مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۳

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۱۲ -


هر چند معدودى از دانشمندان را مى توان يافت كه براى حل تضاد بين عدالت الهى و خلود عذاب ، به توجيه آياتى دست زده اند كه مربوط به جاودانى عذاب سياه دلان است ، آنها خلود را به معناى مجازى آن يعنى مدت طولانى مى گيرند ، تا به تصور خود از انديشه ى اينكه اشكالى پيش نبايد ، احساس سبكبارى كنند .

ولى توسل به اين معنا غير موجه و دور از واقعيت امر است ، علاوه بر اينكه اين فرض دليل قابل اعتمادى به همراه ندارد ، تنها زمانى ما مجاز به اينگونه توجيهات هستيم كه با صراحت آيات در تضاد نباشد ، در حالى كه قرآن جاودانى كيفر را نسبت به دسته ى خاصى كه اين سرنوشت فاجعه آميز را بنا به اراده ى خود براى خويش ايجاد كرده اند ، تصريح مى كند ، پس چنين تفسيرهاى غير مجازى قوياً از سوى قرآن رد شده ، زيرا قاطعانه اعلام مى دارد :

« مگر نمى دانند كه هر كس با خدا و پيامبرش مخالفت كند ، جزاى او آتش جهنم است كه جاودانه در آن خواهد ماند » (1) .

« آنان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبى ندارند » (2) .

« آنهائى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند ، اهل دوزخند ، و در آنجا جاويدان خواهند بود » (3) .

« هر كس از شما مسلمانان از دين خود برگردد ، و با حالت كفر بميرد ، اعمالش در دنيا و آخرت از بين خواهد رفت ، و هميشه قرين آتش است » (4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . توبه 64 .

2 . هود 16 .

3 . بقره 39 .

4 . بقره 217 .

با اين صراحت نمى توان آيات مربوطه را تأويل و تداوم عذاب دوزخ را انكار كرد ، متن آيات گوياى اين نكته است كه جاودانگى در آتش از آن گروه كافر است كه تمام راههاى احتمالى نجات برويشان بسته خواهد بود ، اما در مورد ديگر جرائم يعنى كسانى كه مرتكب خلاف و گناهى شده اند ناگزير بايد دوران متناسب عذاب و كيفر را سپرى سازند يا مشمول لطف و بخشش الهى قرار گيرند .

نقش بازدارنده ى عامل دينى

عامل محرك بسيارى از انسانها در به كار بستن دستورات الهى ، بيم از كيفرهاى عادلانه ى خداوند است ، نقش بازدارنده ى عامل دينى به مراتب از اعمال قدرت و زور در نفوس آدميان بهتر و مؤثرتر است ، وهرگاه انسانى خو گرفت كه از قهر الهى بپرهيزد اجتماع از زشتيهاى آسوده و ايمن مى شود ، ديندارى نگهبانى نيرومند است ; و هر چه تربيت هاى دينى كاهش يابد ، جرائم رو به فزونى مى روند .

امام صادق(ع) مى فرمايد :

« آنكس كه بداند خداوند گفتار او را مى بيند و مى شنود ، آنكس كه بداند از اعمال نيك و بد او آگاه است و همين علم و عقيده ى ايمانى ، او را از كارهاى زشت بازمى دارد ، چنين كسى از مقام ربوبيت ترسيده و نوفس خود را از هواپرستى بازداشته است » (1) .

برخلاف بيمهاى آزاردهنده و زيانبخش كه از زبونى و ضعف سرچشمه مى گيرد ، و نه تنها محركى براى اقدامات سودمند نيست ، بلكه سد راه پيشرفت و سعادت انسان است ، هراس ناشى از دورانديشى اعلام خطرى است كه شخص را به فكر پيشگيرى از آلوده شدن به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . تفسير برهان ص 1071 .

پليديهاى گناه واميدارد ، و به راه وظيفه و رعايت مسؤوليتها كه در هر شرايطى سعادت و كاميابى واقعى خود را در نظر بگيرد ، مى كشاند ، بيم از عواقب ناگوار عمل زيانبار ، انسان را به يك عنصر منظم و با انضباط كه عاقب انديشى و حزم و احتياط از ويژگيهاى او است مبدل مى سازد ، چنين كسى با كمال دقت و امانت كارهاى خود را چه كوچك و چه بزرگ زير نظر مى گيرد ، و همواره بشكوه و عظمت آفريدگار مى انديشد ، و به همين سبب در تعليمات مذهبى تأكيد شده كه انسان بايد بين بيم و اميد در حال نوسان باشد ، در عين اميدوارى به فضل پايان ناپذير الهى ، به نتايج اعمال خويش بينديشد ، تا مبادا به دام هوسها يا غرور و نخوت افتد .

