8- والدين آية الله العظمى اراكى
محل تولد آيةاللهالعظمى اراكى و تاريخ آن
شهر نوبنياد اراك داراى هفت محله بود:
قلعه اوليه داراى دو محله بود: محله غربى را (حصار) و محله شرقى را(قلعه)
مىگفتند. سومين محله به نام عباسآباد در طرف جنوب شهر كه محلى آبادو مسكن اشراف
شهر بود. عباس نامى بود كه براى اولين بار در محاذى كوچه حاجميرزاشمسالدين فعلى
قهوهخانهاى ساخت كه بعدا در اطراف قهوهخانه وى،بناهاى جديد ساخته و به نام
عباسآباد معروف شد و اين محله گاهى هم به نامخوانساريها خوانده مىشد.
چهارمين محله شهر در طرف جنوب غربى و به نام محله الكه، درست درجاى روستاى
دستگرد ساخته شد، و پنجمين محله در طرف جنوب شرقى به ناممنقآباد، و ششمين محله در
طرف شمال، پشتخندق به نام محله كلهايها،و هفتمين محله در طرف غرب و به محله
هزاوهايها معروف شد زيرا ساكنين اوليهآن از اهالى «هزاوه» بودند.
محل تولد آيةاللهالعظمى اراكى محله عباسآباد اراك (خيابانعباسآباد-بهشتى
كنونى) در خانهاى كه جنب ساختمان مزار امامزادهاى كه درهمين خيابان قرار دارد
واقع شده است و اينكه برخى پنداشتهاند محل تولد ايشانروستاى مصلحآباد است و بر
همين اساس به عنوان تكريم از آن بزرگوار خانهاى رادر مصلحآباد مورد تجليل قرار
دادهاند صحيح نيست، بله ممكن است آن خانهمربوط به يكى از آباء و اجداد و يا
خاندان ايشان باشد.
تاريخ تولد ايشان با عبارت زير به خط خود ايشان در پايان نسخه خطىگلستان سعدى
(كه داستانش خواهد آمد) موجود است:
تولد اين عاصى خاطى محمدعلى چهار ساعت تخمينا از روز يك شنبهبيست و چهارم
جمادىالاخرى سال يكهزار و سيصد و دوازده -1312-هجرىقمرى در سلطانآباد عراق واقع
شده.
پدر آيةاللهالعظمى اراكى(ره)
حجةالاسلام حاج ميرزاآقا مصلحى فراهانى (فرزند آقا فتحالله فرزند
احمدبيگفرزند محمدحسينخان فرزند حاج رضى فرزند حاج حاتم) در حدود سال1255هجرى
قمرى در فراهان (1) متولد شد پس از دوران تحصيل، در جوانى شغلديوانى و
دولتى داشت. سپس به هنر كشيدن نقشه قالى پرداخت و از اين رو به حاجميرزاآقا نقاش
معروف بود و از طرفى چون بخش ادبيات درسهاى حوزوى راخوانده بود به حدى كه مىتوانست
از كتابهاى عربى نيز به خوبى استفاده كند و نيزكتابخانه مفصلى براى خود تهيه كرده و
اهل مطالعه بود تصميم گرفت كه به كسوتروحانيت در آيد. از اين رو هنگام مراجعت از
سفر عتبات عاليات به لباس روحانيتملبس گرديد و شايد از اين تاريخ به بعد بود كه
ايشان رابط ميان علماى بزرگ اراكمانند حاج آقا محسن عراقى و مقامات دولتى و
نمايندگان كشورهاى خارج كه دراراك دفتر داشتهاند بوده است.
حاج ميرزاآقا به گواهى فرزندش (آيةاللهالعظمى اراكى) از متدينين و زهادو عباد
و متهجدين بوده، و در بزرگوارى او همين بس، كه آيةاللهالعظمى اراكىمىفرمود: حاج
ميرزا احمد شيرازى (2) مىگفتخداوند سه نعمتبزرگ نصيب توكرده است: پدر
مانند حاج ميرزاآقا.... .
وى مورد اعتماد علماى بزرگ اراك مانند آيةاللهالعظمى حاج آقا محسناراكى،
آيةاللهالعظمى آقا نورالدين اراكى، آيةاللهالعظمى آخوند ملامحمد كبيرپدر
آيةاللهالعظمى آقا ضياءالدين عراقى و بالاخره آيةاللهالعظمى حاج شيخعبدالكريم
حائرى يزدى (كه دو بار به اراك سفر كردند و هر بار هشتسال اقامتداشتند) بودند.
آيةالله مصلحى: آقا مىفرمودند شماها خير كثيرى را از دست داديد كه اينمرد
بزرگ (حاج ميرزاآقا) را درك نكرديد. مردى با كفايت، با تقوى، با كياستو مورد
اعتماد روحانيتبود.
داستانهايى از اين پدر
×او علاقه فراوانى به كتاب داشت و كتابخانهاى براى خود تهيه كرده بود و بهبرخى
از كتابفروشان دورهگرد سفارش نموده بود كه هر كتاب تازهاى كه مىآورد بهايشان
ارائه دهد تا اگر مورد پسند باشد براى كتابخانه خود بخرد.
آيةاللهالعظمىاراكى(ره) فرمودند:
«روزى آن كتابفروش كتاب تازهاى به منزل ما آورده بود و اين در حالى بود
كهمرحوم والد مشغول سد ثغور درب اطاقها براى مصونيت از سرماى زمستان بودنداز كار
خود دست كشيدند و به آن كتاب پرداختند كتاب «مجموعه ورام» بود همينكه كتاب را باز
كردند چشمشان به حديثى افتاد كه مضمونش اين بود: همانطور كهقبل از زمستان به فكر
زمستان هستيد قبل از مرگ به فكر اين سفر باشيد.
راستى كه از عالم غيب به معتقدان به جهان غيب كمك مىشود. همين پيشآمد چقدر
مىتواند در روحيه مرحوم حاج ميرزاآقا مؤثر افتد لزوم استعدادو آمادگى براى اين سفر
را به گونهاى محسوس و ملموس برايش بيان كردند.
× همسر اول ايشان از دنيا رفته بود از دختر سيد محمد فرزند قائممقامفراهانى (و
يا دخترى از خانواده ايشان؟) خواستگارى كرد آنان نپذيرفتند و حتىهدايايى كه هنگام
خواستگارى برايشان برده شده بود پس دادند. حاج ميرزا آقا بهعتبات مشرف شده بود در
حرم حضرت سيدالشهداعليه السلام كه دعا مستجاب است(و اجابةالدعا تحت قبته) سه دعا
كرد اول اينكه خداوند شغل تازهاى به او مرحمتكند زيرا از شغل ادارى و ديوانى كه
داشت راضى نبود. دوم مساله ازدواج مورد نظراو انجام گردد و سوم اينكه پس از مرگ در
يكى از مشاهد مشرفه به خاك سپردهشود و هر سه دعاى او مستجاب شد. پس از مراجعت هنر
نقاشى قالى به او الهامگرديد و به اين هنر رو آورد و چون در آن زمان صنعت قالى
بافى رواج كامل داشتاين شغل از مشاغل با درآمد و يا پر درآمد بود. در مورد ازدواج
هم پس از مراجعتايشان از عتبات، خود آن خانواده كسى را فرستادند و اظهار تمايل به
اين ازدواجنموده و ازدواج انجام شد. و نسبتبه محل دفن هم، ايشان در قم جوار
حضرتمعصومهعليه السلام در قبرستان حاج شيخ به خاك سپرده شد.
× اراك از موقعيت اقتصادى سياسى ويژهاى برخوردار بود و از اين جهتدولت
انگلستان در اراك قونسولگرى داشتيك بار كه قونسول انگليسمىخواستبا مرحوم حاج
آقا محسن عراقى ملاقاتى داشته باشد بستگان آقا دراين فكر بودند كه اگر قونسول در
منزل آقا روى صندلى بنشيند و آقا روى زمين،نسبتبه آقا توهين است و قونسول هم عادت
به روى زمين نشستن ندارد. مرحومحاج ميرزاآقا ترتيبى داد كه تختى مهيا شد آقا بالاى
تخت نشستند و قونسولهم مانند صندلى از تخت استفاده كرد و در نتيجه تدبير و كياست
آن مرحوممشكل حل شد.
× مرحوم حاج ميرزا آقا در فراهان ملك و آب و زراعت و باغ داشت و ظاهرازندگى او
از اين راه اداره مىشد و از اين رو و شايد حتى زمانهايى كه از هنر نقاشىخود
استفاده نمىكرد نياز به اشتغال به شغلى ديگر نداشت و با فراغتبه عبادتو مطالعه و
انجام كارهاى خير مىپرداخت و چون از حسن و زيبايى خط نيزبرخوردار بود احيانا به
استنساخ كتاب و يا رساله مورد علاقه خود مىپرداختنمونههايى از اين آثار مخطوط
ايشان در كتابخانه آيةاللهالعظمى اراكى محفوظ استكه به معرفى آن مىپردازيم و
ضمنا عكس برخى از قسمتهاى اين رسالهها را درپايان همين كتاب خواهيد ديد.
1- مجمعالمعارف و مخزنالعوارف; كتابى است پيرامون مرگ و مراحلپس از آن به
زبان فارسى در دوازده بخش (عين) از تاليفات ملامحمد شفيعبنمحمدصالح كه تاليفى
ديگر نيز به نام مفتاحالجنان دارد.
عين اول در مواعظ.
عين دوم در شدت سكرات موت و اهوال قبر و احوال عالم برزخ تاهنگام محشر.
عين سوم در ذكر اعمالى كه موجب آسانى قبض روح و شدائد قبر مىشود.
