بسمالله الرحمن الرحيم
پيشگفتار
كتابى كه به عنوان شرح حال و يادنامه مرحوم آيةاللهالعظمى حاج شيخ محمد على
اراكى،پيش رو داريد، مجموعهاى است كه علاوه بر شرح حال آن بزرگوار، شامل دهها
مطلبفقهى، اصولى، اعتقادى، اخلاقى،تاريخى، اجتماعى، سياسى و غيره است.
اين يادنامه در سىبخش تنظيم شده است:
1. عراق - سلطانآباد - اراك;
2. حوزه علميه اراك;
3. علماى اراك پيش از ورود آيةاللهالعظمى حائرى به اراك;
4. آيةاللهالعظمى حائرى در اراك;
5. مهاجرين از اراك به قم;
6. علماى قم قبل از ورود آيةاللهالعظمى حائرى به قم;
7. خاندان آيةاللهالعظمى اراكى;
8. والدين ايشان;
9. همسر و فرزندان و دامادها;
10. دوران تحصيل و اساتيد;
11. هم مباحثهها;
12. تاليفات;
13. تدريس;
14. شاگردان;
15. نماز جمعه و جماعت;
16. مرجعيت;
17. آيةاللهالعظمى اراكى و امام خمينى و انقلاب;
18. پيامهاى آيةاللهالعظمى اراكى;
19. علاقه و ارادت آيةاللهالعظمى اراكى به اهل بيت عليهمالسلام;
20. آيةاللهالعظمى اراكى و زمزمههاى روحانى;
21. مصاحبهها و خاطرات;
22. چند رساله از آيةاللهالعظمى اراكى;
23. بخشى از يادداشتهاى ايشان;
24. پنجاه داستان خواندنى كه از ايشان نقل شده است;
25. آيةاللهالعظمى اراكى در كلام ديگران;
26. رحلت آيةاللهالعظمى اراكى;
27. تسليتها به مناسبت رحلت ايشان;
28. مرثيههايى كه در سوگ فقدان وى سروده شده;
29. مصادر اين كتاب;
30. تصويرها.
تصديق مىكنيد كه تنظيم و تاليف كتابى با اين حجم بدون كمك ديگران ميسورنيست و
از طرفى هم حتما شامل برخى اشتباهات و كمبودها خواهد بود، لذا لازم مىدانمدر
آغاز، مطالبى را به عنوان پوزش و تشكر يادآور شوم:
1- شرح حال شخصيت عظيمى مانند آيةاللهالعظمى اراكى را (همان طور كهرهبر معظم
انقلاب دامتبركاته در ديدار آيةالله مصلحى با ايشان فرمودهاند) كسى بايدبه قلم و
تصوير بكشد كه علاوه بر اطلاع از سيره و زندگانى آن بزرگوار، با آن روحيه و
آنزندگانى سنخيت داشته و خود عارفى آگاه، و مؤمنى خداجو و خداترس باشد و در غير
اينصورت (يعنى اگر شخصى غير مسانخ و ناآگاهى مانند حقير به خاطر ضرورتى متصدىاين
كار شود) طبيعى است كه شرح حال كامل، و منعكسكننده يك قرن تقوا و تحصيلو تعليم و
ارشاد و انذار نباشد.
2- تنظيم اين قبيل كتابها علاوه بر لزوم مطلع بودن مؤلفش، تحقيق و تفحصو صرف
وقت فراوان و حتى مسافرتها و گفتگو با اشخاص خاصى را مىطلبد تا همهزواياى زندگانى
يك شخصيت الهى و نيز خصوصيات عصر و دوره و معاصران او روشنگردد و اگر فقط به مصادر
چاپ شده و دمدست اكتفا شود، نمىتواند كامل و بىنقص باشد.
اينجانب در عين اينكه كوشش فراوان و صرف وقت زياد نموده و برخى مسافرتهارا براى
اين كار انجام دادهام، اما بايد اعتراف كنم كه مشاغل و مشكلاتم مانع اين شدهاست
كه در حد لزوم كار را پىگيرى نمايم.
