اعزام گربه های نجف آباد به جبهه
مزاحمت موشها به قدری بالا میگیرد که موضوع در جلسه با فرماندهی لشکر نیز مطرح میشود. احمد کاظمی در نشست با مسئولان واحدها و فرمانده گردانها در کنار دیگر مشکلات مدافعین جزیره، از موشها نیز میشنود. رضاقلیطاهری مسئول تدارکات جزیره میگوید: «اینا هر قدر بزرگ و چالاک باشند، پَسِ گربههای نجفآباد بر نمیاند!» (۱) حاضرین […]
مزاحمت موشها به قدری بالا میگیرد که موضوع در جلسه با فرماندهی لشکر نیز مطرح میشود. احمد کاظمی در نشست با مسئولان واحدها و فرمانده گردانها در کنار دیگر مشکلات مدافعین جزیره، از موشها نیز میشنود. رضاقلیطاهری مسئول تدارکات جزیره میگوید: «اینا هر قدر بزرگ و چالاک باشند، پَسِ گربههای نجفآباد بر نمیاند!» (۱) حاضرین این حرف طاهری را مزاح میدانند و راهکارهایی مانند نگهداری در جعبۀ مهمات و مصرف سریعتر مواد غذایی پیشنهاد میشود. کمتر از دو هفته بعد، برای اولینبار پای «گربههای رزمنده» به جزیرۀ مجنون شمالی باز میشود.
جزئیات این انتقال تاریخی را از زبان اسدالله موحدی مسئول وقت پشتیبانی لشکر۸ در نجفآباد بخوانید:
یکشب از منطقه تلفن زدند و سفارش گربه دادند. بلافاصله رفتم سراغ غلامرضا خسروی از نجارهای خوشنام شهر. خواستم قفسی بزرگ برای دهها مرغ و خروس بسازد. وقتی اصرار کرد واقعیت را (که میدانستم) بگویم، گفتم میخواهیم تعدادی گربه ببریم منطقه و دلیلش را توضیح ندادم. صلاح نمیدیدم، موضوع در بین مردم پخش بِشه. خسروی میگفت: «شاید میخاند اینا رو وِل کنند روی میدون مین!»
به هزینۀ خودش همه امکانات را خرید و همان شب قفس بزرگ و۲طبقهای ساخت که هر طبقهاش ورودی جداگانه داشت. قفس را آوردیم پارکینگ موتوری سپاه در محل فعلی مجموعه شهید محلاتی نجفآباد.
ما در جایی مستقر بودیم که پیش از انقلاب، بهاییهای نجفآباد به عنوان «حضیره القدس»(۲) به آن رفت و آمد کرده و به اصطلاح عبادت میکردند. این محدوده، باغ وسیعی بود که در بخشی از آن ساختمان سادهای ساخته و داخلش صندوقی به اصطلاح مقدس گذاشته بودند. وروی باغ، دربی هلالی شکل و خاص داشت. بعد از انقلاب که با حکم دادگاه عمومی انقلاب تمامی مجموعههای عمومی بهائیان خلعید شد، ساختمان قبلی را تخریب و به جای آن فضایی به عنوان پارکینگ خودروها و انبار قطعات و تجهیزات سپاه ساختند. در بخش جلویی آن نیز دبستانی ساخته شد که این روزها به نام شهید «بابک سرمدی» مشهور است. بچههایی که از «شلنگزدن» مدیر مدرسه فراری میشدند، گاهی از روی دیوار میآمدند پیش ما. درختان این باغ نیز طی سالهای بعد به تدریج خشک شد و چیزی زیادی از فضای سبزش باقی نماند.
بین آشنایان فراخوانی دادیم و ظرف ۱۰روز نزدیک به ۴۶گربه تحویل ما شد. شهر قلعهسفید با ۳۰گربه بیشترین سهم را داشت و بقیه را نجفآبادیها گرفتند. قلعهسفیدیها می انداختند دنبال گربه تا بِرِه داخل پل، یک سمت گونی گرفته و از طرف مقابل با چوب میزدند تا حیوان زبانبسته داخل گونی گیر بیفتد. برخی خودروها نیز با چرخیدن در سطح شهر، در گرفتن گربهها مشارکت داشتند. این اعزام، اولین و آخرین تجربه از این لحاظ بود.