عين چهارم در مجملى از وقايع و فتنههايى كه پيش از نفخه ثانيه و حشرخلائق در
اين عالم ظاهر مىشود.
عين پنجم در ذكر اولين عقبه قيامت و هول خروج خلايق به آن صحراى پروحشت و اشاره
به نجات از آن عقبه.
عين ششم در بيان عقبه دوم و سوم و جمع كردن مردم از اطراف عالم بهمحشر و حال
تباه گنهكاران.
عين هفتم در ذكر اعمالى كه توفيق آنها در دنيا موجب ايمنى از فزع اكبرو نجات از
عقبات مىگردد.
عين هشتم در تفصيل موقف حساب و سؤالهاى دهگانه.
عين نهم درباره نامههاى اعمال... .
عين دهم در بيان معنى ميزان و مواقف دوازدهگانه آن.
عين يازدهم پيرامون صراط و مواقف هفتگانه آن و يادآورى اعمالى كهموجب خلاص از
اهوال اين عقبات مىشود.
عين دوازدهم در ذكر طيبات اهل نعيم و نفخهاى از عقوبات اهل جحيم.
اين كتاب را در سيصد و هفتاد صفحه رقعى با خط نسخ و نستعليق زيبا و بسيار تميز
در تاريخ 1306هجرى قمرى (شش سال پيش از تولد آيهاللهالعظمىاراكى) استنساخ نموده
و در پايان مىنويسد:
تمام شد رساله شريفه در شب شنبه بيست و نهم شهر جمادىالثانيه سنههزار و سيصد و
شش از هجرت نبوىصلى الله عليه وآله على يدالعبدالجانى الفقيرالمحتاج الىرحمةالله
الجبارالكبير احمدبن فتحالله غفرالله لهما وسترالله عيوبهما هنگامى كه دربلده
سلطانآباد مقيم بود و گاهگاهى از فيض حضور جناب مستطابمستغنىالالقاب آخوند
ملامحمدابراهيم (3) زادالله فضله و عمره و توفيقاته مستفيضو محظوظ
مىشد و اين نسخه شريفه را محض هدايت جمعى غافلان و گم گشتگانوادى حيرت به لسان
خوش با اثرى تلاوت مىفرمودند كه اين عبد خاطى جانىاز تاثير نفس مسيحادمش با عدم
مجال كه روزها را از تسويد اين نسخه شريفهمعذور بود به نوشتن در شبها اقدام نمود و
الحمدلله و المنة كه توفيق اتمام آنحاصل شد.
اكنون از مطالعه كنندگان اين رساله شريفه خواهش مىنمايم كه اولباعث و بانى اين
نسخه شريفه را و ثانى كاتب سراپا تقصير را به دعاى خيرياد فرمايند.
تا كه دستت مىرسد كارى بكن پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
به فرزندان خود وصيت مىكنم اين كتاب مستطاب را به دست هر نا اهلى ندهيد هركس از
مؤمنين و اهل صلاح كه رغبت در مطالعه آن نمايند حق منع نداريدو خودتان هم اگر رضايت
و خوشنودى مرا منظور داريد از خواندن اين رساله شريفهكوتاهى نمىكنيد كه خير دنيا
و آخرت را درك خواهيد كرد اى فرزندان، مكرر شمارا در نشست و برخواستبا جهال و
گمراهان منع كردم و گفتم:
همنشين تو از تو به بايد تا ترا عقل و دانش افزايد
باز هم وصيت مىكنم كه بر خودتان ظلم و ستم نكنيد پيوسته در محضر علماو خوبان
رفت و آمد كنيد و از مطالعه كتب احاديث و اخبار ائمه اطهارعليهم السلام دريغنكنيد
كه اين هر دو دل مرده را زنده مىكند همچنين كه فرمودهاند:
هر كه با مردم نا اهل نشيند دائم گر خردمند جهان است كه نادان گردد مرد نادان چه
بود همدم ارباب كمال زود باشد كه نديم شه دوران گردد
عارف ديگر مىفرمايد:
همنشين اهل معنى باش تا هم عطا بينى و هم باشى فنا جان بىمعنى در اين تن
بىخلاف هست همچون تيغ چو بين در غلاف چون غلاف اندر بود با قيمت است گر برون شد
سوختن را آلت است
ان خيرالكلام ما قل و دل.
در خانه اگر كس استيك حرف بس است.
اين رباعى در حاشيه يكى از صفحات اين كتاب به مناسبتشعرى كه درمتن است ديده
مىشود:
گفتا به وصى خود نبى مطلق نشناخت كسى تورا بهغير از من و حق حق را نشناخت كس به
مثل من و تو نشناخت كسىمرا بهغير از تو و حق
شعر متن:
على را قدر پيغمبر شناسد كه هر كس خويش را بهتر شناسد
2- رساله وجيزهاى از آقا محمودبن آقا محمدعلىبن آقا محمدباقر بهبهانىقدس سرهم
بهفارسى داراى سه فصل و خاتمه در بيان فضيلت نماز جماعت و نماز در مسجدو نماز شب و
آداب نماز شب و ثواب اعانت مؤمنان و ادخال سرور در قلب ايشانو قضاى حوائج ايشان و
فضيلت جود و سخا... .
اين رساله به قطع جيبى و شصت صفحه است كه به خط نسخ و نستعليقتوسط حاج
ميرزاآقا(ره) قلمى گرديده است.
3- رساله زينةالصلاة فىالتعقيبات از حاج ملا محمدجعفر استرآبادى(ره)به فراسى،
قطع جيبى، حدود سى صفحه شامل چهارده تعقيب، به نسخ و نستعليقنوشته شده است.
4- رساله در ثواب و قواعد تلاوت قرآن به فارسى. اين رساله در حاشيهرساله پنجم
نوشته شده.
5- رسالهاى است در ايضاح كلمات قرآنيه كه بر بعضى مشتبه مىشود ازحاج
ملامحمدجعفر استرآبادى(ره) به فارسى قطع جيبى بيست و شش صفحهتحرير 1307ه .ق.
6- رساله در تجويد داراى مقدمه و شش باب و خاتمه از محمدبن علىبنمحمدالحسينى
[الجرجانى] به فارسى قطع جيبى، حدود پنجاه صفحه، تحرير1308. همانطور كه در ذريعه
علامه طهرانى آمده از اين رساله فقط تا باب سوم دردست است و شايد مؤلف به اتمام آن
موفق نشده باشد.
7- رساله در شرايط اخذ تربت از قبر امام حسينعليه السلام در سه صفحه جيبى،به
فارسى، تحرير 1316ه .ق 8- اربعين شهيد اول(ره)، عربى، پنج صفحه جيبى، تحرير 1335.
رساله دوم تا هشتم در يك جلد صحافى شده است.
و اين شعر سعدى هم در يكى از برگهاى آن ديده مىشود.
زاهدى در پلاس پوشى نيست زاهد پاك باش و اطلس پوش
× آيةاللهالعظمى اراكى نقل فرمودند: پدرم همراه بيست نفر مسلح به عتبات
عالياتمشرف شدند در آن زمان دولت قدرت تامين راهها را نداشت و مردم
خودشانمىبايستى امنيت راهها را فراهم كنند، پدرم مىگفت: وقتى به كربلا رسيديم و
بهحرم مطهر حضرت ابىعبداللهعليه السلام مشرف شدم اتفاقا مشاهده كردم ضريح مطهر
رابرداشته و در سرداب باز است و يكى از اهل علم يك كاسه تربت از قبر برداشتهو دارد
از سرداب بالا مىآيد به او گفتم: آيا ممكن است از اين تربتبه من همبدهيد، فرمود:
آرى و به قدر يك تخممرغ از تربت قبر مطهر به من داد.
آيةالله اراكى مىفرمودند: بعد از پنجاه سال وقتى درب محلى كه تربت درآنجا بود
باز مىشد بوى عطر تربتبه مشام ما مىرسيد.
يكى از همسايگان ما كه با هم، هممباحثه بوديم سخت مريض شد و به حالاحتضار
درآمد به طورى كه وقتى به عيادت او رفتم مرا نشناخت. مقدارى از تربتبه او دادم به
عنايتحضرت سيدالشهداعليه السلام حالش بحمدالله خوب شد.
اين مطلب از يادداشتهاى آيةالله حاج سيدمحسن خرازى نقل شد.
× و نيز آقاى خرازى نوشتهاند:
آيةاللهالعظمى اراكى فرمودند: يكى از بستگانم به نام «حاج غلامحسين»كه از
اخيار و شاگردان مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى بود برايمنقل كرد كه:
مرحوم پدرم (حاج ميرزا آقا) به ايشان گفته بود فلان شب نزد من بياايشان در شب
موعود خدمت پدرم مىرسند پدرم به ايشان مىگويند: انگشترپنجتن و تسبيح تربت را به
من بده سپس مىخوابند و مدتى بعد از جاى بلندشده و مىايستند و سلام مىدهند و
مجددا مىخوابند و جان به جان آفرينتسليم مىكنند.
ديگران درباره پدرم مىگفتند: وى بسيار به اهلبيت عصمتعليهم السلام متوسل بودو
نيمى از اموال خودش را خرج مجالس سيدالشهداعليه السلام مىنمود در مجلسروضهخوانى
حال خوبى پيدا مىكرد و در تمام مدت مجلس عزاى امام حسينعليه السلاممىايستاد و
حاضر نبود كه بنشيند.
