عشق حسيني

محمد تقي صرفي

- ۱ -



امام‌ حسين‌ (ع‌)


تولد:
امام‌ حسين‌ (ع‌) در سوم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ در شهر مدينة‌،درحاليكه‌ شش‌ ماه‌ بيشتر در شكم‌ مادرش‌ زهراء(س‌)نبود،متولد شد.در45سالگي‌ به‌ امامت‌ رسيد ودر 55 سالگي‌ در محرم‌ سال‌ 61 هجري‌قمري‌ بشهادت‌ نائل‌ آمد.
در هنگام‌ تولدش‌،چون‌ فاطمة‌ زهراء(س‌)،شير نداشت‌،رسول خدا(ص‌)به‌ معجزة‌ الهي‌ انگشت‌ سبابة‌ خود را در دهانش‌ مي‌گذاشتند واو ازپيامبر تغذيه‌ مي‌نمود.
نام‌ اورا بدستور خدا،حسين‌ معادل‌ شبير نام‌ پسر دوم‌ هارون‌(ع‌) جانشين‌موسي‌(ع‌)گذاشتند.گفته‌اند كه‌ قبل‌ از اسلام‌ نام‌ حسن‌ وحسين‌ سابقه‌نداشته‌ است‌.
در وقت‌ ولادتش‌،گروهي‌ از فرشتگان‌ به‌ سرپرستي‌ جبرئيل‌ در حاليكه‌فطرس‌ ملك‌ را به‌ همراه‌ داشتند،براي‌ عرض‌ تبريك‌ الهي‌ بر پيامبر نازل‌شدند.جبرئيل‌ بعد از اداي‌ مأموريت‌،به‌ رسول خداعرضه‌ داشت‌ كه‌فطرس‌ مورد غضب‌ الهي‌ است‌،شما شفاعت‌ كنيد تا خدا از او راضي‌شود.
پيامبر فرمود كه‌ خود را به‌ قنداقة‌ حسين‌(ع‌)بمالد!چون‌ چنين‌ كرد خدااورا بخاطر حسين‌(ع‌) بخشيد.در هنگام‌ صعودِ فطرس‌ به‌ آسمان‌ ،اين‌فرشته‌ عرضه‌داشت‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ محبت‌ حسين‌(ع‌) ،منهم‌ سلام‌زائرينش‌ را در هركجاي‌ زمين‌ كه‌ باشند،به‌ او مي‌رسانم‌.

روايات‌ در شأن‌ حسين‌(ع‌)
1- «در حديث‌ قدسي‌ است‌ كه‌:حسين‌ را مأمور وحيم‌ كردم‌ واورا باشهادت‌،گرامي‌ داشتم‌ وكار اورا به‌ سعادت‌ ختم‌ نمودم‌.»
2- «پيامبر(ص‌):حسين‌،چراغ‌ هدايت‌ وكشتي‌ نجات‌ است‌.»
3- «پيامبر(ص‌):كسيكه‌ در مصيبت‌ حسين‌(ع‌)،ديگران‌ را بگرياند،ياخود گريه‌ كند و يا خود را به‌ گريه‌ زند،بهشتي‌ خواهد بود.»
4- «پيامبر(ص‌)،خطاب‌ به‌ امام‌ حسين‌(ع‌):تو سيدي‌!فرزند سيدي‌!پدرساداتي‌!تو امامي‌!فرزند امامي‌!پدرامامان‌ هستي‌!تو حجّتي‌!فرزندحجّتي‌!پدر حجّتها هستي‌!و از صلب‌ تو نُه‌ تن‌ امام‌ بوجود مي‌آيد كه‌ نُهُم‌آنها قائم‌ آل‌ محمد است‌.»
5- «امام‌ سجاد(ع‌):هر مؤمني‌ كه‌ براي‌ حسين‌،طوري‌ گريه‌ كند كه‌ اشگش‌بر گونه‌اش‌ جاري‌ شود،خدا غرفه‌اي‌ در بهشت‌ به‌ او اختصاص‌مي‌دهد.»
6- «امام‌ صادق‌(ع‌):يك‌ قطره‌ اشگ‌ در مصيبت‌ حسين‌،باعث‌ آمرزش‌گناهان‌ مي‌شود اگر چه‌ گناهان‌ همانند كف‌ دريا زياد باشد.»
7- «امام‌ صادق‌(ع‌):هر چيزي‌ براي‌ او اجري‌ است‌ غير از گريه‌ بر سيدالشهداء كه‌ اجر او محدود نيست‌!»
8- «امام‌ صادق‌(ع‌):هركه‌ در مصيبت‌ حسين‌،شعري‌ بگويد و بگريدوبگرياند،خدا او را مي‌آمرزد وبهشت‌ را براي‌ او واجب‌ مي‌كند.»
9- «امام‌ صادق‌(ع‌):خداوند در عوض‌ شهادت‌ حسين‌(ع‌)،امامت‌ را درفرزندانش‌،شفا را درتربتش‌ و اجابت‌ دعا را در كنار قبرش‌ قرار داد ورفت‌وبرگشت‌ زائر حسين‌(ع‌) ،جزء عمرش‌ حساب‌ نمي‌شود.»
10- «امام‌ رضا(ع‌):كسيكه‌ روز عاشوراء،بدنبال‌ كارهاي‌ دنيوي‌نرود،خدا حاجتهاي‌ دنيوي‌ واخروي‌ او را روا مي‌دارد.وكسيكه‌ روزعاشوراء،روز حزن‌ واندوه‌ ومصيبتش‌ باشد،خدواند عزوجل‌ روز قيامت‌را ،روز شادي‌ وسرورش‌ قرار مي‌دهد.»
11- «امام‌ رضا(ع‌):اي‌ پسر شبيب‌!اگر چنان‌ براي‌ حسين‌(ع‌)گريه‌ كردي‌كه‌ اشگت‌ بر گونه‌ ات‌ جاري‌ شد،خدا تمام‌ گناهان‌ كوچك‌ وبزرگت‌ رامي‌آمرزد.
اي‌ پسر شبيب‌!اگر مي‌خواهي‌ درحالي‌ با خدا ملاقات‌ كني‌ كه‌ گناهي‌برگردنت‌ نباشد،حسين‌(ع‌) را زيارت‌ كن‌.
اي‌ پسر شبيب‌!اگر مي‌خواهي‌ در اطاقهاي‌ بهشت‌،باپيامبر(ص‌)باشي‌،قاتلين‌ حسين‌ را لعن‌ نما.
اي‌ پسر شبيب‌!اگر مي‌خواهي‌ در ثواب‌ شهيدان‌ كربلا شريك‌ باشي‌،هرگاه‌ بياد آنها افتادي‌ بگو:«ياليتني‌ كنت‌ُ معكم‌ فافوز معكم‌ فوزاًعظيماً»اي‌ كاش‌ منهم‌ با آنهابودم‌ و به‌ اين‌ رستگاري‌ عظيم‌ ميرسيدم‌.
اي‌ پسر شبيب‌!اگر مي‌خواهي‌ در درجات‌ بالاي‌ بهشت‌ با ما باشي‌،دراندوه‌ ما ،غمگين‌ ودر خوشحالي‌ ما،خوشحال‌ باش‌ وهميشه‌ با ولايت‌ ماهمراه‌ باش‌ كه‌ اگر شخصي‌ سنگي‌ راهم‌ دوست‌ بدارد ،خدا اورا با آن‌سنگ‌ محشور مي‌نمايد.»
12- «اي‌ زراره‌!آسمان‌ به‌ مدت‌ چهل‌ روز در عزاي‌ حسين‌(ع‌)گريست‌.»
13- «حذيفة‌ گويد كه‌:ديدم‌ كه‌ پيامبر ،دست‌ حسين‌ را گرفته‌ است‌ ومي‌فرمايد:اي‌ مردم‌!اين‌ حسين‌ بن‌ علي‌ است‌.اورا بشناسيد!سوگند به‌ آنكه‌جانم‌ در دست‌ اوست‌،او در بهشت‌ است‌.ودوست‌ دارانش‌ در بهشتند ودوستداران‌ دوستدارانش‌ نيز در بهشتند.»
14- «پيامبر(ص‌):بخاطر شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)،در دل‌ مؤمنين‌،حرارتي‌ حاصل‌ مي‌ شود كه‌ هرگز سرد نمي‌ گردد.»
15- «پيامبر(ص‌):حسن‌ وحسين‌،سرور جوانان‌ بهشتند.»

گرية‌ رسول خدا(ص‌)
در روز هفتم‌ ولادت‌ حسين‌(ع‌)بعد از اينكه‌ گوسفندي‌ برايش‌ عقيقه‌كردند وسرش‌ را تراشيده‌ هم‌ وزن‌ موي‌ سرش‌،نقره‌ صدقه‌ دادند وسرش‌را با خلوق‌،خوشبو نمودند،رسول خدا(ص‌)اورا بردامنش‌ نشاند وفرمود:
اي‌ اباعبدالله!كشته‌ شدن‌ تو بر من‌ چه‌ بسيار سخت‌ است‌.
اسماء گفت‌:پدر ومادرم‌ به‌ فدايت‌ باد!اين‌ چه‌ خبري‌ است‌ كه‌ روز اول‌وامروز فرموديد وگريه‌ نموديد؟
فرمود:براي‌ اين‌ فرزند دلبندم‌ مي‌گريم‌ كه‌ كافران‌ بني‌ اميه‌ اورا به‌ شهادت‌مي‌رسانند.شخصي‌ اورا مي‌كشد كه‌ در دين‌ من‌ شكاف‌ ايجاد مي‌نمايدوبه‌ خداوند كافر مي‌شود!
سپس‌ فرمود:خدايا!ازتو در حق‌ اين‌ دوفرزندم‌ آن‌ را مي‌خواهم‌ كه‌ابراهيم‌ دربارة‌ ذرية‌ خود خواست‌.خدايا!اين‌ دو و دوستدار اين‌ دو رادوست‌ بدار! ودشمنان‌ اين‌ دو را لعن‌ نما!لعنتي‌ بسيار كه‌ آسمان‌ وزمين‌از آن‌ لعنت‌ پر شود.

القاب‌ وكنيه‌ ها
سيدالشهداء،سيد شباب‌ اهل‌ الجنة‌،ثارالله،مظلوم‌،شهيد،قتيل‌ العبرات‌«كشتة‌ اشكها»،وترالله،العابد،الزاهد،الصديق‌،الطهر، الطاهر ،الطيب‌،المبارك‌، الرضي‌،المرضي‌،التقي‌،الهادي‌،المهدي‌،الذائد«دفاع‌كننده‌»،المجاهد،العالم‌،امام‌ الهُدي‌،سبط‌ الرسول‌،قرة‌ عين‌ البتول‌،صفوة‌الله«برگزيدة‌خدا»،خالصة‌الله وكنية‌ حضرت‌ اباعبدالله وابوالشهداء بوده‌ است‌.

عبادت‌ ومكارم‌ الاخلاق‌
«به‌ امام‌ سجاد(ع‌) گفتند كه‌ چرا پدرت‌ كم‌ اولاد بود؟فرمود: تعجب‌مي‌كنم‌ كه‌ من‌ چگونه‌ متولد شدم‌.زيرا پدرم‌ در هر شبانه‌ روز،هزار ركعت‌نماز مي‌خواند.»
«وقتيكه‌ عبدالله بن‌ زبير خبر شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)را شنيد،گفت‌:
بخدا سوگند!شخصي‌ را كشتند كه‌ شبهاي‌ طولاني‌ را تا به‌ صبح‌ در نمازبود وروزهاي‌ زيادي‌ را به‌ روزه‌ مي‌گذراند.«اهل‌ البيت‌ ص‌270»

شجاعت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)
وقتيكه‌ امام‌ در كربلا ياران‌ خودرا از دست‌ داد وهمگي‌ بشهادت‌رسيدند،نه‌ تنها اثري‌ از ترس‌ در حضرت‌ ديده‌ نمي‌شد بلكه‌ صورت‌مباركش‌ برافروخته‌تر وشاداب‌تر مي‌شد.
امام‌ بود وچندهزار نفر لشگر دشمن‌.ولي‌ وقتيكه‌ امام‌ حمله‌ مي‌كرددشمن‌ مانند گوسفنداني‌ كه‌ از مقابل‌ شير فرار مي‌كردند از مقابل‌ امام‌مي‌گريختند.وهنگاميك‌ نتوانستند در جنگ‌ تن‌ بتن‌ وجنگ‌ با شمشير برامام‌ پيروز شوند،صداي‌ عمرسعد كه‌ فرمانده‌ دشمن‌ بود،بلند شد كه‌مي‌دانيد اين‌ مرد كيست‌؟اوفرزند شيرخدا،علي‌(ع‌)است‌.بايد اوراسنگباران‌ كنيد وهجوم‌ يك‌ دفعه‌اي‌ براو ببريد!وتنها با حمله‌ناجوانمردانه‌ توانستند امام‌ را خسته‌ ومجروح‌ وسپس‌ شهيد بنمايند.»
«روزي‌ كنيز امام‌ حسين‌(ع‌) يك‌ شاخه‌ ريحان‌ به‌ امام‌ هديه‌ كرد.امام‌درمقابل‌ اورا آزاد فرمود.
همچنين‌ امام‌ درحال‌ نماز بودند كه‌ عربي‌ آمد واشعاري‌ خواند.امام‌ نمازرا تمام‌ كردند وبه‌ قنبر فرمودند:از مال‌ حجاز چقدرمانده‌ است‌؟
گفت‌: پنج‌ هزار درهم‌.امام‌ دستور داد بياورند وهمه‌ را به‌ او بخشيدند.»

