15- نماز جمعه و جماعت آية الله العظمى اراكى(ره)
نماز جماعت و جمعه
پس از رحلت آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى به طور طبيعى
بايدآيةاللهالعظمى اراكى به جاى آقاى خوانسارى امامت نماز جماعت را به عهده
بگيردبه چند دليل:
1- در زمان حيات ايشان هر وقت آقاى خوانسارى نبودند آقاى اراكى بهجاى ايشان
مىايستادند و امامت مىكردند.
2- شدت مصاحبت و رفاقت و عشق و علاقهاى كه آقاى اراكى به آقاىخوانسارى داشتند
موجب شده بود كه هيچ كس از آقاى اراكى به آقاى خوانسارىنزديكتر نباشد آن دو گويا
يك روح بودند در دو بدن. و جانشينى يكى از اين دوشخص نسبتبه ديگرى طبيعى و مورد
قبول همگان است.
3- اعتقاد و اعتمادى كه قاطبه حوزويان بخصوص اعاظم و اساتيد به تقوىو عدالت و
خداترسى آقاى اراكى داشتند كه اگر دو عامل قبلى هم نبود همين عاملسوم بايد موجب
مىشد كه ايشان نماز جماعتى اين چنين عظيم داشته باشند.
نماز جماعتشبها در مدرسه فيضيه و روزها كنار قبر مرحوم آيةاللهالعظمىحائرى
(بقعه آيةالله حائرى)، و اين اواخر در بقعه معروف به بقعه شاه عباس (كه قبرشاه
عباس آنجا است) اقامه مىشد.
نماز مدرسه فيضيه از حيث كميت و كثرت شركت نمازگزاران ازپرجمعيتترين نماز
جماعتهاى قم بود و از حيث يفيتبىمبالغه مىتوان گفتاين نماز مثل و مانند نداشت
نمازى كه مامومان آن همه اهل علم، اساتيد مجتهدان،اتقيا، اوتاد بودند، نماز جماعتى
كه گاهى مامومانى مانند امام خمينىقدس سرهم و علامهطباطبائى و حاج سيد احمد
زنجانى و سيدمحمد محقق داماد -رضوانالله تعالىعليهم- داشت. نماز جماعتى كه
محتاطترين افراد از حيث اعتماد به عدالت امامجماعتبدون هيچ دغدغهاى در آن شركت
مىكردند اما نماز جماعت روزها تاآنجا كه اينجانب ديده و يا شركت كرده بودم
كمجمعيتبود و شايد گاهى عددمامومان به ده نفر هم نمىرسيد آنچه جلب توجه مىكرد
اينكه آيةاللهالعظمى اراكىبراى نماز ظهر كه بايد در فصول مختلف سال در گرما و
سرما و به خصوص درگرماى ظهر تابستان قم پياده از منزل به حرم بيايند با همان عشق و
علاقه و تداوممىآمدند كه در نماز مغرب و عشا، و از اينجا به اخلاص فوقالعاده
ايشان پىمىبرديم كه نماز و جماعت و ثواب و خدا منظورشان بود نه جمعيت و شكوهو
جلال ظاهرى.
و اما نماز جمعه
ظاهرا قبل از آمدن مرحوم آيةاللهالعظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى نماز جمعهدر
قم اقامه نمىشده است. در همان اوايل مرحوم آيةالله حاج ميرزا محمد ارباب بهايشان
پيشنهاد مىكند كه نماز جمعه بخوانند ايشان در جواب مىفرمايند بايد صلاةجمعه را
بحث كنيم (شايد مقصود اين بوده كه ببينندنظرشان در حكم نماز جمعهچه خواهد شد) پس
از بحث و تدريس صلاة جمعه، نظرشان به وجوب تخييرى آنتعلق مىگيرد دراينجا باز
پيشنهاد اقامه نماز جمعه مطرح مىگردد و گويا اين درزمانى بوده كه اجتماعات دينى از
طرف رضاخان ممنوع شده بود حاج شيخخودشان براى اقامه جمعه حاضر نمىشوند اما
مىفرمايند اگر حاج شيخ ابوالقاسمقمى (آيةالله حاج شيخ ابوالقاسم قمى كبير) اقامه
كنند من هم شركت مىكنم اما اينكار عملى نمىشود و در سال 1353 حاج شيخ ابوالقاسم
و در سال 1355 مرحومحاج شيخ از دنيا مىروند.
پس از اين تاريخ قرعه و فال به نام مرحوم آيةالله حاج سيدمحمدتقىخوانسارى
مىخورد و نماز جمعهاى با شكوه در مسجد امام حسن عسكرىبر پا مىگردد كه شايد در
تمام جهان تشيع در آن دوره نماز جمعهاى با اينكيفيت و شكوه نداشتهايم اين نماز
جمعه ادامه داشت تا آمدن مرحومآيةاللهالعظمى بروجردى به قم. ايشان در بحث نماز
جمعه اين مطلب را بيشترتقويت كردند كه اقامه جمعه از مناصب امام معصوم است و گرچه
حكم بهحرمت آن نكردند اما بحثها موجب شد كه بسيارى به اين نتيجه رسيدند كه
احتياطدر ترك آن است و از اين جهتشركت كنندگان در نماز جمعه مرحوم خوانسارىكم
شدند و از آن شكوه اولى كاسته شد. در همين زمانها بود كه آيةاللهالعظمىاراكى
گاهگاهى و اواخر به صورت مداوم به جاى آيةالله خوانسارى امامت جمعه رابه عهده
گرفتند.
و از اين رو باز خيلى طبيعى بود كه پس از رحلت آيةالله خوانسارى بايدامامت نماز
جمعه ايشان به آيةالله اراكى منتقل شود كه شد و ايشان تا چند سال پساز پيروزى
انقلاب اسلامى ايران نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسكرى و دربرخى ماه رمضانها
كنار قبر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى، و بعداز پيروزىانقلاب در صحن حضرت معصومه
اقامه و شركت كنندگان را از مواعظ و نصايحآبدار و مؤثر خود مستفيض مىنمودند. در
اينجا بخشى از يكى از خطبههاى نمازجمعه ايشان را كه در اختيار ما قرار گرفته است
نقل مىكنيم: (1)
«اعوذ بالله منالشيطانالرجيم، بسماللهالرحمنالرحيم.
