هر لحظه، چشم به راه مرگ بودم
در گِل و لای کنارۀ آب مقداری جستوجو کردم، چیزِ خوردنی نبود. صید ماهیهای داخل آب، «فِرزی» نیاز داشت که نداشتم. خطر خفگی و گیرافتادن در گل و لای، اجازۀ امتحان نمیداد. برگِ درختی پیدا نمیشد، فقط مقداری برگ بید دیدم که باد از دسترسم خارج کرده بود. گنجشک و پرنده اطرافم زیاد بودند ولی