دو معجزه‌
زنده‌ شدن‌ پيرزن‌!
يحيي‌ بن‌ ام‌ّ الطويل‌ مي‌گويد:
ما نزد امام‌ حسين‌(ع‌)بوديم‌ كه‌ جواني‌ گريه‌ كنان‌ نزد امام‌ حسين‌(ع‌)آمدوگفت‌:
مادرم‌ از دنيا رفته‌ ولي‌ وصيتي‌ نكرده‌ است‌.فقط‌ گفته‌ است‌ كه‌ درمورداموالش‌ به‌ نظر شما عمل‌ كنيم‌.
امام‌ فرمود:بلند شويد تا بخانة‌ او برويم‌.
ما هم‌ با امام‌ بخانة‌ پيرزن‌ رفتيم‌.وقتي‌ داخل‌ خانة‌ آن‌ زن‌ شديم‌،امام‌ ازخدا خواستند تا اورا زنده‌ كندتا وصيت‌ خودرا انجام‌ دهد.
ناگاه‌ پيرزن‌ زنده‌ شد وبلند شد ونشست‌ وشهادتين‌ را برزبان‌ جاري‌كرد.سپس‌ به‌ امام‌ گفت‌:اي‌ مولايم‌!داخل‌ اطاق‌ شويد وهر دستوري‌داريد بمن‌ بفرمائيد.
امام‌ داخل‌ اطاق‌ شدند وبه‌ او فرمودند:خداوند تورا رحمت‌كند.وصيتهاي‌ خودرا بكن‌!
او گفت‌:اي‌ فرزند رسول خدا!من‌ مقداري‌ ثروت‌ دارم‌ كه‌ درفلان‌ جاگذاشته‌ام‌ ويك‌ سومش‌ در اختيار شما است‌ تا به‌ شيعيانت‌ بدهي‌ ودوسوم‌ ديگر مال‌ پسرم‌ باشد بشرط‌ اينكه‌ از دوستان‌ شما باشد.واگر با شمااهلبيت‌(ع‌)مخالفت‌ كرداين‌ دوسوم‌ راهم‌ شما برداريد واو حقي‌ ندارد.سپس‌ از امام‌ درخواست‌ كرد كه‌ بعد از مردن‌ براو نماز بخواند وكارهاي‌بعد از مرگش‌ را امام‌ انجام‌ دهد.اين‌ سخنان‌ را گفت‌ ومُرد.«بحارج‌44ص‌181»

باحال‌ جنابت‌ پيش‌ امام‌ رفت‌!
عربي‌ براي‌ آزمايش‌ امامت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)به‌ مدينه‌ رفت‌ ودربين‌ راه‌باخود استمناء نمود وبا آن‌ حال‌ نزد امام‌ رفت‌!
وقتي‌ داخل‌ اطاق‌ امام‌ شد،حضرت‌ فرمود:اي‌ اعرابي‌!آيا حيا نمي‌كني‌كه‌ با حال‌ جنابت‌ نزد امامت‌ مي‌آيي‌؟
سپس‌ فرمود:
شما عربهارسمتان‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواهيد نزد شخصي‌ برويد با خوداستمناء كنيد؟
عرب‌ گفت‌:آنچه‌ كه‌ مي‌خواستم‌،يافتم‌.سپس‌ بيرون‌ رفت‌ وغسل‌ نمودوخدمت‌ امام‌ برگشت‌ وآنچه‌ در دل‌ داشت‌ از حضرت‌ سؤال‌ كرد.«بحارج‌43ص‌181»

خصائص‌ الحسينة‌
امتيازاتي‌ مربوط‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع‌)است‌ كه‌ در كسي‌ ديگري‌ نيست‌ ازجمله‌:
1- روضة‌ او اولين‌ بار توسط‌ جبرئيل‌ براي‌ آدم‌(ع‌)خوانده‌ شد.
2- همة‌ پيامبران‌ مأمور بودند كه‌ به‌ سرزمين‌ كربلا رفته‌ وبه‌ حضرت‌ سلام‌كنند.
3- چهارفرسخ‌ در چهارفرسخ‌ جزء كربلا مي‌ باشد
خوردن‌ خاك‌ حرام‌ است‌ ولي‌ خوردن‌ تربت‌ وخاك‌ اين‌ قسمت‌،شفاميباشد.
مقدس‌ اردبيلي‌ وقتي‌ به‌ كربلا ميرفت‌،مشگي‌ با خود داشت‌ كه‌ مدفوع‌خود را در آن‌ مي‌ كرد ودر خارج‌ از چهار فرسخي‌ تخليه‌ مي‌ نمود.
4- چهار فرشته‌ شبانه‌ روز در حرم‌ حضرت‌ به‌ عزاداري‌ مشغول‌ هستند.
5- سفر پر خطر، حرام‌ است‌ ولي‌ سفر كربلا هر چه‌ خطرش‌بيشتر،ثوابش‌ عظيم‌ تر است‌.
6- سفر كربلا جزء عمر حساب‌ نمي‌ شود.
7- در رجعت‌ ،اولين‌ امامي‌ كه‌ زنده‌ مي‌ شود وهمو بدن‌ امام‌ مهدي‌ (ع‌)رابعد از شهادتش‌ غسل‌ مي‌ دهد،امام‌ حسين‌ (ع‌) است‌.
8- او شش‌ ماهه‌ متولد شد وبرشهادتش‌ آسمان‌ وزمين‌ گريست‌.
9- مصيبت‌ِ شهادت‌ او،بزرگترين‌ مصيبت‌ مي‌ باشد.
10- او لقب‌ ثارالله را دارد.

قيام‌ امام‌ حسين‌(ع‌)

بعد از مرگ‌ معاويه‌ در سال‌ 60 هجري‌،وشروع‌ خلافت‌ يزيد،امام‌حسين‌(ع‌)قيام‌ نمود واز مدينه‌ به‌ مكه‌ رفت‌ ودر نهم‌ ذيحجه‌ كه‌ روزشهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ هم‌ است‌،بطرف‌ كوفه‌ حركت‌ كرد ودر دوم‌محرم‌ وارد كربلا شد ودر عصر عاشوراي‌ سال‌ 61 به‌ شهادت‌ رسيد.
اگر چه‌ كل‌ حادثه‌ شهادت‌ امام‌ ويارانش‌،در كمتر از بيست‌وچهارساعت‌،اتفاق‌ افتاد ولي‌ آنچنان‌ اين‌ حادثه‌ عظيم‌ است‌ كه‌ هنوز هم‌خون‌ حسين‌(ع‌)مي‌ جوشد وملتهاي‌ مظلوم‌ را به‌ حركت‌ وا مي‌ دارد.

سخناني‌ از امام‌ حسين‌(ع‌):