الحمدلله الولى الحميد، الحكيم المجيد، الفعال لمايريد، علامالغيوب،الذي عظم
شانه فلا شي مثله، تواضع كل شيء لعظمته و ذل كل شيلعزتهو استسلم كل شي لقدرته،
نحمده على ماكان و نستعينه من امرنا على ما يكون،و نستغفره و نستهديه و نشهد ان لا
اله الا الله وحده لاشريك له، ملك الملكو سيدالسادت جبار الارض والسماوات، القهار
الكبيرالمتعال و نشهد ان محمداعبده و رسوله، ارسله بالحق، داعيا الىالحق و شاهدا
علىالخلق فبلغ رسالات ربهكما امره لا متعديا و لا مقصرا و جاهد فيالله
اعداءهصلى الله عليه وآله.
اوصيكم عبادالله بتقوىالله و اغتنام ما استطعتم عملا به من طاعته في
هذهالايامالخالية و بالرفض لهذهالدنيا التاركة لكم و ان لم تكونوا تحبون تركها
والمبليةلكم و ان كنتم تحبون تجديدها فلاتتنا فسوا في عزالدنيا و فخرها و لاتجزعوا
منضرائها و بؤسها، قالالله عزوجل: ادعونى استحب لكم ان الذين يستكبرون عنعبادتى
سيدخلون جهنم داخرين، اعوذبالله منالشيطانالرجيم هوالذى خلقكممن تراب ثم من نطفة
ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغو اشدكم ثملتكونواشيوخا، و منكم من يتوفى من
قبل و لتبلغو اجلا مسمى و لعلكم تعقلون.هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا فانما
يقول له كن فيكون، الم ترالىالذينيجادلون فى آيات الله انى يصرفون، الذين كذبوا
بالكتاب و بما ارسلنا بهرسلنا فسوف يعلمون، اذا الاغلال في اعناقهم والسلاسل
يسحبون فىالحميم ثمفىالنار يسجرون. (2)
در اين آيات مباركات پروردگار عالم كان اين زمان را بيان مىفرمايد به ما
افرادنوع بشر كه در حال كمال آسودگى و خاطر جمعى مىخوابيم، بيدار مىشويم،
غذامىخوريم، راه مىرويم، سفر مىرويم، بازار مىرويم، كارهاى روز، كارهاى
شبانجام مىدهيم و در اين 24 ساعت روز و شب يك وقت، به فكر خدا نمىافتيمو فكر
سكرات مرگ و گودال قبر، و عالم برزخ و عالم قيامت، كه آيا وقتى كه در پاىمحكمه
محاسبه عدل الهى، موقف خواهيم پيدا كرد آيا در آنجا عليه ما حكممىشود يا به له
ما، خاك بر سرمان اگر به عليه ما حكم بشود، چه خاك بر سر كنيمهيچ به فكر اين
هستيم؟ اصلا و مطلقا، بايد فكر اين امور را اميرالمؤمنين بكنداميرالمؤمنين،
اميرالمؤمنين، آن كس كه از اول خلقتش تا دم و نفس آخرين يك ذرهپا را كج نگذاشته نه
قولا، نه فعلا، نه حركة، نه سكونا، معصوم بوده منجميعالجهات اخلاقا، افعالا،
عقائدا، همه جهت معصوم اندر معصوم، اندرمعصوم. پاك، بىآلايش از هر جهت، او بايد
گريه كند؟ نه همين گريه، گريه كند، گريهكند تا بيفتد غش كند، هى بگويد: خدايا من
موبقه آوردهام، يعنى مهلكه، تو به من انعام كردى، خدايا من جريره كردم توبه من كرم
كردى، خدايا طول كشيد عمر من درعصيان تو، چه خواهد شد عاقبت هى بگويد و بگويد از
اين كلمات و مطالب [تابىحال شود ابودردا آن حضرت را در نخلستان مدينه در اين حال
ديده مىگويد]گفتم يقين خواب رفته، دست گذاشتم به بدنش ديدم مثل چوب خشك است
گفتم:انا لله و انا اليه راجعون، علىبن ابيطالب از دنيا رفت دويدم در خانه
حضرتزهراعليها السلام عرض كردم، حضرت علىبن ابيطالب از دنيا رفت فرمود به چه حال
ديدىاو را؟ عرض كردم مثل چوب خشك افتاد روى زمين. فرمود: اين حالتى است از آنحضرت
كه از خوف خدا در غالب اوقات دست مىدهد رفتم آب آوردم به صورتمبارك پاشيدم تا حال
آمد عرض كردم اى آقا تو امير مؤمنانى شما اينجور باشى پسما چه خاك بر سر كنيم، شما
اينطور پس ما چكار كنيم فرمود: اى ابودردا چه حالتخواهد بود حال من وقتى كه ملائكه
غلاظ و شداد دور مرا بگيرند و كشان كشان مراببرند به پاى محكمه كى محكمه عزيز جبار
قهار جبار آسمان و زمين در آنجا مرا، درآن موقف مرا نگهدارند چه خواهد بود حالم در
آن روز؟ پس نبايد گريه كنم؟ خوباميرالمؤمنين با همه اين عصمت و طهارت اينجور گريه
مىكند ما در 24 ساعتشبانه روز در تمام عمر يك وقتبه همچين گريهاى از خوف خدا از
خود سراغداريم؟ در شبها، نيمهشبها، خلوتها، جلوتها، مجالس؟ هيچ ديده شده كه يكى
ازخوف خدا غش كرده باشد؟ اما اگر يكى از اين در مسجد بيايد بگويد: [مامور
دولتآمده] يكىتان را ببرد ببين چطور رنگها همه پريده مىشود، اين مىگويد نكند
منباشم، آن مىگويد نكند من باشم اما از مامور آسمان و زمين خداى جبار و قهار،خداى
آسمان و زمين هيچ ترس داريد كه امروز خواهد آمد نمىدانيم اين ساعتمىآيد. ساعت
ديگر مىآيد و وقتى مىآيد با چى مىآيد؟ با سيخ آتشى مىآيد؟جانها را بگيرد چنانكه
