شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى
مصحح : مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث
ترجمه : عبد العلى صاحبى

- ۱ -


مقدمة مترجم

امتياز انسان بر ديگر موجودات داشتن نيروى تعقّل و تفكّر است . آدمى در بسيارى از ويژگيهاى جسمانى و ساختار بدنى با ديگر حيوانات مشترك است حتى بعضى از حيوانات در قواى جسمانى از انسان نيرومندترند و اين امرى است بديهى آنچه آدمى را از ديگر حيوانات جدا مى‏كند آن است كه انسان به نيرويى مجهّز است كه مى‏تواند كليّات را درك كند ، از جزئيات به كليات پى ببرد ، استدلال كند ، وحدت را به كثرت و كثرت را به وحدت تبديل كند ، از راه ابزار شناخت ظاهرى ( باصره بينايى ، سامعه شنوايى ، ذائقه چشايى ، شامه بويايى ، لامسه بساوايى ) موجودات پيرامون خود را بشناسد و به كمك نيروهاى پنجگانه باطنى ( خيال ، واهمه ، حافظه ، متخيّله ، حسّ مشترك ) حقايق را ادراك كند . بنابر اين هر آنچه در ميدان كار اين قوا قرار گيرد مورد بررسى انسان و موضوع شناخت او واقع مى‏شود ، به همين دليل است كه شناخت افراد بشر بويژه شخصيتهاى علمى و نوابغ جهان براى انسان از سه راه ممكن مى‏شود :

نخستين راه شناخت يك فرد آن است كه انسان با او همزمان و در ارتباط تنگاتنگ باشد . در اين صورت تا حدودى او را خواهد شناخت و از انديشه‏هايش آگاه خواهد شد و به درجات علمى او پى خواهد برد .

دوّمين راه شناخت آن است كه از فرد مورد نظر آثار ، علمى ، فلسفى ، هنرى ، و غيره بر جاى مانده باشد و آدمى با مطالعه و بررسى آثارش به شخصيت او پى ببرد .

سومين راه شناخت آن است كه شخصيتهاى مشهور و معروف از او به عظمت و بزرگى ياد كنند و دانش و علم او را بستايند و آنان را به آيندگان معرفى نمايند .

ابن ميثم كيست ؟

شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى را مى‏توان از دو راه ياد شده شناخت :

الف : اولين راه شناخت ابن ميثم آثارى است كه از او براى ما باقى مانده و در مقدمه ناشر در آن مورد مفصلا بحث شده و ما اينك بسيار خلاصه به عرض خوانندگان محترم مى‏رسانيم :

1 شرح نهج البلاغة على بن ابى طالب ( ع ) كه ابن ميثم آن را به سه صورت تأليف كرده است ، شرح بزرگ در پنج مجلّد به نام منهاج العارفين ، شرح متوسّط ( اختيار مصباح السالكين ) در يك مجلّد ، شرح كوچك در يك مجلّد .

2 شرح صد كلمه ( همين كتاب كه ترجمه‏اش را ملاحظه مى‏فرمائيد )

3 رساله‏اى در امامت ( النّجاة في القيامة في تحقيق امر الامامة )

4 قواعد المرام فى علم الكلام ( ابن ميثم در سال 676 هجرى از تصنيف آن فراغت يافت )

5 رساله‏اى درباره علم

6 الاستغاثه فى بدع الثلاثه

7 شرح اشارات ( ابن ميثم اشارات استاد خود شيخ سعيد شيخ على بن سليمان بحرانى را شرح كرده )

8 المعراج السماوى

9 البحر الخضّم

10 رساله‏اى در وحى و الهام

11 استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر ب : دوّمين راه شناخت اين عالم محقّق و جامع علوم عقلى و نقلى تعريف و ستايش دانشمندان و مورّخان و سيره نويسان بنام گذشته از اوست كه به شرح زير بيان مى‏شود :

1 صاحب روضات الجنّات ، سيد محمد باقر خوانسارى ابن ميثم را در زمره دانشمندان دقيق النظر و استادان علم كلام به شمار آورده است .

