شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى
مصحح : مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث
ترجمه : عبد العلى صاحبى

- ۶ -


امّا اصول فضيلتهاى اخلاقى [ 4 ]

دانشمندان اتّفاق نظر دارند كه فضايل اخلاقى سه چيز است : حكمت ، پاكدامنى و دلاورى . توضيح مطلب اين است كه دانستى براى آدمى نيرويى عقلانى است ، و نيرويى است كه به وسيله آن خشمناك مى‏شود و به كارهاى خطرناك و مسلط شدن بر ديگران و برترى جويى ، و ظاهر شدن كرامتها ، اقدام مى‏كند و نيرويى دارد كه به وسيله آن شهوت در او ايجاد مى‏شود و غذا مى‏طلبد و براى رسيدن به لذّتهاى جسمانى و حسّى ستيز مى‏كند ، و ضديّت اين نيروها بر تو معلوم شد از اين جهت كه بعضى از آنها چون نيرومند شود به ديگرى زيان مى‏رساند و بسا مى‏شود كه يكى از آنها كار ديگرى را تباه كند . گاهى بر حسب مزاج و عادت و ادب كردن يكى از آن نيروها نيرومند و ديگرى ناتوان مى‏شود . پس نيروى عقلانى نسبت به بدن مانند پادشاه نسبت به شهر است و به همان لحاظ اين قوّه ملكيه ناميده شده است و ابزارى كه در بدن دارد و آن را به كار مى‏گيرد دماغ است ، و نيروى شهوانى نيروى حيوانى ناميده مى‏شود و ابزارى كه در بدن دارد و آن را به كار مى‏گيرد ، كبد مى‏باشد و نيروى خشم ، نيروى درندگى ناميده مى‏شود و ابزارى كه در بدن دارد قلب مى‏باشد .

هر گاه مطالب ياد شده را شناختى بايد بدانى كه فراهم آمدن فضايل اخلاقى ياد شده بر حسب فراهم شدن اين نيروهاست و همين حكم در مورد ضدّ فضايل كه اخلاق پست مى‏باشد جريان دارد .

امّا حكمت اخلاقى از فضايل نيروى عقلانى است به اين دليل كه حكمت اخلاقى ملكه‏اى است كه براى نفس از معتدل بودن حركتش حاصل مى‏شود . بطورى كه از اشتياقش به شناختهاى صحيح كارهايى از آن صادر مى‏شود كه حدّ متوسّط ميان كارهاى زيركانه و احمقانه است . امّا پاك دامنى ، فضيلت نيروى حيوانى است و آن ملكه‏اى است كه از معتدل بودن حركت اين قوّه بر حسب تصرّفات عقل عملى حاصل مى‏شود ، و به وسيله آن كارهايى كه حدّ وسط ميان كارهاى حمود [ 5 ] ( ستوده ) و گناه است انجام مى‏شود . امّا شجاعت ، از فضايل نيروى درندگى است و آن ملكه‏اى است كه از معتدل بودن اين نيروى درندگى بر حسب تصرّف عقل در آنچه برايش تقسيط و تقسيم مى‏كند حاصل مى‏شود كه به وسيله اين قوّه افعالى متوسّط ميان ترس و بى باكى سر مى‏زند .

[ 4 ] بايد بدانى كه شارح ( ره ) . از اين جا تا آخر بحث مربوط به اين موضوع را كه به فضايل اخلاقى تعلق دارد از كتاب طهارة الاعراق ابن مسكويه ( خداى مقامش را بلند گرداند ) گرفته است ، جز اين كه شارح بيشتر در آن تصرّف كرده است تصرّف شارح به صورت خلاصه كردن بيشتر و به صورت افزايش بر مطلب كمتر مى‏باشد لكن اصل مطلب همان است كه ابن مسكويه آورده است . حتى بيشتر اوقات عين عبارت صاحب كتاب را گرفته و خلاصه كرده است به اين معنى كه قسمتى از عبارت را انداخته و به قسمت ديگر كه مطلب را مى‏رسانده بسنده كرده است و اگر مطلب را نمى‏رساند بر طبق اقتضاى مورد در آن تصرّف نموده و تغيير داده است .

