7- خاندان آية الله العظمى اراكى
جد پنجم آيةاللهالعظمى اراكى حاج حاتم نام داشته كه روستاى حاتمآباد
نزديكىمصلحآباد به نام ايشان نامگذارى شده است و به احتمال قوى برخى از فرزندان
وىاين روستا را به نام او احداث كردهاند.
جد چهارم ايشان حاج رضى نام داشته و روستا و قنات رضىآباد در جوارحاتمآباد به
نام ايشان است. حاج رضى داراى چهار پسر بوده به نامهاى: جعفر،تقى، غلامعلى و
محمدحسين.
جعفر داراىپسرى بهنام «علىعسكر» بودهكه درحاتمآبادمىزيسته وخاندانعسكرى
كه در حاتمآباد و مصلحآباد ساكن بوده يا هستند و يا از اين دو روستا بهساير
مناطقمهاجرت كردهاند همگىفرزندان ونوادگان همين علىعسكر مىباشند.
تقى نيز جد يكى ديگر از خاندان و طوايف مصلحآباد است كه به حاج بابائىشهرت
دارند.
غلامعلى جد خاندان اشفثى (كذا)ها در مصلحآباد مىباشد.
محمدحسين نيز جد سوم آيةاللهالعظمى اراكى و جد خاندانهاى مصلحىو اوحدى و صهبا
است.
در يادداشتهاى آقاى دهگان چنين آمده است:
محمدحسينخان افشاربن رضىالدين... (1)
سر سلسله خانواده صهبا ازمردم خراسان و ساكن در نواحى سبزوار وابسته به ايل
افشار بوده. خانوادهآنان نظامى و صاحب عنوان در اوايل دولت قاجار با سمت ميرپنجى
در صف...به خدمت مشغول بودند. در خلال ماموريتهاى نظامى، براى حراست ناحيتفارس و
سرزمين سعدى و حافظ اعزام و چون كم و بيش با شعر و شاعرى سروكارداشته در اوقات
فراغتبه سر تربتسعدى (مصلحالدين) با زمزمه و خواندنطيبات (بخشى از اشعار سعدى)
از فشار غربت مىكاست. در نتيجه علاقه مفرطىبه سعدى پيدا نموده تخلص به مصلحى كرده
و اين عنوان را براى خود اختيارنموده و در غزليات به «مصلحى» مقتبس از نام
مصلحالدين، افكار خويش را آرايشمىداده است. قطعاتى از وى شنيده شده است كه با
تخلص به مصلحى، آن قطعه رابه خود اختصاص داده است.
محمدحسينخان از طرف دولت (گويا در اواخر دولت فتحعليشاه) درسرزمين فراهان متمكن
(ساكن)، و احيتيهونآباد، شيرينآباد، شرفآباد و مزارعاطراف آنها كه تقريبا همه
جزء خالصه دولتبه شمار مىرفت (فرامين مودوعه كهدر اختيار استحكايت از خالصه
بودن مستغلات مزبور مىنمايد) به وى واگذار،و او هم دهى بين قريه يهونآباد و
خلجآباد احداث نموده و در آن ساكن و آن رامصلحآباد نامگذارى كرده است كه اكنون
احفاد آن مرحوم در آنجا ساكن و ده بهصورت خرده مالك در اختيار آنها است و همه به
اين نام افتخار مىكنند و در مسكناجدادى خود با تعين زندگانى مىنمايند و
نتايجخود را به تهران و اراك و قم روانساخته و اسم مصلحى را رواج دادهاند.