2 صاحب امل الآمل مى‏گويد كه سيد عبد الكريم بن احمد بن طاووس از ابن ميثم حديث روايت مى‏كرده است .

3 صاحب لؤلؤة البحرين پس از آن كه ابن ميثم را از جمله اساتيد علامه اعلى اللّه مقامه شمرده ، از او به عنوان علامه و فيلسوف ياد كرده است .

4 در كتاب السلافة البهيّه فى ترجمة الميثميّه اثر علامه شيخ سليمان بن عبد اللّه بن بحرانى ، مؤلف از ابن ميثم به عنوان فيلسوف محقّق ، حكيم مدقّق ، پيشواى متكلّمان و زبده فقيهان و محدّثان ياد كرده است .

5 صاحب مجمع البحرين در مادّه ( مثم ) گويد : ابن ميثم استادى راستگو و مورد اعتماد مى‏باشد .

6 مرحوم محدّث قمى كه در تعريف و تمجيد اشخاص بسيار احتياط مى‏كرد . در الكنى و الالقاب ار ابن ميثم به عنوان عالم ربّانى ، فيلسوف محقّق و متبحّر ، حكيم مدقّق الهى ، جامع معقول و منقول و استاد دانشمندان بزرگ ياد كرده است .

7 نقل شده كه ابن ميثم با خواجه نصير الدين طوسى مبادله علمى داشته به اين معنى كه وى به خواجه فقه مى‏آموخته و خود از خواجه حكمت فرا مى‏گرفته است ( ابن ميثم در فقه استاد خواجه و خواجه در حكمت استاد ابن ميثم بوده است ) 8 در شرح مفتاح اوايل فنّ بلاغت ميرسيد شريف جرجانى ( استاد بشر و عقل حاديعشر ) از ابن ميثم به استاد ما تعبير كرده و خود را از شاگردان او به شمار آورده است .

9 در حاشيه شرح تجريد بويژه در بحث جواهر و اعراض سيد صدر الدين محمد شيرازى ( ملا صدرا ) اين يگانه فيلسوف عالم اسلام مطالب زيادى از ابن ميثم نقل مى‏كند .

با توجه به مطالب ياد شده ، بويژه عنايت به اين نكته كه ابن ميثم صد كلمه از كلمات قصار مولى الموحّدين امير المؤمنين عليه السلام را برگزيده و به شرح آن پرداخته است و در شرح خود به نكات ، ادبى ، فلسفى ، دينى ، اخلاقى و اجتماعى ، اشاره كرده و بيشتر مطالبى را كه از كتاب شفاى بو على سينا و شرح اشارات خواجه نصير الدين طوسى نقل كرده به صورت تلخيص آورده است و در مقدمه آن به بحثهاى علمى پر محتوايى پرداخته ، بديهى است كه اقدام به ترجمه چنين كتابى ، علاوه بر آشنايى به علوم عقلى و نقلى و زبان عربى و فارسى به جرأت و شهامت نياز داشت و اين بنده ناچيز با اقرار به عجز و ناتوانى خود به ترجمه آن اقدام كردم و همّت بر آن گماشتم كه ضمن رعايت امانت ، اين ترجمه براى دانش پژوهان و پارسى زبانان قابل فهم باشد و به اندازه توان تلاش كردم كه موارد مبهمى در آن نباشد ، ليكن به سبب دشوار بودن متن و ناتوانى مترجم بى ترديد موارد مبهمى در آن خواهد بود و موارد لغزش نيز بسيار ، اميد مى‏رود خوانندگان و دانش دوستان محترم موارد لغزش را به مركز بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى واقع در مشهد بلوار شهيد محمد منتظرى آپارتمان 409 گروه ترجمه عربى گزارش كنند تا در چاپهاى بعد رفع نقيصه شود و من ( مترجم ) استدعا دارم كه فضلا و دانشمندان بويژه پيش كسوتان در فن ظريف ترجمه از ارشاد و راهنمايى و تذكار مواضع لغزش كوتاهى نفرمايند و اين كار را براى رضاى خدا و حضرت رضا عليه السلام كه اين مركز فرهنگى به آن بزرگوار منتسب است انجام دهند ، در خاتمه از ذكر دو نكته ناگزيرم :

