شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى
مصحح : مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث
ترجمه : عبد العلى صاحبى

- ۲ -


تصنيفات شارح

ابن ميثم كتابهاى برجسته و رسايل ارزشمندى دارد كه چشم روزگار مانند آنها را نديده و هيچ يك از بزرگان نظير آن را فراهم نياورده است ، از جمله 1 شرح نهج البلاغه است كه سزاوار است كه با خامه نور بر حدقه ديدگان نوشته شود ، نه با مركّب بر اوراق كاغذ ، اين شرح چند جلد است ( شرح كبير ) ، 2 ديگرى شرح صغير نهج البلاغه است كه براستى بسيار خوب و سودمند مى‏باشد و آن را در حدود سال هزار و هشتاد و يك ، ديدم 3 كتاب « الاستغاثة فى بدع الثلاثة » كتابى است كه نظيرى ندارد . 4 كتاب شرح اشارات ، كه اشارات استاد دانشمندش پيشواى حكيمان ، رهبر دانشمندان ، شيخ سعيد شيخ على بن سليمان بحرانى است كه در كمال دقّت و استوارى مى‏باشد و بر اساس قواعد حكماى الهى نوشته شده است و كتاب « القواعد فى علم الكلام » از اوست ، و مقصود از آن ، كتاب ديگرش مى‏باشد كه نامش « قواعد المرام » است و از آن نسخه‏اى قديمى در اختيار ماست ،

نويسنده در ماه ربيع الاوّل سال 676 آن را به پايان رسانده است .

گفته است : از آثار اوست 5 كتاب « المعراج السّماوى » 6 كتاب « البحر الخضّم » 7 رساله‏اى در وحى و الهام ، و از يكى از افراد مورد اطمينان شنيدم كه ابن ميثم را شرح متوسّطى بر نهج البلاغه مى‏باشد .

در گذشت ابن ميثم

بنابه نقل شيخ بهايى ( ره ) در جلد سوّم كشكول ، ابن ميثم در سال هفتصد و شصت و نه در گذشته [ 9 ] است . پايان نقل سخن شيخ بها كه مورد نظر بود .

بر سبيل مزاح اتفاق افتاده است و به احتمال قوى ، دانشمندانى كه به روحيّات ابن ميثم آشنايى داشتند و با او مكاتبه مى‏نمودند ، همان روز اوّل ورود به جلسه درس او را با همان لباسهاى ژنده شناختند و عمدا تجاهل كردند تا عكس العمل او را مشاهده كنند و لذا دوّمين روز كه با لباسهاى فاخر و گرانبها آمد احترامش كردند و اشكالات بيموردى كه بر استاد گرفت بجا تلقّى كردند و بر او آفرينها گفتند ، اين رفتار خود قرينه و شاهدى بر مدّعاى حقير است كه قصد مطايبه داشتند و گرنه ممكن نيست علماى بزرگ حوزه علميه نجف ، شخص ناشناسى را به خاطر داشتن لباسهاى فاخر آن همه تجليل و احترام كنند و در برابر سخنان نادرست و غير منطقى او به اعجاب آيند و بر او آفرين گويند . بى ترديد رفتار و برخورد استاد حوزه درس كه از اكابر علما بوده و شاگردانش كه همه از فضلا بوده‏اند جنبه مطايبه داشته است . م .

[ 25 ]

 

ناشر گويد : از تصنيفات ابن ميثم ( ره ) شرح صد كلمه امير مؤمنان عليه السلام است كه در پيش من بود و در حوادثى كه بر من رفت ، از كفم برفت ، و بنابر نقل استاد دانشمند شيخ علىّ بن محمّد بن حسن بن شهيد ثانى در كتاب در المنثور ابن ميثم كتابى به نام « النجّاة فى القيامة فى تحقيق امر الامامة » دارد ، اين دانشمند گويد : شيخ ميثم بحرانى در كتاب « النجاة فى القيامة » گفته است : اهل لغت لفظ « اولى به تصرّف » را جز درباره كسى كه تدبير و چاره كارى را مى‏كند اطلاق نمى‏نمايند ، تا آخر نقل او .