1- «نياز مردم‌ بشما از نعمتهاي‌ الهي‌ برشماست‌! پس‌ از نعمت‌ الهي‌ملول‌ نشويد.»
2- «روز عاشورا،خطاب‌ به‌ اصحابش‌ فرمود:اي‌ فرزندان‌ خانواده‌ هاي‌بزرگوار!مرگ‌ فقط‌ پلي‌ است‌ كه‌ شمارا از سختي‌ ومشقت‌،به‌ بهشتهاي‌وسيع‌ ونعمتهاي‌ دائمي‌،منتقل‌ مي‌ كند.كداميك‌ از شما بدش‌ مي‌ آيد كه‌از زندان‌ به‌ قصر وكاخ‌،منتقل‌ گردد؟ولي‌ مرگ‌ براي‌ دشمنان‌ شما،منتقل‌شدن‌ از قصر وكاخ‌،به‌ زندان‌ است‌! پدرم‌ از رسول‌ خدا(ص‌)نقل‌ كردكه‌:دنيا زندان‌ مؤمن‌ وبهشت‌ كافر است‌! پس‌ مرگ‌ پلي‌ است‌ كه‌ شمارا به‌بهشت‌ وآنها را به‌ جهنم‌،منتقل‌ مي‌ كند.نه‌ دروغ‌ مي‌ گويم‌ ونه‌ به‌ من‌ دروغ‌گفته‌ شده‌ است‌!»
3- «برمن‌ لازم‌ است‌ كه‌در قيامت‌، زائر خود راببينم‌ واورا نجات‌ دهم‌.»
4- «از حضرت‌ سؤال‌ شد كه‌:معرفت‌ الهي‌ چيست‌؟
فرمود:معرفت‌ اهل‌ هر زماني‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ امام‌ وحجّتي‌ كه‌ اطاعتش‌واجب‌ است‌ رابشناسد.»
5- «مرگ‌ در عزّت‌ بهتر از زندگي‌ با ذلّت‌ است‌.»
6- «مرگ‌ بهتر از عار است‌ وعار بهتر از جهنّمي‌ شدن‌ است‌.»
7- «من‌ شهادت‌ را سعادت‌ دانسته‌ و زندگي‌ با ظالمين‌ را بدبختي‌مي‌دانم‌.»
8- «من‌ كشتة‌ اشكها هستم‌!هيچ‌ مؤمني‌ بياد من‌ نمي‌افتد مگر اينكه‌ گريه‌مي‌كند.»
9- «هيچ‌ شخصي‌ نيست‌ كه‌ چشمش‌ بخاطر ما گريان‌ باشدالاّ اينكه‌ خدااو را در بهشت‌ باندازه‌ يك‌ «حقب‌»نگه‌ مي‌دارد.»
10- «بهترين‌ افراد كسي‌ است‌ كه‌ به‌ افراديكه‌ از او بريده‌اند،بپيوندد.»
11- « هر كسيكه‌ خدا را آن‌ چنان‌ كه‌ سزاوار پرستش‌ است‌،عبادت‌كند،خداوند اورا به‌ بالاترين‌ آرزويش‌ وبيشتر از حقش‌،مي‌رساند.»
12- «شخصي‌ از امام‌ پرسيد:در چه‌ حالي‌ هستيد؟
فرمود:در حالي‌ هستم‌ كه‌ خدا در بالاي‌ سرم‌ وآتش‌ درمقابلم‌ و مرگ‌بدنبالم‌ و حساب‌ روز قيامت‌،در اطرافم‌ است‌. ومن‌ در گرو عملم‌مي‌باشم‌.آنچه‌ را دوست‌ دارم‌،نمي‌يابم‌ وآنچه‌ را بدم‌ مي‌ايد،نمي‌توانم‌ ازخودم‌ دور كنم‌ وامورم‌ بدست‌ ديگري‌ است‌.اگر بخواهد مرا عذاب‌مي‌كند واگر بخواهد،مي‌بخشد.پس‌ چه‌ فقيري‌ از من‌ فقيرتر است‌؟»
13- «اي‌ خدا!كور باد چشمي‌ كه‌ تو را نبيند!»
14- «درخواست‌ از ديگران‌،فقط‌ در سه‌ جا رواست‌:درمريضي‌سخت‌،فقر غير قابل‌ تحمل‌،ديه‌ وغرامت‌ طاقت‌ فرسا!»
15- «به‌ پرهيز از كاري‌ كه‌ موجب‌ عذرخواهيت‌ شود!زيرا مؤمن‌ بدي‌نمي‌كند تا عذر بخواهد ولي‌ منافق‌ هر روز بدي‌ مي‌كند سپس‌ عذرمي‌خواهد!»
16- «كسيكه‌ از تو حاجتي‌ مي‌خواهد،با درخواستش‌،آبروي‌ خود راحفظ‌ نمي‌كند!ولي‌ تو با رواكردن‌ حاجتش‌،آبرويت‌ را حفظ‌ نما!»
17- «مردي‌ گفت‌:من‌ ازشيعيانت‌ هستم‌!
امام‌ فرمود:از خدا بترس‌ و چنين‌ ادعائي‌ نكن‌!
شيعيان‌ ما كساني‌ هستند كه‌ قلبهايشان‌ از هر غل‌ وغشي‌،پاك‌ وسالم‌است‌!بلكه‌ تو بگو كه‌ من‌ از دوستداران‌ شما هستم‌!»
18- «شخصي‌ در حضور امام‌ گفت‌:احسان‌ به‌ آدم‌ نااهل‌،ضايع‌ مي‌شود!
امام‌ فرمود:چنين‌ نيست‌!احسان‌ بمانند باران‌ تند است‌ وبه‌ نيك‌ وبدمي‌رسد.»
19-«اگر خدا طاقت‌ كسي‌ را بگيرد،اطاعتش‌ را هم‌ از او بر مي‌دارد و اگرقدرت‌ شخصي‌ را بگيرد،تكليفش‌ را هم‌ از او بر مي‌دارد.»
20- «استدراج‌ بنده‌ توسط‌ خدا به‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ او نعمت‌ فراوان‌مي‌دهد وشكر گذاري‌ را از او مي‌گيرد.»
21- «سلام‌ هفتاد حسنه‌ دارد.شصت‌ ونه‌ تا به‌ سلام‌ كننده‌ مي‌رسدويكي‌ به‌ جواب‌ دهنده‌!»
22- «شخصي‌ از امام‌ درخواستي‌ نمود.
امام‌ فرمود:تقاضا خوب‌ نيست‌ مگر در قرض‌ سنگين‌ يا فقر سخت‌ و ياتعهد مال‌ مهم‌!
آن‌ شخص‌ گفت‌:منهم‌ براي‌ يكي‌ از اينها از شما درخواست‌ مي‌كنم‌.
امام‌ دستور داد به‌ او صد سكه‌ دادند.»
23- «شخصي‌ در حضور امام‌ غيبت‌ كرد.
امام‌ فرمود:دست‌ از غيبت‌ بردار كه‌ آن‌ خورش‌ سگهاي‌ جهنم‌ است‌.»
24- «بدرستي‌ كه‌ اگر دنيا براي‌ كسي‌ باقي‌ مي‌ماند،ويا كسي‌ در دنيا باقي‌مي‌ماند،شايسته‌ نر از همه‌ پيامبران‌ بودند كه‌ باقي‌ بمانند.»
25- «خداوند دنيارا براي‌ بلا خلق‌ فرمود واهلش‌ را براي‌ فاني‌ شدن‌آفريد.»
26- «شكر تو براي‌ نعمت‌ گذشته‌ ،زمينة‌ نعمت‌ آينده‌ است‌.»
27- «شما را به‌ تقواي‌ الهي‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ خدا ضمانت‌ كرده‌ كه‌مكروه‌ را به‌ آنچه‌ دوست‌ دارد،تبديل‌ كند وبدون‌ حساب‌ به‌ او روزي‌كند.»
28- «قرآن‌ ،ظاهرش‌ زيبا و باطنش‌ عميق‌ است‌.»
29- «به‌ درستي‌ كه‌ اجراي‌ احكام‌ به‌ دست‌ علما است‌ كه‌ حلال‌ وحرام‌الهي‌ را مي‌شناسند ومورد اعتمادند.»
30- «از ماست‌ دوازده‌ هدايت‌ كننده‌ كه‌ اول‌ آنها اميرالمؤمنين‌ علي‌ بن‌ابطالب‌ است‌ وآخرين‌ آنها نهمين‌ از فرزندان‌ من‌ است‌.»
31- «اي‌ پسر آدم‌!فكر كن‌ وباخود بگو:پادشاهان‌ دنيا كجاهستند؟آنهائيكه‌ خرابه‌ هارا آباد كردند و نهرهارا آب‌ انداختند ودرختهارا غرس‌ نمودند و شهر هارا ساختند امّا عاقبت‌ در حاليكه‌نمي‌خواستند از اينها جدا شدند وگروه‌ ديگري‌ ارث‌ بردند وماهم‌ بازمان‌ كمي‌ به‌ آنها ملحق‌ مي‌شويم‌.»
32- «احدي‌ را بر آئين‌ ابراهيم‌ (ع‌) نمي‌دانم‌ مگر ما وشيعيانمان‌ و بقيه‌ ازآئين‌ ابراهيمي‌(توحيد)بركنارند.»
33- «ما تا قيامت‌ با بني‌ اميه‌ ها در حال‌ جنگ‌ و ستيزيم‌!»
34- «كسيكه‌ بدنبال‌ رضاي‌ الهي‌ است‌ اگر چه‌ مردم‌ ناراحت‌ شوند،خدااورا از مردم‌ كفايت‌ مي‌كند وكسيكه‌ براي‌ رضاي‌ مردم‌،خدا را غضبناك‌مي‌كند،خدا اورا به‌ مردم‌ وا مي‌گذارد!»
35- «قيمت‌ جميع‌ دنيا در نزد وليّي‌ از اولياء خدا ودر نزد اهل‌ معرفت‌مثل‌ قيمت‌ سايه‌ است‌.»
36- «نياز مردم‌ به‌ شما در رفع‌ گرفتاريهاشان‌ از نعمتهاي‌ الهي‌برشماست‌.»
37- «مرگ‌ بر فرزند آدم‌ همانند گردن‌ بند بر گردن‌ دختران‌ حتمي‌ است‌.»
38- «آفرين‌ بر مرگ‌ در راه‌ خدا و لكن‌ شما قدرت‌ بر از بين‌ بردن‌ عزتم‌ رانداريد پس‌ در اين‌ حال‌ من‌ باكي‌ از شهادت‌ ندارم‌.»
39- «اشگ‌ چشمها و خشيت‌ دلها از بركات‌ الهي‌ است‌.»
40- «هركه‌ در باره‌ ما اشگي‌ بريزد در قيامت‌ باعث‌ آبرو وروشني‌ چشم‌او مي‌شود.»
41- «قبل‌ از مردن‌ مالت‌ را انفاق‌ كن‌ كه‌ در غير اين‌ صورت‌ مالت‌ براي‌ديگري‌ مي‌ماند ولي‌ حساب‌ وكتابش‌ را از تو مي‌كشند!پس‌ مالت‌ را بخورقبل‌ از اينكه‌ مال‌ تورا بخورد.»
42- «كسي‌ از قيامت‌ در امان‌ نيست‌ مگر كسيكه‌ در دنيا از خدا بترسد.»
43- «دوجهاد واجب‌ است‌ ودوجهاد سنت‌ است‌.امّا يكي‌ از دو جهادواجب‌ ،جهاد با نفس‌ است‌ كه‌ بزرگترين‌ جهاد است‌.وجهاد دوم‌،جهاد باكفار است‌.وجهاد سنت‌،يكي‌ دفاع‌ است‌ كه‌ اگر نكنند،عذاب‌ نازل‌ شودويكي‌ برپائي‌ سنتهاي‌ نيك‌ وحسنه‌ است‌.»
44- «اگر دين‌ محمّد(ص‌)،جز با كشته‌ شدمن‌ پابرجا نمي‌ماند،پس‌ اي‌شمشيرها مرا دربر بگيريد!»
45- «من‌ ياراني‌ بهتر و وفادارتر از ياران‌ خودم‌ سراغ‌ ندارم‌.»

فرزندان‌
1- امام‌ سجاد(ع‌)، 2- علي‌ اكبر ، 3-علي‌ اصغر، 4- محمد ، 5- عبدالله ، 6- جعفر ، 7- زينب‌ ، 8- سكينه‌ ، 9- فاطمه‌

ياران‌
1-علي‌ اكبر(ع‌) 2- عباس‌(ع‌) 3-علي‌ اصغر(ع‌) 4-قاسم‌ (ع‌) 5-مسلم‌بن‌ عقيل‌ (ع‌) 6-هاني‌ بن‌ عروة‌ 7-قيس‌ بن‌ مسهّر صيداوي‌ 8-حبيب‌ بن‌مظاهر 9-مسلم‌ بن‌ عوسجة‌ 10- زهير بن‌ قين‌ 11-سعيد بن‌ عبدالله12-هلال‌ بن‌ نافع‌ 13-ابوثمامة‌ 14- حرّبن‌ يزيد رياحي‌ 15-جون‌ و...

شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)

در عاشوراي‌ 61 از اول‌ صبح‌ جنگ‌ بين‌ حق‌ وباطل‌ وجنگ‌ بين‌ خون‌وشمشير شروع‌ شد.در يك‌ حمله‌ دشمن‌،نزديك‌ به‌ پنجاه‌ نفر از ياران‌امام‌ حسين‌ (ع‌)بشهادت‌ رسيدند.سپس‌ در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ عده‌ اي‌بشهادت‌ رسيدند وامام‌ ناظر اين‌ حوادث‌ بود.موقع‌ نمازظهر هم‌ چند نفربشهادت‌ رسيدند.سپس‌ افراد بني‌ هاشم‌ نفر به‌ نفر به‌ استقبال‌ شهادت‌رفتند.آخرين‌ سرباز امام‌،علي‌ اصغر بود كه‌ در آغوش‌ امام‌ بشهادت‌رسيد.بعد از شهادت‌ علي‌ اصغر،امام‌،از زندگاني‌ دست‌ شسته‌ وشمشيربدست‌ گرفت‌ ومبارز مي‌ طلبيد.هركه‌ درمقابل‌ آن‌ فرزند اسداللّه‌الغالب‌،قرار مي‌ گرفت‌،بهلاكت‌ مي‌ رسيد تا آنكه‌ كشتار بزرگي‌ نمودوعدة‌ زيادي‌ از شجاعان‌ دشمن‌ را به‌ جهنم‌ فرستاد!ديگر كسي‌ جرعت‌نداشت‌ تا با حضرت‌ جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ كند!سپس‌ امام‌ به‌ چپ‌ وراست‌لشگر دشمن‌ حمله‌ نمود.
راوي‌ مي‌ گويد:بخداقسم‌!هرگز نديدم‌ مردي‌ را كه‌ لشگرهاي‌ بسيار اورامحاصره‌ كرده‌ باشند وياران‌ وفرزندان‌ اورابشهادت‌ رسانده‌ باشند واهلبيت‌ اورا بسختي‌ انداخته‌ باشند،ولي‌ شجاعتر وقوي‌القلب‌ تر از امام‌حسين‌(ع‌)باشد!زيرا با وجود مصيبتهاي‌ زياد وتشنگي‌وجراحت‌ بدن‌،باز هيچ‌ تزلزلي‌ در او ديده‌ نمي‌ شد وآنچنان‌ بر دشمن‌مي‌ تاخت‌ كه‌ لشگر مانند گله‌ گرگ‌ ديده‌،مي‌ رميدند وفرار مي‌كردند.دوباره‌ لشگر سي‌ هزارنفره‌،جمع‌ مي‌ شدند وآماده‌ مي‌ گشتند!ولي‌امام‌ برآن‌ لشگر انبوه‌،حمله‌ مي‌ كرد وآنان‌ مانند ملخهائي‌ كه‌ در هواپراكنده‌ مي‌ شوند،از مقابل‌ امام‌ مي‌ گريختند وازهم‌ متفرق‌ مي‌شدند.آنگاه‌ امام‌ به‌ مركز حمله‌ بر مي‌ گشت‌ وكلمه‌ لاحول‌ ولاقوة‌ الاّ باللّه‌رابرزبان‌ جاري‌ مي‌ فرمود.
تااينكه‌ از هر طرف‌ امام‌ را تيرباران‌ نمودند واز كثرت‌ تيرهائي‌ كه‌ بر زره‌حضرت‌ نشست‌،سينه‌ مباركش‌ چون‌ خارپشت‌ گشت‌ وبه‌ روايت‌ امام‌محمّد باقر(ع‌)زخمهاي‌ حضرت‌ ،بيش‌ از سيصد وبيست‌ جراحت‌ بود.
اينجا بود كه‌ امام‌ از شدّت‌ خستگي‌ وبسياري‌ ضعف‌،توقفي‌ فرمود تاساعتي‌ استراحت‌ نموده‌ باشد.كه‌ ناگاه‌ ظالمي‌،سنگي‌ را بطرف‌ امام‌پرتاب‌ كرد كه‌ به‌ پيشاني‌ حضرت‌،اصابت‌ نمود وخون‌ جاري‌ شد.امام‌دامن‌ لباس‌ را بالا زد تا خون‌ پيشاني‌ را پاك‌ كند كه‌ ناگاه‌ تيري‌ كه‌پيكانش‌،زهر آلود وسه‌ شعبه‌ بود،بر سينه‌ مباركش‌ وارد شد.
امام‌ فرمود:بسم‌ اللّه‌ وباللّه‌ وعلي‌' ملّة‌رسول‌ اللّه‌.سپس‌ رو به‌ آسمان‌ كردوفرمود:اي‌ خداي‌ من‌!تو مي‌ داني‌ كه‌ اين‌ جماعت‌، مردي‌ را مي‌ كشند كه‌ بر روي‌ زمين‌،پسر پيامبري‌ جز او نيست‌ بعد دست‌برد وتير را بيرون‌ كشيدكه‌ خون‌ جاري‌ شد.امام‌ از خونها بر مي‌ داشت‌وبطرف‌ آسمان‌ پخش‌ مي‌ نمود كه‌ قطره‌ اي‌ بر نمي‌ گشت‌!بار ديگردست‌ كرد واز خون‌ برداشت‌ وبر صورت‌ ومُحاسن‌ خود ماليدوفرمود:مي‌ خواهم‌ با سر وروي‌ خون‌ آلود،جدّم‌ رسول‌ خدا را ملاقات‌كنم‌!
در اين‌ موقع‌ از شدّت‌ ضعف‌،بر روي‌ زمين‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاد!
شمر از اسب‌ پياده‌ شد وبسوي‌ گودي‌ قتلگاه‌ حركت‌ كرد....

