تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد سوم

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۷ -


9 - امام محمد بن على عليه السلام پيشواى نهم اسلام  
ولادت : 10 رجب سال 195 هجرى
شهادت : آخر ذى القعده سال 220 هجرى
مدت عمر شريفش : 25 سال
نحوه شهادت : مسموميت با انگور بوسيله همسرش ام فضل
امام محمد بن على عليه السلام ملقب به : ((التقى )) و ((الجواد)) نهمين پيشواى معصوم و منصوص اسلام است . آن حضرت به هنگام شهادت پدر بزرگوارش در ((مدينه )) بود. در سال 220 هجرى توسط خليفه وقت عباسى ((معتصم )) به بغداد احضار شد. و در همان سال بود كه به دستور خليفه مسموم و شهيد گرديد.
امام محمد بن على در مدت امامت و عمر كوتاه خود، در تنوير افكار و دفاع از مبانى اسلام در برابر توطئه هاى تبليغاتى خلافت عباسى سخت كوشيد و همه نقشه هاى خلفاى عباسى معاصر خود را نقش بر آب كرد. مناضرات و مباحثات مشهور و معروف آن حضرت با علما و فقها دربار خلافت ، مبين اين حقيقت است .
آن حضرت على رغم جو پليسى شديد خلافت عباسى كه تمامى حركات و روابط امام را زير نظر داشت ، در اقامه اصل امر به معروف و نهى از منكر مبنى بر ادامه روابط تشكيلاتى بين خود و كادرهاى شيعه فعال بود:
كارگرى در خانه حضرت جواد عليه السلام بود، پسر او حكايت مى كرد: نيمه شب كه مى شد، شخصيتى از سوى امام به خانه ما مى آمد و پيام هاى حضرتش را به پدرم مى رسانيد... (102)
اين نمونه اى است از روابط امام جواد عليه السلام در ستيز با خلافت غصب و رژيم تبهكار عباسيان به همين دليل بود كه حضرتش در جوانى مسموم و شهيد شد.
10 - امام على بن محمد عليه السلام پيشواى دهم اسلام  
ولادت : 15 ذى الحجه سال 212 هجرى
شهادت : سوم رجب سال 254 هجرى
مدت عمر شريفش : 41 سال
نحوه شهادت : مسموميت بوسيله برادر المعتزبالله
امام على بن محمد عليه السلام ملقب به : النقى ، الهادى ، النجبيب ، المرتضى ، العالم ، الفقيه ، الناصح ، الامين ، الموتمن ، الطيب و المتوكل و مكنى به : ابوالحسن دهمين پيشواى اسلام است .
آن حضرت در رجب سال 214 هجرى در مدينه متولد شد. شش سال داشت كه پدر بزرگوارش شهيد شد. امام هادى عليه السلام در دفاع از اسلام نبوى - علوى و تبرئه اين دين حنيف از زندان اتهام خلافت سياه عباسيان همچون آباء و اجداد بزرگوارش مى كوشيد. در منابع عامه اين جهاد عقيدتى به روشنى ترسيم شده است . ابن حجر عسقلانى مى نويسد:
على بن محمد على الهادى در جواب پرسش ها بديهه گو و حاضر جواب بود... بر همه علوم چابك سوار بود.
مسعودى مى نويسد:
حضرت جواد آهنگ سفر از مدينه به عراق نمود و حضرت هادى در كنار پدر بود. پدر به وى گفت : از عراق چه مى خواهى كه برايت به ارمغان آورم ؟
حضرت هادى گفت : شمشيرى به مانند شعله .
مسعودى مى خواهد نشان دهد كه در اين خاندان قلم و زبان و شمشير هميشه همراه بوده است . يعنى مبارزه در دو جبهه عقيدتى و نظامى در دفاع از حقيقت اسلام و تبرئه آن از اتهامات و تحريفات خلافت غاصب و اقامه امر به معروف و نهى از منكر به عنوان محور مبارزه ائمه معصومين (سلام الله عليها). (103)
11 - امام حسن بن على العسكرى عليه السلام پيشواى يازدهم اسلام  
ولادت : 8 ربيع الثانى سال 232 هجرى
شهادت : 8 ربيع الاول سال 260 هجرى
مدت عمر شريفش : 29 سال
نحوه شهادت : مسموميت بوسيله معتمد عباسى
امام حسن بن على عليه السلام ملقب به : العسكرى و مكنى به ابومحمد يازدهمين پيشواى معصوم و منصوص اسلام . آن حضرت در ربيع الثانى سال 231 هجرى در مدينه متولد شد و در ربيع الاول سال 260 هجرى در سامرا مسموم و شهيد گرديد. عمر كوتاه و مدت امامت آن امام در پيچيده ترين مرحله تاريخ امامت و سيه ترين دوره خلافت غصب سپرى شد. رژيم عباسيان حساسيت خاصى در مورد امام عسكرى از خود نشان مى داد؛ چرا كه طبق احاديث نبوى و بشارتهاى ائمه معصومين ، ((مهدى موعود)) فرزند امام عسكرى بود. محاصره پليسى - نظامى ان امام مبين اين واقعيت است . لقب ((العسكرى )) يادگار محاصره نظامى و اقامت اجبارى امام حسن بن على عليه السلام در اردوگاه نظامى خلافت عباسى در ((سامرا)) مى باشد.
با اين همه ، امام عليه السلام در انجام رسالتى كه داشت ، فعال بود و با كادرهاى شيعه به طرق مختلف و بسيار سرى در تماس بود، و به مسافرتهاى شبانه و سريع و سخت سرى اقدام مى كرد. آن حضرت تدابير شگفتى در انتقال پيامهاى خود به نمايندگانش اعمال مى كرد. اين ارتباطات آنچنان دقيق و حساب شده بود كه در برابر چشم جاسوسان و نيروهاى نظامى خلافت و حتى در داخل زندان صورت مى گرفت . اقدامات شرم آور و جنون آميز پس از شهادت آن امام ، مبين نقش ‍ حساس و موقعيت خطير يازدهمين پيشواى اسلام مى باشد.
