مصلح غيبى

سيد حسين أبطحى

- ۵ -


اگر حضرت بقية اللّه زنده است، چرا ما او را نمى بينيم؟

معلوم نيست که ما او را نبينيم بلکه به احتمال قوى اگر او در جائى حاضر باشد وجمعى اطرافش باشند، او را خواهند ديد.

ولى فقط ممکن است او را نشناسيم ودر حقيقت معنى غيبت اين نيست که بدن مقدّسش در جائى باشد وديده نشود، بلکه معنى غيبت آن حضرت پنهان بودن صفات وخصوصيّات او که منجر به نشناختن وعدم معرفت او گردد، مى باشد.

چه بسيار در طول مدّت زندگى آن حضرت ممکن است اتّفاق افتاده باشد که سالها با جمعى زندگى کند ويا در مجاورت آنها باشد واحدى از آن همسايگان او را به عنوان حضرت مهدى منتظر عليه السلام نشناخته باشند. ولى بدن مقدّس او را ببينند وبا او هم صحبت باشند.

حتّى احتمالاً وبلکه مطمئناً آن حضرت در شهرهاى بزرگ وممالک مختلف سالها زندگى کرده وزن وفرزند داشته واثرات اسلامى واخلاقى در بين آن مملکت ويا آن شهر داشته وبه مجرّد آنکه مى خواسته تحت عنوان يک بشر فوق العاده شناخته شود، جاى خود را عوض کرده است.

علاوه چون حضرت حجّة بن الحسن عليه السلام داراى علوم زيادى است از نظر عقلى براى او آسان است که اراده کند ويا کارى نکند که مردم بتوانند او را بشناسند.

وقتى ما حضرت بقية اللّه را نبينيم ويا او را نشناسيم، فائده

در احاديث زيادى از پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله وائمّه اطهار عليهم السلام نقل شده که وقتى اين سؤال را از آنها کردند، در جواب فرمودند:

مثل همان فائده اى است که خورشيد براى مردم در پس ابر دارد. يکى از آن روايات اين است جابر جعفى از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل کرده که گفت: سؤال کردم از پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله که آيا شيعه در زمان غيبت از وجود حضرت قائم عليه السلام نفعى مى برند يا خير؟!

فرمود: آرى قسم به کسى که مرا به پيامبرى مبعوث فرموده شيعيان در غيبتش از او استفاده مى کنند واز نور ولايتش استضائه مى نمايند آن چنانکه مردم در وقتى که ابر روى خورشيد را گرفته از خورشيد استفاده مى کنند.

اين تشبيه براى غيبت حضرت بقيّة اللّه صلواة اللّه عليه بسيار عالى است وچند وجه تشبيه دارد:

1 - همان گونه که وقتى خورشيد در پس ابر است اگر چه ديده نمى شود، ولى اثرات تکوينى واحاطه نور او بر تمام ذرّات زمين مستولى است وهمه موجودات از وجود او استفاده مى کنند ورشد وتکامل مادّى خود را دريافت مى نمايند، هم چنين حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ولايت تکوينى دارند وخدا خواسته که ماسوى اللّه با اراده آن حضرت وجود داشته باشند ورشد کنند واو واسطه بين خلق وخالق باشد وبه يُمن او روزى بخورند وتکويناً همه موجودات از وجود او استفاده کنند.

2 - همان گونه که خورشيد در جاى معيّنى در پس ابر در آسمان است ولى نورش بر همه چيز احاطه کرده ومردم استفاده مى کنند، هم چنين حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بدن مقدّسش در يکى از نقاط زمين است وشناخته نمى شود ولى روح مقدّسش بر همه چيز احاطه دارد وما مى توانيم به او متوسّل شويم وسلام بگوئيم واستشفاء کنيم وحتّى گاهى از طريق ارتباط روحى که اولياء خدا خوب آن را درک مى کنند، استفاده هاى علمى ومعنوى مى کنيم.

