يادنامه آية الله العظمى اراكى

رضا استادی

- ۶ -


7- خاندان آية الله العظمى اراكى

جد پنجم آية‏الله‏العظمى اراكى حاج حاتم نام داشته كه روستاى حاتم‏آباد نزديكى‏مصلح‏آباد به نام ايشان نام‏گذارى شده است و به احتمال قوى برخى از فرزندان وى‏اين روستا را به نام او احداث كرده‏اند.

جد چهارم ايشان حاج رضى نام داشته و روستا و قنات رضى‏آباد در جوارحاتم‏آباد به نام ايشان است. حاج رضى داراى چهار پسر بوده به نامهاى: جعفر،تقى، غلامعلى و محمدحسين.

جعفر داراى‏پسرى به‏نام «على‏عسكر» بوده‏كه درحاتم‏آبادمى‏زيسته وخاندان‏عسكرى كه در حاتم‏آباد و مصلح‏آباد ساكن بوده يا هستند و يا از اين دو روستا به‏ساير مناطق‏مهاجرت كرده‏اند همگى‏فرزندان ونوادگان همين على‏عسكر مى‏باشند.

تقى نيز جد يكى ديگر از خاندان و طوايف مصلح‏آباد است كه به حاج بابائى‏شهرت دارند.

غلامعلى جد خاندان اشفثى (كذا)ها در مصلح‏آباد مى‏باشد.

محمدحسين نيز جد سوم آية‏الله‏العظمى اراكى و جد خاندانهاى مصلحى‏و اوحدى و صهبا است.

در يادداشتهاى آقاى دهگان چنين آمده است:

محمدحسين‏خان افشاربن رضى‏الدين... (1)

سر سلسله خانواده صهبا ازمردم خراسان و ساكن در نواحى سبزوار وابسته به ايل افشار بوده. خانواده‏آنان نظامى و صاحب عنوان در اوايل دولت قاجار با سمت ميرپنجى در صف...به خدمت مشغول بودند. در خلال ماموريتهاى نظامى، براى حراست ناحيت‏فارس و سرزمين سعدى و حافظ اعزام و چون كم و بيش با شعر و شاعرى سروكارداشته در اوقات فراغت‏به سر تربت‏سعدى (مصلح‏الدين) با زمزمه و خواندن‏طيبات (بخشى از اشعار سعدى) از فشار غربت مى‏كاست. در نتيجه علاقه مفرطى‏به سعدى پيدا نموده تخلص به مصلحى كرده و اين عنوان را براى خود اختيارنموده و در غزليات به «مصلحى‏» مقتبس از نام مصلح‏الدين، افكار خويش را آرايش‏مى‏داده است. قطعاتى از وى شنيده شده است كه با تخلص به مصلحى، آن قطعه رابه خود اختصاص داده است.

محمدحسين‏خان از طرف دولت (گويا در اواخر دولت فتحعليشاه) درسرزمين فراهان متمكن (ساكن)، و احيت‏يهون‏آباد، شيرين‏آباد، شرف‏آباد و مزارع‏اطراف آنها كه تقريبا همه جزء خالصه دولت‏به شمار مى‏رفت (فرامين مودوعه كه‏در اختيار است‏حكايت از خالصه بودن مستغلات مزبور مى‏نمايد) به وى واگذار،و او هم دهى بين قريه يهون‏آباد و خلج‏آباد احداث نموده و در آن ساكن و آن رامصلح‏آباد نامگذارى كرده است كه اكنون احفاد آن مرحوم در آنجا ساكن و ده به‏صورت خرده مالك در اختيار آنها است و همه به اين نام افتخار مى‏كنند و در مسكن‏اجدادى خود با تعين زندگانى مى‏نمايند و نتايج‏خود را به تهران و اراك و قم روان‏ساخته و اسم مصلحى را رواج داده‏اند. (2)