12 - حجه بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه پيشواى دوازدهم اسلام 
غيبت صغرى و نواب اربعه  
ولادت دوازدهمين و آخرين پيشواى اسلام عجل الله تعالى فرجه الشريف در نيمه شعبان سال 255 هجرى است . آن حضرت بنا به اراده خداوند متعال در استتار قرار گرفت تا دشمن از دسترسى به آن وجود ذيجود ناتوان باشد. چرا كه : آن امام معصوم حجت غائى و نهانى و عام و تام خداوند بر انسان و زمان و تحقق بخشنده آمال و آرزوهاى انسان و سنن خداوند است .
استتار آن امام (سلام الله عليه ) در دو مرحله صورت گرفته : مرحله نخست از لحظه ولادت تا سال 329 قمرى كه غيبت صغرى ناميده مى شود. و استتار بلند مدت كه از سال 329 قمرى آغاز و تاكنون ادامه دارد و هر گاه خداوند بخواهد، به پايان خود خواهد رسيد و چشم خسته و دل شكسته جهانيان به جمال آن حضرت روشن و بهره مند خواهد شد. اين مرحله از غيبت به ((غيبت كبرى )) معروف است .
رابطه امام عصر (عج ) در دوره غيبت صغرى با مسلمانان توسط نايبان چهار گانه صورت مى گرفت كه به نواب اربعه مشهوراند.
1 - عثمان بن سعيد العمرى الاسدى كه نماينده امام هادى و امام حسن عسكرى نيز بود. وى يكى از كادرهاى برجسته شيعه اماميه بود كه در دوره حيات و امامت امام حسن عسكرى رابط بين امام عليه السلام و نمايندگان آن حضرت در مناطق مختلف بود و كليه پيامها را جاسازى نموده و به عنوان يك فروشنده روغن (سمان ) خدمت حضرت عسكرى مى رسيد و تحويل مى داد و جواب دريافت نموده ، به همان صورت از خانه امام عليه السلام خارج مى شد. وى همين رابطه را با امام دهم حضرت هادى نيز داشته است ، لذا مورد توجه و اعتماد كامل و شامل خاندان امامت بود. از همين روى نايب خاص حضرت بقيه الله الاعظم (سلام الله عليه ) گرديد و خدمت آن حضرت شرفياب مى شد و دستورات لازم را دريافت مى داشت و به شيعيان مى رساند.
2 - ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد العمرى الاسدى ، وى فرزند نايب خاص اول امام عصر بود كه به دليل اعتماد كامل و شناخت امام عليه السلام از او پس از مرگ پدرش ، نايب امام عليه السلام گرديد. نيابت او با صدور توقيع خاصى بود كه از ناحيه مقدسه حضرت صادر شد و در آن ، مرگ پدرش تسليت گفته شده بود:
(( انا لله و انا اليه راجعون ؛ تسليما لامره و رضا بقضائه و بفضله عاش ‍ ابوك سعيدا و مات حميدا، فرحمه الله و الحقه باوليائه ... ))
محمد بن عثمان دستورات و تعاليمى را كه از پدرش و او از امام دهم و يازدهم و حضرت بقيه الله (عج ) فرا گرفته بود و خودش نيز از محضر امام عصر عليه السلام آموخته و گرفته بود، در مجموعه كتبى ضبط كرده بود. اين آثار در اختيار نايب سوم قرار گرفت .
3 - حسين بن روح النوبختى . پس از درگذشت نايب دوم ، به اشاره حضرت بقيه الله ، حسين بن روح به نيابت امام عليه السلام برگزيده شد. گويا حسين بن روح از قبل نيز مورد توجه ناحيه مقدسه و نايبان آن حضرت بود.
گفته مى شود كه حسين بن روح وكيل شخصى محم بن عثمان بوده است . به دليل درگيريهاى قومى - نژادى و فرقه اى دستگاه خلافت عباسى پس از سقوط خاندان ايرانى بنو فرات از وزارت در خلافت عباسى و روى كار آمدن جناح سنى و وزارت حامد بن عباسى ((حسين بن روح )) در سال 312 دستگير شد و تا سا317 قمرى زندانى بود. در دوران زندان ، مسئوليتهاى علمى خود را به دوست و همفكرش ‍ ((محمد بن على شلمغانى )) (: ابن ابى العزافر) سپرد. هنوز در زندان بود كه خبر انحراف عقيدتى وى را شنيد. با صدور نامه اى در لعن او، كليه مسئوليتها را از وى پس گرفت . اندكى بعد از زندان آزاد شد و مورد توجه و احترام دستگاه خلافت قرار گرفت . خليفه وقت عباسى تمايل داشت تا با حسين بن روح در تماس باشد. خليفه هدايائى براى او فرستاد. حسين بن روح پس از 21 سال نيابت امام عصر در شعبان 326 ق در گذشت .
4 - ابوالحسن على بن محمد السميرى ، در شعبان سال 326 به اشاره امام عصر (عج ) على بن محمد السميرى به نيابت امام عليه السلام منصوب شد. نيابت او به مدت سه سال (از شعبان 326 - تا شعبان 329 ق ) طول كشيد. اندكى قبل از درگذشت نايب چهارم ، از ناحيه مباركه توقيعى به اين شرح صادر شد:
(( بسم الله الرحمن الرحيم
يا على بن محمد السميرى ! اعظم الله اجر اخوانك فيك ، فانك ميت ما بينك و بين ستة ايام . فاجمع امرك و لاتوص الى احد، فيقوم مقامك بعد وفاتك . فقد وقعت الغيبة التامة ، فلاظهور الا بعد اذن الله (تعالى ذكره ) و ذالك بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا، و سياتى من شيعتى من يدعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصيحة ، فهو كذاب مفترى . ))
از اين توقيع مبارك نسخه بردارى شد و شش روز بعد نايب چهارم ولى عصر در گذشت . و غيبت كبرى آغاز شد و نايب خاصى ديگر در كار نبوده و نيست .
غيبت كبرى و ظهور  
مسئله ولادت ، غيبت و ظهور حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه از مسلمات اسلام است كه قرآن و سنت نبوى و علوى بر حقيقت و حتميت آن تصريح و تاءكيد فراوان نموده اند و در عين حال شبهات و شكوكى را در پاره اى مسائل و برخى موارد برانگيخته كه نقشه و دست دشمن در انگيزش آنها دخالت مستقيم و غير مستقيم داشته و دارد. در اين زمينه كتب بسيارى در طول تاريخ غيبت نوشته شده كه از چند هزار جلد تجاوز مى كند.