[ 60 ]

 

پس هر گاه يكى از اين سه فضيلت به ديگرى نسبت داده شود تا در آدمى به درجه اعتدال برسد ، ملكه چهارمى از آن پديد مى‏آيد كه به منزله تمامى فضايل اخلاقى مى‏باشد . و به وسيله آن افعالى كه حدّ وسط ميان ستم و ستم پذيرى است به وجود مى‏آيد . اين ملكه ،

عدالت ناميده مى‏شود . بعضى از مردم چنين مى‏پندارند كه مقصود از حكمت در اينجا حكمت عملى است كه در مقابل حكمت نظرى قرار داده شده است و تباينى كه ميان آن دو موجود است دانستى و حدّ هر دو را تصوّر كردى . بايد بدانى كه هر يك از اين فضايل چهارگانه شامل چند نوع فضيلت است كه آنها را ياد مى‏كنيم .

امّا فضايلى كه از شاخه‏هاى حكمت است

عبارتند از : 1 صفاى ذهن كه نيروى آمادگى براى نفس است تا رايها را به دست آورد .

2 نيروى فهم است كه عبارت از حسن آمادگى مى‏باشد تا آنچه بر آن وارد مى‏شود از اشياى ديگر جدا كند و چگونگى لزوم آن از مبادى را زيركانه درك كند .

3 نيروى تيزهوشى است كه عبارت از استوارى آن قوّه و زود جايگزين شدن نتايج در نفس مى‏باشد .

4 يادآورى است و آن پايدار ماندن تصوّرات و احكامى است كه عقل و واهمه آنها را به چنگ مى‏آورد .

5 نيروى تعقّل است و آن مطابق بودن كاوش نفس از اشياى مطلوب به اندازه همان اشيا مى‏باشد .

6 آسان فرا گرفتن است كه آن تيز فهمى مى‏باشد و به وسيله آن امور نظرى و فكرى ادراك مى‏شود .

[ 5 ] در شرح نهج البلاغة فصل دوّم كه شارح فضايل نفسانى امير مؤمنان ( ع ) را شرح مى‏دهد بجاى حمود كلمه جمود را به كار برده است .

[ 61 ]

فضايلى كه مندرج در نيروى پاكدامنى است

عبارتند از :

1 آذرم كه عبارت است از اين كه روح ، منحصرا از آوردن كارهاى زشت بترسد و از نكوهش و ناسزاى راست بپرهيزد .

2 دعه مى‏باشد و آن آرامش نفس در وقت جنبيدن شهوتهاست .

3 شكيبايى است و آن مقاومت كردن نفس در برابر خواهش است تا در برابر لذّتهاى زشت مطيع و منقاد نشود .

4 بخشش است و آن عبارت از ميانه روى در گرفتن و دادن است ، بطورى كه مال را در جايى كه سزاوار است به اندازه لازم و به صورتى كه شايسته است ، ببخشايد .

فضيلتهايى جزو شاخه‏هاى اين نيروست كه با خواست خدا بزودى ياد خواهيم كرد .

5 آزادگى و آن فضيلتى است براى نفس كه به وسيله آن مال از راهش به دست مى‏آيد و به مقدارى كه لازم است در راهش داده مى‏شود و به دست آوردن مال از راه نادرست را منع مى‏كند .

6 قناعت است و آن آسان گرفتن در خوردنيها و آشاميدنيها و آرايش كردن مى‏باشد .

7 دماثت : يعنى داشتن اخلاقى سهل و آسان . اين فضيلت عبارت از آن است كه نفس به خوبى در فرمان باشد تا بستايد و بر كارهاى زيبا بشتابد 6 .

8 نظم دادن به كارها و آن حالتى براى نفس مى‏باشد كه آن را به اندازه گيرى كارها به بهترين صورت و مرتّب كردن آن به صورتى كه سزاوار است رهبرى مى‏كند .

9 هدايت : و آن دوست داشتن و محبّت به كامل شدن نفس با رسيدن به بهترين درجه مى‏باشد .

10 مسالمت : و آن سازش نفس است كه از ملكه‏اى حاصل مى‏شود كه در آن اضطرابى وجود ندارد .

11 وقار : و آن عبارت از استوارى نفس در موقع حركت ، براى به دست آوردن مطالب مى‏باشد .

[ 6 ] در كتاب طهارة الاعراق ابن مسكويه عبارت به اين صورت است : امّا امانت آن است كه نفس بخوبى از آنچه نيكوست اطاعت كند و به كار زيبا بشتابد .

[ 62 ]

12 پارسايى : و آن ملازمت كارهاى خوب است چون علاقه به كامل كردن نفس دارد .

فضايلى كه از شاخه‏هاى شجاعت است

عبارتند از : 1 بزرگى نفس : و آن كوچك شمردن ثروت و نيرومندى بر تحمّل كردن بزرگوارى و خوارى است و آماده كردن نفس براى كارهاى بزرگ با اهليّت و قابليت داشتن براى آن مى‏باشد .

