در گذشت ابن ميثم
بنابه نقل شيخ بهايى ( ره ) در جلد سوّم كشكول ، ابن ميثم در سال
هفتصد و شصت و نه در گذشته [ 9 ] است . پايان نقل سخن شيخ بها كه
مورد نظر بود .
بر سبيل مزاح اتفاق افتاده است و به احتمال قوى ، دانشمندانى
كه به روحيّات ابن ميثم آشنايى داشتند و با او مكاتبه مىنمودند ، همان روز
اوّل ورود به جلسه درس او را با همان لباسهاى ژنده شناختند و عمدا تجاهل كردند
تا عكس العمل او را مشاهده كنند و لذا دوّمين روز كه با لباسهاى فاخر و گرانبها
آمد احترامش كردند و اشكالات بيموردى كه بر استاد گرفت بجا تلقّى كردند و بر او
آفرينها گفتند ، اين رفتار خود قرينه و شاهدى بر مدّعاى حقير است كه قصد مطايبه
داشتند و گرنه ممكن نيست علماى بزرگ حوزه علميه نجف ، شخص ناشناسى را به خاطر
داشتن لباسهاى فاخر آن همه تجليل و احترام كنند و در برابر سخنان نادرست و غير
منطقى او به اعجاب آيند و بر او آفرين گويند . بى ترديد رفتار و برخورد استاد
حوزه درس كه از اكابر علما بوده و شاگردانش كه همه از فضلا بودهاند جنبه
مطايبه داشته است . م .
[ 25 ]
ناشر گويد : از تصنيفات ابن ميثم ( ره ) شرح صد كلمه امير مؤمنان
عليه السلام است كه در پيش من بود و در حوادثى كه بر من رفت ، از كفم برفت ، و
بنابر نقل استاد دانشمند شيخ علىّ بن محمّد بن حسن بن شهيد ثانى در كتاب در
المنثور ابن ميثم كتابى به نام « النجّاة فى القيامة فى تحقيق امر الامامة »
دارد ، اين دانشمند گويد : شيخ ميثم بحرانى در كتاب « النجاة فى القيامة » گفته
است : اهل لغت لفظ « اولى به تصرّف » را جز درباره كسى كه تدبير و چاره كارى را
مىكند اطلاق نمىنمايند ، تا آخر نقل او .
بنابه نقل يكى از اساتيد محقّق ما از دانشمندان اخير براى ابن
ميثم كتابى به نام « استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر ، وجود دارد .
پس آنچه شيخ ياد شده ما ياد كرده و كتاب « الاستغاثة » را به شيخ مشار اليه
نسبت داده اشتباهى است كه از بعضى متقدّمانش پيروى كرده ليكن بر اساس سخنى كه
از او مطلع شدم ، از اين سخن برگشته و شاگرد دانشمندش شيخ عبد اللّه بن صالح
بحرانى ( ره ) بدان تصريح كرده است .
كتاب ياد شده چنان كه هر دو بدان تصريح كردهاند ، از آن يكى از
علماى شيعه كوفى است او علىّ بن احمد ابو القاسم ، اهل كوفه مىباشد و نام اين كتاب « البدع المحدثه » مىباشد .