1 چنان كه در مقدمه ناشر آمده است ، ابن ميثم بحرانى ، شرح نهج البلاغه كبير خود را در پنج مجلّد تصنيف و به خواجه عطا ملك جوينى اهدا كرده است ، و شرح صد كلمه ( همين شرح ) را براى وزير شهاب الدين مسعود بن گرشاسف نوشته است و ناشر محترم و محقق ارجمند محدث ارموى در مقدمه خود نوشته‏اند : من به كتابها و مآخذى كه در دسترسم بود مراجعه كردم و اين وزير را نشناختم . اين جانب ( مترجم ) در طول مدّت دو سال در فرصتهاى مناسب به مآخذ فراوانى مراجعه كردم و بطور دقيق هويت وزير مذكور برايم روشن نشد و براى آن كه خوانندگان محترم در جريان تحقيقات بنده قرار گيرند شمه‏اى از آن را در زير مى‏آورم :

1 دهخدا در حرف الف ج 2 ، شرح حال اثير الدين اومانى شاعر معاصر كمال الدين اسماعيل اصفهانى متوفى به سال 656 كه از سلاطين لر كوچك ياد مى‏كند گرشاسف را برادر زاده رستم بن نور الدين معرفى مى‏كند كه پس از شرف الدين ابو بكر برادر رستم بن نور الدين به سلطنت رسيده است و در آغاز سلطنت به دست عمو زاده خود حسام الدين خليل بن بدر بن شجاع الدين كشته مى‏شود . در همان مأخذ ص 356 دهخدا در مورد ابن ميثم عين مطالب مقدمه همين كتاب را آورده است و خاطر نشان ساخته كه ابن ميثم شرح نهج البلاغه را به نام عطا ملك جوينى نوشته ولى در مورد صد كلمه چيزى ننوشته است ، و در حرف الف ج 3 ص 1018 در شرح حال اثير الدين اومانى مطالبى نقل كرده كه دكتر ذبيح اللّه صفا نيز در تاريخ ادبيات خود نقل كرده است .

به فرهنگ دهخدا حرف ( ع ) ج 23 ص 313 شرح حال عطا ملك جوينى رجوع شد .

به فرهنگ دهخدا حرف گ ص 208 گرشاسف مراجعه شد كه به ابو كالنجار دوم ارجاع داده است .

به حبيب السير ج 1 ص 433 چاپ تهران به شهاب الدين مسعود حاجب بزرگ سلطان شاه بن ايل ارسلان رجوع شد .

به تاريخ جهانگشاى جوينى ج 2 ص 45 23 رجوع شد و نيز به همين كتاب ج 3 ص 458 عز الدين گرشاسف رجوع شد .

به حبيب السير ج 1 ص 434 چاپ تهران شهاب الدين مسعود رجوع شد .

به حبيب السير خواندمير ج 2 ص 595 594 رجوع شد .

به اعلام زركلى ج 7 ص 336 شرح حال ابن ميثم رجوع شد .

به وفيات الاعيان ابن خلدون رجوع شد .

به وقايع السنين و الاعوام ، تاريخ بر حسب سنوات از آغاز خلقت تا سال 1195 هجرى تاليف سيد عبد الحسين خاتون آباد رجوع شد .

به تاريخ سوريه ، لبنان ، فلسطين تاليف فيليب حتى رجوع شد .

به تاريخ جبل عامل و به تاريخ فتوحات اسلامى زينى و حلان ، شذرات الذهب ،

الذريعه ، اعيان الشيعه ، الوزرا و الكتاب ، تاريخ گزيده حمد اللّه مستوفى ، تاريخ مغول ،

تاريخ اسماعيليّه و هر مأخذى كه احتمال مى‏رفت كه به مناسبتى از ابن ميثم يا گرشاسف يا شهاب الدين مسعود بحثى كرده باشد مراجعه شد و سر انجام شهاب الدين مسعود بن گرشاسف كه ابن ميثم شرح صد كلمه ( همين كتاب ) را به نام او نوشته است شناخته نشد .