امام صادق(ع) فرمود :

« حالت بيم و هراس مراقب قلب و دل انسان است ، و اميد براى نفس و خواسته هاى او وساطت مى كند ، كسانى كه خدا را بشناسد ، در عين حال كه از او بيمناكند ، به عنايتش چشم اميد دوخته اند ، اين بيم و اميد به منزله ى دو بال ايمانند كه تنها بندگانى كه در نظام هستى و آفرينش مطالعه مى كنند ، به سوى رضوان الهى بال و پر مى گشايند .

تشويق و تهديدهاى الهى را با ديده ى عقل مى نگرند ، بيم از خداوند آنها را به عدالت الهى كه عين ذات او است ، متوجه مى سازد ، از پليديهاى گناه بازشان مى دارد ، و اميد به درگاه او ، انسان را به لطف و عنايتش فرا مى خواند ، اين است كه اميد دل را زنده مى كند ، و بيم تمايلات شيطانى را سركوب مى سازد » (1) .

امام صادق(ع) از تأثير مثبت ياد مرگ چنين ياد مى كند :

« ياد مرگ شهوات وهوسهاى نامشروع را در درون انسان مى ميراند ، ريشه هاى غفلت و بى خبرى را قطع مى كند ، دل را به وعده هاى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . محجة البيضاء ج 7 ص 283 .

پروردگار تقويت مى نمايد ، به طبيعت آدمى رقت و نرمى مى بخشد ، علائم و نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شكند ، آتش حرص را فرو مى نشاند ، و دنيا را در چشم انسان كوچك و بى مقدار مى سازد ، اين است معناى جمله ايكه رسول اكرم فرموده است :

« يكساعت فكر كردن از يك سال عبادت ارزشمندتر است » (1) .

*

آرى غوطهور شدن در امور دنيا پرده ى غفلت و ناآگاهى را جلو ديدگان انسان قرار مى دهد ، و همين امر عامل كناره گيرى او از ارزشهاى والاى معنوى خواهد شد ، و سرانجام تهى دست در آغوش مرگ قرار خواهد گرفت .

اميرمؤمنان على(ع) روزى وارد بازار بصره شد ، و ديد مردم آنچنان خود را فراموش كرده ، و سرگرم داد و ستد هستند كه گوئى از مرگ و رستاخيز خبرى نيست ، جو حاكم بى خبرى آنحضرت را عميقاً منقلب ساخت به گونه اى كه گريست آنگاه فرمود : « اى بندگان دنيا و اى كارگزاران اهل دني ، شما كه روزها سرگرم خريد و فروش و سوگند خوردنيد ، و شبها در حالى كه غافليد به بستر خواب مى رويد ، و ميان روز و شب از عالم آخرت و سرانجام كار خود بى خبريد ، پس چه وقت براى سفرى كه در پيش داريد ، خود را آماده مى كنيد ، و توشه ى لازم را برمى داريد ، و كى به فكر معاد مى افتيد ، و به روز رستاخيز مى انديشيد ؟ » (2) . امام سجاد(ع) در مقام دعا به پيشگاه الهى عرض مى كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . بحار ج 2 ص 128 .

2 . سفينه البحار ج 1 ص 674 .

« پروردگارا عمرم را ادامه بده ، مادامى كه روزهايش در اطاعت و فرمانبردارى از تو مصروف گردد ، اما اگر لحظه اى پيش آيد كه عمرم چراگاه شيطان باشد ، جانم را بگير و به زندگيم پايان بخش ، پيش از آنكه بغض تو به سوى من متوجه شود ، يا خشمت درباره ام استقرار پيدا كند » (1) .

از سوى ديگر چون انسان در عرصه ى دنيا به بسيارى از لذائذ و كامرانيهاى جسمانى چشم اميد دوخته است ، و تمايل عمومى آدميان به اينگونه خواسته ه ، خواهشى است ناآرام كه هر كس در جستجوى دست يابى به آنها است ، اين ميل منحصر به معدودى افراد نيست ، بلكه به حكم ضرورت در همه كس هست ، و فقط با مرگ اين خواهش درونى فرو مى نشيند ، و خداوند هم كسى را از بهره ها و لذائذ پاك محروم نساخته و به انصراف از امور دنيا به طور مطلق ، وا نمى دارد ، اما اميد به ارزشهاى ناپايدار و كاذب را به سوى ارزشهاى واقعى و آزروهاى حقيقى برمى گرداند ، و به بشر هشدار مى دهد كه بهره هاى زودگذر و مغشوش او را نفريبند ، و بدانگونه دلبستگى به خواهشها و آمال نفسانى پيدا نكنند كه از بهره هاى جاودان و حقيقى باز بمانند ، و در همه حال توجه انسانها را به اين واقعيت جلب مى كند كه همواره خشنودى و رضاى ذات اقدس ربوبى را طلب كنند .

