خدمات متقابل اسلام و ايران

متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

- ۱۷ -


طبقه اول

فلسفه اسلامی با ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندی معروف به " فيلسوف‏ العرب " آغاز می‏شود . الكندی عرب خالص است ، معاصر است با مأمون و معتصم ، با حنين بن اسحاق و عبدالمسيح بن ناعمه حمصی مترجمان معروف‏ معاصر است ، در مقدمه كتاب " اثولوجيا " می‏نويسد : " آنرا عبدالمسيح‏ ترجمه كرد و ابويعقوب كندی تهذيب و اصلاح كرد " در اينكه آيا او خود مترجم هم بوده است ترديد كرده‏اند ، ولی از ابومعشر بلخی شاگرد كندی نقل‏ شده كه كندی يكی از چهار مترجم درجه اول دوره اسلامی است . دوره كندی دوره ترجمه است ولی خود كندی‏ فيلسوفی صاحب‏نظر و بلند قدر است . در حدود دويست و هفتاد كتاب و رساله به كندی نسبت داده شده است . ابن النديم فهرست كتابهای او را در رشته‏های مختلف : منطق ، فلسفه ، نجوم ، حساب ، هندسه ، طب ، اصول‏ عقائد دينی فهرست كرده است ، برخی از نسخه‏های كتب كندی اخيرا به دست‏ آمده و چاپ شده ، معلوم می‏شود ارزش اين فيلسوف بسيار بيش از آن است‏ كه قبلا تصور می‏شد . كندی قطعا يكی از نوابغ جهان و از ستارگان قدر اول‏ دوره اسلامی است . برخی از اروپائيان او را يكی از دوازده چهره عقلی‏ تاريخ بشر كه تأثير فراوان داشته‏اند شمرده‏اند ( 1 )
كندی مردی خودساخته بوده است . تاريخ نشان نمی‏دهد كه در طبقه مقدم بر او و يا در طبقه خود او فيلسوفی صاحب نظر اعم از مسلمان يا غير مسلمان‏ وجود داشته است
درباره كندی همين قدر نوشته‏اند كه در بصره و بغداد به تحصيل پرداخت و می‏دانيم كه در آن وقت نه در بصره و نه در بغداد فيلسوفی وجود نداشته‏ است . اينست كه كندی سرسلسله حلقات فلاسفه اسلامی است بدون آنكه خود به‏ حلقه‏ای و طبقه‏ای ديگر وابسته باشد
آقای تقی‏زاده در تاريخ علوم در اسلام ، و پرفسور كربن در تاريخ فلسفه‏ اسلامی نوشته‏اند كه كندی در رساله‏ای مدت امپراطوری عرب ( خلافت ) را پيش‏بينی كرده است كه مطابق ( ولااقل نزديك به واقع ) درآمده است .

پاورقی : ( 1 ) هانری كربن تاريخ فلسفه اسلامی صفحه 199 و دكتر نصر ، سه حكيم‏ مسلمان صفحه . 16 آقای دكتر نصر در حواشی صفحه 166 می‏نويسد : كاردانوس‏ نام كندی را همرديف نامهای ارشميدس ، ارسطو ، اقليدس آورده است

ما در اينجا عبارت پرفسور كربن را می‏آوريم : " اين فيلسوف " در رساله‏ای ، مدت امپراطوری عرب را از طريق‏ محاسباتی كه هم از علوم يونانی ، من جمله اختر شماری ، اقتباس كرده و هم از تفسير متون قرآنی استفاده نموده مساوی 693 سال پيش بينی كرد ( 1 )
اينكه برخی نوشته‏اند : " تمايل و آشنائی مسلمين بافلسفه يونانی با ترجمه آثار حكمای يونان و اسكندريه و تفاسير و شروح آنها و همچنين با تعليمات گروهی مانند قويری ، يوحنابن حيلان و ابويحيی المروزی ( مرورودی‏ سريانی ) و ابو بشر متی بن يونس‏و ابو زكريا يحيی بن عدی آغاز شد " ( 2 ) صحيح نيست ، تمايل و آشنائی مسلمين و بلكه پيدايش فيلسوف صاحب نظر در ميان آنها قبل از دوره افراد نامبرده به وقوع پيوست فلسفه اسلامی با ابويوسف يعقوب كندی آغاز می‏شود و به وسيله شاگردان او ادامه می‏يابد
شخصيتهای نامبرده برخی ( ابراهيم قويری ، ابراهيم مروزی ، يوحنابن حيلان‏ ، ابن كرنيب ) با شاگردان كندی هم دوره و هم طبقه‏اند و برخی ( ابوبشربن‏ متی و يحيی بن عدی ) چنانكه بعدا خواهيم گفت در طبقه سوم و چهارم محسوب‏ می‏شوند . بعدا درباره اين مطلب توضيح بيشتری خواهيم داد و مقدار تأثير افراد نامبرده را بيان خواهيم نمود
كندی ، همچنانكه فيلسوفی عاليقدر بوده ، مسلمانی متصلب و پاك اعتقاد و مدافع بوده است ، كتب زيادی در حمايت دين اسلام نوشته است ، بعضی به‏ اتكاء برخی قرائن او را شيعه دانسته‏اند ( 3 ) كندی از افرادی است كه در هر مساله‏ای كه ميان اصول اسلامی و اصول فلسفه ، تعارض يافته است جانب‏ اسلام را گرفته است ، چنانكه از عقيده خاص او درباره حدوث زمانی عالم و حشر اجساد پيداست . كندی از افرادی است كه هميشه كوشا بوده است كه‏ معارف اسلامی و اصول فلسفی را با يكديگر توفيق دهد .

پاورقی : ( 1 ) تاريخ فلسفه اسلامی صفحه . 199 ( 2 ) دكتر ذبيح الله صفا ، تاريخ علوم عقلی در اسلام صفحه 161
( 3 ) شيخ عبدالله نعمه . فلاسفه شيعه

اين همان كاری است‏ كه با كندی شروع شد و ادامه يافت . عجيب اينست كه برخی او را به علت اينكه نامش‏ يعقوب و نام پدرش اسحاق ، و كنيه‏اش ابويوسف است يهودی پنداشته‏اند و عجيب‏تر اينكه در بعضی روايات كه قطعا مجعول است از او به عنوان كسی‏ ياد كرده‏اند كه در نظر داشته ردی بر قرآن مجيد بنويسد
امروز در اثر تحقيقاتی كه به عمل آمده روشن شده كه اولا ارزش علمی و فلسفی كندی بيش از آن است كه قبلا تصور می‏شد ، ثانيا مسلمانی پاك‏ اعتقاد و مدافع و احتمالا شيعه بوده است ، ثالثا به واسطه موقعيت علمی و اجتماعی محسود بوده است و نسبت‏های ناروا به او مولود آن حسادتها است
همانطور كه قبلا اشاره شد ، كندی شخصيت منحصر به فرد طبقه خودش است
شخصيتی ديگر ، اعم از مسلمان و غير مسلمان كه فيلسوفی صاحب نظر باشد در طبقه و دوره او وجود ندارد . كندی در حدود سال 258 در گذشته است

طبقه دوم

اين طبقه از دو گروه مختلف تشكيل می‏شود : گروه شاگردان كندی و گروهی‏ كه شاگرد كندی نبوده‏اند . اما گروه اول : 1 - ابوالعباس ، احمدبن الطيب سرخسی ، بزرگترين شاگرد كندی بوده است‏ . در سال 218 متولد و در سال 286 به دست قاسم بن عبيدالله وزير معتضد به‏ قتل رسيده است . ابن ابی اصيبعه پنجاه و چهار كتاب و رساله از او نام‏ می‏برد كه ظاهرا هيچكدام در دست نيست . از جمله كتاب المسالك و الممالك در جغرافيا و شايد اولين جغرافی نويس جهان اسلام او باشد ، ديگر كتابی در فرق بين نحو و منطق ، ديگر كتابی در اينكه اصول و اركان فلسفه‏ بعضی مبتنی بر بعض ديگر است ، و ديگر كتابی در قوانين عام فن ديالكتيك‏ ( جدل )
هانری كربن می‏نويسد : " او الفبای صداداری اختراع كرد كه وسيله حمزه‏ اصفهانی تكميل شد " و هم او می‏نويسد : " در مورد تسميه‏هائی كه در زبان‏ عربی برای تعيين رواقيون به كار ميرود ، اطلاعات گرانبهائی به دست داد كه بدون‏ آنها خاطره رواقيون در روايات اسلامی اندكی در پرده ابهام قرار داشت
" اين مرد نيز از تكفير بی نصيب نمانده است . سرخسی طبق نقل ريحانة الارب از اعيان الشيعة از لسان الميزان شيعه بوده است
2 - ابوزيد ، احمدبن سهل بلخی . هم اديب بوده و هم فيلسوف ، ابن‏ النديم شرح حال او را در رديف ادبا و نويسندگان آورده است و كتب فلسفی‏ او را نيز همانجا بيان كرده است ( 1 ) ولی در ضمن احوال محمدبن زكريای‏ رازی ( در رديف اطبا ) كه فلسفه را نزد بلخی خوانده است ، مختصری‏ مگر اينكه فرض كنيم بلخی لااقل حدود صد سال عمر كرده است . ولی معجم‏ الادباء تصريح می‏كند كه وی 87 يا 88 سال عمر كرد ، پس اگر او در سال 322 در گذشته باشد در وقت فوت كندی 13 يا 14 سال داشته است . شايد بلخی‏ شاگرد مع‏الواسطه كندی بوده است
بلخی نيز احتمالا شيعه است و هم رمی به كفر والحاد شده است ( 1 ) می‏گويند ابوالحسن عامری ، فيلسوف معروف كه بعد درباره‏اش سخن خواهيم‏ گفت شاگرد بلخی بوده است . ولی چنانكه بعدا خواهيم گفت بعيد بنظر می‏رسد
3 - ابومعشر ، جعفربن محمد بلخی . در ابتدا از اصحاب حديث ، و دشمن‏ كندی و مسلك او بود ، كندی با حيله و تدبير او را به نجوم و رياضی‏ علاقه‏مند ساخت و از آزارش راحت شد و بنابر نقل الفهرست در حلقه‏ شاگردان الكندی در آمد ( 2 ) ابومعشر بيش از صد سال عمر كرده و در سال‏ 272 درگذشته است ، او پيش از آنكه فيلسوف باشد ، مورخ و منجم است
ابن النديم چند نفر بنام حسنويه و نفطويه و سلمويه و يك نفر ديگر بهمين وزن ياد می‏كند كه شاگرد كندی بوده‏اند . ما بيش از آنچه ابن‏النديم‏ ذكر كرده از آنها اطلاعی نداريم . اين قدر می‏دانيم كه يك نفر طبيب بنام‏ سلموية بن بنان معاصر كندی است كه طبيب مخصوص معتصم بوده و ابن النديم‏ و ابن ابی اصيبعه به تفصيل درباره‏اش بحث كرده‏اند و او نصرانی و سريانی‏ بوده است ( 3 ) اما اينكه اين سلمويه همان است كه ابن النديم او را از شاگردان كندی شمرده است ؟ نمی‏دانيم
از جمله شاگردان كندی مردی بوده بنام " دبيس محمدبن يزيد " و ابن‏ النديم بالاجمال از او ياد كرده است ( 4 ) و شخص ديگری به نام " زرنب‏ " كه ابن ابی اصيبعه اسرائيل و قويری هر دو به سوی بغداد رهسپار شدند ، اسرائيل به امور دينی‏ پرداخت و قويری به كار تعليم مشغول شد .