(2)
و لازم استيادآورى شود كه در مورد احداث روستاى مصلحآباد اينطور همگفته شده:
شخصى به نام سليمانلو از اهالى قفقاز در زمان فتحعليشاه قاجار بهولايت عراق عجم و
منطقه فراهان تبعيد مىگردد وى كه فردى متمول بوده درمحلى كه امروزه به رضىآباد
مشهور است اقامت مىگزيند و بخشهاى وسيعى اززمينهاى كشاورزى منطقه را خريدارى و به
مالكيتخويش در مىآورد سليمانلوپسرى دارد به نام محمدحسين، (3) وى به
كمك پسرش قناتى را در زمينهاى خود حفرمىكند كه مظهر آن قنات در زمينهاى روستايى كه
امروز آن را مصلحآباد مىنامندظاهر مىگردد محمدحسين به خاطر قناتى كه ايجاد كرده
است زمينهاى منطقه رامالك شده و كمكم به آبادى و عمران منطقه پرداخته و روستاى
جديدى به ناممصلحآباد را بنيان مىگذارد.
و برخى از اهالى آن منطقه مىگويند قبل از ورود محمدحسينخان و فرزندانوى و
ساكن شدن آنها در مصلحآباد در اين محل جمعيتى ساكن بوده و قريه كوچكىوجود داشته
است اما نام آن قريه چه بوده نمىدانند جز آنكه سالمندان روستابرجهاى قلعه قديمى را
به ياد مىآورند اما امروز از آن برجها نشانى باقى نماندهاست اين عده معتقدند قلعه
مذكور قبل از محمدحسينخان ساخته شده است.
نگارنده اين سطور مىگويد: اگر دقت كنيم اين مطلبى كه اخيرا ياد شد بااينكه
محمدحسينخان افشار جد آيةاللهالعظمى اراكى روستاى مصلحآباد رااحداث و تاسيس
كرده باشد منافاتى ندارد چون گاهى با تكميل اساسى يك روستا،بناى روستا به تكميل
كننده آن نسبت داده مىشود و نامش هم به نام جديد تبديلمىگردد و در هر حال
همانطور كه نويسنده رساله «مصلحآباد» مىگويد:
اينكه مصلحآباد توسط محمدحسينخان افشار بنا گرديده واقعيت مسلماست زيرا علاوه
بر آنچه آقاى دهگان نوشته است نحوه ساختن منازل و مالكيتآنها نيز به اين امر گواهى
مىدهد بعد از آنكه محمدحسينخان قنات مصلحآباد راحفر نمود و مظهر آن مشخص گرديد
از فاصله مظهر قنات تا محل توزيع آبو انشعاب آن به طرف زمينهاى كشاورزى به احداث و
ساخت منازل مسكونىپرداختند و اين منازل به نحوى ساخته شد كه جوى آب قنات از داخل
حياط منازلعبور كند و در حال حاضر اهالى روستاى مصلحآباد اين منازل را به نام
مالكيناوليهشان كه فرزندان و يا نوادگان محمدحسينخان هستند مىشناسند براى
مثالمىتوانيم از منازل متعلق به ميرزاابوالفتح (يا ميرزا فتحالله) پدر پدر
آيةاللهالعظمىاراكى، و ملا محمود مصلحى و ابراهيمخان مصلحى و ملا ابوالحسن كه
همگى ازنوادگان محمدحسينخان هستند نام ببريم.
محمدحسينخان داراى هفت پسر بوده كه يكى از آنها به نام احمدبيگ جددوم
آيةاللهالعظمى اراكى است اسامى شش پسر ديگر به اين قرار است: رضاقليخان، مرتضى
قليخان، اسلانخان، نصراللهبيگ، اسداللهبيگ (4) و آقامحمد.
آقا محمد پسر يا فرزند نداشته و اولاد و اعقاب شش نفر ديگر را طبق آنچهدر
شجرهنامه (5) اين خاندان ثبتشده به ترتيب مىآوريم.
همان طور كه ملاحظه خواهيد كرد تعداد زيادى از اعضاى اين خاندان ازعلما و
روحانيان و رجال علم و سياست و ادب بودهاند و به خصوص در اعقابرضاقليخان آنقدر
رجال روحانى (ملا) زياد بوده كه به طايفه ملا معروف و مشهورشده بودند.