3- مايه اصلى اين كتاب، نسبتبه مطالب تازه و بكرش غالبا يادداشتهاو مصاحبههاى
خود آيةاللهالعظمى اراكى و نيز يادداشتهاى فرزند گراميش آيةاللهمصلحى بوده، كه
اگر اين دو مصدر مهم در اختيار نبود، تاليف و تنظيم اين كتاب به همينصورت هم امكان
نداشت.
4- از اينكه برخى مطالب كتاب به جهاتى تكرار شده است پوزش مىطلبم.
5- اگر در معرفى برخى علما و اساتيد و فضلا قصورى شده، پوزش مىطلبمو صادقانه
عرض مىكنم كه قصور بوده است نه تعمد. و همينجا از اينكه شرح حال خود رادر ضمن
شاگردان مرحوم آيةاللهالعظمى اراكى درج كردهام بايد پوزش مضاعف بخواهم.از قديم
گفتهاند: «مادر بتها بت نفس شما است» امان از حب نفس و مغلوب هوى وهوس و نفس
بودن.
6- از همه عزيزانى كه در به سامان رسيدن اين تاليف به هر نحوى مرا يارىكردهاند
بهويژه از آيةالله مصلحى كه قسمت عمده كتاب را خوانده و نكات سودمندى رابراى
تكميل آن يادآورى كردند تشكر مىكنم.
قم - رضا استادى
1375 شمسى
1- عراق سلطانآباد اراك
عراق عجم
ايالت «جبال» را در قرون وسطى «عراق» (باقيد) «عجم» ناميدهاند تا با
«عراقعرب» اشتباه نشود. ياقوت حموى در اين خصوص گويد: ايرانيان در اين زمان
كلمه«عراق عجم» را به جاى ايالت جبال به كار مىبرند... . (1)
جبال
برخى از شهرهاى مشهور ناحيه جبال: همدان، بروجرد، نهاوند، اسدآباد،
دينور،كرمانشاه، زنجان، ابهر، سمنان، قم، كاشان، اصبهان و طالقان.
نواحىچهارگانه جبال عبارتبوده است ازكرمانشاه و همدان و رى واصفهان.
و برخى گفتهاند: جبال يا قوهستان (كوهستان) ناحيهاى است كه از يكجانب به
نواحى هرات پيوسته و از آنجا امتداد يافته تا به نهاوند و همدان و بروجردمىپيوندد.
حمدالله مستوفى در كتاب «نزهةالقلوب» گويد: ولايت عراق عجم شاملچهل پاره شهر
استحدودش ولايات آذربايجان و كردستان و خوزستان و فارسو... و به جيلانات پيوسته
است و طولش از سفيدرود تا يزد صد و شصت فرسنگو عرض آن از جيلانات تا خوزستان صد
فرسنگ... . (2)
در كتاب «سرزمينهاى خلافتشرقى» آمده: اسم عراق هنوز در حال حاضربه كار مىرود
زيرا آن قسمت از ايالت قديم جبال كه در جنوب باخترى تهران واقعشده ميان اهالى محل
به ولايت عراق معروف است و چهار شهر بزرگ: كرمانشاه، همدان، رى و اصفهان از زمان
قديم بزرگترين شهرهاى نواحى چهارگانه ايالتجبال بودهاند. (3)
در كتاب «گزارشنامه» آمده: عراق عجم شامل شهرهاى اصفهان، گلپايگان،همدان و اراك
فعلى بوده، و اين اصطلاح يعنى عراق عجم بيشتر در اصطلاحگويندگان و شعرا وارد
گرديده است. اشعار فارسى را به سه سبك خراسانىو عراقى و آذربايجانى تقسيم كرده و
سبك هندى را نيز به آن افزودهاند. (4)
در كتاب «تاريخ عراق عجم» تاليف سال 1334ق آمده است:
در عصر حاضر ممالك عراق عجم به چندين ولايات منقسم است كههركدام حكمران مخصوص
داشتند... و در اين زمان در وسط معموره ايران،ممالك عراق عجم عبارت از ولايات
مفصلهالذيل است: همدان، عراق، قم،ساوه و زرند، قزوين، خمسه، طهران، كاشان ولايات
ثلاثه (كمره، گلپايگان،خوانسار) اصفهان، يزد، ملاير، تويسركان، نهاوند، دامغان،
سمنان، شاهرودو بسطام.