پاورقی : ( 1 ) فلاسفه شيعه صفحات 113 - . 124 ( 2 ) الفهرست ، صفحه . 179 ( 3 ) الفهرست صفحه 426 و عيون‏الانباءج 2 صفحات 105 - . 114 ( 4 ) الفهرست صفحه . 520

يوحنابن حيلان نيز به كارهای‏ دينی پرداخت و ابراهيم مروزی به بغداد آمد و ابوبشر متی نزد او تحصيل كرد " ( 1 )

پاورقی : ( 1 ) عيون الانباءج 3 صفحه . 225

از سخن فارابی پيدا است كه تعليم و تعلم در حوزه انطاكيه كه حوزه‏ نصرانی بوده منحصر بوده به منطق ، آنهم تا اواخر اشكال وجوديه . فارابی‏ طبق گفته خودش منطق را نزد يوحنابن حيلان آموخته است و می‏گويد همين كه‏ كار تعليم بدست مسلمين افتاد تحريم بقيه منطق ( كه قبلا كليسا تحريم كرده‏ بود ) لغو شد
مسعودی در كتاب معروف التنبيه والاشراف می‏گويد : " ما در كتاب فنون‏ المعارف‏و ماجرافی الدهور السوالف " گفته‏ايم بچه سبب ، مقارن زمان‏ عمربن عبد العزيز ، تعليم از اسكندريه به انطاكيه منتقل شد و مقارن ايام‏ متوكل از انطاكيه به حران منتقل گشت ، و در زمان معتضد ( 289 279 ) امور تعليم بدست ابراهيم قويری و يوحنابن حيلان ( متوفا در ايام مقتدر در بغداد ) و ابراهيم مروزی افتاد و بعد از آنها منتهی شد به ابواحمدبن‏ كرنيب و ابو بشر متی و بعد از آنها به ابونصر فارابی رسيد
قويری ، بنا بگفته ابن النديم ، استاد ابوبشر متی بوده است
2 - ابويحيی ، ابراهيم مروزی سابق‏الذكر . او نيز استاد ابوبشر متی بوده‏ است . ابن النديم می‏گويد مردی فاضل ولكن سريانی بود و هر چه در منطق‏ كتاب نوشته به لغت سريانی است ( 2 )
3 - يوحنابن حيلان ، همان است كه نامش قبلا در ذيل نام ابراهيم قويری‏ برده شد . و گفتيم كه استاد منطق فارابی بوده است ، معلوم نيست كه‏ فارابی منطق را در كجا نزد يوحنا تحصيل كرده است ، بعضی نوشته‏اند كه‏ فارابی برای تحصيل منطق نزد يوحنا به حران رفت ( 3 ) ابن قفطی تصريح‏ می‏كند كه در بغداد بوده است ( 4 ) از ظاهر سخن فارابی كه قبلا از عيون الانباء نقل كرديم برمی‏آيد كه يوحنا به‏ بغداد نيامده است

پاورقی : ( 1 ) عيون الانباءج 3 صفحه . 225 ( 2 ) الفهرست صفحه 382 و تاريخ الحكماء قفطی صفحه . 435 ( 3 ) ابن خلكان ، و فيات الاعيان
( 4 ) تاريخ الحكماء صفحه . 277

4 - ابوالعباس محمد بن محمد ايرانشهری نيشابوری . از اين شخص اطلاع‏ صحيحی در دست نيست ، ابوريحان بيرونی درالاثار الباقيه و ناصر خسرو در زاد المسافرين از او ياد كرده‏اند ، گويند برخی عقائد فلسفی محمدبن زكريای‏ رازی درباره قدم مكان و هيولا متخذ از او است و هم می‏گويند مدعی نبوت و پيامبری عجم بوده است ( 1 ) ايرانشهری معلوم نيست از گروه پيروان و شاگردان كندی است يا از گروه قويری و ابن حيلان و مروزی ، و يا خود مستقل‏ از همه اينها است و بگروه سومی وابسته است
از آنچه تاكنون گفته شد معلوم شد تا حدود اوائل قرن چهارم دو نحله‏ فلسفی وجود داشته است . نحله‏ای كه از كندی آغاز شده است كه شامل تعليم‏ منطق و فلسفه و طب و نجوم و موسيقی و غيره بوده است و نحله حرانيها كه‏ ظاهرا در ابتدا از منطق تجاوز نمی‏كرده است

طبقه سوم

در اين طبقه پنج نفر قابل ذكرند : 1 - ابوبكر محمدبن زكريای رازی كه به " جالينوس العرب " اشتهار يافته است . بيشتر شهرت و هم تخصص وی در طب است . در اين فن از طراز اول تاريخ شمرده می‏شود ، برخی او را در طب عملی و تجربی بر بوعلی ترجيح‏ داده‏اند . در سال 251 متولد شده و در سال 313 در گذشته است ، قبلا گفتيم‏ كه ابن‏النديم او را شاگرد بلخی شمرده است و احتمالا اين بلخی همان ابوزيد بلخی شاگرد كندی است ، عليهذا رازی شاگرد شاگرد كندی است .

پاورقی : ( 1 ) مقدمه ترجمه السيره الفلسفية رازی به قلم دكتر مهدی محقق

قرائن ديگری‏ بدست آمده كه تأييد می‏كند استاد رازی همان ابوزيد بلخی است ( 1 )
ابوزيد در سال 243 يا 244 متولد شد و از شاگرد خود رازی كه در 251 متولد شده است 7 يا 8 سال بزرگتر بوده است و البته اين بعيد نيست ، خصوصا با توجه به اينكه رازی در بزرگسالی به تحصيل اشتغال پيدا كرده است‏ . ابوزيد 9 سال هم بعد از شاگرد خود زنده بوده است . استاد ديگر رازی‏ ابوالعباس ايرانشهری است كه قبلا نام برديم و اطلاع درستی از او در دست‏ نيست
رازی عقايد فلسفی خاص دارد ، به فلسفه ارسطوئی زمان خويش تسليم نبوده‏ است ، درباب تركيب جسم قائل به " اجزاء ذره‏ای " بوده است . عقيده‏ خاصی درباب قدمای خمسه داشته است كه معروف است و كم و بيش در كتب‏ فلسفه مطرح است . عقايد فلسفی رازی را درباب قدمای خمسه ، فارابی ، ابوالحسين شهيد بلخی ، علی بن رضوان مصری ، ابن الهيثم بصری رد كرده‏اند
در فهرست كتب رازی ، كتابی " فی النبوات " آمده كه ديگران به طعن‏ و استهزاء نام او را " نقض الاديان " نهاده‏اند و كتاب ديگری بنام " فی حيل المتنبئين " و ديگران به طعن نام او را " مخاريق الانبياء " گذاشته‏اند . اين كتابها در دست نيست ، ولی متكلمين اسماعيلی از قبيل‏ ابوحاتم رازی و ناصر خسرو ( و شايد منقول از ابوحاتم ) در كتب خود به‏ نقل قول از رازی مطالبی آورده مبنی بر اينكه او منكر نبوات بوده است
هر چند ابوحاتم نام رازی را نبرده است و از او با كلمه " ملحد " ياد كرده است ولی مسلم است كه منظور او محمدبن زكريای رازی است
نظر باينكه آن كتب در دست نيست ، نمی‏توان اظهار نظر قطعی كرد ، ولی‏ از مجموع قرائن می‏توان بدست آورد كه رازی منكر نبوات نبوده و با " متنبئين " ( مدعيان دروغی نبوت ) در ستيزه بوده است ، مباحثات رازی‏ با ابوحاتم اسماعيلی در منزل يكی از بزرگان ری در حضور اكابر و بزرگان شهر و علی‏ رؤس الاشهاد محال است كه در زمينه ابطال نبوات باشد و رازی صريحا و علنا همه نبوات را تكذيب كند و همه مذاهب را باطل بداند و در نهايت‏ احترام هم زيست نمايد .

