يادنامه آية الله العظمى اراكى

رضا استادی

- ۱۱ -


15- نماز جمعه و جماعت آية الله العظمى اراكى(ره)

نماز جماعت و جمعه

پس از رحلت آية‏الله‏العظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى به طور طبيعى بايدآية‏الله‏العظمى اراكى به جاى آقاى خوانسارى امامت نماز جماعت را به عهده بگيردبه چند دليل:

1- در زمان حيات ايشان هر وقت آقاى خوانسارى نبودند آقاى اراكى به‏جاى ايشان مى‏ايستادند و امامت مى‏كردند.

2- شدت مصاحبت و رفاقت و عشق و علاقه‏اى كه آقاى اراكى به آقاى‏خوانسارى داشتند موجب شده بود كه هيچ كس از آقاى اراكى به آقاى خوانسارى‏نزديك‏تر نباشد آن دو گويا يك روح بودند در دو بدن. و جانشينى يكى از اين دوشخص نسبت‏به ديگرى طبيعى و مورد قبول همگان است.

3- اعتقاد و اعتمادى كه قاطبه حوزويان بخصوص اعاظم و اساتيد به تقوى‏و عدالت و خداترسى آقاى اراكى داشتند كه اگر دو عامل قبلى هم نبود همين عامل‏سوم بايد موجب مى‏شد كه ايشان نماز جماعتى اين چنين عظيم داشته باشند.

نماز جماعت‏شبها در مدرسه فيضيه و روزها كنار قبر مرحوم آية‏الله‏العظمى‏حائرى (بقعه آية‏الله حائرى)، و اين اواخر در بقعه معروف به بقعه شاه عباس (كه قبرشاه عباس آنجا است) اقامه مى‏شد.

نماز مدرسه فيضيه از حيث كميت و كثرت شركت نمازگزاران ازپرجمعيت‏ترين نماز جماعتهاى قم بود و از حيث يفيت‏بى‏مبالغه مى‏توان گفت‏اين نماز مثل و مانند نداشت نمازى كه مامومان آن همه اهل علم، اساتيد مجتهدان،اتقيا، اوتاد بودند، نماز جماعتى كه گاهى مامومانى مانند امام خمينى‏قدس سرهم و علامه‏طباطبائى و حاج سيد احمد زنجانى و سيدمحمد محقق داماد -رضوان‏الله تعالى‏عليهم- داشت. نماز جماعتى كه محتاطترين افراد از حيث اعتماد به عدالت امام‏جماعت‏بدون هيچ دغدغه‏اى در آن شركت مى‏كردند اما نماز جماعت روزها تاآنجا كه اينجانب ديده و يا شركت كرده بودم كم‏جمعيت‏بود و شايد گاهى عددمامومان به ده نفر هم نمى‏رسيد آنچه جلب توجه مى‏كرد اينكه آية‏الله‏العظمى اراكى‏براى نماز ظهر كه بايد در فصول مختلف سال در گرما و سرما و به خصوص درگرماى ظهر تابستان قم پياده از منزل به حرم بيايند با همان عشق و علاقه و تداوم‏مى‏آمدند كه در نماز مغرب و عشا، و از اينجا به اخلاص فوق‏العاده ايشان پى‏مى‏برديم كه نماز و جماعت و ثواب و خدا منظورشان بود نه جمعيت و شكوه‏و جلال ظاهرى.

و اما نماز جمعه

ظاهرا قبل از آمدن مرحوم آية‏الله‏العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى نماز جمعه‏در قم اقامه نمى‏شده است. در همان اوايل مرحوم آية‏الله حاج ميرزا محمد ارباب به‏ايشان پيشنهاد مى‏كند كه نماز جمعه بخوانند ايشان در جواب مى‏فرمايند بايد صلاة‏جمعه را بحث كنيم (شايد مقصود اين بوده كه ببينندنظرشان در حكم نماز جمعه‏چه خواهد شد) پس از بحث و تدريس صلاة جمعه، نظرشان به وجوب تخييرى آن‏تعلق مى‏گيرد دراينجا باز پيشنهاد اقامه نماز جمعه مطرح مى‏گردد و گويا اين درزمانى بوده كه اجتماعات دينى از طرف رضاخان ممنوع شده بود حاج شيخ‏خودشان براى اقامه جمعه حاضر نمى‏شوند اما مى‏فرمايند اگر حاج شيخ ابوالقاسم‏قمى (آية‏الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى كبير) اقامه كنند من هم شركت مى‏كنم اما اين‏كار عملى نمى‏شود و در سال 1353 حاج شيخ ابوالقاسم و در سال 1355 مرحوم‏حاج شيخ از دنيا مى‏روند.