رابطه ى عمل با كيفر

اكنون ببينيم چگونه مى توان نابرابرى در كار خدا كه كفار و زورگويان و سركشان را به جرم الحاد و طغيانگرى ، به آتش و عذاب ابدى مى سپارد ، پذيرفت ، و چنين عمل دور از شعاع عدالت را به ذات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . دعاى مكارم الاخلاق صحيفه سجاديه .

ازلى نسبت داد ؟ .

اما اگر به عمق مسأله دقيق شويم ، خواهيم ديد نتيجه ى شتابزده اى كه از اين سخن گرفته مى شود ، كاملاً نادرست است ، زيرا اين استنتاج و تلقى از آن جهت سخت نارسائى دارد ، كه تصور مى گردد كيفرها در جهان ديگر مجازاتهاى قراردادى هستند ، كه به تشخيص قانونگذار ، و با در نظر گرفتن حدود جرم تعيين كيفر مى نمايند .

اينجا است كه بين خلود در آتش باميزان جرائم نابرابرى به چشم مى خورد ، و نمى توان نظرى را عرضه كرد كه بن بست را برطرف سازد .

اما وقتى رابطه ى اين دو ، يك رابطه ى طبيعى و تكوينى و ثمره و نيتجه ى عمل باشد ، نه يك امر قراردادى ، اشكال به سادگى حال خواهد شد ، و ما را به نتيجه ى مثبت و صحيح مى رساند .

رنج و عذابهاى رستاخيز خاصيت عمل است ، و به طور طبيعى دنباله اى دارد كه دامن كفار تبهكار را در جهان ديگر مى گيرد ، قرآن راز گش ، پرده از سيماى اسرار برمى دارد و مى فرمايد :

« اعمال سوء آنها در برابرشان آشكار مى گردد ، و آنچه را به ياد تمسخر مى گرفتند بر آنها وارد مى گردد » .

« آنچه كرده اند حاضر مى يابند ، و خداوند به كسى ستم نمىورزد » (1) .

« در آنروز قيامت مردم از قبرها پراكنده بيرون مى آيند تا اعمال خود را ببينند ، پس هر كس به قدر ذره اى كار نيكى كرده آنرا خواهد ديد ، و هر كس به قدر ذره اى كار زشتى مرتكب شده آنرا نيز مى بيند » (2) .

« در روز قيامت هر كس عمل نيكى را انجام داده نزد خود حاضر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . كهف 48 .

2 . سوره زلزال آيه 8 ـ 7 ـ 6 .

مى يابد ، و همچنين اعمال و كارهاى زشت و ناپسند خويش ر » (1) .

امام صادق(ع) فرمود :

« جبرئيل به ملاقات پيامبر اكرم آمد ، و به آنحضرت عرض كرد اى محمد(ص) هر طور كه مى خواهى زندگى كن ، اما عاقبت با مرگ روبرو مى شوى ، هر كس را كه ميل دارى دوست داشته باش ، اما سرانجام روزى بايد او را ترك كنى و از وى جدا گردى ، هر عملى را كه خواسته باشى در دنيا انجام بده ولى در قيامت آنرا خواهى ديد » (2) .

قرآن در اين آيات مى گويد انسانها در قيامت عمل را حاضر مى بينند ، يعنى پيكر كردار آدمى در چهره ى آخرتى خود در برابر شخص حضور مى يابد .

بر خلاف پندار ما كه كردار خود را يك امر آنى و زودگذر تلقى مى كنيم ، سنگينى برخى از اعمالمان به حدّى است كه در ابعاد گوناگون ضرب مى شود ، براى درك كيفيت مسأله مى توان با ذكر نمونه هائى ذهن را آماده ى پذيرش اين واقعيت كرد . فرض كنيد انسانى داراى روحيه ى منفى است ، و بر چشم خود عينك بدبينى زده است ، چنين كسى سراسر جهان را پوشيده از انبوه تيرگيها و نقاط سياه مى بيند ، به جاى آنكه ظرافت كاريهاى طبيعت روحش را غرق شادى و لذت آميخته به آرامش سازند ، خاطرش را آزرده و آثار سوء و ناگوار چنين ديدگاه و انديشه اى سراسر وجودش را تحت تأثير قرار مى دهند .