و لازم است‏يادآورى شود كه در مورد احداث روستاى مصلح‏آباد اينطور هم‏گفته شده: شخصى به نام سليمان‏لو از اهالى قفقاز در زمان فتحعليشاه قاجار به‏ولايت عراق عجم و منطقه فراهان تبعيد مى‏گردد وى كه فردى متمول بوده درمحلى كه امروزه به رضى‏آباد مشهور است اقامت مى‏گزيند و بخشهاى وسيعى اززمينهاى كشاورزى منطقه را خريدارى و به مالكيت‏خويش در مى‏آورد سليمان‏لوپسرى دارد به نام محمدحسين، (3) وى به كمك پسرش قناتى را در زمينهاى خود حفرمى‏كند كه مظهر آن قنات در زمينهاى روستايى كه امروز آن را مصلح‏آباد مى‏نامندظاهر مى‏گردد محمدحسين به خاطر قناتى كه ايجاد كرده است زمينهاى منطقه رامالك شده و كم‏كم به آبادى و عمران منطقه پرداخته و روستاى جديدى به نام‏مصلح‏آباد را بنيان مى‏گذارد.

و برخى از اهالى آن منطقه مى‏گويند قبل از ورود محمدحسين‏خان و فرزندان‏وى و ساكن شدن آنها در مصلح‏آباد در اين محل جمعيتى ساكن بوده و قريه كوچكى‏وجود داشته است اما نام آن قريه چه بوده نمى‏دانند جز آنكه سالمندان روستابرجهاى قلعه قديمى را به ياد مى‏آورند اما امروز از آن برجها نشانى باقى نمانده‏است اين عده معتقدند قلعه مذكور قبل از محمدحسين‏خان ساخته شده است.

نگارنده اين سطور مى‏گويد: اگر دقت كنيم اين مطلبى كه اخيرا ياد شد بااينكه محمدحسين‏خان افشار جد آية‏الله‏العظمى اراكى روستاى مصلح‏آباد رااحداث و تاسيس كرده باشد منافاتى ندارد چون گاهى با تكميل اساسى يك روستا،بناى روستا به تكميل كننده آن نسبت داده مى‏شود و نامش هم به نام جديد تبديل‏مى‏گردد و در هر حال همانطور كه نويسنده رساله «مصلح‏آباد» مى‏گويد:

اينكه مصلح‏آباد توسط محمدحسين‏خان افشار بنا گرديده واقعيت مسلم‏است زيرا علاوه بر آنچه آقاى دهگان نوشته است نحوه ساختن منازل و مالكيت‏آنها نيز به اين امر گواهى مى‏دهد بعد از آنكه محمدحسين‏خان قنات مصلح‏آباد راحفر نمود و مظهر آن مشخص گرديد از فاصله مظهر قنات تا محل توزيع آب‏و انشعاب آن به طرف زمينهاى كشاورزى به احداث و ساخت منازل مسكونى‏پرداختند و اين منازل به نحوى ساخته شد كه جوى آب قنات از داخل حياط منازل‏عبور كند و در حال حاضر اهالى روستاى مصلح‏آباد اين منازل را به نام مالكين‏اوليه‏شان كه فرزندان و يا نوادگان محمدحسين‏خان هستند مى‏شناسند براى مثال‏مى‏توانيم از منازل متعلق به ميرزاابوالفتح (يا ميرزا فتح‏الله) پدر پدر آية‏الله‏العظمى‏اراكى، و ملا محمود مصلحى و ابراهيم‏خان مصلحى و ملا ابوالحسن كه همگى ازنوادگان محمدحسين‏خان هستند نام ببريم.

محمدحسين‏خان داراى هفت پسر بوده كه يكى از آنها به نام احمدبيگ جددوم آية‏الله‏العظمى اراكى است اسامى شش پسر ديگر به اين قرار است: رضاقليخان، مرتضى قليخان، اسلان‏خان، نصرالله‏بيگ، اسدالله‏بيگ (4) و آقامحمد.

آقا محمد پسر يا فرزند نداشته و اولاد و اعقاب شش نفر ديگر را طبق آنچه‏در شجره‏نامه (5) اين خاندان ثبت‏شده به ترتيب مى‏آوريم.

همان طور كه ملاحظه خواهيد كرد تعداد زيادى از اعضاى اين خاندان ازعلما و روحانيان و رجال علم و سياست و ادب بوده‏اند و به خصوص در اعقاب‏رضاقليخان آنقدر رجال روحانى (ملا) زياد بوده كه به طايفه ملا معروف و مشهورشده بودند.

