوان کرده بود. یک روزی من رفتم در بیت امام دیدم اطراف آن چند نفر می گویند اوف، همچین به عنوان اعتراض…. می گویند آقای منتظری می گوید امام برای آقای شریعتمداری مجلس فاتحه بگذارد. گفتم خوب این همه برای آخوندها مجلس فاتحه گذاشته می شود برای آقای شریعتمدار هم گذاشته می شد. یک خرده نقار هم کمتر می شد.

اعدام های ۶۷

من یادم هست که یکی از قضات که اهل پاکستان بود آمد در همین اتاق.‬ گفت که بعد از آنکه از جریان (عملیات)‌ مرصاد گذشته بود و یک عده ای بازداشت شدند، امام یک نامه ای نوشتند که این مجاهدینی که در زندان هستند اینها را خلاصه یک جوری یا با اکثریت آرا [وزارت] اطلاعات و قضات و یا با اکثریت اعدام کنید.‬ و این خیلی چیز بدی است. آن قاضی خیلی ناراحت بود.‬

وقتی که این را به من گفتند من نماز هم خواندم و نهار هم خوردم.‬ خیلی ناراحت بودم.‬ با دامادم آقای سید هادی هاشمی تلفنی صحبت کردم.‬ او گفت حالا که امام چیزی تصمیم گرفته شما چیزی نگویید.‬ گفتم آخر ما هم بالاخره در این انقلاب سهیم هستیم و اگر کار خلافی بشود به حساب ما هم گذاشته می شود.‬ همینجا در همین اتاق من با قرآن استخاره کردم که این آیه آمد:‬ وهدوا الى الطیب من القول وهدوا الى صراط الحمید (سوره حج٬ آیه ۲۴) هدایت شدم به گفتار خوش و به راه خدا.‬ این آیه از قرآن آمد.‬ من گفتم خوب است.‬ فوری نامه نوشتم به ایشان به عنوان اعتراض و فرستادم به تهران هم برای ایشان و هم برای شورای عالی قضایی.‬ بعدش دنباله این حالا در خاطرات هست.‬

این که حالا اون مجاهدین خلق در جریان مرصاد آمدند و به ایران حمله کردند به این مجاهدین که سالهاست در زندانند چه ربطی دارد ؟ این خیلی کار غلطی است.‬ لا تزر وازره وزر اخرى. کسی گناه دیگری با خودش حمل نمی کند. آنها بودند که حمله کردند، آنها را هر کار می خواهید بکنید و اعدام آنها را هم مردم پذیرا هستند. اما اینها که در زندان به سه سال چهار سال محکوم شده اند و ما یک دفعه بیاییم بگوییم شما در موضع خودتان هستید و اعدامتان می کنیم؟ خیلی کار غلطی است.

نامه من هست.‬ بعد نامه دیگری نوشته شد.‬ یک روز هم قاضی القضات٬ آقای حسینعلی نیری و (مرتضی)‌اشراقی دادستان را خواستم و به آنها گفتم اقلا حالا که ماه محرم است دست نگه دارید.‬ بالاخره اینها ادامه داشت و دو یا سه تا نامه رد و بدل شد که در خاطرات هست.‬

از خاطرات ما هم آقایان خیلی اوقاتشان تلخ است.‬ تا حالا هم چاپ نشده و‬ فقط زیراکس شده. اما کتابهایی را که علیه خاطرات ما نوشتند چاپ می کنند.‬ کتاب ما را نمی گذارند چاپ بشود ولی در رد آن چاپ می شود.‬

اصلا من ذاتا صریح الهجه بودم. لذا با مرحوم آیت الله خمینی هم خیلی صریح صحبت می کردم. حالا پیش ایشان بسا چیزهایی دیگران گفتند و بالاخره مسائل به اینجاها کشیده شده. من می خواستم یک جوری بشود که به اصلاح بگذرد، که نشد.