3 - باز همان طور که انسان در روز ولو خورشيد در پس ابر باشد، از گمراهى وضلالت در بيابانها واز تجاوز سارقين وسائر ناراحتيهائى که در شب براى انسان هست، در امان است، هم چنين خداى تعالى وعده فرموده که به خاطر وجود مقدّس حضرت بقيّة اللّه (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) که در روى زمين است بشر مبتلا به فساد کلّى ونابودى همگانى نشود واو آنها را مانند امّتهاى گذشته به عذابهاى دسته جمعى وبلاهاى آسمانى مبتلا نفرمايد.

4 - همان گونه که خورشيد پس ابر مسلّم است که وجود دارد ودر بين افلاک در گردش است ودر مسير معيّن خود حرکت مى کند ولى براى افراد بشر مشخّص نيست که کجا است، هم چنين حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در ميان مردم زندگى عادى دارد. زن وفرزند دارد به مسير معمولى خود ادامه مى دهد، آثار وجودى از خود در ممالک مختلف وشهرهاى بزرگ وحتّى گاهى در قراء وقصبات باقى مى گذارد ولى او را کسى با چشم معرفت نمى بيند.

5 - ونيز ممکن است علّت ديگر که سبب شده پيغمبر اکرم صلى اللّه عليه وآله حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را به خورشيد پس ابر تشبيه کند، اين باشد که چون وقتى خورشيد پشت ابر قرار مى گيرد وبخصوص وقتى طولانى مى شود، مردم چشم به آسمان دارند که هر چه زودتر ابرها عقب رود وخورشيد ظاهر شود، هم چنين آنهائى که عاشق جمال دلرباى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه هستند، اگر چه از نور وروح مقدّسش استفاده مى کنند ولى هميشه چشم به راه دارند که يک روز ابرهاى ظلمانى بر کنار شود وچشمهاى آنها به جمال مقدّسش روشن گردد.

6 - ديگر وجه تشبيه وجود مبارک مصلح کلّ در زمان غيبت به خورشيد پس ابر، شايد اين باشد که وقتى خورشيد در پس ابر است تنها يک مکان (ولو تمام نيمکره زمين ابرى باشد)، از نور مستقيم خورشيد استفاده نمى کند، ولى منظومه شمسى وبه طور کلّى آن طرف ابرها همه از نور مستقيم او بهره بردارى مى نمايند ودر مقابل توسعه شعاع نور خورشيد، اين طرف ابر که ما در آن قرار گرفته ايم، بسيار ناچيز است.

هم چنين چون حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بر ماسوى اللّه حکومت مى کنند، در مقابل آن حکومت که مستقيم در آن دخالت دارند وهمه اهل آسمانها او را مى بينند وجمال مقدّسش براى ارواح وملائکه وانبياء واولياء واضح وروشن است، بر فرض براى جمعيّت معصيتکار اهل زمين براى مدّتى روشن نباشد، بسيار ناچيز است ولى آنها هم از نعمت وجود او استفاده تکوينى مى کنند.

7 - باز ممکن است وجه تشبيه ديگر اين باشد همان طور که به وجود آمدن ابر ودر نتيجه ناپديد شدن خورشيد براى آنهائى که اين طرف ابر قرار گرفته اند، مربوط به خورشيد نيست وبلکه به علل طبيعى زمين که براى بشر يا مفيد است ويا خدا آنها را به اين وسيله عذاب مى کند واز نور مستقيم خورشيد آنها را محروم مى نمايد، مى باشد.

هم چنين غيبت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بالنّسبه به ما است که گفته اند: (وجوده لطف وغيبته منا) يعنى: وجود مقدّس حضرت ولى عصر (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) از طرف پروردگار لطف است وغيبت او از ناحيه ما است).

يعنى عدم لياقت ما ويا شايد گناهان وبى معرفتى ما ويا براى فوائدى که نقل شده که ممکن است غيبت آن حضرت براى ما داشته باشد، است.

ولى در حقيقت آن حضرت بالنّسبه به عوالم ديگر وبراى اولياء خدا غائب نيست واين ابر غيبتى که بين ما وآن وجود مقدّس حائل شده جز از ناحيه بشر، حال به هر عللى که باشد، چيز ديگرى نمى باشد.

و مرحوم مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه چند وجه تشبيه ديگر هم براى اين روايات در جلد 52 بحار ذکر کرده که ممکن است طالبين به آن کتاب مراجعه کنند...