بنابه نقل يكى از اساتيد محقّق ما از دانشمندان اخير براى ابن ميثم كتابى به نام « استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر ، وجود دارد . پس آنچه شيخ ياد شده ما ياد كرده و كتاب « الاستغاثة » را به شيخ مشار اليه نسبت داده اشتباهى است كه از بعضى متقدّمانش پيروى كرده ليكن بر اساس سخنى كه از او مطلع شدم ، از اين سخن برگشته و شاگرد دانشمندش شيخ عبد اللّه بن صالح بحرانى ( ره ) بدان تصريح كرده است .

كتاب ياد شده چنان كه هر دو بدان تصريح كرده‏اند ، از آن يكى از علماى شيعه كوفى است او علىّ بن احمد ابو القاسم ، اهل كوفه مى‏باشد و نام اين كتاب « البدع المحدثه » مى‏باشد .

[ 9 ] در لؤلؤة البحرين طبع بمبئى صفحه 229 و روضات الجنّات 4 : 143 و قصص العلما 323 همه به تصريح خودشان به نقل از مجلّد ثالث از كشكول بهايى ، وفات ابن ميثم را 679 نوشته‏اند و نيز در كشكول چاپ مصر صفحه 266 و چاپ تهران صفحه 289 تاريخ فوت ايشان را به رقم هندسى ( نه با كلمات صريح ) 679 ثبت كرده‏اند ولى در كشف المحجوب و الاستار عن اسماء الكتب و الاسفار صفحه 357 و 358 تحت عنوان شرح نهج البلاغه وفات ابن ميثم را به نقل از كشكول سال ( تسع و تسعين و ستماه ) نوشته و منشأ اختلاف تصحيف سبعين به تسعين يا عكس آن است كه نظايرش در تاريخ فراوان است و بنا به نقل حاج خليفه در كشف الظنّون در عنوان نهج البلاغه كه گويد : و من شروحه شرح لهيثم بن على بن هيثم الهجرانى ( الميثم بن على بن ميثم البحرانى ) فرغ من تلخيصه و اختصاره فى آخر شوال سنة احدى و ثمانين و ستمائه و اگر در نسخه‏هاى چاپى كشف الظنّون چاپ لندن يا اسلامبول كه در اين مورد بكلّى با هم مطابقند سهوى از ناسخ يا طابع روى نداده باشد ابن ميثم در سال ششصد و هشتاد و يك كه سال اتمام آن شرح ديگر اوست كه حاجى خليفه ديده بوده زنده بوده بنابر اين تاريخ 679 براى سال وفات او طبيعة باطل و گمان به درستى روايت كشف الظنّون مى‏رود كه تاريخ فوت او را 699 نوشته و احتمالا مصحف بودن سبعين از تسعين نه عكس آن قوّت خواهد گرفت و اللّه اعلم ياد داشتهاى قزوينى ترجمه ايرج افشار ، جلد 7 و 8 صفحات 73 تا 75 . م .

[ 26 ]

 

نجاشى آن كتاب را در زمره كتابهاى ابن ميثم ياد كرده است ليكن آنچه در زبان مردم شهرت دارد همان اسم اول است يعنى « الاستغاثه فى بدع الثلاثه » و منسوب به شيخ ميثم مى‏باشد ، و بر هر كه سليقه و لهجه و روش شيخ ميثم را در تأليف شناخته باشد ، پوشيده نيست كه كتاب ياد شده « البدع المحدثه » بر اين لهجه جارى نيست و بيرون از آن لجه هم نمى‏باشد .

امّا آنچه در مورد شرح صغير ياد كرديم ، آن كتاب در اختيار من بود و در يك حادثه‏اى كه براى كتابهايم روى داده ، از دست رفت و شرح كبير برايم باقى ماند يكى از علما در حواشيى كه بر خلاصه دارد گفته است : ميثم هر جا يافت شود به كسر ( ميم ) مى‏باشد جز ميثم بحرانى كه به فتح ميم است . قبر شيخ ياد شده اكنون در بلاد ما يعنى در بحرين در قريه « هلتا » از يكى از سه روستاى « ماخوذ » كه قبلا ذكر شد ، مى‏باشد و قبر جدّش ميثم در قريه « دونج » است و آرامگاه استاد ما شيخ سلمان بن عبد الله بحرانى صاحب رساله ياد شده در نزديكى اوست ، زيرا او از روستاى « دونج » است چنان كه ذكر آن در صدر اجازه ، هنگام شرح حال او آمد ، و بعضى نقل كرده‏اند كه قبرش در نواحى عراق است و قول اوّل مشهورتر مى‏باشد .

