صدا و سیما: همسایه ماهیها روایت خاطراتی از اکبر کاظمی تخریب چی لشگر ۸ نجف در شهرستان نجف آباد است.
دیروز یک شنبه 30 شهریور99، خانم جوانی که تازه کار خواندن کتاب «معجزه شیلر» را تمام کرده بود، با حضور در انتشارات مهر زهرا، ضمن اهدای سبد کوچکی انگور، از اکبر کاظمی رزمنده نجف آبادی و راوی کتاب تقدیر کرد.
عصر دیروز هفتم مهر ماه 97 شهردار به همراه رئیس و تعدادی از اعضای شورای شهر با اکبر کاظمی جانباز راوی کتاب معجزه شیلر دیدن کردند. کتاب معجزه شیلر که 15روز دست و پنجه نرم کردن کاظمی با مرگ را روایت می کند، در کمتر از یک سال به چاپ سوم رسیده است.
تا خودِ صبح دندانها مثل صدای یک کارخانه، «تِق تِق» به هم میخورد. آنقدر شدید که هر لحظه منتظر شکستن یا «دَررفتن» استخوانهای فک و صورت بودم. مغزم از شدت درد تا مرز انفجار پیش میرفت و با دستانی که روز به روز ضعیفتر میشد، سرم را محکم میگرفتم.
اکبر کاظمی رزمنده اطلاعات عملیات لشکر 8 نجف اشرف در آستانه عملیات والفجر4 در مهر ماه 62، طی یک شناسایی به همراه یک نفر دیگر روی مین می روند. او به تنهایی در منطقه 15شبانه روز را با بدنی مجروح و بدون غذا سپری می کند. بعد از نجات از مهلکه نیز دوبار تا آستانه کشته شدن توسط ایرانی های می رود. او امروز راوی «معجزه شیلر» است.
تعدادی از مسئولان شهرستان دیشب 25بهمن ماه برای اولین بار پس از انتشار کتاب «معجزه شیلر» با اکبر کاظمی جانباز روایت کننده یکی از اتفاقات کم نظیر دوران دفاع مقدس دیدار کردند.
در گِل و لای کنارۀ آب مقداری جستوجو کردم، چیزِ خوردنی نبود. صید ماهیهای داخل آب، «فِرزی» نیاز داشت که نداشتم. خطر خفگی و گیرافتادن در گل و لای، اجازۀ امتحان نمیداد. برگِ درختی پیدا نمیشد، فقط مقداری برگ بید دیدم که باد از دسترسم خارج کرده بود. گنجشک و پرنده اطرافم زیاد بودند ولی […]
تخریب چی لشکر۸ نجف اشرف که به واحد اطلاعات عملیات مامور شده پس از رفتن روی مین، نزدیک به ۱۵شبانه روز با بدنی مجروح و تنها با خوردن آب بین مرگ و زندگی تردد می کند تا معجزه وار در اولین صبح عملیات والفجر۴ موقتا از خطر مرگ نجات داده شود. البته این پایان ماجرا […]
تا چهار عصر، برای احتیاط بیشتر حدود ۵متر دیگر جابهجا شدم. ادامه خونریزی و خستگی حسابی بیحالم کرده و تشنگی زیاد، داشت خفهام میکرد. پیش خودم گفتم «کمی خاک نمدار بخورم، تشنگیام رفع میشه». با همان تکۀ اول تا مرز خفگی رفتم. مثل مرغی که چیزی در گِلوش گیر کرده باشه، کلی دست و پا […]
حوالی سال۹۲ قرار شد به مناسبت برگزاری اولین اجلاسیۀ ملی شهدای نجفآباد، فیلمی دربارۀ من ساخته شود. یک روز از کنگره سرداران و ۲۵۰۰شهید نجفآباد، دعوت کردند برای مصاحبه. تهیهکننده، در جایی گفته بود: «این سوژه، میتواند در لیست پنج اتفاق مهم دفاع مقدس قرار گیرد.» با آماده شدن نسخۀ اولیۀ فیلمنامه توسط کیومرث پوراحمد، […]