مبانى اعتقادات در اسلام جلد ۴

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۱۳ -


فراگيرى نظريه بهتر از ديگران نيست ; كه بر اساس آن عمل كند ، بلكه منظور تربيت نفوس مسلمين است ، و رسول خدا (ص) مى خواهد اسلوب مشاوره و ردگيرى نظرات صحيح را به آنها بياموزد ; و سنّت مشورت نمودن را برقرار كند ، و برخلاف امراء و زمامداران دنيا كه از روى كبر و نخوت و غرور ، حاضر به مشاوره با مردم عادى نيستند ; پيامبر (ص) مأمور مى شود رأفت و رحمت قلبى خود را از اين راه نثار مردم كند ، و با افراد مسلمين در مسائل جارى به گفتگو بپردازد ، و به آنها شخصيت دهد ; و از نظراتشان آگاه شود ; در عين اينكه تصميم گيرى نهايتى به خود او مربوط مى گردد ; چنانكه در غزوه در خداوند از پيش پيامبر (ص) را از نتيجه كار آگاه فرمود ، و نبى اكرم (ص) هم پس از مشاوره نتيجه كار را به اطلاع اصحاب رسانيد .

وانگهى امر به مشاوره و تبادل نظر ، يعنى به كارگيرى فكر و عقل در مشاوره ، براى شناسايى راه بهتر و مفيدتر و تشخيص وظيفه و تكليف است ; نه جعل وظيفه و تكليف ( دقت كنيد ) .

اما اگر با نصّ صريح ، وظيفه و تكليف مردم مشخص و روشن گردد ; ديگر مشاوره اساساً موجّه نيست ; و جامعه حق ندارد احكام صادره از وحى را به شور بگذارد ، زيرا موجب لغويت تشريع مى شود ; همانطورى كه نسبت به مواردى كه وظايف قانونى افراد در جامعه مشخص است ، شورا بى معنا است .

مسئله جانشينى على (ع) ، هم در غدير خم ، و هم اوائل رسالت پيامبر (ص) ، و هم در بستر بيمارى ، از سوى پيامبر (ص) به فرمان پروردگار مشخص گرديد ، با اين وجود مشاوره چه مسئله اى را مى تواند در اين زمينه حل كند ؟ .

قرآن كريم اجازه نمى دهد در موردى كه وظيفه مردم با فرمان الهى تعيين شده باشد ; افراد نظر خصوصى بدهند ، و از فرمان حق سر بپيچند ، و مى فرمايد :

« هنگاميكه خدا و رسول او تكليفى معين كردند ، ديگر براى هيچ زن و مردمؤمنى اختيارى نيست ، و هر كس از فرمان خدا و پيامبر سربتابد ، آشكارا راه گمراهى را پيش گرفته است »(1) .

« و خداوند هر چه را بخواهد مى آفريند ، و اختيار مى كند ، و مردم در برابر اختيار خدا حق اختيار ندارند »(2) .

بنابراين وقتى كانال انتخاب رهبرى در انحصار خدا است ; و او هم رهبرى را برگزيد ; به سراغ ديگران رفتن معنى ندارد ، و با وجود امكان انحراف در گزينش مردم ، ارزش اينگونه انتخاب از بين مى رود .

پس چون كار امام مربوط به هدايت و رشد انسانها و نشان دادن راه سعادت به آنها است ; راه حق در شيوه تعيين امام هم همان راهى است كه قرآن در مورد نبوت بيان مى كند ; چه دليل نياز به امام ، همانند دليل نياز به پيامبر (ص) است . قرآن مى فرمايد :

« البته بر ما است كه خلق را هدايت كنيم ، و ملك دنيا و آخرت از آن ما است »(3) .

پس هدايت خلق تنها بر عهده خدا است ، و او است كه آگاه وخبير به انسان است، وهر آنچيزى كهوى در همه مراحل وجود وبه حسب نظام خلقت وفطرتش بدان نياز دارد، تأمين مى كند، و يكى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . سوره احزاب آيه 36 .

2 . سوره قصص آيه 67 .

3 . سوره الليل آيه 12 ـ 11 .

از آنها هم هدايت است ، كه مختص حق تعالى است ، و كسى مى تواند در اين جايگاه قرار گيرد ، كه خدا به او اين منصب را اعطا كند ; آيات قرآنى گواه است كه اين حق را خداوند به پيامبر داده ، و رهبرى او را بر بندگانش امضاء فرموده است .

تعيين امام و خليفه رسول الله نيز مانند خود پيامبر (ص) براى آن است كه امت را هادى و مقتدا باشد ; تا همچون رسول گرامى پيروى و اطاعتش بر همه مردم لازم گردد ; بنابراين كسى حق ندارد بدون دليل قطعى از جانب پروردگار ، ادعاى رهبرى بندگان كند ; وآنان را به پيروى واطاعت خود وادارد; اگر انسانى بدون دليل كافى مدّعى اين منصب شود، آيا غاصب حق خداوند به حساب نمى آيد؟!.