<"037">ما شنيده ايم که حضرت ولى عصر تا مدتى در زمان پدر بزرگوارش ما

همان گونه که در سؤال مطرح شده بود حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه تا به حال سه نوع زندگى کرده اند:

اوّل: در زمان پدر بزرگوارش بود که از روز تولّد يعنى نيمه شعبان سال 255 تا زمان وفات پدرش يعنى اوّل ربيع الاوّل سال 260 هجرى در ميان مردم بود وهمه او را مى ديدند واينکه در بعضى از روايات دارد که آن حضرت را عدّه اى ديده اند، به علّت اختفاء آن حضرت نبوده، بلکه به علّت آنکه خود حضرت عسکرى عليه السلام تحت نظر بوده اند وکسى آن حضرت را ملاقات نمى کرده بوده است.

وعلاوه چون حکومت وقت از کتابهاى تاريخ وروايات شنيده بود که فرزند حضرت عسکرى عليه السلام مصلح جهانى است واو است که تاج وتخت سلاطين غاصب جهان را سرنگون مى کند، ممکن بود که اگر آن حضرت را ببينند بکشند، لذا حضرت عسکرى عليه السلام زياد آن حضرت را در معرض ديد مردم قرار نمى داد.

دوّم: پس از وفات پدرش تا فوت ابو الحسن على بن محمّد سمرى يعنى نيمه شعبان سال 329 درست شصت ونه سال، اگر چه باز هم در ميان مردم زندگى مى کرد ولى او را نمى شناختند وتنها به وسيله نايبهايش با مردم در ارتباط بوده، معجزات وخوارق عادات به وسيله آنها انجام مى داده وسؤالات مردم را پاسخ مى فرموده تا آنکه در تاريخ 329 هجرى قمرى، روز نيمه شعبان حضرت على بن محمّد سمرى از دنيا رفت ودستور داشت که ديگر وکيلى براى آن حضرت معرّفى نکند ولذا از آن به بعد غيبت کبرى شروع شده ومعنى غيبت کبرى اين است که ديگر نبايد کسى ادّعاء کند که بين آن حضرت ومردم واسطه است امّا متواتر ثابت شده که خدمت آن حضرت رسيده اند واو را در همان موقع شناخته اند وحوائجشان را گرفته واز وجود مقدّسش استفاده هاى علمى فراوانى نموده اند وما اين بحث را در کتاب (ملاقات با امام زمان) عليه السلام آورده ايم.

<"038">چرا حضرت ولى عصر غيبت صغرى داشته است؟

شيعيان عادت کرده بودند در زمان حضور امام عليه السلام مسائل واحکام ومعارف خود را از محضر امام عليه السلام سؤال کنند وکمتر به نوّاب امام عليه السلام مراجعه مى کردند مثلاً در زمان امام هادى وامام عسکرى عليهما السلام اکثر اختلافات علمى خود را به امامان زمان خود مراجعه مى کردند واز آنها مشکلات خود را پرسش مى نمودند وبه همين جهت دَرِ اجتهاد به روى آنها بسته بود، يعنى هم لازم نبود که آنها مجتهد شوند وهم وجود امام عليه السلام ونصّ در مقابل وجود داشت.

بنابراين اگر غيبت کبرى دفعتاً انجام مى شد، چون مردم مسلمان احکام ومعارف خود را سر وسامانى نداده بودند، دوره فقه را تدوين نکرده بودند، نمى توانستند زندگى اسلامى خود را به طور صحيح ادامه دهند.

ولى با غيبت صغرى که هم امام عليه السلام در دسترس باشد وهم هر کسى نتواند با آن حضرت تماس بگيرد، علماء شيعه به فکر جمع آورى روايات افتادند ودوره فقه واصول را تدوين کردند.

کتاب (اصول وفروع کافى) نوشته شد، کتاب (من لا يحضره الفقيه) وده ها کتاب فقهى واجتهادى در اصول وفروع احکام تدوين گرديد وهر کجا هم که در مسأله اى علماء نمى توانستند آن را کاملاً استنباط کنند از وکلاء آن حضرت سؤال مى کردند وآنها از امام عليه السلام مى پرسيدند وآن حضرت جواب مى فرمود وشيعيان به وظائف خود عمل مى نمودند وبه اين وسيله براى غيبت کبرى آماده شدند...