شاگردان ابن ميثم

جمعى از اصحاب حديث از آن جمله سيّد بزرگوار سيد عبد الكريم بن سيد احمد بن طاووس از او روايت مى‏كند تا اين كه مى‏گويد : از شاگردان ابن ميثم ، شيخ سعيد الدين محمّد بن جهم اسدى حلّى است ، سخن صاحب لؤلؤة البحرين درباره اين مرد تمام شد .

صاحب كتاب مجمع البحرين در مادّه مثم او را ياد كرده و گفته است : ميثم بن على بن ميثم بحرانى شيخى راستگو ، مورد اطمينان و تصنيفاتى دارد از آن جمله شرح نهج البلاغه است كه شرحى بى نظير مى‏باشد ، و كتاب « القواعد فى اصول الدين » و نيز « استقصاء النظر فى امامة الائمة الاثنى عشر » كه نظير آن تأليف نشده از اوست .

كتاب « الاستغاثه فى بدع الثلاثه » كه براستى نيكوست ، از ابن ميثم مى‏باشد رساله‏اى هم در آداب بحث دارد .

ابن ميثم در فقه استاد خواجه نصير الدين طوسى بوده و نشست و بحثى با شيخ نجم الدين ( ره ) داشته است و استاد ما ( ابو السعادات ) به دانشمندى ابن ميثم اعتراف كرده است .

پيش از اين از سخن صاحب كتاب « اللّؤلؤه » دانستى كه نسبت دادن كتاب « الاستغاثه » به ابن ميثم نادرست است ، و اشتباه بودنش در پيش ما يقينى است ، به دليل مطلبى كه در ذيل شرح حال مصنّف واقعى آن كتاب يعنى « على بن احمد بن موسى الرّضا الموسوى » توضيح داديم ، به آنجا مراجعه شود .

امّا جلسه مباحثه ابن ميثم با محقّق حلّى ( ره ) گويا از مجالس والاى او بوده كه در بيان صاحب كتاب مجالس المؤمنين روشن شد .

در توضيح اين مطلب كه گفتيم صاحب مجمع البحرين اشتباه كرده و اين اسم را از مادّه « مثم » گرفته است ، بايد بگوييم كه دليل ما آن است كه اهل لغت متفّقا آن را در مادّه « وثم » نه « يثم » و « مثم » ذكر كرده‏اند ،

بنابر اين ياى ميثم در اصل واو بوده كه به مناسبت كسره حرف پيش از آن به « ى » تبديل شده ، و اگر حرف پيش از واو مفتوح مى‏بود قطعا « موثم » تلفّظ مى‏شد نه ميثم . و در همان كتاب در ذيل شرح حال ميثم تمّار كه از حاملان اسرار بوده ، آمده است .

ميثم به كسر ميم و سكون ( ى ) مى‏باشد ، و بعضى به فتح ( م ) گفته‏اند كه شايد اشتباه باشد .

از تمام آنچه ياد شد اين مطلب نيز آشكار گرديد كه شرح كسى كه سخنى از حاشيه ابن ميثم نقل كرده است دليلى ندارد و به نقل او نتوان اعتماد كرد ، آرى صاحب قاموس در مادّه « وثم » تنها گفته است : ميثم اسم است و چيزى بر آن نيفزوده است ، و از ضبط اين واژه نيز خاموش مانده ، اين سكوت يا به خاطر اعتماد به آن است كه مكسور بودن ميم ميثم معروف است يا بدين سبب است كه احتمال كسر و فتح هر دو در آن مى‏رود و نيز گفته است ميثم در لغت عرب معنايى اصلى ندارد اگر چه به عقيده ما ظاهرا اسم آلت از « وثم » به معناى كوبيدن است چنان كه ميسم با « سين » بر وزن مفعل و از « وسم » به معناى داغ كردن و مانند آن است و اصل آن ميم نيز ، واو مى‏باشد به قرينه اين كه جمع آن مواسم است .

ناشر گويد : چون اين شرح حال جامعترين شرح حال شارح ( ره ) بوده ، محدّث قمى ( ره ) در شرح زندگى اين عالم در كتاب « الكنى و الالقاب » خود به خلاصه‏اى از آن بسنده كرده و در صفحه ( 419 ) گفته است : « كمال الدين ميثم بن على . . . . عالمى ربّانى و فيلسوفى استاد و پژوهشگر و حكيمى الهى و نكته سنج جامع علوم عقلى و نقلى استاد دانشمندان بزرگ صاحب شرحهايى بر نهج البلاغه مى‏باشد . ابن ميثم از خواجه نصير طوسى و شيخ كمال الدين على بن سليمان بن بحرانى ، روايت نقل مى‏كند . و آية اللّه علاّمه و سيد عبد الكريم بن طاووس از او روايت مى‏كنند ،

نقل شده كه خواجه نصير در فقه نزد ابن ميثم شاگردى كرده و او متقابلا از خواجه حكمت آموخته است .