او مي‌نشست‌ ومن‌ مي‌نشستم
‌اوروي‌ سينه‌ من‌ در مقابل‌
او مي‌كشيد ومن‌ مي‌كشيدم‌
او خنجر كين‌ من‌ آه‌ از دل‌
او مي‌بُريد ومن‌ مي‌بُريدم
‌او از حسين‌ سر من‌ هم‌ زتو دل‌
او مي‌دويد ومن‌ مي‌دويدم
‌اوروي‌ مقتل‌ من‌ سوي‌ قاتل‌
آندم‌ بريدم‌ من‌ از حسين‌ دل
‌كامد به‌ مقتل‌ شمرسيه‌ دل‌

از بين‌ رفتن‌ مرض‌ وبا با زيارت‌ عاشورا
«نقل‌ شده‌ كه‌ سالي‌ در سامراء وبا آمد وهمه‌ روزه‌ عده‌اي‌ از شيعيان‌وسنيان‌ وديگرافراد از دنيا مي‌رفتند.عاقبت‌ مردم‌ نزد مرحوم‌ محمد تقي‌شيرازي‌ معروف‌ به‌ ميرزاي‌ كوچك‌ آمدند وراه‌ حلي‌ خواستند.ايشان‌فرمودند:به‌ مردم‌ بگوئيد كه‌ همه‌ روزه‌ زيارت‌ عاشورا بخوانند وثوابش‌ رابه‌ روح‌ نرگس‌ خاتون‌ مادر امام‌ عصر(عج‌)هديه‌ نمايند.شيعيان‌ به‌ اين‌دستور عمل‌ كردند وبا كمال‌ تعجب‌،كسي‌ ديگر از شيعيان‌ از دنيا نرفت‌ولي‌ از سني‌ها مرتب‌ مرده‌ به‌ غسالخانه‌ مي‌بردند.آنها تعجب‌ كرده‌ ورازاين‌ مطلب‌ را از شيعيان‌ جويا شدند وآنها گفتند كه‌ رهبرما بما سفارش‌كرده‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا بخوانيم‌.وماهم‌ اين‌ كار را كرديم‌.سنيها با شنيدن‌اين‌ مطلب‌ شروع‌ بخواندن‌ زيارت‌ عاشورا كردند ومردن‌ از آنهاهم‌متوقف‌ شد.»

شفاي‌ چشم‌ از خاك‌ زائركربلا!
«پدرخانم‌ آية‌ الله گلپايگاني‌ با اينكه‌ پير بود ولي‌ چشم‌ِ جواني‌ داشت‌.من‌ديدم‌ كه‌ در مسجدِ بالاسرِ آن‌ زمان‌ كه‌ تاريك‌ بود،در سن‌ نودسالگي‌بدون‌ عينك‌ قرآن‌ مي‌خواند.»ايشان‌ تعريف‌ كرد كه‌ من‌ به‌ همراه‌ آية‌ اللهگلپايگاني‌ در اربعين‌ به‌ كربلا رفتيم‌.ما از بصره‌ سوار قطار شديم‌.قطارهاصندلي‌ نداشت‌ ويك‌ اتاقي‌ بود كه‌ من‌ وآقاي‌ گلپايگاني‌ در آن‌ نشسته‌بوديم‌.ناگهان‌ عربهاي‌ باديه‌ نشين‌ ريختند در قطار وقطار پر شد وحركت‌كرد.يكي‌ از عربها پايش‌ را توي‌ دامن‌ من‌ دراز كرده‌ بو.من‌ اول‌ ناراحت‌شدم‌ ولي‌ بعد گفتم‌ زوّار حسين‌(ع‌)است‌.
به‌ اين‌ فكر افتادم‌ كه‌ اين‌ زوّار حسين‌(ع‌)است‌.لذا همه‌اش‌ تبرّك‌است‌.پاي‌ پياده‌ آمده‌ بود ولاي‌ انگشتان‌ پايش‌ گِل‌ بود.بدون‌ اينكه‌ آن‌عرب‌ بفهمد، يك‌ مقدار از آن‌ گِل‌ را گرفتم‌ و به‌ پشت‌ چشمم‌ ماليدم‌وناگهان‌ ديدم‌ كه‌ عينك‌ نمي‌خواهم‌.نزديك‌ را مي‌بينم‌.دور رامي‌بينم‌.وضع‌ بينايي‌ ام‌ عالي‌ است‌.»

شفا از جناب‌ حرّبن‌ يزيد رياحي‌
آقاي‌ قندهاري‌ يكي‌ از علماي‌ مشهد است‌ كه‌ مرد مقدسي‌ است‌فرموده‌ بودند:من‌ در زمان‌ طلبگي‌ «تب‌ لازم‌»داشتم‌.اين‌ تب‌ انسان‌ را رهانمي‌كرد.خيلي‌ اوقات‌ هم‌ كسي‌ را مي‌كشته‌ است‌.ضعف‌ روي‌ ضعف‌پديد مي‌آمد تا منجر به‌ فوت‌ مي‌شد.منهم‌ مرگم‌ نزديك‌ شده‌ بود.رفقامي‌خواستند به‌ زيارت‌ حرّ بروند.م‌ هم‌ حوصله‌ام‌ سر رفته‌ بد وبه‌ آنهاگفتم‌ مرا هم‌ ببريد.گفتند نمي‌شود.گفتم‌ هرطوري‌ هست‌ مراببري‌.اگرشده‌ روي‌ دوش‌ شما باشم‌.
طلبه‌ها اين‌ كار را كدند.مرا بر دوش‌ گرفتند وبردند.طلبه‌ها زيارتشان‌ را كه‌كردند،مرا گوشة‌ حرم‌ گذاشتند ورفقا دنبال‌ تفريح‌ رفتند.و منهم‌ زيارتم‌ راكردم‌.يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ زن‌ عربي‌ با يك‌ بچة‌ فلج‌ وناتوان‌ وعفب‌مانده‌ آمد.اورا كنار ضريح‌ حضرت‌ حرّ گذاشت‌ ويك‌ شبكه‌ را گرفت‌وگفت‌:يا كاشف‌ الكرب‌ عن‌ وجه‌ الحسين‌!اكشف‌ كربي‌ بحق‌ّمولاك‌ الحسين‌.يعني‌ اي‌ كسيكه‌ غم‌ وغصه‌ را از حسين‌ برطرف‌مي‌نمودي‌!غم‌ وغصه‌ مراهم‌ بحق‌ حسين‌ برطرف‌ كن‌!
آن‌ زن‌ شبكه‌ دوم‌ را گرفت‌ واين‌ جمله‌ را گفت‌.شبكه‌ سوم‌ را گرفت‌ واين‌جمله‌ را گفت‌ ناگاه‌ بچه‌ ايستاد و آمد دامن‌ مادرش‌ را گرفت‌ وگفت‌ مادر!
آري‌ بچه‌ خوب‌ شد.فهميدم‌ كه‌ اين‌ نوع‌ معجزات‌ راي‌ اين‌ زن‌ تازگي‌نداشته‌ واثالش‌ را بسيار ديده‌ بود.اين‌ زن‌ يك‌ تعظيم‌ وتشكري‌ كرد وازحرم‌ حضرت‌ حرّ بيرون‌ رفت‌.
من‌ فكر كردم‌ كه‌ اين‌ زن‌ اين‌ حاجت‌ را گرفت‌!من‌ كه‌ يك‌ واعظ‌ وطلبه‌هستم‌ ومروط‌ به‌ اهل‌ بيتم‌ چرا من‌ حاجت‌ نگيرم‌؟مي‌توانست‌ بلندشوم‌.لذا افتان‌ وخيزان‌ تا پاي‌ ضريح‌ آمدم‌ وشبكه‌ را گرفتم‌ وگفتم‌:ياكاشف‌ الكرب‌ عن‌ وجه‌ الحسين‌!اكشف‌ كربي‌ بحق‌ّ مولاك‌ سپس‌ همانند آن‌ زن‌ ،شبكه‌ دوم‌ را گرفتم‌ وهمين‌ جمله‌ را گفتم‌.بعدشبكه‌ سوم‌ را هم‌ گرفتم‌ واين‌ دعا را كردم‌.ناگاه‌ ديدم‌ مل‌ آب‌ كه‌ روي‌آتش‌ بريزند بدن‌ گرم‌ من‌ ،سرد شد.ديدم‌ قدرت‌ دارم‌.بلند شدم‌وايستادم‌.ديدم‌ مي‌توانم‌ راه‌ بروم‌.بنا كردم‌ به‌ راه‌ رفتن‌.حتي‌ ديدم‌مي‌توانم‌ بدوم‌!بنا كردك‌ به‌ دويدن‌!آدم‌ نزد طلبه‌ها وگفتم‌ بيائيد!خوب‌شدم‌.»
زنيكه‌ امام‌ حسين‌(ع‌)به‌ ديدارش‌ رفت‌:«حاج‌ ملاّ محمّد علي‌ يزدي‌ در نجف‌ همسايه‌اي‌ داشت‌ كه‌ در كودكي‌باهم‌ نزد يك‌ معلم‌ درس‌ مي‌خواندند. ولي‌ آن‌ همسايه‌ وقتي‌ بزرگ‌ شد،به‌ شغل‌ راهزني‌ مشغول‌ شد تا اينكه‌ مُرد و او را در قبرستاني‌ نزديك‌خانه‌ ملاي‌ يزدي‌ دفن‌ كردند. هنوز يكماه‌ نگذشته‌ بود كه‌ حاجي‌ درخواب‌، همسايه‌ راهزن‌ را ديد كه‌ در حال‌ خوش‌ وخرمي‌ قرار دارد.تعجب‌ كرد و از او ماجرايش‌ را پرسيد. او گفت‌: بعد از مردنم‌ تا ديروزبخاطر كارهاي‌ زشتم‌ در عذاب‌ بودم‌، ولي‌ ديروز كه‌ همسر استاد اشرف‌حداد فوت‌ كرد و او را در اين‌ قبرستان‌ دفن‌ كردند، اباعبداللّه‌(ع‌) سه‌ باربه‌ ديدن‌ او آمد ودر بار سوم‌ دستور داد عذاب‌ را از اين‌ قبرستان‌ بردارند.لذا حال‌ ما از بدي‌ به‌ خوبي‌ تغيير كرد!
ملاي‌ يزدي‌ بعد از بيدارشدن‌، به‌ سراغ‌ استاد آهنگر رفت‌ و بعد از پرس‌و جو در مورد شخصيت‌ اين‌ زن‌، متوجه‌ شد كه‌ اين‌ زن‌ همه‌ روزه‌ زيارت‌عاشورا مي‌خوانده‌ است‌»

همسر يكي‌ از مردان‌ خدا
علامه‌ طباطبايي‌ بعد از رحلت‌همسرش‌ گفت‌:همسر ما زن‌ بسيار مؤمن‌ و بزرگواري‌ بود.او همراه‌ ما درنجف‌ زندگي‌ مي‌كرد و در ايام‌ عاشورا براي‌ زيارت‌ با هم‌ به‌ كربلامي‌رفتيم‌.وقتي‌ به‌ تبريز برگشتيم‌،روز عاشورايي‌ همسرم‌ كه‌ مشغول‌خواندن‌ زيارت‌ عاشورا بوده‌ از ايام‌ زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)در كربلا يادي‌مي‌كند ومي‌ گويد:دهسال‌ در روز عاشورا كنار قبرآن‌ حضرت‌ بوديم‌ ولي‌امسال‌ از اين‌ فيض‌ محروميم‌.
ناگاه‌ پرده‌ غيبي‌ كنار مي‌رود و مي‌بيند كه‌ در حرم‌ مطهّر رو به‌ قبر حضرت‌ايستاده‌ ومشغول‌ خواندن‌ زيارت‌ است‌.حرم‌ مطهر و خصوصيات‌ آن‌مثل‌ گذشته‌ است‌ ولي‌ چون‌ روز عاشورا بوده‌ است‌ و مردم‌ براي‌تماشاي‌ دسته‌ سينه‌ زنان‌ بيرون‌ بودند وفقط‌ چند نفر حرم‌ مقابل‌ قبرشهداي‌ كربلا ايستاده‌ بودند و خدام‌ براي‌ آنها زيارت‌ مي‌خواندند.در اين‌حين‌ به‌ خود مي‌آيد ومشاهده‌ مي‌كند در خانه‌ خود مشغول‌ خواندن‌زيارت‌ است‌.