در منابع عامه بر وجود ((مهدى موعود و منجى انسان )) تاءكيد شده است و رواياتى مفصل و متواتر از قول پيامبر اكرم اسلام نقل كرده اند كه در كتب روائى - تفسيرى اهل سنت ثبت است . مسئله طول عمر آن حضرت بيش از ديگر مسائل مطرح شده و امكان آن با نگاه مادى و عادى ، محال به نظر رسيده است .
متاءسفانه به همان اندازه كه نقد اين مسئله ناشيانه و ماده گرايانه است ، پاسخهائى هم كه تاكنون داده شده ، چندان قانع كننده نبوده است . حال آنكه اين مسئله اعتقادى است و به مبانى عقيدتى هر فرد نسبت به خداوند و قدرت او بر مى گردد.
اراده خداوند بر اين تعلق گرفته تا آخرين حجت خود را براى تحقق اهدافش تا روزى كه صلاح مى داند و شرايط جهانى مساعد شود، زنده و سالم و پنهان نگه دارد.
براى خداوند زمان و مكان معنى ندارد. اين ما هستيم كه چون مادى و فانى مى باشيم ، در قالب زمان و مكان سير مى كنيم . لذا براى خداوند ميليونها سال در حكم يك ((آن )) و ((لحظه )) است .
بدون شك اصل موضوع كه وجود و حيات و حضور و استتار حضرت ((بقية الله الاعظم )) باشد، به اراده خداوند مربوط است و از حيطه عقل و علم و اختيار انسان خارج است . و شبيه است به :(( يسئلوك عن الروح ، قل الروح من امر ربى . )) بنابراين چون و چرا در اصل موضوع احمقانه و فضولى است . از همين قبيل است مسئله تعيين جا و مكان براى آن حضرت كه عده اى مقدس مآب قالبى انديش ، وجود آن حضرت را در ((جزيره خضراء)) و اخيرا ر ((مثلث برمودا)) ساكن مى دانند!!
و اين چيزى نيست جز يك تحريف و تحقير و به بازى گرفتن عقايد حقه اسلامى . اين موجودات داستان هايى سرهم بندى كرده اند و به اصطلاح براى توجيه ((موضوع )) چنين افسانه اى را ساخته اند و نمى دانند كه چه خيانتى به آن حضرت كرده اند. تعيين جا و مكان اقامت براى آن حضرت ، در حكم تعيين زمان و وقت ظهور است كه لعنت خدا و رسول و ائمه و مؤ منين بر ((وقاتون )) باد و نيز بر ياوه گويانى كه جا و مكان براى آن حضرت تعيين مى كنند!! سازندگان اين اقاويل و اساطير حتما قاعده اى در فقه شان يافته اند و بافته اند كه براى اثبات يا دفاع از يك ((حقيقت ))، دروغ و افسانه سازى جايز است !! و نمى دانند حقيقتى كه با دروغ و افسانه سازى اثبات شود، دروغ و افسانه است . و شگفت آنكه عناصرى با امام زمان ملاقات مى كنند كه با راه و رسم و مذهب و مكتب آن حضرت بيگانه اند.
اخيرا فردى شايع كرده بود كه در ((لندن )) و كنار رودخانه ((تايمز)) حضرت را ملاقات كرده و مبلغ هنگفتى ليره استرلينگ جهت خريدن يك دستگاه ماشين تايپ و چاپ دريافت نموده است !!
همين فرد قبلا نيز مدعى بود كه جن زده اى را شفا داده و آن فرد به وى گفته كه امام زمان در سمت راست تو ايستاده بود و آن جن هم در سمت چپ تو!! تامبرده اين اساطير را براى عموم تعريف مى كرد. البته با قيافه اى حق بجانب و كاملا جدى و فريبنده عوام .
براستى منظور از اين بازيها؟ قطعا تحريف و تحقير عقايد و ارزشهاى اعتقادى و سرنوشت ساز اسلام و عوام فريبى و خالى كردن جيب عوام فريب خورده .
در غير صورت ، سرهم كردن اين مطالب چه نقش عقيدتى و ريشه اى در باور اعتقادى مسلمانان (شيعيان ) دارد؟
تلقى نادرست از حقيقت امامت  
مبناى چنين جريان فريبكارى در تاريخ هزار و اندى ساله ، به مبادى تصور و بلقى از هويت و حقيقت امامان عليهم السلام عموما و حضرت بقية الله الاعظم (اروحنا فداه ) خصوصا، برمى گردد. اگر باور كنيم كه در ميان اين جمع كثير (سلفا و خلفا) افرادى متقى و سالم بوده و بر اساس ‍ باورهاى مذهبى خود از اصل موضوع ، چنين مطالبى را شايع مى ساخته اند، تقوى و سلامت آنان مستلزم نقل ميراثهاى ذهنى آنان نمى باشد.
و شگفت تر از اين جريان ، آن دسته از به اصطلاح روشنفكر نمايان مقلد و مجله خوانى هستند كه مى خواهند مسئله را به اصطلاح اثبات علمى كنند و امام زمان را در لوله هاى آزمايشگاه و يا زير نظر فلان تئورى و نظريه علمى بهمان پزشك و... ثابت نمايند!! در سالهاى اخير برخى از متوليان نوگرا!! در بدر به دنبال نشريات و مجله ها و ترجمه ها بودند تا آگهى تبليغى فلان آكادمى را بيابند كه راجع به طول عمر!! چه نوشته و نفهميده و نجويده بلغور كنند كه : بله ! ما هم زبان علم حرف مى زنيم و چه خدمتى بهتر از اين به آقا امام زمان ... آن وقت به راحتى راحه الحلقوم سهم مبارك را مى بلعيدند و هنوز هم مى بلعند. آثار مشعشع اين حضرات كه شب مى نشستند و رونويسى مى كردند و صبح تحويل خلق الله مى دادند، بيادگار مانده است و گويا ديگر خريدار ندارد. هدف اين جماعت علاوه بر خود نمائى هاى جاهلانه كه ريشه در عمق عقده هاى مزمن و موروثى شان دارد، سر كيسه كردن عوام كالانعام بوده و مى باشد.
هر دو دسته غافل هستند كه بايد به مردم اعتلاى اعتقادى بخشيد وسطح باور، آگاهى و ايمان و يقين شان را بالا برد.