پاورقی : ( 1 ) شرح حال و آثار و افكار رازی ، به قلم دكتر مهدی محقق در مقدمه‏ ترجمه السيره الفلسفية رازی ص . 7

اينكه برخی ادعا می‏كنند كه ابوريحان بيرونی‏ كتابی بنام " نقض الاديان " و كتابی بنام " مخاريق الانبياء " به رازی‏ نسبت داده است ( 1 ) بهيچ وجه صحيح نيست . ابوريحان يكی از آن كتابها را " فی النبوات " ديگری را " فی حيل المتنبئين " می‏خواند و بدنبال‏ نام هر كدام كلمه " يدعی " را اضافه ميكند و می‏رساند كه اين نام را ديگران داده اند . ابن ابی اصيبعه ضمن اينكه نسبت چنين كتابی را به رازی‏ انكار می‏كند احتمال می‏دهد كه برخی " اشرار " اين كتاب را ساخته و از روی دشمنی به رازی نسبت داده باشند و تصريح می‏كند كه نام " مخاريق‏ الانبياء " را دشمنان رازی نظير علی بن رضوان مصری به اين كتاب داده‏اند نه خود رازی . از سخن ابن ابی اصيبعه پيدا است كه كتاب نبوات و كتاب‏ حيل المتنبئين غير اين كتابی است كه اين نام به او داده شده است ، و آن‏ دو كتاب وضع روشنی دارد
به علاوه رازی سخت پابند به توحيد و معاد و اصالت و بقاء روح است‏ كتابی دارد " فی ان للانسان خالقا متقنا حكيما " ( 2 ) و كتابی دارد در ردسيسن ثنوی ( 3 ) ( رد بر مانويت ) و رساله‏ای " الی علی بن شهيد البلخی فی تثبيت المعاد " ( 4 ) و نظرش در آن كتاب همچنانكه ابن ابی‏ اصيبعه می‏گويد نقد نظريه منكران معاد است ، و كتابی " فی ان النفس‏ ليس بجسم " ( 5 ) چگونه ممكن است كسی همه اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذيرفته باشد و منكر نبوات و شرايع باشد ؟

پاورقی : ( 1 ) دكتر محقق مقدمه ترجمه سيره فلسفية صفحه . 56 ( 2 ) عيون الانباءج 2 صفحه . 352 ( 3 ) عيون الانباءج 3 صفحه . 352 ( 4 ) عيون الانباءج 2 صفحه . 359 ( 5 ) عيون الانباءج 3 صفحه . 358

! به علاوه او كتابی دارد " فی آثار الامام الفاضل المعصوم " ( 1 ) كه به‏ احتمال قوی بر طبق مذاق شيعه در امامت نوشته است . و كتابی دارد به نام‏ " النقض علی الكيال فی الامامة " ( 2 ) و كتابی به نام " كتاب الامام‏ والمأموم المحقين " ( 3 ) و همه می‏رساند كه انديشه امامت فكر او را مشغول می‏داشته است ، بديهی است كسی كه منكر شرايع و نبوات باشد درباره‏ امامت حساسيتی ندارد
بعيد نيست همچنانكه بعضی گفته‏اند ( 4 ) رازی تا حدودی طرز تفكر شيعی‏ امامی داشته است و همه مفكرانی كه اينگونه طرز تفكر داشته‏اند از طرف‏ دشمنان شيعه اماميه متهم به كفر وزندقه می‏شدند
گذشته از همه اينها استدلالی كه از رازی در انكار نبوت نقل شده آنقدر سست و ضعيف است كه از مفكری مانند رازی بسيار بعيد است . از قبيل‏ اينكه اگر می‏بايست مردم هدايت شوند چرا همه مردم پيامبر نيستند ؟ ! آنچه می‏توان گفت اينست كه رازی اشتباهات و انحرافاتی داشته است
ولی نه در حد انكار نبوات و شرايع ، دشمنان او كه سخنان او را نقل‏ كرده‏اند به او چنين چهره‏ای داده‏اند و اصل سخن رازی هم كه در دست نيست
ما در عصر خود كتابهائی ديده‏ايم كه خالی از اشتباهات و انحرافاتی نيستند ، ولی مخالفان آن كتابها چنان چهره‏ای به آن كتابها داده‏اند كه اگر كسی‏ اصل آن كتابها را نديده باشد باور نمی‏كند كه اين رسالات و مقالات در رد چنان كتابی باشد
رازی دو دسته مخالف داشته است : مخالفانی كه بر آراء فلسفی او رد نوشته‏اند مانند فارابی و شهيد بلخی و ابن هيثم و بعضی ديگر ، و مخالفانی‏ كه بر آراء مذهبی او رد نوشته‏اند ، تنها اينگروه كه همان اسماعيليانند و تاريخ خود آنها را " ملاحده " می‏خواند چهره " الحاد " به رازی در تاريخ داده‏اند و ديگران را هم تا حدی تحت تأثير قرار داده‏اند اخيرا " ملاحده " عصر ما به نحوی‏ ديگر در تأييد ملاحده اسماعيلی چهره الحادی به رازی می‏دهند ، ولی نه‏ بمنظور بلاتوجيه ساختن رازی بلكه بمنظور توجيه كردن خودشان
مطلبی ديگر كه بايد ناگفته نماند اينست كه رازی عليرغم نبوغ و تخصص‏ در طب ، در انديشه‏های فلسفی توانا نبوده است .

پاورقی : ( 1 ) عيون الانباءج 2 صفحه . 359 ( 2 - 3 ) عيون الانباءج 2 صفحه 358 - . 359 ( 4 ) فلاسفه شيعه

می‏توان به ابن سينا حق‏ داد كه در پاسخ به پرسشهای ابوريحان بيرونی ، رازی را المتكلف الفضولی‏ المتكلم بمالا يعنيه می‏خواند
2 - ابوالحسين شهيد بن الحسين البلخی . هم حكيم بود و هم شاعر ، به‏ عربی و فارسی شعر می‏سروده و از قديمترين شاعران زبان فارسی به شمار می‏آيد . ابن النديم گوئی شهيد بلخی را درست نمی‏شناخته است . زيرا او را تحت‏ عنوان " رجل يعرف بشهيدبن الحسين و يكنی اباالحسن " ( 1 ) ياد می‏كند
بعد جمله‏ای دارد كه ظاهر اينست می‏خواهد بگويد وی شاگرد ابوزيد بلخی بوده‏ است ، اگر چه تاكنون نديده‏ايم كسی اين احتمال را در گفته ابن النديم‏ داده باشد . ابن النديم می‏گويد اين مرد ( شهيد ) كتابها تصنيف كرده و بين او و رازی مناظراتی بوده است
شهيد هم نظريه رازی را در مسأله " لذت " كه در كتب فلسفه مثل اسفار و غيره مطرح است رد كرده است و هم نظريه معروف او را درباب قدمای‏ خمسه . شهيد در سال 325 درگذشته است
3 - ابواحمد حسين بن ابوالحسين اسحاق بن ابراهيم بن زيدبن كاتب معروف‏ به " ابن كرنيب " از فضلای متكلمين اسلامی و از حكمای طبيعی ( در مقابل‏ حكماء رياضی ) بوده است ، برعكس برادرش ابوالحسين بن كرنيب و برادرزاده‏اش ابوالعلاء بن ابی الحسين كه اهل رياضيات بوده‏اند و ابن‏ النديم نام آنها را در رديف رياضيدانان آورده است .

پاورقی : ( 1 ) الفهرست صفحه . 430

ابواحمدبن كرنيب هم متكلم بوده و هم فيلسوف ، و هم طبيب ، مطابق آنچه در نامه دانشوران آمده در هر دو قسمت ( كلام و فلسفه ) تدريس می‏كرده و شاگردان و تلامذه‏ای داشته و شخصيت ممتازی به‏ شمار می‏رفته است . ابن النديم می‏گويد : " در نهايت فضل و معرفت و ورود در علوم طبيعی قديم بود " ( 1 ) عين عبارت ابن النديم در تاريخ‏ الحكماء ابن قفطی و عيون الانباء ابن ابی اصيبعه تكرار شده است ، ولی‏ مسعودی چنانكه ديديم او را هم طبقه ابوبشر متی ، و در طبقه بعد از قويری‏ و مروزی شمرده است ، بعيد نيست كه نزد آنها تحصيل كرده باشد ، هر چند گفته می‏شود ابوبشر متی نزد ابن كرنيب تحصيل كرده است ، تاريخ ولادت و وفات ابن كرنيب و همچنين اساتيد او و شاگردان او دقيقا معلوم نيست‏ لهذا محتمل است كه از طبقه دوم به شمار آيد
كتابی كه از او ياد ميشود ، كتابی است در رد ثابت بن قره در مسأله‏ فلسفی معروف كه هم اكنون نيز در كتب فلسفه طرح می‏شود و آن " لزوم يا عدم لزوم تخلل سكون ميان دو حركت متضاد " است . در تاريخ الحكماء ابن‏ قفطی و عيون الانباء ابن ابی اصيبعه و به تبع آنها در نامه دانشوران " حركتين متساويتين " ضبط كرده‏اند كه البته غلط است ، صحيح همان است كه‏ در الفهرست آمده است : ( حركتين متضادتين )
4 - ابوبشر ، متی ابن يونس ( يونان ) نصرانی منطقی بغدادی . ابن‏ النديم درالفهرست می‏گويد " يونانی " است و اهل ( ديرقنی ) ديرقنی‏ مطابق آنچه در نامه دانشوران می‏نويسد همان دير مرماری است كه ( اسكول‏ مرماری ) ( مدرسه مرماری ) هم خوانده می‏شود و در نزديك بغداد است . ابن‏ النديم می‏گويد : رياست منطقيين در عصر خودش به او منتهی شد و هم او می‏گويد كه ابوبشر نزد ابراهيم قويری و ابی احمد بن كرنيب و دو نفر ديگر بنام دو فيل ( روفيل - روبيل ) و بنيامين تحصيل كرده است
قبلا نقل كرديم كه وی نزد يحيی مروزی نيز تحصيل كرده است .