زني‌ كه‌ شوهرش‌ را هدايت‌ كرد!
«وقتي‌ كاروان‌ امام‌ حسين‌(ع‌)در مسير كوفه‌ با كاروان‌ زُهَير بن‌ قين‌برخورد كرد.فرستاده‌ امام‌ براي‌ دعوت‌ از زهير جهت‌ ياري‌ رساندن‌ به‌حضرت‌،درحالي‌ نزد زهير رفت‌ كه‌ او با همسر واطرافيان‌ خود سر سفره‌غذا بود.وقتي‌ دعوت‌ امام‌ به‌ او ابلاغ‌ شد،زهير واطرافيانش‌ دچارسكوت‌ وحيرت‌ شدند ونداستند كه‌ چه‌ جوابي‌ بدهند.امّا ناگهان‌ صداي‌دَيْلَم‌ ،همسر زهير بلند شد كه‌ به‌ شويش‌ گفت‌:برو وببين‌ امام‌حسين‌(ع‌)باتو چه‌ كار دارد!آيا پيام‌ پسر پيامبرخدا(ص‌) را بي‌ جواب‌مي‌گذاري‌ ؟چه‌ مي‌شود كه‌ به‌ حضور حسين‌(ع‌)بروي‌ وسخنش‌ رابشنوي‌ وبرگردي‌؟
سخنان‌ ديلم‌،زهير را تكان‌ داد ودرحاليكه‌ صورتش‌ گرفته‌ بود،نزد امام‌شتافت‌.وقتي‌ برگشت‌،صورتش‌ بشاش‌ وباز بود.او كه‌ آمادة‌ ياري‌ كردن‌امامش‌ شده‌ بود،به‌ همسرش‌ گفت‌:من‌ تورا طلاق‌ دادم‌.تو مي‌تواني‌ نزداقوامت‌ برگردي‌.سپس‌ به‌ اطرافيانش‌ گفت‌:هركه‌ مي‌خواهد امام‌(ع‌)راياري‌ كند همراه‌ من‌ شود.
موقع‌ رفتن‌،ديلم‌ با چشمي‌ گريان‌ به‌ شويش‌ گفت‌:شوهرم‌!من‌ از تو يك‌تقاضا دارم‌ وآن‌ اين‌ است‌ كه‌ در قيامت‌،در پيشگاه‌ پيامبر خدا از من‌ يادكني‌!
زهير به‌ امام‌ پيوست‌ وتا آخرين‌ لحظه‌ از امامت‌ وولايت‌ دفاع‌ كرد وبه‌شهادت‌ رسيد.»

ام‌ّ وهب‌ دركربلا
«يكي‌ از ياران‌ حسين‌(ع‌)در كربلا،عبدالله بن‌ عمير بود كه‌ با همسرومادرش‌ در كربلا حضور داشت‌.
او در مقابل‌ حملة‌ شمر ويارانش‌ به‌ اصحاب‌ امام‌ حسين‌(ع‌) با چند نفر ازياران‌ امام‌،در مقابل‌ دشمن‌ ايستاد واستقامت‌ عجيبي‌ نشان‌ داد.اوتوانست‌ تعدادي‌ از افراد دشمن‌ را به‌ هلاكت‌ برساند .اما با قطع‌ دست‌راست‌ ويكي‌ از پاهايش‌ ،اسير دشمن‌ شد.وبلافاصله‌ در مقابل‌ چشم‌همه‌بصورت‌ «قتل‌ صبر» اورا با نيزه‌ وشمشير،قطعه‌ قطعه‌ نمودند وبه‌شهادت‌ رساندند.
همسر وي‌ كه‌ در ميان‌ خيمه‌ هابود،به‌ قتلگاه‌ رفت‌ ودر كنار پيكر بي‌ روح‌وقطعه‌ قطعة‌ شوهرش‌ نشست‌ ودرحالي‌ كه‌ خون‌ از سر و صورت‌ وي‌پاك‌ مي‌كرد،چنين‌ گفت‌:بهشت‌ برتو گوارا باد!واز خدايي‌ كه‌بهشت‌ را ارزاني‌ تو كرد مي‌خواهم‌ مرا هم‌ با تو همراه‌ كند.
در اين‌ موقع‌ غلام‌ شمر به‌ دستور اربابش‌،با چماقي‌ به‌ همسر عبداللهحمله‌ كرد وسر وي‌ را شكست‌ واورا شهيد نمود.وبدن‌ او هم‌ در كنارپيكر همسرش‌ بر روي‌ خاك‌ افتاد واين‌ اولين‌ وتنها زن‌ شهيد كربلا بود.
غلام‌ شمر سر عبدالله را جدا كرد وبطرف‌ خيمه‌ها انداخت‌!مادر عبداللهكه‌ ميان‌ خيمه‌ها بود،سر بريدة‌ فرزندش‌ را برداشت‌ وخاك‌ و خون‌ ازصورتش‌ پاك‌ كرد وآنگاه‌ در حاليكه‌ عمود خيمه‌ بدست‌ داشت‌،به‌ سوي‌صفوف‌ دشمن‌ حركت‌ كرد.
امام‌ دستور داد اورا به‌ سوي‌ خيمه‌ ها برگرداندند وخطاب‌ به‌ وي‌فرمود:در راه‌ حمايت‌ از خاندان‌ من‌ به‌ پاداش‌ نيك‌ نائل‌شويد.خدا رحمتت‌ كند.بسوي‌ خيمه‌ها برگرد كه‌ جهاد از توبرداشته‌ شده‌ است‌.
مادر عبدالله طبق‌ دستور امام‌ در حاليكه‌ مي‌گفت‌:خدايا!اميد مرا نااميدنكن‌!به‌ خيمه‌ برگشت‌.امام‌ هم‌ فرمود:خدا اميد تورا نااميد نخواهدكرد.»«سخنان‌ امام‌ حسين‌«ع‌»»

ملا محسن‌ فيض‌ كاشاني‌
گويند :در زمان‌ شاه‌ عباس‌ يكي‌ از سران‌ كشور خارجي‌ ،پيكي‌ رابهمراه‌ شخصي‌ نزد شاه‌ ايران‌ فرستاد ودر خواست‌ كرده‌ بود كه‌ دستوربدهيد علماي‌ شما با فرستادة‌ ما در امر دين‌ و مذهب‌ مناظره‌ كنند كه‌ اگرمغلوب‌ شدند، به‌ دين‌ ما بگرويد!!
فرستاده‌ خارجي‌ اين‌ قدرت‌ را داشت‌ كه‌ هركه‌ چيزي‌ در دست‌ مي‌گرفت‌،او از آن‌ خبر مي‌ داد.
شاه‌ علما را جمع‌ كرد وقرار شد كه‌ ملا محسن‌ فيض‌ با او مناظره‌ كند. ملا محسن‌ فيض‌ به‌ او گفت‌ شاه‌ شما دانشمندي‌ نداشت‌ كه‌ بفرستدو شما را كه‌ بي‌ دلنش‌ هستيد براي‌ مناظره‌ با علماي‌ ايران‌ فرستاده‌است‌؟او گفن‌ كه‌ شما ا عهده‌ شكست‌ داند من‌ بر نمي‌ آيد!اكنون‌ چيزي‌در دست‌ بگير تا من‌ بگويم‌ چه‌ چيزي‌ است‌!
ملا محسن‌ فيض‌ تسبيح‌ امام‌ حسين‌ را درمشت‌ خود پنهان‌ كرد.آن‌شخص‌ در درياي‌ فكر غوطه‌ ور شد وبسيار فكر مي‌ كرد.ملا محسن‌فيض‌ گت‌ چرا جواب‌ نمي‌ دهي‌؟گفت‌ طبق‌ تخص‌ خود مي‌ بينم‌ كه‌ دردست‌ تو قطعه‌ اي‌ ا خاك‌ بهش‌ است‌.تفكر من‌ در اين‌ است‌ كه‌ خاك‌بهشت‌ چگونه‌ به‌ دست‌ تو رسيده‌ است‌؟ملا محسن‌ فيض‌ گفت‌:راست‌گفتي‌،در دست‌ من‌ قطعه‌ اي‌ از خاك‌ بهشت‌ است‌ و آن‌ تسيحي‌ از قبرمطهر دخترزاده‌ پيامبرمان‌ كه‌ امام‌ بوده‌مي‌ باشد.و از اين‌ مطلب‌ بطلان‌دين‌ شما وحقانيت‌ دين‌ ما روشن‌ شد.در اين‌ موقع‌ آن‌ شخص‌ مسلمان‌شد.

خوابي‌ كه‌ تعبير شد!
من‌(فرزند شاه‌ آبادي‌بزرگ‌) من‌ از ايامي‌ كه‌ در نجف‌ در خدمت‌امام‌خميني‌ «رض‌»بودم‌،خاطرة‌ جالي‌ دارم‌.قبل‌ از تشريف‌ فرمائي‌ امام‌ به‌نجف‌،شبي‌ خواب‌ ديدم‌ كه‌ در ايران‌ آشوب‌ وجنگ‌ است‌.بخصوص‌ درخوزستان‌.
سرتمامي‌ نخلهاي‌ خرما يا قطع‌ شده‌ بود ويا سوخته‌ بود.در اين‌ جنگ‌يكي‌ از نزديكانم‌ شهيد شده‌ بود.-كه‌ البته‌ برادرم‌ حاج‌ آقا مهدي‌ درجنگ‌ شهيد شد.-جنگ‌ كه‌ خيلي‌ طولاني‌ شده‌ بود با پيروزي‌ ايران‌ تمام‌شد.در تمام‌ مدت‌ جنگ‌ من‌ چنين‌ تصور مي‌كردم‌ كه‌ جنگ‌ ميان‌ حضرت‌سيد الشهداء(ع‌) ودشمنانش‌ است‌.وقتي‌ جنگ‌ تمام‌ شد،پرسيدم‌:آقاامام‌ حسين‌(ع‌)كجاهستند؟طبقه‌ بالاي‌ ساختماني‌ را بمن‌ نشان‌ دادند كه‌دواطاق‌ داشت‌.يكي‌ در سمت‌ راست‌ ويكي‌ در سمت‌ چپ‌ بود.من‌ به‌آنجا رتم‌ وخدمت‌ حضرت‌ سيد الشهداء(ع‌)مشرف‌ شدم‌ وعرض‌ ادب‌كردم‌.درهمين‌ حين‌ از خواب‌ بيدارشدم‌.
پس‌ از تشريف‌ فرمائي‌ امام‌ ب‌ نجف‌ اين‌ خواب‌ را براي‌ ايشان‌ تعريف‌كردم‌.ايشان‌ تبسمي‌ كرده‌ فرمودند:اين‌ جريانها واقع‌ خواهدشد.پرسيدم‌:چطور آقا؟فرمود:بالاخره‌ معلوم‌ مي‌شود اين‌بساط‌!من‌ دوباره‌ اصرار كردم‌ وسرانجام‌ ايشان‌ فرمودند:من‌ يك‌نكته‌ بتو بگويم‌ ولي‌ بايد تا زماني‌ كه‌ زنده‌ هستم‌ جائي‌نگوئي‌!زمانيكه‌ در قم‌ خدمت‌ مرحوم‌ والدت‌ بودم‌،بسياربايشان‌ علاقه‌ داشتم‌ بطوريكه‌ تقريبا نزديكترين‌ فرد به‌ ايشان‌بودم‌.وايشان‌ هم‌ مرانامحرم‌ نسبت‌ به‌ اسرار نمي‌دانستند.روزي‌براي‌ من‌ مسير حركت‌ وكار را بيان‌ كردند.حالا البته‌ زوداست‌.وتا آن‌ زمان‌ كه‌ اين‌ مسير شروع‌ شود،زود است‌.امّامي‌رسد.
«امام‌ عصر(عج‌):خطاب‌ به‌ سيد موسوي‌ رشتي‌:
شما چرا نافله‌ نمي‌خوانيد؟نافله‌ ،نافله‌ ،نافله‌!
شما چرا عاشورا نمي‌خوانيد؟عاشورا،عاشورا،عاشورا!
شما چرا جامعه‌ نمي‌خوانيد؟جامعه‌،جامعه‌،جامعه‌!»