آية‏الله حاج شيخ ابوالحسن مصلحى در يادداشتى چنين نوشته‏اند:

سه پسر محمدحسين‏خان، بيگ، و سه پسر او خان بوده، و در طبقه بعدفرزندان رضاقليخان به طايفه ملا معروفند كه حاج ملااسماعيل، و حاج ملاعلى ياشيخ محمدباقر از شاگردان شيخ [انصارى] بوده و همگى مجتهد بوده‏اند. بنى‏اعمام‏مرحوم والد بعضى از طايفه خوانين و برخى از طايفه بيك و بعضى ميرزا و بعضى‏ملا و همگى از رجال سياست و علم و ادب بوده‏اند.

اما پدر مرحوم والد حاج ميرزاآقا در جوانى در زمان رواج بازار قالى و بودن‏قنسولگرى در اراك اشتغال به نقشه قالى داشته و نيز خط زيبايى داشته است و ازاين جهت‏به نقاش معروف بوده است اما در اواخر در سلك روحانيت‏بوده است اواز زهاد و عباد، و مورد توجه و وثوق علما بوده، و به واسطه حسن تدبير و كياست‏و سياست رابط بين علما و مقامات دولتى و نمايندگان كشورهاى خارج كه در اراك‏دفتر داشته‏اند بوده است.

وى دوستار سادات و روحانيان و معممين و دوستار اهل فضل و كمال‏و همنشين با آنان، و كتابخانه‏اى مفصل و نيز داراى آب و ملك و باغ زراعت درفراهان بوده است.

اما پسران محمدحسين خان:

يك: رضا قليخان دو پسر داشت: حاج حبيب‏الله و ملافضل‏الله.

حاج حبيب‏الله پسرى به‏نام ميرزاابراهيم و وى‏پسرى به‏نام حبيب‏الله داشت.

ملافضل‏الله چهار پسر داشت: ملارضا، حاج ملااسماعيل، ... و ملامحمد.

1- ملارضا پنج پسر داشت: ملاعباس، حاج ملاابوالحسن ظ، ملامحسن،حاج ملاحسين، و ملامحمدعلى.

ملاعباس پسر نداشت.

حاج ملاابوالحسن چهار پسر داشت: آقا رضا، نصرالله، محمد، عبدالله. اولى‏پسرى به نام... و چهارمى پسرى به نام نعمت‏الله ظ داشت.

ملامحسن سه پسر داشت: آقا ضياء، آقا داود و آقا نور. اولى چهار پسر به‏نامهاى حسين، حسن، على‏اكبر و ابوالفضل داشت و سومى پسرى به نام سليمان‏و او پسرى به نام محمد داشت.

حاج ملاحسين چهار پسر داشت: ملامحمود، ملاقاسم، على‏اكبر و ميرزااحمد.اولى سه پسر به نامهاى حسين، محمد و على داشت. و محمد پسرى به نام‏بيژن داشت.

ملا محمد على پسرى به نام تقى و او دو پسر به نامهاى: عليرضاو غلامحسين داشت.

2- حاج ملااسماعيل پنج پسر داشت: زين‏العابدين، حاج ملاحسن،محمدحسين جناب، حاج ملاعلى و شيخ‏محمدباقر (گويا همين حاج‏ملااسماعيل، و حاج ملاعلى يا شيخ محمدباقر شاگرد شيخ انصارى بوده‏اند.يادداشت آقاى مصلحى)

زين‏العابدين پسر نداشت.

حاج ملاحسن دو پسر داشت... و محمدرضا. اولى پسرى به نام غلامرضاو دومى دو پسر به نامهاى ايرج و محمدتقى داشت.

محمدحسين جناب چهار فرزند داشت: لطف‏الله، غلامرضا، عطاءالله[جنابى] و... .

حاج ملاعلى يك پسر داشت: شيخ ماشاءالله و وى دو پسر داشت: فضل‏الله‏و عزت‏الله.

شيخ محمد باقر پسر نداشت.

3- ... سه پسر داشت: ملافضل‏الله و ملاحبيب‏الله و على‏اصغر.

