
بازداشت والدین شهید
بازداشت والدین شهید مش مرتضی، جوراب هایش را که برای چندمین بار روی حباب یک لامپ سوخته وصله کرده بود، از روی میز کنار آشپرخانه برداشت و لنگ لنگان رفت به سمت کلید وانت کنار قاب عکس پسراش. فاطمه همین جور که سوپ جو به دهان بی دندان مادر می ریخت، گفت: بابا راستی امشب