بازداشت والدین شهید
مش مرتضی، جوراب هایش را که برای چندمین بار روی حباب یک لامپ سوخته وصله کرده بود، از روی میز کنار آشپرخانه برداشت و لنگ لنگان رفت به سمت کلید وانت کنار قاب عکس پسراش.
زمین خدا
آی مردم. ببینید چه کسایی توی این روستا باهاتون زندگی میکنن. زمین خدا رو از خودشون میدونن. می خوان برای یه مراسم نماز و نذری اجاره بگیرن. پرویی و لاابالیگری هم حدی داره. تا اینو از روستا بیرون نکنین من پام رو توی مسجد نمی گذارم.
قصاص شتر
این شتر خلافش خیلیه، بدون کروات با زیر شلواری با دمپائی، سر شونه نکرده، اول صبح اومده تو خیابون. کم فروشی کرده،گرون داده، مجرمه، فردا صبح قصاصش میکنند.
رودست به دختر آمریکایی
حدودا ۲۲ ساله که گرمای تیرماه عراق بدجوری اذیتش کرده بود. تیشرت یقهباز و آستینکوتاه با دامنی تَنگ که به زور تا بالای زانوها میرسید. بوی ادکلنش هم چیز جدیدی بود بعد از یکی دو هفته تحمل بوی خون، عفونت و عرق.
غیرت «فاطمه گچی»
شبها توی تاریکی که زنها از ترس پری و اجنه و همزاد، دنبالشون تا توی مستراح دالان خونه شون چراغ گِرد سوز می بردند، "فاطامه گَچی" توی همان تاریکی های شبانه، بیل به تَرک موتور ایژش می بست و چادرش را دور کمرش گره می کرد و می رفت واسه آبیاری.