ابتدا اسلام و امامت و امام را در معناى عقيدتى - اجتماعى آن به مردم شناساند و تلقى هاى غلط و باورهاى نادرست را كه ميراث فرقه ها و غلاه و خرافه هاى ساخت دستگاه تبليغاتى خلافت است ، از اذهان عامه مردم پاك كرد و سپس در راستاى عقايد حقه اسلامى ، ضرورت حياتى و زير بنائى وجود آخرين حجت خداوند را يادآور شد.
وقتى بينش ها رو به گسترش نهاد و جهان بينى انسان مسلمان عرصه اى وسيع يافت ، پرتو وجود امام عصر ازوار ابرهاى غيبت ، حضور و حيات خويش را اثبات خواهد كرد.
وچنين دريافتى در پرتو تبيين فلسفه سياسى اسلام نهفته است .
فلسفه اى مبتنى بر ((انسان )) آگاه و آزاد و عادل و ((جامعه )) اى آكنده از ارزشهاى انسانى و اخلاقى و سرشار از آزادى و آگاهى و عدالت اجتماعى و لبريز از رفاه و امنيت اقتصادى
طبعا ((رهبرى )) چنين جامعه اى با تجربه تاريخى - سياسى اى كه ((انسان )) در تاريخ حيات خويش از عصر توحش تا تمدن دارد، با فردى هر چند صالح از همين تبار مقدور نيست . بنابراين تحقق چنين جامعه اى اگر اسان باشد، ادامه و بقا آن قطعا بايد بدست ((امام معصوم )) باشد، چرا كه تجربه اى تاريخى انسان نشان مى دهد كه انقلابهاى مردمى تا مرز پيروزى پيش رفته اند، و اين وجود رهبرى ناصالح و غير معصوم بوده است كه فاتحانه همه آرمانها و ايمانها را خوانده و خود ((ديو))ى بانقاب ((فرشته )) بوده و دژخيمى در سيماى قديس . بنابراين اصل ((عصمت )) در رهبرى ايده آل و جامعه ايده آل يك ضرورت عقيدتى مى شود و ديگر نيازى به استدلالهاى كلامى و ادله ذهنى نيست ، چرا كه عينيت با تمام وجود خود را نمايانده و اسلام و امامت تفسير و تبيين راستين مجدد خويش را يافته است .
رهنمودهاى بنيادى  
در راستاى تبيين چنين فاجعه اى تلخ تاريخى و نشان دادن عملكرد رهبرى ناصالح قيامها، پيشواى معصوم ششم اسلام عليه السلام رهنمود تاريخى ذيل را صادر كرده است :
(( ما خرج و لا يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او نيعش حقا الا اصطلمه البليه و كان قيامه زياده فى مكروهنا و سيعتنا )) (104)
اين رهنمود مبين سنن و قانونمنديهاى حاكم بر يك قيام است كه مبتنى بر ايدئولوژى و رهبرى صالح مى باشد. بديهى است تخطى از اين دو اصل اساسى و زيربنائى ، نتيجه اش همان فاجعه تلخى است كه در كلام امام صادق عليه السلام آمده است .
شرط تحقق چنان جامعه اى ايده آل و جهانى و عام كه نجات و سعادت مطلق انسان را شامل شود، به تحقق شرايط تام و تمام تكامل انسان بستگى دارد. و مى دانيم كه هنوز ((انسان معاصر)) به لحاظ علم و عقل ، دوران جنينى خود را مى گذراند و تازه چشم و گوش باز كرده است . پس راهى دور و دراز در پيش دارد. مساعدت جو جهانى نيز شرط ديگرى است . و مى دانيم كه هنوز قدرتهاى مسلط و مقتدر و مسلح جهانى بر جغرافياى انسانس - سياسى - اقتصادى جهان سيطره تام دارند.
و از طرفى هنوز ايدئولوژى ها و فلسفه هاى سياسى - انسانى - اقتصادى و اجتماعى بسيارى وجود دارند كه بايد عملا خود را نشان دهند و مردم آنها را بيازمايند.
به اين رهنمودهاى بنيادى و اساسى توجه كنيد:
1 - آگاهى كامل بشرى :  
(( اذا قام قائمنا وضع الله يده على رووس العباد، فجمع بها عقولهم وكملت به احلامهم . )) (105)
2 - مساعدت شرايط سياسى - نظامى جهانى :  
(( .. فله نور يرى به الاشيا من بعيد كما يرى من قريب و يسمع من بعيد كما يسمع من قريب ، و انه يسيح فى الدنيا كلها على السحاب مره و على الريح اخرى ، و تطوى له الارض مره فيدفع البلايا عن العباد و البلاد شرقا و غربا (106) ))
3 - اقتدار سياسى - اجتماعى كليه ايدئولوژيهاى بشرى :  
(( ما يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس الا و قد ولوا على الناس حتى لا يقول قائل : انا لو ولينا، ثم يقوم القائم بالحق و العدل )) (107)
((لكل انس دولة يرقبونها، و دو لتنافى آخر الدهر تظهر.)) (108)
((لا يخرج القائم حتى يخرج قبله اثنا عشر من بنى هاشم كلهم يدعوا الى نفسه .(109) ))
مشخصه هاى اسلام امامت در قيام قائم آل محمد (عج ):  
1. احياء اسلام :  
(1) (( ... اما ان قائمنا اذا قام كسره و سوى قبلته .))
(2) ((يهدم ما قبله كما صنع رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و يستانف الاسلام جديدا.(110) ))
3) آنك (3) ((... آنك كه قائم ما قيام كند، اسلام رايج و سنتى را در هم شكند و قبله گاه و جهت گيرى آن را راست گرداند.
(2) ((باورهاى مذهبى قبل از خود را نابود سازد، آنگونه كه پيامبر كرد و اسلام را نو و تازه از سرگيرد.))
(( ... و تخرج له الارض افاليذ كبدها، و تلقى اليه سلما مقاليدها، فيرريكم كيف عدل السيرة ، و يحيى ميت الكتاب و السنة . (111) ))
... ثروت درونى خويش را بر او عرضه مى كند، پس نشانتان خواهد داد كه چگونه به عدالت بايد رفتار كرد، و چگونه قرآن و سنت مرده و مندرس را زنده خواهد كرد.