او با اين عينك هيچگاه نمى تواند اشكال ناپسند را از چهره ى پديده هاى جهانى كه اينهم لطف و بدايع در آن آفريده شده ، و هر كدام لطفى دلنشين و معناى خاص دارد ، برگيرد ، اين بدبختى دردناك كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره آل عمران آيه 30 .

2 . كافى ج 3 ص 255 .

روان آدمى عذاب ايجاد مى كند ، و سرچشمه ى بسيارى از نااميديها و ناكاميها است ، حتى از نابينائى دردانگيز است ، زيرا آنكه نابينا است از مشاهده ى سيماى زيباى جهان محروم مى باشد ، اما عنصر بدبين به مقياس وسعت و گستردگى آفرينش ، و به تعداد رويدادها و پديده ها تيرگى و زشتى و بدى و رنج لمس مى كند .

بنابراين روحيه ى يك انسان بدبين با اينكه يك واحد محدود است ، اما چون در همه ى پديده ها و حوادث جهان ضرب مى شود ، به بى نهايت مى رسد ، و واحدهاى بى شمارى از سياهى و زشتى و بدى در برابر او تجسم مى يابند .

همچنين اگر كسى يك فرد را به گمراهى كشد ، تمام گمراهى هائى كه از نسل او پديد مى آيند ، و هر كدام هزارها گناه و فساد مرتكب مى شوند ، در حقيقت دنباله ى يك عمل است كه بى نهايت اثر از خود باقى خواهد گذاشت ، و در زمانى طولانى تداوم مى يابد ، و آخرين حلقه ى اين رشته زنجير گمراهى و تباهى به يك فرد ، آرى به يك فرد متصل خواهد شد ، و در روزگارى پس از يك سير دايره اى بار ديگر به نقطه ى آغاز و شروع خود بازمى گردد .

قربن مى فرمايد :

« تا روز رستاخيز بار سنگين گناهان خود را به دوش بكشند ، و نيز بار گناهان كسانى كه از جهل و نادانى آنها استفاده نموده و گمراهشان كردند به دوش خود حمل كنند ، آگاه باشيد كه چه بد بارى بر دوش برمى دارند » (1) .

امام باقر(ع) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره نمل آيه 24 .

« هر يك از بندگان خدا كه سنت گمراه كننده اى را در ميان مردم بنيان گذارد ، براى او گناهى است همانند گناه افرادى كه مرتكب آن عمل شده اند ، بى آنكه از گناه عاملين آن كاسته گردد » (1) .

اين است كه هر واحد عملى كه از آدمى سرزند ، مى تواند برابر با عمل بى شمارى باشد .

كردار هر فردى اضافه بر تأثيرى كه در جهان انسانيت دارد ، بر جهان غيب نيز نوعى اثر مخصوص و عميق مى گذارد ، و در آن عالم امواجى از جاذبه يا دافع برپا مى كند ، اگر عمل منفى و بد باشد سراسر جهان غيب آنرا مى رانند و دفع مى كنند ، و عكس آنهم در مورد يك فعل مثبت و پسنديده صادق است .

*

از سوى ديگر اين طرز تفكر كه در رابطه ى ميان عمل فاسد و مجازات يك رابطه ى زمانى است ، اشتباه است ، زيرا زمان مجازات با كيفيت خلافكارى و گناه متناسب است ، بدين ترتيب ميان عمل زشت و زيباى ما و كيفر و پاداش آخرتى يكنوع رابطه ى واقعى وجود دارد ، در حالى كه كميت زمانى اصولاً مطرح نيست ، بنابراين وقتى جزا و كيفر اثر مستقيم نفس عمل باشد ، ديگر طرح اصل مساوات و برابرى از لحاظ كيفيت يا كميت منطقى به نظر نمى رسد . براى نتيجه گيرى نهائى مثالى بزنيم تا ذهن ما براى درك مطالب آمادگى پيدا كند .

جهان خارج در برابر اعمال ما نوعى عكس العمل از خود نشان مى دهد ، و كسانى كه از آتش عمل خود مى سوزند ، اسير زنجيرهاى اين قانون مى گردند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سفينة البحار ص 665 .

فرض كنيد جوانى هوس كرد به هوا بپرد ، و براى انجام اين منظور خود را از بام ساختمان محل سكونتش به پائين پرتاب نمود ، و در نتيجه قطع نخاع دچار فلج گرديد .