[ 9 ] در لؤلؤة البحرين طبع بمبئى صفحه 229 و روضات الجنّات 4
: 143 و قصص العلما 323 همه به تصريح خودشان به نقل از مجلّد ثالث از كشكول
بهايى ، وفات ابن ميثم را 679 نوشتهاند و نيز در كشكول چاپ مصر صفحه 266 و چاپ
تهران صفحه 289 تاريخ فوت ايشان را به رقم هندسى ( نه با كلمات صريح ) 679 ثبت
كردهاند ولى در كشف المحجوب و الاستار عن اسماء الكتب و الاسفار صفحه 357 و
358 تحت عنوان شرح نهج البلاغه وفات ابن ميثم را به نقل از كشكول سال ( تسع و
تسعين و ستماه ) نوشته و منشأ اختلاف تصحيف سبعين به تسعين يا عكس آن است كه
نظايرش در تاريخ فراوان است و بنا به نقل حاج خليفه در كشف الظنّون در عنوان
نهج البلاغه كه گويد : و من شروحه شرح لهيثم بن على بن هيثم الهجرانى ( الميثم
بن على بن ميثم البحرانى ) فرغ من تلخيصه و اختصاره فى آخر شوال سنة احدى و
ثمانين و ستمائه و اگر در نسخههاى چاپى كشف الظنّون چاپ لندن يا اسلامبول كه
در اين مورد بكلّى با هم مطابقند سهوى از ناسخ يا طابع روى نداده باشد ابن ميثم
در سال ششصد و هشتاد و يك كه سال اتمام آن شرح ديگر اوست كه حاجى خليفه ديده
بوده زنده بوده بنابر اين تاريخ 679 براى سال وفات او طبيعة باطل و گمان به
درستى روايت كشف الظنّون مىرود كه تاريخ فوت او را 699 نوشته و احتمالا مصحف
بودن سبعين از تسعين نه عكس آن قوّت خواهد گرفت و اللّه اعلم ياد داشتهاى
قزوينى ترجمه ايرج افشار ، جلد 7 و 8 صفحات 73 تا 75 . م .
[ 26 ]
نجاشى آن كتاب را در زمره كتابهاى ابن ميثم ياد كرده است ليكن
آنچه در زبان مردم شهرت دارد همان اسم اول است يعنى « الاستغاثه فى بدع الثلاثه
» و منسوب به شيخ ميثم مىباشد ، و بر هر كه سليقه و لهجه و روش شيخ ميثم را در
تأليف شناخته باشد ، پوشيده نيست كه كتاب ياد شده « البدع المحدثه » بر اين
لهجه جارى نيست و بيرون از آن لجه هم نمىباشد .
امّا آنچه در مورد شرح صغير ياد كرديم ، آن كتاب در اختيار من بود
و در يك حادثهاى كه براى كتابهايم روى داده ، از دست رفت و شرح كبير برايم
باقى ماند يكى از علما در حواشيى كه بر خلاصه دارد گفته است : ميثم هر جا يافت
شود به كسر ( ميم ) مىباشد جز ميثم بحرانى كه به فتح ميم است . قبر شيخ ياد
شده اكنون در بلاد ما يعنى در بحرين در قريه « هلتا » از يكى از سه روستاى «
ماخوذ » كه قبلا ذكر شد ، مىباشد و قبر جدّش ميثم در قريه « دونج » است و
آرامگاه استاد ما شيخ سلمان بن عبد الله بحرانى صاحب رساله ياد شده در نزديكى
اوست ، زيرا او از روستاى « دونج » است چنان كه ذكر آن در صدر اجازه ، هنگام
شرح حال او آمد ، و بعضى نقل كردهاند كه قبرش در نواحى عراق است و قول اوّل
مشهورتر مىباشد .
شاگردان ابن ميثم
جمعى از اصحاب حديث از آن جمله سيّد بزرگوار سيد عبد الكريم بن
سيد احمد بن طاووس از او روايت مىكند تا اين كه مىگويد : از شاگردان ابن ميثم
، شيخ سعيد الدين محمّد بن جهم اسدى حلّى است ، سخن صاحب لؤلؤة البحرين درباره
اين مرد تمام شد .
صاحب كتاب مجمع البحرين در مادّه مثم او را ياد كرده و گفته است :
ميثم بن على بن ميثم بحرانى شيخى راستگو ، مورد اطمينان و تصنيفاتى دارد از آن
جمله شرح نهج البلاغه است كه شرحى بى نظير مىباشد ، و كتاب « القواعد فى اصول
الدين » و نيز « استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر » كه نظير آن تأليف نشده از اوست .
كتاب « الاستغاثه فى بدع الثلاثه » كه براستى نيكوست ، از ابن
ميثم مىباشد رسالهاى هم در آداب بحث دارد .
ابن ميثم در فقه استاد خواجه نصير الدين طوسى بوده و نشست و بحثى
با شيخ نجم الدين ( ره ) داشته است و استاد ما ( ابو السعادات ) به دانشمندى
ابن ميثم اعتراف كرده است .