2. ايدئولوژى ، آزادى ، آگاهى ، دليل و منطق و عدالت مطلق اجتماعى و نتايج آن  :
(( ... يملو الارض قسطا و عدلا و نوراا و برهانا، يدين له عرض البلاد و طولها، لايبقى كافر الا آمن به و لا طالع الا صلح ، و تصطلح فى ملكه السباع ، و تخرج الارض نبتها، و تنزل السماء بركتها، و تظهر له الكنوز، يملك ما بين الخافقين اربعين عاما، فطوبى ، لمن ادرك ايامه و سمع كلامه . (112)))
... زمين را پر از عدل و قسط و نور منطق كند، تمامى سرزمين ها به دين او بگروند، كافرى نباشد مگر كه به او ايمان آورد و فاسدى نباشد مگر كه اصلاح گردد، در قلمرو او حتى درندگان خوى آدمى گيرند، زمين سرسبز و خرم شود و آسمان بركاتش را فرو ريزد و ثروتهاى زمين برايش ‍ آشكار شود، خوشا به حال كسى كه عصرش را درك كند و كلام جان بخشش را بشنود.
(( فانه اذا قام قائم العدل ، وسع عدله البر و الفاجر. (113)))
((... هرگاه كه بر پاى دارنده عدل قيام كند، گستره عدالتش افراد پاك و ناپاك را فراگيرد.))
3 - اسلام منهاى تزوير؛ محو ((ولايت ها))ى دروغين و فاسد:  
(( لو قد قام قائمنا بدا بالذين ينتحلون حبنا، فيضرب اعناقهم . )) (114)
((آنك كه قائم ما قيام كند، از كسانى كه مدعى ولايت و دوستى ما هستند، شروع مى كند و گردنهاشان را مى زند)).
4 - تسويه حساب تاريخى با فقهاء و علماء نابكار و فاسد:  
(( ... و يسير الى الكوفة فيخرج منها ستة عشر الفا من البترية شاكين فى السلاح ، قراء القرآن ، فقهاء فى الدين ، قد قرحوا جباههم و سمروا ساماتهم و عمهم النفاق ، و كلهم يقولون . يابن فاطمة ! ارجع ، لاحاجة لنا فيك ، فيضع السيف فيهم على ظهر النجف عشية الاثنين من العصر الى العشاء، فيقتلهم اسرع من جزر جزور، فلا يفوت منهم رجل ، و لا يصاب من اصحابه احد، دماوهم قربان الى الله ... ))
مدعيان مهدويت پس از غيبت و قبل از غيبت  
آنچه در اين جا آورده مى شود، نقل شده از مرحوم عماد زاده مورخ پر شهرت كشور ما است كه از عصر محضر استاد بزرگوارم حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى زعيم عاليقدر و مرجع بزرگ جهان تشيع خواسته تا مدعيان مهدويت را جهت ايشان ارائه نمايند بدين وسيله گفته و نوشتار وى به اسناد صحيح متكى مى باشند. اينك اسامى افرادى را كه حضرت آيه الله العضمى مرعشى نجفى مرقوم نموده اند ما با استناد به كتاب زندگانى ولى عصر نقل مى كنيم :
1 - ابو اسحاق ابو عبيده ثقفى كه بنام خونخواهى امام حسين عليه السلام به كمك ابراهيم بن مالك اشتر قيام نمود و محمد حنيفه را كه چهارمين فرزند حضرت على عليه السلام بود (متولد سال 16 ه و در گذشت سال 81 ه ) از قبه زمزم كه محبس ابن زهير بوده نجات داد، و پس از او مدعى مهدويت شد و محمد حنيفه را امام مى دانست چندين مسلك پس از درگذشت محمد حنيفه پديدار گشت تا بالينجه در سال (67) مختار ابن ابو عبيده ثقفى بدست زبير كشته شد. شهرستانى او را كيسانى مذهب كفته و پس از آن زبيرى و سپس شيعه گرديد.
2 - سربازان كيخسرو. بنقل از فردوسى كه مى گويد: پس از آنكه كيخسرو جهان را از دشمن پاك كرد، به عبارت روى آورد و از خداوند درخواست كرد او را از زمين برگيرد آنگاه جهان را به لهراسب داد و خود با افسران ارشد بجانب كوه روان شد پيروانش او را زنده مى دانند كه روزى قيام كند و طهور نمايد. آنگاه فردوسى گويد:

خردمند از كار خندان شود
كه زنده كسى پيش يزدان رود
3 - پيروان محمد حنيفه كه از ميان آنان دين مزدكيه - حارثيه - هاشميه - خرميه و كيسانيه پيدا شده و بخرافاتى معتقدند كه در مروج الذهب و ابن خلكان و ملل داستان آنها آمده است .
