ادعای امام زمانی در نجف آباد

وقتي خود را جاي پيرمرد و نزديكانش گذاشتم نفرت از اين بي اخلاقي و بي دركي يك همشهري سراپايم را فرا گرفت. آن شخص كه از بالكن فيلم مي گيرد از بالا نظاره گر همه چيز است. چه بلايي آرام آرام بر سر ملت آمده كه محصول تربيتش اين رفتارهاست.

ادعای امام زمانی در نجف آباد

وقتی خود را جای پیرمرد و نزدیکانش گذاشتم نفرت از این بی اخلاقی و بی درکی یک همشهری سراپایم را فرا گرفت. آن شخص که از بالکن فیلم می گیرد از بالا نظاره گر همه چیز است. چه بلایی آرام آرام بر سر ملت آمده که محصول تربیتش این رفتارهاست.

«مهدی ح. نجف آبادی»: دیروز یک نفر در چهار راه الله اکبر نجف آباد ادعای امام زمانی کرد. این خبری بود که در این شهر نه کوچک و نه بزرگ، نه مدرن نه سنتی، و کلا مثل بقیه جاهای کشور « مبتلا به بیماری در راه ماندگی »، گوش به گوش می شود. ساعتی بعد اما به لطف ارتباطات پیشرفته اینستاگرام و تلگرامی تصاویر این رویداد هم دست به دست شد.

پیرمردی که وسط چهار راه ایستاده و فریاد می زند امام زمان منم. و بعد وسط چهارراه دراز می کشد روی زمین. تصویربردار یا تصویربرداران این صحنه اما با اینکه خود دیده نمی شوند برای من سوژه اصلی این نوشتار هستند.

آنها ابتدا دوربین را روی حرکات پیرمردی زوم کرده اند که به علت یک اختلال روانی _احتمالا «سندروم اورشلیم » که می توان حدس زد با فشارهای اخیر اقتصادی و روانی به جامعه بی ارتباط نباشد_ وسط چهارراه خود را در نقش منجی می یابد.

این پیرمرد هر چه هست عضو یک خانواده در یک شهر کوچک است. شهری که بخش اعظم آن یکدیگر را اگر به نام نشناسند به چهره می شناسند. می تواند پدر یا حتی پدربزرگ تعدادی از همشهریانمان باشد. یک لحظه تصور کنیم وقتی خبر اینکه پدر در وسط چهارراه این کار را کرده به گوش فرزندان او رسیده با چه دلهره و دستپاچگی خود را به عزیزشان رسانده اند و چقدر بابت این موضوع خود و پدرشان را به زبان یا در دلشان شماتت کرده اند.

همان خانواده درست ساعتی بعد که احتمالا در بیمارستان یا کلینیک نگران سلامتی جسمی و روحی پدرند فیلمی به دستشان می رسد که چند نوجوان خانم در حالی پدرشان را سوژه کرده اند که از خنده دل غشه می روند.

وقتی خود را جای پیرمرد و نزدیکانش گذاشتم نفرت از این بی اخلاقی و بی درکی یک همشهری سراپایم را فرا گرفت. آن شخص که از بالکن فیلم می گیرد از بالا نظاره گر همه چیز است. اما نه به رسم مادر و مادربزرگش آب قند درست می کند که به دست بیمار برساند و نه به رسم پدر و پدربزرگش دیگران را به کمک فرامی خواند تا بیمار را از آن شرایط نجات دهد.

او حتی به خود زحمت نمی دهد به اورژانس زنگ بزند و فقط با خنده و تکرار جملات تحقیرآمیز و مسخره کننده می گوید «یکی زنگ بزنه به اورژانس». حتا در یک صحنه که بیمار بر روی زمین دراز می کشد با خنده بی درد و مچاله کننده ای می گوید مٌرد. هیچ تاثری حتی از مرگ یک انسان هم در لحن آن صدا شنیده نمی شود. او با لحنی تحقیرآمیز و با خنده هایی بیمار از بی دردی فقط برای دوستان خیالی اش در اینستاگرام روایت می کند و به لایک های معرکه ای که غریبه و آشنا پای پست او می زنند فکر می کند.

نفر بعدی که احتمالا دوربین را کنترل می کند در جایی که آمبولانس سر می رسد با لحنی که انگار گزارشگر یک خبرگزاری مطرح در دنیاست خود را جدی می گیرد و صحنه را تعریف می کند.
راستش بسیار متاثرتر از آنم که بتوانم بنشینم دلایل شکل گیری این رفتار را تحلیل کنم. یا بگویم چه بلایی آرام آرام بر سر ملت آمده که محصول تربیتش این رفتارهاست. الان حتی نمی توانم به این فکر کنم که خانواده ها و نظام آموزشی ما سرگرم چه بوده که محصولش این خنده های بی درد است؟ تنها به بیان این نکته اکتفا می کنم که حرفه ای های رسانه برایشان در خبر رسانی و گزارش، یک اصل اساسی وجود دارد. اینکه همیشه خود را پایبند اخلاق می دانند. و چه گوهری است این اخلاق که متاسفانه مدتی است هی گمش می کنیم. هی نداریمش. هی نادیده اش می گیریم.
بنا نیست حالا که به لطف تکنولوژی، دوربین و امکان انتشار در دسترس ماست هرچه دستمان رسید را اینقدر راحت منتشر کنیم. رسم مسلمانی نیست که حیثیت یک فرد و خانواده بازیچه ماجراجویی ما بشود و اینکه برای افزایش فالوور در اینستاگرام و دیده شدنمان در این فضاها، دردی که به جان یک ملت افتاده است را اینقدر بی دردانه و با تفریح روایت کنیم، از اخلاق فاصله زیادی دارد.

که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق

من از بینوایی نی ام روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد

نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش

توضیح: فیلم این اتفاق نیز موجود است ولی از بازنشر آن خودداری می کنیم.

منبع مطلب:https://t.me/ngomiras

امام زمان

امام زمان

ادعای امام زمانی در نجف آباد