فراگيرى نظريه بهتر از ديگران نيست ; كه بر اساس آن عمل كند ، بلكه منظور تربيت
نفوس مسلمين است ، و رسول خدا (ص) مى خواهد اسلوب مشاوره و ردگيرى نظرات صحيح را به
آنها بياموزد ; و سنّت مشورت نمودن را برقرار كند ، و برخلاف امراء و زمامداران
دنيا كه از روى كبر و نخوت و غرور ، حاضر به مشاوره با مردم عادى نيستند ; پيامبر
(ص) مأمور مى شود رأفت و رحمت قلبى خود را از اين راه نثار مردم كند ، و با افراد
مسلمين در مسائل جارى به گفتگو بپردازد ، و به آنها شخصيت دهد ; و از نظراتشان آگاه
شود ; در عين اينكه تصميم گيرى نهايتى به خود او مربوط مى گردد ; چنانكه در غزوه در
خداوند از پيش پيامبر (ص) را از نتيجه كار آگاه فرمود ، و نبى اكرم (ص) هم پس از
مشاوره نتيجه كار را به اطلاع اصحاب رسانيد .
وانگهى امر به مشاوره و تبادل نظر ،
يعنى به كارگيرى فكر و عقل در مشاوره ، براى شناسايى راه بهتر و مفيدتر و تشخيص
وظيفه و تكليف است ; نه جعل وظيفه و تكليف ( دقت كنيد ) .
اما اگر با نصّ صريح ، وظيفه و تكليف مردم مشخص و روشن گردد ; ديگر مشاوره
اساساً موجّه نيست ; و جامعه حق ندارد احكام صادره از وحى را به شور بگذارد ، زيرا
موجب لغويت تشريع مى شود ; همانطورى كه نسبت به مواردى كه وظايف قانونى افراد در
جامعه مشخص است ، شورا بى معنا است .
مسئله جانشينى على (ع) ، هم در غدير خم ، و هم اوائل رسالت پيامبر (ص) ، و هم در
بستر بيمارى ، از سوى پيامبر (ص) به فرمان پروردگار مشخص گرديد ، با اين وجود
مشاوره چه مسئله اى را مى تواند در اين زمينه حل كند ؟ .
قرآن كريم اجازه نمى دهد در موردى كه وظيفه مردم با فرمان الهى تعيين شده باشد ;
افراد نظر خصوصى بدهند ، و از فرمان حق سر بپيچند ، و مى فرمايد :
« هنگاميكه خدا و رسول او تكليفى معين كردند ، ديگر براى هيچ زن و مردمؤمنى
اختيارى نيست ، و هر كس از فرمان خدا و پيامبر سربتابد ، آشكارا راه گمراهى را پيش
گرفته است »(1) .
« و خداوند هر چه را بخواهد مى آفريند ، و اختيار مى كند ، و مردم در برابر
اختيار خدا حق اختيار ندارند »(2) .
بنابراين وقتى كانال انتخاب رهبرى در انحصار خدا است ; و او هم رهبرى را
برگزيد ; به سراغ ديگران رفتن معنى ندارد ، و با وجود امكان انحراف در گزينش مردم ،
ارزش اينگونه انتخاب از بين مى رود .
پس چون كار امام مربوط به هدايت و رشد انسانها و نشان دادن راه سعادت به آنها
است ; راه حق در شيوه تعيين امام هم همان راهى است كه قرآن در مورد نبوت بيان
مى كند ; چه دليل نياز به امام ، همانند دليل نياز به پيامبر (ص) است . قرآن
مى فرمايد :
« البته بر ما است كه خلق را هدايت كنيم ، و ملك دنيا و آخرت از آن ما
است »(3) .
پس هدايت خلق تنها بر عهده خدا است ، و او است كه آگاه وخبير به انسان است، وهر
آنچيزى كهوى در همه مراحل وجود وبه حسب نظام خلقت وفطرتش بدان نياز دارد، تأمين
مى كند، و يكى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره احزاب آيه 36 .
2 . سوره قصص آيه 67 .
3 . سوره الليل آيه 12 ـ 11 .
از آنها هم هدايت است ، كه مختص حق تعالى است ، و كسى مى تواند در اين جايگاه
قرار گيرد ، كه خدا به او اين منصب را اعطا كند ; آيات قرآنى گواه است كه اين حق را
خداوند به پيامبر داده ، و رهبرى او را بر بندگانش امضاء فرموده است .
تعيين امام و خليفه رسول الله نيز مانند خود پيامبر (ص) براى آن است كه امت را
هادى و مقتدا باشد ; تا همچون رسول گرامى پيروى و اطاعتش بر همه مردم لازم گردد ;
بنابراين كسى حق ندارد بدون دليل قطعى از جانب پروردگار ، ادعاى رهبرى بندگان كند ;
وآنان را به پيروى واطاعت خود وادارد; اگر انسانى بدون دليل كافى مدّعى اين منصب
شود، آيا غاصب حق خداوند به حساب نمى آيد؟!.
