تاریخ شفاهی

خونین ترین روز انقلاب در نجف آباد

به فاصلۀ چند روز آشوب و ناامنی، نزدیک به بیست نفر شهید و ده‌ها نفر مجروح شدند. حتی به مجروح‌ها رحم نکردند و تعدادی را روی تخت بیمارستان به شهادت رساندند.

خونین ترین روز انقلاب در نجف آباد

برخی شهرهای اطراف نجف‌آباد در زمرۀ شاه‌دوستان بسیار متعصب بودند. طوری اعلی‌حضرت را دوست داشتند که اگر در نجف‌آباد، کاری انقلابی انجام می‌شد، مطمئن بودیم برای مدتی در عبور از شهرشان به دردسر خواهیم افتاد. در این‌ مواقع خاص، اگر خودروهای عبوری تصویری از شاه بر روی شیشه‌ نداشتند، با سنگ شیشه‌اش را می‌آوردند پایین. ما هم پیش‌دستی کرده و اسکناس دو یا پنج تومانی شاهنشاهی می‌گرفتیم به شیشه.

۲۱آذر۵۷ هم‌زمان با روز عاشورا، مجسمۀ شاه در میدان مرکزی نجف‌آباد را کشیدند پایین. آن‌روز بر خلاف همیشه تمام دسته‌های عزاداری رفته بودند بیرون شهر و باغ‌ملی خلوت بود. عوامل رژیم از همان لحظۀ انتشار خبر، برنامه‌ریزی برای تلافی این‌کار را شروع کردند و به طرفداران خود در شهرهای اطراف آماده‌باش دادند. صبح روز بعد (یازدهم محرم) هم‌زمان با اعلام حکومت نظامی کاروانی از اراذل و اوباش برخی شهرها، ساواکی‌ها و نیروهای شهربانی ریختند داخل شهر.

اراذل و اوباش قفل برخی مغازه‌ها را شکسته و غارت‌شان می‌کردند. تمام لنگه کفش‌های «کفاشی‌جوانان» که داخل ویترین گذاشته بود را سرقت کرده بودند. از لوازم‌خانگی «پورعزیزی» در نزدیکی بانک‌ملی مرکزی، آن‌چه قابل حمل و نقل بود را برده بودند و از انبار مرکزی‌اش در سه‌راه یزدانشهر نیز اقلام زیادی سرقت کردند. پلوپز‌های سرقتی را چند وقت بعد زیرِ آتش پیدا کرده بودند؛ بندگان خدا تصور می‌کردند این وسیله مثل قابلمه‌های معمولی‌ کار می‌کند. کیوسک روزنامه‌فروشی من را هم آتش زدند و کمی بالاتر مغازۀ کاویانی که نمایندگی کیهان را داشت همراه با شیرینی‌فروشی کنارش را غارت کردند. البته فقط مهاجمان نبودند که غارت می‌کردند؛ یک هم‌شهری را به چشم دیدم که گونی چایی را جلوی دوچرخه‌اش حمل می‌کرد. با تاریک شدن هوا، فاز جدید حمله‌ها شروع شد. رفتند سراغ خانۀ انقلابی‌های سرشناس و بعد از ضرب و شتم اهالی، محل را به آتش می‌کشیدند.

به فاصلۀ چند روز آشوب و ناامنی، نزدیک به بیست نفر شهید و ده‌ها نفر مجروح شدند. حتی به مجروح‌ها رحم نکردند و تعدادی را روی تخت بیمارستان به شهادت رساندند. مردم حتی برای دفن پیکر شهدا نیز تحت فشار رژیم قرار داشتند به طوری که برخی شهدا را در روستاهای اطراف یا مساجد به خاک سپردند. ماموران ساواک و شهربانی به شدت همه جا را کنترل می‌کردند و اگر جنازه‌ای می‌دیدند، علاوه بر گرفتن خسارت گلوله‌های شلیک شده، خانوادۀ شهید را هم تحت فشار می‌گذاشتند. حتی احتمال گم و گور شدن پیکر شهید توسط رژیم هم وجود داشت.

*«ناگفته ها» به روایت «محمد رضا پزشکی» خبرنگار موسسه اطلاعات در نجف آباد طی دهه ۴۰ و ۵۰٫ کاری از انتشارات مهر زهرا(س)

کتاب ناگفته ها اثر محمد رضا پزشکی

کتاب ناگفته ها اثر محمد رضا پزشکی

خونین ترین روز انقلاب در نجف آباد