2 بزرگ همّتى و آن فضيلتى براى نفس است كه با آن خوشبختى واقعى و ضدّ آن را تحمّل مى‏كند حتّى در برابر سختيهايى كه در وقت مردن و جدايى از نفس وجود دارد و در بر خورد با امور ترسناك ، تاب تحمّل دارد .

3 شجاعت و آن آرامش نفس در جاهاى ترسناك و بيتابى نكردن در برابر آنهاست .

4 بردبارى و آن فضيلتى براى نفس است كه آرامش به دست مى‏آورد و نزاع نمى‏كند و خشم ، او را به آسانى و سرعت تحريك نمى‏نمايد .

5 پايدارى و آن نيرويى است براى نفس كه بدان آرامش به دست مى‏آورد و با آن آرامش ، حركت در هنگام نزاع ، در جنگهايى كه بدان از ناموس و دين دفاع مى‏كند ،

دشوار مى‏شود چون چنين جنگهايى بسيار سخت مى‏باشد .

6 سبك نبودن و آن نفسى است كه آن حركت را دشوار مى‏كند چون ملكه آن آرامش را دارد .

7 شهامت و آقايى و آن حريص بودن بر كارهاى بزرگ است ، چون انتظار خبرهاى زيبا را دارد .

8 تحمّل زحمت كردن ، و آن نيرويى است كه ابزار بدن را با تمرين و خوب عادت دادن در كارهاى نيك به كار ببرد .

فضايلى كه در صفت بخشندگى مندرج است

عبارتند از :

1 بخشش و آن بخشيدن مال به آسانى از سوى نفس است در كارهاى بزرگ و پر فايده به گونه‏اى كه سزاوار مى‏باشد .

2 برگزيدن ديگران بر خويشتن و آن فضيلتى براى نفس است كه به وسيله آن آدمى بعضى از چيزهايى را كه ويژه خود اوست و بدان نياز دارد به كسانى كه استحقاق آن را دارند مى‏بخشد .

3 نجابت و فضيلت و آن شادمانى نفس به انجام كارهاى بزرگ و مسرور شدن نفس به ملازمت اين روش است .

4 مواسات و آن كمك كردن دوستان و افراد مستحق است و شركت دادن آنها در مال و غذا از روى اراده و اختيار مى‏باشد .

5 سماحت و آن بخشيدن بعضى از چيزهايى است كه بخشيدن آن لازم نيست .

فضايلى كه در عدالت مندرج است

عبارتند از :

1 صداقت : و آن دوستى راستينى است كه با آن به تمام لوازم رفاقت توجّه مى‏شود و برگزيدن كارهاى خير كه به وسيله آن دوستى به وجود مى‏آيد .

2 الفت : و آن متحّد شدن رأيها در پيوند با يكديگر است كه در نتيجه آن همكارى در اداره زندگى به وجود مى‏آيد .

3 صلّه رحم : و آن شركت كردن خويشاوندان با يكديگر در كارهاى خير دنيوى است . 4 مكافات : و آن نيكى در برابر نيكى به مانند آن يا بيشتر از آن مى‏باشد .

5 نيكويى در شركت : و آن داد و ستد عادلانه در معاملات است به گونه‏اى كه با همه موافق باشد .

6 خوب قضاوت كردن : و آن كيفر و پاداش دادن بدون منّت و پشيمانى است .

7 آمد و رفت : و آن خواستار شدن دوستى هم سنّ و سالان و صاحبان دانش به وسيله كارهايى است كه اقتضاى دوستى مى‏كند .

8 پرستش : و آن فروتنى ، تعظيم ، و ستايش در برابر خداوند است ، و نيز احترام ،

فرشتگان ، پيامبران ، امامان ، نيكوكاران است كه اولياى خدا مى‏باشند ، و عمل كردن به آنچه دين خواسته است امور ياد شده را كامل مى‏كند . پس از شناخت اين صفات و فضايلى كه مندرج در آنهاست بجاست كه بدانى هر صفتى از آن صفات پسنديده در برابر صفات رذيله واقع شده و دو صفت ناپسند كه دو طرف افراط و تفريط مى‏باشد آن را در ميان گرفته و آن فضيلت در وسط آن دو واقع است .

امّا صفاتى كه در برابر يكديگر قرار گرفته‏اند عبارتند از : نادانى در برابر دانايى ، حرص در برابر پاكدامنى ، ترس در مقابل دلاورى ، ستم در برابر دادگرى ، مقصود از تقابل در اين جا تقابل تضادّ مى‏باشد .