پيش از اين از سخن صاحب كتاب « اللّؤلؤه » دانستى كه نسبت دادن
كتاب « الاستغاثه » به ابن ميثم نادرست است ، و اشتباه بودنش در پيش ما يقينى
است ، به دليل مطلبى كه در ذيل شرح حال مصنّف واقعى آن كتاب يعنى « على بن احمد
بن موسى الرّضا الموسوى » توضيح داديم ، به آنجا مراجعه شود .
امّا جلسه مباحثه ابن ميثم با محقّق حلّى ( ره ) گويا از مجالس
والاى او بوده كه در بيان صاحب كتاب مجالس المؤمنين روشن شد .
در توضيح اين مطلب كه گفتيم صاحب مجمع البحرين اشتباه كرده و اين
اسم را از مادّه « مثم » گرفته است ، بايد بگوييم كه دليل ما آن است كه اهل لغت
متفّقا آن را در مادّه « وثم » نه « يثم » و « مثم » ذكر كردهاند ،
بنابر اين ياى ميثم در اصل واو بوده كه به مناسبت كسره حرف پيش از
آن به « ى » تبديل شده ، و اگر حرف پيش از واو مفتوح مىبود قطعا « موثم »
تلفّظ مىشد نه ميثم . و در همان كتاب در ذيل شرح حال ميثم تمّار كه از حاملان
اسرار بوده ، آمده است .
ميثم به كسر ميم و سكون ( ى ) مىباشد ، و بعضى به فتح ( م )
گفتهاند كه شايد اشتباه باشد .
از تمام آنچه ياد شد اين مطلب نيز آشكار گرديد كه شرح كسى كه سخنى
از حاشيه ابن ميثم نقل كرده است دليلى ندارد و به نقل او نتوان اعتماد كرد ،
آرى صاحب قاموس در مادّه « وثم » تنها گفته است : ميثم اسم است و چيزى بر آن
نيفزوده است ، و از ضبط اين واژه نيز خاموش مانده ، اين سكوت يا به خاطر اعتماد
به آن است كه مكسور بودن ميم ميثم معروف است يا بدين سبب است كه احتمال كسر و
فتح هر دو در آن مىرود و نيز گفته است ميثم در لغت عرب معنايى اصلى ندارد اگر چه به عقيده ما ظاهرا اسم
آلت از « وثم » به معناى كوبيدن است چنان كه ميسم با « سين » بر وزن مفعل و از
« وسم » به معناى داغ كردن و مانند آن است و اصل آن ميم نيز ، واو مىباشد به
قرينه اين كه جمع آن مواسم است .
ناشر گويد : چون اين شرح حال جامعترين شرح حال شارح ( ره ) بوده ،
محدّث قمى ( ره ) در شرح زندگى اين عالم در كتاب « الكنى و الالقاب » خود به
خلاصهاى از آن بسنده كرده و در صفحه ( 419 ) گفته است : « كمال الدين ميثم بن
على . . . . عالمى ربّانى و فيلسوفى استاد و پژوهشگر و حكيمى الهى و نكته سنج
جامع علوم عقلى و نقلى استاد دانشمندان بزرگ صاحب شرحهايى بر نهج البلاغه
مىباشد . ابن ميثم از خواجه نصير طوسى و شيخ كمال الدين على بن سليمان بن
بحرانى ، روايت نقل مىكند . و آية اللّه علاّمه و سيد عبد الكريم بن طاووس از
او روايت مىكنند ،
نقل شده كه خواجه نصير در فقه نزد ابن ميثم شاگردى كرده و او
متقابلا از خواجه حكمت آموخته است .
ابن ميثم در سال 679 ( خعط ) [ 10 ] وفات كرده و آرامگاهش در «
هلتا » از روستاهاى ماحوز مىباشد و از بعضى علما نقل شده كه هر كجا « ميثم »
يافت شود به كسر ميم است جز ميثم بحرانى كه به فتح ميم است و خداى متعال عالم
به حقيقت است .