حدود حاليه عراق: از طرف شمال به خاك ساوه و زرند، و غربا به همدانو ملاير، و
جنوبا به بروجرد و كمره و شرقا به محلات و قم اتصال دارد. (5)
حكومتنشين ولايت عراق شهر جديدالبناء سلطانآباد است.
سالهاى دراز يوسفخان سپهدار، حكمران عراق و رئيس قشون بود و چونبه مرور در
عراق تمكن فراوانى به هم بسته بود از جانب دولت اجازه تحصيل كردكه شهر جديدى درخور
مقر حكومت عراق تاسيس نمايد، علىهذا در سال 1227شروع به عمليات آبادى شهرى نمود
(6) و آن را به نام سلطان ايران «سلطانآباد»نام نهاد و در كمال جمال و برج و
باره، و راسته بازارش در غايت متانت و حصانتاتمام يافت. (7)
فراهان
لغت فراهان از لغات قديمى و از دير زمان نام همين محل بوده است. در تاريخ قم
كهدر اواسط نيمه دوم قرن چهارم نوشته شده بيش از ده جا با همين كلمه روبرومىشويم
و مىبينيم دهستانى را به همين نام ياد كرده است و حدود پنجاه ده را ازتوابع آن
دانسته است. (8)
ميرزا ابوالحسن فراهانى صاحب كتاب «شرح ديوان انورى» و شيخ على نقىفراهانى
صاحب «رساله حرمت دخانيات»از دانشمندان سده دهم و يازدهم هجرىو گروهى ديگر از
دانشمندان منسوب به همين فراهان هستند. (9)
صاحب «تاريخ اراك» مىنويسد:جلگه وسيع فراهان كه شهر اراك در جنوبشرقى آن قرار
گرفته است اكنون به چند بخش تقسيم مىشود كه مركز آن فراهانو شمال آن آشتيان و
جنوب شرقى آن مشكآباد است. (10)
در كتاب «فرهنگ جغرافيايى ايران» آمده: فراهان از سه قسمتبه نام بالاو پايين و
سادات، تشكيل مىگردد و يكى از قراى مهم فراهان «هزاوه» است كه ازقراى خوش آب و
هواى فراهان سادات است همانجا كه مولد رجالى ماننداميركبير، ميرزا بزرگ فراهانى و
ميرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانى است. (11)
فرمهين (12) (كه مركز بلوك فراهان است) و كل بلوك فراهان، و فراهان
فعلى،همه جزئى از عراق عجم به شمار مىآمده است.
اراك - عراق - سلطانآباد - شهرنو
در جاى شهر فعلى اراك ده بزرگى به نام «دسكره» يا «دستجرده» وجود داشته كه
ازآثار آن ده، قناتى به نام قنات ده باقى مانده است. بعد از خرابى اين ده بزرگ
(كهتاريخ خرابى آن هم تا كنون معلوم نگرديده است) جاى آن باير بوده است تا دراوايل
دولت زنديه هشتقلعه در جاى آن ده به ترتيب زير ساخته شده است:
1- قلعه نو كه خرابههاى آن در طرف جنوب شهر، بين خود شهر و قصبه«كرهرود» باقى
بود.
2- قلعه حاج طهماسب در زير قلعه نو.
3- قلعه سليمكهخرابههاى آن درزمينهاى «ورزنه» جزء مزارع شهر واقع شد.