<"039">اگر ممکن است شرح مختصرى از حالات نواب امام عصر را بيان کنيد؟

نوّاب حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در مدّت شصت ونه سال چهار نفر بودند که اوّل آنها حضرت (عثمان بن سعيد عمروى) است.

او وکيل ومورد وثوق حضرت امام هادى عليه السلام وامام حسن عسکرى عليه السلام بوده است.

شغلش به خاطر آنکه دستگاه حکومت او را به علم ودانش وسفارت نشناسد، روغن فروشى بوده است.

او از طايفه اسدى است.

وقتى حضرت عسکرى عليه السلام از دار دنيا رفت، حضرت بقيّة اللّه عليه السلام او را به عنوان وکالت ونيابت معرّفى فرمود وبه توسط او کرامات ومعجزاتى از حضرت صاحب الزّمان عليه السلام ظاهر مى شد.

دوّم: حضرت (محمّد بن عثمان بن سعيد عمروى) است که ايشان فرزند حضرت عثمان بن سعيد، که وکيل امام زمان عليه السلام است.

حضرت عسکرى عليه السلام ايشان را هم توثيق فرمود وخبر داد که او از وکلاء فرزندش حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود ووقتى هم که پدرش وفات کرد، نامه اى از طرف حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه براى تعيين نيابت وتوثيق ووکالت وضمناً تسليت فوت پدرش، به جناب محمّد بن عثمان رسيد که شيعيان بدانند ايشان به مقام وکالت رسيده است.

سوّم: حضرت (حسين بن روح) است که در زمان نيابت محمّد بن عثمان، معاونت او را به عهده داشت وبعضى از کارها را حضرت محمّد بن عثمان به حسين بن روح واگذار مى کرد.

از طرف حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه براى تعيين وکالت او توقيعى صادر شد.

چهارم از وکلاء حضرت حجّت ارواحنا فداه شيخ ابو الحسن على بن محمّد سمرى است.

وقتى حضرت حسين بن روح مى خواست از دنيا برود، به امر حضرت صاحب الزّمان عليه السلام شيخ ابو الحسن على بن محمّد سمرى را به جاى خود منسوب کرد.

او هم مدّتى وکالت مى کرد وخوارق عادات ومعجزات واطّلاع از غيبت به وسيله او ظاهر مى شد وتوقيعات زيادى به وسيله او براى علماء وبزرگان از ناحيه مقدّسه حضرت (بقيّة اللّه) صلوات الله عليه وا) رد شد وآخرين توقيع ونامه اين بود:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

يا على بن محمّد السمرى اعظم اللّه اجر اخوانک فيک فانّک ميت ما بينک وبين ستّة ايّام فاجمع امرک ولا توص الى احد فيقوم مقامک بعد وفاتک. فقد وقعت الغيبة التّامة فلا ظهور الاّ بعد اذن اللّه تعالى ذکره وذلک بعد طول الامد وقسوة القلوب وامتلاء الارض جوراً وسيأتى شيعتى من يدعى المشاهدة الا فمن ادعى المشاهدة قبل خروج السّفيانى والصيحة فهو کذّاب مفتر ولا حول ولا قوّة الاّ باللّه العلى العظيم...(1)

يعنى به نام خداوند بخشنده مهربان

اى على بن محمّد سمرى، خدا اجر برادران شيعه تو را در مصيبت تو زياد گرداند، تو تا شش روز ديگر خواهى مرد، کارهايت را جمع کن ومسأله وکالت وجانشينى را به کسى وصيّت نکن. زيرا غيبت کبرى واقع شده وظهورى نيست مگر بعد از آنکه خدا اذن دهد واين اذن خدا بعد از مدّتهاى طولانى وسخت شدن دلها وپر شدن زمين از ظلم وجور است.

وجمعى از شيعيان مى آيند وادّعاى مشاهده وارتباط با ما را دارند آگاه باش که هر کس ادّعاء مشاهده واين نحوه ارتباط را قبل از خروج سفيانى وصيحه آسمانى بکند، دروغگو وافتراء زننده است وحول وقوّه اى نيست مگر متعلّق به خداى على عظيم...