امّا صفات پستى كه در وسط [ 7 ] اين صفات قرار گرفته است عبارتند از : حكمت كه در ميان دو صفت پست قرار گرفته كه يكى نادانى است و آن طرف تفريط حكمت است و منظور از آن در اينجا از كار افتادن نيروى انديشه و دور كردن آن مى‏باشد ، و كودنى ناميده مى‏شود . دوّم سفاهت است و آن طرف افراط حكمت است و مقصود از آن به كار بردن اين نيرو در جايى است كه سزاوار نمى‏باشد و جربزه ناميده مى‏شود .

امّا پاكدامنى [ 8 ] نيز در ميان دو صفت پست قرار گرفته است ، امّا صفت پست تفريط ، خاموش شدن شهوت نام دارد و مقصود از آن آرام شدن نفس از لذّت پسنديده‏اى است كه بدن براى مصالح خويش بدان نيازمند است ، البتّه لذّتهايى كه در دين يا از نظر عقل مجاز شناخته شده است .

امّا صفت پست افراط ، حرص ناميده مى‏شود و مقصود ما از آن فرو رفتن در لذتها و بيرون شدن از آنهاست به مقدارى كه سزاوار و شايسته نمى‏باشد .

امّا شجاعت : صفت پست تفريط در آن ، ترس از چيزى است كه ترسيدن از آن شايسته نيست . و امّا صفت پست افراط بى باكى است و آن اقدام كردن به كارى است كه اقدام بر آن سزاوار نمى‏باشد .

و امّا عدالت : صفت پست تفريطش ، ستم پذيرى است و آن جواب دادن و حاجت [ 9 ] خواستن در جمع كردن مال است براى كسى كه سزاوار نمى‏باشد . امّا صفت پست افراط ،

[ 7 ] صريح عبارت كتاب طهارة الاعراق اين است : « امّا حكمت ، حدّ مبانى سفاهت ، و ابلهى است و منظور از سفاهت در اينجا به كار بردن نيروى انديشه است در چيزى كه سزاوار نيست و آنچنان كه سزاوار نيست ، و آن را اهل فنّ جربزه ناميده‏اند و مقصود از بلاهت تعطيل شدن اين قوه و دور كردن آن است و سزاوار نيست كه مقصود از بلاهت در اينجا كاستى آفرينش باشد بلكه مقصود از كار افتادن نيروى انديشه از روى اراده است كه ما آن را ياد كرديم .

[ 8 ] صريح عبارت طهارة الاعراق چنين است : « امّا پاكدامنى حدّ ميانى دو صفت ناپسند آز و خاموشى شهوت است و مقصود از فرو رفتن در لذّتها و بيرون شدن از آنها آن گونه كه سزاوار است و مقصود از خاموشى شهوت آرامش از حركت است كه آدمى را به طرف لذّت زيبايى كه بدن در مواردى بدان نيازمند است برود و لذت آن است كه شرع و عقل آن را مجاز دانسته باشد » .

[ 9 ] در كتاب ( طهارة الاعراق ) است : « امّا ستم پذيرى همان طلب برابرى و فرصت طلبى در به دست آوردن ثروت است براى كسى كه سزاوار نيست و به گونه‏اى ناشايست . و بدان سبب همواره براى ستمگر اموال فراوانى است چون ظالم از جايى كه لازم نيست به ثروت مى‏رسد و راههاى رسيدن به ثروت بسيار مى‏باشد . امّا ستم پذير ثروت و مالش براستى اندك است چون ثروت را از جايى كه لازم است به دست آورد رها مى‏كند ( تا آخر تحقيق سودمندى كه در آن كتاب است ، طالبان به آنجا مراجعه كنند ) .

[ 65 ]

ستم است و آن رسيدن به مال و ثروت زياد است از جايى كه سزاوار نيست . اين بود جوانب صفات پست و حدّ ميانى آنها صفات پسنديده است ، و چون صفات پستى را كه در ميان اين صفات قرار گرفته شناختى مى‏توانى صفات پستى را كه در ميان انواع رذايل و در برابر آنها قرار گرفته است ، يعنى دو طرف افراط و تفريط از نوع آن فضيلتى را كه حدّ متوسط است بشناسى ، بدين گونه كه حدّ آن فضيلت را در نظر بگيرى و كاستى و فزونى آن را هم از نظر دور ندارى . و دانستى كه حدّ فضيلت همان ميانگينى است كه شايسته است . در نتيجه بايد بدانى كه بيشتر از آن و تجاوز از آن حدّ سزاوار نيست . و آن طرف افراط مى‏باشد و كمتر از آن و ايستادن در پست‏تر از آن شايسته نيست و آن طرف تفريط است .