ابن ميثم در سال 679 ( خعط ) [ 10 ] وفات كرده و آرامگاهش در « هلتا » از روستاهاى ماحوز مى‏باشد و از بعضى علما نقل شده كه هر كجا « ميثم » يافت شود به كسر ميم است جز ميثم بحرانى كه به فتح ميم است و خداى متعال عالم به حقيقت است .

شيخ سليمان بحرانى در حالات ابن ميثم رساله‏اى نوشته و آن را « السّلافة البهيّه » ناميده است ، امّا كتاب « القواعد » در حاشيه منتخب طريحى چاپ بمبئى سال 1331 به چاپ رسيده است .

سخنى پيرامون اين شرح

آن جا كه قبلا در سخنان دانشمندان به نام اين شرح اشاره رفت ، نام اين كتاب « شرح المأة كلمة » مى‏باشد ، و من در كتب رجال و شرح حالها و نه در شرح حاضر بر اسمى جز اين مطلع نشدم ليكن سيّد بزرگوار سيد اعجاز الدين حسين نيشابورى كنتورى ( ره ) در كتاب « كشف الحجب و الاستار عن اسامى الكتب و الاسفار » در حرف شين نسخه چاپى صفحه 349 چنين گفته است : « شرح سخن امير مؤمنان ( ع ) به نام صد كلمه از شيخ كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغه مى‏باشد و اسم آن منهاج العارفين است » . و در حرف ( م ) صفحه 566 گفته است : « منهاج العارفين در شرح كلام امير مؤمنان ( ع ) به نام صد كلمه از شيخ ميثم شارح نهج البلاغه مى‏باشد » .

[ 10 ] خعط به حروف ابجد 679 مى‏شود ، چون حرف ( 600 خ ) و حرف ( 70 ع ) و حرف ( 9 ط ) است و جمع آن 679 مى‏باشد ، و حق آن است كه ابن ميثم ( ره ) در بحرين در گذشته است . م .

[ 29 ]

 

گويا اين اسم بعد بر روى كتاب نهاده شده يعنى ابن ميثم شرح خود را به اين اسم نناميده است ليكن چون شرح مطالبى بلند و بحثهايى مهمّ و فوايدى بسيار فراوان از مطالب عرفانى در بر دارد دانشمندانى كه از آن استفاده كرده‏اند ، آن را « منهاج العارفين » ناميده‏اند .

امّا من شخصى را كه كتاب براى او تأليف شده ، يعنى وزير « شهاب الدّين مسعود بن گرشاسب » كه شارح ، اين شرح را به خاطر او نوشته و بدو هديه كرده است ، نشناختم چون در كتابهايى كه در اختيار من بود مطلبى كه مرا به شناخت احوال او راهنمايى كند چيزى نيافتم .

نسخه‏هاى موجود در زمان چاپ كتاب و رمزهاى مربوط به آنها چهار نسخه از اين شرح در وقت چاپ پيش من بود كه سه نسخه از آن خودم و موجود در كتابخانه‏ام بود و يك نسخه آن از كتابهاى كتابخانه دانشگاه طهران و از كتابهايى بود كه استاد « سيد محمد مشكات » به اين كتابخانه هديه كرده بود ، تاريخ اين نسخه چنين است ، « از نوشتن اين نسخه در ماه جمادى الآخرى سال هزار و سيصد و سه هجرى قمرى فراغت يافتم » اين نسخه در كتابخانه ياد شده ثبت و ضبط و فهرست شده است . به فهرست كتابخانه مجلّد دوّم تأليف علينقى منزوى صفحه 285 286 ، به عنوان « منهاج العارفين » شماره 174 مراجعه فرماييد . و با اجازه استاد كه بدان اشاره رفت نزد من بود ، كه از نامبرده فراوان سپاسگزارم ، رمز اين نسخه حرف « د » مى‏باشد .