امّا در مورد فوت ابن ميثم مطالبى در پا نوشت صفحه 23 مقدمه ناشر از يادداشتهاى قزوينى نوشته‏ام كه خوانندگان محترم به آنجا رجوع كنند ، و علاوه بر مطالب آنجا ، در اعلام زركلى ج 7 پا نوشت ص 336 در مورد فوت ابن ميثم چنين آمده است : اكثر مصادر سال فوت ابن ميثم را 679 نوشته‏اند ، و در الذريعه ، ج 8 ، ص 77 گويد : سال فوت ابن ميثم به قول صحيح 699 است چنانكه صاحب كشف المحجوب گفته و به احتمالى سال 689 مى‏باشد چون ابن ميثم در سال 681 زنده بوده و در آن سال از شرح صغير نهج البلاغه فراغت يافته است . بر هر حال قضاوت و تحقيق بيشتر را بر عهده انديشمندان و پژوهشگران مى‏گذارم و اميدوارم كه در صورت دست يافتن به مطلب تازه‏اى ما نيز از آن بهره‏مند شويم . و السلام على عباد اللّه الصالحين و الشهداء و الصديقين و رحمة اللّه و بركاته .

عبد العلى صاحبى گروه ترجمه عربى

مقدمه مصحح

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

ستايش از آن خداست و درود و سلام بر بندگان برگزيده خدا باد اين ، مختصر مقدّمه‏اى است كه از شرح حال شارح و كتاب حاضر او بحث مى‏كند دانشمند آگاه ، سيد محمد باقر خوانسارى ( ره ) كه در شرح حال دانشمندان و بزرگان ، تبحّر دارد ، در كتاب روضات الجنّات 1 گفته است :

« شيخ كمال الدّين ميثم بن على بن ميثم بحرانى ، از دانشمندان فاضل ، نكته سنج ، متكلّم و استاد بود ، وى داراى كتابهايى به شرح زير مى‏باشد : 1 شرح نهج البلاغه كبير 2 شرح نهج البلاغه متوسّط 3 شرح نهج البلاغه صغير 4 شرح صد كلمه « از كلمات قصار امير مؤمنان ( ع ) » 5 رساله‏اى در امامت 6 رساله‏اى در علم كلام 7 رساله‏اى در علم ، و ديگر تأليفات ، و بطورى كه در امل الآمل آمده است : سيد عبد الكريم بن احمد بن طاووس 2 و ديگران از ابن ميثم حديث روايت مى‏كردند .

صاحب كتاب ( اللّؤلؤة ) پس از آن كه ابن ميثم را از جمله اساتيد علاّمه [ 3 ] ( اعلى اللّه مقامهما ) به شمار آورده ، درباره او گفته است : « شيخ ميثم ياد شده بسيار دانشمند و فيلسوفى بنام است » .

استاد دانشمند ما : شيخ سليمان بن عبد اللّه بحرانى عطر اللّه مرقده در رساله‏اش به نام ( السّلافة البهيّه فى الترجمة الميثميّة ) گفته است : ابن ميثم فيلسوفى محقّق و حكيمى نكته سنج پيشواى متكلّمان و برگزيده فقيهان و محدّثان بود كه در دريايى دانشها فرو مى‏رفت و حقايق كمياب و نكته‏هاى ظريف را به چنگ مى‏آورد ، وى علاوه بر احاطه داشتن به علوم دينى و چيرگى و تسلّط بر علوم فلسفى و فنون عقلى در علوم حقيقى و اسرار عرفانى داراى ذوقى عالى و سرشار بود اين عالم ربّانى داراى كرامتهاى آشكار و بزرگواريهاى ميراثى درخشان بود و در بزرگى مقام اين عالم ربّانى همين بس كه تمام بزرگان علما در تمام شهرها او را عالمى ربّانى ناميده‏اند و او را در تحقيق حقايق و تشخيص مبانى بى نظير دانسته‏اند .