شيخ سليمان بحرانى در حالات ابن ميثم رسالهاى نوشته و آن را «
السّلافة البهيّه » ناميده است ، امّا كتاب « القواعد » در حاشيه منتخب طريحى
چاپ بمبئى سال 1331 به چاپ رسيده است .
سخنى پيرامون اين شرح
آن جا كه قبلا در سخنان دانشمندان به نام اين شرح اشاره رفت ، نام
اين كتاب « شرح المأة كلمة » مىباشد ، و من در كتب رجال و شرح حالها و نه در شرح حاضر بر اسمى جز اين مطلع نشدم ليكن سيّد بزرگوار سيد
اعجاز الدين حسين نيشابورى كنتورى ( ره ) در كتاب « كشف الحجب و الاستار عن
اسامى الكتب و الاسفار » در حرف شين نسخه چاپى صفحه 349 چنين گفته است : « شرح
سخن امير مؤمنان ( ع ) به نام صد كلمه از شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم
بحرانى شارح نهج البلاغه مىباشد و اسم آن منهاج العارفين است » . و در حرف ( م
) صفحه 566 گفته است : « منهاج العارفين در شرح كلام امير مؤمنان ( ع ) به نام
صد كلمه از شيخ ميثم شارح نهج البلاغه مىباشد » .
[ 10 ] خعط به حروف ابجد 679 مىشود ، چون حرف ( 600 خ ) و حرف
( 70 ع ) و حرف ( 9 ط ) است و جمع آن 679 مىباشد ، و حق آن است كه ابن ميثم (
ره ) در بحرين در گذشته است . م .
[ 29 ]
گويا اين اسم بعد بر روى كتاب نهاده شده يعنى ابن ميثم شرح خود را
به اين اسم نناميده است ليكن چون شرح مطالبى بلند و بحثهايى مهمّ و فوايدى
بسيار فراوان از مطالب عرفانى در بر دارد دانشمندانى كه از آن استفاده كردهاند
، آن را « منهاج العارفين » ناميدهاند .
امّا من شخصى را كه كتاب براى او تأليف شده ، يعنى وزير « شهاب
الدّين مسعود بن گرشاسب » كه شارح ، اين شرح را به خاطر او نوشته و بدو هديه
كرده است ، نشناختم چون در كتابهايى كه در اختيار من بود مطلبى كه مرا به شناخت
احوال او راهنمايى كند چيزى نيافتم .
نسخههاى موجود در زمان چاپ كتاب و رمزهاى مربوط به آنها چهار
نسخه از اين شرح در وقت چاپ پيش من بود كه سه نسخه از آن خودم و موجود در
كتابخانهام بود و يك نسخه آن از كتابهاى كتابخانه دانشگاه طهران و از كتابهايى
بود كه استاد « سيد محمد مشكات » به اين كتابخانه هديه كرده بود ، تاريخ اين
نسخه چنين است ، « از نوشتن اين نسخه در ماه جمادى الآخرى سال هزار و سيصد و سه
هجرى قمرى فراغت يافتم » اين نسخه در كتابخانه ياد شده ثبت و ضبط و فهرست شده
است . به فهرست كتابخانه مجلّد دوّم تأليف علينقى منزوى صفحه 285 286 ، به
عنوان « منهاج العارفين » شماره 174 مراجعه فرماييد . و با اجازه استاد كه بدان
اشاره رفت نزد من بود ، كه از نامبرده فراوان سپاسگزارم ، رمز اين نسخه حرف « د
» مىباشد .
نسخهاى كه چاپ اين كتاب بر اساس آن مىباشد ، همان نسخهاى است كه عكس صفحه اول و آخر آن و عكس پشتش را در اختيار خوانندگان
قرار دادهايم و به دست حسن بن محمد بن علىّ بن مشرّف العيثانى استنساخ شده و
تاريخ آن ماه ربيع الاول سال 770 مىباشد ، در صورت تمايل به عكس آن دو صفحه
مراجعه فرماييد ، چون اين نسخه قديمترين نسخههاى ياد شده و محكمترين و
درستترين آنها بود ، اساس كار خود را بر آن قرار داديم ، چنان كه اهل فن با
مراجعه به عكس صفحهها به اين حقيقت اعتراف خواهند كرد .