افراط و تفريط دو صفت پست نسبت به فضيلتى است كه اين صفت ميان آن دو است ، گاهى براى جوانب صفات پست بر حسب لغت نامهايى مى‏يابيم و گاهى نيز نامى نمى‏توانيم بيابيم . اين اشاره‏اى به ريشه‏هايى فضيلت و رذيلت اخلاقى و تعريف آنها بود .

تنبيه : بايد بدانى كه سرچشمه اين دانشها يعنى حكمت نظرى و عملى از دين الهى استفاده مى‏شود چون غرض از بر انگيخته شدن پيامبران بر مردم ، راهنمائى آنان به راه درست و برتر در به دست آوردن دانشها و كارهاست ، و چون راه روشن اعمال منحصر به همين اقسام است لازم است كه هدف بر انگيخته شدن فرستادگان خداشناساندن سرچشمه‏هاى اين علوم و نيز شناساندن كمالات مربوط به آن باشد و بطور كلّى آنچه انسان را بدان مى‏رساند ، و منظم كردن اين اوامر و نواهى در قوانين كلى كه به شخص خاصى اختصاص نداشته باشد چون اگر چنين باشد با از ميان رفتن شخص خاص قانون هم از بين مى‏رود در حالى كه مقصود آن است كه آن ارشاد پايدار باشد ، و بر باقى مردم آموختن آن قوانين به صورت شخصى و رويدادهاى جزئى واجب است .

همچنين سر چشمه‏هاى علوم نظرى از باب آگاهى دادن از صاحبان شريعت استفاده شده است ، اگر چه كامل شدن آن از باب حجّت بودن به وسيله نيروى عقلانى مى‏باشد پس محقّقا كمالات انسانى منحصر به اين دو درجه يعنى كمال عقلى و عملى مى‏باشد و قرآن كريم گوياى آن است . خداوند متعال به عنوان حكايت از خليل خود حضرت ابراهيم ( ع ) فرموده است : رَبِّ هَبْ لى حُكْماً وَ الحقنى با الصالحين 10 منظور از حكم ، كامل كردن قوّه نظرى ، و از ملحق شدن به صالحان كامل كردن قوّه عملى است . و ذات حق خطاب به حضرت موسى ( ع ) فرمود : فاستمع لما يوحى انّنى انا اللَّه لا اله الاّ انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى [ 11 ] پس يكتا پرستى مرحله كمال يافتن قوه نظرى ، و پرستش مرحله كمال قوّه عملى است . و نيز خداوند به عنوان حكايت از حضرت عيسى ( ع ) فرموده است : انى عبد اللَّه آتانى الكتاب و جعلنى نبيّا [ 12 ] .

پروردگارا به من حكمى ببخش و مرا به صالحان ملحق فرما شعرا ( 26 ) آيه 83 .

[ 66 ]

 

پس اقرار كردن به كمال بندگى خدا مستلزم اين است كه قوه نظرى در شناخت خدا به كمال رسيده باشد و پس از آن فرموده است : و اوصانى بالصلوة و الزكوة ما دمت حيّا [ 13 ] ، كه اشاره به كامل شدن قوه عملى است .

و خطاب به حضرت محمد ( ص ) فرموده است : فاعلم انّه لا اله الا اللَّه [ 14 ] ، كه اشاره به كامل شدن قوه نظرى مى‏باشد . و پس از آن فرموده است : و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات [ 15 ] كه اشاره به كامل شدن قوه عملى است . پس زبان وحى با زبان حكمت مطابقت دارد بر اين كه كمال آدمى منحصر به علم و عمل مى‏باشد و توفيق از خداست .

[ 11 ] آنچه وحى مى‏شود گوش كن ، همانا من معبود به حق هستم و معبودى جز من نيست ، مرا بپرست و براى ياد من نماز بپاى دار . طه ( 20 ) آيه 14 .

[ 12 ] من بنده خدايم و به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است . مريم ( 19 ) آيه 30 .

[ 13 ] مرا به نماز خواندن و پرداخت زكات تا زنده‏ام سفارش كرده است . مريم ( 19 ) آيه 31 .

[ 14 ] بدان كه جز خدا معبود به حقى نيست . محمّد ( 47 ) آيه 19 .

[ 15 ] براى گناهت و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه . محمّد ( 47 ) آيه 19 .