آيةالله حاج شيخ ابوالحسن مصلحى در يادداشتى چنين نوشتهاند:
سه پسر محمدحسينخان، بيگ، و سه پسر او خان بوده، و در طبقه بعدفرزندان
رضاقليخان به طايفه ملا معروفند كه حاج ملااسماعيل، و حاج ملاعلى ياشيخ محمدباقر از
شاگردان شيخ [انصارى] بوده و همگى مجتهد بودهاند. بنىاعماممرحوم والد بعضى از
طايفه خوانين و برخى از طايفه بيك و بعضى ميرزا و بعضىملا و همگى از رجال سياست و
علم و ادب بودهاند.
اما پدر مرحوم والد حاج ميرزاآقا در جوانى در زمان رواج بازار قالى و
بودنقنسولگرى در اراك اشتغال به نقشه قالى داشته و نيز خط زيبايى داشته است و
ازاين جهتبه نقاش معروف بوده است اما در اواخر در سلك روحانيتبوده است اواز زهاد
و عباد، و مورد توجه و وثوق علما بوده، و به واسطه حسن تدبير و كياستو سياست رابط
بين علما و مقامات دولتى و نمايندگان كشورهاى خارج كه در اراكدفتر داشتهاند بوده
است.
وى دوستار سادات و روحانيان و معممين و دوستار اهل فضل و كمالو همنشين با آنان،
و كتابخانهاى مفصل و نيز داراى آب و ملك و باغ زراعت درفراهان بوده است.
اما پسران محمدحسين خان:
يك: رضا قليخان دو پسر داشت: حاج حبيبالله و ملافضلالله.
حاج حبيبالله پسرى بهنام ميرزاابراهيم و وىپسرى بهنام حبيبالله داشت.
ملافضلالله چهار پسر داشت: ملارضا، حاج ملااسماعيل، ... و ملامحمد.
1- ملارضا پنج پسر داشت: ملاعباس، حاج ملاابوالحسن ظ، ملامحسن،حاج ملاحسين، و
ملامحمدعلى.
ملاعباس پسر نداشت.
حاج ملاابوالحسن چهار پسر داشت: آقا رضا، نصرالله، محمد، عبدالله. اولىپسرى به
نام... و چهارمى پسرى به نام نعمتالله ظ داشت.
ملامحسن سه پسر داشت: آقا ضياء، آقا داود و آقا نور. اولى چهار پسر بهنامهاى
حسين، حسن، علىاكبر و ابوالفضل داشت و سومى پسرى به نام سليمانو او پسرى به نام
محمد داشت.
حاج ملاحسين چهار پسر داشت: ملامحمود، ملاقاسم، علىاكبر و ميرزااحمد.اولى سه
پسر به نامهاى حسين، محمد و على داشت. و محمد پسرى به نامبيژن داشت.
ملا محمد على پسرى به نام تقى و او دو پسر به نامهاى: عليرضاو غلامحسين داشت.
2- حاج ملااسماعيل پنج پسر داشت: زينالعابدين، حاج ملاحسن،محمدحسين جناب، حاج
ملاعلى و شيخمحمدباقر (گويا همين حاجملااسماعيل، و حاج ملاعلى يا شيخ محمدباقر
شاگرد شيخ انصارى بودهاند.يادداشت آقاى مصلحى)
زينالعابدين پسر نداشت.
حاج ملاحسن دو پسر داشت... و محمدرضا. اولى پسرى به نام غلامرضاو دومى دو پسر به
نامهاى ايرج و محمدتقى داشت.
محمدحسين جناب چهار فرزند داشت: لطفالله، غلامرضا، عطاءالله[جنابى] و... .
حاج ملاعلى يك پسر داشت: شيخ ماشاءالله و وى دو پسر داشت: فضلاللهو عزتالله.
شيخ محمد باقر پسر نداشت.
3- ... سه پسر داشت: ملافضلالله و ملاحبيبالله و علىاصغر.
ملافضلالله دو پسر داشت: على و محمد. اولى پنج پسر داشت: عزتالله،تقى،
محمدباقر، زينالعابدين غلامرضا و دومى يك پسر داشتبه نام غلامرضا.