پاورقی : ( 1 ) الفهرست ، صفحه . 381

ابن ابی‏ اصيبعه در ضمن شرح حال فارابی می‏گويد ( ابوبشر متی ايساغوجی را نزديك‏ نصرانی ( ظاهرا همان بنيامين كه الفهرست نام برده است ) و قاطيغورياس‏ ( مقولات ) را نزد ( روبيل ) و قياس را نزد ابو يحيی مروزی آموخت . ) ابوبشر هم مترجم بود و هم فيلسوف ولی در حقيقت منطقی بوده نه فيلسوف‏ به اصطلاح عصر ما ، كتب منطقی او و شروح او بر كتب منطقی ارسطو مدار تدريس و تعليم و تعلم محصلين بوده است ( 1 ) ابوبشر متی مطابق آنچه ابن القفطی نوشته است در سالهای ميان 320 و 330 زنده بوده است . ابن ابی اصيبعه می‏نويسد كه در سال 328 درگذشته است
اينكه در نامه دانشوران می‏نويسد وفات ابوبشر در سال 308 بوده است علی‏ الظاهر غلط نسخه است
5 - ابونصر محمدبن محمدبن محمدبن طرخان فارابی . بی‏نياز از معرفی است‏ ، به حق او را ( معلم ثانی ) و ( فيلسوف المسلمين من غير مدافع ) لقب‏ داده‏اند ( 2 ) اهل تركستان است ، معلوم نيست كه ايرانی نژاد است يا ترك نژاد ، هم زبان تركی می‏د انسته و هم زبان فارسی ، ولی تا آخر در جامه وزی تركان می‏زيسته است . مردی بوده فوق‏العاده قانع و آزاد منش ، غالبا كنار نهرها و جويبارها و يا گلزارها و باغستانها سكنی می‏گزيد . و شاگردان همانجا از محضرش استفاده می‏كردند . نواقص كار كندی را در منطق‏ تكميل كرد
گويند فن تحليل و انحاء تعليميه منطق را كه تا آنوقت در اختيار كسی‏ نبود و يا ترجمه نشده بود ، فارابی به ابتكار خود افزود و همچنين صناعات‏ خمس و موارد استفاده از هر صنعت را او مشخص ساخت .

پاورقی : ( 1 ) رجوع شود به الفهرست صفحه 382 والتنبيه والاشراف صفحه 105 و تاريخ الحكماء صفحه 323 و عيون‏الانباءج 2 صفحه . 227 ( 2 ) تاريخ الحكماء ابن قفطی صفحه . 277

فارابی از افرادی است كه‏ عظمتش از او شخصيتی افسانه‏ای ساخته است تا آنجا كه ادعا كرده‏اند او هفتاد زبان ميدانسته . او از افراد خود ساخته است
استاد قابل توجهی نديده است ، استاد او يوحنابن حيلان بوده ، منطق را نزد او آموخته است . متاخران عموما می‏نويسند كه او ابتدا در بغداد نزد ابوبشرمتی تحصيل كرد و سپس به حران رفت و نزد يوحنابن به تحصيل منطق‏ پرداخت ( 1 ) ظاهرا مدرك اين نسبت سخن ابن خلكان است ، او است كه‏ چنين تصريحی كرده بدون اينكه مدركی نشان دهد . ولی از گفته ابن القفطی و ابن ابی اصيبعه معلوم می‏شود كه فارابی معاصر ابوبشر بوده و شخصيتی مافوق‏ او در زمان خود او داشته است
ابن القفطی می‏گويد : و كان ابونصر معاصرا لابی بشر متی بن يونس الاانه‏ كان دونه فی السن وفوقه فی العلم يعنی : ( فارابی با ابوبشر هم عصر بود ، از او به سال پائينتر ، و به علم بالاتر بود ) قريب به همين است سخن ابن‏ ابی اصيبعه . بعلاوه بسيار بعيد است كه فارابی پس از درك حوزه ابوبشر متی و استفاده از او در بغداد ، به حران نزد يوحنابن حيلان برای تحصيل‏ منطق برود . خود فارابی فقط از يوحنابن حيلان به عنوان معلم ياد كرده است‏ . ابن القفطی مدعی است كه فارابی در بغداد نزد يوحنا تحصيل كرده است
فارابی در سال 257 ( 6 سال بعد از تولد رازی و يك سال قبل از درگذشت‏ كندی ) متولد شد و در سال 339 درگذشت ، هشتاد و دو سال عمر كرد
فارابی فيلسوفی است مشائی و در عين حال خالی از مشرب اشراقی نيست ، چنانكه كتاب فصوص الحكم او حكايت می‏كند . او در عين حال يكنفر رياضی‏دان و موسيقی دان درجه اول است ، آراء سياسی و نظريات خاص درباره‏ مدينه فاضله دارد كه معروف است .

پاورقی : ( 1 ) سه حكيم مسلمان صفحه 19 تاريخ علوم عقلی در اسلام صفحه 182

فارابی فلاسفه قبل از خود را تحت‏الشعاع قرار داد ، تالی تلو ارسطو شمرده شد و معلم ثانی لقب يافت

طبقه چهارم

از اين طبقه افراد زيادی نمی‏شناسيم آنچه از نقلها برمی‏آيد اينست كه‏ فارابی و ابوبشر متی و ابن كرنيب شاگردها داشته‏اند ، ولی اطلاع درستی از آنها نداريم . از شخصيتهای اين طبقه : 1 - يحيی بن عدی منطقی نصرانی است ، اين مرد با ابن النديم معاصر بوده‏ است و ابن النديم نسبت به پركاری او اعجاب دارد . ابن النديم و ابن‏ القفطی و ابن ابی اصيبعه بالاتفاق نوشته‏اند كه وی شاگرد ابونصر فارابی و ابوبشر متی بوده است . همه ( مخصوصا ابن القفطی ) كتابهای زيادی از او نقل كرده‏اند كه بيشتر منطقی است ، ولی احيانا مسائلی از مسائل فلسفه‏ اولی ( كه در دوره قبل از فارابی خصوصا در مسيحيان كمتر ديده می‏شود ) طرح‏ كرده است . ابن‏النديم و به تبع او ابن القفطی و ابن ابی اصيبعه نوشته‏اند كه رياست منطقيين در زمان او به او منتهی شده بود وی در سال 363 و يا 364 درگذشته است و گفته‏اند 81 سال عمر كرده است . 2 - غير از يحيی بن عدی ، در طبقه چهارم جمعيت اخوان الصفا و خلان‏ الوفا را بايد نام برد ، گروهی هستند گمنام و خود خواسته‏اند گمنام باشند ، اما نشان داده‏اند كه گروهی هستند هم فيلسوف و هم متدين و متعهد ، به‏ منظور اصلاح جامعه براساس ايده‏ای كه داشته‏اند به كار بردن فلسفه و دين‏ توأما دست بكار شده ، انجمنی تشكيل داده ( حزب مانند ) اعضاء می‏پذيرفته‏ و شروط و آدابی داشته‏اند و مجموع 52 رساله كه در حقيقت بيان كننده جهان‏ بينی و ايده‏ئولوژی آنها است و از يك نظر يك دائره‏المعارف برای عصر آنها محسوب می‏شود و اثری است جاودانی و از شاهكارهای جهان اسلام‏ آفريده‏اند . اخوان‏الصفا هم از اسلاف خود مخصوصا فارابی متأثر بوده‏اند و هم در اخلاف خود اثر گذاشته‏اند ، هر دو قسمت نيازمند به بحث طولانی است و از حدود بحث ما خارج است
آنچه از نام آنها بر ما آشكار است همانها است كه ابوحيان توحيدی كه‏ تقريبا معاصر آنها بوده فاش كرده است : ابوسليمان محمدبن معشر بستی ، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی ، ابواحمد مهرجانی عوفی ، زيدبن رفاعة
بعضی ديگر نام افراد ديگری از قبيل ابن مسكويه رازی متوفا 421 ، عيسی بن‏ زرعة متوفا 398 ( مترجم و فيلسوف ) و ابوالوفاء بوزجانی ( نابغه‏ رياضيدان معروف متوفا 387 ) و بعضی ديگر را می‏برند ولی بعضی از اينها به‏ اوايل قرن پنجم تعلق دارند در صورتی كه در نيمه دوم قرن چهارم كار اخوان‏ الصفاتا حدودی شناخته بوده است . ابوحيان توحيدی در سال 373 مرام و عقيده و مسلك و روش اخوان را برای وزير صمصام الدوله بن عضدالدوله‏ بازگو كرده است و گفته من اين رسائل را به استادم ابوسليمان منطقی‏ سجستانی عرضه كردم و او درباره آنها اظهارنظر كرد . عليهذا می‏بايست اين‏ رسائل در حدود نيمه قرن چهارم تأليف شده باشد و به همين جهت با اينكه‏ تاريخچه اخوان در دست نيست ، بايد آنها را از طبقه چهارم يعنی هم طبقه‏ با شاگردان فارابی به شمار آوريم
اخوان الصفا كه ميان عقل و دين ، فلسفه و شريعت ، جمع كرده‏اند و آن دو را مكمل يكديگر می‏دانند ، در روش فلسفی خود تمايل فيثاغورسی دارند ، بر اعداد زياد تكيه می‏كنند . و در جنبه اسلامی ، تمايل شديد شيعی و علوی‏ دارند