جوان بيچاره ى هوسباز بايست تمام عمر طولانى از دو پا محروم شود ، و تمام ايام زندگيش در گرداب رنج و محروميت و محنت فرو رود .

در اينجا مى بينيم زمان هوسرانى تنها يك لحظه پيش نبود ، در حالى كه زمان بازدهى آن گاهى به بيش از پنجاه سال فلج شدن و خانه نشينى خواهد رسيد ، و او مجبور است تا آخر عمر با اين مصيبت و بدبختى بسازد . آرى داستان سقوط يك انسان از ارتفاع ساختمان ، و روبرو شدن با آثار وحشتناك آن ، نشانگر چگونگى بازگشت اعمال ما به خودمان است ، و نمونه اى از زندانهائى است كه اعمال ما برايمان مى سازند ، و گرفتارمان مى نمايند ، و به مثابه ى خطى است كه كردار انسان بر چهره ى وى مى نگارد .

آيا اين « يك لحظه هوسرانى » كه « يك عمر پشيمانى » به دنبال دارد ، و اين نابرابرى ميان عمل هوس آلود و نتيجه ى آن كه براى همه ى عمر بال و پرش مى سوزد ، و كشتى وجودش گرفتار امواج رنج و بلاى پايان ناپذير مى گردد ، بر خلاف اصل عدالت است ؟ و آيا اين بازدهى كه از آثار عمل است و ميان كميت عمل و نتيجه ى آن كه برابرى و مساواتى به چشم نمى خورد ، منافاتى با اصول عدل و دادگرى دارد ؟ .

پنجاه سال كه سهل است ، اگر او مى توانست هزاران سال عمر كند ، و به خاطر همين يك لحظه ى كوتاه عمل نابخردانه ، بار مصيبت و رنج را در تمام آن دوره ى زندگى به دوش كشد ، باز هم در حق او بى عدالتى نشده است .

پس رابطه ى كيفر با گناه و تخلف نه در اين جهان و نه در جهان ديگر ، رابطى زمانى نيست .

حتى در قوانين كيفرى و جزائى هم كميت و زمان و مكان جرم مطرح نيست ، بلكه آنچه مورد توجه قرار مى گيرد ، كيفيت جرم و نوع گناه است ، تعدد گناه و امتداد زمانى بن ، نقش اساسى و سرنوشت سازى را ايفا نمى كند .

آيا كيفر آن جنايتكارى كه در يك لحظه با پرتاب نارنجكى ده نفر يا بيشتر را به طرز فجيعى مى كشد و قطعه قطعه مى كند ، بيشتر است ، يا كسى كه ده سال به آهنگ موسيقى گوش كرده است ؟ ! .

ممكن است فردى در مدت بسيار كوتاهى بيست نفر را از چشم كور و نابينا سازد ، و بعد هم به حبس دائم محكوم شود ، آيا اين محكوميت از لحاظ كميت و بُعد زمانى با نوع جرم متناسب است ؟ .

قطعاً خبر پس در قوانين بشرى هم رابطه ى زمانى بين جرم و جريمه در نظر گرفته نمى شود .

*

از آنچه سخن رفت اين نتيجه به دست مى آيد كه يك لغزش بزرگ ، و يك واحد گناه همچون قتل و جنايت مواد تخريبى بى حدّ و حصرى در اندرون خود دارد ، كه مى تواند انسان را براى هميشه در آتش انفجار خويش بسوزاند .

تنها اين خود انسان است كه با علم و آگاهى فرمان خدا را زير پا مى گذارد ، و روى حقيقت برمى تابد ، و خود را به پليدى كفر والحاد و گناه مى آلايد ، و بالاخره سرنوشت شوم خويش را مى سازد ، و خواه و ناخواه به نتيجه ى اعمالش هم مى رسد .

اينگونه مسائل عينى كه از آن سخن به ميان آمد ، يك عيب دارد كه تمام علل و اسباب ، و كيفيت گرفتار شدن انسان هوسباز ، براى هر كس

قابل درك است ، و چون از رويدادهاى عادى محسوب مى شود ، اعجاب انگيز نيست ، اما كيفر و پاداش آخرت كه از چهارچوب حسّ و تجربه بيرون است ، مورد شك و ترديد يا احياناً انكار قرار مى گيرد ، در صورتى كه نتيجه ى كردار در سراسر ديگر مشابه چيزى است كه در اين جهان تعبيه شده ، اما در سطحى بسيار گسترده تر و فوق العاده دقيق تر .