ملافضل‏الله دو پسر داشت: على و محمد. اولى پنج پسر داشت: عزت‏الله،تقى، محمدباقر، زين‏العابدين غلامرضا و دومى يك پسر داشت‏به نام غلامرضا.

ملاحبيب‏الله دو پسر داشت: ملاكاظم و موسى. دومى دو پسر داشت:مرتضى و غلامرضا.

على‏اصغر پسر نداشت.

4- ملامحمد دو پسر داشت: حاج محمود و حسين.

حاج محمود پسرى به نام محمودخان و وى سه پسر به نامهاى: على‏اكبر،يحيى و حسين داشت.

حسين پسر نداشت.

دو: مرتضى قليخان يك پسر داشت‏به نام حاج محمدعلى.

حاج محمدعلى‏چهار پسرداشت:ملاباقر،ملايحيى،ميرزامحمدوملامرتضى.

1- ملاباقر پسرى به نام ملا جعفر داشت.

2- ملا يحيى سه پسر به نامهاى: ملاصدرالدين، ملافخرالدين و ملاجمال[الدين] داشت.

ملاصدرالدين دو پسر داشت: محمدعلى وفايى و غلامحسين‏خان. اولى سه‏پسر داشت: سعيد، منصور و مسعود.

ملافخرالدين چهار پسر داشت: مشهدى حسين، آقا داود، على‏اكبر و حسن.اولى سه پسر داشت: محمدتقى، حاج ابراهيم و مرتضى‏خان. دومى دو پسرداشت: فضل‏الله و عزت‏الله. و سومى دو پسر داشت: غلامحسين و عباس.

ملاجمال يك پسر داشت‏به نام آقا يحيى و او سه پسر داشت: همايون،منوچهر و فضل‏الله.

3- ميرزامحمد دو پسر داشت: ملا حاج آقا و ملا مهدى.

ملا حاج آقا دو پسر داشت: محمد زمان و شكرالله. اولى دو پسر داشت:نصرالله و رضا.

4- ملامرتضى پسر نداشت.

سه: اسلان‏خان دو پسر داشت: حاج ميرزاابوطالب و حاج ميرزا جعفر.

1- حاج ميرزاابوطالب يك پسر داشت: حاج ميرزابهرام و او يك پسرداشت: ميرزا عيسى‏خان.

ميرزا عيسى‏خان شش پسر داشت: ابراهيم، محمدزمان، هادى‏خان،مهدى‏خان، ميرزارضا و محمدتقى.

اولى پسرى به نام غلامحسين و دومى دو پسر به نامهاى فريدون و فرهادو سومى دو پسر به نامهاى حسين و نعمت‏الله و چهارمى يك پسر به نام محمدتقى‏و پنجمى يك پسر به نام بهرام سعيد (كذا) داشت و ششمى پسر نداشت.

2- حاج ميرزاجعفر دو پسر داشت: حاج ميرزاامير و ميرزاحسين‏خان.

ميرزاحسين‏خان شش پسر داشت: غلامعلى‏خان، على‏اصغرخان، على‏اكبر،عباسعلى، تقى‏خان، نصرالله‏خان.

دومى چهار پسر به نامهاى منوچهر، سعيد، هوشنگ و سيروس و سومى يك‏پسر به نام نصرت‏الله داشت.

چهار: نصرالله‏بيگ دو پسر داشت: عباسقلى سلطان و آقا كوچك و اعقابى‏براى آنها در شجره نامه نيامده است.

پنج: اسدالله‏بيگ يك پسر داشت‏به نام حاج ميرزاحسينعلى حاج ميرزاحسينعلى. وى چهار پسر داشت: بنان‏السلطان، ميرزارضا قلى‏عماد، حاج ميرزاشفيع‏خان وثوق الديوان و ميرزا اسدالله.

1- بنان‏السلطان. وى سه پسر داشت: ابراهيم‏خان، احمدخان‏و محمودخان. اولى پسرى به نام امير، و دومى پسرى به نام حميد داشت.

2- ميرزارضا قلى عماد. وى چهار پسر داشت: رضا، كاظم، حسن و حسين.