-----------
( 1 ) نسخه چاپى صفحات 581 و 582 .

-----------
( 2 ) سيد عبد الكريم بن طاووس .

[ 3 ] صحيح آن است كه علاّمه يوسف بن على بن محمد بن مطهّر حلّى از او روايت كرد ، نه پسر علامه‏اش ، جمال الدين حسن اختيار مصباح السالكين ، صفحه 22 ، پانوشت شماره 24 .

[ 20 ]

 

فيلسوف دانشمند سلطان محقّقان ، استاد حكيمان و متكلّمان ، « نصير الملّة و الدين محمد طوسى » به تبحّر و مهارت او در حكمت و كلام ، گواهى داده است و ستايشهاى درخشان او را در رساترين نظم به رشته كشيده است ، و همچنين استاد بشر عقل يازدهم سرور پژوهشگران ميرسيد شريف جرجانى [ 4 ] در اوايل فنّ بيان از كتاب شرح مفتاح بر بزرگى ارج و مقام او شهادت داده است و جرجانى در شرح مفتاح بعضى از پژوهشهاى زيبا و شگفت‏آور و حواشى لطيف او را نقل كرده است و از ابن ميثم به « يكى از اساتيد ما » تعبير كرده در حالى كه خود را در زمره شاگردان او قرار داده ، و مفتخر بوده كه از محضرش بهره‏مند ، و از مشكات فروزان فطرت او نور دانش كسب مى‏كرده است .

سيّد سند ، فيلسوف يگانه مير صدر الدّين محمد شيرازى ( ملا صدرا ) در حاشيه شرح تجريد بويژه در بحثهاى جوهر و عرض ، فراوان از او سخن نقل كرده است ، و مرواريدهاى پژوهشى نو ظهور او را فرا چنگ آورده ، « خداى آرامگاهش را معطّر فرمايد » .

ملا صدرا از كتاب ( معراج سماوى ) و غير آن از تأليفات ابن ميثم كه از دير زمان و در قرون گذشته مانندش به وجود نيامده بسيار بهره برده است .

[ 4 ] مير سيد على بن محمد بن على جرجانى حسينى حنفى استرابادى متوفا 816 .

روضات الجنات ، جلد 5 ، صفحه 300 .

[ 21 ]

در حقيقت هر كه بر شرح نهج البلاغه اين دانشمند كه چند مجلّد مى‏باشد و براى صاحب خواجه عطا ملك جوينى [ 5 ] تصنيف كرده ، آگاهى يابد ، به برترى او بر ديگران در همه فنون اسلامى و ادبى و فلسفى و اسرار عرفانى گواهى مى‏دهد . بنابر آنچه صاحب كتاب ( مجالس المؤمنين ) ( ره ) از بزرگواريهاى ميراثى ( نتايج ) طبع ظريف و اخلاق خوش و والاى او نقل كرده ،

اين است كه ابن ميثم در دوران زندگى اوّليه‏اش گوشه‏گير و گمنام مى‏زيست و به پژوهش فروع و اصول واقعى دين مشغول بود .

دانشمندان حلّه و عراق نامه‏اى به او نوشتند ، محتواى اين نامه نكوهش ابن ميثم بر اين اخلاق بود ، آنان گفتند : كار تو شگفت‏آور است كه با كمال مهارت در تمام علوم و معارف و دانايى شما در پژوهش حقايق و پديد آوردن نكات ظريف ، در بلنداى اعتزال و گوشه نشينى ، اقامت گزيده‏ايد ، و در كنج گمنامى كه سبب خاموشى آتش كمال است ، خيمه بر افراشته‏ايد .

ابن ميثم ( ره ) در پاسخ آنان اين اشعار را نوشت .

فنون دانش را طلبيدم و با آن خواستار بلندى درجه بودم .