*
و امّا بر نظريه اهل سنّت كه براى حق تعيين جانشين و خليفه به عمل ابوبكر تمسك
مى جويند ; اشكال وارد مى شود ، زيرا اگر تعيين جانشين از سوى امام معصوم صورت
بگيرد ، حجّت است ، و از اعتبار كامل برخوردار است ; زيرا اين معصوم است كه معصوم
را مى شناسد ، و مى تواند امر امت را به او واگذار كند ، و به مردم معرفى نمايد ،
وگرنه حق غير معصوم نيست كه براى مردم خليفه تعيين كند ، و مردم هم ملزم به اطاعت
از او باشند ; اگر عمل ابوبكر در اين زمينه مورد استفاده قرار گيرد كه او دست به
چنين اقدامى زد ، و از سوى امت مسلمان مورد اعتراضى قرار نگرفت ; بايد گفت تاريخ
گواه است كه به عمل او شديداً اعتراض شد ; ولى اعتراض آنها به جايى نرسيد .
اين بود دلائل دانشمندان اهل سنت مبنى بر مشروعيت سه نحوه انتخاب خليفه و جانشين
پيامبر (ص) كه در اين زمينه پاسخ هاى لازم داده شد .
مسأله افضليت امام
از جمله مسائلى كه مورد بحث و گفتگوى دانشمندان تشيع و تسنن است ، بحث افضليت
امام است . اگر در ميان امت اسلامى چهره ممتازى وجود داشته باشد ، كه از لحاظ فضائل
انسانى ، و دانش و تقواى دينى ، هيچكس به پاى او نرسد ; از نظر دانشمندان عامه فرد
ديگرى كه از اين والايى و مزيت ها كم بهره است ; مى تواند بر كرسى رهبرى تكيه زند ،
و مقام پيشوايى و جانشينى پيامبر (ص) را از آن خود سازد .
آنها براى اينكه صحت نظر خود را به اثبات برسانند ; به داستان خلافت ابوبكر
و عمر توسل مى جويند ; و مى گويند با اينكه على بن ابيطالب (ع) پس از رحلت رسول خدا
(ص) در ميان جامعه مسلمين بود ; و شايستگى و كمال و فضائلش بيش از همه نمود و تجلّى
داشت ; با اين وجود اصحاب پيامبر (ص) ابوبكر را به مقام جانشينى و خلافت انتخاب
كردند .
اما شيعه بر اين عقيده است كه امامت امتداد خط اصلى رسالت ، و دنباله همان فيض
معنوى نبوت است . كسى كه پس از رحلت رسول خدا (ص) مرجع مسلمانان در فراگرفتن احكام
و
شناسايى مبانى دين است ، و در مسائل نوظهور جامعه كه نصى از قرآنوحديثى از
پيامبر(ص) درآن موردنرسيده،بايداز او نظرخواهى كرد ، و سخن او در ملاك عمل قرار
داد ; نبايد در برترى او بر ديگران از لحاظ كمالات و فضائل ، ترديدى وجود داشته
باشد ; و هيچ فردى از اين نظر به مرتبه والاى او نرسد . وقتى خدا بايد مرّبى بشريت
و رهبر امت را برگزيند ، كه پس از پيامبر (ص) تبيين احكام الهى ، و تفسير معضلات
قرآن ، و مرجعيّت احكام ، و پاسدارى موضع راستين حق و بسط هويّت امت را به عهده
گيرد ، و آگاهيهاى قرآنى را به مردم بياموزد ; اين مقام را به شخصيت ممتاز و معصومى
مى سپارد ، كه در درجات معنوى و شايستگيهاى باطنى و علمى ; منحصر به فرد ، و مرتبط
به جهان غيب باشد ; تا دين الهى ارج واقعى خود را حفظ كند ، و ثمرى را كه بايد
بدهد ; و امت در سايه تعليمات او به كرامت جاويد و سعادت ابدى دست يابد . چنين
انسان والايى چون ملكوت هستى را با ديده باطن مشاهده مى كند ، و پيوسته متوجه موضع
حق است ; نه فساد در عقيده اش راه مى يابد ، و نه به هيچ نوع انحرافى در عمل دچار
مى گردد .
بنابراين امام شايسته ترين عناصر زمان ، و برجسته ترين انسانهاى دوران زندگى هم
عصران خويش است . امام رضا (ع) در روايتى ويژگيهاى امام را برمى شمارد
و مى فرمايد :
« امام از گناهان بر كنار ، و هر عيبى از ساحت او دور است ; در علم و دانش
و بردبارى شهرت دارد ، وجود او مايه عزّت مسلمانها و نظم دين است ; و موجب خشم
منافقين ، و هلاكت كفر پيشه گان . امام عنصر يگانه عصر خويش است ; به گونه اى كه
هيچكس به پايه منزلت او نخواهدرسيد، وهيچ دانشمندى هم سطح اونتواندشد;و در
مزاياى خويش ممتاز و بى نظير خواهد ماند ; بدون كسب و تحصيل به همه فضائل دست
يافته ، و به همه ارزشهاى والا آراسته شده ، و اين امتياز بزرگى است كه از ناحيه
خداوند فيض بخشى به او عنايت گرديده است »(1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافى ج 1 ص 200 .