3- حاج ميرزاشفيع‏خان وثوق‏الديوان. وى چهار پسر داشت: محمودخان،هاشم‏خان صهبا، ميرزاابوالقاسم‏خان و فضل‏الله. دومى سه پسر داشت: داريوش،انوشيروان و سيروس. سومى سه پسر داشت: غلامحسين ابوالحسن و طوس‏و چهارمى يك پسر داشت: همايون.

4- ميرزااسدالله. وى چهار پسر داشت: ميرزا محمد، آقا مصطفى،ميرزامحمدحسين و آقا حسن. چهارمى دو پسر داشت: رحمت‏الله‏خان و وى پسرى‏به نام اسدالله داشت.

شش: آقا محمد پسرى نداشته است.

هفت: احمدبيگ كه طبق يادداشت آقاى دهگان از نظر سن فرزند سوم‏محمدحسين‏خان بوده، دو پسر داشته است: رحمت‏السلطان و آقا فتح‏الله آقا فتح‏الله يك پسر داشته: حاج ميرزاآقا (پدر آية‏الله‏العظمى اراكى)

حاج ميرزاآقا چهار پسر داشت: ميرزا حسين، ميرزا حسن، ميرزا فتح‏الله‏و آية‏الله‏العظمى اراكى.

1- ميرزا حسين. وى دو پسر داشت: هادى‏خان و ميرزا عباسعلى دومى دوپسر داشت: محمود و مسعود و اولى سه پسر داشت: بهروز و بهرام و بهزاد.

2- ميرزاحسن. وى هفت پسر داشت: 1- ميرزامحمود، 2- غلامرضا،3- ابراهيم، 4- خليل، 5-ابوالقاسم، 6-اسماعيل و 7- غلامحسين. اولى‏و ششمى و هفتمى پسر نداشتند. دومى يك پسر داشت: تقى. سومى دو پسرداشت: مسعود و منوچهر. چهارمى دو پسر داشت: حميد و جليل. پنجمى پنج پسرداشت: منصور، حسن، مسعود، حسين و مجيد.

3- ميرزافتح‏الله. وى سه پسر داشت: لطف‏الله، نصرالله و فضل‏الله. اولى‏و سومى پسر نداشتند دومى سه پسر داشت: عبدالله، عزيزالله و شكرالله.

4- آية‏الله‏العظمى حاج شيخ محمدعلى اراكى. ايشان سه پسر داشتند:ابراهيم، ابوالحسن و على.

حاج محمدابراهيم مصلحى سلمه‏الله تعالى (كه رياست راه‏آهن ناحيه اراك‏را سالها به عهده داشت) شش پسر دارد: آقا سعيد (مهندس)، مسعود، (6) آقا حميد(دكتر)، مجتبى (دكتر داروساز)، دكتر محسن و دكتر مجيد.

آية‏الله حاج شيخ‏ابوالحسن مصلحى (7) سه پسر دارند: حاج شيخ احمدمصلحى، آقا حامد و آقا محمد. (8)

دكتر على مصلحى سلمه‏الله تعالى (9) (دكتر حقوق و استاد دانشگاه) يك پسردارند: آقا نويد مصلحى.

غير از حجة‏الاسلام حاج ميرزاآقا پدر آية‏الله‏العظمى اراكى كه شرح حالشان‏ياد خواهد شد از بقيه افراد اين خاندان بزرگ فقط اطلاعات مختصرى درباره برخى‏از آنان در دست است كه ياد مى‏شود:

1- بر سنگ مزار مرتضى قليخان فرزند محمدحسين‏خان در مصلح‏آبادچنين نوشته است: وفات مرحوم مغفور عاليشان مرتضى سلطان (خان ظ) خلف‏عالى‏جاه محمدحسين‏خان به تاريخ شهر رجب‏المرجب سنه 1201 (هزارو دويست و يك.)

2- بر سنگ مزار گلشن خانم دختر محمدحسين‏خان اينطور مى‏خوانيم.

دردا كه گلستان مرا... خزان رسيد سنگ اجل به تاج گل ارغوان رسيد پرپر بگشت غنچه سرسبز اين چمن زين مرگ ناگهان كه به اين نوجوان رسيد اى كه بر ما بگذرى دامن كشان از سر اخلاص الحمدى بخوان

تاريخ اين سنگ مزار ناخوانا است و فقط عدد 12 آن قابل تشخيص است كه از آن‏استفاده مى‏شود بعد از هزار دويست از دنيا رفته است.

