روایتی از مجروحان لشکر۸نجف در عملیات بدر

خانه ایثار نجف آباد: صبح اولین روز عملیات بدر، از  قایق  ها  پیاده شدیم و وارد کانل های عراقی ها  لب آب شدیم.

روایتی از مجروحان لشکر۸نجف در عملیات بدر

خانه ایثار نجف آباد: صبح اولین روز عملیات بدر، از  قایق  ها  پیاده شدیم و وارد کانل های عراقی ها  لب آب شدیم.
داخل کانل مملو از جنازه های عراقی بود. به خاطر این که تیر مستقیم بهمون نخوره،  مجبور بودیم سرمون را پایین بگیریم و به صورت نیم خیز و به قول معروف «دولّا دولّا» توی کانال حرکت کنیم.
با دوتا از بچه های گردان ناصر رسیدیم به یک سنگر تیربار که تیربارچی عراقی کشته شده بود و کنار تیربار افتاده بود.
پشت سرش، کنار سنگر تیربار  دو تا شهید والا مقام  افتاده بودند. به دو نفر همراهم گفتم زود این دو شهید رو ببرید لب هور و تحویل قایقران ها بدهید.  رفتم جلوتر یکی از بچه ها مجروح شده بود و از کتفش خون بیرون می زد.  آستینش رو پاره کردم و با باند و پد جنگی،  کتفش رو پانسمان کردم.  چون خون زیادی ازش رفته بود و تشنه بود می خواست آب بخوره ولی  مانعش شدم. ضعف داشت و توان راه رفتن نداشت. به یکی دیگه از بچه های برانکارد بدست گفتم بخوابونش روی برانکارد تا با هم ببریمش لب هور.
دوباره برگشتم توی کانال. خودم رو رسوندم به نیروهای آخر کانال. دیدم دو نفر آر پی جی زن که قصد داشتند دولول عراقی را بزنند، تیر دولول خورده بود به پیشانی شون و سرشون پاشیده بود.
با همون کمکی،  دو شهید بزرگوار را به لب هور انتقال دادیم.  چون دوست نداشتم پشتم به شهید باشه، اون قسمت برانکارد که سر مطهرشون بود رو بلند می کردم و توی مسیر براشون قرآن می خوندم و یادم می افتاد  به اون لحظه ای که خانواده شون این بدن های مطهر آغشته به خون رو می بینند، چه حالی پیدا می کنند و گریه می کردم.
توی مسیر گاهی مواقع، کمکی من که قسمت پای شهدا رو در دست داشت،  دستش رو بالا می آورد و چون قد بلندی هم داشت، به همین خاطر قسمت سر شهید پایین تر می شد و خون از گلوی شهدا بیرون می زد و روی زانو و پاهای من می ریخت.
ای فدای اون  قد و قامت به خون غلطیده اون ها .
اون روز از بس که مجروح پانسمان کردم و شهید منتقل کردم،  تمام لباسهام  و بادگیرم با خون یکی شده بود.
موقع ظهر از اول کانال اومدم بیرون و رفتم لب هور.  دستام رو شستم و به اصطلاح آبکشی کردم و وضو گرفتم ولی چون پوتینهام رو نمی تونستم در بیارم،  روی پوتین مسح کشیدم و حواسم نبود که پوتینهام خونی شده.  وضو که تمام شد، تازه فهمیدم و نمیدونستم چکار کنم.
دوباره دستهام رو  آبکشی کردم و با همون وضعیّت،  نماز ظهر و عصر و همینطور تا سه روز من با همین وضع، نمازهام  رو می خوندم و اعصابم از اینجور نمازخوندن به هم ریخته بود.
حالا  بعد از گذشت چندین سال از اون زمان، دلم لک میزنه واسه دو رکعت این جوری نماز خوندن.
انشاءالله قیامت، همین شهدای والا مقام دستم رو بگیرند و شفاعتم رو بکنند.
نثار روح مطهر و ملکوتی شون بخوانیم حمد و سوره با ذکر صلوات بر محمد  و آل محمد.
?به روایت «عبدالحسین قاهری» رزمنده لشکر ۸ نجف اشرف
عبدالحسین قاهری رزمنده لشکر 8 نجف اشرف.۲۷بهمن۱۳۹۷

عبدالحسین قاهری رزمنده لشکر ۸ نجف اشرف.۲۷بهمن۱۳۹۷

روایتی از مجروحان لشکر۸نجف در عملیات بدر