طبقه پنجم

1 - ابوسليمان ، محمد بن طاهر بن بهرام سجستانی ، معروف به ابوسليمان‏ منطقی . شاگرد يحيی بن عدی منطقی بوده است و بنابر نقل ابن القفطی در تاريخ الحكماء نزد ابوبشر متی نيز تحصيل كرده است ، علی‏الظاهر آغاز تحصيلش در نزد ابوبشر بوده و بعد در نزد يحيی بن عدی ادامه داده است
ابوسليمان شاگردی دارد به نام ابوحيان توحيدی كه از فضلا و ادباء و نويسندگان به نام جهان اسلام است و كتابهای نفيسی دارد بنامهای : المقابسات ، الامتاع والموانستة ، الصديق والصداقة . ابوحيان در كتابهای‏ خود فراوان از استادش ياد كرده و افاضات او را بازگو كرده است
ابن‏النديم و ابن القفطی و ابن ابی اصيبعه همه از ابوسليمان ياد كرده‏اند ، ولی بطور مختصر ، و البته ابن القفطی مفصلتر بحث كرده است . جامعترين‏ بحث درباره ابوسليمان همان است كه مرحوم محمد قزوينی در جلد دوم بيست‏ مقاله ( صفحات 128 - 166 ) انجام داده است
خانه ابوسليمان ميعادگاه حكماء و فضلاء عصر بوده و خود رئيس قوم بشمار می‏آمده است . در محفل ابوسليمان كه در حقيقت يك انجمن فلسفی بوده است‏ همواره مسائل علمی و فلسفی مطرح می‏شده و حكما از يكديگر استفاده‏ می‏كرده‏اند و به تعبير ابوحيان ( مقابسه ) می‏نموده‏اند . ابوحيان آنها را در 106 مجلس جمع كرده و نام آنها را ( مقابسات ) گذاشته است
تاريخ ولادت و وفات ابوسليمان دقيقا معلوم نيست ، قدر مسلم اينست كه‏ در نيمه دوم قرن چهارم شخصيت ممتازی داشته است
مرحوم قزوينی حدس می‏زند كه ولادت ابوسليمان در حدود سال 307 و وفاتش‏ در حدود سال 380 باشد و احتمالا تا حدود 390 زنده بوده است
حكما و فضلائی كه در محفل ابوسليمان شركت می‏كرده‏اند ، غالبا شاگرد يحيی‏ بن عدی و هم شاگردان خود ابوسليمان بوده‏اند از قبيل : ابومحمد عروضی ، ابوبكر قومسی ، عيسی بن زرعة : 2 - ابوالحسن عامری نيشابوری ، از اين شخص نيز اطلاع زيادی در دست‏ نيست . ابن‏النديم و ابن القفطی و ابن ابی اصيبعه از او ذكری به ميان‏ نياورده‏اند . ياقوت در معجم الادباء از او ياد كرده است
در سه حكيم مسلمان می‏نويسد : عامری دو كتاب دارد : يكی در اخلاق به نام‏ ( السعاده والاسعاد ) و ديگری در فلسفه بنام ( الامدالی الابد ) كتابی هم در دفاع از اسلام و تفوق آن بر ساير اديان نوشته است بنام ( الاعلام بمناقب‏ الاسلام )
وهم مينويسد كه همچنانكه به فلسفه يونانی علاقمند بود به فلسفه سياسی‏ ساسانيان نيز علاقه‏مند بود و خود شاگرد ابوزيد بلخی بود
بعضی مدعی شده‏اند كه ميان عامری و ابن‏سينا نامه‏ها مبادله شده ولی محتمل‏ به نظر نمی‏رسد ، زيرا ابن سينا در وقت وفات عامری يازده ساله بوده است‏
گفته‏اند عامری شاگرد ابوزيد بلخی بوده است ، ولی بعيد است كه عامری‏ شاگرد بلاواسطه بلخی باشد ، زيرا بلخی در سال 322 درگذشته است و عامری در سال 381 و عليهذا ميان وفات استاد و شاگرد 59 سال فاصله است
3 - ابوالخير ، حسن بن سوار ، معروف به ابن الخمار ، هم حكيم است و هم طبيب و هم مترجم از سريانی به عربی ، ولی بيشتر طبيب است تا فيلسوف يا مترجم . شاگرد يحيی بن عدی منطقی سابق الذكر بوده و شاگردان‏ زيادی تربيت كرده است . ابتدا مذهب نصرانی داشت و در آخر عمر ( مطابق‏ نقل نامه دانشوران ) مسلمان شد
ابن‏النديم كه معاصر وی بوده ، و به تبع او ابن القفطی ، او را فوق‏العاده با هوش و فطن خوانده است ، نامه دانشوران مدعی است كه عمر طولانی كرده ولی تاريخ وفات او را نمی‏نويسد . مرحوم محمد قزوينی در بيست‏ مقاله ، مقاله مربوط به تتمه صوان الحكمه ( ج 2 صفحه 141 ) مدعی است كه‏ وفات ابوالخير در سال 408 بوده است
گويند بوعلی كه معمولا معاصران خود را به چيزی نمی‏گرفت از ابوالخير به‏ نيكی ياد كرده و گفته : " ابوالخير را در رديف ديگران نبايد شمرد ، خداوند ملاقات او را روزی كند " ( 1 )

پاورقی : ( 1 ) نامه دانشوران ، ج 1 صفحه . 84

4 - ابوعبدالله ناتلی . اين مرد همان است كه ابن سينا در آغاز تحصيل‏ قسمتی از منطق و قسمتی از رياضيات را نزد او آموخت . شخصيت ممتازی‏ ندارد ، همه شهرتش را از ناحيه شاگرد نامدارش كسب كرده است
ناتلی طبيب هم بوده است ابن ابی اصيبعه در ضمن احوال ابوالفرج بن‏ الطيب ، او را در رديف طبيبان معاصر ابوالفرج شمرده است . بعضی مدعی‏ شده‏اند كه ناتلی شاگرد ابوالفرج بن الطيب بوده است . و به گفته ابن ابی‏ اصيبعه استناد كرده‏اند ( 1 ) ولی اشتباه است ابن ابی اصيبعه ناتلی را در رديف معاصران ابوالفرج آورده است نه شاگردان او . ابن ابی اصيبعه ، ابوالفرج را از معاصران بوعلی كه شاگرد ناتلی بوده است می‏شمارد تا چه‏ رسد به ناتلی

طبقه ششم

اين طبقه را طبقه نوابغ بايد نام نهاد ، هيچ طبقه از طبقات فلاسفه‏ مانند اين طبقه افراد برجسته نداشته است
1 - ابوعلی احمدبن محمد بن يعقوب مسكويه رازی . اصلا اهل ری بوده و مدتی به اتفاق ابوريحان بيرونی و ابن سينا و ابوالخير و ابوسهل مسيحی و ابونصر عراقی در دربار خوارزمشاه می‏زيسته است . وفاتش در اصفهان در سال‏ 420 واقع شده است تاريخ تولدش معلوم نيست . ولی می‏گويند عمر طويل‏ يافته است ( 2 )
از ابوحيان توحيدی نقل شده كه ابن مسكويه مدتی نزد ابوالخير شاگردی‏ كرده است ( 3 ) بعضی می‏گويند نزد ابوالحسن عامری نيز تحصيل كرده است ( 4 )

پاورقی : ( 1 ) تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص . 204 ( 2 ) نامه دانشوران‏ج 1 صفحه . 83 ( 3 ) بيست مقاله قزوينی‏ج 2 ص . 145 ( 4 ) سه حكيم مسلمان صفحه . 27

ولی اين نقل با آنچه از معجم الادبا نقل شده كه در مدت پنجسال اقامت‏ ابوالحسن عامری در ری به نزد عامری نرفت و گوئی ميان آنها سدی بود ، منافی است ( 1 ) داستان حضور ابن سينا به مجلس ابن مسكويه و افكندن گردوئی پيش او كه‏ مساحت اين گردو را تعيين كن و گذاشتن ابن مسكويه كتاب اخلاقی طهاره‏ الاعراق خود را نزد ابن سينا و گفتن اينكه توبه اصلاح اخلاقت از من به‏ تعيين مساحت اين گردو محتاجتری ، معروف است . بوعلی به حكم اينكه كمتر كسی از معاصران خويش را گرامی می‏داشته و وقعی می‏نهاده ، درباره ابن‏ مسكويه نيز گفته مسأله‏ای با او در ميان گذاشتم و هر چه كوشش كردم‏ نتوانست بفهمد
ابن مسكويه ، خودش يا پدرش ( علی‏الاختلاف ) زردشتی بوده و مسلمان شده‏ و به عقيده بعضی شيعه بوده است . قدر مسلم اينست كه تمايل شيعی داشته‏ است از معروفترين كتابهای او تجارب الامم در تاريخ و الفوز الاصغر در فلسفه و طهاره الاعراق در اخلاق است
2 - ابوريحان ، محمدبن احمد بيرونی خوارزمی ، از شخصيتهای درجه اول‏ فرهنگ و تمدن اسلامی است ، از نظر برخی مستشرقين در تمام جهان اسلام نظير ندارد ، رشته تخصصيش رياضيات ، نجوم ، تاريخ ، هيئت ، داروشناسی ، بررسی عقايد واديان اقوام و ملل و امثال آنها بوده . چندين كتاب تحقيقی‏ نفيس آفريده كه جهان هنوز به اعجاب در آنها می‏نگرد از قبيل تحقيق‏ ماللهند ، الاثار الباقية ، قانون مسعودی و غيره . بيرونی در سال 362 متولد شده و در 442 درگذشته است . او زبانهای يونانی و سريانی ، علاوه بر زبان فارسی و زبان عربی و زبان خوارزمی ( كه زبان مادری او بوده ) می‏دانسته است . زبان عربی را بهترين زبانها برای مسائل علمی می‏داند . و علاقه خاصی به اين زبان نشان می‏دهد .