حضرت‌ علي‌ّ اكبر
او يكي‌ از زيباترين‌ چهره‌ هاي‌ خاندان‌ نبوت‌ است‌. جواني‌ رشيد، خوش‌سيما، برازنده‌ كه‌ در هنگام‌ نبرد كربلا، 18 ساله‌ بوده‌ است‌. او فرزندحسين‌7 ، قهرمان‌ تاريخ‌ اسلام‌ و زنده‌ كنندة‌ دين‌ مي‌باشد. علي‌ّ اكبرآنچنان‌ كاردان‌ و لايق‌ و شبيه‌ به‌ پيامبر6 بود كه‌ روزي‌ معاويه‌ گفت‌:اگر قرار باشد خلافت‌ در بني‌ هاشم‌ قرار گيرد، شايسته‌ ترين‌ فرد، علي‌اكبر است‌! او در نبرد نا برابر كربلا،از دين‌ و ولايت‌ دفاع‌ نمود و با هزاران‌نفر به‌ جنگ‌ پرداخت‌ و دهها نفر از دشمن‌ را بخاك‌ انداخت‌ و چنان‌جنگي‌ كرد كه‌ در تاريخ‌ آمده‌ است‌: آنچنان‌ از كشته‌ دشمن‌، پشته‌ ساخت‌كه‌ صداي‌ ضجّه‌ و شيون‌ از دشمن‌ بلند شد!
عاقبت‌ دشمن‌ با خيل‌ سواران‌ خود، او را شهيد نمودند. و او هم‌ با خون‌خودش‌، حماسة‌ كربلائيان‌ را جاودانه‌تر نمود.

حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس‌
شخصيت‌ ابوالفضل‌7 آنچنان‌ مردم‌ دوستدار ولايت‌ را تحت‌ تأثيرقرار داده‌ كه‌ دربين‌ شهداي‌ كربلا، ارادت‌ خاصي‌ به‌ او وجود دارد. حتي‌ مردم‌عراق‌ هم‌ ،علاقة‌ خاصي‌ به‌ عباس‌ علمدار درخود احساس‌ مي‌كند.
با اينكه‌ دشمن‌ براي‌ او امان‌ نامه‌ آورد تا او و برادرانش‌، جان‌ سالم‌ ازصحنة‌ كربلا بدر برند، ولي‌ او با وفاداري‌ و اطاعت‌ از ولايتي‌ كه‌ در دل‌داشت‌، ماند و تا آخرين‌ لحظة‌ زندگي‌ خود از امامت‌ دفاع‌ نمود. اوآنچنان‌ شجاع‌ بود كه‌ وقتي‌ براي‌ آوردن‌ آب‌ به‌ طرف‌ فرات‌ رفت‌،نگهبانان‌ فرات‌ را كه‌ بيش‌ از چهارهزار نفر بودند، پراكنده‌ نمود. عباس‌ بااينكه‌ بسيار تشنه‌ بود، ولي‌ بياد حسين‌ تشنه‌ لب‌ آب‌ فرات‌ نخورد! او تادست‌ دربدن‌ داشت‌، دشمن‌ جرعت‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ وي‌ را پيدا ننمود.وقتي‌ بطور ناجوانمردانه‌، دست‌ راستش‌ را قطع‌ كردند،صدازد:
وَ اللّ'ه‌ اِن‌ْ قَطَعْتُم‌ يَميني‌ اءنّي‌ اُح'امي‌ اَبَداً عَن‌ْ ديني‌
بخدا اگر دست‌ راستم‌ را قطع‌ كرديد، من‌ دست‌ از حمايت‌ دينم‌ برنمي‌دارم‌.
او رجز مي‌خواند و مي‌گفت‌ كه‌ از مرگ‌ هراسي‌ ندارد. و جانش‌ فداي‌حسين‌ باد!
در هر حال‌ دشمن‌ او را بشهادت‌ رساند، امّانام‌ و ياد و جانفشاني‌ او درراه‌ دين‌ و ولايت‌ تا ابد زنده‌ خواهد بود.

زينب‌ كبري‌
اين‌ بانوي‌ قهرمان‌ درسال‌ 5 هجري‌ در مدينه‌ از مادري‌ چون‌ زهراء3 وپدري‌ چون‌ علي‌7 متولد شد. پيغمبراكرم‌6 نام‌ او را از طرف‌خداوند، زينب‌ نهاد. بعد فرمود:
«حاضرين‌ به‌ غائبين‌ برسانند كه‌ حرمت‌ اين‌ دختر را نگه‌ دارند. زيرا اوهمانند خديجه‌ كبري‌ است‌.»
هنگامي‌ كه‌ سلمان‌ براي‌ تبريك‌ ولادت‌ زينب‌ به‌ خانة‌ علي‌ رفت‌،ديد كه‌ علي‌ ساكت‌ و ناراحت‌ است‌. وقتي‌ علت‌ را پرسيد.علي‌ داستان‌ كربلا را براي‌ او تعريف‌ نمود.
آمده‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ گرية‌ زينب‌ در طفوليت‌، فقط‌ در آغوش‌حسين‌آرام‌ مي‌گرفت‌. زهراء اين‌ قضيه‌ را براي‌ رسول‌خدا تعريف‌ كرد. حضرت‌ آهي‌ كشيد و به‌ گريه‌ افتاد و ماجراي‌كربلا را براي‌ فاطمه‌ بيان‌ نمود.
در سنين‌ ازدواج‌ با عبداللّه‌ بن‌ جعفر ازدواج‌ نمود و شرط‌ كرد كه‌ هرگاه‌حسين‌ به‌ سفر برود، او حق‌ داشته‌ باشد كه‌ همسفر برادرش‌ باشد.
او حضور هفت‌ معصوم‌ را درك‌ كرد و خود «مادر شهيد و عمة‌شهيد و خواهر شهيد و فرزند شهيد» بود.

عبادت‌
او آنچنان‌ اهل‌ عبادت‌ بود «كه‌ حسين‌ به‌ او فرمود: مرا در نماز شبت‌فراموش‌ نكن‌» و «امام‌ سجادفرمود: در اسارت‌، عمه‌ام‌ نمازهاي‌واجب‌ و مستحب‌ را ترك‌ نكرد و گاهي‌ از گرسنگي‌ نماز را نشسته‌مي‌خواند.»

صبر
او زني‌ بسيار صبور بود «وقتي‌ در گودال‌ قتلگاه‌ گمشدة‌ خود را مي‌بيند،مي‌گويد: «اَللّ'هُم‌َّ تَقَبَّل‌ْ مِنّ'ا ه'ذَا الْقُرب'ان‌» بار الها اين‌ قرباني‌ را از ما قبول‌بفرما.

تسليم‌ و رضا نگر كه‌ آن‌ دخت‌ بتول
‌در مقتل‌ كشتگان‌ چو فرمود نزول‌
شكرانه‌ سرود كاي‌ خداوند جليل
‌قرباني‌ ما به‌ پيشگاه‌ تو قبول‌


«در مقابل‌ ابن‌ زياد كه‌ به‌ زينب‌ گفت‌: ديدي‌ خدا با برادرت‌ چه‌ كرد؟فرمود: مارأيت‌ُ الاّ جميلاً من‌ فقط‌ زيبائي‌ و لطف‌ خدا را ديدم‌».

اي‌ به‌ يكروز مادر دو شهيد
وي‌ فداي‌ دو نازنين‌ پسرت‌
اي‌ كه‌ در طول‌ كمتر از يك‌ روز
ماند هفتاد داغ‌ بر جگرت‌
آبروي‌ حسين‌ بودي‌ تو
بخدا شد حسين‌ مفتخرت‌

«سهميه‌ آب‌ خود را در كربلا به‌ كودكان‌ مي‌داد. و در طول‌ راه‌ كوفه‌ وشام‌، سهميه‌ غذاي‌ خود را به‌ ديگران‌ مي‌داد.»

حجاب‌ وعفت‌
زني‌ بسيار عفيفه‌ و با حجاب‌ بود. «در مجلس‌ ابن‌ زياد با دست‌ صورت‌خود را پوشاند، زيرا مقنعه‌ بر سر و صورت‌ نداشت‌» «زينب‌ در مجلس‌يزيد خطاب‌ به‌ او گفت‌: اي‌ فرزند آزاد شده‌! آيا از عدالت‌ است‌ كه‌ زنان‌ وكنيزان‌ تو با حجاب‌ باشند، ولي‌ دختران‌ رسول خدا حجاب‌ نداشته‌باشند.»

علم‌ ودانش‌
زينب‌ كه‌ در دامان‌ علم‌ ناب‌ و خالص‌ الهي‌ تربيت‌ شده‌ بود، عالمه‌ وفهيمه‌ و كنيه‌اش‌ «عقيله‌ بني‌ هاشم‌» و «صاحب‌ الشوري‌» بود. وقتي‌ دردروازه‌ كوفه‌ سخنراني‌ مي‌كرد، راوي‌ مي‌گويد گويا علي‌7بود كه‌خطابه‌ مي‌خواند. در اين‌ هنگام‌ امام‌ سجاد7 به‌ او فرمود: عمه‌ آرام‌بگير! تو عالمه‌ هستي‌ بدون‌ اينكه‌ درس‌ خوانده‌ باشي‌ و فهميده‌ هستي‌بدون‌ اينكه‌ از كسي‌ ياد گرفته‌ باشي‌. وقتي‌ نيزه‌دار درحالي‌ كه‌ سرمقدس‌امام‌ را بر نيزه‌ زده‌ بود،رجز مي‌خواند كه‌:منم‌ صاحب‌ قاتل‌ كسيكه‌ نيزه‌دراز داشت‌!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ....زينب‌ بر او فرياد زد وفرمود:اينهارانگو!بلكه‌ بگو:منم‌ كشندة‌ كسيكه‌ در گهواره‌ جبرئيل‌ رشد كرد!منم‌ قاتل‌كسيكه‌ ميكائيل‌ واسرافيل‌،خادم‌ او بودند!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ازشهادتش‌،عرش‌ رحمن‌ به‌ لرزه‌ درآمد!...»
«ابن‌ عباس‌ از زينب‌ حديث‌ نقل‌ مي‌كرد ومي‌گفت‌:حَدَّثَني‌ عَقيلَنا زَيْنَب‌بِنْت‌ِ عَلِي‌ّ.»

رحلت‌
بعد از حادثة‌ كربلا، او در مجالس‌ و محافل‌، سخنراني‌ مي‌كرد و عليه‌حكومت‌ وقت‌ افشاگري‌ مي‌نمود. خبر به‌ يزيد رسيد و او دستور تبعيدزينب‌3 را به‌ شام‌ (و طبق‌ روايتي‌ به‌ مصر) صادر كرد. زينب‌ بعد ازيكسال‌ از حادثة‌ كربلا،در سن‌ 56 سالگي‌ درگذشت‌.