شش روز بعد، نيمه شعبان بود شيعيانى که توقيع شريف راديده بودند به خانه على بن محمّد سمرى رفتند، ديدند در حال جان کندن است وپس از چند لحظه از دنيا رفت... (خدارحمتش کند)

<"040">آيا در زمان غيبت کبرى ممکن نيست کسى حضرت ولى عصر را ببيند؟

بدون ترديد مى شود بدن مقدّس بقيّة اللّه ارواحنا فداه را ديد وشناخت واز وجود مقدّسش بهره هاى علمى فراوانى برد وبا او مجالست کرد چنانکه صدها وبلکه هزاران قضيّه از اين گونه تشرّفات در کتابها نقل شده واگر کسى قلم به دست بگيرد وجدّاً استقراء کند شايد نود درصد شيعيان قضيّه اى از تشرّف به محضر حضرت بقيّة اللّه عليه السلام داشته باشند (وما تعدادى از اين تشرّفات را در کتاب (ملاقات با امام زمان) عليه السلام وکتاب (پرواز روح) نقل کرده ايم ودر مقدّمه همان کتاب توجيه توقيع مذکور را توضيح داده ايم).

بنابراين جمع بين اين حکايات که اثبات مى کند اجمالاً تشرّف به محضر حضرت ولى عصر عليه السلام وشناختن آن حضرت قطعى است وروايت تکذيب مشاهده که در سؤال قبل ذکر شد، اين است که بگوئيم منظور حضرت ولى اللّه الاعظم ارواحنا فداه اين بوده که اگر کسى ادّعاى مشاهده کند مانند ادّعائى که حضرت (على بن محمّد سمرى) وسائر نوّاب کردند يعنى بين شيعيان اعلام کند که من به خدمت امام زمان عليه السلام مشرّف مى شوم، هر کس کارى يا سؤالى دارد، بپرسد. افتراء زننده وکذّاب است.

امّا اگر خود بخود اتّفاق افتاد ويا حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه خودشان اراده کردند، هيچ استبعاد ندارد که انسان به محضر آن حضرت برسد واز وجود مقدّسش استفاده کند...

<"041">مقام مقدس نواب خاص امام عصر در چه حدودى مى باشد؟

طبيعى است کسانى را که چند امام ويا حضرت بقيّة اللّه عليه السلام توثيق کنند وبگويند آنها مورد اعتماد ما هستند نه تنها عادل اند بلکه بايد شبه معصوم باشند که امام زمان عليه السلام يک چنين جملاتى را در حقّشان بگويد.

علاوه بر کسانى که لياقت داشته باشند که بين امام زمان عليه السلام وشيعيان جهان وساطت کنند وعلمائى مانند شيخ کلينى وابن بابويه به وساطت آنها احتياج داشته باشند، مقامى تالى تلو معصوم عليه السلام را دارند واين مقام بالاترين مقامى است که خدا به آنها داده است.

<"042">چگونه ممکن است که يک نفر با داشتن بدن طبيعى، حدود هزار ودويست سال عمر كند؟

اتّفاقاً از سؤالات بسيار پر اهميّت ودر عين حال بسيار معمولى وداراى پاسخ آسان، همين پرسش است وچون در اينجا بايد روى سخن با دانشمندان باشد، زيرا پاسخ اين سؤال کاملاً متّکى به مسائل علمى است، بحث را از اينجا آغاز مى کنيم:

که آيا مرگ براى انسان موضوع غير طبيعى است ويا حيات دائمى وهميشگى غير طبيعى مى باشد؟

آيا حادثه ومرض ويا فشار روحى انسان را از پا در مى آورد يا بدون اينها هم انسان مى ميرد؟

مثلاً بر فرض اگر کسى توانست تمام حوادث وامراض وفشارهاى روحى را از خود دفع کند واگر هم ناخودآگاه مرضى او را گرفت که مى خواست او را از پا درآورد، علاجش را بداند وفوراً آن را معالجه کند وجبران نمايد، باز هم مى ميرد؟!