3- حاج ملااسماعيل پسر ملافضل‏الله (معروف به آخوند ملا فضل‏الله بزرگ(پسر رضاقلى‏خان پسر محمدحسين‏خان افشار، پسرى به نام حاج ملاعلى داشته‏كه در زى روحانيت و صاحب مكنت‏بوده است پسر وى مرحوم آقاى آقا شيخ‏ماشاءالله اوحدى در مصلح‏آباد به دنيا آمد و تحصيلات خود را در اراك نزد اساتيدبزرگى چون آية‏الله‏العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى طى كرد و سپس به‏مصلح‏آباد بازگشت و تا پايان عمر در همان روستا زندگى كرد. وى از هوش و ذكاوت‏فراوانى بهره‏مند و بسيار شوخ طبع و اهل مزاح بود. دفتر عقد و ازدواج و طلاق‏و اسناد رسمى ايشان تنها مركز رسمى تنظيم اسناد در منطقه بود.

ايشان و پدرش حاج ملاعلى و جدش حاج ملااسماعيل و جد ديگرش‏ملافضل‏الله بزرگ سهم به سزايى در جهات فرهنگى مذهبى مصلح‏آباد داشتند.

وى در سال 1344 شمسى مطابق 1385قمرى در سن هفتاد و سه سالگى‏دار فانى را وداع گفت و در زادگاهش مصلح‏آباد به خاك سپرده شد.

بر سنگ مزار وى نوشته شده:

مدفن مرحوم مغفور حجة‏الاسلام والمسلمين آية‏الله آقاى شيخ ماشاءالله‏اوحدى فراهانى فرزند حجة‏الاسلام حاج ملا على كه در سن هفتاد و سه سالگى در12 بهمن 1344 مطابق با دهم شوال 1385 دار فانى را وداع كرد.

4- حاج ملااسماعيل مذكور پسر ديگرى داشت‏به نام ميرزامحمدحسين‏جناب پدر عطاءالله جنابى.

ميرزا محمدحسين جناب شخصى خوش ذوق داراى خطى زيبا، مقدمات‏ادبيات را نزد شيخ احمد ساروقى خوانده و كتابى در شرح عوامل ملامحسن نوشته‏كه نسخه خطى آن در كتابخانه آقاى دهگان موجود بوده است.

5- حاج ميرزاحسينقلى فرزند اسدالله‏بيگ فرزند محمدحسين‏خان افشارپسرى به نام شفيع‏خان وثوق‏الديوان داشت.

وثوق‏الديوان جزء ديوان‏خانه و به كارهاى مستوفى‏گرى مشغول و در سال‏1338ه .ق بعد از مراجعت از سفر حج‏بدرود حيات گفت. همسر وى درالصدف‏خانم دختر حاج رستم‏خان، و خواهر حاج رستم‏خان مادربزرگ آقاى دهگان بوده،كه از اينجا با هم بستگى و خويشاوندى دارند.

وثوق‏الديوان چند پسر داشت:

1- محمودخان صهبا متوفى 1327شمسى.

2- فضل‏الله‏خان صهبا متوفى 1335شمسى.

3- هاشم‏خان صهبا متوفى 1336شمسى. وى مدتى در وزارت دارايى‏و سپس رياست‏شيلات شمال را متصدى گشت.

4- ميرزاابوالقاسم‏خان صهبا.

وى فردى با ذوق و شاعر و متخلص به همايون بوده است او چندى در بازاراراك مشغول به كسب و خرازى فروشى بود و مدتى رياست ماليه سنندج و تربت‏حيدريه را عهده‏دار بوده و در پايان عمر به اراك مراجعت و در روستاى كمال‏آبادمشغول كشاورزى شد و در سال 1328شمسى از دنيا رفت و در مصلح‏آباد به خاك‏سپرده شد.

