هیچ کس جرات محمد منتظری را نداشت

محمد منتظری البته معتقد بود چریک بودن، کاری نداره، هر کسی می تونه ماشه اسلحه رو بکشه ولی مومن بودنِ که مساله است؛ مومن به هدفی که لزوما راه رسیدن بهش از اسلحه و تیر و تفنگ نمی گذره.

هیچ کس جرات محمد منتظری را نداشت

محمد منتظری البته معتقد بود چریک بودن، کاری نداره، هر کسی می تونه ماشه اسلحه رو بکشه ولی مومن بودنِ که مساله است؛ مومن به هدفی که لزوما راه رسیدن بهش از اسلحه و تیر و تفنگ نمی گذره.

از نظر من، خودش مومن ترین بود. برای همین تنها کسی بود که با وجود این که تمام ساواک ایران دنبالش بودن، خیلی راحت می رفت ایران و بر می گشت. هیچ کسی این جرات رو نداشت و برای همین بود که هیچ اشتباهی رو قبول نمی کرد.

توی یکی از ماموریت‌هایی که برگشته بود ایران، بسته‌ای رو می‌بره دمِ خونۀ یکی از همشهری‌هاش و طرف که از دیدن محمد کلی ذوق کرده، می‌گه:

– محمد! مادرت با مادر من رفته روضه و تا نیم‌ساعت دیگه بر می‌گردن.

اصرار می‌کنه که محمد بیاد داخل خونه تا اونا برسن. محمد سه‌سال بود که مادرشو ندیده و مدام شنیده بود که چقدر مادرش برای دیدنش بی‌تابی می‌کرده، ولی به همشهریش می‌گه که من برای دیدن خونواده نیومدم، برای انقلاب اومدم!

در حالی که اشک توی چشم‌هایش حلقه زده بوده، می‌ره…

بخشی از کتاب «دلیل آفتاب» نوشته امیر صفایی پور، چاپ شده توسط کنگره سرداران و ۲۵۰۰ شهید نجف آباد

مصاحبه شهید محمد منتظری

مصاحبه شهید محمد منتظری

هیچ کس جرات محمد منتظری را نداشت