4- قلعه خانبابا.
5- قلعه آزاد مرادآباد كه گويا نزديك «ورزنه» بوده است.
6- قلعه آ(قا) سميع در نواحى پل گردو.
7- حصار در غرب رودخانه. (ده كهنه كه آن هم جزء حصار بوده است.)
8- قلعه قادر كه نزديك «كرهرود» واقع شده بود.
يوسفخان گرجى اين قلاع هشتگانه را خراب و شهر عراق (سلطانآباد) راتاسيس كرد و
مردم آن قلاع را طوعا و كرها به شهر كوچانيد. (13)
علت ايجاد شهر را چنين نقل مىكنند: در آن وقتى كه هيات مسيوگاردانفرانسوى جهت
تنظيم قواى چريكى ايران به صورت نظام جديد به اين سرزمينگسيل شدند دو دسته از
داوطلبان نظام اوامر سرداران فرانسوى را زودتر و بهتر فراقگرفتند، اول جوانان
آذربايجانى بودند كه به نام «سرباز» خوانده شدند و مستقيم زيرنظر عباس ميرزاى
نايبالسلطنه قرار گرفتند، دوم جوانان عراقى و مازندرانى بودندكه به نام «جانباز»
در تحتسرپرستى يكى از آجودانهاى مخصوص يعنىيوسفخان گرجى اداء وظيفه مىكردند.
يوسفخان كه خود مردى متعينو ثروتمند بود در صدد ايجاد قلعهاى برآمد و جاى كنونى
شهر اراك را براى آن درنظر گرفت، و در حين ساختمان، صورت شهرى به آن داده شد.
(14)
يوسفخان در سال 1222 منصب سپهدارى يافت و به حكومت عراق قبلاز بناى شهر جديد
منصوب شد. فتحعليشاه در سال 1227 قمرى او را با جمعى ازسركردگان خود به اتفاق
محمدعلى ميرزا دولتشاه براى سركوبى عبداللهپاشا والىبغداد فرستاد والى به شيخ
جعفر كاشفالغطاء(ره) (15) كه شاه هم به او ارادت داشتمتوسل شد و او در
اين باب وساطت كرد و كار به مسالمت و مصالحه انجاميد.عباس ميرزاى نايبالسلطنه در
سال 1238قمرى يوسفخان را براى دفع اكراد كهبه سلماس و آن حدود تجاوز كرده بودند
فرستاد و در جنگى كه روى داد اكرادشكستخورده فرار نمودند و جاهاى آنان به
دستيوسفخان افتاد.
در سال 1240 كه فتحعليشاه حاكم اصفهان را معزول و محمدميرزا پسر سىو هشتم خود
را در سن سيزده سالگى ملقب به سيفالدوله كرد و به جاى وىمنصوب نمود، يوسفخان
سپهدار به وزارت او تعيين شد اما يوسفخان در همينسال درگذشت و منصب او به پسرش
غلامحسينخان كه در سن هفده سالگى بودداده شد و وى داماد فتحعليشاه نيز گرديد.
(16)
دركتاب «دانشنامهايران واسلام»آمده: اراك نام كنونى (نام سابق عراق)
براىسلطانآباد پيشين درجلگه فراهان درحاشيه سلسلهكوههاى زاگرس (17)
واقع شده، و باتاسيس انبارهاى سوخت وآب در سالهاى جنگ، هميتشهرافزايشفراوانى
يافت.
نام شهر چنانكه امروز نوشته مىشود شكل اصلى آن كه «عراق» بود را پنهانمىسازد
كه بر ناحيه واقع در داخله خميدگى رود قرهسو (18) در جنوب ساوه و
مغربقم اطلاق مىشده است ولى منشا اصلى اين نام به احتمال قوى «عراق عجم» استكه
از زمان سلجوقيان به بعد به تمام ناحيه شمال غربى ايران اطلاق مىشد، كه آن رااز
عراق عرب يعنى بينالنهرين متمايز مىساخت.