چرا مصيبت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)بزرگترين‌ مصيبت‌ است‌؟
مادر موارد مختلفي‌ از زيارات‌ وكلمات‌ ائمة‌ معصومين‌ (ع‌)برمي‌ خوريم‌ به‌ اينكه‌ از حادثة‌ كربلا،بعنوان‌ بزرگترين‌ مصيبت‌در عالم‌ هستي‌ از بدو خلقت‌ تاروز قيامت‌،نام‌ برده‌ اند.
باتوجّه‌ باينكه‌ حوادث‌ فاجعه‌ باري‌، بارها وبارها براي‌ مسلمين‌وشيعيان‌ پيش‌ آمده‌ است‌ كه‌ درظاهربعضي‌ از آنها از حادثه‌كربلا،مصيبت‌ بارتر بوده‌ است‌،سؤال‌ اينست‌ كه‌ چرامصيبت‌سالارشهيدان‌ رابه‌ اين‌ عنوان‌ ذكركرده‌ اند؟
شايد جواب‌ سؤال‌ اين‌ باشد كه‌ اگر ما در ماهيت‌ وكيفيت‌ اين‌حادثه‌ دقّت‌ كنيم‌ ،جواب‌ سؤال‌ را پيدا نمائيم‌.
خصوصيات‌ حادثة‌ كربلا وقتي‌ همه‌ در كنار هم‌ جمع‌ مي‌شوند،واقعاً در نوع‌ خود از جهت‌مظلوميت‌ ومصيبت‌ باربودن‌،بي‌ نظير است‌.
ما مي‌ توانيم‌ چند تا از اين‌ خصوصيات‌ را ذكر كنيم‌:
1-در كربلاحجّت‌ خداوپسر پيامبر(ص‌)را شهيد كردند.2-شهادت‌ او بدست‌ كساني‌ بود كه‌ اورا دعوت‌ نمودند تا اوراياري‌ نمايند! 3-پسران‌ وبرادران‌ وديگر اقوام‌ ويارانش‌ را قبل‌از او بشهادت‌ رساندند!4-كساني‌ اورا شهيد كردند كه‌ در ظاهرمسلمان‌ بودند ونماز مي‌ خواندند وخودرا پيرو جدّ حسين‌(ع‌)مي‌ دانستند!5-مردمي‌ اورا شهيد كردند كه‌ كاملاً اورا مي‌شناختند واز مقام‌ ومنزلت‌ او آگاهي‌ داشتند!6-با اينكه‌ دركنار آب‌ فرات‌ بود ولي‌ اورا تشنه‌ شهيد نمودندوآب‌ رابركودكان‌ واهل‌ حرمش‌،بستند!7-بعد از كشتنش‌،اموال‌ اوراحتّي‌' وسايل‌ شخصي‌ او از قبيل‌ انگشتر ونعلين‌ وعمامه‌ اش‌ راغارت‌ نمودند!8-خيمه‌ هارا آتش‌ زدند واهل‌ بيتش‌ را ترساندوآزار رساندند!9-اهل‌ بيت‌ اورا كه‌ منسوب‌ به‌ پيامبرشان‌بود،به‌ اسيري‌ بردند!10-سرمقدّسش‌ را بر بالاي‌ نيزه‌ درشهرها گرداندند!11-بربدن‌ نازنينش‌،اسب‌ راندند!12-سه‌روز بدنش‌ بر روي‌ خاك‌ افتاده‌ بود وكسي‌ نبود تا اورا دفن‌ كندتاعاقبت‌ اهل‌ روستاها آمدند واورا دفن‌ نمودند!13-كسي‌دستور كشتن‌ اورا داد(يزيد)كه‌ جدّ وپدرش‌ آزادكردة‌ جدّحسين‌(ع‌)بودند!14-اورا بدون‌ جرم‌ وگناهي‌ كشتند! 15-كساني‌ اورا تشنه‌ شهيد كردند كه‌ گروهي‌ از آنهاچند روز قبل‌بوسيلة‌ همين‌ حسين‌(ع‌)از تشنگي‌ نجات‌ يافتند!(لشگر حرّ )16-بخاطر تبليغات‌ سوء،مردم‌ شام‌ شهادت‌ اورا جشن‌ گرفتند17-همة‌ موجودات‌ حتّي‌' ماهيان‌ دريا ودرختان‌ براي‌ او اشگ‌ريختند!...

روضه‌ وداع‌ حسين‌(ع‌)باقبر پيامبر
امام‌ حسين‌(ع‌)قبل‌ از حركت‌ بطرف‌ مكّه‌ سپس‌ كربلا،براي‌وداع‌ با رسول‌ خدا(ص‌) بر سر مرقد شريف‌ حضرت‌ رفت‌ وگفت‌ :السلام‌ عليك‌ يا رسول‌ اللّه‌!من‌ حسين‌ فرزندتو وفرزندزاده‌ توهستم‌.من‌ سبط‌ توهستم‌ كه‌ مرا در ميان‌ مسلمين‌ ،براي‌هدايت‌ جانشين‌ قراردادي‌!اي‌ پيامبر خدا!اينك‌ آنها مراضعيف‌ شمردند ومقام‌ وحق‌ّ مرا رعايت‌ نكردند!من‌ اين‌شكايت‌ را بشما مي‌ كنم‌ تا زمانيكه‌ شمارا ملاقات‌ نمايم‌.
شب‌ بعدنيز امام‌ به‌ زيارت‌ قبر جدّش‌ رفت‌ وفرمود:خدايا!اين‌قبر پيامبرت‌،محمّد(ص‌)است‌.ومن‌ فرزند دختر پيامبرت‌هستم‌.براي‌ من‌ حوادثي‌ پيش‌ آمده‌ است‌ كه‌ تو خود به‌ انهادانائي‌!خدايا!من‌ معروف‌ را دوست‌ دارم‌ واز منكر بي‌ زارم‌.اي‌خداي‌ ذوالجلال‌ وصاحب‌ كرامت‌!به‌ حق‌ّ اين‌ قبر وآنكه‌ در آن‌است‌،از تو مي‌ خواهم‌ كه‌ راهي‌ در پيش‌ روي‌ من‌ قرار دهي‌ كه‌مورد رضا وخوشنودي‌ تو ورسول‌ تو باشد.«1»
امام‌ در جواب‌ اُم‌ّ سلمه‌ كه‌ خواستار منصرف‌ شدن‌ از سفر به‌عراق‌ بود،فرمود:اي‌ مادر!من‌ مي‌ دانم‌ كه‌ از روي‌ ظلم‌ شهيد مي‌شوم‌ وسرم‌ از تنم‌ جدا مي‌ شود.به‌ تحقيق‌ كه‌ خداوند عزّ وجل‌ّمقدر كرده‌ است‌ كه‌ اهل‌ بيتم‌ آواره‌ وفرزندانم‌ شهيد شده‌ ويا به‌زنجير اسارت‌ كشيده‌ شوند وآنها طلب‌ كمك‌ مي‌ كنند ولي‌كمك‌ وفريادرسي‌ پيدا نمي‌ نمايند.«{سخنان‌ امام‌ حسين‌(ع‌) از مدينه‌ تاكربلا }

شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌(ع‌)
بعد از حركت‌ از مكّه‌ بسوي‌ كوفه‌،درمحل‌ّ ثعلبيه‌ خبر شهادت‌مسلم‌ بن‌ عقيل‌ وهاني‌ را به‌ امام‌ دادند.امام‌ فرمود:انّا لِلّه‌ وانّااليه‌ راجعون‌ .آنگاه‌ اشك‌ به‌ صورتش‌ جاري‌ شد.همراهان‌امام‌ نيز گريه‌ كردند وصداي‌ شيون‌ زنها هم‌ بگوش‌ مي‌ رسيد.سپس‌ امام‌ فرمود:بعد از شهادت‌ مسلم‌ وهاني‌،ديگر زندگي‌گوارا نيست‌.»
مردم‌ كوفه‌ بعد از آن‌ همه‌ استقبال‌ از سفير امام‌ حسين‌(ع‌)،باتهديدهاي‌ ابن‌ زياد،از اطراف‌ مسلم‌ پراكنده‌ شده‌ واورا تنهاگذاشتند!بطوريكه‌ شبي‌ بعد ازنماز مغرب‌ وعشاء ،اوجايي‌ رانداشت‌ كه‌ برود.لذا تنها وغريب‌،خسته‌ وتشنه‌ در كوچه‌ هاي‌كوفه‌ ،به‌ سكوي‌ در خانه‌ اي‌ تكيه‌ زده‌ بود.صاحب‌ خانه‌ زني‌بنام‌ طوعه‌ بود كه‌ در انتظار مراجعت‌ پسرش‌ بود.او وقتي‌ مسلم‌را شناخت‌،اورا به‌ خانه‌ بردومسلم‌ را اكرام‌ نمود.امّا وقتي‌ پسرطوعه‌ آمد ومتوجه‌ حضور مسلم‌ در خانه‌ شان‌ شد،اين‌ مطلب‌را به‌ مأمورين‌ خبر داد وناگاه‌ خانه‌ طوعه‌ به‌ محاصره‌ مأمورين‌ابن‌ زياد درآمد.
حضرت‌ مسلم‌(ع‌)شمشير خودرا برداشت‌ واز خانه‌ بيرون‌ آمدوبه‌ مأمورين‌ حمله‌ نمود.عده‌ اي‌ از آنها بدست‌ او كشته‌ شدندوبه‌ هرطرف‌ حمله‌ مي‌ نمود،از مقابلش‌ مي‌ گريختند.
امّا وقتي‌ از مقابله‌ با مسلم‌ عاجز شدند،نامردانه‌ از بالاي‌بامها،سنگ‌ وچوب‌ وآتش‌ بر حضرت‌ مي‌ انداختند.
مدتي‌ وضع‌ به‌ اين‌ منوال‌ بود تا اينكه‌ ابن‌ اشعث‌،به‌ مسلم‌ امان‌داد وگفت‌:من‌ تورا سالم‌ به‌ نزد ابن‌ زياد مي‌ برم‌ واو قصد كشتن‌تورا ندارد!چون‌ ضعف‌ وخستگي‌ وتشنگي‌ بر مسلم‌ غلبه‌ كرده‌بود،بناچار اين‌ امان‌ را قبول‌ كرد وخودرا تسليم‌ نمود وآنان‌ اورابنزد حاكم‌ كوفه‌ بردند.مسلم‌ را مقداري‌ بر در دارالاماره‌ نگه‌داشتند تا اينكه‌ فرمود:اي‌ منافقان‌ بي‌ وفا!جرعه‌ آبي‌ به‌ من‌بدهيد!يكنفر بنام‌ مسلم‌ بن‌ عمرو،جوابداد:يك‌ قطره‌ آب‌ بتونمي‌ دهيم‌ تا از آب‌ حميم‌ جهنّم‌ بياشامي‌!
حضرت‌ فرمود:مادرت‌ به‌ عزايت‌ بنشيند!توسزاوارتري‌ از من‌به‌ اينكه‌ از آب‌ حميم‌ جهنم‌ بياشامي‌!دراين‌ موقع‌ مسلم‌ ازشدّت‌ ضعف‌ وتشنگي‌ به‌ ديوار تكيه‌ داد.
در اين‌ هنگام‌ عمرو بن‌ حريث‌ به‌ غلام‌ خود گفت‌ كه‌ ظرف‌ آبي‌براي‌ مسلم‌ ببرد.
وقتي‌ ظرف‌ آب‌ را بدست‌ او دادند وخواست‌ بياشامد،ظرف‌ ازخون‌ دهان‌ حضرت‌ پُر شد.آبرا ريخت‌.ظرف‌ آب‌ ديگري‌ راآوردند.اين‌ بار دندانهاي‌ مباركش‌ در ظرف‌ افتاد.براي‌ بار سوم‌ آب‌ آوردند،اين‌ دفعه‌ نيز،ظرف‌ پُر از خون‌ گرديد.مسلم‌ فرمود:
الحمد للّه‌.گويا مقدّر نشده‌ كه‌ از دنيا آب‌ بياشامم‌.
اورا نزد ابن‌ زياد بردند.وقتي‌ وارد شد،سلام‌ نكرد.ابن‌ زيادگفت‌:چرا سلام‌ نكردي‌؟چه‌ سلام‌ بكني‌ وچه‌ نكني‌ توراخواهم‌ كُشت‌!سپس‌ شروع‌ به‌ اهانت‌ كردن‌ به‌ اهل‌ بيت‌(ع‌) نمودومسلم‌ هم‌ جواب‌ اورا مي‌ داد.تا اينكه‌ ابن‌ زياد دستور قتل‌مسلم‌ را صادر كرد.
بكربن‌ عمرو،مسلم‌ را در حاليكه‌ زبانش‌ به‌ حمد وثناء وتقديس‌وتهليل‌ الهي‌ مشغول‌ بود،به‌ بالاي‌ دارالاماره‌ برد.دربالاي‌قصر،سر مسلم‌ را جدا كرد واز پشت‌ بام‌ به‌ پايين‌ انداخت‌ وخودلرزان‌ وهراسان‌ به‌ نزد ابن‌ زياد بازگشت‌!ابن‌ زياد علّت‌ اضطراب‌وهراس‌ اورا سؤال‌ كرد.او جواب‌ داد:هنگاميكه‌ سر مسلم‌ را ازبدن‌ جدا مي‌ كردم‌،مرد سياه‌ ترسناكي‌ را ديدم‌ كه‌ دربرابر من‌ايستاده‌ بود وانگشتهاي‌ خودرا به‌ دندان‌ مي‌ گزيد!
سپس‌ ابن‌ زياد دستور دستگيري‌ وقتل‌ هاني‌ بن‌ عروة‌ را صادركرد.اورا هم‌ كشتند وجسدش‌ را در بازار گرداندند وسر آن‌ دوبزرگوار را به‌ شام‌ براي‌ يزيد فرستادند.»