رمز اين نسخه را حرف ( ا ) و حرف ( ب ) و ( ج ) را رمز دو نسخه
ديگر قرار داديم و ديگر نيازى به ذكر ويژگيهاى آن دو نسخه نمىباشدجز اين كه
نسخه ( الف ) عاليترين نسخه و نسخه ( د ) پستترين نسخههاست و دو نسخه باقى
يعنى دو نسخه ( ب ) و ( ج ) در خوبى و بدى متوسّط ميان آن دو مىباشد .
حسن اتّفاق
دوست دانشمند و بزرگوار ميرزا جعفر سلطان قرايى ( دام بقاؤه ) نامهاى
به من نوشت : از پيش آمدهاى خوب كه يكى از مصداقهاى اين گفته است كه نامها از آسمان
فرود مىآيد [ 11 ] ، اين عبارت فارسى است ، كه مجموع اعداد حروف آن ، تاريخ چاپ
اين كتاب مىباشد ، آن عبارت اين است :
« شرح ابن ميثم چاپ سيد جلال الدين [ 12 ] » درود بر هر كه از هدايت
پيروى كند نوشتن اين كتاب در شب بيست و هفتم محرم الحرام سال 1390 مطابق با پانزدهم
فروردين 1349 پايان يافت .
مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث
[ 11 ] الاسماء تنزل من السّماء .
[ 12 ] اين عبارت به حروف ابجد با توضيح ذيل معادل 1390 مىشود ،
ش ر ح ا ب ن م ى ث م ج ا ب س ى د [ 300 200 8 1 2 50 40 10 ] [ 500
40 3 1 2 60 10 ] [ 4 ج ل ا ل ا ل د ى ن 3 30 1 30 ] [ 1 30 4 10 50 ] 1390 95 68
616 611 . م .
[ 35 ]
مقدمه مترجم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
بار خدايا ، اى صاحب شكوه و بخشش ، اى هميشه زنده ، اى قدوس ، اى سلام
، اى سر چشمه و كان سخا ، اى خدايى كه هدف و مرجع هر موجودى ، اى نور بخش همه نورها
و داناى رازهاى نهان .
تو را بر نعمتهاى گسترده و بخششت كه از مهربانيت نشأت مىگيرد ،
مىستايم . نه ستايشى كه به منظور جبران عنايت و احسان تو باشد بلكه براى فروتنى در
برابر عزّت و سلطنتت تو را مىستايم نه به خاطر بزرگ خويشتنى در برابر نعمتهايت
بلكه به قصد خضوع و كرنش در برابر مقام والايت . تو را مىستايم و با كلمه « لا اله
» وجودم را از هر معبودى تهى مىسازم و آن را به « الاّ انت » و آنچه تو شايستهاى
مىآرايم ، و آن را با گواهى به بندگى و رسالت محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، به
كمال مىرسانم ، پيامبرى كه زنگ دلها را جلا داد ، و گنجينههاى غيب را گشود ، و پس
از آن كه تاريكى جهل ديدگان خرد را پوشانده بود ،
مشعل هدايت را بر افروخت ، و بعد از آن كه راهنما ، گمراه ، و
راهنمايى شده دچار سرگشتگى شده بود نشانههاى روشن را بر افراشت .
بار پروردگارا از تو مىخواهم كه بهترين درودهايت را بدو هديه فرمايى
و عاليترين بركتهايت را به او ببخشايى ، و كاملترين و بهترين و فراوانترين بهرهها
را براى خاندان و جانشينان هدايت يافتهاش قرار دهى ، از تو مىخواهم كه دلم را با
انوار تابان هدايتت منوّر سازى و با ديده لطف خود به من نظر فرمايى ، همانا تو
بسيار بخشايندهاى .