آقاى دهگان مى‏نويسد: مرحوم صهبا جزو انجمن ادب بود و رونقى به‏انجمن داده بود در هر جلسه‏اى شعرى داشت و حاضران را شاد مى‏كرد او در اقسام‏شعر دست داشت و با همه فنون ادب آشنا بود، قصيده مى‏گفت، غزل مى‏سرود، قطعاتى نيكو به يادگار گذشته، و در هزليات و فكاهيات ابتكارى به خرج داده است.قطعه‏اى زيبا دارد كه با بيت زير آغاز مى‏شود:

ميوه از كالى به رنگ برگ پنهان مى‏شود حالت كالى به نزد پختگان خجلت فزاست

همسر او به نام كبرى خانم دختر مرحوم ميرزاابوالقاسم معين همايون متوفاى‏1342قمرى فرزند ميرزاحسين ملقب به صديق همايون بود.

معين همايون با ثروت هنگفت، تعين شگفت، و وقار سرشار مورد احترام‏همگان بود و مرحوم وثوق‏الديوان دختر او را براى پسرش ميرزاابوالقاسم صهباخواستگارى كرد و اين انتساب رقى و استعلا به پسر داد و وى تخلص شعرى خود(همايون) را از پدرزن خود گرفت.

اين شعر در مرگ وى و تاريخ آن سروده شده كه شايد از داماد او مرحوم‏صهبا باشد.

بر اين سراى دو در دل منه كه بر در آن نوشته است اجل كل من عليها فان به پيش باد چراغ ارنهى شود خاموش به راه سيل بنا وركنى شود ويران به دهر تا كه توانى به نيك نامى كوش كه نام نيك بماند به دهر جاويدان دوشنبه بود ز ماه صفر به وقت‏سحر قدم نهاد از اين خاكدان به باغ جنان يگانه عنصر پاك آنكه طينت پاكش سرشته بود به مهر على شه مردان شنيد طائر روحش ز بام عرش صفير قفس شكست‏به پرواز روضه رضوان دل از كمند علايق بريد و گشت آزاد نهاد قالب خاكى و شد به عالم جان بجوى سال وفاتش به هجرت نبوى «بشد معين همايون به جنت رحمان‏»

صهبا از آزادى‏خواهان و حاميان مشروطه بوده است و بخشى از اشعار او در اين‏زمينه است:

يكى به بحر خزر بهر صيد ماهى شد كه روزمره ورا زندگى از آن باشد فكند تور و بدامش فتاد ماهيكى سفيد و فربه آن سان كه قوت جان باشد رفيق گفتش كاين خود چه نوع ازماهى است كه در نظاره آن خيره ديدگان باشد جواب داد: كاين است ماهى آزاد گرش بريم به بازار بس گران باشد به خاك ماهى در مى‏طپيد بسمل‏وار چنانكه شيوه و آيين ماهيان باشد به آخرين نگه خويش جانب صياد چنين نمودش كين نكته بر زبان باشد اگر به شهر شما اين طريق آزادى است خداى رحم كند حبستان چسان باشد

ز خيل گوسفندان گوسفندى كه بودش بسته در گردن كمندى شنيدم با زبان بى‏زبانى چنين مى‏گفت‏با چوپان نهانى چگونه شكر اين نعمت گزارم كه زور مردم آزارى ندارم قوى تن اشتر، اما بردبارى ز صحراى جهان قانع به خارى چو بشنيد اين سخن شد گردن افراز بر آن حيوان ملامت كرد آغاز كت از اين خود ستايى‏ها غرض چيست چو زورت نيست آزاريت هم نيست مرا بايد كه شكر حق گزارم كه دارم زور و آزارى ندارم

بس در قفاى بوالهوسى‏هاى دل شدم اى دل برو كه از تو هم آخر كسل شدم سر ز بر پر كشيده در بحر حيرتم بهر چه حبس در قفس آب و گل شدم آدم گنه ز خوردن گندم نمود و من در زير آسياى زمان مضمحل شدم بى‏خرقه ديد زاهد و بى باده‏ام حريف آوخ كه پيش عارف و عامى خجل شدم

مكنت لئيم را همه سر پوش ابلهى است عيب خران هميشه نهان زير فربهى است از بى‏حقيقت متواضع مجو وفا كم مغز پسته‏اى است كه خندان ولى تهى است اسرار خلقتى كه نوشتند باطل است خود كوزه را ز كوزه‏گر آخر چه آگهى است