خود شهر را در سال 1223 (كذا) سردار يوسفخان گرجى بنياد نهاد و آن رابه عنوان
پايگاهى براى تجديد سازمان ارتش ايران به اسلوب امروزى بهكار مىبردو بعد آن را
سلطانآباد نام نهاد و از اينرو بر اساس يك نقشه منظم و چهارگوشساخته شده و
ديوارههاى آن با برجهاى متعددى محافظت مىشده است.
يكى از فرزندان نامى اين شهر شاعر و روزنامهنگار اواخر دوره قاجاريه
ميرزامحمدصادق اديبالممالك اميرى بود. (19)
در «لغتنامه دهخدا» آمده: اراك (سلطان آباد عراق) از شمال محدود استبهفراهان،
از مشرق بهخاك قم، از جنوب بهمحلات و كزاز و از مغرب به كوه شازند.
بناى آن جديد و در سال 1189هجرى شمسى (20) توسط يوسفخان معروفبه
گرجى در زاويه غربى دشت فراهان بنا شده و شكل آن منظم و به صورت مربعمستطيل است.
(21)
در كتاب «سيماى ايران» آمده: بناى اوليه شهر اراك در سال 1231 هجرىقمرى به
دستور فتحعلىشاه قاجار به وسيله يوسفخان گرجى (سپهدار) فرماندهپادگان محل بنا
گرديد و به نام قلعه سلطانآباد ناميده شد.
در سال 1316شمسى نام «سلطانآباد» به «اراك» تغيير يافت. هدف از ايجادو احداث
اين شهر در ابتدا پايگاهى نظامى بوده تا بتواند در حفظ منطقه مؤثر واقعشود به همين
جهت است كه ساختمان اوليه شهر به صورت قلعهاى بوده كه چهاردروازهداشتهاست.و
درسالهاى صلح وآرامشديوارهاىحفاظتىشهر برداشته شد. (22)
در كتاب «گزارشنامه» مىخوانيم:
اراك نام فعلى شهرى است كه در زمان فتحعليشاه قاجار (1227ه .ق) بهمباشرت
يوسفخان گرجى به عنوان قلعه جنگى بنياد گرديد.
قلعه مزبور در سال 1272 به وسيله محمدحسنخان امير نظام برادر ميرزاتقىخان
اميركبير تمصير و تشجير شد و از اطراف تجار و كسبه به شهر نو بنياد روىآوردند حتى
در اوايل قرن چهاردهم ه .ق يكى از شهرستانهاى بسيار آباد، گرديدو متجاوز از پنجاه
كمپانى خارجى در اين شهر شعبه داشته و به كار و كسب مشغولبودند. درسال 1307ه .ق
تا1310 كمپانى(انگليسى معروف به) زيگلر (23) قلعهبزرگىدر شهر ساخت كه
قسمت اعظم آن بعدها باقى مانده و به قلعه فرنگى معروف شد.
شهر اراك در بدو امر به نام «قلعه سلطانآباد» (به نام فتحعليشاه قاجار)و سپس با
حذف عنوان قلعه و نيز با عنوان «شهرنو» در نامههاى موجود آن زمانهاديده مىشود
غلامحسينخان و پدر او يوسفخان هردو از سپهداران مورد توجهدولتهاى مربوطه
بودهاند نامههايى كه براى آنان فرستاده مىشد با عنوان: «لشگرعراق» و سپس با حذف
كلمه «لشگر» بود كه همين لفظ عراق علم شهر گرديد و اسمسلطانآباد به تدريج از
زبانها افتاد و در سال 1317شمسى كه راهآهن جنوب از كناراين شهر عبور كرد و
ايستگاهى در كنار شهر احداث شد نام ايستگاه را اراك گذاشتندو سپس شايد از طرف وزارت
كشور به تمام آباديهاى واقع در سر راه راهآهنبخشنامه شد كه اسم آباديهاى مجاور با
ايستگاههاى مربوطه به همان نام خواندهشود از اين رو عنوان «عراق» تبديل به
«اراك» گرديد. البته اول كسى كه عراق را اراكخوانده ميرزاآقاخان كرمانى (24)
است در اين شعرش:
عروس جهان است ملك اراك كه سرتاسرش مشك بيزاستخاك (25)
شهر اوليه يا قلعه سلطانآباد داراى چهار دروازه بود: آنكه به طرف شرق باز
مىشد:دروازه شهرجرد به نام ده مجاور يا روبرو، و آنكه به طرف شمال مىرفت
دروازهرازان به نام ده روبرو، و آنكه به طرف غرب مىرفت دروازه حاج علينقى، و
دروازهجنوب را به مناسبت جهت، دروازه قبله مىناميدند.