فکر نمى کنم دانشمندان مدّعى باشند که انسان باز هم ممکن است بدون تمام اين جهات دچار مرگ گردد.

هيچ کس تا به حال ادّعاء نکرده که يک انسان بدون هيچ نقص ومرضى وبدون هيچ علّتى بميرد ويا حتّى سلولهاى بدنش فرسوده شود.

چون ما افراد بشر از بس دچار امراض مختلف وحوادث شده ومرده ايم يک مسأله غير طبيعى صد در صد از نظر ما طبيعى شده وزنده ماندن که طبيعى است براى ما غير طبيعى جلوه کرده است.

توضيح آنکه در عالم هر چيزى که ذاتاً بايد باقى باشد واگر از بين رفت، علّتى داشته است، بقاء آن طبيعى واز بين رفتن آن غير طبيعى است.

بنابراين از شما سؤال مى کنيم که آيا وقتى فردى مى ميرد مردم از علّت مرگش مى پرسند يا اگر کسى زنده است از علّت زنده بودن او سؤال مى کنند؟!

آيا همين موضوع دليل بر غير طبيعى بودن مرگ براى انسان نيست؟ خواهيد گفت که طبيعت زندگى دنيا ايجاب مى کند که همه مبتلاء به امراض ويا حوادث مختلف گردند واز دنيا بروند به طورى که حتّى يک مورد هم استثناء ندارد.

در جواب مى گوئيم: درست است ولى علّت عمده اين جريان که به صورت طبيعى در آمده اين است که مردم اطّلاعى از کيفيّت ورود علل مرگ وحوادث ندارند وطبعاً نمى توانند آن را پيشگيرى کنند. ويا اگر علّت مرگ به وجود آمد نمى توانند آن را دفع کنند.

ولى اگر کسى از آنها اطّلاع پيدا کرد وتوانست علّت مرگ را رفع ودفع کند، باز هم امکان دارد که بميرد؟ مسلّم جواب منفى است.

بنابراين تا اينجا لا اقل براى شيعيان بايد ثابت شده باشد که طول عمر حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه يک جريان صد در صد طبيعى وعادى است.

ولى براى آنکه جمعى فکر نکنند که ما بى دليل مطلب فوق را ادّعاء کرده ايم، بايد به سه موضوع اشاره کنيم:

اوّل - مطالبى از دانشمندان ومتخصّصين درباره تأييد آنچه را که ما بيان کرديم نقل نمائيم.

دوّم - جامعيّت علم امام عليه السلام را توضيح دهيم.

سوّم - حرام بودن کارهائى که براى بدن ضرر کلّى دارد شرح دهيم.

<"043">اعتقاد دانشمندان درباره طول عمر

پروفسور (هنرى اسميس) استاد دانشگاه کلمبيا آمريکا درباره طول عمر مى گويد:

حدود حصر سن وعمر مانند ديوار صوتى است، چنانکه ديوار صوتى امروز شکسته، اين ديوار سن وعمر نيز روزى خواهد شکست.

دکتر (هنرى اسميس) مى گويد: بايد حدّ متوسط مرگ ومير طبيعى را به حدّ مرگ ومير اطفال کمتر از ده سال رسانيد واگر اين مسأله، جامه تحقّق به خود بگيرد، در اين صورت انسان آينده هشتصد سال عمر خواهد کرد.

دکتر هنرى مى گويد: زندگى جاودانى ممکن است واين کار با پرورش توليد مصنوعى انساج بدن وپيوند آن مقدور خواهد گرديد.

دکتر (گيلورد هاوزر) آمريکائى مى نويسد:

امروز علم پزشکى به کمک علم تغذيه قيود وحدود عمر را از سر راه بشر برداشته وما امروز بر خلاف اجداد وپدرانمان مى توانيم اميدوار باشيم که مى توانيم عمر طولانى بکنيم.

دکتر نامبرده باز مى نويسد: دانشمندان بسيارى با تجربه علمى ثابت کرده اند که به خوبى وآسانى مى توان عمر را طولانى کرد.

دکتر هاوزر آمريکائى ضمن بحث ديگرى مى نويسد: علم پزشکى مبحث بزرگى درباره جذب اغذيه دارد که به کمک آن هر کس مى تواند به سرچشمه جوانى وطول عمر دست يابد.

