«گله داری» لشکر زرهی

در طول جنگ، مردم نجف آباد و شهرهای اطراف به صورت مستمر تعدادی دام زنده برای امورات جبهه اهدا می کردند. از گوسفند و بز گرفته تا گاو و گوساله. البته از پولی هم که هر هفته در نماز جمعه یا دیگر مناسبت ها به عنوان اهدایی به جبهه جمع می شد نیز از این […]

در طول جنگ، مردم نجف آباد و شهرهای اطراف به صورت مستمر تعدادی دام زنده برای امورات جبهه اهدا می کردند. از گوسفند و بز گرفته تا گاو و گوساله. البته از پولی هم که هر هفته در نماز جمعه یا دیگر مناسبت ها به عنوان اهدایی به جبهه جمع می شد نیز از این جور احشام می خریدیم. در نجف آباد و اطراف، کمتر چیزی به عنوان اهدای شتر داشتیم و این قلم را با مبالغ اهدایی از کشتارگاه شهر یا یزد می خریدیم. بخش خیلی کوچکی از این گله هم مربوط می شد به حیوانات بی صاحبی که در مناطق عملیاتی رها شده بودند. با اذنی که از حاکم شرع گرفته بودند، از آن ها هم استفاده می کردیم تا بیخودی تلف نشوند.گاو وشترها را با هزار جور مشکل منتقل می کردیم پایگاه شهید مدنی یا همان دانشگاه شهید چمران فعلی و کشتار می کردیم. آن جا سردخانه بزرگی به صورت کانتینری داشتیم که با برق کار می کرد. اگر نیاز می شد، کانتینر را منتقل می کردیم منطقه و با موتور برق راهَش می انداختیم.

در مورد گوسفند و بزها، قضیه فرق می کرد. دستور حاج احمد بود که تا وقتی گوشت گرم از قرارگاه مرکزی سپاه می رسد یا کشتار گاو و شترها جواب می دهد، سراغ گوسفند و بز نرویم. گاهی نیز پیش می آمد که عملیات برای شش ماه یا حتی یک سال به تعویق می افتاد. در این شرایط، گله را در مقرهای به اصطلاح خاکی که در نزدیکی مناطق عملیاتی برپا می کردیم، نگه می داشتیم. این نگهداری با زاد و ولد همراه می شد و آمار بالا می رفت.

دام های زنده اهدایی مردم، تحویل «سید رضا اسماعیلی» می شد. او که باغ بسیار بزرگی را حوالی شهرک (در مسیر اصفهان) اداره می کرد، وقتی تعداد دامها به سی تا چهل راس می رسید، برای انتقالشان به منطقه خبرِمان می کرد. اسماعیلی که سال ها در کمیته امداد فعالیت کرده و از معتمدان شاخص برای حضور در ترکیب هیات نظارت انتخابات مختلف به شمار می آید، در آن مقطع یک باغِ مصادره ای به مساحت ۱هکتار را خریده بود. از این دست باغ ها و اراضی کشاورزی که صاحبان آن ها بعد از انقلاب فرار کردند تا کشته شدند، در گلدشت و شهرک زیاد داشتیم. کنار این باغ که همه اش را آلوزرد کاشته بودند، زمین ساده ای برای زراعت گندم و جو بود که سید رضا تبدیلش کرده بود به یک دامداری بزرگ. با خاور می رفتیم برای بار زدن احشام که بیشترشان گوسفند بود. ماشین را قبل و بعد از بارزدن، باسکول می کردیم تا وزن دقیق دام ها مشخص باشد. اسماعیلی دام های اهدایی را جدا نگه می داشت و برای انتخاب‌شان مشکل خاصی وجود نداشت ولی از پول اهدایی مردم باید تعدادی هم خریداری می کردیم تا ماشین مسیر اهواز را خالی نرود. این بخش کار هر کسی نبود، اگر طرف وارد نبود ممکن بود پول های اهدایی با خرید گوسفندهای پردمبه یا مریض هدر برود. من که از کودکی چوپانی را کنار پدرم تجربه کرده بودم، به زیر و بم کار آشنا بودم و نمی گذاشتم سرمان کلاه بِرِه!

گاهی اوقات هم باید گاو یا گوساله بار می زدیم. اگر اهدایی بودند، صاحب شان نشانی می داد و می رفتیم در محل گاوداری بار می زدیم. گاهی نیز اگر اهدا کننده توان داشت، نذرش را تحویل دامداری سیدرضا می داد. البته اگر قصد خرید گاو و گوساله هم داشتیم، باید می رفتیم گاوداری متعلق به کمیته امداد که در مسیر جاده سد زاینده رود و نرسیده به روستای گلاب قرار داد. این مجموعه بزرگ هم از نوع مصادره ای بود و هماهنگی خرید احشام آن را خودِ سید رضا اسماعیلیان انجام می داد.

یکی از برادرهای حاج احمد به نام «حسن» گاوداری داشت در نزدیک ملک آباد یا همان صالح آباد. نذر داشت که سالی یک گاو به جبهه کمک کند. یادمه که یک پدر شهید که در کوچه سرویس (شهید سلطانیان) ساکن بود نیز یک بار یکی از گوساله هایش را اهدا کرد. بنده خدا کمتر از ۵گاو داشت.

(راوی: اسدالله موحدی، از مسئولین پشتیبانی لشکر زرهی ۸ نجف اشرف)