پاورقی : ( 1 ) فلاسفه ايرانی صفحه 182 در حال حاضر اين جلد از معجم‏الادباء نزد من‏ حاضر نيست كه مراجعه كنم

می‏گويد اگر مرا به عربی ناسزا گويند بيشتر دوست دارم از اينكه به برخی زبانهای ديگر مرا بستايند
ابوريحان از كسانی است كه عمر نسبة طويل ( قريب هشتاد سال ) يافته و تمام وقتش وقف علم بوده است ، جز به علم به كار ديگر ( وزارت و غيره‏ ) نپرداخته است . او در سال فقط دو روز تعطيل داشته است
ابوريحان و ابن سينا در حدود سال 400 در خوارزم با يكديگر ملاقات‏ داشته‏اند ، ابوريحان چند سالی از بوعلی بزرگسالتر بوده و در حدود هيجده‏ سئوال در مسائل فلسفی و غيره كه برخی از آنها اعتراض به ارسطو است از بوعلی كرده است ، بوعلی به آنها پاسخ گفته و تدريجا كار اندكی به خشونت‏ كشيده است ( 1 ) ولی اهل تحقيق مدعی هستند كه اين سئوالات بعد از رفتن‏ بوعلی از خوارزم بوده است . ابوريحان در كتاب الاثارالباقية آنجا كه‏ اشاره به برخی سؤالات خود از بوعلی می‏كند ، از او به عنوان ( الفتی‏ الفاضل ) ( جوان فاضل ) ياد می‏نمايد
ابوريحان به مبانی اسلامی سخت معتقد و پابند بوده است ، در نوشته‏های‏ خود عموما مانند يك مؤمن واقعی از دين مقدس اسلام ياد می‏كند و به تناسب‏ آيات كريمه قرآن را می‏آورد . او مخصوصا احساسات ضد شعوبيگری داشت و در برخی نوشته‏های خود سخت از شعوبيگری اظهار تنفر می‏نمايد ( 2 ) . ابوريحان‏ به احتمال زياد شيعه بوده است
3 - ابوعلی حسين بن عبدلله ابن سينا ، اعجوبه دهر و نادره روزگار
شناختنش يك عمر و شناساندنش كتابی بسيار قطور می‏خواهد .

پاورقی : ( 1 ) اين بنده قسمتهای فلسفی اين پرسشها را به علاوه برخی پرسشهای ديگر كه احتمالا آنها هم از ابوريحان است مورد بررسی قرار داده و در نشريه‏ای‏ به نام بررسيهائی درباره ابوريحان بيرونی از طرف دانشكده الهيات و معارف اسلامی چاپ شده است
( 2 ) برای بدست آوردن اطلاعی ولو اجمالی از كارهای ابوريحان رجوع شود به كتاب بررسيهائی درباره ابوريحان بيرونی ، نشريه دانشكده الهيات‏ خصوصا مقاله آقای مجتبی مينوی و به كتاب نظر متفكران اسلامی درباره‏ طبيعت تأليف دكتر سيد حسين نصر

خودش گزارش زندگی خود را تا حدود سی و پنجسالگی كه به گرگان آمده به تقاضای يكی از شاگردان‏ املاء كرده است و شاگرد معروفش ابوعبيد جوزجانی ، بعد آنرا تكميل و تا آخرين روز زندگيش گزارش كرده است . از اين گزارشها می‏توان تا حدی‏ زندگی عادی و علمی و سياسی او را به دست آورد . زندگی ناآرام و پرماجرائی داشته و عمری نسبتا كوتاه ، با اين عمر كوتاه و اين زندگی‏ پرماجرا اين همه معلومات و خلق اين همه آثار حقيقتا حيرت‏انگيز است
عجيب اينست كه با اينكه ابن ابی اصيبعه و ابن القفطی هر دو متن اين‏ دو گزارش را بدون اختلاف ضبط كرده‏اند ، جمله آخر را كه مدت عمر شيخ‏ است به اختلاف ضبط كرده‏اند
بنابر نقل ابن ابی اصيبعه عمر شيخ 54 سال و بنابر نقل ابن القفطی 58 سال بوده است . بعضی ديگر ( نامه دانشوران ) از روی بعض قرائن احتمال‏ می‏دهند كه عمر شيخ 63 سال بوده است
نكته‏ای كه لازم است گوشزد شود اينست كه شخصيت بوعلی همه حكمای اسلامی‏ پيش از او را تحت‏الشعاع قرار داد ، بعد از بوعلی چه در طب و چه در فلسفه كتابهای او محور بحث و تدفيق و تحشيه و شرح بود
نكته ديگر اينكه قبل از بوعلی ، بغداد مركز طب و فلسفه بود ، بوعلی به‏ بغداد نرفت ، پدرش بلخی و مادرش بخارائی است ، نيمه اول عمرش در آن‏ حدود گذشته است . به عللی به سوی خراسان و گرگان رهسپار شد و در چند شهر توقفهای كوتاهی كرد
عاقبت در اصفهان و همدان و بيشتر در همدان رحل اقامت افكند ، صيت‏ شهرتش طالبان علم و حكمت را از هر سو به سوی او می‏كشيد ، شاگردان زيادی‏ تربيت كرد . شخصيت بوعلی در زمان حياتش و شهرت كتابهايش بعد از خودش كه محور بحث ميان اهل فضل بود و متخصصان آن كتب بيشتر در ايران يافت‏ می‏شدند سبب شد كه مركز ثقل فلسفه و طب از بغداد به ايران منتقل گشت
4 - ابوالفرج بن الطيب ، اين مرد عراقی ( وعلی الظاهر بغدادی ) است
هم طبيب بوده و هم فيلسوف ، ولی جنبه طبابتش می‏چربد . بوعلی كه معاصر اوست طبابتش را می‏ستايد برخلاف فلسفه و حكمت كه از اين جهت او را به‏ چيزی نمی‏گيرد ( 1 ) بطور كلی بوعلی احدی از معاصرين را در فلسفه در نظر ندارد در ترجمه ( تتمه صوان الحكمه ) ( 2 ) می‏نويسد بوعلی درباره كتابهای‏ فلسفی ابوالفرج گفته : ( سزاوار اينست ، تصانيف او را بر فروشنده رد كنند و ثمنش نيز بر وی بگذارند ، و هم او می‏نويسد : وقتی كه كار ميان‏ بوعلی و ابوريحان به خشونت كشيد و ابوريحان سخنان تندی در نامه‏ء خود بكار برد و خبر به ابوالفرج رسيد ، گفت : هر كس با ديگران چنان كند با او نيز چنين كنند
ابن القفطی پس از اشاره به سخن بوعلی درباره ابوالفرج ، می‏گويد ( اما من و هر منصفی نمی‏گوئيم جز اين كه ابوالفرج علوم گذشته را احياء كرد ، و مخفيات آنها را آشكار نمود )
ابوالفرج ، مسيحی و شاگرد ابوالخير بوده است ، گروهی از محضر درسش‏ استفاده كرده‏اند ابن القفطی می‏گويد تا بعد از سال 420 زنده بوده و گفته‏ شده كه در سال 435 در گذشته است
5 - ابوالفرج بن هندو ، در طب و حكمت شاگرد ابوالخير بوده است ، و از بزرگترين و فاضلترين شاگردان او بشمار رفته است ، ضمنا مردی اديب و شاعر و سخنور بوده است
6 - ابوعلی ، حسن بن الحسن ( يا الحسين ) بن الهيثم بصری . هم فيلسوف‏ است و هم طبيب و هم فيزيكدان و رياضيدان .

پاورقی : ( 1 ) عيون‏الانباءج 2 ص . 235 ( 2 ) صفحه . 24

در فيزيك و رياضيات شهرت‏ جهانی دارد و از عوامل مؤثر در پيشرفت رياضيات جهانی بشمار می‏رود . در سال 354 متولد شده و در حدود سال 430 در گذشته است ( 1 ) در تتمه‏ صوان‏الحكمة می‏نويسد كه طرحی برای استفاده از آب نيل هنگام كاهش آب‏ تهيه كرد و با خود بقاهره برد ولی مورد توجه الحاكم بالله واقع نشد بلكه‏ مغضوب وی گشت و از آنجا به دمشق فرار كرد . و هم می‏نويسد فوق‏العاده‏ متعبد و متشرع بود و به شريعت احترام می‏گذاشت ، حالت توجه او را در حين مرگ نيز يادآور می‏شود . گويند قسمتی از ايام او در مغرب گذشته است‏ ( 2 ) مرحوم سيد حسن تقی‏زاده در تاريخ علوم در اسلام می‏گويد : وی مؤلفات‏ زيادی دارد ، گوئی همه عمر به تأليف اشتغال داشته است . ابن الهيثم به‏ قول سارتون بزرگترين عالم مسلمين در حكمت طبيعی ( فيزيك ) و يكی از بزرگترين ارباب اين فن در كل تاريخ بوده است ، كتاب معروف او در علم‏ مناظر تأثير عظيمی در ترقی علم در مشرق و مغرب نموده و روجر بيكن‏ فيلسوف بزرگ و كپلر مؤسس قوانين جديد علم نجوم هر دو از تأثير كتاب‏ او بهره‏مند شده‏اند . . . ابن الهيثم تحقيقات دقيق و بسيار عالی درباب‏ نور و قوانين آن كرده و ظاهرا اول كسی است كه اطاق تاريك ( امتحانات‏ نوری ) را استعمال كرده است . . . اين دانشمند معادلات چهار درجه‏ای را حل كرده و سعی كرده عمق كره هوا را تعيين كند . . . ) ( 3 )
همزمان با اين طبقه .