ملاحبيبالله دو پسر داشت: ملاكاظم و موسى. دومى دو پسر داشت:مرتضى و غلامرضا.
علىاصغر پسر نداشت.
4- ملامحمد دو پسر داشت: حاج محمود و حسين.
حاج محمود پسرى به نام محمودخان و وى سه پسر به نامهاى: علىاكبر،يحيى و حسين
داشت.
حسين پسر نداشت.
دو: مرتضى قليخان يك پسر داشتبه نام حاج محمدعلى.
حاج محمدعلىچهار پسرداشت:ملاباقر،ملايحيى،ميرزامحمدوملامرتضى.
1- ملاباقر پسرى به نام ملا جعفر داشت.
2- ملا يحيى سه پسر به نامهاى: ملاصدرالدين، ملافخرالدين و ملاجمال[الدين] داشت.
ملاصدرالدين دو پسر داشت: محمدعلى وفايى و غلامحسينخان. اولى سهپسر داشت:
سعيد، منصور و مسعود.
ملافخرالدين چهار پسر داشت: مشهدى حسين، آقا داود، علىاكبر و حسن.اولى سه پسر
داشت: محمدتقى، حاج ابراهيم و مرتضىخان. دومى دو پسرداشت: فضلالله و عزتالله. و
سومى دو پسر داشت: غلامحسين و عباس.
ملاجمال يك پسر داشتبه نام آقا يحيى و او سه پسر داشت: همايون،منوچهر و
فضلالله.
3- ميرزامحمد دو پسر داشت: ملا حاج آقا و ملا مهدى.
ملا حاج آقا دو پسر داشت: محمد زمان و شكرالله. اولى دو پسر داشت:نصرالله و رضا.
4- ملامرتضى پسر نداشت.
سه: اسلانخان دو پسر داشت: حاج ميرزاابوطالب و حاج ميرزا جعفر.
1- حاج ميرزاابوطالب يك پسر داشت: حاج ميرزابهرام و او يك پسرداشت: ميرزا
عيسىخان.
ميرزا عيسىخان شش پسر داشت: ابراهيم، محمدزمان، هادىخان،مهدىخان، ميرزارضا و
محمدتقى.
اولى پسرى به نام غلامحسين و دومى دو پسر به نامهاى فريدون و فرهادو سومى دو پسر
به نامهاى حسين و نعمتالله و چهارمى يك پسر به نام محمدتقىو پنجمى يك پسر به نام
بهرام سعيد (كذا) داشت و ششمى پسر نداشت.
2- حاج ميرزاجعفر دو پسر داشت: حاج ميرزاامير و ميرزاحسينخان.
ميرزاحسينخان شش پسر داشت: غلامعلىخان، علىاصغرخان، علىاكبر،عباسعلى،
تقىخان، نصراللهخان.
دومى چهار پسر به نامهاى منوچهر، سعيد، هوشنگ و سيروس و سومى يكپسر به نام
نصرتالله داشت.
چهار: نصراللهبيگ دو پسر داشت: عباسقلى سلطان و آقا كوچك و اعقابىبراى آنها در
شجره نامه نيامده است.
پنج: اسداللهبيگ يك پسر داشتبه نام حاج ميرزاحسينعلى حاج ميرزاحسينعلى. وى
چهار پسر داشت: بنانالسلطان، ميرزارضا قلىعماد، حاج ميرزاشفيعخان وثوق الديوان و
ميرزا اسدالله.
1- بنانالسلطان. وى سه پسر داشت: ابراهيمخان، احمدخانو محمودخان. اولى پسرى
به نام امير، و دومى پسرى به نام حميد داشت.
2- ميرزارضا قلى عماد. وى چهار پسر داشت: رضا، كاظم، حسن و حسين.
3- حاج ميرزاشفيعخان وثوقالديوان. وى چهار پسر داشت: محمودخان،هاشمخان صهبا،
ميرزاابوالقاسمخان و فضلالله. دومى سه پسر داشت: داريوش،انوشيروان و سيروس. سومى
سه پسر داشت: غلامحسين ابوالحسن و طوسو چهارمى يك پسر داشت: همايون.
