بازدید اعضای جبهه ملی از نجف آباد

آثار وحشی‌گری رژیم، تا چند‌ ماه به حالت موزه درآمده بود و علاوه بر نجف‌آبادی‌ها، از شهرها و حتی استان‌های همجوار برای بازدید راهی شهر می‌شدند.

بازدید اعضای جبهه ملی از نجف آباد

آثار وحشی‌گری رژیم، تا چند‌ ماه به حالت موزه درآمده بود و علاوه بر نجف‌آبادی‌ها، از شهرها و حتی استان‌های همجوار برای بازدید راهی شهر می‌شدند.

در این بین یکی از بچه ها که به واسطۀ تحصیل در یکی از دانشگاه‌های تهران، با افراد سرشناسی آشنا شده بود، تلاش کرد حواث محرم نجف‌آباد را از کانال برخی اعضای نهضت آزادی و جبهۀ ملی در سطح کشور و حتی دنیا به عنوان نقض حقوق‌بشر انعکاس دهد.

بدون این‌که ردپایی از خودش بگذارد، با افرادی مثل احمد صدر حاج‌سید جوادی، هدایت‌الله متین‌دفتری و شخصی با نام‌خانوادگی «مظفری» هماهنگ کرده بود تا به فاصلۀ چند روز از حوادث محرم با سفر به نجف‌آباد، از جنایات رژیم تصویر و مدرک تهیه کنند.

با طرح موضوع، قرار شد یک نفر برای انتقال اعضای جبهۀ ملی از فرودگاه اصفهان و راهنمایی‌شان در نقاط مختلف شهر، داوطلب شود.کسی خطر نکرد و بالاجبار یا‌علی‌اش را گفتم. خطری که میگم، تصورش الآن سخته ولی آن موقع به معنی واقعی کلمه، جون‌مون رو کفِ دست‌مون گرفته بودیم.

بیست و پنجم آذر۵۷ تنها سه‌ روز بعد از اوج غائلۀ یازده‌محرم با پیکان داماد‌مان رفتم دنبال‌شون فرودگاه اصفهان که آن زمان نزدیک محل فعلی تخت‌فولاد بود. یک خارجی مرتبط با سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر هم دنبال‌شون راه انداخته بودند که ملیتش را یادم نیست.

احمد صدر حاج سید جوادی؛ نشسته در سمت راست حضرت امام (ره)

احمد صدر حاج سید جوادی؛ نشسته در سمت راست حضرت امام (ره)

تک و تنها هر جا که از آثار جنایات رژیم سراغ داشتم را نشان‌شان دادم و آن‌چه بلد بودم را تشریح کردم. عکس و فیلم گرفته و با ضبط‌صوت، مشاهدات افرادی که به تدریج اطراف‌مان جمع می‌شدند را ضبط می‌کردند. بعد از بازدید چند خانه‌ای که طی حوادث محرم به آتش کشیده شده بودند و عیادت از برخی زخمی‌های بستری در منازل مردم، رفتیم سراغ بیمارستان که تعدادی از مجروحان هم‌چنان در آن بستری بودند. کارشان را تازه در بیمارستان شروع کرده بودند که یک‌دفعه صدای تیراندازی و عربده‌کشی پاسبان جمشیدیان، طاهری و چند تا دیگه بلند شد. خبر به گوش‌شان رسیده و خانه به خانه دنبال‌مون کرده بودند تا بالاخره این‌جا گیرمان آوردند. سریع‌تر از همیشه، خودم را گم‌و‌گور کردم ولی از دور دیدم شروع کردند به ضرب و شتم و فحاشی‌های خیلی رکیک. با قنداق ژ۳ می‌زدند به شانه و کمرشان و داد می‌زدند «واسه ما اومدید مدرک جمع کنید!»

همه را منتقل کردند دادگاه که مقابل کنگرۀ فعلی شهدا در خیابان قدس مستقر بود. حدود یک ساعت بعد، آمدند بیرون و با سرعت رساندم‌شان به پرواز برگشت. اهل مبارزه بودند ولی به نظرم زیادی بچه‌مثبت بودند چون تمام راه را بابت چند قنداق تفنگ و دو ساعت بازجویی ساده، از درد می‌نالیدند. ظاهراً تمام مدارک و اسنادشان که می‌توانست مهم و تاریخی باشند را گرفته بودند و بعدها فقط به نوشتن گزارشی مکتوب از مشاهدات‌شان اکتفا کردند. انتظار داشتم برخورد بسیار شدید‌تری باهاشون داشته باشند ولی ظاهراً با هماهنگی ساواک، نیازی به این کار ندیده بودند.

گزارشی که سید‌جوادی بعدها منتشر کرد، در بعضی موارد فاصلۀ زیادی با واقعیات داشت که بخشی از آن مربوط به اطلاعات غلطی بود که مصاحبه‌شوندگان داده بودند و قسمتی هم اشتباه نویسنده در تفسیر اتفاقات بود. 

با وجود این‌که چند نفر در محرم۵۷ از آثار جنایات رژیم پهلوی عکس و شاید فیلم تهیه کردند ولی الآن تقریباً مدرک خاصی از آن اتفاق مهم موجود نیست. البته خودم تعدادی تصویر رنگی از خسارت‌های وارد شده به منازل و مغازه‌ها چاپ کرده بودم و تا همین چند سال پیش به مناسبت‌های مختلف در نجف‌آباد یا شهرهای دیگر نمایش می‌دادیم ولی چند سال پیش که عکس‌ها داخل خورجین موتورم جلوی مسجد‌جامع بود، موتور را با تصاویر دزدیدند. این‌قدری که برای سرقت تصاویر ناراحت شدم، بابت موتورم غصه نخوردم ولی چاره‌ای نبود و پیگیری‌های زیادم به نتیجه‌ای نرسید.

*یکی از مبارزان انقلابی نجف آباد که فعلاً نمی خواهد نامی از او برده شود.

تصاویر دوران انقلاب نجف آباد

تصاویر دوران انقلاب نجف آباد

بازدید اعضای جبهه ملی از نجف آباد