پروفسور (ليلمى) استاد دانشگاه مينوتا آمريکا در کنگره دانشمندان آمريکائى گفت:

تا قبل از پايان قرن بيستم بشر موفّق خواهد شد موجود زنده اى را منجمد کرده ووقتى اراده کرد اين موجود را دوباره زنده کند وحيات بخشد.

دکتر (جميز کونل) پزشک بيمارستان (سنت ونسان) در نيويورک گفت:

در کمتر از پنجاه سال منجمد کردن موجود زنده به تحقّق خواهد پيوست.

دکتر (وايزمن) آلمانى مى گويد: براى عمر در بين موجودات زنده حدّ واندازه معيّنى نيست.

پروفسور (پشس) فرانسوى در کتاب خود به نام (اميد پيک زندگى طولانى) مى نويسد:

بشر مى تواند با استفاده از مواهب طبيعى وقدرت تمدّن خويش زندگى طولانى تر وفعال ترى داشته باشد وبه عبارت ديگر پيرى را چندين سال عقب بيندازد.

مرحوم دکتر پاک نژاد ضمن مقاله اى مى نويسد: سنين عمر در حيوانات وجانداران مختلف است، مثلاً ماهيهائى در اقيانوس اطلس شمال اروپا ديده شده که عمر سه ميليون سال براى آنها برآورد کرده اند ومارهائى که عمر چند هزار ساله دارند ودر برابر اينها جنبندگانى هستند که عمرشان چند لحظه اى بيش نيست.

مجلّه الهلال شماره 9 تحت عنوان (انسان به زودى هزاران سال عمر مى کند) مى نويسد: دکتر (ژرژ کليبز) که يکى از استادان دانشگاه (هال) در آلمان است يک گياه که آن را در زبان لاتين (ساپرولينا مسکتا) مى نامند واين گياه بر پشت مگسهاى آبى مى رويد وبيش از دو هفته عمر نمى کند مورد آزمايش قرار داده وآن را در شرايط خاصّى تربيت کرده تا بالأخره عمر اين گياه را (که دو هفته بيش نبود) به شش سال رسانيده واين آزمايش مانند آن است که ما عمر انسانى را از وضع کنونى به ده هزار ونه صد وبيست سال برسانيم.

اين آزمايش که درباره يک گياه انجام شد وعمر دو هفته اى آن را به شش سال رسانيد، به خوبى نشان مى دهد که اگر درباره يک انسان آن مراقبت انجام گيرد وشرايط زندگى او را همانند آن گياه تحت نظارت علمى قرار دهند، ممکن است عمر يک انسان تا ده هزار ونه صد وبيست سال برسد.

<"044">زندگى جاويدان

مجلّه (المقتطف) ضمن بحث در اينکه آيا ممکن است عمر را بسيار طولانى ودراز گرداند؟ مى نويسد:

(لکن العلماء الموثقّون يقولون انّ کل الا نسجه من جسم الحيوان تقبل البقاء الى ما لا نهاية له وانّه فى الامکان ان يبقى الانسان حياً الوفاً من السنين اذا لم تعرض عليه عوارض تصرم حبل حياته وقولهم هذا ليس مجرد ظن بل هو نتيجة علمية موء يدة بالامتحان...)

خلاصه ترجمه: دانشمندانى که از نظر علمى مورد اعتماد مى باشند، معتقدند که هر يک از بافتهاى مهم از جسم حيوان مى تواند براى زمان بسيار طولانى وبى نهايت زنده وباقى بماند وبا اين حساب ممکن است يک انسان هزاران سال در جهان زنده باشد وعمر کند واين سخن تنها جنبه فرضيّه وتئورى ندارد بلکه مورد آزمايش علمى قرار گرفته است...

آنگاه مجلّه مذکور آزمايش دکتر (الکسيس کارل) دانشمند معروف فرانسوى را درباره قلب مرغ نقل مى کند:

دکتر کارل قلب را در محيطى که آغشته به مواد غذائى جذب شده بود براى مدّتهاى بسيار طولانى زنده نگه داشت ونتايجى که از اين تجربه به دست آورد آنها را بدين ترتيب بيان داشت:

1 - اجزاء اصلى بدن در موجودات زنده اگر غذاى کافى به آنها برسد براى هميشه زنده وباقى خواهند ماند.