پاورقی : ( 1 ) تاريخ علوم در تمدن اسلامی صفحه . 293 ( 2 ) مدرك سابق‏الذكر
( 3 ) كتاب تاريخ علوم در اسلام مرحوم تقی‏زاده متأسفانه ناتمام است و ظاهرا مستقلا چاپ نشده است . در نشريه مقالات و بررسی‏ها از شماره دوم تا هشتم چاپ شده است . قسمتهای فوق از دفتر هفتم و هشتم آن نشريه صفحه 164 نقل شد

رياضيون درجه اول ظهور كرده‏اند از قبيل ابوالوفاء بوزجانی نيشابوری . عبدالرحمن ضوفی رازی ، ابوسهل كوهستانی طبرستانی و غير هم كه در فصل جداگانه‏ای بايد بحث شود

طبقه هفتم

اين طبقه دو گروهند : گروه شاگردان ابن سينا و گروهی كه نزد او شاگردی‏ نكرده‏اند اما گروه اول : 1 - ابوعبدالله فقيه معصومی ، شيخ درباره‏اش گفته است : او برای من‏ مانند ارسطو است برای افلاطون ، شيخ رساله عشق را به خواهش او و بنام او نوشته است و هم اوست كه واسطه پرسش و پاسخهای ابوريحان و بوعلی بود و بعد از آنكه ابوريحان كلمات تندی نسبت به شيخ بكار برد و شيخ حاضر نشد ديگر چيزی بنويسد و فقيه معصومی را مأمور اين كار كرد ، او ابوريحان را مورد ملامت قرار داد و به او نوشت : ( اگر در مخاطبه با ( حكيم ) كلماتی‏ جز اين كلمات انتخاب كرده بودی از نظر عقل و علم شايسته‏تر بود ) ( 1 ) . بيهقی مدعی است كه وی كتابی درباره مفارقات و اعداد عقول و افلاك و ترتيب مبدعات نوشته كه معشوق حكما بوده ولی از دست رفته است تاريخ‏ وفاتش دقيقا معلوم نيست ، احتمالا در حدود 450 بوده است ( 2 ) 2 - ابوالحسن بهمنياربن مرزبان آذربايجانی . مجوسی بود ، و مسلمان شد معروفترين شاگردان بوعلی است ، شهرت بهمنيار يكی بواسطه سئوالات‏ فراوانی است كه از بوعلی كرده و بوعلی جواب داده است ، بيشتر كتاب‏ مباحثات شيخ پاسخ به سئوالات بهمنيار است . ديگر بواسطه كتاب‏ معروف‏التحصيل است كه مكرر در كتب فلسفه از او ياد می‏شود
صدرالمتالهين در اسفار چندين بار مطالبی از آن كتاب و دو نوبت از كتابی‏ از او بنام ( البهجة والسعاده ) نقل كرده است .

پاورقی : ( 1 ) ترجمه تتمه صوان الحكمة صفحه . 60 ( 2 ) مقدمه عبدالرحمن بدوی بر تعليقات ابن سينا صفحه . 8

كتاب التحصيل اخيرا در جزء نشريات دانشكده الهيات و معارف اسلامی با تصحيح و تعليق اين جانب چاپ شد . بهمنيار در سال 458 درگذشته است
3 - ابوعبيد ، عبدالواحد جوزجانی ، شاگرد و مريد و ملازم بيست ساله يا بيست و پنجساله بوعلی . همان كسی است كه گزارش زندگی بوعلی را تكميل‏ كرد
بوعلی به حفظ و نگهداری آثار خود همت نمی‏گماشت . در پيش‏آمدهای‏ مختلف رساله‏های مختصر يا طولانی می‏نوشت و به كسی می‏داد بدون آنكه نسخه‏ای‏ از آن نگهداری كند ، شايد محفوظ ماندن قسمتی از آثار شيخ مرهون همت‏ ابوعبيد است . بخش رياضی كتاب نجات و كتاب دانشنامه علائی وسيله او تكميل گرديده است ( 1 ) از زندگانی ابوعبيد بيش از اين اطلاعی نداريم
4 - ابومنصور ، حسين بن طاهر بن زيله اصفهانی . بنابر نقل تتمه صوان‏ الحكمة شفای شيخ را مختصر كرد و رساله حی بن يقظان او را شرح كرد و كتابی‏ در موسيقی تأليف نمود و در فن موسيقی بی‏نظير بود و بعد از بيست و دو سال كه از وفات استادش می‏گذشت ( يعنی در سال 450 ) درگذشت . ابن زيله‏ از كسانی است كه احيانا مانند بهمنيار از شيخ سئوالاتی كرده و شيخ جواب‏ داده است . گويند : ( كتاب مباحثات ) در اصل سئوالاتی بوده از بهمنيار و كمی از ابن زيله و كمتری از ديگران ) ( 2 )
بوعلی شاگردان ديگر نيز داشته است ، كه ما از ذكر آنها خودداری می‏كنيم‏ : اما افراد ديگر اين طبقه كه شاگرد شيخ نبوده‏اند : 1 - علی بن رضوان مصری ، هم طبيب بوده و هم حكيم ، از كسانی است كه‏ بر نظريه محمدبن زكريای رازی رد نوشته است . مردی كريم اما بد قيافه و كريه - المنظر بوده است ، مطابق آنچه در نامه دانشوران آمده كتابی در اثبات‏ نبوت خاتم‏الانبيا از روی تورات و انجيل و قواعد فلسفی نوشته و در سال‏ 453 درگذشته است .

پاورقی : ( 1 ) جزوه تكليفی آقای سيد حسن احمدی علون آبادی در سال اول دوره‏ دكترای دانشكده الهيات
( 2 ) عبدالرحمن بدوی ، ارسطو عندالعرب

از اساتيد و شاگردان او اطلاعی نداريم
2 - ابوالحسن مختاربن حسن بن عبدان بن سعدان بن بطلان بغدادی نصرانی‏ معروف بابن بطلان شاگرد ابوالفرج بن الطيب نصرانی سابق الذكر است
مانند استادش هم طبيب است و هم فيلسوف ، ولی بيشتر طبيب است تا فيلسوف ، با علی بن رضوان سابق‏الذكر تعارض و تنافس داشته و او را به‏ قباحت منظر سرزنش می‏كرده و ( تمساح الجن ) می‏خوانده است ( 1 ) يك‏ نوبت هم به مصر رفته و با وی ملاقات كرده و عاقبةالامر با ناراحتی از او جدا شده است به حلب و قسطنطينيه نيز مسافرت كرده و تا آخر عمر مجرد می‏زيسته است وفاتش در سال 444 واقع شده است
3 - ابوالحسن انباری . فعلا از احوال او اطلاع زيادی نداريم . همين قدر ميدانيم كه مطابق آنچه در تتمه صوان الحكمة ( 2 ) آمده است هم فيلسوف‏ بوده و هم رياضيدان ولی رياضيات غلبه داشته است و خيام رياضيات را از محضر او استفاده می‏كرده است

طبقه هشتم

اين طبقه ، طبقه شاگردان شاگردان بوعلی است ، اعم از آنكه واقعا شاگرد شاگردان بوعلی بوده‏اند و يا با آنها همزمان بوده‏اند
1 - ابوالعباس ، فضل بن محمد لوكری مروی هم فيلسوف است و هم اديب ، احيانا از او به اديب ابوالعباس لوكری تعبير می‏شود . شاگرد بهمنيار بوده است . كتاب معروفی دارد بنام ( بيان‏الحق بضمان الصدق ) كه هنوز چاپ نشده ولی نسخه‏هايش موجود است و مورد اعتناء فلاسفه بعد از خودش‏ است .