× و نيز آيةالله خرازى نوشتهاند:
استاد بزرگوار آيةاللهالعظمى اراكى از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند: كه
حاجشيخاسماعيل [شايد مقصود حاج ملا اسماعيل باشد كه از بنى اعمامآيةاللهالعظمى
اراكى بوده. به شجرهنامه خاندان ايشان كه در صفحات قبل ياد شدمراجعه شود] كه حدود
ده سال شيخ انصارى را درك كرده بود نقل كرد كه روزىدرنجف اشرف همراه شيخ
انصارى(ره) مىرفتيم گروهى را ديديم كه اطرافشخصى را گرفتهاند پرسيدم ايشان كيست؟
گفتند: اين شخص علم ضمير دارد. (ازضمائر افراد خبر مىدهد).
موضوع را به شيخ انصارى عرض كردم شيخ به طرف او رفت مردمى كه آنجاجمع شده بودند
همه به احترام شيخ كنار ايستادند شيخ به آن شخص فرمود: شما علم ضمير دارى؟ گفت آرى
شما مىتوانيد چيزى را نيت كنيد تا آن را بگويم شيخفرمود: نيت كردم. آن شخص با دو
انگشتخود اشاره كرد كه شما دوبار خدمتحضرت بقيةاللهعليه السلام رسيدهايد
مىخواهيد بگويم كجا و به چه صورت؟ شيخ تبسمكرد و رفت.
معلوم مىشود شيخ در ضمير خود نيت كرده بود كه آيا خدمت امامزمان(عج) رسيده
استيا خير؟
مرحوم حاج ميرزاآقا توكل عجيبى داشت. مرحوم آيةاللهالعظمى اراكىفرمودهاند:
در زمان رضا شاه كه نسبتبه معممين سختگيرى مىكردند و جوازعمامه مىخواستند ايشان
را كه پيرمردى نود ساله بود چند بار به شهربانى اراكاحضار كردند اما رئيس شهربانى
از ديدن قيافه ايشان با آن كهولتسن خجالتمىكشيد و از در ديگر بيرون مىرفت و رو
نشان نمىداد گويا ايشان را نديده است.(نديده مىگرفت)
آيةاللهالعظمى اراكى كه متوجه مىشوند گاهى مزاحم ايشان مىگردند بازحمت و
فعاليت فراوان از طريق مرحوم آيةاللهالعظمى حائرى براى ايشان جوازعمامه از
شهربانى تحصيل مىكنند وقتى جواز را به ايشان مىدهند به جاى تشكر، اوقات تلخى
مىنمايد و مىگويد مىخواهى در توكل من رخنه بياندازيد مناستخاره كردم و تفال به
قرآن زدم اين آيه آمد: «انه ليس له سلطان علىالذين آمنوا...انما سلطانه علىالذين
يتولونه... .»
مرحوم حاج ميرزا آقا اهل نماز شب بود علاقهمند و متوسل به اهلبيتعليهم
السلامبود دهه عاشورا در منزل روضه و مجلس سوگوارى مفصلى داشت و خودگريه مىكرد.
× از مرحوم حاج ميرزاآقا شعر هم سراغ داريم اين رباعى كه مدتها در طليعهمداحى
برخى مداحان قرار گرفته بود از ايشان استخطاب به امير مؤمنان علىعليه السلامكه
نام مباركش به حساب ابجد صدوده مىباشد همانطور كه نمك به حساب ابجدصدوده است و با
الهام از حديث من كان لله كانالله له و حديث على معالحق والحقمع على يدور حيث
مادار.
شاها تو معاللهى و الله معك حب تو به ايمان و به كفر است محك چون نام تو و نمك
يكى شد به عدد حق را نشناخت آنكه نشناخت نمك
× و بالاخره اين بزرگوار در سال 1354ه .ق در سن حدود صد سالگى از دنيا رحلتو
بهدار باقى شتافت و در قم در قبرستاننو (قبرستان حاج شيخ عبدالكريم) دربقعهمرحوم
حاج ملاجواد صافى گلپايگانى (والدماجد آيةالله حاج شيخ لطفالله صافىو آيةالله
حاجآقا على صافى) به خاك سپرده شد رحمةالله عليه و مغفرته و رضوانه.
مادر آية الله العظمى اراكى
به كسانى كه مادرشان از سادات باشد شريف گفته مىشود از اين رو
آيةاللهالعظمىاراكى در پايان كتاب بيع ج2، ص403 نوشتهاند: «وقد كتبه
بيمناهالداثرة مؤلفهالضعيف محمدعلى الشريف عفىالله عنه و عن و الديه و استاده
جرائمهم.»
و در شجرهنامهاى كه به خط ايشان مورخ 1333ه .ق در كتابخانه ايشانموجود است
آمده:
«اقلالناس و احقرهم محمدعلىبن علويه آقابگم جان خانم بنتسيدعقيلبن
سيدتقىبنميرزا شفيعبن ميرزاسيدطاهربن ميرزامسعودبن ميرسيدحسنزينتى (4)
بن ميرزازمانبن ميرلطفاللهبن ميرشمسالدينبن محمدبن
سيدحسنبنميرشرفالدين حسينبن ميرلطفاللهبن تاجالدين سيدحسنالواقفبن
ميرشرفحسينبن سيدمرتضى اعظمبن ابومحمدبن ميرابوالفضلبن
ميراسماعيلبنميرابوطالببن سيدمحمدبن سيدحسينبن علىبن عمربن
حسنالافطسبنامامزاده علىاصغربن الامامالمظلوم امام زينالعابدينعليه
السلام.» (5) و نيز شجرهنامهاى مورخ 1303ه . ق كه براى پسر عموى مادر
آيةاللهالعظمىاراكى نوشته شده و خطوط چند نفر از علما در هامش آن است در
كتابخانهآيةاللهالعظمى اراكى موجود است كه عكس آن را در پايان همين كتاب
ملاحظهمىفرماييد، و به اين ترتيب مادر ايشان از سادات نطنز و از نوادگان سيد
حسنواقف مىباشند (6)
قبر جد چهاردهم آيةاللهالعظمى اراكى در نطنز كاشان به عنوان آرامگاهسيدحسن
واقف زيارتگاه مردم آن سامان است و اين طور گفته مىشود كه ايشان بادختر يكى از
بزرگان هند ازدواج نموده و از اين راه ثروت و املاك زيادى نصيباو شده و او آن
املاك را وقف نموده و از اين جهتبه سيدحسن واقف معروفشده است. (7)
آيةاللهالعظمى اراكى نقل كردهاند: «پدر مادرم مرحوم سيدعقيل عازم زيارتجدش
سيدحسن واقف بوده در بين راه كوهستانى و شوشاد و افوشته (8) ناگهان
باپلنگى برخورد مىكند.
آقا سيدعقيل از خود بىاختيار شده و در جاى خود توقف كرد و در مىيابدكه راه رفت
و برگشت ندارد پلنگ نزديك مىشود و در چند قدمى او توقفمىكند بدون آن كه كوچكترين
تعرضى نسبتبه او انجام دهد زمانى چندمىگذرد آقا سيدعقيل خسته مىشود مىنشيند
پلنگ هم مىنشيند آقا سيدعقيلاز نشستن خسته مىشود راه مىافتد پلنگ هم بدون آن كه
سيد را مورد حملهقرار دهد با حفظ فاصله چند قدمى به دنبال سيد راه مىافتد تا به
محل روستامىرسند سيد به پلنگ مىگويد: اين راه روستا است راه تو از آن طرف است
پلنگو سيد هر كدام به راه خود مىروند سيد به مقصد خود كه مىرسد از هول و هراسغش
مىكند.»
و شنيده شده كه همين ترس و هراس موجب شد كه سيدعقيل پس از آنداراى فرزند نشود.
مولود ازدواج حاج ميرزاآقا با علويه آقا بگمجان خانم يك پسر(آيةاللهالعظمى
اراكى) و يك دختر بود. اين دختر كه نامش خديجه بود شوهر كرداما جوانمرگ شد و فرزندى
نداشت.
علويه خانم در سال 1349 درگذشت و در قبرستان حاج شيخ عبدالكريم قمكنار ديوار در
صف اول به خاك سپرده شد (رحمةالله عليها).
سيد حسن حسينى مشهور به سيد واقف جد مادرى آيةاللهالعظمى اراكى
به قلم سيد حسين اعظم واقفى (9)
در سال 786 ه . ق خداوند فرزندى به مير شرفالدين حسين فرزند ابو محمدافوشتهاى
عطا فرمود كه نامش را سيد حسن نهادند، سپس به تاجالدين هم ملقبگرديد. چون دوران
خردسالى را پشتسر نهاد پدر او را به مكتب عالم ربانى و پيرروشنضمير بابا شيخ على
عارف بزرگوار نطنز رهنمون گرديد تا به كسب علوممتداول زمان بپردازد و به عالم
بىپايان عرفان نيز آشنايى حاصل نمايد.
زمانى چند سپرى گرديد، سيد حسن چون ستارهاى در مكتب استاددرخشيدن گرفت. علاوه
بر دانشهاى معمول زمان در عرفان نيز طى مدارج نمودو به مقام والايى رسيد. مراتب زهد
و تقوا و دينداريش بدان پايه رسيد كه بر بسيارىاز همگنان پيشى گرفت و به جرگه
عارفان پيوست و به سير وسلوك و طى مقاماتشامخ معنوى مشغول گرديد. در اين مورد
پيشرفت او بدان پايه رسيد كه ازدلبستگيهاى دنيوى چشمپوشى نمود و تمام دارايى خود
را به سال 857 هجرىقمرى وقف كرد و مردم زمان نيز كارهاى خير و خداپسندانهاش را
معرف او قرارداده و به سيد واقفش خواندند و به اين نام مشهور گرديد.