4 - ابوالحسن زيد بن على بن الحسين عليه السلام كه از بزرگان حكما بود. خلفاى اموى را برحق نمى دانست لذا بر خلاف آنها قيام نمود و بطرف كوفه روان گرديد. چهار هزار تن گرد او جمع شدند. با حاكم عراق كه در آن هنگام يوسف بن عمر بود بجنگ برخاست . زيد را شهيد كردند و بدنش را دفن نمودند. هشام دستور داد تا جسد مقدس زيد را بيرون آورده ، برهنه مصلوب سازند و چنين كردند. پس از آنكه هشام مرد، وليد بن عبدالملك دستور داد تا جسد زيد را كه سالها بردار مانده بود آتش ‍ زدند و خاكسترش را به باد دادند و اين واقعه را در سال (121 هجرى ) و بعضى در سال (122 هجرى ) گفته اند. پيروان زيد شهيد گرد يحيى بن زيد را گرفتند و يحيى در خراسان قيام كرد و در جوزجان كشته شد. هم اكنون مزار شريف يحيى بن زيد در شهر گنبدكاووس قرار دارد كه مورد احترام قاطبه مردم آن سامان اعم از شيعه و سنى مى باشد. پس از شهادت يحيى بن زيد، پيروانش بفرق گوناگون تقسيم شدند كه از آن جمله اند: رافضيه كه فرقه زيد يه مشهورترين آنها هستند و قائل به مهدويت او شده و منتظر ظهور زيد مى باشند. (115)
5 - ابوالعباس سفاح پس از درگذشت محمد حنيفه با ابوهاشم در سال (98 ملاقات كرد و چون هاشم فرزندى نداشت ، گفت امر خلافت با محمد بن عباس است و پس از او به پسرش ابراهيم وصيت نمود، او مردى شجاع و دلير بوده و مردم با او در كوفه به سال (104) بيعت كردند و او را به مسجد آوردند و خطبه بنام او خواندند و با او نماز گزاردند و او را به مهدويت ستودند (116)
6 - ابو مسلم امين آل محمد معروف به ابومسلم خراسانى كه از مردان شجاع و دلير و كاردان بوده و منشااش كوفه بود. چون داعيان عباسى او را درسال (127) ديدند، پسنديدند. ابوالعباس او را به بزرگى ياد كرده بود. مسلم خود دعوى مهدويت نمود و تابعين او را سياه جامه مى گفتند. او در جنگ با سفاح در سال (137 ه ) كشته شد و تاريخ مفصل او را اكثر مورخين در نقل خلافت امويان و عباسيان آورده اند (117)
7 - ابن مقنع نقابدار خراسان هشام بن حكيم پدرش از مردم بلخ بود و چون مقنعه اى از زربفت بر روى منحوس خود مى انداخت وى را مقنع مى گفتند او را از يك چشم نابينا بود. در تمام علوم غربيه از شعبده نيرنگجات - طلسمات و كيميا مهارت كامل داشت . در سال (140) وزارت عبدالجبار امير خراسان را گرفت و بعد در مرو بساط پيامبرى بگسترد و تا سال (163) چهارده سال بعيش و عشرت پرداخت و داعيان او به اطراف او را تبليغ مى نمودند. آخر الامر خود را در تنور پر از آتش چنان سوزانيد كه اثرى از وى نماند و پيروانش او را زنده مى دانند و گويند به آسمان عروج كرده و روزى ظهور مى نمايد (118)
8 - ابو محمد عبدالله مهدى در آفريقا كه با يهود سازش داشت و در بدايت امر زاهد و پرهيزگار بود. اين مهدى معاصر با مكتفى عباسى بود. وى جنگهاى بسيار كرد و در سال (280) داعيان خود را بمغرب فرستاد. و چون به يمن رفت ، دعوى مهدويت نمود و لقب القائم بخود گرفت و سكه حجه الله زد. در سال (297) در روز جمعه خود را بنام مهدى خواند و لقب اميرالمومنين بر خويش نهاد. در سال (244 ه ) در گذشت . اين مهدى در آفرقا كارش بالا گرفت و پيروانش بسيار گشتند. (119)
9- حاكم بامرالله كه در سال (386) به خلافت رسيد در سن يازده سالگى ديوانه وضع بود و احكام عجيبى صادر مى نمود. مثلا مدتى مردم را امر كرد بر در و ديوار مساجد و معابر و شوارع بخلفاء و صحابه ، دشنام بنويسند و مدتى دستور داد هر چه سگ هست بكشند. زمانى فرمان داد زنان حق ندارند از خانه بيرون آيند و براى رفع احتياجات آنان كالاى مورد نياز را درب خانه ها ببرند و با ظرفى دسته دار مانند بيل داخل خانه كنند كه اگر مطابق ميل زنان شد بجاى آن وجهش را بگذارند.
او همچنين كفاشان را منع كرد ديگر كفش براى زنان ندوزند. به اين وسيله زنان 7 سال در زندان خانه بودند. بالاخره در حركت از مصر بوسيله چهارپائى مفقود شد. پس از مدتى لباس خون آلود او را يافتند. پيروانش چنان گمان نمودند كه به آسمان عروج كرده است . الحاكم در بدايت امر دعوى مهدويت نمود و آخرالامر مدعى الوهيت گرديد.(120)
10 - محمد بن تومرت ابو عبدالله مغربى الحسن متوفى (سال 524) كه در مغرب اقصى در سال (522) دعوى مهدويت نمود و كتاب تنقيح الموطاء از اوست . وى جنگهاى مهمى نمود و كارش بالا گرفت . تولدش در سال (485) بود. وى جانشين عبدالمومن بود كه رياستى يافت . سرانجام وى نيز در سال (558) مرد و جانشين او يوسف با اروپائيان بجنگد و بر آنها غالب شد و در سال (580) در گذشت (121)
11 - مهدى سودانى يا مهدى سودان . تولدش در سال 1848 ميلادى بود و قتلش رشته تصوف در آمد. در سال 1881 م قيام كرد و خرطوم را گرفت و كم كم تمام سودان را بتصرف در آورد. چهار جانشين معين نمود. داستان مفصل او را اكثر مورخين اخير نوشته اند. (122)
12 - عباس الريفى از اهل ريف مغرب اقصى بوده . بين سال (690) و (700) در آن حدود دعوى مهدويت نمود و فتنه عظيمى بر پا كرد.
13 - الرجل الجبلى . گويا نامش عبدالله بوده . در جبل خروج كرد و از طائفه نصريه قريب سه هزار با او بيعت نمودند. وى مدعى مهدويت گرديد و خروج او در سال (717 ه ) بوده چنانچه يافعى مى نويسد و اسم اصلى اين مدعى ((قرطياس )) بوده چنانچه مقريزى نيز گفته است .
14 - التوزرى . او مردى از اهل ((توزر)) از بلاد ((تونس )) بود. در ايام دولت طائفه مرينيه در مغرب خروج كرد و دعوى مهدويت نمود ودر حصن و قلعه ((ماسا)) كه از قلاع محكمه ((سوس )) اقصى است متحصن گرديد. بالاخره او را محاصره كرده ، بقتل رسانيدند؛ چنانكه شكيب ارسلان در تعاليق خود بر المحاضرات آورده است .
15 - الرجل الطرابلسى . در نواحى طرابلس خروج نموده و ناپلئون ((بناپارت )) با وى جنگ نمود و او را به قتل رسانيد
16 - ((السيد محمد الجونپورى الهندى )) ولايت وى در سال (847) و در گذشت او در سال (910) بود پدرش سيد خان اويسى و مادرش بى بى اخاملك بود. اين مرد در سال (901) دعوى مهدويت نمود و گروه بسيارى با وى بيعت كردند، از جمله سلطان حسين حاكم داناپور. سيد محمد داراى تاءليفاتى بوده از جمله شواهد الولايه - مطلع الولايه - پنج فضائل - تذكره الصالحين - بار امانت و غيرها كه اينها را حقير ديده و مطالعه كرده ام . تا امروز در سند و گجرات نام او بر زبان ها هست و گروه فراوانى معتقد به مهدويت او مى باشند. ناگفته نماند كه بعضى از اهل تحقيق منكر سيادت او مى باشند. شرح حال او در تاريخ فرشته و كتاب سيرالمتاخرين و ديگر تواريخ سند آمده است .