و بدين ترتيب در اين جهان مجموعه ى كردار و رفتار ما طورى است كه مجازات و كيفر از رهگذر آن ايجاد مى شود ، و تا روز برپائى رستاخيز ، مانند رگبار خطر بر فراز سرمان آويزان است ، با اين ويژگى كه عمل ما دارا است ، جز خود ما هيچكس مسئول كيفرمان نخواهد بود ، چرا كه انسان در زندگى ميدان آزادى دارد ، و هرگز پيچ و مهره ى ماشين جامعه و يا تاريخ نيست .

آنگاه كه كفر و طغيان و فساد سراسر وجود آدمى را در برگرفت و امكانات خود را تنها در راه غلو در ستمگرى و بندگى تك تك هوسهائى كه بر نهادش حكومت مى كنند ، به كار بست ، بايد كفاره اش كه محروميت هميشگى از نعمت هاى الهى است ، بپردازد ، و اين پديده كه امرى طبيعى و اجتناب ناپذير است هيچگونه سرناسازگارى با دادگرى و عدل پروردگار ندارد ، چه در ذات متعال وى ذره اى جوهر ناحقى نيست .

پس نزول چنين كيفرهائى بر بنده ى عاصى و خطاكار جز بر مبناى اثر وضعى و نتيجه ى طبيعى عمل او تحقق نمى پذيرد ، همچنانكه پاكان با فضيلت هم به صورت جاودانى از ثمرات و آثار كردار خويش بهره مى گيرند ، و اين خود آنانند كه در سايه ى پارسائى و صداقتى كه به دست آورده اند ، سعادت نفسانى در اين دنيا و سعادت ابدى در آخرت نصيب خويش ساخته اند ، و اين روايت معروف رسول اكرم(ص) كه : « دنيا كشتزار آخرت است » . واقعيت را به خوبى نمايان مى سازد .

در قبال چنينوضعى كدام خردمندى است كه اگرميان اين دو سرنوشت

مخير گردد ، در ترجيح دومى بر اولى ترديد كند ؟ . انسانى كه گوهر تابناك آفرينش است نبايد كارى كند كه از درخشندگى فرو ماند ، يعنى زمام هدايت كشتى وجود خود را هرگز به دست اميال نفسانى نسپارد ، چه تمايلات آتشين با حدّ اعلاى خودكامگى بر قلب و اراده ى كسانى كه كمر همت به خدمت آنها بسته اند ، حكومت خواهد كرد ، پس نگذاريم دودهاى اغوا كننده كه از هيزم نفس اماره برمى خيزند ، چشم خردمان را كور سازند ، و ما را به دره ى شقاوت و نكبت ابدى سرنگون كنند .

*

در حديث نبوى آمده است :

« پروردگار بزرگ در روز رستاخيز به انسان چنين خطاب مى فرمايد :

اى فرزند آدم ! من بيمار شدم اما تو از من عيادت نكردى ، در پاسخ عرض مى كند ، من چگونه از تو عيادت كنم در حالى كه تو آفريدگار دو جهانى ؟ خدا مى فرمايد :

مگر نمى دانستى كه فلانكس بنده ى من بيمار شد ، ولى تو از عبادت او دريغ كردى ، اگر از او عيادت مى كردى ، مرانزد او مى يافتى .

اى فرزند آدم از تو درخواست غذا كردم ولى مرا اطعام نكردى ؟ عرض مى كند : چگونه تو را اطعام توانم كرد در حالى كه تو مالك دو جهان هستى ؟ خدا مى فرمايد : آيا مگر نمى دانستى كه فلان بنده ى من از تو تقاضاى غذا نمود ولى تو از اطعام او خوددارى كردى ، اگر او را از اطعام خويش برخوردار مى ساختى آن را نزد من مى يافتى .

اى فرزند آدم من از توخواستم مرا سيراب سازى، ولى به درخواست من توجه نكردى عرض مى كند : خداى من چگونه تو را سيراب كنم در صورتى كه زمام اختيار همه ى هستى در يد قدرت تو است ؟ در پاسخ

مى فرمايد : بنده ى من از تو خواهش كرد كه او را سيراب سازى لكن تو چنين نكردى ، اگر او را سيراب مى ساختى آنرانزد من مى يافتى » (1) .

با توجه به اين واقعيت كه ساخت جسمى و روحى انسان ، او را مستعد عشق و كار خلاق مى سازد ، و اگر انگيزه هاى او در اشكال منفى خشونت و حق كشى و تجاوز ظاهر شوند ، ناشى از حالت بيمارگونه اى است كه با او اختيار خود را آكنده از پليدى و آلودگى ساخته است ، بدين ترتيب هميشه راه خروج از اين وضع هم به روى انسان گشوده است .