سيد واقف با يازده واسطه به امام سجادعليه السلام نسب مىرساند، بدين شرح:
تاجالدين حسن، شرفالدين حسين، ابو محمد، مير ابوالفضل، مير اسمعيل، ميرابوطالب،
سيد محمد، سيد حسين قمى، امير على، عمر (عمرالاكبر)، حسنافطس، علىاصغر و على
(حضرت امام سجادعليه السلام).
اينك پيش از ادامه سخن در باره سيد واقف، سير تاريخى اين دودمان رامورد بررسى
قرار مىدهيم.
امامزاده علىاصغر فرزند حضرت سجادعليه السلام از مدينه راهى ايران شد، پس
ازرسيدن به شهر ساوه در آنجا اقامت نمود و پس از درگذشت نيز در آن شهر به خاكسپرده
شد و اينك آرامگاهش در آن شهر زيارتگاهى مشهور مىباشد. با اينكه اينامامزاده
برادر امام محمد باقرعليه السلام مىباشد ولى در آن شهر به نام فرزند امام باقرعليه
السلامشهرت يافته است.
پس از درگذشت امامزاده علىاصغر در ساوه، تعدادى از دودمانش به قممهاجرت نمودند
و حسين قمى يكى از بازماندگان او مىباشد.
تعدادى از اين خاندان از جمله ابو محمد فرزند حسين قمى به تفرش رفتهو در آنجا
سكنى گزيدند. آرامگاه ابومحمد در تفرش اينك مورد احترام و زيارتگاهمردم آن سامان
مىباشد.
در سدههاى پنجم و ششم هجرى گروهى از اين خاندان به نطنز آمده و درآنجا رحل
اقامت افكندند.
در اواخر عصر صفويه خانوارى چند به بيدگل كاشان مهاجرت كردند كهامروز تعداد
آنان در حدود يكهزار نفر مىباشد.
در زمان كريمخان نيز تعدادى به شيراز رفته و در آنجا ساكن شدند.
از آنجايىكه مردم نطنز تا اواخر قرن هشتم پيرو طريقه شافعى بودند اين گروهپس
از سكونت در نطنز اندك اندك در خفا به تبليغ مذهب تشيع پرداختندو توانستند بسيارى
از مردم را پيرو مكتب تشيع نمايند.
در سدههاى شش و هفت كه مذهب تشيع در نطنز نضج گرفت، سادات تبليغخود را علنى
نمودند و اين كار با خالفتسران طريقه شافعى مواجه گرديد و عامهمردم را بر عليه
آنان شورانيده و در زدوخورد فيمابين، بزرگ سادات، ميرشرفالدين حسين به شهادت رسيد.
گفته شده كه سيد حسن فرزند مير شرفالدين حسين دختر احمد صاعدى (10)
از بزرگان آن عصر بهنام خطا خاتون را به همسرى خود درآورد و از اين راه قدرتو
ثروتى پيدا كرد.
به هرصورت سيد حسن حسينى يا تاجالدين حسن بطور آشكار به تبليغمذهب تشيع
پرداخته است و براى اين كار نهتنها از وجود سخنرانان مبرز بهرهورگرديد، بلكه كار
را با صرف هزينه زياد، با پذيرايى از مردم توام ساخت.
گفته شده در مجالس تبليغى او حوضهاى سنگى يكپارچه پر از شربت قرارداشته و مردم
از آن استفاده مىنمودند و هنوز نيز كهنسال بنايى نيمهويران در شمالحسينيه افوشته
قرار دارد به نام سورگاه كه بخشى از بناهايى استكه در سدههاىگذشته به مرور از
بين رفتهاند.
فعاليتهاى تبليغى سيد واقف به حدى مثمر ثمر واقع گرديد كه اكثر مردمافوشته و
نقاط پيرامون آن و بسيارى از ديگر نقاط نطنز به مذهب تشيع گرويدند.درنتيجه در
سالهاى پايانى عمر خود كه خانه مسكونيش راهم وقف نمود آنراخانقاه حسينى ناميد كه
در آن دانشپژوهان به دانشاندوزى پرداخته، مجالس تبليغبرپا گردد، از درماندگان در
آنجا پذيرايى گردد و بسيار كارهاى خير ديگر.
در وقفنامهاش از خانه خود چنين ياد كرده است:
خانهاى را كه براى اقامت و سكنى خويش اتيان به احداث آننموده بود... مسبل
گردانيد و از تملك آن اعراض نمود و آنراموسوم گردانيد به خانقاه حسينى، تا در آن
طلبه علوم دينى بهدانشاندوزى پرداخته و پس از فارقالتحصيل شدن براى تبليغراهى
ديگر نقاط گردند، يعنى ادامه راه او.
سيد واقف پس از گذران عمرى چنين پربركت كه تمام آنرا در راه خداو خدمتبه خلق
خدا سپرى نمود در حالىكه در سال 857 هجرى قمرى تمامدارايى خود را وقف بر خيرات و
مبرات و اولاد نموده بود در سال 868 ه .ق ديده ازجهان فرو بست و در آرامگاهى كه در
سن 42 سالگى براى خود ساخته بود، بهنوشته وقفنامه: «احداث نمود از براى يوملاينفع
مال ولابنون از خالص مال خود براعالى كوهى كه مشرف استبرافوشته... به جوار مزار
متبرك باباشيخ على جعلهاللهمن خلص اوليائه و آنرا مقبره و مدفن اولاد و احفاد
خود گردانيد.» به خاك سپردهشد و آرامگاه او هنوز مطاف مردم آن سامان مىباشد.
شگفتيهاى زندگى سيد واقف
روال زندگى مردم زمانه بر اين است كه در كهنسالى (نه در جوانى) اگر از
معتقداتدينى متقنى برخوردار باشند به فكر آرامگاهى براى خود برمىآيند ولى سيد
واقفدر جوانى، يعنى در سن 42 سالگى آرامگاهى براى خود بنا مىكند، سهسال پس
ازساخت آرامگاه، مسجد افوشته را بنا مىنهد. ساليانى چند سپرى مىگردد و سيدواقف به
دوران كهنسالى مىرسد. در اين زمان كه بيشتر خواستهاى معنوى و نياتخداپسندانه خود
را برآورده شده مىبيند به فكر احداث خانهاى براى سكونتخود مىافتد و چه بسا كه
به هنگام نهادن نخستين سنگ بنا سرنوشتبعدى خانه رامنظور نظر داشته است.
به نقل ديگر در 63 سالگى خانهاى براى خود مىسازد. هشتسالى بيش دراينخانه
سكونتننموده بود كه درصدد وقفكردن آن برمىآيد ودر سال 857ه .قاينمنظور عملى
مىگردد ويازده سالديگر باقيمانده عمر خودرا صرف عملىشدنخواستهاى
خداپسندانهاشكه در وقفنامه درج شده بود مىنمايد وسپس با خاطرىمطمئن در دايره
شمول ارجعى الى ربك قرار مىگيرد و پاداش آن همه نيكوكاريشآنبس كه پساز گذشت
چندينسدههنوز نام نيكاو ورد زبانمردم روزگار مىباشد.
آثار باقيمانده از سيد واقف
آثار باقيمانده از سيد واقف عبارتند از: گنبد سبز، مسجد جامع افوشته،
خانقاه،حمام افوشته، شربتخانه و سورگاه و وقفنامه، كه بهگونهاى مختصر از آنها
يادمىگردد و براى بدست آوردن آگاهى بيشتر به جلد دوم تاريخ نطنز نوشته اين
بندهكمترين مراجعه شود.
آرامگاه سيد واقف يا گنبد سبز
كسانىكه به نطنز وارد مىگردند از جمله آثارى كه توجه آنها را جلب
مىنمايدگنبدى است فيروزهفام بر فراز تپههاى (11) مشرف بر دشتهاى سبز
و خرم شهر نطنز كهاطراف آن را باغستانها چون نگينى احاطه كردهاند. اين بنا
آرامگاه سيدحسنالحسينى مشهور به سيد واقف مىباشد كه داراى برجى مرتفع و هشتضلعى
باگنبد دوپوش و فيروزهرنگ و زيبا مىباشد كه رهگذران و بينندگان را به بالاى
تپهمىكشاند. كتيبه ساقه گنبد به خط كوفى بنايى و جملات لااله الاالله،
محمدرسولالله و على ولىالله در آن به چشم مىخورد.
كاشيهاى گنبد به مرور زمان لعاب خود را از دست داده و بعضى از آنها نيزكنده شده
بود كه لزوم تجديد كاشيكارى آنرا ايجاب مىنمود و اين كار به سال1367 شمسى انجام
گرديد.
بقعه سيد واقف بنايى است هشتگوش با گنبدى دوپوش فيروزهرنگ، گرچهداخل آن فاقد
تزيينات است ولى اشياى موجود در آن نفيس و گرانقدر و از هرجهت قابل اهميت مىباشد.
از متعلقات قابل توجه آرامگاه مىتوان به شرح زير ياد نمود:
1- لوحه هلالى بالاى در ورودى;
2- در ورودى چوبى منبتكارى شده;
3- صندوق چوبى منبتكارى (ضريح) داخل آرامگاه;
4- درهاى چوبى منبتكارى متعلق به مسجد افوشته كه در زواياى شرقىو غربى داخل
آرامگاه نصب شده است.
1- لوحه هلالى بالاى در ورودى
اين لوحه ارزشمند و قابل توجه كه طول قاعده آن 130 و ارتفاع آن در راس
80سانتيمتر است. در متن آن دو رديف شعر به خط ثلثبرجسته كندهكارى شده، يكىبه عرض
12 سانتيمتر كه بهطور هلالى از منتهى اليه سمت راستشروع شدهو سپس در سمت چپ
پايان مىگيرد. بيتسوم آن گوياى تاريخ ساخت گنبد يعنىسال 828 هجرى قمرى است.
