از بهار61 که منافقین به صورت رسمی وارد تقابل مسلحانه با جمهوریاسلامی شدند، دستگیری اعضای فعال و هواداران آنها وارد مرحلۀ جدیدی شد. عمدۀ این فعالیتها را با سازماندهی داوطلبان در قالب نیروهایی موسوم به میلیشیا انجام میدادند.
از وقتی سر و کلۀ دوچرخه در نجفآباد پیدا شد تا اوایل دهه50، دوچرخهسواری قوانین خاص خود را داشت. هر دوچرخه باید دارای سند مالکیت و پلاک بوده و مشخصات سند، روی تنۀ دوچرخه نیز حک شود.
تا اواسط دهۀ40 در ورودیهای اصلی شهر، اتاقکهایی با کارکرد عوارضیهای فعلی وجود داشت. اتاقکی که به اندازۀ استراحت شبانهروزی مامور شهرداری جا داشت و تیر چوبی به طول هشت تا ده متر در کنار آن به کمک زنجیری بالا و پایین میرفت.
انتشارات مهر زهرا (س) نجف آباد، ثبت نام برای برگزاری پانزدهمین دوره داستان نویسی خود را شروع کرده است.
در همان روزی که متهم تعیین کرده بود، رییس شهربانی نجفآباد خبرم کرد که «بیا که سوژه خوبی برات دارم، فقط نباید خیلی نزدیک بشی!»
ندیدیم و نشنیدیم که چه حرفهایی به آقای دری زد ولی مدتی بعد، این مشکل حل شد و بسیاری از معلمان که برخی تا یک ماه خانهنشین شده بودند، به سر کارشان برگشتند.
همزمان با ایام محرم، انتشارات مهر زهرا به عنوان تنها نشر فعال خصوصی شهرستان نجف آباد، کتابی متفاوت مرتبط با امام حسین منتشر کرده است. کتابی کودکانه که با اشعار و تصاویری زیبا، سراغ یکی از احادیث نقل شده از امام حسین رفته است.
قیمت کاغذ وارداتی ظرف دو سال گذشته و در نبود رقیب داخلی جدی نزدیک به شش تا هفت برابر رشد کرده است و اختصاص ارز دولتی به واردات نیز نه تنها مشکلی از این بخش رفع نکرده، بلکه اشتیاق دلالها برای جولان در این عرصه پرسود را افزایش داده است.
کتاب «عیدانه» که داستان های کوتاه پنجاه و شش دانش آموز را به همراه نقاشی آن ها در خود جای داده، به عنوان ابتکاری جدید در سطح شهرستان نجف آباد، به سفارش دبستان شهید بابک سرمدی توسط انتشارات مهر زهرا منتشر شده است.
عصر دیروز هفتم مهر ماه 97 شهردار به همراه رئیس و تعدادی از اعضای شورای شهر با اکبر کاظمی جانباز راوی کتاب معجزه شیلر دیدن کردند. کتاب معجزه شیلر که 15روز دست و پنجه نرم کردن کاظمی با مرگ را روایت می کند، در کمتر از یک سال به چاپ سوم رسیده است.
روزی یکی از مردان عشایر به اتاقم آمد. خشمگین و ناراحت بدون مقدمه به شکایت معلمی که نام را در خاطر ندارم، پرداخت. «آقا معلم قاطرم را گرفته و اثاث خود را بار کرده و در کوه کُتل رهاس کرده. قاطر از بالای کوه پرت شده، سقط کرده»
مشکلی که در آن سال ها بود، کمبود معلم بود. نبود مجوز استخدام و ناچیز بودن نرخ حق التدریس آزار دهنده بود. روستائیان هم در شهریورماه هر سال به اداره می آمدند و درِ آن را از پاشنه در می آوردند.