قرآن كريم حالت نفرت از گناه و نافرمانى و عصيان و سركشى را يك مسأله ى بنيادى بشر تلقى مى كند ، و اعلام مى دارد :

« خداوند ايمان را محبوب شما ساخت و آنرا در دلهايتان بياراست ، و كفر و گناه و بديها را زشت و نفرت انگيز ساخت » (2) .

پس انتخاب راه عدل و سعادت و راستى براى رسيدن به كرانه ى نجات ، و به قلمرو رستگارى ، و بالاخره پرواز به سوى بى نهايت ، در حقيقت پيمودن همان راه فطرت است .

امام صادق(ع) در توضيح مسأله ى « خلود » مى فرمايد :

« به اين علت « گروهى از » اهل دوزخ براى هميشه در آن مى مانند كه نيت آنان اين بوده كه اگر در دنيا زندگى جاودان داشته باشند هرگز دست از عصيان و گناه نكشند ، و به اين خاطر اهل بهشت هميشه در آن خواهند ماند كه قصد آنها اين بوده كه اگر در اين جهان به صورت دائم باقى بمانند ، از اطاعت و فرمان الهى سر نپيچند ، بنابراين هر دو گروه به خاطر قصد و نيتشان خلود يافتند » (3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . وسائل ج 2 ص 636 .

2 . سوره حجرات آيه 8 .

3 . سوره حجرات آيه 8 .

درست است كه نيت به تنهائى كيفرآور نيست ، و كسى را بدين سبب به مجازات نمى رسانند ، اما در حقيقت نيت به مثابه ى كليدى است كه بدان وسيله مى توان دريچه روح را گشود ، و به مخزن و محتواى آن آگاه شد .

وقتى طغيان و سركشى و شرارت آدمى به درجه اى رسيد كه تصميم بر گناه و نافرمانى دائم گرفت ، در اين صورت كه سراسر وجودش را كفر و طغيان احاطه كرده است ، سرچشمه ى خير و فضيلت در نهادش مى خشكد ، و همه ى راههاى نجات و بازگشت به سمت پاكى و حق پرستى به رويش مسدود خواهد شد .

بايد در نظر داشت كه رابطه ى ميان بهره مندى از مواهب دنيا و برخوردارى از سعادت اخروى ، از نوع تضاد نيست ، بدين معنى كه استفاده از نعمت هاى مجاز دنيا مستلزم محروميت از آخرت نخواهد بود .

قرآن مى فرمايد :

« بگو اى پيامبر چه كسى زينت هاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده ، حرام كرده و از صرف رزق حلال و پاكيزه منع كرده است ؟ اين نعمت ها در دنيا براى اهل ايمان است ، و خالص و نيكوتر از اينها در آخرت خواهد بود ، ما آيات خود را براى اهل دانش اينطور بيان مى كنيم » (1) .

« با آنچه خداوند به تو عطا كرده است ، بكوش تا ثواب و سعادت آخرت را تحصيل كنى ، و بهره ات را هم از دنيا فراموش مكن ، و تا توانى نيكى كن ، چنانچه خدا بر تو نيكوئى و احسان كرده است » .

« پروردگارا حسنات دنيا و آخرت را به ما عطا فرم ، و از شكنجه ى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره اعراف آيه 31 .

عذاب دوزخ نگاهدار » (1) .

در اسلام انزوا و پوچ گرائى مردود است ، هر نعمتى كه خداوند استفاده از آنرا حلال شمرده است ، كسى نمى تواند تحريم كند .

البته زندگى دنيا مقدمه اى جهت تدارك نيك بختى و سعادت اخروى است ، و براى اينكه دنيا و آخرت آباد گردد ، خداوند دستور به نيكى و احسان فرموده و چنين خاطرنشان مى سازد كه هر يك از امكاناتى كه خداوند در اختيار انسان قرار داده ، و به عنوان امانت بدو سپرده است ، بايد به خاطر جلب رضاى حق ، دست بخشش براى خلق بگشايد ، و ديگران را از آنها بهره مند سازد .