شهادت‌ دوفرزند مسلم‌
ابراهيم‌ ومحمد ،دوفرزند مسلم‌(ع‌)توانستند از زنداني‌ كه‌يكسال‌ در آن‌ بودند،بگريزند.در راه‌ كربلا به‌ خانه‌ پيرزني‌پناهنده‌ شدند.بعد از خوردن‌ غذا،چند ركعت‌ نماز خواندندوخوابيدند.داماد پيرزن‌ بنام‌ حارث‌،كه‌ شخص‌ فاسقي‌ بود ودرحادثه‌ كربلا جزء لشكريان‌ عمرسعد بودوبا مأمورين‌ ابن‌ زيادهمكاري‌ داشت‌،شب‌ به‌ خانه‌ پيرزن‌ آمد وگفت‌:دوكودك‌زنداني‌ فرار كرده‌ اند وبراي‌ دستگيري‌ آنها هزار درهم‌ جايزه‌تعيين‌ كرده‌ اند.اوشام‌ را خورد وخوابيد.ولي‌ نيمه‌ هاي‌ شب‌متوجه‌ حضور آن‌ دوكودك‌ شد.بالاي‌ سر آندو آمد وآنهارابيدار كرد وگفت‌:شماكيستيد؟جواب‌ دادند:اگر راست‌ بگوئيم‌،در امانيم‌؟گفت‌:آري‌!گفتند:امان‌ خدا ورسول‌ خدا وذمّه‌ خداورسول‌ خدا؟گفت‌:آري‌!گفتند:محمّدبن‌ عبداللّه‌ گُواه‌ باشد؟
گفت‌:آري‌!گفتند:خدابرآنچه‌ مي‌ گوئيم‌ ،وكيل‌ باشد؟گفت‌:آري‌ ! گفتند:ما ازخاندان‌ پيامبرت‌محمديم‌ واز زندان‌ عبيداللّه‌بن‌ زياد فرار كرده‌ ايم‌!گفت‌:ازمرگ‌ فرار كرده‌ ايد وبه‌ مرگ‌گرفتار شده‌ ايد!دراين‌ موقع‌ برخاست‌ وآندو را بست‌!آن‌ دوكودك‌ مظلوم‌ شب‌ را باكَت‌ بسته‌ خوابيدند.
صبح‌ كه‌ شد،حارث‌ به‌ غلامش‌ دستوردادكه‌ آن‌ دوكودك‌ راببرد ودركنار فرات‌ گردن‌ بزندوسرشان‌ را بياورد!غلام‌،شمشير را برداشت‌ وآنهارا بطرف‌ فرات‌ برد.يكي‌ از كودكان‌گفت‌:اي‌ سياه‌!تومانند بلال‌ مؤذن‌ رسول‌ خدائي‌!غلام‌گفت‌:آقايم‌ بمن‌ دستور داده‌ گردن‌ شمارا بزنم‌.شماكيستيد؟گفتند:مااز عترت‌ پيامبرت‌ محمديم‌!از زندان‌ ابن‌ زياد،از ترس‌ كشته‌شدن‌،فرار كرده‌ ايم‌ واين‌ پيرزن‌ مارا مهمان‌ كرد.ولي‌ آقايت‌ مي‌خواهد مارا بكشد!دراين‌ هنگام‌ غلام‌ به‌ پاي‌ آنها افتاد وبوسيدوگفت‌:جانم‌ قربان‌ شما!ورويم‌ سپر شمااي‌ عترت‌ محمّدمصطفي‌'!سپس‌ شمشير رابطرفي‌ انداخت‌ وخودرا به‌فرات‌انداخت‌ !
اربابش‌ وقتي‌ اين‌ صحنه‌ را ديد،پسرش‌ را خواست‌ وشمشير رابه‌ پسرش‌ داد وگفت‌:تو سر ايندو را جدانما!آن‌ جوان‌ ،دوكودك‌ را بطرف‌ فرات‌ برد.يكي‌ از كودكان‌ گفت‌:اي‌ جوان‌!من‌ ازآتش‌ جهنّم‌ بر جواني‌ تو مي‌ ترسم‌!گفت‌:شما كيستيد؟گفتند:ازعترت‌ پيامبر توايم‌!آن‌ جوان‌ هم‌ شمشير را انداخت‌ وبرپاهاي‌آنان‌ افتاد وبوسيد.سپس‌ خودرا به‌ فُرات‌ افكند.
حارث‌ با ديدن‌ اين‌ صحنه‌ ها،گفت‌:جزخودم‌ شخصي‌ آنهارانكشد.شمشير بدست‌ گرفت‌ وآنان‌ را به‌ كنار فرات‌ برد.
وقتي‌ چشم‌ كودكان‌ به‌ شمشير افتاد،چشمانشان‌ پُر از اشك‌ شدوگفتند:اي‌ مرد!مارا به‌ بازار ببر وبفروش‌!ونخواه‌ كه‌دزقيامت‌،محمّد(ص‌)دشمن‌ تو باشد!گفت‌:نمي‌ شود ومن‌ بايدسر شمارا براي‌ ابن‌ زياد ببرم‌ وجايزه‌ بگيرم‌!گفتند:پس‌ مارا نزدابن‌ زياد ببر تا خودش‌ در باره‌ ما حكم‌ كند!گفت‌:من‌ راهي‌ ندارم‌جز اينكه‌ با خون‌ شما به‌ او تقرب‌ بجويم‌!گفتند:اي‌ مرد!به‌كودكي‌ ما رحم‌ نمي‌ كني‌؟گفت‌:خدا در دل‌ من‌ رحم‌ نيافريده‌است‌!گفتند:اجازه‌ بده‌ چند ركعت‌ نماز بخوانيم‌!گفت‌:اگر نمازبراي‌ شما سودي‌ دارد،هرچه‌ مي‌ خواهيد نماز بخوانيد!
كودكان‌ چهار ركعت‌ نماز خواندند وچشم‌ به‌ آسمان‌ گشودندوصدا زدند:يا حي‌ّ!يا حكيم‌!يا احكم‌ الحاكمين‌!ميان‌ ماو او به‌حق‌ّ حكم‌ كن‌!
آن‌ ظالم‌ برخاست‌ وابتدا سر برادر بزرگتر را جدا نمود ودرتوبره‌ انداخت‌!برادر كوچكتر در خون‌ برادرش‌ غلطيد وگفت‌ :مي‌ خواهم‌ آغشته‌ بخون‌ برادرم‌، با رسول‌ خدا ملاقات‌ كنم‌.مرد گفت‌:باكي‌ نيست‌!تورا هم‌ به‌ او ملحق‌ مي‌ نمايم‌!اورا هم‌كشت‌ وسرش‌ را در توبره‌ گذاشت‌ وبدنهايشان‌ را در فرات‌انداخت‌ وسرهارا براي‌ ابن‌ زياد برد.»

خواب‌ امام‌ حسين‌(ع‌)در راه‌ كربلا
عقبة‌ بن‌ سمعان‌ مي‌ گويد:وقتي‌ كاروان‌ امام‌ حسين‌(ع‌)از منطقه‌ بني‌ مقاتل‌ به‌ طرف‌ كربلا رهسپار بود،من‌ پشت‌ سر امام‌بودم‌.امام‌ در پشت‌ اسب‌ خود چرتي‌ زد وبيدار شد وفرمود:انّالِلّه‌ وانّا اليه‌ راجعون‌ والحمد لِلّه‌ رب‌ّ العالمين‌.ودوسه‌ باراين‌ جمله‌ را فرمود.علي‌ اكبر عرضكرد:چه‌ شد كه‌ كلمة‌استرجاع‌ را بر زبان‌ جاري‌ فرموديد؟امام‌ فرمود:فرزندم‌! بربالاي‌ اسب‌،خوابم‌ برد.ديدم‌ كه‌ سواري‌ ظاهر شد وگفت‌:اين‌گروهي‌ كه‌ مي‌ روند،مرگ‌ بسوي‌ آنان‌ مي‌ آيد!فهميدم‌ كه‌ آن‌شخص‌ روح‌ ماست‌ كه‌ خبر از شهادت‌ ماداد.»

ورود به‌ كربلا
وقتي‌ كاروان‌ امام‌ حسين‌(ع‌) به‌ منطقه‌ كربلا رسيد،اسب‌ امام‌بنام‌ جواد ايستاد وهرچه‌ امام‌ خواست‌ اسبش‌ را حركت‌ دهد،اسب‌ جلو نرفت‌.امام‌ اسبش‌ را عوض‌ نمود ولي‌ آن‌ هم‌ حركت‌نكرد.شش‌ اسب‌ عوض‌ شد ولي‌ هيچكدام‌ حركت‌ نمي‌ كردند.
حضرت‌ سؤال‌ كرد:اين‌ منطقه‌ چه‌ نام‌ دارد؟عرض كردند:غاضريات‌!فرمود:اسم‌ ديگري‌ هم‌ دارد؟عرضكردند:آري‌!نينوا!فرمود:غير از اين‌ دواسم‌،نام‌ ديگري‌ هم‌ دارد؟عرضكردند:شاطي‌ الفرات‌!فرمود:اسم‌ ديگري‌ هم‌ دارد؟
عرض كردند:بلي‌!كربلا هم‌ مي‌ نامند!همينكه‌ حضرت‌ نام‌ كربلا1-از مدينه‌ تاكربلا را شنيد،فرمود:«هي‌ واللّه‌ ارض‌ كرب‌ وبلاء!قفواولاتبرحوا!هيهناواللّه‌ مناخ‌ ركابنا!هيهنا واللّه‌ محشرنا ومنشرنا!هيهنا واللّه‌ مسفك‌ دمائنا!هيهنا واللّه‌ تقتل‌ رجالنا وهيهنا واللّه‌ محل‌ّقبورنا! وهيهناواللّه‌ ما وعدني‌ رسول‌ اللّه‌ (ص‌)ولا خُلف‌ لقوله‌ثم‌ّنزل‌ عن‌ فرسه‌.»
يعني‌:بخداقسم‌!زمين‌ غم‌ واندوه‌ است‌!اينجا محلّي‌ است‌ كه‌بايد رحل‌ اقامت‌ بيافكنيم‌!اينجا محل‌ّ فرود آمدن‌ ومحل‌ّمحشور شدن‌ ماست‌!اينجا محل‌ّ ريخته‌ شدن‌ خون‌ ماست‌!اينجا محل‌ّشهادت‌ مردان‌ ماست‌!اينجا جايگاه‌ قبور ماست‌!
واين‌ مكان‌ همان‌ مكاني‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص‌)بمن‌ وعده‌داده‌ است‌!سپس‌ امام‌ از اسبش‌ پايين‌ آمد.

گريه‌ علي‌(ع‌)در كربلا
از شعبي‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ هنگام‌ عزيمت‌ امام‌ علي‌(ع‌)به‌صفين‌،در كنار فرات‌ به‌ كربلا رسيد.در اينجا سؤال‌ كرد:اين‌ زمين‌ چه‌ نام‌ دارد؟جوابدادند:كربلا!امام‌ به‌ گريه‌ افتاد بطوريكه‌ زمين‌ از اشكش‌ تر شد.بعد فرمود:روزي‌ خدمت‌ رسول‌ خدارفتم‌ وحضرت‌ را گريان‌ديدم‌ .سؤال‌ كردم‌:يا رسول‌ اللّه‌!چراگريه‌ مي‌ كنيد؟فرمود:اكنون‌ جبرئيل‌ نزدم‌ بود وبه‌ من‌ خبر دادكه‌ فرزندم‌ حسين‌ در زميني‌ كنار فرات‌،بنام‌ كربلا كشته‌ مي‌شود.بعد مشتي‌ از خاك‌ اورا آورد ومن‌ بوئيدم‌ وگريان‌شدم{فوائد المشاهد 2-دركربلا چه‌ گذشت‌؟}