مضمون اشعار چنين است:
به عون خالق بيچون خداى هردو جهان به عهد شاه جهان شاهرخ بهادرخان به يمن همت
عالى تاج دولت و دين حسن كه منبع جود است و معدن احسان به سال (كذا) ثمان عشرين از
ثمانمائه به سعى صاحب اين روضه مرتضاى زمان تمام شد به سعادت بناى اين مرقد كه
روضهايست منور ز روضههاى جنان
و دنباله آن كه بطور افقى در قاعده لوحه كندهكارى شده حاوى اين دوبيت است:
سواد قصر بهشتاست زانكه دربانش درختهاى گران است و آبهاى روان در اين مزار كه
هيچ... درنمىيابد بغير بانك نماز و تلاوت قرآن
2- در ورودى آرامگاه
آرامگاه سيد واقف داراى در چوبى دولنگه است كه هر لنگه آن به عرض 60و ارتفاع 226
سانتيمتر مىباشد و متن آنرا نقشهاى منبتبسيار زيبا و جالبتوجهى پوشانيده است.
در متن مربعشكل قسمتبالايى در علاوه بر نقوش منبت دو بيتشعرعرفانى كه حاكى از
خلوص نيت و اعتقاد بانى آن است، به خط ثلث كندهكارى شدهكه مضمون آن چنين است:
لنگه سمت راست:
بده مرا تو خدايا در اين خجسته سير هزار مايه شادى و فتح و نورو ظفر
لنگه سمت چپ:
به حرمتسه محمد به حق چهار على بهدو حسن بهحسين وبهموسىوجعفر
مطلب قابل توجه اينكه اين در و سردر زيباى آن، كه از نفايس آثار باستانى بوده
واز گزندزمانه مصون مانده است. در معرض هوا و گردوخاك و ساير عوامل جوى قرار
گرفتهو درنتيجه به مرور زمان شكافهايى در آن ايجاد شده است.
با توجه به شباهتهايىكه از لحاظ نقوش منبتبين اين در و درهاى مسجدجامع افوشته
وجود دارد شايد بتوان گفت كه سازنده اين در نيز همان استاد حسينفرزند على نجار
نقار، قريه دهآباد بوده است.
3- صندوق منبتكارى داخل آرامگاه
داخل آرامگاه سيد واقف در زير صندوقى ساخته شده از چوب ضخيم گردو كه
پيرامونآنرا پارچههاى سبزرنگ پوشانيده است. صندوق يا ضريح چوبى ديگرى قراردارد،
كه علاوه بر منبتكارى جالب و ارزنده ستونهاى آن با آيات قرآنى كندهكارى وبه طور
برجسته تزيين داده شده است. تزيينات اين صندوق كه شاهكارى از صنعتمنبتكارى بهشمار
مىآيد و ريزهكاريهاى هنرى بكار رفته در آن از هر جهت قابلتوجه است. مثلا گلهاى
منبت متن كه داراى نقوش بديعى است چنانچه به دقتمشاهده شود نمايانگر نامهاى مبارك
محمد و على مىباشد. اين ضريح مكعبمستطيل شكل كه به ابعاد 98×16/1 و بلندى 10/1
متر است محكم و بطور كامو زبانه ساخته شده است. (12)
4- درهاى چوبى منبتكارى مسجد جامع افوشته
در كنارههاى شمال غربى و جنوب شرقى محوطه داخلى گنبد دو در چوبىمنبتكارى به
ديوار نصب شده كه علاوه بر منبتكارى بس نفيس در متن هريك نيزنوشتههايى به خط
ثلثبه چشم مىخورد اين درها كه يكى بزرگ و ديگرى نسبتاكوچكتر است متعلق به مسجد
جامع افوشته بوده كه براى جلوگيرى از ربوده شدندر روز جمعه 31 فروردين ماه سال
1352 از محل اصلى خارج و در مكانهاى كنونىنصب گرديد.
الف - در بزرگ
اين در دو لنگه كه داراى نقوش منبتبس ظريف است هر لنگه آن به ابعاد60×32/2 متر
و داراى پاشنه گرد چوبى است در تنكه قابمانند قسمتبالاى هرلت آن جملههايى به خط
ثلثبه شرح زير كندهكارى شده است:
لنگه سمت راست: لصاحبه السعادة والسلامة لنگه سمت چپ : وطول العمر ماناحتحمامة
و بر بالاى دماغه در:
خداوند اين در مبارك مرتضى اعظم سيد حسنالحسينى و در بخش پايين دماغه: عمل
استاد حسينبن على نجار نقار قريه...
اين در كه داراى نقوش منبتبسيار جالب و زيباست در اثر گذشت زمانو عوامل جوى در
قسمت پايين شكافهايى پيدا نموده و همچنين نوشتههاىقسمت پايين دماغه در حال محو
شدن مىباشد.
ارزش فوقالعاده آن ايجاب مىكند كه از طرف متخصصين مربوطه در موردترميم آن
اقدام لازم بعمل آيد.
ب - در كوچك
اين در نيز به مسجد جامع افوشته تعلق دارد و در محلى كه به حسينه مىپيونددنصب
شده بود و براى جلوگيرى از دزديده شدن همراه با در بزرگ به آرامگاه سيدواقف منتقل
گرديد.
اين در كه هر لنگه آن به ابعاد 48×168 سانتيمتر و داراى نقوش منبت زيباو بديع
است نسبتبه در بزرگ از هميتبيشترى برخوردار است. زيرا جملاتكندهكارى شده در
كتيبههاى بالاى در گوياى تاريخ ساخت در (سال 831 هجرىقمرى) مىباشد كه بهگمان
قوى ساختمانمسجد نيز درهمانسال پايان گرفتهاست.
متن نوشتهها چنين است:
لنگه سمت راست:
چو در بسته گردد گشاينده اوست چو ره ياوه گردد نماينده اوست
صاحبه و مالكه السيد حسن
لنگه سمت چپ:
اين در به شادكامى دائم خجسته باد بر دوستان گشاده و بر خصم بسته باد
فى رمضان السنة احدى و ثلاثين و ثمانمائة (831 هجرى قمرى)
به گفته كهنسالان افوشته اين در ساليانى چند در پشت ديوار شمال غربىمسجد در زير
آفتاب و باران و برف افتاده بود، سپس چهارچوبى براى آن تهيهو نصب مىگردد. بدين
علت زيانهاى وارده به اين در نسبتا زيادتر مىباشد.
مسجد جامع افوشته
اين مسجد كه با خشت و آجر و گچ بنا شده و فاقد هرگونه تزييناتى چون كاشيكارىو
گچبرى است. در اوايل قرن نهم هجرى قمرى بنا گرديده است زيرا در كتيبه تنكهبخش
بالاى در كوچك چوبى آن در متن گل و بوتههاى منبت جملههاى «صاحبهو مالكه السيد
حسن فى رمضان السنه احدى و ثلاثين و ثمانمائه» (831 هجرىقمرى) كندهكارى شده است
و چنانچه تاريخ ساخت در را برابر با زمان پايان گرفتنساختمان مسجد بدانيم، مىتوان
گفت كه ساختمان مسجد، پس از ساختن گنبديعنى سال 828 به بعد آغاز و به سال 831 پايان
گرفته است.
طول مسجد از جنوب شرقى به شمال غربى كشيده شده و مساحت آن درحدود 410 متر مربع
است كه 310 متر آن زيربنا و بقيه حياط را تشكيل مىدهد.
مسجد داراى دو در ورودى يكى در سمت قبله و ديگرى در سمتحسينيه است.
شبستانمسجدمتشكلاز سهقسمتمىباشد: قسمتميانىوبخشهاى جنبى.
قسمت ميانى به ابعاد 5 3×7 متر و روىهم شامل 4 طاق رومى برجستهو گود نسبتا
مرتفع بوده كه سقف نزديك محراب داراى مقرنس گچى ساده است.
بخشهاى جنبى توسط دو درگاه به عرض 10×3 و بلندى 55 2 متر كه دوستون چوبى در زير
سقف آن حائل گرديده به قسمت ميانى اتصال دارند.
اين دو قسمت مربع شكل و به ابعاد 4 متر مىباشند. هركدام داراى دوخواجهنشين در
شمال و جنوب بوده كه شمال آنها نورگيرى به حياط مسجددارد. بخشهاى جنبى در زمان
گذشته دوطبقه بوده و ورودى آنها يكى در هشتىپشتسر در از طريق پلهكان بام و ديگرى
در انتهاى راهرو يا دالان سمت غرب قرارداشته كه هنوز پلهكانى چند از آن بجاى مانده
است و هردو قسمت از طريق دودرگاه كه اكنون تيغه شده آنها از شبستان ميانى به چشم
مىخورد، با بخش ميانىارتباط داشتهاند.
به گفته كهنسالان دو دهنه جنبى شبستان بزرگ كه به مرور زمان خرابشده بوده است
در حدود سالها 1270 الى 1280 شمسى برخى از افراد محلىدر لواى نام تجديد بنا تمام
مصالح آنرا تاراج نموده و مسجد را زمانى چندبهحال ويرانى رها مىنمايند، تا اينكه
شخصى بنام ميراآقا (13) فرزند ميرزا اسحق ازبازماندگان سيد واقف كه در
ضمن كدخداى افوشته نيز بوده براى تجديد بناىبخش خرابشده پيشقدم مىگردد و با
خوديارى مردم محل، آنها را به صورتيكطبقه درمىآورد.
