گراني و کمبود در نجف آباد، در اوائل زمستان آغاز شد. من با سه فرزند يتيمم سعي می کردم هر چه که ممکن است در خوردن آذوقه ذخيره شده، صرفه جویي کنيم چون یک بار دیگر نيز دچار اين بليه شده بودم.
عصر ۳۱شهریور که عراق حملۀ سراسری به ایران را شروع کرد، همان شب به دعوت شیخنادی، جمع شدیم در شبستان حوزۀ علمیۀ آیتالله ریاضی نجف آباد.
یکی دیگر از لاتهایی که اعدامش در نجف آباد خیلی سر و صدا به پا کرد، «مهدی» بود. آدم فنی، چهارشانه و قویهیکلی که به نام پدرش شناخته میشد.
صوفيان نجف آباد مانند غلامحسين معيني و حيدر علي موحدي، مجالس را در منازل خود برگزار مي کردند. آقاي معيني شب هاي جمعه و آقاي موحدي شب هاي سه شنبه اقدام به برگزاري مي کردند. شب هاي دوشنبه نيز اکثراً به پاقلعه خانقاه اصفهان مي رفتند.
چند سال مانده به پیروزی انقلاب، قبرستان جدید نجفآباد آماده شد و همه منتظر یک جنازۀ خاص بودند تا با آن، قبرستان را افتتاح کنند. متنفذین و مسئولان، نظرشان روی یک شخصیت روحانی بود ولی کشته شدن یک دانشجوی نجفآبادی ورق را برگرداند.
بین پزشکان نجفآبادی با برخی ارتباط نزدیکتری داشتم و شاهد انصاف و مردمداریشان بودم. دکتر ابرقویی و کاظمیان هر دو با بیمار بسیار خوشبرخورد و مودب بودند و تمام داروهایی که شرکتهای توزیع به عنوان هدیه برایشان میآوردند را به جای فروش در بازار آزاد، به بیمارهای مستحق میدادند.
آثار وحشیگری رژیم، تا چند ماه به حالت موزه درآمده بود و علاوه بر نجفآبادیها، از شهرها و حتی استانهای همجوار برای بازدید راهی شهر میشدند.
اولین چیزی که در نجف آباد، با دستگاه چاپ کردیم، اعلامیه عزای عمومی و اعتصاب بازار بود به مناسبت اعتراض به مقالۀ توهینآمیز روزنامۀ اطلاعات در مورد امام خمینی.
هنوز انقلاب پیروز نشده بود که تعدادی از جوانان نجف آباد به صورت خودجوش، خانهای روبهروی حوزۀ علمیۀ قدیم را تبدیل کردند به کمیتۀ غیررسمی. تعدادی از مجرمان را در زیرزمین خانه زندانی کرده و مشغول گشتزنی، تامین امنیت و رفع و رجوع امورات مردم شدند.
هانري رنه دالماني سياح اروپايي، حين عبور از نجف آباد به گشت وگذار در آن پرداخته، ديده هاي خود را در سفرنامه اش نوشته است، او رختشوي خانه اي را كه در محل ميدان آن زمان وجود داشته مشاهده و آن را چنين توصيف كرده است.
در غیبت برق و تجهیزات امروزی، در چهار گوشۀ شهر یخچالهایی در عمق زمین ساخته شده بود که بخشی از نیاز تابستانۀ شهروندان به یخ را تامین میکرد.
اوایل سال57 تصمیم گرفتیم این تصاویر و برخی مدارک مربوط به حزب رستاخیز را بدزدیم. بعد از چندشب و روز شناسایی و رصد وضعیت تردد به ساختمان که نگهبانی هم نداشت، نصفشب قفلآویز درب را شکستیم و رفتیم داخل بایگانی.