فرمودهاند: براى شخص فاجر با سيخ آتشين مىآيد، براىشخص مؤمن با يك دسته گل
مىآيد، حضرت ابراهيم خليل على نبينا و آله و عليه السلام ازهيئت او و هيبت او چنان
ترسيد كه فرمود: اگر عذابى نباشد جز ديدن اين هيئتو هيبتبس استبراى او و براى آن
حضرت، تجسم پيدا كرد فرمود اگر نباشدبراى مؤمن مگر اين هيكل روح افزاى تو بس است از
براى او. ما نمىدانيمچه جور مىآيد آخر، خاطر جمع نيستيم اين يكى از منازل، پس از
آن در گودالقبر است، گودال قبر معلوم نيست گودالى است از آتش يا روضهاى
ستباغستانىاست از باغستانهاى بهشت، معلوم نيست، وحى كه نيامده براى ما، پيغمبر
كهنيستيم كه از آن وحى بفهميم كدام يك است اين هم مال قبر ما پس از آن درموقف حساب
و بيرون آمدن از قبر معلوم نيست چه حالى خواهد داشت ممكناست چنانكه در اين آيات
مىفرمايد اين طور باشد يعنى: غلهاى آتشين بهگردن ما بيندازند و روى آن غلها و
طوقها، زنجير بيندازند و ما را عبور دهنداز آب جوشان و به محض اين كه سر مقابل او
مىكنيم گوشت صورت، همهريخته مىشود، تمام گوشت ريخته مىشود، سوخته مىشود، بريان
مىشود،فرو مىريزد آن وقت از زقوم جهنم اينقدر خوردهايم كه شكم بر آمده و
عطشفراوان بر ما وارد شده سر مىگذاريم به اين آب جوشان د بخور، د بخور، درحالتى
كه همه امعا و احشا را مىسوزاند و مىبرد با آن زنجير ما را مىكشاند بهسمت آن
حميم پس از آنكه از آن حميم خورديم القا مىكند در آتش از قرآناستفاده مىشود.
فشربالحميم و تصلية الجيم كه آخر كارمان شرب حميم و تصليه جحيماست. مىفرمايد
به چه چيز شما دلخوش كردهايد آخه؟ آيا از اين بىخبرى است كهاين طورى، بىخبرى از
چه جهت است؟ اميرالمؤمنين با خبر بوده، تو بىخبرى،بىخبريت از چى است؟ يا از اين
است كه خداى آسمان و زمين را اعتقاد ندارى يااين است كه خدا را اعتقاد دارى،
مىگويى مثل يك بچهاى است مثلا مىشودبازيش داد، كلاه سرش گذاشت، عظمتش را
نمىدانى، بزرگيش را نمىدانى اگر درمجد و عظمت من شك دارى هوالذى خلقكم من تراب ثم
من نطفة ثم من علقة،كى شما را از خاك آفريد؟ مگر نطفه از خاك نيست؟ مگر نطفه از غذا
نيست؟ غذا ازگوشت نيست؟ و ساير غذاهاى ديگر، مگر غذا، از علف نيست؟ علف از
خاكنيست؟ پس شما را از خاك آفريده بعداز آن از نطفه گنديده حقير آفريده بعداز آن
ازخون بسته شده آفريده بعداز آن شما را طفلى كرده به صورت آدمى از شكم مادربيرون
آورده پس از آن يك جوان قوى هيكلى، پهلوانى، يكى بيرون آورده كه دستمىاندازد به
درخت، تكان مىدهد، درخت را از ريشه بيرون مىآورد، يك همچوقوهاى به او داده است
از خاك، خاك، خاك را اين جور كرده است. پس از آن چندىمىگذرد پير مىشود، شكسته و
عاجز مىشود دستگير مىشود، با آن همه قواو پهلوانى چنان پيرى مىشود كه ديگر هيچى
حاليش نيستبسا مىشود غذايشبانجاستش مخلوط مىشود همينطور مىخورد هيچ حاليش
نيستخدا نكند كسىبه آن وضع مبتلا بشود. كيست كه شما را از آن قوت به اين ضعف
آورد، از آن ضعفبه اين قوت آورد، مگر چشم بصيرت نداريد؟ نمىفهميد خدا هست؟
نمىفهميدكه خدا عظيم است؟ پس بفهم كه الله، هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا
فانمايقول له كن فيكون مثل شما نيست كه بخواهيد نجارى كنيد هزار اسباب و ادواتبايد
بياوريد تا درى بسازيد، بنا، هزار عملهجات و اسباب و ادوات مىخواهد تايك خانه
بسازد. اما آنجا اين كار نيستبه محض اشاره، به محض مشيت، به محضاينكه مشيتش تعلق
گرفتبه اينكه صد كرور مثل اين آسمان كه الآن هستبامخلوقاتش، صد كرور بلكه بالاتر،
به محض مشيتش توليد مىكند، پيش چنينكسى استبعاد دارد معاد؟ آن كس كه اين كارها را
كرده آن كس است كه عالمموت به يد قدرت او است پس از چه شما خاطر جمعيد.
آن وقت مىفرمايد: تعجب است از كسانى كه اين آيات بينات را به چشممىبينند و
خدا را انكار مىكنند يا معاد و قيامت را انكار مىكنند مگر آنها ازپيشآمدهايى كه
بعد براى آنها هستخبر ندارند، اذالاغلال فى اعنا قهم وقتى كهغل به گردنهاى آنها
گذارده مىشود.»
اينكه برخى پنداشتهاند آيةاللهالعظمى اراكى نماز جمعه را واجب
عينىمىدانستهاند درست نيست فتواى ايشان همان وجوب تخييرى بود اما نماز جمعهرا
افضلالفردين مىدانستند. در هر حال خطبههاى اين نماز جمعه كه سالهاادامه داشت در
حقيقت درس قرآن و نهجالبلاغه و اخلاق و آموزش تقوىو خداترسى بود و از اين جهت
امام و مامومين به آن بسيار اهميت مىدادندو حتى برخى از اساتيد و بزرگان حوزه تا
اين اواخر با كمال اشتياق در اين مراسمشركت مىكردند.