4- ميرزااسدالله. وى چهار پسر داشت: ميرزا محمد، آقا مصطفى،ميرزامحمدحسين و آقا
حسن. چهارمى دو پسر داشت: رحمتاللهخان و وى پسرىبه نام اسدالله داشت.
شش: آقا محمد پسرى نداشته است.
هفت: احمدبيگ كه طبق يادداشت آقاى دهگان از نظر سن فرزند سوممحمدحسينخان بوده،
دو پسر داشته است: رحمتالسلطان و آقا فتحالله آقا فتحالله يك پسر داشته: حاج
ميرزاآقا (پدر آيةاللهالعظمى اراكى)
حاج ميرزاآقا چهار پسر داشت: ميرزا حسين، ميرزا حسن، ميرزا فتحاللهو
آيةاللهالعظمى اراكى.
1- ميرزا حسين. وى دو پسر داشت: هادىخان و ميرزا عباسعلى دومى دوپسر داشت:
محمود و مسعود و اولى سه پسر داشت: بهروز و بهرام و بهزاد.
2- ميرزاحسن. وى هفت پسر داشت: 1- ميرزامحمود، 2- غلامرضا،3- ابراهيم، 4- خليل،
5-ابوالقاسم، 6-اسماعيل و 7- غلامحسين. اولىو ششمى و هفتمى پسر نداشتند. دومى يك
پسر داشت: تقى. سومى دو پسرداشت: مسعود و منوچهر. چهارمى دو پسر داشت: حميد و جليل.
پنجمى پنج پسرداشت: منصور، حسن، مسعود، حسين و مجيد.
3- ميرزافتحالله. وى سه پسر داشت: لطفالله، نصرالله و فضلالله. اولىو سومى
پسر نداشتند دومى سه پسر داشت: عبدالله، عزيزالله و شكرالله.
4- آيةاللهالعظمى حاج شيخ محمدعلى اراكى. ايشان سه پسر داشتند:ابراهيم،
ابوالحسن و على.
حاج محمدابراهيم مصلحى سلمهالله تعالى (كه رياست راهآهن ناحيه اراكرا سالها
به عهده داشت) شش پسر دارد: آقا سعيد (مهندس)، مسعود، (6) آقا
حميد(دكتر)، مجتبى (دكتر داروساز)، دكتر محسن و دكتر مجيد.
آيةالله حاج شيخابوالحسن مصلحى (7) سه پسر دارند: حاج شيخ
احمدمصلحى، آقا حامد و آقا محمد. (8)
دكتر على مصلحى سلمهالله تعالى (9) (دكتر حقوق و استاد دانشگاه) يك
پسردارند: آقا نويد مصلحى.
غير از حجةالاسلام حاج ميرزاآقا پدر آيةاللهالعظمى اراكى كه شرح حالشانياد
خواهد شد از بقيه افراد اين خاندان بزرگ فقط اطلاعات مختصرى درباره برخىاز آنان در
دست است كه ياد مىشود:
1- بر سنگ مزار مرتضى قليخان فرزند محمدحسينخان در مصلحآبادچنين نوشته است:
وفات مرحوم مغفور عاليشان مرتضى سلطان (خان ظ) خلفعالىجاه محمدحسينخان به تاريخ
شهر رجبالمرجب سنه 1201 (هزارو دويست و يك.)
2- بر سنگ مزار گلشن خانم دختر محمدحسينخان اينطور مىخوانيم.
دردا كه گلستان مرا... خزان رسيد سنگ اجل به تاج گل ارغوان رسيد پرپر بگشت غنچه
سرسبز اين چمن زين مرگ ناگهان كه به اين نوجوان رسيد اى كه بر ما بگذرى دامن كشان
از سر اخلاص الحمدى بخوان
تاريخ اين سنگ مزار ناخوانا است و فقط عدد 12 آن قابل تشخيص است كه از
آناستفاده مىشود بعد از هزار دويست از دنيا رفته است.