2 - علاوه بر باقى ماندن، رشد ونموّ هم مى نمايند.

3 - رشد آن با غذائى که به آن مى رسد، ارتباط مستقيم دارد.

4 - گذشت زمان هيچ گونه اثرى در آن نمى گذارد.

<"045">آزمايش ديگر

دکتر هنرى اسميس استاد دانشگاه کلمبيا مى گويد: دکتر الکسيس کارل در سال 1912 موفّق به نگهدارى يک مرغ به مدّت سى سال شد، در حالى که زندگى مرغ حداکثر از ده سال تجاوز نمى کند اگر نسجى از بدن يک فرد محتضر جدا کنيم وآن را در محيط مناسبى پرورش دهيم، اين نسج به زندگى خود ادامه خواهد داد، بنابراين ايجاد محيط مناسب از شرايط زندگى جاودانى است.

<"046">شکست مرگ

يکى از جرائد تحت عنوان (سرما مرگ را شکست مى دهد) مى نويسد: معالجه انجماد در مورد يک کودک پنج ساله نروژى به مورد اجراء گذاشته شد وکودک نجات يافت.

دانشمند آمريکائى (رابرت اتينگر) اين مسأله را تحت عنوان هيجان انگيز (انسان جاودانى است) منتشر کرده است اين کودک مدّت 22 دقيقه در آب يخ زده يک رودخانه در چلّه زمستان مانده بود وبه عقيده پزشکان همين انجماد سبب زنده ماندن او شده بود، حرارت بدن کودک در اين موقع به 24 درجه رسيده بود.

<"047">عمر صدها ميليون سال

همان روزنامه از سرويس علمى خبرگزارى فرانسه تحت عنوان (سرما مرگ را شکست مى دهد) مى نويسد: در طبقات شور ونمکى زمين باکتريهائى کشف شده که صدها ميليون سال از عمر آنها مى گذرد وپس از گرم شدن مجدّداً فعّاليّت خود را از سر مى گيرند با اين ترتيب معلوم مى شود که برودت به ارگانيسم يک موجود امکان زنده ماندن مى دهد.

دکتر (هارولد مريمن) رئيس انستيتوى تحقيقات پزشکى دريائى آمريکا معتقد است 197 درجه زير صفر را مى توان حيات جاودانى ناميد.

اين مسأله در ارگانيسم عالى فرق دارد ولى مقاومت آن در برابر سرما سبب گرديده که دانشمند انگليسى (ادرى اسميت) اعلام نمايد يک ارگانيسم عالى مى تواند سرما را تحمّل نمايد. او نظر خود را روى يک نوع از خرگوشهاى کوچک آزمايش کرد، عجيب ترين آزمايشى که در اين زمينه به عمل آمد، توسط دکتر (دوکليوتى) بود...

استاد دانشگاه (سنت لوئى) لوس آنجلس آمريکا (دکتر بارى کومونور) اميدوار است که به وسيله برودت برخى بيماران غير قابل معالجه را نگه دارد وبراى اين کار کافى است که اين بيماران را در محفظه مخصوصى قرار دهند اين محفظه وبرودت به بيماران امکان مى دهد که صبر کنند تا پيشرفت علمى به بشر امکان دهد وتا بيماريهاى آنها را قابل معالجه سازد وبعد آنها را زنده نمايند ومعالجه کنند.

خبرگزارى علمى فرانسه در پايان اين مقاله از پروفسور (دلگادو اس) تاد دانشگاه يال در آمريکا سخنى را نقل کرده واضافه مى کند که پروفسور مذکور اميدوار است که در عصر فضا علم پزشکى بتواند مرگ را نيز شکست دهد.

بنابراين مسأله طول عمر يک مسأله صد درصد عادى وطبيعى است واگر کسى موفّق به انجام وظائف ورموز آن گردد، مردن واز دنيا رفتن کاملاً غير طبيعى خواهد بود.

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار جلد 51 چاپ تهران صفحه 360.