خانقاه سيد واقف
خانهاى را كه سيد واقف به سال 849 هجرى قمرى براى سكونتخويش درافوشته احداث
مىنمايد به سال 857 به هنگام وقف نمودن دارايى خود آنرا نيز دردايره شمول وقف
قرار داده و خانقاه حسينىاش نام مىنهد و از آن زمان به بعدنامخانقاه حسينى براى
آن خانه علم مىگردد زيرا در متن وقفنامه مورخ 857هجرى قمرى به شرح زير صريحا بدان
اشاره شده است:
... خانهاىرا كه براى اقامت و سكنى خويش اتيان به احداث آننموده بود و ابواب
آنرا به رياض و بساتين گشوده و آن را متضمناماكن لطيفه و مساكن نظيفه و غرف عاليه
و شرف ساميه ساختهلازالت معمورة فى ظل باينها.
خانهاى ساخت آنچنان كه جنان در نزاهت از او برشك افتاد مسكنى شد كه گوئيا
رضوان بروى ابواب دار خلد گشاد
واقع به قريه طيبه افوشته از قراى مدينه نطنز از توابع دارالامان اصفهان
مسبلگردانيد و از تملك آن اعراض و آنرا موسوم گردانيد به خانقاه حسينى.
سردر يا جلوخان
تنها بخش خانقاه يا خانه قبلى سيد واقف كه سالم باقى مانده استسردر ياجلوخان آن
مىباشد.
جلوخان كه به سردر خانقاه مشهور استبه عرض دهنه 70/4 متر با دوسكو به عرض 68 و
بلندى 70 سانتيمتر در طرفين راهروى ورودى آن است. سهجبهه داخلى آن از كاشيهاى معرق
با نقوش گوناگون پوشيده شده است. در سهطرف ايوان كتيبه كمربندى به عرض 70 سانتيمتر
در زمينه لاجوردى به خط ثلثسفيد به چشم مىخورد كه در آن نام شاهرخ گوركانى، نام
بانى و بنا و تاريخ ساختدرج گرديده. متن آن چنين است:
به فيض فضل حضرت الهى و امداد كرم نامتناهى در ايام خلافتو دولتحضرت خاقانبن
الخاقان ظلالله فىالعالمين المؤيد بهتاييد ملك المنان معينالسلطنة والخلافة
فىالدنيا والدين شاهرخبهادرخان خلدالله ملكه و خلافته و ايد على العالمين
رافته... نورحدقة السلطنة نور حديقة المعدلة السلطان ابن السلطان ابنالسلطان
المخصوص بعناية ملك الرحمن علاءالدولة والسلطنةوالدنيا والدين بهادرخان خلدالله
تعالى ملكه بناء اين بيت السعادةوالسيادة كه هميشه قواعدش به روابط دوائم احكام
مربوط باد ازخالصالمال بنده محتاجالفقير الى رحمةاللهالغنى حسنبن حسينالحسينى
به اتمام رسيد فى شهر محرم الحرام سنة تسع و اربعينو ثمانمائة. عمل الفقير شيخ
حسنبن نظامالدين بنا اصفهانى.
بدين ترتيب مشخص مىگردد كه ساختمان خانه سيد واقف در محرم سال849 هجرى قمرى به
دوران پادشاهى شاهرخ گوركانى پايان يافته است. و بهشرحى كه گذشتبه سال 857ه .ق
وقف وبه نام خانقاه حسينى ناميده مىشودو سازنده بنا، شيخ حسن فرزند نظامالدين بنا
اصفهانى بوده است.
در خانقاه
ورودى خانقاه داراى در چوبى دولنگه قطورى است كه هرلنگه آن به عرض 07/1و ارتفاع
30/2 متر مىباشد كه در دهنه طاق رومى هلالى شكستهاى به ارتفاع 5/4متر نصب گرديده
است. هردو لنگه در داراى چفت و بست محكم و پاشنه گردچوبى است ولى فاقد هرگونه
تزيينى اعم از نقوش منبتيا نوشته مىباشد.
به فاصله 60 سانتيمتر از پايين و بالاى در دو تسمه آهنى به عرض دهسانتيمتر جهت
استحكام آن به صورت مهارى به در متصل شده. به لنگه سمتراست جاى دقالباب و لنگه
سمت چپ حلقه آهنى قطورى بجاى مانده است.
حياط خانقاه
در پشتسر در جز آثار پاگرد پلههايى كه مربوط به طبقه دوم ساختمان اصلى بودهو
اتاقهاى خشتى كه آنرا درگذشته نزديكى بنا نموده و فضايى محصور به مساحتتقريبى
سيصد متر، چيز ديگرى بجاى نمانده است.
اتاقهاى خشتى را سيد ابوالقاسم اعظم واقفى به هنگام تصدى توليتموقوفات سيد حسن
واقف بين سالهاى 1325 الى 1329 شمسى به منظور ايجاددبستانى در اين مكان بنا نموده
كه شايد پس از گذشت پنجسده دوباره نظر سيدواقف از ايجاد خانقاه كه همانا بنياد
كانون دانش بوده استبه مرحله عمل درآيد كهمتاسفانه به علت عدم امكانات مالى اين
كار سرانجامى به خود نگرفت زيراعلىرغم ردوبدل شدن مكاتباتى چند بين او و اداره
فرهنگ كاشان جهت تامينباقيمانده هزينه ساختمان و توافق در واگذارى محل مورد بحثبه
ادارهمذكورجهت امكان تكميل ساختمان و انجام اين انتقال در 20/6/1329 شمسى،اداره
فرهنگ كاشان در اين مورد اقدام مثبتى به عمل نياورد و اتاقهاى ساختهشدهنيز پس از
درگذشت نامبرده در اثر عدم مراقبت كم و بيش رو به ويرانى نهادو بالاخره در بهار سال
1366 شمسى جهت توسعه معبر تخريب گرديد.
شربتخانه
در گوشه شمالى خانه، در پشتحمام افوشته ساختمانى با فضاى مركزىچهارگوش با دو
گوشوار هشتپر و دو گوشوار ششپر در چهارگوش آن بجاى ماندهكه بقاياى آن نمايانگر
دو طبقه بودن اين ساختمان در زمانهاى گذشته مىباشد، ولىاز طبقه دوم جز ديوارى
كوتاه با پوشش كاشيهاى ششبر و جاى حوضى كوچكچيز ديگرى بجاى نمانده بود كه در
تعميرات اساسى اخير جاى حوض صافگرديد و بام به صورت يكپارچه درآمد.
طبقه دوم تا پايان دوران قاجاريه نيز برپا بوده و بطورىكه شنيدم دزدانمحلى
آنجا را مخفىگاه اموال ربوده شده قرار داده بودهاند كه پس از مدتى موضوعآشكار و
به دستگيرى آنان مىانجامد.
حوض طبقه دوم كه بر وسط سقف اول يا بام فضاى مركزى بنا گرديدهبود طرحى شبيه حوض
موجود در ايوان ساختمان عالىقاپو اصفهان داشتهو به احتمال زياد آب آن از طريق
لولههاى سفالين (بگويش محلى تنبوشه) ازقنات هودجه كه در محله بالاى افوشته جريان
داشته تامين مىگرديده است(اين قنات از اكثر خانههاى محله بالا گذشته و پس از دور
زدن مسجد افوشتهبه استخر مربوطه واقع در سورگاه، خانه بروجردى و اسعد واقفى
مىريختهاست) و به گفته سالمندان افوشته به هنگام ساختن منبع آب جهتحمامافوشته
آثارى از لولههاى سفالين كه در جهتشربتخانه امتداد داشته مشاهدهشده است.
با توجه به توضيحاتىكه داده شد در اينكه اين بنا همان ساختمان چهارصفهاست
تقريبا موضوع مسجلى است منتهى بر ما مجهول است كه اولا كلمه شربتخانهرا به چه علت
در زير كلمه اختاخانه در رونوشت وقفنامه (مورخ 1288) ذكرنمودهاند؟ و ثانيا كلمه
شربتخانه از چه زمانى و به چه علتبر اين بنا اطلاقگرديده است؟
حمام افوشته
در جنوب غربى ويرانههاى خانقاه يا به عبارت ديگر در سمت قبله آن حمامى بهابعاد
16×25 متر مربع قرار دارد كه از بناهاى ايجادشده توسط سيد حسن الحسينىمشهور به سيد
واقف مىباشد.
اين حمام نيز به سال 857 هجرى قمرى جزء رقبات موقوفات درآمده است.زيرا در متن
وقفنامه از آن چنين ياد شده است:
... وقف فرمود جناب واقف اعلىالله شانه حمامى كه بنا فرموده ازبراى رجال و
نسوان حمامى با لطافت و نظافت تام، ذو نزاهتو طراوت واقع به قبلى خانقاه مذكور
متصل بدان با عامه توابعو لواحق و مضافات و منسوبات خاصه آن از تون و انبار و
منجلابو مطرح رماد با دو فاتيلج روبين يكى بوزن هفتاد من و يكىشصت من....
سورگاه
ديگر از بناهاى متعلق به سيد حسن واقف سورگاه است كه در سمتشمالحسينيه (تكيه)
كنونى و در مجاورت شبستان بزرگ مسجد جامع افوشته (جايگاههيئت ابوالفضل كنونى) قرار
داشته است. سورگاه داراى ساختمانهاى مفصلو متعدد بوده كه به مرور زمان خراب و بجاى
آن ساختمانهاى جديد بناشده است.
از ساختمانهاى قديمى سورگاه فقط يك ساختمان بجاى مانده است.