اين چهار دروازه چنان نصب شده بود كه اگر شخصى در ميان چهار سوقمىايستاد و
مانعى هم در بين نبود چهار دروازه به خوبى نمايان بود. (26)
در كتاب «تاريخ اراك» آمده: شهر اراك فعلى قبل از سال 1317شمسى به نام«عراق»
و پيش از آن به اسم «سلطان آباد» و در بدو امر عنوان «قلعه سلطانآباد»داشته است
تاريخ بناى شهر را چنانچه در افواه معروف استبه حساب جمل«نمود يوسف ثانى بناى مصر
جديد» يعنى 1231ه .ق ضبط نمودهاند اما چيزى كهقابل ذكر است آنكه بناى شهرى مشتمل
بر حدود پنجهزار خانه و چهار راسته بازارمسقف و نيز مشتمل بر بناى بزرگ ارك دولتى
و مدرسه و تعداد زيادى مسجدو حمام -با توجه به اينكه بانى شهر اكثر ايام خود را در
جبهه جنگهاى ايرانو عثمانى و ايران و روس به سر مىبرده، و نيز سالهاى جنگ خيلى
طولانىبوده-نمىتوان به طور قطع به سال معينى نسبت داد بلكه درباره آن بايد گفت
طرحشهر در سال فلان ريخته شده و بناى آن در خلال سنوات فلان تا فلان لااقل
دهبيستسال طول كشيده است تا صورت شهرى به خود گرفته و قلعه به اتمام رسيدهاست
معالوصف آنچه از تواريخ استفاده مىشود اين است:
در كتيبهاى كه در عمارت نظميه كه تا سال 1308شمسى خراب نشده بودتاريخ بناى شهر
1227 ضبط شده بود.
در كتيبهاى ديگر در راهرو ارك دولتى تاريخ بناى ارك 1228 نوشته شده بود.
اعتمادالسلطنه در جلد چهارم مرآتالبلدان كه سال تاليفش 1296 مىباشددر ضمن واژه
جوامع مىنويسد:
جامع عراق «سلطانآباد» مشهور به «شهر نو» كه به اصطلاح حاليه شهر عراقهمان است
كه از بناهاى مرحوم سپهدار و قريب هفتاد سال است كه اين شهر بناشده است. (27)
از كتاب «اكسيرالتواريخ» (28) اعتضادالسلطنه نقل شده: بناى شهر اراك
به دستيوسفخان گرجى و هزينه دويستهزارتومان در تاريخ 1228 بوده است. (29)
در كتاب «بستانالسياحه» كه تاريخ پايان تاليفش 1248 مىباشد آمده:
سلطانآباد قصبهاى است مابين فراهان و كزاز و كمره و قلعهاى محكم دارد...كه آن
را يوسفخان گرجى سپهدار خسرو ايران حسبالفرمان بنا نموده و در تعميرو تنسيق آن
اهتمام تمام فرموده قريب هزارخانه در آن است و اين قصبه دارالامارهغلامحسينخان
سپهدار (فرزند يوسفخان) شهريار ايران است. (30)
و در ماده: «شهر نو» مىنويسد: و قصبه ديگر [به اين نام] در عراق است كه درايام
سلطانفتحعليشاهقاجار يوسفخانگرجىكهمنصب سپهسالارىداشتبنا نمودو بعد به پسرش
غلامحسينخان كه سپهدار لقب داشت منتقل گرديد و اكنون درضبط ديوان اعلىاست و