17 - ((السيد محمد المشهدى )) از اهالى مشهد مقدس بوده و در زمان فرخ سيراز سلاطين هند ابتدا دعوى مهدويت نمود و فرخ سير با او بيعت كرد و چون كارش بالا گرفت مذهبى بنام ((خفشانى )) اختراع كرده و دعوى وحى و نبوت نمود. وى نمازى ترتيب داد كه به اطراف ششگانه خوانده مى شد. يعنى چند كلمه آن را رو به جنوب و چند كلمه رو بشمال و چند كمله رو بمشرق و چند گلمه رو به مغرب و چند كلمه رو ببالا و بطرف آسمان و چند كلمه نظر بزمين و زير پا بايد خوانده مى شد.
18 - موسى الكردى . مردى بود از اهالى كردستان كه در زمان شاه خدا بنده ((الجايتو)) دعوى مهدويت كرد و خدا بنده او را بقتل رساند بنا به قول مقريزى .
19 - ((ابو الكرام الدرانى )) در بخارا خروج كرد و دعوى مهدويت نمود و كارش بسيار بالا گرفت . وى دستور قتل همه يهوديان و نصارا را در شهر بخارا صادر كرد و تمام اموال مقتولان را بغارت و يغما گرفت . ياران و پيروان ابو الكرام به حدود ((60000)) رسيد. در اين موقع بود كه جرماغون از پادشاهان مغول با وى بجنگ اقدام كرد. ابوالكرام و گروه زيادى از يارانش كشته شدند. به نقل از ((الحوادث الجامعه ابن فوطى ))
20 - ((الشيخ علائى الحسن )). در ابتدا امر نائب شيخ سليم عارف بوده و چون عنوانى بدست آورد دعوى مهدويت نمود. وى در شهر بيانه از شهرهاى هند زندگى مى كرد و در سال ((955)) در گذشت و در تاريخ فرشته در رابطه با وقايع زمان حكومت سليم شاه بن شير شاه افغانى آمده است .
21 - ((عبدالله العجمى )) روز جمعه ((26)) شهر صيام سال ((1081)) در مسجد الحرام دعوى مهدويت نمود و در آنجا كشته شد. زين دحلان اين مطلب را در تاريخ خود آورده است .
22 - ((البنگالى )) مردى از اهالى بنگاله هند در مسجد الحرام ماه رجب سال ((1203)) هجرى دعوى مهدويت كرد و شريف مكه او را بقتل رسانيد؛ ((بنوشته زين دحلان ))
23 - ((محمد بن احمد السودانى )) در سال ((1299)) هجرى دعوى مهدويت نمود خديو مصر او را بقتل رسانيد و سرگذشت او را در تواريخ فراوان آمده است .
24 - الشيخ سعيد اليمانى ملقب بفقيه در سال ((1256)) هجرى در يمن دعوى مهدويت نمود و امام الهادى از پادشاهان و پيشوايان يمن او را بقتل رسانيد؛ ((تاريخ عبد الواسع يمانى ))
25 - 90 السيد محمد بن على بن احمد الادريسى )) در صبيا در سال ((1323)) دعوى مهدويت نمود. گرچه گفته اند ايشان اين ادعا را نكرد بلكه عوام الناس معتقد به عنوان مهدويت او شدند. لقب ادريسى نسبت بادريس بن الحسن المثنى بن الحسن بن على بن ابيطالب عليه السلام است .
26 - ((الشيخ الدين محمد الفريانى احمد المغربى )) در سال 824 در جبال حميده در مغرب دعوى مهدويت نمود. ايشان از اهالى فريانه از بلاد مغرب بوده است .
27 - ((الشيخ المغربى )) در سال 950 دعوى مهدويت كرد.
28 - الرجل المصرى . وى مردى از مصر بود كه در عصر حكومت پادشاهى از پادشاهان ايوبيه خروج كرد و دعوى مهدويت نمود. حكومت وقت او را بمراكش تبعيد كرد و در مراكش كشته شد كه سر او را بر دروازه نصب نمودند (123)
29 - ((محمد بن عبدالله )) نفس زكيه . ((حديث )) اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى را تابعين او جعل نمودند براى تطبيق بر نفس زكيه . و سرگذشت وى از ديدگاه تاريخ نگاران مشهور است .
30 - ((محمد قرمانى )) كه نام اصلى او بابا اسحاق و از صوفيه بوده و در زمان سلطان سليمان قانونى از پادشاهان آل عثمان در سال ((637)) در اناطولى دعوى مهدويت نموده و گروه بسيارى از مردم را قتل عام نمود و اموال آنان را بغارت برد و بر بلادى دست يافت تا سرانجام كيخسرو و امير قونيه او را بقتل رسانيد.
31 - غلام احمد قاديانى اخيرا خروج و دعوى مهدويت نموده يعنى بتمام ملل عالم كه منتظر كسى هستند ادعا نموده من همان شخص ‍ هستم كه شما منتظر او هستيد: به نصارا اظهار اينكه مسيح هستم و به يهود اظهار اينكه نبى آخر الزمانم و هكذا. و اتباع او بسيار گرديد. و كتبى تاءليف نموده از جمله حمامه البشرى در امامت و مرحوم علامه عاليقدر و شاهزاده بزرگوار آقاى حاج ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس از اياتيد حقير ردى بر او نوشته مسمى به حضر الامامه على راءس الحمامه كه در بمبئى طبع شده از تاءليفات قاديانى سرالخلافه است كه مرحوم شاهزاده ردى بر او نوشته بنام ((طرد الخلافه )) و از تاءليفات قاديانى است المواهب الفيوضات و غيرها. حقير اغلب كتب او را ديده ام . او مرد اديبى بود.