*

و امّا بر نظريه اهل سنّت كه براى حق تعيين جانشين و خليفه به عمل ابوبكر تمسك مى جويند ; اشكال وارد مى شود ، زيرا اگر تعيين جانشين از سوى امام معصوم صورت بگيرد ، حجّت است ، و از اعتبار كامل برخوردار است ; زيرا اين معصوم است كه معصوم را مى شناسد ، و مى تواند امر امت را به او واگذار كند ، و به مردم معرفى نمايد ، وگرنه حق غير معصوم نيست كه براى مردم خليفه تعيين كند ، و مردم هم ملزم به اطاعت از او باشند ; اگر عمل ابوبكر در اين زمينه مورد استفاده قرار گيرد كه او دست به چنين اقدامى زد ، و از سوى امت مسلمان مورد اعتراضى قرار نگرفت ; بايد گفت تاريخ گواه است كه به عمل او شديداً اعتراض شد ; ولى اعتراض آنها به جايى نرسيد .

اين بود دلائل دانشمندان اهل سنت مبنى بر مشروعيت سه نحوه انتخاب خليفه و جانشين پيامبر (ص) كه در اين زمينه پاسخ هاى لازم داده شد .

مسأله افضليت امام

از جمله مسائلى كه مورد بحث و گفتگوى دانشمندان تشيع و تسنن است ، بحث افضليت امام است . اگر در ميان امت اسلامى چهره ممتازى وجود داشته باشد ، كه از لحاظ فضائل انسانى ، و دانش و تقواى دينى ، هيچكس به پاى او نرسد ; از نظر دانشمندان عامه فرد ديگرى كه از اين والايى و مزيت ها كم بهره است ; مى تواند بر كرسى رهبرى تكيه زند ، و مقام پيشوايى و جانشينى پيامبر (ص) را از آن خود سازد .

آنها براى اينكه صحت نظر خود را به اثبات برسانند ; به داستان خلافت ابوبكر و عمر توسل مى جويند ; و مى گويند با اينكه على بن ابيطالب (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص) در ميان جامعه مسلمين بود ; و شايستگى و كمال و فضائلش بيش از همه نمود و تجلّى داشت ; با اين وجود اصحاب پيامبر (ص) ابوبكر را به مقام جانشينى و خلافت انتخاب كردند .

اما شيعه بر اين عقيده است كه امامت امتداد خط اصلى رسالت ، و دنباله همان فيض معنوى نبوت است . كسى كه پس از رحلت رسول خدا (ص) مرجع مسلمانان در فراگرفتن احكام و

شناسايى مبانى دين است ، و در مسائل نوظهور جامعه كه نصى از قرآنوحديثى از پيامبر(ص) درآن موردنرسيده،بايداز او نظرخواهى كرد ، و سخن او در ملاك عمل قرار داد ; نبايد در برترى او بر ديگران از لحاظ كمالات و فضائل ، ترديدى وجود داشته باشد ; و هيچ فردى از اين نظر به مرتبه والاى او نرسد . وقتى خدا بايد مرّبى بشريت و رهبر امت را برگزيند ، كه پس از پيامبر (ص) تبيين احكام الهى ، و تفسير معضلات قرآن ، و مرجعيّت احكام ، و پاسدارى موضع راستين حق و بسط هويّت امت را به عهده گيرد ، و آگاهيهاى قرآنى را به مردم بياموزد ; اين مقام را به شخصيت ممتاز و معصومى مى سپارد ، كه در درجات معنوى و شايستگيهاى باطنى و علمى ; منحصر به فرد ، و مرتبط به جهان غيب باشد ; تا دين الهى ارج واقعى خود را حفظ كند ، و ثمرى را كه بايد بدهد ; و امت در سايه تعليمات او به كرامت جاويد و سعادت ابدى دست يابد . چنين انسان والايى چون ملكوت هستى را با ديده باطن مشاهده مى كند ، و پيوسته متوجه موضع حق است ; نه فساد در عقيده اش راه مى يابد ، و نه به هيچ نوع انحرافى در عمل دچار مى گردد .

بنابراين امام شايسته ترين عناصر زمان ، و برجسته ترين انسانهاى دوران زندگى هم عصران خويش است . امام رضا (ع) در روايتى ويژگيهاى امام را برمى شمارد و مى فرمايد :

« امام از گناهان بر كنار ، و هر عيبى از ساحت او دور است ; در علم و دانش و بردبارى شهرت دارد ، وجود او مايه عزّت مسلمانها و نظم دين است ; و موجب خشم منافقين ، و هلاكت كفر پيشه گان . امام عنصر يگانه عصر خويش است ; به گونه اى كه هيچكس به پايه منزلت او نخواهدرسيد، وهيچ دانشمندى هم سطح اونتواندشد;و در

مزاياى خويش ممتاز و بى نظير خواهد ماند ; بدون كسب و تحصيل به همه فضائل دست يافته ، و به همه ارزشهاى والا آراسته شده ، و اين امتياز بزرگى است كه از ناحيه خداوند فيض بخشى به او عنايت گرديده است »(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1 . اصول كافى ج 1 ص 200 .