انتقال گربهها به قفس خیلی هم راحت نبود، یکبار گربهای خوشهیکل و «گلُباقالی» از دستمون فرار کرد و رفت داخل حلقهای از تایرها که روی هم چیده بودیم. گفتیم این گربه مخصوصِ سنگر فرماندهی است و حیفه فرار کند. تعدادی از تایرها را برداشتیم ولی تجهیزاتی که اطراف گذاشته بودیم، اجازۀ نداد همه را کنار بگذاریم. پاسداری قدبلند اهلِ گلدشت به نام «جمشیدیان» داشتیم که پیشنهاد کرد: «پاهایم را بگیرید تا با سر بِرَم داخلِ تایرها!» همین که با فتحالله احمدی این کار را کردیم، صدای داد و بیدادشون رفت بالا. وقتی کشیدیمِش بالا، سر و صورت جمشیدیان حسابی خونی شده بود. گردن و کمر گربه را به قدری محکم فشار داده بود که گربه توانِ پنجه کشیدن نداشت. با کمترین کاهش فشار، پنجهزدن شروع میشد.
قفس با این تعداد گربه سنگین شده بود و در عین حال امکان بلندکردن آن توسط بچهها به دلیل پنجهکشیدن گربهها وجود نداشت. با جرثقیلی ۳تُنی قفس را به مقصد اهواز گذاشتیم عقبِ تریلی غنیمتی اسکانیا.
گربه ها به همین شکل راهی پایگاه شهید مدنی اهواز (دانشگاه شهید چمران) مقر اصلی لشکر۸ نجف در منطقه جنوب شده و بعد از تقسیم بندی در گونی های متعدد، به تدریج در منطقه تزریق می شوند.
محمدعلی مشتاقیان صحنۀ اولین ورود گربهها به جزیره مجنون را توصیف میکند: «هنوز دوهفته از وعدۀ انتقال گربهها نگذشته بود که رضاقلی طاهری را سوار بر تویوتای تدارکات دیدم. در آن مقطع، مسیر پُلهای خیبری به جزیره تکمیل شده بود و تدارکات بهتر صورت میگرفت. در کنار دیگر اقلام، گونیهایی دربسته داشت که حسابی سروصدا راه انداخته بودند. با بازشدن اولین گونی، چند گربه به سرعت در اطراف پخش شدند.»
احمد سلیمانی، لحظۀ ورود گربهها به پد ابالفضل را گزارش میکند: «همزمان با بیرون آمدن گربه از قفس، موش بزرگی سر رسید. مرحلۀ براندازی طرفین که تمام شد، موش فیشی کرد و گربه از ترس رفت داخل قفس.»
این شکارچیان فعال، تا حدودی مشکل را کاهش دادند ولی به تدریج، بازدهی آنها کاهش یافت. برخی گربهها از موشهای بزرگ میترسیدند و تعدادی هم با ترکش خمپاره نقص عضو شدند. برخی را هم موج انفجار گرفت؛ «می» را گفته و چند لحظه بعد اگر یادشان نمیرفت، «یو» را ادا میکردند.
ناتوانی برخی گربهها در شکار موش به حدی میرسد که نقل شده تعدادی از این به اصطلاح شکارچیها، از شدت گرسنگی سراغ مرغابیهای موجود در جزیره میروند.برخی راویان دفاع مقدس معتقدند تعداد زیاد گربهها در منطقه به معضلی تبدیل میشود که تنها چارهاش کُشتن بود.
(۱)دلیل آن را باید در ورزیدگی گربههای نجفآباد دانست که همیشه در حال فرار از دست ساکنین این شهر هستند.
(۲)عبادتگاه مخصوص فرقۀ ضالۀ بهائیان در تهران که دارای گنبدی بود و در سال ۱۳۳۴با فشار علماء، شاه مجبور به تخریب نمایشی بخشی از آن شد. (خبرگزاری فارس- مطلب «خانۀ ارزشمند تاریخی یا حضیره القدس بهائیت در تهران. ۹ آذر۹۳)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