پس كمى مال و ثروت مرا از امور بلندى كه در نظر داشتم ( با داشتن قدرت ) بازداشت . بر من آشكار شد كه همه خوبيها شاخه ، و ثروت ريشه مى‏باشد [ 6 ] .

چون اين اشعار به آنان رسيد ، بدو نوشتند كه تو در اين مورد اشتباه آشكارى كردى و داوريت بر اين كه ثروت ، ريشه و اصل است ، شگفت آور مى‏باشد ، بلكه حقيقت را وارونه جلوه داده و خوب هم از عهده بر آمدى ،

ابن ميثم ( ره ) در پاسخشان ، اين اشعار را كه از يكى از شاعران پيشين است ، نوشت .

قومى ناآگاهانه گفتند شخصيّت مرد جز به عقل و علمش نمى‏باشد ،

پس من گفتار مردى حكيم را گفتم كه شخصيت مرد جز به پولش نمى‏باشد هر كه را پولى نيست همسرش را بدو التفاتى نيست [ 7 ] .

[ 5 ] خواجه علاء الدين صاحب الدين عطا ملك بن بهاء الدين محمد بن محمد جوينى در گذشته به سال 681 .

روضات الجنّات ، جلد 7 ، صفحه 216 .

[ 6 ]

طلبت فنون العلم ابغى بها العلى
فقصرنى عما سموت به القل

تبين لى انّ المحاسن كلها
فروع و انّ المال فيها هو الاصل

[ 22 ]

 

آنگاه چون بر شارح ( ره ) روشن شد كه نامه نگاريها تشنه را سيراب و بيمار را درمان نمى‏كند ، به منظور زيارت امامان معصوم عليهم السلام و اقامه دليل بر طعنه زنان به عراق رو آورد .

پس از رسيدن به آن مشاهده بلند مرتبه ، لباسهاى كهنه و خشن پوشيد و به صورت ژنده پوشان در آمد ، آفرينش اوّليه ( قيافه نخستين ) خود را طرد كرد و كوچك شمرد و به يكى از مدارس عراق كه پر از دانشمندان و استادان زبر دست بود ، وارد شد و بر آنان سلام كرد ، بعضى از آنها با كمال بى اعتنايى و سنگينى جواب سلامش را دادند . آنگاه ابن ميثم ( عطر اللّه مرقده ) در كفشكن نشست و هيچ يك از آنان بدو توجّهى نكردند و آنچه لازمه احترام بود بجا نياوردند ، پس در اثناى بحث و گفت و گو مسأله‏اى سخت و دقيق مطرح شد كه فهم حضّار در آن ناتوان گرديد و گامهايشان لغزيد ، ابن ميثم ( ره ) نه پاسخ در كمال خوبى و دقت بيان فرمود ، يكى از آنان به مسخره و زورگويى به او گفت : فكر مى‏كنم دانشجو هستى پس از آن غذا آوردند ولى با او هم غذا نشدند و كمى غذا جداگانه بدو دادند و خود همگى بر سر خوان بنشستند ، چون مجلس سپرى شد ، ابن ميثم برخاست و آنجا را ترك گفت .

روز دوّم نزد آنان برگشت در حالى كه لباسهاى فاخر با آستينهاى فراخ و عمامه‏اى بزرگ پوشيده و قيافه‏اى شگفت آور و زيبا داشت چون به آنها نزديك شد سلام كرد به منظور تعظيم او بپا خاستند و از او استقبال كردند و بسيار با او خوشرفتارى نمودند و در احترام و بزرگداشت او كوشيدند و او را در بالاى مجلس كه پر از دانشمندان و محقّقان و نكته سنجان بزرگ بود نشاندند چون به بحث و گفت و گو آغاز كردند با آنان سخن گفت سخنانى نادرست كه شرعا و عقلا موجّه نبود ، علماى حاضر در مجلس سخنان نادرست او را با آفرين گفتن و پذيرش و اعتراف محترمانه برخورد كردند ، چون غذا حاضر شد نسبت به او احترامات فراوانى كردند .