پس از اين تاريخ قرعه و فال به نام مرحوم آية‏الله حاج سيدمحمدتقى‏خوانسارى مى‏خورد و نماز جمعه‏اى با شكوه در مسجد امام حسن عسكرى‏بر پا مى‏گردد كه شايد در تمام جهان تشيع در آن دوره نماز جمعه‏اى با اين‏كيفيت و شكوه نداشته‏ايم اين نماز جمعه ادامه داشت تا آمدن مرحوم‏آية‏الله‏العظمى بروجردى به قم. ايشان در بحث نماز جمعه اين مطلب را بيشترتقويت كردند كه اقامه جمعه از مناصب امام معصوم است و گرچه حكم به‏حرمت آن نكردند اما بحثها موجب شد كه بسيارى به اين نتيجه رسيدند كه احتياطدر ترك آن است و از اين جهت‏شركت كنندگان در نماز جمعه مرحوم خوانسارى‏كم شدند و از آن شكوه اولى كاسته شد. در همين زمانها بود كه آية‏الله‏العظمى‏اراكى گاهگاهى و اواخر به صورت مداوم به جاى آية‏الله خوانسارى امامت جمعه رابه عهده گرفتند.

و از اين رو باز خيلى طبيعى بود كه پس از رحلت آية‏الله خوانسارى بايدامامت نماز جمعه ايشان به آية‏الله اراكى منتقل شود كه شد و ايشان تا چند سال پس‏از پيروزى انقلاب اسلامى ايران نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسكرى و دربرخى ماه رمضانها كنار قبر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى، و بعداز پيروزى‏انقلاب در صحن حضرت معصومه اقامه و شركت كنندگان را از مواعظ و نصايح‏آبدار و مؤثر خود مستفيض مى‏نمودند. در اينجا بخشى از يكى از خطبه‏هاى نمازجمعه ايشان را كه در اختيار ما قرار گرفته است نقل مى‏كنيم: (1)

«اعوذ بالله من‏الشيطان‏الرجيم، بسم‏الله‏الرحمن‏الرحيم.

الحمدلله الولى الحميد، الحكيم المجيد، الفعال لمايريد، علام‏الغيوب،الذي عظم شانه فلا شي مثله، تواضع كل شي‏ء لعظمته و ذل كل شي‏لعزته‏و استسلم كل شي لقدرته، نحمده على ماكان و نستعينه من امرنا على ما يكون،و نستغفره و نستهديه و نشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له، ملك الملك‏و سيدالسادت جبار الارض والسماوات، القهار الكبيرالمتعال و نشهد ان محمداعبده و رسوله، ارسله بالحق، داعيا الى‏الحق و شاهدا على‏الخلق فبلغ رسالات ربه‏كما امره لا متعديا و لا مقصرا و جاهد في‏الله اعداءه‏صلى الله عليه وآله.

اوصيكم عبادالله بتقوى‏الله و اغتنام ما استطعتم عملا به من طاعته في هذه‏الايام‏الخالية و بالرفض لهذه‏الدنيا التاركة لكم و ان لم تكونوا تحبون تركها والمبلية‏لكم و ان كنتم تحبون تجديدها فلاتتنا فسوا في عزالدنيا و فخرها و لاتجزعوا من‏ضرائها و بؤسها، قال‏الله عزوجل: ادعونى استحب لكم ان الذين يستكبرون عن‏عبادتى سيدخلون جهنم داخرين، اعوذبالله من‏الشيطان‏الرجيم هوالذى خلقكم‏من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغو اشدكم ثم‏لتكونواشيوخا، و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغو اجلا مسمى و لعلكم تعقلون.هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون، الم ترالى‏الذين‏يجادلون فى آيات الله انى يصرفون، الذين كذبوا بالكتاب و بما ارسلنا به‏رسلنا فسوف يعلمون، اذا الاغلال في اعناقهم والسلاسل يسحبون فى‏الحميم ثم‏فى‏النار يسجرون. (2)