در اينجا لازم مىدانم مطلبى را يادآورى كنم.
آيةالله اراكى گرچه از نظر علمى همسنگ و همطراز آيةالله حاجسيدمحمدتقى
خوانسارى بود و در حقيقت هميشه هممباحثه هم بودهاند و حاشيهعروه را مشتركا
نوشتهاند اما بهخاطر سيادت، آقايى، بزرگواريها، معنويتخيلىقوى و خلاصه اهلالله
و اهل سير و سلوك بودن و ويژگيهاى اخلاقى از قبيل صدقو صفا و اخلاص و... كه
آيةالله اراكى در آيةالله خوانسارى سراغ داشت و ديده بودمريد ايشان شده بود و در
جامعه و مصاحبتبا ايشان مانند مريد و مراد عملمىكرد مثلا جورى با ايشان حشر و
نشر داشت كه شايد برخى ناآگاهان ايشان را درحد يكى از اطرافىهاى آيةالله خوانسارى
مىپنداشتند.
پاسخ بسيارى از استفتائاتى كه از آيةالله خوانسارى مىشد آيةالله اراكى باخط
خود (گويا كاتب ايشان است) مىنوشت. در درس ايشان مانند يكى ازشاگردان شركت مىكرد
و فقط آگاهان مىدانستند كه ايشان را نبايد در عدادشاگردان آن بزرگوار به حساب
آرند. حتى قسمتى از درس ايشان را به عنوانتقريرات در سنوات اخير عمر مرحوم آقاى
خوانسارى نوشتند كه ضميمه كتابطهارت خودشان چاپ شده است.
اين ارادت موجب شده بود كه آيةالله اراكى پس از رحلت ايشان هم هميشهياد آن
بزرگوار را از راههايى كه برايش ميسر بود زنده بدارد.
1- جلسه درس ايشان را با وضع بسيار خوبى اداره كرد و ادامه داد.
2- نماز جماعت دو وعده ايشان تا اواخر عمر ادامه داد.
3- نماز جمعه را تا زمانى كه توانست اقامه كرد و تعطيل ننمود.
4- هر روز كه براى نماز ظهر و عصر به حرم حضرت معصومه مىآمد ضمناقبر آقاى
خوانسارى را هم زيارت مىكرد.
5- و از همه شيرينتر و جاذبتر تا اين اواخر در روزهاى عيد در منزل
آقاىخوانسارى جلوس مىكردند تا در آن خانه مانند زمان حيات آقاى خوانسارى بازباشد
و ياد او تازه گردد.
و اين همه علاوه بر اينكه درجه ارادت آقاى اراكى به آقاى خوانسارى رامىرساند
صفا و صميميت و وفا و اخلاص آقاى اراكى را هم به بهترين وجهنشان مىدهد.
مناسب است در اينجا براى تكميل اين بخش، كلام خود مرحوم آيةاللهاراكى و
آقازاده ايشان را كه در مورد نماز جمعه در مصاحبه عنوان شده استرا نقل كنيم:
آيةاللهالعظمى اراكى در پاسخ اين سؤال: از كى به اقامه نماز جمعه
پرداختيد؟فرمودند: من نماز جمعه را واجب تخييرى مىدانم و از خيلى سال قبل هم بنا
برحكم خودم اقامه مىكردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد عذر خواستمكه
ديگر پير شدهام... .
چون مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قائل به وجوب نماز جمعه بودند بهحاج شيخ
پيشنهاد مىكند كه شما اقامه نماز جمعه كنيد و من هم چون در قمو اطراف آن نفوذ
دارم از مردم دعوت مىكنم كه در نماز شركت كنند. حاج شيخفرموده بودند كه من هنوز
بحث نماز جمعه را مطرح نكردهام و خوشايند هم نيستكه بحث (موضوع درس خارج را كه
مشغول بودهاند) را عوض كنم هر موقع رسيديمو از مشروعيت آن فارغ شديم، اقامه
مىكنم كه بعد هم با اينكه بحث كردند و قائلبه وجوب تخييرى شدند شرايط مساعد نبود
و اقامه نكردند.
آيةالله مصلحى گويد:
بعداز رحلت مرحوم حاج شيخ آيتالله حاج سيدمحمدتقى خوانسارى كه باپدرم هممباحثه
بودند در مورد نماز جمعه بحث كردند مرحوم خوانسارى راجع بهنماز جمعه قائل به
احتياط وجوبى بودند و پدرم واجب [تخييرى] مىدانستندو اين يكى از دو مسالهاى بود
كه اين دو بزرگوار با هم اختلاف نظر داشتند مرحومآقاى خوانسارى بعداز نماز
استسقايى كه خواندند و داستانش معروف استشديدا مورد توجه بسيارى از مردم قرار
گرفتند از همين رو جمعيت كثيرى در نمازجمعه ايشان مىآمدند. در همان موقع روزهايى
كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالتداشتند پدرم مىآمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه
مىكردند و گاهى هم آقاىخوانسارى هم [كه دير آمده بودند] به ايشان اقتدا مىكردند
و خطاب به پدرممىفرمودند شما در خطابه و تهييج از من قوىتر هستيد بعد كه
حضرتآيةاللهالعظمى بروجردى به قم آمدند و در اجزاء نماز جمعه از ظهر شبهه
كردندديگر آقاى خوانسارى صلاح ندانستند كه اقامه جمعه كنند لذا به پدرم فرمودند
كهشما اقامه كنيد از آن به بعد با جمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام
حسنعسكرىعليه السلام توسط پدرم اقامه مىشد.
ايشان همانند يك جلسه درس براى خطبههاى نماز جمعه مطالعه مىكردندو از خطبههاى
نهجالبلاغه مطالعه مىنمودند و هر كسى به ايشان مىگفت مرانصيحت كنيد مىفرمود روز
جمعه بياييد نماز جمعه.
رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيتبيشترى برگزار گرديدو امامت
ايشان در نماز جمعه تا بعداز پيروزى انقلاب كه حضرت امام خمينىقدس سرهم بهقم
آمدند ادامه داشتحضرت امام خمينىقدس سرهم در مدتى كه در قم بودند روزى بهمنزل ما
آمدند و پدرم خطاب به ايشان گفتند شما الان دستتان باز است و مقتدرهستيد چون در
زمان حكومت اسلامى قرار داريد شما بايد نماز جمعه را اقامه كنيداما ايشان به پدرم
گفتند شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد لذا پدرم نماز را با شكوهتمام اقامه
مىكردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعيتبه صحن حرم مطهر حضرتمعصومهعليها السلام
انتقال داده شد.
ولى بعداز مدتى چون ايشان در مورد امامت پيرمرد كثيرالسن شبههاىداشتند كه آيا
مجزى هستيا نه به خاطر همين شبهه نماز جمعه را در اين اواخرعمرشان به ناچار ترك
نمودند.
آرى به نوشته يكى از عزيزان: آيةالله اراكى به حق احياكننده مراسم نمازجمعه در
حوزه علميه قم بودند و بيش از سى سال اين آيين شكوهمند را اقامهكردند و روح و جان
صدها عالم و دانشمند را با بيان خود معطر مىساختند، درواقع روزهاى جمعه مسجد امام
حسن عسكرىعليه السلام شاهد سخن گفتن واعظى متعظ و عالمى عامل بود كه سخنانش از دل
بر مىآمد و بر دل مىنشست.
پىنوشتها:
1) اين خطبه، در 23، ربيعالاول 1398هجرى قمرى در قم ايراد شده است.
2) سوره غافر، آيه 72-67.
16- مرجعيت آية الله العظمى اراكى
مرحوم آيةاللهالعظمى خوانسارى پس از رحلت آيةاللهالعظمى حاج شيخعبدالكريم
يكى از سه نفرى بود كه اداره حوزه علميه به عهده ايشان قرار گرفتو دو نفر ديگر
آيةاللهالعظمى صدر و آيةاللهالعظمى حجتبودند و موقعيت علمىو حوزوى اين سه
بزرگوار جورى بود كه به خصوص بعداز رحلت آيةاللهالعظمىحاج سيدابوالحسن اصفهانى
هر سه از مراجع تقليد شيعه به شمار مىآمدندو رساله عمليه و مقلد داشتند.
اين مرجعيتبراى هر سه بزرگوار با آمدن آيةاللهالعظمى بروجردى به قمادامه
داشت و اما رو به گسترش نبود زيرا مرجعيت آيةاللهالعظمى بروجردى بهخاطر ويژگيهاى
علمى و غيره روز به روز گسترش مىيافت و پس از رحلت اين سهبزرگوار يعنى حدود سال
1370 به بعد مرجعيت ايشان تقريبا جهانى شد.
در هر حال مرجعيت آيةاللهالعظمى خوانسارى تا سال وفات ايشان (سال1371) ادامه
داشت و همانطور كه قبلا گفتيم پس از رحلت ايشان تمام شؤونعلمى و حوزوى ايشان نماز
جماعت، نماز جمعه، درس، به طور طبيعى بهآيةاللهالعظمى اراكى منتقل شد. پس براى
آيةاللهالعظمى اراكى زمينه در مسيرمرجعيت قرار گرفتن نيز مهيا بود به اين طريق كه
همان حاشيه عروه و رساله عمليه(كه به نام آيةالله خوانسارى چاپ شده بود و در حقيقت
نتيجه آراى فقهى هر دوبزرگوار بود) را به دست چاپ بسپارد و مرجعيتخود را اعلام
كند. اماآيةاللهالعظمى اراكى اين كار را نكرد.
اولا به خاطر اينكه ايشان هم مانند مراجع بزرگ گذشته ما اهل دنيا و اقدامبراى
مقامات دنيوى نبود و فقط به وظيفه و انجام وظيفه فكر مىكرد و در آن شرايطاحساس
وظيفهاى در اين راستا نمىكرد.
ثانيا به جهتخصوصيات منحصر به فردى كه آيةاللهالعظمى بروجردىداشت از طرف
مردم نسبتبه ديگران تقاضا هم بسيار كم بود و همه آقاىبروجردى را به عنوان مرجع
تقليد انتخاب مىكردند و اين خود عامل مهم ديگرىبود كه بزرگانى مانند آيةالله
اراكى كه بر اساس تقوى و صيانت عظمت مكتب تشيعو حيف و ميل نشدن بيتالمال
مىانديشيدند ازاينكه در مسير مرجعيت قراربگيرند اجتناب و به كارهاى لازم و زمين
مانده ديگر مىپرداختند.
با رحلت آيةاللهالعظمى بروجردى (سال 1381) كه همدورههاى آيةالله اراكىبه
طور طبيعى هم برا ى حفظ حوزه علميه قم و هم براى مرجعيت مطرح شدندو مورد قبول همگان
هم قرار گرفتند زمينه جديدى بود كه آيةالله اراكى هم مانندديگران خود را مطرح كنند
و يا به نحوى مطرح شوند كه اگر اين كار مىشد مانندديگران تا حدى هم مورد قبول بود
در اين زمان هم با اينكه گاهى نام ايشان بردهمىشد اما به جهاتى كه بيشتر به
خصوصيات زندگى و سيره انتخابى خود ايشانمربوط مىشد مطرح نشدند و خود ايشان هم به
اقدام عملى مانند چاپ رسالهو امثال آن دست نزدند و به همان وضع قبل از رحلت
آيةاللهالعظمى بروجردى باقىماندند با اين فرق كه از اين تاريخ به بعد ايشان در
بين خواص مقلدانى داشتند كهبامراجعه شخصى به ايشان پاسخ مسائل شرعى خود را كتبا يا
شفاها دريافتمىداشتند.