امّا بعد ، چون كاملترين خوشبختيها و مهمترين و والاترين درجات ،
رسيدن به ذات يگانه حق و دست يابى به جايگاه صدق مىباشد ، آن جا كه ديدگان بصيرت
در برابر آن تابشها ، خيره و باطل مىشود ، و دلها در آن بيابانهاى سوزان و تفتيده
بر افروخته مىگردد .
مولا و اماممان ، سرور اوصيا ، امير مؤمنان علىّ بن ابى طالب ( ع ) كه
داراى نشانههاى روشن و كرامتهاى بلند مىباشد ، از شخصيتهايى است كه به
بلندترين درجات ياد شده بالا رفته و به روشنترين و والاترين آن مقامات فايز گشته
است تا آنجا كه سرچشمههاى حكمت و دانش بر زبان مقدّسش جارى شده و شرح و بيان حقيقت
از افق استدلالش درخشيده است ، در نتيجه ، نشانههاى درخشان حق از وادى كمالش آشكار
شده است ، و آيات تابانش ، كمال نيروى قدسى او را ظاهر كرده است ، تا آنجا كه گروهى
به سبب ديدن آن آيات به وسيله او كافر شده و پنداشتهاند كه او خداى آسمانها و زمين
است ، و گروه ديگرى بر اثر دشمنى بر او از روى ستم و حسد از دين بيرون شدند ، و در
آن كتاب همه اعمال خود را حاضر ببينند و پروردگارت به كسى ستم نكند [ 1 ] از جمله
حكمتهاى رسا و آفتابهاى درخشان آن حضرت ، يكصد كلمهاى است كه حكمت و اندرزهاى لطيف
را در بر دارد و ابو عثمان عمرو بن جاحظ از ميان كلمات امام ( ع ) برگزيده است .
جاحظ از كسانى است كه هر دو فضيلت ، يعنى دانش و ادب را در خود گرد آورده است ، و
چنين داورى كرده كه هر يك از اين صد كلمه ، يكهزار نوع از محسّنات سخن عرب را
داراست .
اين صد كلمه را به خاطر برتر و ممتاز بودن از ديگر كلمات حكمت آميز
حضرت ، بر نگزيده است بلكه به اين سبب آنها را انتخاب كرده كه علاوه بر فصاحت
از اختصار نيز برخوردار مىباشد .
آنگاه پيوند و ارتباط من با مجلس صاحب معظّم بزرگ وزيران جهان ،
دانشمند دادگر ، صاحب نفس ملكوتى ، و رياست بشرى ، شهاب الدنيا و الدين ، مسعود پسر
گرشاسف [ 2 ] ، اتفاق افتاد ، خداى شكوهش را دو چندان و اقبالش را پر دوام گرداند ،
پس او را در سلك روحانيان يافتم در حالى كه از مادّه و مادّيات روى برتافته و به
سوى قبله حقيقى شتافته ، و با نيروى عقلانيش رازهاى مباحث يقينى را دريافته است
مفيدترين همنشينان در نزد او كسى است كه استوار سخن گويد ، و گرامىترين آنان پيش
او كسى است كه در دانشى با او بحث و گفت و گو كند ، دوست مىداشتم كه به پيشگاه
والايش هديهاى تقديم دارم ، كه عبارت از ، كنار زدن رموز و پردههاى بعضى از آن
كلمات بود و آنچه از گنجينههاى گرانبهاى دانش در آن نهفته بود آشكار سازم ، و با
اعتصام به خدا بدان شروع كردم ، و از هر كه بر لغزش و خطاى من آگاه شود مىخواهم كه پوزش مرا
بپذيرد و بر من خرده نگيرد چه علاوه بر اين كه استعدادم از دريافت اين مقام عاجز
است در حال حاضر شرايط و احوالم بر وفق مراد نمىباشد ، و راهنمايى به راه راست با
خداست 3 او مرا بس است و خدا بهترين وكيل است .
[ 1 ] وَ وَجدوا ما عملوا حاضِراً و لا يظلم
ربكّ احداً كهف ( 18 ) آيه 49 .
[ 2 ] در مآخذ نام او را نيافتم .
[ 37 ]
-----------
( 3 ) سوره نحل ، آيه 8 .