3- حاج ملااسماعيل پسر ملافضلالله (معروف به آخوند ملا فضلالله بزرگ(پسر
رضاقلىخان پسر محمدحسينخان افشار، پسرى به نام حاج ملاعلى داشتهكه در زى روحانيت
و صاحب مكنتبوده است پسر وى مرحوم آقاى آقا شيخماشاءالله اوحدى در مصلحآباد به
دنيا آمد و تحصيلات خود را در اراك نزد اساتيدبزرگى چون آيةاللهالعظمى حاج شيخ
عبدالكريم حائرى طى كرد و سپس بهمصلحآباد بازگشت و تا پايان عمر در همان روستا
زندگى كرد. وى از هوش و ذكاوتفراوانى بهرهمند و بسيار شوخ طبع و اهل مزاح بود.
دفتر عقد و ازدواج و طلاقو اسناد رسمى ايشان تنها مركز رسمى تنظيم اسناد در منطقه
بود.
ايشان و پدرش حاج ملاعلى و جدش حاج ملااسماعيل و جد ديگرشملافضلالله بزرگ سهم
به سزايى در جهات فرهنگى مذهبى مصلحآباد داشتند.
وى در سال 1344 شمسى مطابق 1385قمرى در سن هفتاد و سه سالگىدار فانى را وداع
گفت و در زادگاهش مصلحآباد به خاك سپرده شد.
بر سنگ مزار وى نوشته شده:
مدفن مرحوم مغفور حجةالاسلام والمسلمين آيةالله آقاى شيخ ماشاءاللهاوحدى
فراهانى فرزند حجةالاسلام حاج ملا على كه در سن هفتاد و سه سالگى در12 بهمن 1344
مطابق با دهم شوال 1385 دار فانى را وداع كرد.
4- حاج ملااسماعيل مذكور پسر ديگرى داشتبه نام ميرزامحمدحسينجناب پدر عطاءالله
جنابى.
ميرزا محمدحسين جناب شخصى خوش ذوق داراى خطى زيبا، مقدماتادبيات را نزد شيخ
احمد ساروقى خوانده و كتابى در شرح عوامل ملامحسن نوشتهكه نسخه خطى آن در كتابخانه
آقاى دهگان موجود بوده است.
5- حاج ميرزاحسينقلى فرزند اسداللهبيگ فرزند محمدحسينخان افشارپسرى به نام
شفيعخان وثوقالديوان داشت.
وثوقالديوان جزء ديوانخانه و به كارهاى مستوفىگرى مشغول و در سال1338ه .ق
بعد از مراجعت از سفر حجبدرود حيات گفت. همسر وى درالصدفخانم دختر حاج رستمخان،
و خواهر حاج رستمخان مادربزرگ آقاى دهگان بوده،كه از اينجا با هم بستگى و
خويشاوندى دارند.
وثوقالديوان چند پسر داشت:
1- محمودخان صهبا متوفى 1327شمسى.
2- فضلاللهخان صهبا متوفى 1335شمسى.
3- هاشمخان صهبا متوفى 1336شمسى. وى مدتى در وزارت دارايىو سپس رياستشيلات
شمال را متصدى گشت.
4- ميرزاابوالقاسمخان صهبا.
وى فردى با ذوق و شاعر و متخلص به همايون بوده است او چندى در بازاراراك مشغول
به كسب و خرازى فروشى بود و مدتى رياست ماليه سنندج و تربتحيدريه را عهدهدار بوده
و در پايان عمر به اراك مراجعت و در روستاى كمالآبادمشغول كشاورزى شد و در سال
1328شمسى از دنيا رفت و در مصلحآباد به خاكسپرده شد.