نسخه‏اى كه چاپ اين كتاب بر اساس آن مى‏باشد ، همان نسخه‏اى است كه عكس صفحه اول و آخر آن و عكس پشتش را در اختيار خوانندگان قرار داده‏ايم و به دست حسن بن محمد بن علىّ بن مشرّف العيثانى استنساخ شده و تاريخ آن ماه ربيع الاول سال 770 مى‏باشد ، در صورت تمايل به عكس آن دو صفحه مراجعه فرماييد ، چون اين نسخه قديمترين نسخه‏هاى ياد شده و محكمترين و درست‏ترين آنها بود ، اساس كار خود را بر آن قرار داديم ، چنان كه اهل فن با مراجعه به عكس صفحه‏ها به اين حقيقت اعتراف خواهند كرد .

رمز اين نسخه را حرف ( ا ) و حرف ( ب ) و ( ج ) را رمز دو نسخه ديگر قرار داديم و ديگر نيازى به ذكر ويژگيهاى آن دو نسخه نمى‏باشدجز اين كه نسخه ( الف ) عاليترين نسخه و نسخه ( د ) پست‏ترين نسخه‏هاست و دو نسخه باقى يعنى دو نسخه ( ب ) و ( ج ) در خوبى و بدى متوسّط ميان آن دو مى‏باشد .

حسن اتّفاق

دوست دانشمند و بزرگوار ميرزا جعفر سلطان قرايى ( دام بقاؤه ) نامه‏اى به من نوشت : از پيش آمدهاى خوب كه يكى از مصداقهاى اين گفته است كه نامها از آسمان فرود مى‏آيد [ 11 ] ، اين عبارت فارسى است ، كه مجموع اعداد حروف آن ، تاريخ چاپ اين كتاب مى‏باشد ، آن عبارت اين است :

« شرح ابن ميثم چاپ سيد جلال الدين [ 12 ] » درود بر هر كه از هدايت پيروى كند نوشتن اين كتاب در شب بيست و هفتم محرم الحرام سال 1390 مطابق با پانزدهم فروردين 1349 پايان يافت .

مير جلال الدّين حسينى ارموى محدّث

[ 11 ] الاسماء تنزل من السّماء .

[ 12 ] اين عبارت به حروف ابجد با توضيح ذيل معادل 1390 مى‏شود ،

ش ر ح ا ب ن م ى ث م ج ا ب س ى د [ 300 200 8 1 2 50 40 10 ] [ 500 40 3 1 2 60 10 ] [ 4 ج ل ا ل ا ل د ى ن 3 30 1 30 ] [ 1 30 4 10 50 ] 1390 95 68 616 611 . م .

[ 35 ]

مقدمه مترجم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

بار خدايا ، اى صاحب شكوه و بخشش ، اى هميشه زنده ، اى قدوس ، اى سلام ، اى سر چشمه و كان سخا ، اى خدايى كه هدف و مرجع هر موجودى ، اى نور بخش همه نورها و داناى رازهاى نهان .

تو را بر نعمتهاى گسترده و بخششت كه از مهربانيت نشأت مى‏گيرد ، مى‏ستايم . نه ستايشى كه به منظور جبران عنايت و احسان تو باشد بلكه براى فروتنى در برابر عزّت و سلطنتت تو را مى‏ستايم نه به خاطر بزرگ خويشتنى در برابر نعمتهايت بلكه به قصد خضوع و كرنش در برابر مقام والايت . تو را مى‏ستايم و با كلمه « لا اله » وجودم را از هر معبودى تهى مى‏سازم و آن را به « الاّ انت » و آنچه تو شايسته‏اى مى‏آرايم ، و آن را با گواهى به بندگى و رسالت محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، به كمال مى‏رسانم ، پيامبرى كه زنگ دلها را جلا داد ، و گنجينه‏هاى غيب را گشود ، و پس از آن كه تاريكى جهل ديدگان خرد را پوشانده بود ،

مشعل هدايت را بر افروخت ، و بعد از آن كه راهنما ، گمراه ، و راهنمايى شده دچار سرگشتگى شده بود نشانه‏هاى روشن را بر افراشت .

بار پروردگارا از تو مى‏خواهم كه بهترين درودهايت را بدو هديه فرمايى و عاليترين بركتهايت را به او ببخشايى ، و كاملترين و بهترين و فراوانترين بهره‏ها را براى خاندان و جانشينان هدايت يافته‏اش قرار دهى ، از تو مى‏خواهم كه دلم را با انوار تابان هدايتت منوّر سازى و با ديده لطف خود به من نظر فرمايى ، همانا تو بسيار بخشاينده‏اى .

