باید خرج مدرسه مان را در می آوردیم
باید خرج مدرسه مان را در می آوردیم
مثل خیلی از همشهریها باغ و زراعت و مختصر دامداری داشتیم و به رسم آن روزها، بخشی از امور زندگی بر عهدۀ من بود. ساعات زیادی از دوران بچگی را با «حسنچی » مشغول چرای گوسفندان در باغ و صحرا میشدیم. با حسن که از اقوام محسوب میشد، شبهای پاییز و زمستان که کارهای کشاورزی به نسبت سبک میشد، میرفتیم نمازجماعت مسجد جامع نجفآباد.
چون سوخت درست و حسابی برای گرم کردن مسجد وجود نداشت، موقع سردشدن هوا نماز را در شبستان میخواندند. گاهی مرحوم آیتالله منتظری پیشنماز میشد و شیخنعمتالله صالحی هم بعد از نماز برای حاضرین داستانهای قرآنی مثل حضرتیوسف تعریف میکرد. عاشق این دست برنامهها به ویژه در ماههای رمضان بودم و هر طور بود خودم را به نمازجماعت میرساندم. گاهی هم من یا رفیقم حسن، اذان و اقامه میگفتیم.
اوضاع زندگی خوب پیش میرفت تا اینکه پدرم موقعی که در رباطکریم تهران کار میکرد، با تزریق اشتباهی آمپولی به سیاتیک پایش فلج شد. سختی زندگی و شرایط پدر باعث شد من و برادر کوچکترم، شروع کنیم به کارگری و خرجیآوردن. مادرم، شیرزنی بود که به خوبی از عهدۀ مدیریت خانه، تربیت هفت بچۀ قد و نیمقد و پرستاری از پدرم بر میآمد.
با وجود تمام تلاشهایی که داشتیم، گاهی که روزگار سخت میگرفت، قطعه زمین یا مغازهای میفروختیم تا از عهدۀ مخارج برآییم. مادرم، پلاکهایی که از باغمان جدا کرده بود را در طول بیست سال زمینگیر شدن پدر، از متری بیستوپنج ریال تا سی تومان فروخت. برادر کوچکترم اول رفت سراغ کار کفاشی و بعد از آن شاگرد قالیزنی شد. در همین شغل ماند و شکر خدا پیشرفت خیلی خوبی کرد و الآن به یکی از چهرههای شاخص این حرفه تبدیل شده است.
مادرم انسان فرهیخته و روشنفکری بود که در عین اهمیت به درس و مشق، به فکر ساخته شدن و «کاری» بار آمدن بچههایش نیز بود. از موقعی که یاد دارم، تابستانها را سرِ کاری بودهام. از نجاری و بنّایی گرفته تا پادویی در بنگاه داییام. البته خواهرهایم از این قائده مستثنی بودند و بیشتر وقتشان را در خانه با کارهایی مثل قالیبافی سپری میکردند.
تابستانها باید خرج مدرسهمان را در میآوردیم. تمام دستمزد سه ماههام که گاهی به سیصد تومان هم میرسید، میرفت بالای خرید لباس و کتاب و بقیۀ هزینههای مدرسه. البته کتاب نو کم گیر میآمد و بیشتر اوقات میرفتیم سراغ سال قبلیها.
«ناگفته ها» به روایت «محمد رضا پزشکی» خبرنگار دهه ۴۰ و ۵۰ موسسه اطلاعات در نجف آباد؛ کاری از انتشارات مهر زهرا (س)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