اين وضع ادامه داشت تا زمان رحلت آيةاللهالعظمى امامخمينى كه گروهى ازاساتيد
لازم دانستند كه ايشان را در كنار مرحوم آيةاللهالعظمى گلپايگانىو
آيةاللهالعظمى خوئى به عنوان مرجع تقليد جهان تشيع مطرح سازند و در حقيقتبايد
گفتخداى متعال ايشان را براى همين زمان ذخيره كرده بود هنگامى كه ايشانبه عنوان
يكى از مراجع جهان تشيع مطرح شدند چون همه جهات لازم در ايشانجمع بود با استقبال
حوزهها و علما و مؤمنان روبرو و از اين تاريخ مرجعيت رسمىايشان آغاز و پس از رحلت
آيةاللهالعظمى خوئى و آيةاللهالعظمى گلپايگانى گسترشبيشترى پيدا كرد به طورى
كه مىتوان گفت تقريبا مرجعيت تامه و عامه پيدا كردند.
در اينجا يادآورى نكاتى را سودمند مىدانم:
1- چاپ رسالههاى عمليه ايشان، عربى، فارسى (حاشيه عروه،توضيحالمسائل،
المسائلالواضحة، زبدةالاحكام، مناسك حج فارسى و عربى و غيره).همه در اين دوران
اخير انجام شده و پيش از رحلت امام خمينىقدس سرهم رسالهاى ازايشان چاپ نشده بود.
2- نه فقط خود ايشان براى رسيدن به مرجعيت اقدامات لازم را انجامندادند بلكه
آقازاده ايشان آيةالله مصلحى هم حتى پس از رحلت امام خمينىقدس سرهماقدامى نكردند
به طورى كه رساله توضيحالمسائل امام، در آغاز توسط برخى ازفضلا با فتاواى ايشان
تطبيق و چاپ شد و آيةالله مصلحى حتى اين گام را هم خودشروع نكردند.
3- هنگامى كه ايشان توسط اساتيد به عنوان مرجع تقليد معرفى شدند سيلتقاضاى
رساله و نيز استفتاءات به راه افتاد، در اينجا آيةالله مصلحى به كمك برخىاز فضلا
و اساتيد و به ويژه با همكارى بسيار مؤثر آيةالله خرازى به كار تصحيحو تنظيم و
تكميل رسالههاى متعدد و تطبيق آنها با فتاواى آيةاللهالعظمى اراكى كه درحاشيه
عروه ايشان منعكس بود و همچنين با سؤال از خود آقا پرداختند و بهفضلالهى توانستند
در اين دوران پاسخگوى مسائل شرعى مقلدان باشند.
4- بر خلاف آنچه برخى ناآگاهان مىپنداشتند هيچوقت پيرمردى،سالخوردگى و ضعف اين
دوران، مانع پاسخگويى آيةاللهالعظمى اراكى به سؤالاتفقهى و شرعى نبود و حتى تا
اين اواخر در مورد برخى مسائل بحث هم مىكردندو با آوردن كتابهاى فقهى و حديثى و
خواندن براى ايشان، نظر نهايى خود را اعلاممىنمودند.
اين توان بسيار عجيب كه در اين سن و سال و با اين ضعف و نقاهتبتواندپاسخگوى
مسائل و نيز قادر بر اظهار نظر در مسائل تازه باشد معلول جهاتى بود كهنبايد از
آنها غفلتشود:
1- پيش از اين دوران مرجعيتحدود هفتاد سال هر روز و هر شب باكتابهاى فقهى و
حديثى و بحث و تدريس فقه سر و كار داشته است و اين طول زمانچنان تسلطى، بخصوص بر
قواعد و اصول و كليات براى ايشان ايجاد كرده بود كهبايد گفت فقه ملكه ايشان شده
بود.
2- دوران چند ساله مرجعيت آيةاللهالعظمى خوانسارى در اثر مراجعاتو سؤالات
شرعى روزمره مردم به آن بيت، و پاسخگويى آنان كتبا و شفاها از سوىآيةاللهالعظمى
اراكى به اين تسلط كه در جزئيات مسائل هم بتواند با قدرت و احاطهپاسخگو باشد كمك
شايانى كرده بود.
3- دوران چهل ساله بعداز رحلت آيةاللهالعظمى خوانسارى همانطور كه قبلاگفته شد
ايشان در بين خواص مقلدانى داشت كه به او رجوع و مسائل شرعى خودرا مطرح و پاسخ
دريافت مىكردند و اينچنين نبود كه در اين دوران ايشان فقط بهتدريس برخى كتابها
اكتفا كرده و نسبتبه ابواب و مباحث ديگر اجنبى و يابعيدالعهد باشند.
4- از باب قدردانى و حقشناسى بايد گفته شود، حضور آيةالله مصلحىفرزند فاضل و
مجتهد ايشان در كنارشان با آن آگاهى و اطلاعى كه (در طول بيش ازسى سال شركت در درس
و مجالس خصوصى پدرشان) از مبانى و آراء ايشانداشتند در اين دوران حضور بسيار مؤثر
و تعيين كننده بود آرى گويا خداوند منان كهپدر را براى اين دوران ذخيره فرموده
بود، پسر را هم براى كمك همه جانبه او براىهمين زمان پرورش داده بود.
5- آنان كه با زندگى داخلى آيةاللهالعظمى اراكى و همچنين آيةالله مصلحىآشنا
بودند و هستند مىدانند كه قبل از اين دوران خانه و زندگى آناندر حد متوسطمردم و
كمتر از آن بود و در اين دوران و پس از آن هم همان وضع ادامه دارد و اينوالد و ولد
از كنار مال دنيا و بيتالمال و وجوهات شرعيه با كرامت مرور كردندو دامنشان هيچگاه
به ماديات آلوده نشد و اين از افتخارات مذهب و مكتبو حوزههاى علميه شيعه است كه
همواره عالمانى زاهد و پارسا و خداترس در راسامور قرار مىگيرند كه براى همه سرمشق
و الگو هستند.