آقاى دهگان مىنويسد: مرحوم صهبا جزو انجمن ادب بود و رونقى بهانجمن داده بود
در هر جلسهاى شعرى داشت و حاضران را شاد مىكرد او در اقسامشعر دست داشت و با همه
فنون ادب آشنا بود، قصيده مىگفت، غزل مىسرود، قطعاتى نيكو به يادگار گذشته، و در
هزليات و فكاهيات ابتكارى به خرج داده است.قطعهاى زيبا دارد كه با بيت زير آغاز
مىشود:
ميوه از كالى به رنگ برگ پنهان مىشود حالت كالى به نزد پختگان خجلت فزاست
همسر او به نام كبرى خانم دختر مرحوم ميرزاابوالقاسم معين همايون
متوفاى1342قمرى فرزند ميرزاحسين ملقب به صديق همايون بود.
معين همايون با ثروت هنگفت، تعين شگفت، و وقار سرشار مورد احترامهمگان بود و
مرحوم وثوقالديوان دختر او را براى پسرش ميرزاابوالقاسم صهباخواستگارى كرد و اين
انتساب رقى و استعلا به پسر داد و وى تخلص شعرى خود(همايون) را از پدرزن خود گرفت.
اين شعر در مرگ وى و تاريخ آن سروده شده كه شايد از داماد او مرحومصهبا باشد.
بر اين سراى دو در دل منه كه بر در آن نوشته است اجل كل من عليها فان به پيش باد
چراغ ارنهى شود خاموش به راه سيل بنا وركنى شود ويران به دهر تا كه توانى به نيك
نامى كوش كه نام نيك بماند به دهر جاويدان دوشنبه بود ز ماه صفر به وقتسحر قدم
نهاد از اين خاكدان به باغ جنان يگانه عنصر پاك آنكه طينت پاكش سرشته بود به مهر
على شه مردان شنيد طائر روحش ز بام عرش صفير قفس شكستبه پرواز روضه رضوان دل از
كمند علايق بريد و گشت آزاد نهاد قالب خاكى و شد به عالم جان بجوى سال وفاتش به
هجرت نبوى «بشد معين همايون به جنت رحمان»
صهبا از آزادىخواهان و حاميان مشروطه بوده است و بخشى از اشعار او در اينزمينه
است:
يكى به بحر خزر بهر صيد ماهى شد كه روزمره ورا زندگى از آن باشد فكند تور و
بدامش فتاد ماهيكى سفيد و فربه آن سان كه قوت جان باشد رفيق گفتش كاين خود چه نوع
ازماهى است كه در نظاره آن خيره ديدگان باشد جواب داد: كاين است ماهى آزاد گرش بريم
به بازار بس گران باشد به خاك ماهى در مىطپيد بسملوار چنانكه شيوه و آيين ماهيان
باشد به آخرين نگه خويش جانب صياد چنين نمودش كين نكته بر زبان باشد اگر به شهر شما
اين طريق آزادى است خداى رحم كند حبستان چسان باشد
ز خيل گوسفندان گوسفندى كه بودش بسته در گردن كمندى شنيدم با زبان بىزبانى چنين
مىگفتبا چوپان نهانى چگونه شكر اين نعمت گزارم كه زور مردم آزارى ندارم قوى تن
اشتر، اما بردبارى ز صحراى جهان قانع به خارى چو بشنيد اين سخن شد گردن افراز بر آن
حيوان ملامت كرد آغاز كت از اين خود ستايىها غرض چيست چو زورت نيست آزاريت هم نيست
مرا بايد كه شكر حق گزارم كه دارم زور و آزارى ندارم
بس در قفاى بوالهوسىهاى دل شدم اى دل برو كه از تو هم آخر كسل شدم سر ز بر پر
كشيده در بحر حيرتم بهر چه حبس در قفس آب و گل شدم آدم گنه ز خوردن گندم نمود و من
در زير آسياى زمان مضمحل شدم بىخرقه ديد زاهد و بى بادهام حريف آوخ كه پيش عارف و
عامى خجل شدم
مكنت لئيم را همه سر پوش ابلهى است عيب خران هميشه نهان زير فربهى است از