به«سلطانآباد» مشهوراست كه در حرف سينمذكور شد. (31)
آقاى دهگان مىگويد: از نوشتههاى بالا استفاده مىشود كه بناى شهر اراكدر
سالهاى 1227 تا 1231 بوده و به احتمال قوى طرح ريزى و تسويه زمينو مقدمات بنا از
سال 1227 شروع و لااقل قسمتى از بنا در سال 1231 قابلسكونت گرديده است. (32)
آقاى دهگان در جاى ديگر مىنويسد:
قلعه سلطانآباد يا بلده عراق در بدو تاسيس به منظور قلعه جنگى بنا شدهبود
ومنظور بانى، بيشتر ازانتخاب اين محل بهمنظور جنبه سوقالجيشى بوده است.اين قلعه
كه در بين ولايات «كزاز» و «فراهان» در مقابل «دربند كرهرود» قرار گرفتهبراى
جلوگيرى (به گفته مورخان وقت) از اشرار فراهان جاى متناسبى بوده است.
قلعه سلطان آباد محصور به ديوارى ضخيم و خندقى عميق (به عمقهشتمتر) بوده
عمارات دولتى در قسمتشمال شهر واقع شده است. در اطرافشهر هشتبرج احداث شده بود
در سال 1244 فتحعليشاه در هنگام بازديد شهرپنج عراده توپ براى حفاظت قلعه
سلطانآباد در اختيار سپهدار (پسر يوسفخانگرجى سپهدار اول) آنجا گذاشت.
اين شهر تا سال 1271 محل سكونتسپهدار قشون عراق بوده و نظرى كهدولتبه آنجا
داشت همان جنبه سوقالجيشى شهر بوده، و در اين سال به نقلاعتمادالسلطنه، (33)
ميرزا حسنخان نايبالحكومه عراق دكاكين شهر سلطانآبادو باغات و عمارات
ديوانى را مرمت و تعمير و غرس اشجار كرده و از بلاد ديگر ازهرقبيل اربابصنايع
بهاين شهرآوردهسكنىداد. چنانچهمرحومصنيعالملك (34)
مرقومداشتهتجار وارباب صنايع شهر فعلىاراك همهاز جاهاىديگر واز بلادمجاور
دعوتشدهاند، اكثر تجار اين شهر آذربايجانى، اصفهانى، كاشانى و خوانسارى
مىباشند،و صنعتگران شهر بيشتر از مردم بروجرد و شهرهاى مجاور تشكيل شده است،
ازبوميان قديم كمتر كسى را مىشناسيم كه به شغل تجارت يا صنعت مشغول باشد.
نگارنده اين سطور حدس مىزند كه حوزه علميه اراك هم از همين سالها(يعنى1270
بهبعد) فعال شده باشد گرچه مدرسه سپهدار قبلا بنا شدهبوده است.
مصلحآباد
از نظر تقسيمات كشورى روستاى مصلحآباد جزء حومه اراك مىباشد اين روستا درجنوب
جلگه فراهان و شمال اراك قرار گرفته است.
مصلحآباد از شمال با امامزاده على و روستاى حاتمآباد و زمينهاى
كشاورزىروستاى حاتمآباد هم جوار است و از شرق با كمالآباد عليا، و در ضلع
جنوبىمصلحآباد مزارع آن و كمالآباد سفلى قرار دارند، و از غرب با روستاهاى
نظامآباد، خليجآباد و شريفآباد هممرز است.
بر اساسشواهد موجود، مصلحآباد در قرندوازدهم هجرى بنا گرديده است.