اين ساختمان نيز در اثر مهاجرت ساكنين آن به تهران در شرف ويرانى است.با وجود
اين هنوز طرح اواليه خود را از دست نداده است. گرچه احتمال آن مىرودكه در زمانهاى
گذشته مورد تعمير و مرمت قرار گرفته باشد.
وقفنامه سيد واقف
همانگونه كه قبلا هم اشاره شد تاجالدين حسن حسينى در بيستم ذيحجه سال 857هجرى،
تمام دارايى خود شامل خانه مسكونى، 5/5 دانگ روستاى ميلاجرد، ششدانگ روستاى
اسفيدان، حدود ده باب آسياى آبى، چندين قطعه ملك و مقدارقابل توجهى آب قنوات را وقف
مىنمايد كه نصف درآمد براى خيرات(حقالتدريس مدرس كه در خانقاه علوم شرعى تدريس
نمايد (14) ، كمكهزينهتحصيلى براى طلبههايى كه در آنجا تحصيل نمايند
پرداختحقوق به كتابدار،نگهبان، اذانگو، امام جماعت، قارى قرآن وغيره، پذيرايى از
فقرا و مساكين و ابنالسبيل، برگزارى مراسم در اعياد مذهبى و سوگواريها و بسيار
كارهاى ديگر كه درمتن وقفنامه آن مندرج است) صرف شود. و نصف ديگر درآمد را وقف بر
اولادنموده يعنى بر سه فرزند زاده خود اسمعيل يك دوم. نورالله و شمسالدين محمدروى
هم يك دوم باقيمانده.
اين وقفنامه به خط نستعليق و نويسنده آن ابوبكربن احمدبن مسعود طهرانىمشهور به
قاضى طهرانى از نويسندان مشهور و مورد اعتماد دوره گوركانى وآنقوينلو بوده است.
تاريخ ديار بكريه از تاليفات او مىباشد.
ضمنا طهران مذكور در فوق مكانى است در منطقه نجفآباد اصفهان كهامروزه به تيرون
و گروند مشهور مىباشد. والسلام (15)
آيةالله حاج ميرزااحمد شيرازى
آيةاللهالعظمى اراكى رحمةالله عليه در مقام بيان زوجه صالحه بودن
همسرشانمىفرمودند: حاج ميرزااحمد شيرازى مىگفتخدا به تو سه نعمتبزرگ داده:پدرى
آنچنان، و استادى مانند حاج شيخ عبدالكريم، و همسرى مانند دختر حاجمحمدابراهيم
خوانسارى.
از آيةالله مصلحى سؤال شد كه اين حاج ميرزا احمد كيست؟ فرمودند:همسر ايشان
دخترعموى مادر آقا بوده، و ايشان پدر آقاى سلطان شيرازى كه درسازمان حج مشغول انجام
وظيفه هستند و جد جناب آقاى شريفى معاونحجةالاسلام والمسلمين رى شهرى است.
اينجانب از حضرت آقاى شريفى و پدر بزرگوارشان خواستم كه اطلاعاتى كهدر مورد پدر
و جدشان دارند در اختيار بگذارند تا در اين كتاب درج شود.
جناب آقاى سلطان شيرازى خواسته حقير را برآوردند و علاوه بر توضيحاتىكه ذيلا
مىآوريم نوشتههايى شامل اجازات مرحوم آقا ميرزااحمد شيرازى و نامهمرحوم آقا
سيدعبدالحسين لارى به ايشان، و نيز بخشى از يك رساله در اختيار ماقرار دادند كه
نمونهاى از آنها را نيز در پايان كتاب ملاحظه خواهيد كرد.
و اينك شرح حال آن بزرگوار از زبان فرزندش حضرت آقاى سلطان شيرازى:
آيةالله حاج ميرزااحمد شيرازى
تولدش حدود سال 1296ه ق در قيروكارزين (يكى از بخشهاى فيروزآباد فارس)واقع شده.
پدرش از خوانين آن منطقه بوده و با اينكه مذهبى بوده اما به طلبه شدنفرزندش
مايل نبوده، اما آن قدر اين پسر علاقه به دروس دينى داشته كه مدتها هرروز قبل از
اذان صبح نزد عالمى كه در آن نزديكىها (نه در خود محل) بوده مىرفتهو درس
مىگرفته و قبل از طلوع آفتاب به خانه برمىگشته، به طورى كه پدر متوجهاين رفت و
آمد نمىشده است.
مادر او روحانىزاده بوده است.
در شيراز تا حد اجتهاد درس خواند و مدت نه سال در معيت مجاهدعظيمالشان
آيةاللهالعظمى آقا سيدعبدالحسين لارى عنوان معين و مشاور داشت.
در جنگ با انگليسيها هم شركت كرد و ظاهرا يكى از فرماندهان دشمن راخود او كشته
بود. سوار كار و تيرانداز ماهرى بود. حتى در سنين پيرى چند فرسخراه رفتن براى او
مشكل نبود و جسمى سالم داشت و كشاورز مجربى بود.
پس از جنگ، به هندوستان ظاهرا تبعيد شد و در بمبئى بود ودر آنجا به اوگفتند يا
تهران و تحت نظر زندگى كردن، و يا يكى از ممالك ديگر را اختيار كن. اوحجاز را
اختيار كرد، و پس از موسم حجبه ايران و قم آمد و در آن تاريخ هنوز حاجشيخ
عبدالكريم حائرى رضوانالله عليه به قم نيامده بود و بعد از ورود آن مرحومدر خدمت
ايشان بود.
بعد از چهل سالگى ازدواج كرد. همسرش علويه دخترعموى مادر مرحومآيةاللهالعظمى
اراكى بود كه از اولاد سيدحسن واقف مدفون در نطنز كاشان بود.
مدتى با آيةاللهالعظمى اراكى هم منزل بودند و كارى كرده بودند كه با
خانوادهآيةالله اراكى محرم بودند.
مادر همسرش علويهاى بود بسيار متدين و محتاط، چرخ ريسى مىكردو زندگى خود را
اداره مىنمود و حتى از اموال دامادش كه ايشان هم بسيار محتاطبود استفاده نمىكرد.
اين بانو مورد توجه خاص مرحوم آيةاللهالعظمى حاج شيخعبدالكريم حائرى و
آيةاللهالعظمى حاج شيخ ابوالقاسم قمى بود. درباره او گفتهشده كه با اينكه از
بلندى افتاده بود و گويا پايش سالم نبود هنگام احتضار برخاستو به رسول خداصلى الله
عليه وآله سلام كرد و سپس خوابيد و از دنيا رفت. در تشييع جنازه اومرحوم حاج شيخ و
مرحوم شيخ ابوالقاسم قمى شركت و تابوت او را به دوشگرفتند و با اينكه در شاهزاده
حمزه قم قبرى داشت مرحوم حاج شيخ ابوالقاسمقمى قبر خود در شيخان قم را به او داد
كه بعد از چهل سال حاج ميرزااحمدشيرازى هم در همان قبر به خاك سپرده شد.
حاج ميرزا احمد به فرزندش مىگفته براى حل مشكلات به زيارت قبر اينعلويه برو و
مىفرموده من اين كار را مىكنم.
همسر مرحوم حاج ميرزااحمد در سال 1373ه .ق يعنى يك سال قبل ازوفات شوهرش از دنيا
رفته است.
حاج ميرزااحمد با بيگانگان به خصوص انگليس كه آن روز دشمن معروفمسلمانها بود سر
مسالمت نداشتسالهاى سال خود او و خانوادهاش به جاى شكركه سودش به بيگانگان
مىرسيد از خرما و توت و مانند آنها استفاده مىكرد هميشهنام انگليسى را با پسوند
ابليس پرتلبيس به زبان مىآورد و با دولت وقت هم كهدولت جائر بود مخالفت مىكرد از
گندم دولتى استفاده نمىكرد و جداگانه گندمتهيه و در خانه نان تهيه مىنمود.
گاهى در روستاهاى اطراف قم منبر مىرفت و اگر پولى مىدادند پس مىدادو مىفرمود
خرج مثلا حمام همانجا كنيد مدتى تحت تعقيب بود شبها در مسجدجمكران و روزها در همان
اطراف زندگى مىكرد. جواز عمامه براى او آوردند، جوازرا پاره كرد و گفت من از پهلوى
(رضاخان) جواز عمامه بگيرم؟
يك شب خادم مسجد جمكران از بودن ايشان در پشتبام مسجد بىاطلاعبوده، درب مسجد
را مىبندد و مىرود ايشان قدرى عبادت مىكند و مىخوابد درخواب امام زمان را
مىبيند كه مىفرمايد برخيز اذان بگو. عرض مىكند دربمسجد بسته است، بايد از مسجد
خارج شوم وضو بگيرم (حوضخانه مسجدخارج مسجد بود) حضرت مىفرمايد درب باز ستشروع
مىكند در خواب بهاذان گفتن: پس بيدار مىشود مىآيد مىبيند درب مسجد باز است.
از آيةالله حاج شيخ عبدالكريم و آيةالله حاج شيخ ابوالقاسم قمى اجازهداشت كه
متن اجازهها در اختيار است.
با آيةالله صدر و آيةالله سيدمحمدتقى خوانسارى سالها هممباحثه، و بهآيةالله
حجتخيلى علاقهمند بود، و بعد از آمدن آيةالله بروجردى به قم به درسايشان حاضر
مىشد.
در سال 1374 در سن 78 سالگى در قم درگذشت، و با نظارت مرحوم آيةاللهحاج شيخ
مرتضى حائرى در شيخان قم در قبر مادر همسرش كه چهل سال قبل درآنجا دفن شده بود دفن
شد.