در اينجا يكى از تجليات الطاف الهى اين است كه آن ذات پاك و بى همتا در برابر گشاده دستى و بخشش نعمت هاى اعطائى خود ، بار ديگر به انسان مزد كرامت مى فرمايد ، و اگر كسانى به لذات دنيا و جلوه هاى آن دلخوشند ، لذائذ آخرت را كه قابل قياس با خوشى هاى دنيا نيست ، و به نحو گسترده تر و مطلوبتر تداوم مى يابد ، گوشزد مى نمايد تا به ماهيت متاع دنيوى پى ببرند ، و از دلبستگى خويش نسبت به آنها بكاهند ، و به نعمت هاى بى حساب قيامت راغب شوند ، چه از دست دادن هر فرصتى در اين دنيا سبب از دست دادن مزيت هائى در آن سرا مى شود ، و ندامتى به دنبال مى آورد كه با هيچ وسيله اى نمى توان جبران كرد .

امير مؤمنان على(ع) فرمود : « چه بسا لذت پست و ناچيزى كه آدمى را از نيل به درجات عاليه بازداشته و سدّ راه سعادت شده است » (2) .

پس آنچه ناممكن است و موجب تضاد مى شود دنياگرائى و هدف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره بقره آيه 200 .

2 . غرر الحكم ص 550 .

قرار دادن آن و دست يابى به سعادت رستاخيزى است ، كه تعقيب چنين هدف يكجانبه و هجوم آزمندانه به سمت آن ، مايه ى محروميت آدمى از وصول به درجات متعالى جهان آخرت است .

چه خاصيت شيفتگى و پاى بندى انسان به دنياى ناپايدار و گذراى اين جهان مادى و محو شدن در بهره هاى آن ، به بيگانگى وى از خود و سرنوشتش مى انجامد ، و اين موجود خردمند به صورت عنصر ناآگاهى در مى آيد كه نتيجه ى وابستگى اسارت بارش ، باز ايستادن از حركت و پرواز ، توقف و ركود و انجماد در نقطه اى است كه در حد شأن والاى او نيست .

قرآن كريم به انسانها هشدار مى دهد كه مبادا دنياى بى ثبات را به صورت معبود و كمال مطلوب خود قرار دهند ، و خطاب به رسول گرانقدر اسلام مى فرمايد :

« از كسانى كه از ياد ما روگردانده ( و مطلوبى جز زندگى دنيا ندارند ) روى بگردان . اين است ميزان علم و دانش آنه » (1) .

« دلخوشى آنان تنها به زندگى دنيا است ، در صورتى كه زندگى دنيا نسبت به حيات اخروى جز اندك و ناچيز نيست » (2) .

« آنهائى كه به لقاى ما دل نبسته و اميدوا نيستند و به زندگى دنيا دلخوشند ، و آنهائى كه از آيات و نشانه هاى ما غافل اند » (3) با اين بينش ، اسلام ارزشهاى جهان را بى اعتبار نمى سازد ، بلكه ارزشهاى انسان را احيا مى كند ، و به او اعتبار و كرامت مى بخشد .

*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره نجم آيه 29 .

2 . سوره رعد آيه 12 .

3 . سوره يونس آيه 7 .

اما آنكه نظر ايده آليش معطوف به سراى ابدى است ، به تبع آن بى بهره از دنيا هم نخواهد ماند ، همچنانكه در مورد همه ى تابع و متبوعها وضع از اين قرار است .

اميرمؤمنان على(ع) اين حقيقت را چنين تشريح مى كند .

« انسانها از لحاظ عمل و هدف دو گونه اند :

يكى تنها براى دنيا در تلاش و فعاليت است ، و جز آن هدفى را تعقيب نمى كند ، سرگرمى و اشتغال به امور مادى ، وى را از فكر آخرت بازداشته است ، زيرا افكارش منحصراً بر محور دنيا و تمتعات آن مى چرخد ، نگرانى از آينده ى بازماندگانش همواره توجه او را به خود مشغول داشته ، اما نسبت به سرنوشت خويش و روزهاى سختى كه در پيش دارد ، بى خيال است ، و به همين سبب ايام عمرش در پى كسب منافع بازماندگانش به باد فنا مى رود .

اما آن ديگر سراى جاويدان آخرت را هدف واقعى خود قرار مى دهد ، و همه ى تلاشهايش در راه دست يابى به آن هدف به كار مى گيرد ، دنيا هم خود به خود بدون آنكه آنرا مد نظر داشته باشد ، به او رو مى آورد ، و در نتيجه توأماً دنيا و آخرت را احراز مى كند ، و مالك هر دو خانه مى شود .

چنين كسى صبح مى كند ، در حالى كه در پيشگاه ربوبيت داراى وجهه و آبرو است ، و هر چه از درگاهش طلب كند ، به او اعطا مى كند » (1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . نهج البلاغه عبده ج 4 ص 2 .