تاریخ شفاهی

میزبانی اصفهان از اردوهای مختلط دانشجویی

از اوایل دهۀ50، رژیم پهلوی برنامۀ جدیدی برای سرگرم کردن دانشجویان و جلوگیری از ورودشان به عرصه‌های سیاسی و اعتراضی تدارک دید؛ اردوهای شبانه‌روزی با ویژه برنامه‌های متنوع و جوان‌پسند در سه ماه تابستان. دانشجویان اجازه داشتند محل اردوگاه را انتخاب کنند.

میزبانی اصفهان از اردوهای مختلط دانشجویی

از اوایل دهۀ۵۰، رژیم پهلوی برنامۀ جدیدی برای سرگرم کردن دانشجویان و جلوگیری از ورودشان به عرصه‌های سیاسی و اعتراضی تدارک دید؛ اردوهای شبانه‌روزی با ویژه برنامه‌های متنوع و جوان‌پسند در سه ماه تابستان. دانشجویان اجازه داشتند محل اردوگاه را انتخاب کنند.

به عنوان مثال، دانشجوی نجف‌آبادی که در تهران درس می‌خواند، می‌توانست راهی تهران یا اصفهان شود. ظاهر و هدف برنامه، برگزاری چیزی مثل اردوهای جهادی یا دوره‌های کارآموزی بود ولی عملاً چیزی بیشتر از یک اردوی تفریحی مختلط، از آن در نمی‌آمد.

هر استان، بسته به امکاناتش یک یا چند مرکز برای برگزاری چنین اردوهایی داشت که یکی از بهترین‌شان در ارتفاعات موسوم به «شاهکوه» اصفهان قرار داشت. یک مرکز هم در روستای دولت‌آباد کرون وجود داشت که البته از لحاظ امکانات، به پای شاهکوه نمی‌رسید.

در مرکز شهر نجف‌آباد که امروز به عنوان ساختمان اصلی آموزش و پرورش شناخته می‌شود نیز فضایی در حد برگزاری کلاس‌های آموزشی و برخی تفریحات ساده فراهم شده بود. اردوگاه دولت‌آباد برخلاف شاهکوه، فضای سبز قابل توجه، استخر و امکانات تفریحی قابل توجهی نداشت و بیشتر به عنوان پایگاهی برای اعزام دانشجویان به روستاهای منطقه استفاده می‌شد.

دانشجویان در این مرکز مستقر شده و هر روز صبح، برای ارائه خدمات با خودروهای دولتی راهی روستاها می‌شدند. به عنوان مثال دانشجویان پزشکی برای رسیدگی به بیماران راهی روستاها شده و شب‌ها برگشته و مثل بقیۀ دانشجوها مشغول رقص و آواز می‌شدند. بچه‌های مهندسی هم با مصالح لازم و چند کارگر می‌رفتند تا پل، جاده و چیزهایی مثل آن بسازند ولی کارشان فقط نظارت بود و هیچ‌وقت دست به بیل نمی‌شدند. انجام شدن یا نشدن کار در این نوع اردوها به هیچ وجه مهم نبود و به نظرم، اردوها بیشتر جنبۀ نمایشی، سرگرمی و تبلیغاتی داشتند. به نظر من این اردوها، آبی برای روستاییان گرم نمی‌کرد ولی نانِ خوبی برای رژیم و پیمانکارها داشت. برخی سال‌ها، حدود پانصد پسر و همین تعداد دختر در اردوگاه حاضر می‌شدند.

در شاهکوه، همه چیزِ دانشجویان دختر و پسر به جز چادرهای چند نفره‌ای که در آن می‌خوابیدند، مشترک بود. با هم شنا می‌کردند، غذا می‌خوردند، می‌رفتند ورزش، بزن و برقص‌های شبانه داشتند و عصرها اگر تقاضا می‌کردند، مینی‌بوس‌ یا اتوبوس رایگان برای تردد به اصفهان برقرار می‌شد. موقع گشت و گذار در شهر، کارپرداز اردوگاه نیز همراه‌شان می‌شد تا برایشان تنقلاتی مثل بستنی و ساندویچ بخرد. سطح توقع دانشجوها به حدی بالا رفته بود که یک سال، معترض گوشت‌های یخی آشپزخانه شده و مجبورمان کردند برایشان گوسفند ذبح کنیم.

امتیاز دیگری که به این گروه از دانشجویان داده می‌شد، خدمات رایگان پزشکی و دندان‌پزشکی بود. هزینۀ این گونه خدمات در بیرون به قدری سنگین بود که خیلی‌ها فقط و فقط با انگیزۀ دریافت همین خدمات، راهی اردوهای تابستانی می‌شدند.

برای نظارت بر روند ارائه این خدمات، نمایندۀ بهداری به صورت شبانه‌روزی یا روزانه در محل اردوگاه حاضر می‌شد که من نیز با همین عنوان، چندین تابستان را در اردوگاه شاهکوه گذراندم.

یکی دیگر از وظایف نمایندۀ بهداری، ارائه گزارش به بازرسان وزارت‌خانه‌های بهداشت و علوم از روند فعالیت‌های اردوگاه بود. یکی، دو بار هم به عنوان خبرنگار روزنامۀ اطلاعات رفتم بین دانشجویان و عکس و خبر تهیه کردم.

بیشتر دانشجوهای شاهکوه، بومی استان و حتی نقاط نزدیک به شهر اصفهان بودند ولی مثل خودم فقط آخرِ هفته می‌رفتند خانه. ارتباطم با دانشجوها صمیمی بود و با مهارتی که در بسکتبال داشتم، شدم مربی تیم منتخب اردوگاه. چندین نوبت با دختران و پسران بسکتبالیست تمرین کردیم و در ورزشگاه تختی اصفهان، با تیم تهران مسابقه دادیم.

«ناگفته ها» به روایت «محمد رضا پزشکی»، کاری از انتشارات مهر زهرا(س)

کتاب ناگفته ها اثر محمد رضا پزشکی

کتاب ناگفته ها اثر محمد رضا پزشکی