6- در اين رابطه نبايد از تذكر يك نكته آموزنده دريغ كنم: گويند هنگامى
كهآيةاللهالعظمى اراكى از طرف گروهى از اساتيد حوزه به عنوان مرجعيت معرفىشدند
با اينكه مرجعيت آيةاللهالعظمى گلپايگانى حدود سىسال سابقه داشت. ايشان از اين
پيشآمد اظهار خرسندى كردند و خدا را سپاس گفتند. آرى اين استمعناى پاكى و قداست و
تقوى كه همواره مراجع تقليد شيعه واجد آن بودهاند. هنيئالهم هذا الاخلاص و
هذهالكرامة.
17- آية الله العظمى اراكى(ره) و امام خمينى و انقلاب
قبلا گفته شد كه امام خمينى رضوانالله تعالى عليه از كسانى است كه پيش ازهجرت
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم يزدى به قم از خمين به اراك رفته و در حوزهعلميه اراك به
تحصيل مشغول شده است و آيةاللهالعظمى اراكى هم از قبل در اراكبودند و از درس حاج
شيخ بهره مىبردند.
اما در عين حال با هم، آشنايى نداشتهاند و آشنايى و دوستى و صميميتبين آن دو
از قم شروع شده است.
آيةاللهالعظمى اراكى در اين باره فرمودهاند:
حضرت آقاى خمينى مدتى در اراك بودند و در حوزه اراك تحصيلمىنمودند. در آن مدت
با ايشان آشنايى نداشتم اما وقتى كه در قم بوديم (به قمآمديم) معارفه تامى پيدا
كرديم و يكى از همصحبتهاى بنده بودند. گاهى اتفاقمىافتاد از منزل تا ميدان كهنه
قم نزديك شاهزاده حمزه، اين راه را دو به دو طىمىكرديم و ضمن صحبتها و مباحثه بر
مىگشتيم و اين مساله كثيرا اتفاق افتاده و باهم خيلى مانوس بوديم.
در اوايل كه وارد قم شديم ايشان به من اظهار كرد شما يك درس تفسيرصافى براى من
بگوييد [توجه داريد] تفسير صافى با [فقه] اصول فقه و اصطلاحاتآن مناسبتى ندارد و
لذا چون با آن اصطلاحات مانوس نبودم چند شب تدريسكردم اما ديگر نرفتم ايشان هم
اصرارى نكرد. بله اوايل آشنايىمان اين طور بود.
در جاى ديگر فرمودهاند: من با ايشان در اوايل خيلى مانوس بودم هر هفته ازخانه
تا ميدان كهنه با هم براى تهيه سوخت مىرفتيم و بوته و چوب گردو براىسوخت نهار و
شام تهيه مىكرديم بين راه بسيار صحبت مىكرديم و مانوس بوديم.
در جاى ديگر فرمودهاند: يك روز من احتياج به پول پيدا كردم در حرم مطهرحضرت
معصومهعليها السلام بوديم، گفتم: يك ده تومانى براى من پيدا كن گفتالساعةالساعة
صبر كن صبر كن تند رفتبيرون و پولى آورده داد. خيلى رئوفو مهربان است. (اين جملات
را آيةاللهالعظمى اراكى در زمان حيات امام خمينىقدس سرهمفرموده است)
آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى روحيهاى مانند امامخمينىقدس سرهم
داشته، و از اين رو در جوانى در جهاد و جنگ عليه استعمار بريتانياشركت و در نتيجه
چند سال اسير دست دشمنان بود. در قضيه نفتبه حمايت ازآيةالله حاج سيدابوالقاسم
كاشانى و مقابله با انگليس پرداخت و در داستان فدائياناسلام بىتفاوت ننشست.
از اين رو و از جهت معنويتى كه در آقاى خوانسارى بود امام خمينىقدس سرهم
شيفتهاو بود. آيةالله اراكى مىفرمايد:
در زمانى كه مرحوم آقا سيدمحمدتقى خوانسارى در همدان بودند ايشان(امام خمينى) هم
بودند اما ايشان با آقاى خوانسارى وداع كردند و زود حركتنمودند و من ماندم و بعداز
آن مرحوم خوانسارى فوت كردند جنازه ايشان را ازهمدان به طرف قم حركت دادند عدهاى
از روحانيون قم به استقبال جنازه آمدهبودند من هيچكس را نديدم كه مانند آقاى
خمينى گريه كند شانههايش بالا و پايينمىرفت چنان اشك مىريخت چنان اشك مىريخت
كه من از هيچكس چنانگريهاى نديدم البته آقاى خمينى با مرحوم خوانسارى هيچ نسبتى
با هم نداشتندفقط آقاى خمينى عرق دينى زيادى داشت آن گريه و تاثرى كه از ايشان در
فوتمرحوم خوانسارى ديدم همان طور در خاطرم مانده و محو نمىشود.
بعداز فوت مرحوم آيةاللهالعظمى بروجردى، دشمنان فكر كردند فرصتمناسبى است كه
براى رسيدن به اهداف شومشان اسلام را در مملكت كمرنگ و يااز بين ببرند از اين رو
مطالبى را در مورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى عنوان كردند كهيكى از آنها مساله حذف
قرآن در مورد قسم خوردن و ديگرالقاء قيد اسلام ازانتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و
سومى هم حق راى به زنها (با وضع آنروزشان) بود و گفتند به هر كتاب آسمانى قسم
بخورند كافى است و منتخبان هملازم نيست مسلمان باشند.
مراجع تقليد و به خصوص امام امتقدس سرهم بر آشفتند و اعلاميههايى دادند و
اينقدم اول مبارزه با دولت و شاه طاغوت بود در اين قدم اول آيةاللهالعظمى اراكى
هماعلاميهاى به اين شرح نوشتند.
بسمهتعالى شانهالعزيز... راجع به تصويب نامه مشتمل بر سه مطلب معهودعدم موافقت
آن را با موازين شرع انور، و عدم رضايت و نگرانى عموم مسلمينجهان را اعلام
مىدارد... الغاى صريح آن را در اسرع اوقات انتظار دارد قم الاحقرمحمدعلى العراقى
26 ج2، 1382.
آقاى مصلحى مىگويند: مرحوم آيةالله حاج آقا مصطفى خمينى نسبتبههمين اعلاميه
كوتاه مرحوم والد ابراز مسرت نمودند.