32 - ميرزا طاهر مشهور به حكاك اهل اصفهان و از تلاميذ حاج سيد كاظم رشتى رئيس شيخيه بوده . در ابتدا امر در اصفهان حكاك بوده و بعد منتقل به تهران و بعد به استامبول شده و در خط نسخ از يگانه هاى فن بوده ، او در درب مسجد اياصوفيه به شغل حكاكى اشتغال داشته . كم كم خود را ملقب نموده ((بناصح العالم )) و خطابى بمرحوم ناصرالدين شاه نوشته : نور چشم عزيزم ناصرالدين ميرزا... ((الخ )) و يك خطاب هم به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشته بتركى : ((جوجوقم عبدالحميد افندى )) الخ . صورت هر دو را حقير نزد مبلغين اين مسلك ديده ام غرض در استامبول خود را معرفى نموده كه من از طرف تمام انبيا مبعوثم بجهت نصح و وعظ بشر. و چون امر او بالا گرفت دعوى مهدويت نمود. و گويا او را در حدود سال 1300 مسموما كشته باشند و تابعين بسيار پيدا كرد كه آنها را طاهريه ناميده و تفاصيلى حقير از احوالات آنها اطلاع دارم كه مجال و حال مقتضى ذكر همه آنها نيست .
33 - ((الشيخ مهدى قزوينى )) مقيم كربلا و از اصحاب حاج سيد كاظم رشتى بوده دعوى مهدويت در كمال سر و پنهانى داشته . چنانچه پس از وفات او معلوم شد تاءليفاتى در اين خصوص دارد. حقير آنها را ديده ام .
34 - ((السيد محمد الگجراتى الهندى )) از علما و عرفا هند بوده معاصر با علامه حلى اعلى الله مقامه الشريف . مردى اديب و عارف بوده كه در گجرات دعوى مهدويت نمود و او را بقتل رسانيدند. ايشان تفسيرى دارد. مرحوم شيخ استاد آقا شيخ اسماعيل محلاتى و شيخ استاد آقا شيخ جواد بلاغى هر دو فرمودند. تفسير بعضى از عرفاى متاءخرين عين همان تفسير است . فقط تغيير خط شده و الله اعلم .
35 - ((السيد محمد همدانى )) مقيم هند از تلاميذ شيخ احمد احسائى رئيس شيخيه بوده . در ابتداء ورود به هند فقط ترويج كلمات شيخيه را مى كرد. بعدها دعوى مهدويت كرد و در سال ((1277)) در گذشت . از مرحوم استاد آقا شيخ اسماعيل محلاتى شنيده شد.
36 - ((السيد ولى الله اصفهانى الاصل )) متولد هندوستان شاگرد شيخ احمد احسائى رئيس شيخيه مقيم شهر ((بمبئى )) از استاد بلاغى شنيده شد.
37 - ((الميرزا حسن الهمدانى الاصل )) از تلاميذ حاجى كريم خان رئيس شيخيه . حاج كريمخان در ابتدا ورود به هندوستان ترويج كلمات حاج كريم خان را مينمود كه بعدها دعوى مهدويت كرد. از مرحوم استاد آقاى حاج ميرزا على شهرستانى مسموع شد.
38 - ((غلامرضا شاه العراقى )) معروف بمركب ساز در سال ((1340)) در گذشت . خود حقير از او دعوى مهدويت را شنيده و مقدارى با او مناظره و مباحثه در اين خصوص نمودم . ديوان شعرى دارد كه چندان در نظر اهل شعر ذيقيمت نيست و تخلصش مركبى است .
39 - ((سيد بن عليشاه )) الهندى از عرفا و مرتاضين هند و سالهاى متمادى در صحن مطهر حضرت امير(ع ) در حجره فوقانى بالاى درب طوسى ساكن بود و خانقاه هم داشت . مشربا خاكسارى بوده و هميشه سر و پا برهنه بوده . او هم مدعى مهدويت گرديد و عده اى هم تابعين داشت . حقير چند مجلس با او مناظره كردم . پس از مغلوبيت او بعضى دراويش تابعين وى در صدد قتل بنده برآمدند. گويا ايشان در سال ((1342)) در گذشت .
40 - ((هاشم شاه )) نور بخش مقيم كشمير در سال ((1205)) وفات كرد. وى دعوى مهدويت مى كرد. كتبى از او در دست حقير است از جمله : اسرار لاهوت و رواعى الاغنام گرچه او مردى عارى از علم بود.
41 - ((الشيخ عبدالقدير بخارائى )) در سال ((900)) در بخارا دعوى مهدويت نمود. تاءليفى دارد و امير بخارا او را قتل رسانيد. از مجموعه مرحوم شاهزاده ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس .
42 - ((الميرزا بلخى )) از اكابر علماء بلخ بوده كه در سال ((890)) دعوى مهدويت كرده كشته شد. ديوان شعر و كتابى در فضايل اهل بيت سلام الله عليهم دارد ((از مجموعه مرحوم شمس ‍ العلماء گرگانى )).
43 - ((الملاعرشى الكاشانى )) مقيم اصفهان در سال ((850)) دعوى مهدويت بلكه كم كم دعوى نبوت كرد تا بالاخره در سال ((880)) كشته شد. تاءليفى باسم بيان الحق بزبان فارسى دارد. در بعضى از مجامع قلمى نوشته اند كه جسد او را پس از كشته شدن سوزانيدند.
44 - ((السيد على بن محمد الموسوى )) از سادات مشمشعى هويزه ((از توابع اهواز)) كه از اين سادات مذهبى بنام مذهب مشعشعى بوجود آوردند و در آن منطقه گروه فراوانى از اين مذهب پيروى نمودند. ((سيد على )) مردى اديب بود. دعوى مهدويت نموده ، مقيم هندوستان شده ، در آنجا كشته شد ((از مجموعه حزين )).
45 - ((الميرزا مشتاق على شيرازى )) در عصر كريمخان و سهيل از جمله منشيان و مستوفيان بوده ، دعوى مهدويت كرد و تاءليفى در اين خصوص دارد. ولى از مطالعه آن ، حقير استفاده نمودم كه ايشان قائل به مهدويت نوعى است و مهدى آن زمان خود را مى داند كما عليه بعض ‍ سلاسل الصوفيه المتاءخره .
46 - ((بايزيد التركمانى )) مقيم قونيه و معاصر سلطان سليمان قانونى بوده و دعوى مهدويت كرده . تاءليفاتى دارد از جمله تفسير قرآن بنظم تركى و اسرار الحروف و بالاخره بقتل رسيد ((بنقل از تاريخ محمد فكرى افندى كه بتركى عثمانى تاءليف شده )). ناگفته نماند كه دعاة مهدويت در تاريخ بيش از اينها آمده است كه ما در اينجا به همين اندازه بسنده كرده ايم .