مساله دیگری که در نزد کودکان شایع بود تب و به قول آنروزیها سرماخوردگی که هر موقع طفلی به آن مبتلا میشد بجای آنکه حرارت بدن بیمار را با پاشویه و سرد کردن پایین بیاورند بیشتر آنها را با پوشاندن لباس گرم و وسایل گرم کننده که باعث بالارفتن حرارت بدن آنها و بالنتیجه بدتر شدن حال آنها میشد می کردند.
بر اساس گفتۀ بزرگترها و منابعی که مطالعه کردهام، نجفآباد در حدود سیصد سال پیش دارای کدخدا بوده است.
اوایل دهۀ40، پایِ تلفن به نجفآبادِ سی هزار نفری باز شد و یکصد شماره تلفن را در اختیار ادارات و برخی افراد خاص قرار دادند. سیستم تلفنها طوری بود که با چرخاندن دستهای به «تلفنچی» وصل شده و او شما را به شمارۀ مورد نظر وصل میکرد.
اولین مدرسه دولتی و اداره فرهنگ آنروز نجفآباد در (سال 1315ش) عبارت بود از یک دفتر کار که توسط مرحوم نظام اداره میشد و شش کلاس ابتدایی و سه کلاس دبیرستان و به قول آنروز تا سیکل داشت.
کشاورزان قدیمی نجفآباد رسم داشتند در هر محله یا «طاق»، قطعه زمینی را به کارهای مشترک کشاورزی و عامالمنفعه اختصاص دهند که وجه مشترک بیشتر این زمینها، کاشت دهها اصله درخت توت بود.
بعد از تخریب قبرستان قدیم نجفآباد در محل فعلی حسینیۀ اعظم، احداث دو قبرستان جدید در فاصلهای نزدیک به هم کلید خورد. شاید برایتان سوال شده که شهر کوچکی مثل نجفآباد، چرا باید دو قبرستان داشته باشد.
یک علت سیاسی موجه و موثر که می توان تاثیر مستقیم آن را در بنای شهر نجف آباد مشاهده کرد،آن بود که بسیاری از بقاع متبرکه در قلمرو عثمانی قرار داشت و مسافرت زوار ایرانی به آن سرزمین با سودبری عثمانیان همراه بود.
انتشارات مهر زهرا(س) به عنوان یکی از معدودترین انتشاراتهای خصوصی شهرستان و فعالترین مجموعه در این بخش، در بیست و پنجمین دوسالانۀ جایزه کتاب اصفهان، در دو بخش کودک و نوجوان و تولید کتاب موفق به دریافت لوح تقدیر و تندیس جشنواره شد.
از حجم و قدرت زیاد آبهای جاری شهر، استفادههای دیگری نیز میشد. در چند نقطه آسیابهای آبی داشتیم که یکیاش در محلۀ خودمان بود. جوی خارون در نزدیکی چهارراه و مسجد امیرالمومنین، طوری کاهش ارتفاع پیدا میکرد که فشار آب، آسیاب آبی «شیرخونه» را میچرخاند.
بین پاسبانهای شهربانی نجفآباد، یکی داشتیم در مایۀ «گروهبان گارسیا»؛ چاق، فوقالعاده بد دهن و فضول در امورات مردم. با وجود تمام خوشخدمتیهایی که به رژیم میکرد، درجه و جایگاه چندانی نداشت و حقوق بخور و نمیری میگرفت.
احساس ضعف میکنم. چون پسردارم.برای سروسامان دادنش. به رسم زمانه باید زنگ بزنم به خانه ی دختر بانهایت احترام خواستگاری کنم بعد هی بپرسند خانه دارد؟ ماشین دارد؟ کاردارد؟چقدر پول دارد؟ . بگویم چیزی کم ندارد. اصل اخلاق. معرفت و...
ایپنا: مدیر انتشارات مهر زهرا نجف آباد: یکی از رنجهای ما این است که در شهرستانی هستیم که توجه زیادی به بحث انتشارات نمیشود. هر چند بعضی مسئولان تلاش میکنند کارهایی انجام بدهند اما دست ما به بالا نمیرسد.