سرنوشت گله گوسفند لشکر ۸ نجف
سرنوشت گله گوسفند لشکر ۸ نجف
خانه ایثار نجف آباد: نگهداری این تعداد دام سبک، چندان هم راحت نبود و گاهی مشکلات خاص خود را پیدا می کرد.

سرنوشت گله گوسفند لشکر ۸ نجف

خانه ایثار نجف آباد: نگهداری این تعداد دام سبک، چندان هم راحت نبود و گاهی مشکلات خاص خود را پیدا می کرد. طی بارندگی و سیل شدیدی که در عملیات محرم روی داد، تعداد زیادی از بز و گوسفندها و حتی نیروهایی که نقش چوپانی داشتند را آب با خود برد.
از بچگی چوپانی کرده و با اصول این کار خیلی خوب آشنا بودم و همین کار انتخاب چوپانان ماهر از بین سربازان را برایم راحت می کرد. اکثر این سربازان، دامداران حرفه ای بودند و پدرشان جزء گله داران شناخته شده محسوب می شد.
برای هزار راس گوسفند و بز، بین پنج تا شش سرباز مسلح داشتیم که همه امورات را انجام می دادند. کجا و چه موقعی به چرا بروند، چه وقت استراحت کرده و خوراک شان چقدر باشد. مسئولیت امنیت این دارایی لشکر۸ نیز با همین سربازان بود. روزها، کلاش به دوش و سوار بر موتور تریل در اطراف چرخی می زدند تا همه حساب کار دست شان بیاید. شب ها نیز اگر اتفاق خاصی می افتاد، با چند تیر هوایی جرات هر گونه اقدامی را از سارقان می گرفتند. در این مدت به یاد ندارم چیزی از گله لشکر سرقت کرده باشند. در این کار، چند سگ قوی و آدم گیر نیز به سربازها کمک می کردند.
در فاصله بین عملیات ها، گاهی گله لشکر را برای تغذیه و نگهداری بهتر به اطراف نجف آباد و جاهایی مثل قمیشلو، افوس و دربند تیران منتقل می کردیم. این جابه جایی بعضا با ۱۰الی ۱۵کامیون بنز ده چرخ کرایه ای صورت می گرفت که یکی از آن ها ویژه خر و قاطرهای مورد استفاده چوپانان بود.
یک بار که قرار بود از قمیشلو به دربندتیران بریم، مثل جابه جایی های قبلی اول خودم به تنهایی و سوار بر موتور مسیر و مقصد را به دقت بررسی کرده و جای مناسبی را برای استقرار گله نشان کردم. می شد حدش زد که برخی دامداران فعال در منطقه، با ورود گله لشکر چندان موافق نباشند که برای پیشگیری از بروز هر گونه مشکلی، تدابیر خاصی اندیشیده شد. گله را آرام آرام با پای خودشان از قمیشلو راه انداختیم و چند سرباز کلاش به دوش را گفتم زودتر از رسیدن گله، با موتور چرخی در محدوده مشخص شده بزنند. محدوده استقرار را پرچم کوبیده، موتور برق را راه انداخته و شروع کردیم به پخش اذان و سرودهای مذهبی از بلندگوهای نصب شده در منطقه. نرسیده به روستا، گوسفندها را بار کامیون کرده و به صورت یک کاروان از وسط روستا گذشتیم. مانور قدرت نمایی مان تکمیل شد و دیگر کسی جرات اعتراض پیدا نکرد. در جایی از روستا، منبع آب سیمانی نسبتا بزرگی وجود داشت که کامیون ها عقب عقب پیش آن آمده و گوسفندها را به سرعت و بدون مشکل تخلیه می کردند.
برای سیرکردن شکم گوسفند و بزها، از علوفه بیابان یا کشت و کار خود لشکر۸ در نقاط مختلف استفاده می کردیم ولی گاهی نیاز می شد که چند کامیون یونجه از نقاطی مانند کبودرآهنگ همدان بخریم که بیشتر آن به مصرف «گردان قاطریزه» می رسید. نصف پول را به راننده کامیون ها داده و بقیه را بعد از باسکول کردن وتحویل در پایگاه شهید مدنی اهواز تسویه می کردیم. قاطرها در عملیات‌هایی که غرب کشور برنامه‌ریزی و اجرا می‌شد، کارکرد بسیار زیاد و مهمی داشتند به طوری که گاهی یک قاطر قوی را با یک تویوتا معامله می کردند. در مقطعی بین پنجاه الی شصت راس قاطر داشتیم که تعدادی غنیمتی عراقی ها و برخی نیز متعلق به یگان های ایرانی بود که در مقاطع مختلف منهدم شده بودند.
بعد از اتمام جنگ، گله گوسفند و بز لشکر ۸نجف اشرف که به حدود هزار راس رسیده بود را منتقل کردند منطقه قمیشلو در شمال غربی نجف آباد. این جا قلعه، استخر و چندین چاه آب داشت و سال ها پیش ظلالسلطان حاکم وقت اصفهان در اواخر دوره قاجاریه از آن به عنوان محل تفریح در تابستانها استفاده می کرد. طبیعت این منطقه به گونه ای است که حیواناتی مانند آهو، بز کوهی و حیوانات شکارچی در آن زندگی می کنند و در حال حاضر نیز به عنوان منطقه حفاظت شده محیط زیست شناخته می شود.
مسئولیت نگهداری و تغذیه این گله را دادند به کسی که چندان مسلط به کار نبود. بنده خدا اخلاق خاصی هم داشت و به اصطلاح «گدا بازی» در می آورد. گوسفندهای لشکر بیشتر از سمتِ اهواز و کُرد بودند و حسابی درشت و بخور. علف های بیایان هم سیرشان نمی کرد و باید در آغل‌های قلعه قمیشلو با «هُلَر» و «باقالی» سیر می شدند که نمی شدند. خوراک روزانه هر کدام حداقل نیم‌کیلو علوفه بود ولی به دستور مسئول گله، خیلی کمتر از این بِهِشان می‌دادند. با این شکل از تغذیه، گوسفندها شروع به مریض شدن کردند. خیلی‌هاشون زاییده بودند ولی شیر درست و حسابی برای برهها نداشتند. با ادامه این وضع، کشتار در گله لشکر شروع شد و وقتی خبر به حاج‌احمد رسید، دستور داد که گله را بفروشند.
آن زمان وقتی متوجه این اوضاع شدم که کار از کار گذشته بود و دستور فروش آمده بود. البته اگر زودتر هم فهمیده و به فرمانده لشکر می گفتم، فایده ای نداشت. حاج احمد وقتی کسی را در مسئولیتی می گذاشت، حتی اگر کار را خراب می کرد، طَرَف را نگه می‌داشت و به گزارش‌های این و آن توجهی نمی‌کرد.
به روایت یکی از رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف
گوسفند

گوسفند

تصاویر، تزیینی هستند.

سرنوشت گله گوسفند لشکر ۸ نجف