[ 7 ]

قد قال قوم بغير علم
ما المرء إلاّ باكبريه

فقلت قول امرئ حكيم
ما المرء الاّ بدرهميه

من لم يكن درهم لديه
لم تلتفت عرسه اليه

در جلد هفتم روضات الجنّات ، صفحه 218 217 مصراع دوّم از بيت اوّل را عين مجالس المؤمنين نقل كرده ولى در جلد هشتم ريحانة الادب صفحه 242 پس از نقل اين داستان شعر را آورده و مصراع دوم از بيت اول را : ما المرء الا باصغريه ضبط كرده است ، و اگر چنين باشد منظور از اصغريه چنان كه در فرائد الادب ( المنجد ) آمده است ، قلب و زبان مى‏باشد ولى اهل ذوق مى‏دانند كه اكبريه به معناى عقل و علم كه در متن آمده است صحيح‏تر است ، چنان كه ( جرفادقانى ) هم در كتاب علماى بزرگ شيعه از كلينى تا خمينى پس از نقل اين داستان اكبريه را به معناى عقل و علم گرفته است . م .

[ 23 ]

 

ابن ميثم ( ره ) به عنوان اعتراض بر آن بزرگان ، آستين خود را در آن غذا افكند و گفت : بخور اى آستين من حضّار كه آن رفتار و حالت شگفت آور را مشاهده كردند ، امرى شگفت آور تلقّى كردند و توضيح آن رفتار را از او خواستند .

ابن ميثم ( ره ) پاسخ داد كه شما اين غذاهاى خوب و لذيذ را براى آستينهاى فراخ من آورديد نه براى نفس قدسى و والاى من و گرنه من همان رفيق ديروز شمايم ، و با آن كه ديروز با قيافه فقرا و اخلاق علما نزد شما آمدم مورد احترام واقع نشدم ، و امروز با لباس جبّاران پيش شما آمدم و چون جاهلان سخن گفتم ، شما نادانى را بر علم ، و ثروت را بر فقر ترجيح داديد ،

من صاحب همان اشعارى هستم كه در مورد اصل بودن ثروت و فرع بودن كمال نوشتم و براى شما فرستادم و شما آن را تخطئه كرديد و پنداشتيد كه عكس آن درست است . جمع حاضر اقرار كردند كه در تخطئه ابن ميثم به خطا رفته و از كار خودشان و تقصيرى كه نسبت به او روا داشتند ، پوزش خواستند [ 8 ] .

[ 8 ] با توجّه به روايات فراوانى كه در نكوهش حبّ جاه و مقام از طريق اهل بيت عليهم السلام رسيده كه به بعضى از آنها اشاره خواهيم كرد ، علما از آن دورى مى‏جستند و آن را سبب تباهى دنيا و آخرت مى‏دانستند .

( الف ) قال رسول اللّه ( ص ) : ما ذئبان ضاريان ارسلا فى زريبة غنم باكثر فسادا من حب الجاه و المال فى دين الرجل المسلم . پيامبر ( ص ) فرمود : فساد و تباهى كه حبّ جاه و مال در دين مرد مسلمان ايجاد مى‏كند بيشتر از دو گرگ گرسنه‏اى است كه بر آغل گوسفندى حمله‏ور شوند .

( ب ) قال رسول اللّه : ملعون من ترأس ، ملعون من همّ بها ، ملعون من حدثّ بها نفسه . پيامبر ( ص ) فرمود : مورد لعنت خداست هر كه رياست خواهد ، و ملعون است هر كه براى آن بكوشد ، مورد نفرين خداست هر كه با خود درباره آن سخن گويد چون اين داستان در كتاب آمده است به منظور حفظ امانت ناگزير ترجمه شد اما خوانندگان محترم بايد توجّه داشته باشند كه اين قصّه به شوخى و مزاح شبيه‏تر است تا حقيقت ، زيرا شأن علما بويژه علماى عراق كه خود معلّم اخلاق بودند والاتر از آن است كه با چنان علاّمه بزرگوارى چنين رفتار و برخوردى داشته باشند ، به اعتقاد من اين قصّه ساختگى است يا