املاك پدرش كه گويا روستاى مستقلى بوده توسط قشقاييها غصب، و سپسبهتملك رضاخان
پهلوى درآمدهاست و در اينباره شكايت كرد كه به جايى نرسيد.
سحرخيز بود و از پسرش خواسته بود كه هر روز بينالطلوعين در حالى كهپدر نماز
مىخواند او نيم جزء از قرآن مجيد را بخواند. در تربيت فرزند مقيد بودو برى جبران
محدوديتهايى كه براى آنها ايجاد مىكرد خود با اينكه سنش زياد بودهفتهاى يكى دو
بار آنا را به خارج شهر براى تفريح مىبرد و احيانا خود او با آنان بهبازيهاى
مناسب مىپرداخت. دو روز قبل از فوت پسرش را وصى خود مىكندو تربتى به او مىدهد و
مىگويد اين تربتخاصى استبايد در خانواده ما بماند توهم هنگام مرگ به ديگرى بده و
يك قدرى از همان تربت را براى لحظات آخر عمرخود قرار داده بود. در دقايق آخر، دهان
باز نمىكرد كه تربت را بخورد تا اينكه خوداشاره كرد كه تربت را بياوريد، تربت را
خورد و از دنيا رفت.
همه اموالش را در زمان آقا سيدعبدالحسين لارى به ايشان داد و به ورثه همنوشت كه
همه مال آقا است. آقا سيدعبدالحسين هم طبق نامهاى اموال را به خودايشان برگرداند
متن اين دو نامه در اختيار است. (16)
برادرها وبرخىازدامادهاى(شوهرخواهر)آيةاللهالعظمى اراكى
مرحوم حاج ميرزاآقا حدود صد سال عمر كرده و پس از اينكه همسر اول او از دنيارفته
همسر دوم اختيار كرده (از خانواده قائممقام) و پس از وفات او با
مادرآيةاللهالعظمىاراكى و نيز پس از وفاتاو با همسر چهارم خود ازدواج كردهاست
وازاينهمسر چهارماولاد نداشت. نتيجهاين ازدواجها آيةاللهالعظمىاراكى
وخواهرشاناز يك مادر و سه برادر ايشان از مادر ديگر و يك يا چند خواهر ديگر است.
برادرهاى آيةاللهالعظمى اراكى همه در زمان حيات ايشان از دنيا رفتهاند.
در يادداشتهاى آيةالله خرازى آمده: استاد بزرگوار آيةاللهالعظمى
اراكىفرمودند: من چند برادر ناتنى به نام آقايان: ميرزافتحالله، ميرزاحسن و ميرزا
حسينداشتم كه اينها پشتسر هم بودند سالى كه وبا آمده بود هر سه آنها به مرض
وبامبتلا شدند مادرشان كه در اراك زندگى مىكرد خيلى نگران شده در هواى سرداراك از
روى برفها به امامزاده سيدعلى در چهارفرسخى اراك مىرود و شفاى آنان رااز امامزاده
بزرگوار طلب مىكند و هر سه آنها از مرض وبا شفا يافتند.
شوهر يكى از خواهران (اين خواهر از همسر دوم مرحوم حاج ميرزاآقا بودهاست) ناتنى
آيةاللهالعظمى اراكى مرحوم عمادالذاكرين از روحانيان و اهل منبر بود (17)
وى پدر نويسنده معروف كاظم عمادى است كه نام سى و هفت تاليف چاپ شدهاو در
كتاب مؤلفين كتب چاپى خانبابا مشار ج5، ص31 ياد شده است.
از آنجا كه مرحوم حاج ميرزاآقا به اين داماد خود كمكهاى شايانى كرده بود اوهم در
مقابل در چند ماهى كه حاج ميرزاآقا به مكه مشرف شده و در اراك نبودآيةاللهالعظمى
اراكى را كه در آن تاريخ كودكى يازده دوازده ساله بود به تحصيلتشويق و مسير زندگى
اين كودك را عوض كرد اين مطلب در بخش مربوط بهتحصيلات آيةاللهالعظمى اراكى ياد
خواهد شد.
مرحوم عماد در اواخر عمر خود به تهران هجرت و همانجا از دنيا رفت.
ولادت و دوران كودكى آيةاللهالعظمى اراكى
در تاريخ بيست و چهار جمادىالثانيه سال هزار و سيصد و دوازده هجرى قمرى(برابر
با 1273ه .ش) در اراك (كه در آن زمان به سلطانآباد و عراق معروف بود)به دنيا آمد.
تا سن يازده - دوازده سالگى خود را مانند ساير كودكان گذراند در اين تاريخپدر
او به مكه مشرف شد و سفر مكه در آن زمان چند ماهى طول مىكشيد در اينچند ماه كه
پدرش در اراك نبود شوهر خواهر او مرحوم عمادالذاكرين به منظورجبران خدمات و كمكهايى
كه مرحوم حاج ميرزاآقا پدر همسرش به او كرده بود اينكودك را زير چتر تربيتخود
قرار داد و او را به درس و مشق و تمرين خط تشويقو تحريص نموده و مسير تازهاى را
جلوى پاى او باز كرد مرحوم عمادالذاكرين كه ازخط بسيار زيبايى برخوردار بود از اين
كودك و نوجوان خواست كه تمرين خط كردهو در نهايت گلستان شيخ سعدى را با خطى زيبا
بنويسد و خودمقدارى از آغازگلستان را قلمى و در اختيار او گذاشت كه به پايان برساند
آيةاللهالعظمى اراكىگلستان را با خطى خوب تا پايان نوشت و هنگامى كه پدر از سفر
مكه بازگشت ايننسخه گلستان را كه از هر سبد گل و ريحانى جالب تر بود خدمت پدر به
عنوانتحفهاى به او تقديم كرد پدر كه تا قبل از اين سفر، فرزند خود را مشغول
كارهايى كهمقتضاى كودكى است ديده بود از اين اقدام بسيار بسيار جاذب متعجب گرديد.
آرى اولين استاد آيةاللهالعظمى اراكى كه هم به او خط زيبا را آموخت و همخط
صحيح زندگى را براى او ترسيم كرد اين مرد بوده است و اولين نوشتهاى كه
ازآيةاللهالعظمى اراكى در دست است همين نسخه گلستان سعدى مىباشد كه عكسبرخى از
صفحات آن را در پايان همين كتاب خواهيد ديد.
بله اين جملات توحيدى و ايمانى گلستان: منتخداى را عزوجل كهطاعتش موجب قربت
است و به شكراندرش مزيد نعمت. هر نفسى كه فرو مىرودممدحيات است و چون بر مىآيد
مفرح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجودو بر هر نعمتى شكرى واجب.
از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد...
در كتاب عمر طولانى و پربركت آيةاللهالعظمى اراكى هميشه ملموس و محسوسبود با
گلستان شروع و به روضة من رياضالجنه ختم شد-رحمةاللهعليه و رضوانه.
پىنوشتها:
1) و شايد مصلحآباد فراهان.
2) شرح حال ايشان را در همين بخش خواهيد خواند.
3) مراد، آخوند محمد ابراهيم انجدانى است كه از علما و صلحاء اراك شمرده مىشد.
4) مير زينب نظرى. يادداشتحضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى.
5) صورت و ترتيب اين شجرهنامه با آنچه آقاى سيد حسين اعظم واقفى در يادداشتى
نوشتهاند تفاوتهايىدارد. بنابراين نياز به مقابله و مقايسه و بررسى دارد.
6) به تعبير ديگر، اين علويه از سادات امام جمعه نطنز است كه از سادات
قريةالسادات افوشته نطنزمىباشد.
7) شرح حال سيد حسن واقف را به قلم يكى از نوادگان ايشان در همين بخش خواهيد
خواند.
8) نام دو محل در نطنز است.
9) مؤلف تاريخ نطنز در هفت جلد كه يك جلد آن چاپ شده است. توفيق ايشان را براى
چاپ بقيهمجلدات از خداى منان خواستاريم.
10) اين احمد صاعدى شايد همان احمد صاعد وزير اصفهان در زمان يورش امير تيمور
گوركانى بوده باشد.
11) اين تپه را حصارى خشتى و قديمى و ضخيم محصور مىنمايد كه در سنوات اخير
قسمتى از حصارو آثار قلعه تخريب و بجاى آن مدرسهاى ساخته شده كه بايستى از اقدامات
بعدى نظير آن جلوگيرىشود.
12) اين ضريح كه در سال 859 ه .ق به دستور سيد واقف ساخته شده در سال 1352 مورد
دستبرد قرارگرفت كه خوشبختانه دزدان از آن طرفى برنبستند و ضريح بجاى خود برگردانده
شد.
13) نياى خاندان اسعد واقفى. شرح احوال او تحت عنوان ميرزاآقا حكيم درتاريخ نطنز
مندرج است.
14) از اين عبارت به خوبى استفاده مىشود كه خانقاه مزبور مانند مدرسه علميه
بوده، نه مانند خانقاهها درزمان ما كه مجمع - به اصطلاح - درويشان است. (استادى)
15) با تشكر فراوان از حضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى كه اين مقاله را براى چاپ
در اين كتاب، دراختيار ما قرار دادند.
16) با تشكر از برادر گرامى حضرت آقاى شريفى.
17) مرحوم ميرزا حسنعليخان، صاحب كتاب «كنعان و كربلا» و تاليفات ديگر مانند
«تلخيص بحار» كهمردى فاضل، و از شعرا و وعاظ و منبريهاى معروف اراك بوده، دايى
همين عمادالذاكرين است.