در ميان اهالى روستا و مردان و زنان كهنسال اين روستا حكايتى دربارهتاريخچه آن
وجود دارد كه مىگويند:
شخصى به نام «سليمانلو» از اهالى قفقاز در زمان فتحعليشاه قاجار به ولايتعراق
عجم و منطقه فراهان تبعيد مىگردد وى كه فرد متمولى بوده، در محلى كهامروز به
رضىآباد مشهور است اقامت مىگزيند و بخشهاى وسيعى از زمينهاىكشاورزى منطقه را
خريدارى و به مالكيتخويش در مىآورد. سليمانلو صاحبفرزندى استبه نام
«محمدحسين» كه وى با كمك فرزندانش رشته قناتى را درزمينهاى خود حفر مىكند كه مظهر
آن قنات در زمينهاى روستايى كه امروز آن رامصلحآباد مىنامند ظاهر مىگردد اين
محمدحسين بهخاطر بهرهگيرى از آب قناتمذكور زمينهاى منطقه را مالك شده و كمكم به
آبادى و عمران منطقه پرداختهو روستاى جديدى به نام مصلحآباد را بنيان مىگذارد.
(35)
اما نقل ديگر كه با نام مصلحآباد هم تناسب كامل دارد اين است كهمحمدحسينخان
افشار متخلص به مصلحى (جدآيةاللهالعظمى اراكى) اين روستا رااحداث نموده كه شرح آن
در بخش هفتم اين كتاب خواهد آمد.
پىنوشتها:
1) معجمالبلدان، ج2، ص 99 و 103 و ج 4، ص 93.
2) نزهةالقلوب، ص 51، چاپ 1336 شمسى.
3) .
4) گزارشنامه، ص 276.
5) تاريخ عراق عجم، ص 365.
6) تاريخ عراق عجم، ص 376.
7) تاريخ اراك، ج2، ص 116.
8) گزارشنامه، ص 178 و تاريخ اراك، ج1، ص 153.
9) گزارشنامه، ص 178-181.
10) تاريخ اراك، ج3، ص 2.
11) به لغتنامه دهخدا رجوع شود.
12) گزارشنامه، ص 185.
13) تاريخ اراك، ج2، ص 104 و 105.
14) گزارشنامه، ص 271.
15) فقهاى بزرگ شيعه، متوفاى 1228.
16) شرح حال رجال ايران، ج4، ص 477.
17) در مغرب ايران و مشرق تركيه و شمال عراق واقع است. لغتنامه دهخدا.
18) سد مشهور ساوه بر روى قرهسو بوده است.
19) دانشنامه ايران و اسلام، ج11، ص 1444.
20) 1327 هجرى قمرى.
21) لغتنامه دهخدا.
22) سيماى ايران، ص 444، تاليف ايرج افشار سيستانى.
23) تاريخ عراق عجم، ص 395. تجارتخانه انگليسها كه معروف به قلعه فرنگى استبه
مصارف زياد مديراولى آن به سليقه ممتاز مسيو اشتراوس آلمانى بنا شده است.
24) ميرزا عبدالحسينخان معروف به ميرزاآقاخان متوفاى 1314.
25) گزارشنامه، ص 274.
26) گزارشنامه، ص 276-277.
27) تاريخ اراك، ج2، ص 107.
28) اعتضادالسلطنه (علىقلى ميرزا فرزند فتحعليشاه) متوفاى 1298 و كتاب
اكسيرالتواريخ در تاليفات اوياد شده است. به شرح حال رجال ايران، ج2، ص 447 رجوع
شود.
29) تاريخ اراك، ج2، ص 108.
30) بستان السياحه، ص 309.
31) بستان السياحه، ص 320.
32) تاريخ اراك، ج2، ص 109.
33) صاحب مرآت البلدان و كتابهاى ديگر.
34) صنيعالملك لقب ديگر همان اعتمادالسلطنه است.
35) رساله مصلح آباد، ص21.