پاورقی : ( 1 ) عيون‏الانباءج 2 ص . 240 ( 2 ) ترجمه تتمه صوان الحكمة ص . 80

در الهيات اسفار از او نام برده است . او به داشتن حوزه و تربيت شاگردان معروف است . بيهقی در تتمه‏ صوان الحكمة می‏گويد : ( فلسفه بوسيله لوكری در خراسان انتشار يافت )
محمود محمد خضيری استاد جامع الازهر در مقاله‏ای كه بمناسبت ( هزاره ابن‏ سينا در بغداد ) در كتابی بنام ( الكتاب الذهبی للمهرجان الالفی لابن سينا ) چاپ شده ( ص 55 ) می‏گويد ابوالعباس عمر طويل يافت و من تاريخ وفات‏ او را به دست‏نياوردم اما گمان می‏كنم در اواخر قرن پنجم هجری واقع شده‏ باشد
عبدالرحمن بدوی در مقدمه تعليقات ابن سينا ( صفحه 8 ) از بر كلمن نقل‏ می‏كند كه وفات لوكری در سال 517 ( اوائل قرن ششم ) بوده است . و خود بدوی می‏گويد من نمی‏دانم بر كلمن از چه مأخذی نقل كرده است
2 - ابوالحسن ، سعيد بن هبةالله بن حسين . ابن ابی اصيبعه می‏گويد در طب ممتاز بود و در علوم حكميه بافضل . وی شاگرد ابوالفضل كتيفات و عبدان كاتب بوده ( 1 ) و آنها شاگرد ابوالفرج ابن الطيب سابق‏الذكر ( 2 ) اين شخص همان كسی است كه اجازه نمی‏داده است از محضرش يهودی يا نصرانی استفاده كند و ابوالبركات بغدادی صاحب كتاب معروف ( المعتبر ) كه در ابتداء يهودی بود با نيرنگ در كرياس در می‏نشست و استفاده می‏كرد و تا يك سال بهمين وضع ادامه داد . بعد از يكسال كه استاد از وجود چنين‏ شاگردی آگاه شد بر او رحمت آورد و اجازه داد رسما شركت نمايد
ابن ابی اصيبعه می‏نويسد : ابوالبركات كتاب ( التلخيص ) النظامی ) تأليف خود سعيدبن هبةالله را نزد او خواند
من نمی‏دانم آن كتاب در طب بوده يا فلسفه . سعيدبن هبةالله در 495 در گذشته است

پاورقی : ( 1 ) عيون‏الانباءج 2 صفحه . 259 ( 2 ) عيون‏الانباءج 2 صفحه . 236

3 - حجةالحق ، ابوالفتح ، عمربن ابراهيم خيامی نيشابوری ، معروف به‏ خيام . فيلسوف‏و رياضيدان و احتمالا شاعر بوده است و شهرت جهانی دارد ، اما متأسفانه شهرت خيام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و رياضيات . مخصوصا رياضيات كه ارزش فراموش ناشدنی در اين فنون داشته‏ است . اشعار منسوب به خيام كه اكثريت قريب به اتفاق آنها از خود او نيست به او چهره‏ای داده كاملا مغاير با چهره واقعی او ، يعنی چهره يك‏ انسان شكاك پوچيگرای دم غنيمت شمار غير مسئول . شاعری انگليسی بنام‏ فيتز جرالد كه رباعيات او را ( و بنابر گفته آقای تقی‏زاده گاهی با تحريف و تغيير معنی ) به زبانی فصيح به شعر ترجمه كرده ، بيش از هر كس‏ ديگر موجب اين شهرت كاذب شده است
از خيام برخی رسالات فلسفی باقی مانده كه طرز تفكر او را روشن می‏سازد يكی رساله‏ای است بنام ( كون و تكليف ) كه در پاسخ سؤال ابونصر محمدبن‏ عبدالرحيم نسوی ، قاضی نواحی فارس است . وی از خيام درباره حكمت خلقت‏ و غرض آفرينش و هم درباره فلسفه عبادات سؤال كرده است و ضمنا ابياتی‏ در مدح خيام سروده است كه اين چند بيت از آنها باقی مانده است :
ان كنت ترعين ياريح الصباذ ممی
فاقری السلام علی العلامة الخيم
بوسی لديه تراب الارض خاضعة
خضوع من يجتدی جدوی من الحكم
فهو الحكيم الذی تسقی سحائبه
ماءالحيوه رفات الاعظم الرمم
عن حكمة الكون والتكليف يأت بما
تغنی براهينه عن ان يقال لم ؟
خيام ، حكيمانه ، مطابق مبانی استادش بوعلی ( يا استاد استادش ) پاسخ‏ گفته است ، هر كس بر مبانی بوعلی در اين مسائل وارد باشد می‏داند كه‏ خيام تا چه اندازه وارد بوده است . خيام در آن رساله از بوعلی بعنوان ( معلم ) ياد می‏كند و در مسائل مورد سؤال كه ضمنا سر ( تضاد در عالم ) و مسأله شرور هم مطرح شده مانند فيلسوفی جزمی اظهار نظر می‏كند و می‏گويد : من و آموزگارم بوعلی در اين باره تحقيق كرده و كاملا اقناع شده‏ايم ، ممكن است ديگران آنرا حمل بر ضعف نفس ما نمايند ، اما از نظر خود ما كاملا قانع كننده است
اين رساله را با چند رساله ديگر در اتحاد جماهير شوروی چاپ كرده و منتشر كرده‏ا ند و قبلا هم در مصر در ضمن مجموعه‏ای به نام جامع‏البدايع چاپ‏ شده بوده است ، ناشر روسی مدعی است كه ناشران مصری اشتباه كرده‏ پنداشته‏اند رساله ( تضاد ) رساله مستقلی است در صورتی كه متمم رساله كون‏ و تكليف و جزئی از آن است
اتفاقا آنچه خيام در اين رساله قاطعانه اظهار كرده است همانها است كه‏ در اشعار منسوب به او درباره آنها اظهار تحير شده است . و به همين جهت‏ است كه برخی از محققان اروپائی و ايرانی انتساب اين اشعار را به خيام‏ نفی می‏كنند و برخی براساس يك سلسله قرائن تاريخی معتقدند كه دو نفر به‏ اين نام بوده‏اند . يكی شاعر و ديگری حكيم و فيلسوف . شاعر به نام خيام‏ بوده است و حكيم و رياضيدان بنام خيامی و بعقيده بعضی ( 1 ) شاعر علی‏ خيام بوده است و حكيم و رياضيدان عمر خيامی
اينكه بعضی مدعی شده‏اند كه ( خيامی ) تلفظ عربی خيام است ( 2 ) مردود است ، زيرا او خود در مقدمه رساله فارسی كه در ( وجود ) نوشته است ، می‏گويد : ( چنين گويد ابوالفتح عمر ابراهيم الخيامی ) ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) رجوع شود به بحث محققانه آقای محيط طباطبائی در مجله گوهر سال‏ اول شماره . 6 ( 2 ) علی اصغر حلبی ، فلاسفه ايرانی صفحه . 408 ( 3 ) مجموعه رسائل خيام ، چاپ شوروی

شايد اين اندازه را بتوان مسلم دانست كه وی مانند اكثر اينگونه‏ دانشمندان در عين كمال ايمان و اعتقاد به مبانی دينی كه از همه كتب او ظاهر ولائح است حتی نوروز نامه منسوب به او با متعبدان قشری سربسر می‏گذاشته و همين برای او زحمت و دردسر فراهم می‏كرده است
بيهقی می‏نويسد اوتالی بوعلی بود اما در خلق ضيقی داشت و در تعليم و تصنيف ضنتی . . . روزی به حضرت شهاب الاسلام ، الوزير عبدالرزاق بن‏ الفقيه درآمد وامام القراء ابوالحسين الغزالی حاضر بود ، در اختلاف قراء درباره آيتی بحث رفت چون امام ( خيام ) حاضر شد شهاب‏الاسلام گفت علی‏ الخبير سقطنا . . . او وجوه اختلاف قراء بيان كرد و هر وجهی ( را ) علتی‏ بگفت ، پس امام ابوالفخر گفت كثرالله مثلك فی العلماء ) ( 1 )
تاريخ تولدش معلوم نيست ، تاريخ وفاتش را 517 و 526 گفته‏اند . قدر مسلم اينست كه عمر طويل كرده ( در حدود نود سال ) ( 2 ) اما اينكه محضر درس بوعلی را درك كرده باشد ، بسيار بعيد است . اگر او بوعلی را ( معلم ) خود می‏خواند از آن جهت است كه شاگرد مكتب بوعلی است ، نه‏ شاگرد شخص او . و علی‏الظاهر نزد شاگردان بوعلی تحصيل كرده است
4 - ابوحامد ، محمدبن محمدبن محمدبن احمد غزالی طوسی . اگر چه او را در رديف فلاسفه به معنی مصطلح شمردن صحيح نيست ، او خود را فيلسوف‏ نمی‏شمارد بلكه مخالف فلسفه و فلاسفه مخصوصا ابن سينا است و فلسفه را نزد استاد نخوانده بلكه سه سال بمطالعه فلسفه پرداخته سپس كتاب مقاصد الفلاسفه را نوشته و بعد تهافت الفلاسفه را كه از كتب مهم دوره اسلامی‏ است
ضد فلسفه در جهان اسلام زياد بوده‏اند ، اما هيچكس بقدرت غزالی نبوده‏ است ، اگر به فاصله كمی افرادی نظير سهروردی و خواجه نصيرالدين ظهور نكرده بودند غزالی بساط فلسفه را برچيده بود ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) ترجمه تتمه صوان الحكمة صفحه 71 - . 72 ( 2 ) مقالات و بررسيها دفتر پنجم و ششم صفحه . 242 ( 3 ) برای اطلاع از تاريخ و انديشه غزالی رجوع شود به كتاب غزالی نامه‏ آقای جلال همائی و كتاب فرار از مدرسه آقای دكتر عبدالحسين زرين كوب‏ استادان دانشگاه تهران

در عين حال نظر به اينكه نظريات منفی غزالی و بندرت نظريات مثبت او نقشی در تحول فلسفه داشته است ، ما او را در رديف فلاسفه آورديم
معروفترين كتاب غزالی احياء علوم الدين است ، كمتر كتابی در ميان‏ مسلمين به اندازه اين كتاب اثر گذاشته است
غزالی سرگذشت معروف و جالبی دارد او در سال 450 متولد و در 505 در گذشته است
در اين طبقه از محمد شهرستانی و ابوحاتم مظفر اسفرازی و ميمون بن نجيب‏ واسطی بايد نام برد ، ولی اولی بيشتر متكلم است تا فيلسوف و دو نفر ديگر بيشتر رياضيدانند تا فيلسوف