بىحقيقت متواضع مجو وفا كم مغز پستهاى است كه خندان ولى تهى است اسرار خلقتى كه
نوشتند باطل است خود كوزه را ز كوزهگر آخر چه آگهى است
امشب ورق زدم به ندامت كتاب عمر كردم نظر به حاصل صورت حساب عمر گشتم دقيق در
همه اقلام واى دريغ چيزى نبود در خور ثبت كتاب عمر گفتم ز عمر خويش بسى بهرهها برم
غير از خيال نيست دريغا سراب عمر آييم و مىرويم و نماندنشان ما پس چيستسود اين
همه رنج و عذاب عمر حال از درنگ قافله عمر شاكيم گر پيشتر ملول شدم از شتاب عمر
مرحوم صهبا گويا مرگ خود را پيشبينى نموده بود در قطعهاى كه يك سال پيش ازمرگ
خود سرود و به يادگار گذاشت تاريخ مرگ خود را با جمله «همايون شدهخاموش» كه با
حساب حروف جمل 1368 مىشود بيان كرد و در همان تاريخ هم ازدنيا رفت. آن قطعه كه بر
سنگ مزار وى هم نقش بسته چنين است:
زين باغ همه لاله پر داغ بر آيد بوى گل آن مىبردت تا ابد از هوش زنهار مشو بلبل
اين گلبن پرخار بر خوارى خود سعى مكن بيهوده مخروش من نيز لب از نغمه فرو بستم و
خفتم از من سخنى مى نرسد زين پس در گوش چون مست ز صهباى عدم گشتهام از پيش گفتم پى
تاريخ همايون شده خاموش
6- حاج ميرزاحسينقلى پدر وثوقالديوان چهار پسر داشت كه دو تن از ايشان ازنفوذ و
قدرت و اعتبار اجتماعى و سياسى در ولايت عراق برخوردار بودند يكىهمان وثوقالديوان
و ديگرى بنانالسلطان كه با دولت مركزى و شاهزادگان قاجارداد و ستد داشته است. از
بنانالسلطان مذكور بيش از اين اطلاعى نداريم.
پىنوشتها:
1) در نوشته آقاى دهگان رضىالدينبن حاج قارداش آمده، اما در شجرهنامه خاندان
مصلحى نام پدر آقارضى ياد نشده و در سائر مصادر رضىبن حاتم ياد شده كه ظاهرا اين
صحيح است مگر اينكه بگوييمحاج قارداش همان حاج حاتم است.
2) يادداشتهاى مرحوم دهگان.
3) شايد منظور همان محمدحسينخان افشار باشد و اينكه او را پسر سليمانلو معرفى
كردهاند اشتباهاست.
4) اين كلمه بعد از صفويه در غالب بلاد ايران عنوان حكام محلى بود و هر چند شغل
حكومت هميشه ازپدر به پسر نمىرسيده اما اين عنوان معمولا از پدر به پسر انتقال
مىيافته است و در عهد قاجاريه بهتدريج عنوان تشريفاتى شده است.
و نيز در توضيح اين واژه آمده: امير قبيلهاى كوچك در برابر خاقان و خان كه رئيس
قبيلهاى بزرگ بود.
به لغتنامه دهخدا واژه بيك و بيگ رجوع شود.
5) اين شجرهنامه كه در تاريخ 1334شمسى نوشته و تنظيم شده در كتابخانه شخصى
آيةاللهالعظمى اراكىموجود و محفوظ است.
6) در شجرهنامه كه در سال 1334ش تنظيم شده دو پسر براى حاج محمدابراهيم ياد شده
به نامهاىمهدى و محمود كه شايد اين اسمهاى شناسنامهاى باشد.
7) شرح حال ايشان، در بخش شاگردهاى آيةاللهالعظمى اراكى خواهد آمد.
8) اميد است اين سه آقازاده و همچنين آقازادههاى آيةاللهالهى وحجةالاسلام
فرحى (نوههاى دخترىآيةاللهالعظمى اراكى) كه به درسهاى حوزوى مشغولند براى هميشه
اين بيت علمى رفيع را از آفتانقطاع حفظ نمايند.
9) ايشان سالها نيز در حوزه علميه قم به علوم حوزوى اشتغال داشتند.