امشب ورق زدم به ندامت كتاب عمر كردم نظر به حاصل صورت حساب عمر گشتم دقيق در همه اقلام واى دريغ چيزى نبود در خور ثبت كتاب عمر گفتم ز عمر خويش بسى بهره‏ها برم غير از خيال نيست دريغا سراب عمر آييم و مى‏رويم و نماندنشان ما پس چيست‏سود اين همه رنج و عذاب عمر حال از درنگ قافله عمر شاكيم گر پيشتر ملول شدم از شتاب عمر

مرحوم صهبا گويا مرگ خود را پيش‏بينى نموده بود در قطعه‏اى كه يك سال پيش ازمرگ خود سرود و به يادگار گذاشت تاريخ مرگ خود را با جمله «همايون شده‏خاموش‏» كه با حساب حروف جمل 1368 مى‏شود بيان كرد و در همان تاريخ هم ازدنيا رفت. آن قطعه كه بر سنگ مزار وى هم نقش بسته چنين است:

زين باغ همه لاله پر داغ بر آيد بوى گل آن مى‏بردت تا ابد از هوش زنهار مشو بلبل اين گلبن پرخار بر خوارى خود سعى مكن بيهوده مخروش من نيز لب از نغمه فرو بستم و خفتم از من سخنى مى نرسد زين پس در گوش چون مست ز صهباى عدم گشته‏ام از پيش گفتم پى تاريخ همايون شده خاموش

6- حاج ميرزاحسينقلى پدر وثوق‏الديوان چهار پسر داشت كه دو تن از ايشان ازنفوذ و قدرت و اعتبار اجتماعى و سياسى در ولايت عراق برخوردار بودند يكى‏همان وثوق‏الديوان و ديگرى بنان‏السلطان كه با دولت مركزى و شاهزادگان قاجارداد و ستد داشته است. از بنان‏السلطان مذكور بيش از اين اطلاعى نداريم.

پى‏نوشتها:

1) در نوشته آقاى دهگان رضى‏الدين‏بن حاج قارداش آمده، اما در شجره‏نامه خاندان مصلحى نام پدر آقارضى ياد نشده و در سائر مصادر رضى‏بن حاتم ياد شده كه ظاهرا اين صحيح است مگر اينكه بگوييم‏حاج قارداش همان حاج حاتم است.

2) يادداشتهاى مرحوم دهگان.

3) شايد منظور همان محمدحسين‏خان افشار باشد و اينكه او را پسر سليمان‏لو معرفى كرده‏اند اشتباه‏است.

4) اين كلمه بعد از صفويه در غالب بلاد ايران عنوان حكام محلى بود و هر چند شغل حكومت هميشه ازپدر به پسر نمى‏رسيده اما اين عنوان معمولا از پدر به پسر انتقال مى‏يافته است و در عهد قاجاريه به‏تدريج عنوان تشريفاتى شده است.

و نيز در توضيح اين واژه آمده: امير قبيله‏اى كوچك در برابر خاقان و خان كه رئيس قبيله‏اى بزرگ بود.

به لغت‏نامه دهخدا واژه بيك و بيگ رجوع شود.

5) اين شجره‏نامه كه در تاريخ 1334شمسى نوشته و تنظيم شده در كتابخانه شخصى آية‏الله‏العظمى اراكى‏موجود و محفوظ است.

6) در شجره‏نامه كه در سال 1334ش تنظيم شده دو پسر براى حاج محمدابراهيم ياد شده به نامهاى‏مهدى و محمود كه شايد اين اسمهاى شناسنامه‏اى باشد.

7) شرح حال ايشان، در بخش شاگردهاى آية‏الله‏العظمى اراكى خواهد آمد.

8) اميد است اين سه آقازاده و همچنين آقازاده‏هاى آية‏الله‏الهى وحجة‏الاسلام فرحى (نوه‏هاى دخترى‏آية‏الله‏العظمى اراكى) كه به درسهاى حوزوى مشغولند براى هميشه اين بيت علمى رفيع را از آفت‏انقطاع حفظ نمايند.

9) ايشان سالها نيز در حوزه علميه قم به علوم حوزوى اشتغال داشتند.