امّا بعد ، چون كاملترين خوشبختيها و مهمترين و والاترين درجات ، رسيدن به ذات يگانه حق و دست يابى به جايگاه صدق مى‏باشد ، آن جا كه ديدگان بصيرت در برابر آن تابشها ، خيره و باطل مى‏شود ، و دلها در آن بيابانهاى سوزان و تفتيده بر افروخته مى‏گردد .

مولا و اماممان ، سرور اوصيا ، امير مؤمنان علىّ بن ابى طالب ( ع ) كه داراى نشانه‏هاى روشن و كرامتهاى بلند مى‏باشد ، از شخصيتهايى است كه به بلندترين درجات ياد شده بالا رفته و به روشنترين و والاترين آن مقامات فايز گشته است تا آنجا كه سرچشمه‏هاى حكمت و دانش بر زبان مقدّسش جارى شده و شرح و بيان حقيقت از افق استدلالش درخشيده است ، در نتيجه ، نشانه‏هاى درخشان حق از وادى كمالش آشكار شده است ، و آيات تابانش ، كمال نيروى قدسى او را ظاهر كرده است ، تا آنجا كه گروهى به سبب ديدن آن آيات به وسيله او كافر شده و پنداشته‏اند كه او خداى آسمانها و زمين است ، و گروه ديگرى بر اثر دشمنى بر او از روى ستم و حسد از دين بيرون شدند ، و در آن كتاب همه اعمال خود را حاضر ببينند و پروردگارت به كسى ستم نكند [ 1 ] از جمله حكمتهاى رسا و آفتابهاى درخشان آن حضرت ، يكصد كلمه‏اى است كه حكمت و اندرزهاى لطيف را در بر دارد و ابو عثمان عمرو بن جاحظ از ميان كلمات امام ( ع ) برگزيده است . جاحظ از كسانى است كه هر دو فضيلت ، يعنى دانش و ادب را در خود گرد آورده است ، و چنين داورى كرده كه هر يك از اين صد كلمه ، يكهزار نوع از محسّنات سخن عرب را داراست .

اين صد كلمه را به خاطر برتر و ممتاز بودن از ديگر كلمات حكمت آميز حضرت ، بر نگزيده است بلكه به اين سبب آنها را انتخاب كرده كه علاوه بر فصاحت از اختصار نيز برخوردار مى‏باشد .

آنگاه پيوند و ارتباط من با مجلس صاحب معظّم بزرگ وزيران جهان ، دانشمند دادگر ، صاحب نفس ملكوتى ، و رياست بشرى ، شهاب الدنيا و الدين ، مسعود پسر گرشاسف [ 2 ] ، اتفاق افتاد ، خداى شكوهش را دو چندان و اقبالش را پر دوام گرداند ، پس او را در سلك روحانيان يافتم در حالى كه از مادّه و مادّيات روى برتافته و به سوى قبله حقيقى شتافته ، و با نيروى عقلانيش رازهاى مباحث يقينى را دريافته است مفيدترين همنشينان در نزد او كسى است كه استوار سخن گويد ، و گرامى‏ترين آنان پيش او كسى است كه در دانشى با او بحث و گفت و گو كند ، دوست مى‏داشتم كه به پيشگاه والايش هديه‏اى تقديم دارم ، كه عبارت از ، كنار زدن رموز و پرده‏هاى بعضى از آن كلمات بود و آنچه از گنجينه‏هاى گرانبهاى دانش در آن نهفته بود آشكار سازم ، و با اعتصام به خدا بدان شروع كردم ، و از هر كه بر لغزش و خطاى من آگاه شود مى‏خواهم كه پوزش مرا بپذيرد و بر من خرده نگيرد چه علاوه بر اين كه استعدادم از دريافت اين مقام عاجز است در حال حاضر شرايط و احوالم بر وفق مراد نمى‏باشد ، و راهنمايى به راه راست با خداست 3 او مرا بس است و خدا بهترين وكيل است .

[ 1 ] وَ وَجدوا ما عملوا حاضِراً و لا يظلم ربكّ احداً كهف ( 18 ) آيه 49 .

[ 2 ] در مآخذ نام او را نيافتم .

[ 37 ]

 

-----------
( 3 ) سوره نحل ، آيه 8 .