مساله انجمنهاىايالتى وولايتى ونهضت امامخمينى و مراجع ادامه پيدا كردو امام
خمينى پرچمدار حقيقى مبارزه شد عكس امام همهجا بر دروديوار بود آقاىاراكى از
مدرسه فيضيه بر مىگشتند وقتى نگاهشان به آن عكس افتاده بود فرمودهبودند: قسم
مىخورم كه صاحب اين عكس اگر در كربلا مىبود در ركاب امامحسينعليه السلام به
شهادت مىرسيد. (يا در صف اول ياران سيدالشهدا قرار مىگرفت).
وقتى به منزل مىآمدند و ما اطلاعيهها را بر ايشان مىخوانديم بسيار
گريهمىكردند و اشك شوق و نشاط از شنيدن اين اطلاعيهها مىريختند.
همچنين پيش از دستگيرى حضرت امامقدس سرهم آقاى والد فرمودند: از قول من بهآقاى
خمينى بگو بنا بر آنچه كه در بعضى روايات وارد شده در هر صدسال و قرنىمجدد و
احياگرى براى مذهب بايد باشد ايشان مجدد اسلام در قرن حاضر هستند.
من خدمت امام رفتم امام هم چون هميشه به آقاى والد ابراز محبت و ازايشان
احوالپرسى مىكردند من اين قضيه را خدمت ايشان گفتم حضرت امامقدس سرهمفرمودند:
به ايشان بگوييد برايم دعا كنند كه اينطور باشد.
بعد از تبعيد حضرت امام به نجف، يكسال به اتفاق آقاى والد به عراقو نجف رفتيم
و در مدت اقامتمان تماما مهمان حضرت امام بوديم اين در حالى بودكه آقاى والد از سوى
رژيم تحت فشار قرار گرفته بودند و از سوى ديگر مهمان شدنبه افراد ديگر را رد كرده
بودند اما با افتخار ميهمانى امام را پذيرفتند و بىمهاباچندروزى در آنجا اقامت
كردند.
مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى خيلى به آقاى والد علاقهمند بودند شبهاخدمت ايشان
مىرسيدند و با هم صحبت مىكردند.
در همين سفر روزى باز آقا به حضرت امام گفتند: به نظرم مىآيد كه همينشما
مجددالمذهب هستيد و سپس مجددهاى مذهب هر قرن را نام بردند تا به قرنپانزدهم رسيدند
خطاب به امام گفتند: به نظرم شما مجددالمذهب قرن خامسعشر هستيد، امامقدس سرهم
تبسمى كردند و گفتند: دعا كنيد.
همچنين د راين سفر اولين ملاقاتى كه ايشان با امام داشتند آن موقعى بود كهوارد
كربلا شديم ما وارد حرم حضرت ابوالفضل مىشديم امام خمينى در حالخروج از حرم بودند
حدود پانزده سال بود كه همديگر را نديده بودند.
آقاىوالد بهچهره حضرتامام باابهام نگريستند وفرمودند: ايشان كى هستندوبعد
كهفهميدند حضرتامام هستند بههمديگر نزديكشدند ويكديگررا درآغوشگرفتند و آقاى
والد شروع كردند به گريه كردن و سپس اين مصراع را خواندند:
با آل على هر كه در افتاد برافتاد (1) بعد دوباره شروع كردند به گريه
كردن، حضرت امام پرسيدند تا كى اينجاهستيد و بعد تشريف بردند.
مرحوم آقا شهابالدين اشراقى داماد ايشان بعد گفتند امام به من فرمودند:بغض
گلويم را گرفته بود و نتوانستم پيش آقاى اراكى بايستم.
در آغاز پيروزى انقلاب كه امام براى ديدار آيةاللهالعظمى اراكى به خانهايشان
آمدند آقاى اراكى به ايشان فرمودند: نماز جمعه را شما اقامه كنيد چون اقامهجمعه از
شؤون حاكم مبسوطاليد است كه امروز شما هستيد. امام در جوابفرمودند خود شما بايد
اقامه فرماييد.
هنگامى كه آقاى اراكى به خاطر بيمارى در بيمارستان قلب تهران و بعد براىجراحى
در بيمارستان لبافنژاد بسترى شدند در اين مدت مورد توجه خاصحضرت امام بودند به
طورى كه حضرت امام به خاطر اينكه ايشان در اينبيمارستان هستند مبلغ يك ميليون
تومان براى تجهيزات اين بيمارستان اهدا كردند.
حضرتامام بهدكتر ايشانفرموده بودند: شما عبادتبزرگىرا انجام مىدهيدو به
آقاى مصلحى هم فرمودند: بقيهاش با شما است كه از ايشان مراقبت كنيد.
مدتى بعد از مرخص شدن از بيمارستان، آيةاللهالعظمى اراكى خدمت امام(ره) رسيدند
همين كه از در اطاق وارد شدند خطاب به امام خمينى فرمودند:السلامعليك
يابنرسولالله.
در تمام انتخابات بعد از پيروزى انقلاب شركت كردند در طول دوران جنگتحميلى اين
دفاع مقدس را تاييد نمودند و سه تن از نوادگان ايشان در همين جنگبه شهادت رسيدند.
اين علاقه طرفين و تعريف و تمجيد و حمايتهاى آيةالله اراكى از امام امتقدس
سرهمو انقلاب اسلامى ادامه داشت تا رحلت امام خمينى پيش آمد.
در اين مقطع حساس كه مرجعيت آيةاللهالعظمى اراكى هم مطرح شده بوداعلاميهاى
(2) حاكى از تاييد رهبرى آيةالله خامنهاى از سوى ايشان صادر شد كه
اينحمايت و تاييد خيلى مؤثر و تعيين كننده بود. از آن اعلاميههايى بود كه با حجم
كمكارايى بسيار بسيار مهم داشت و تكليف متدينان و ملت را روشن ساخت و دشمناناسلام
و ايران اسلامى را سخت عصبانى كرد.
پىنوشتها:
1) اين مصراع يا مضمون آن را خواندند و گفتند.
2) اين پيام را در بخش پيامها خواهيد خواند.