در اين آيات مباركات پروردگار عالم كان اين زمان را بيان مى‏فرمايد به ما افرادنوع بشر كه در حال كمال آسودگى و خاطر جمعى مى‏خوابيم، بيدار مى‏شويم، غذامى‏خوريم، راه مى‏رويم، سفر مى‏رويم، بازار مى‏رويم، كارهاى روز، كارهاى شب‏انجام مى‏دهيم و در اين 24 ساعت روز و شب يك وقت، به فكر خدا نمى‏افتيم‏و فكر سكرات مرگ و گودال قبر، و عالم برزخ و عالم قيامت، كه آيا وقتى كه در پاى‏محكمه محاسبه عدل الهى، موقف خواهيم پيدا كرد آيا در آنجا عليه ما حكم‏مى‏شود يا به له ما، خاك بر سرمان اگر به عليه ما حكم بشود، چه خاك بر سر كنيم‏هيچ به فكر اين هستيم؟ اصلا و مطلقا، بايد فكر اين امور را اميرالمؤمنين بكنداميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين، آن كس كه از اول خلقتش تا دم و نفس آخرين يك ذره‏پا را كج نگذاشته نه قولا، نه فعلا، نه حركة، نه سكونا، معصوم بوده من‏جميع‏الجهات اخلاقا، افعالا، عقائدا، همه جهت معصوم اندر معصوم، اندرمعصوم. پاك، بى‏آلايش از هر جهت، او بايد گريه كند؟ نه همين گريه، گريه كند، گريه‏كند تا بيفتد غش كند، هى بگويد: خدايا من موبقه آورده‏ام، يعنى مهلكه، تو به من انعام كردى، خدايا من جريره كردم توبه من كرم كردى، خدايا طول كشيد عمر من درعصيان تو، چه خواهد شد عاقبت هى بگويد و بگويد از اين كلمات و مطالب [تابى‏حال شود ابودردا آن حضرت را در نخلستان مدينه در اين حال ديده مى‏گويد]گفتم يقين خواب رفته، دست گذاشتم به بدنش ديدم مثل چوب خشك است گفتم:انا لله و انا اليه راجعون، على‏بن ابيطالب از دنيا رفت دويدم در خانه حضرت‏زهراعليها السلام عرض كردم، حضرت على‏بن ابيطالب از دنيا رفت فرمود به چه حال ديدى‏او را؟ عرض كردم مثل چوب خشك افتاد روى زمين. فرمود: اين حالتى است از آن‏حضرت كه از خوف خدا در غالب اوقات دست مى‏دهد رفتم آب آوردم به صورت‏مبارك پاشيدم تا حال آمد عرض كردم اى آقا تو امير مؤمنانى شما اينجور باشى پس‏ما چه خاك بر سر كنيم، شما اينطور پس ما چكار كنيم فرمود: اى ابودردا چه حالت‏خواهد بود حال من وقتى كه ملائكه غلاظ و شداد دور مرا بگيرند و كشان كشان مراببرند به پاى محكمه كى محكمه عزيز جبار قهار جبار آسمان و زمين در آنجا مرا، درآن موقف مرا نگهدارند چه خواهد بود حالم در آن روز؟ پس نبايد گريه كنم؟ خوب‏اميرالمؤمنين با همه اين عصمت و طهارت اينجور گريه مى‏كند ما در 24 ساعت‏شبانه روز در تمام عمر يك وقت‏به همچين گريه‏اى از خوف خدا از خود سراغ‏داريم؟ در شبها، نيمه‏شبها، خلوتها، جلوتها، مجالس؟ هيچ ديده شده كه يكى ازخوف خدا غش كرده باشد؟ اما اگر يكى از اين در مسجد بيايد بگويد: [مامور دولت‏آمده] يكى‏تان را ببرد ببين چطور رنگها همه پريده مى‏شود، اين مى‏گويد نكند من‏باشم، آن مى‏گويد نكند من باشم اما از مامور آسمان و زمين خداى جبار و قهار،خداى آسمان و زمين هيچ ترس داريد كه امروز خواهد آمد نمى‏دانيم اين ساعت‏مى‏آيد. ساعت ديگر مى‏آيد و وقتى مى‏آيد با چى مى‏آيد؟ با سيخ آتشى مى‏آيد؟جانها را بگيرد چنانكه فرموده‏اند: براى شخص فاجر با سيخ آتشين مى‏آيد، براى‏شخص مؤمن با يك دسته گل مى‏آيد، حضرت ابراهيم خليل على نبينا و آله و عليه السلام ازهيئت او و هيبت او چنان ترسيد كه فرمود: اگر عذابى نباشد جز ديدن اين هيئت‏و هيبت‏بس است‏براى او و براى آن حضرت، تجسم پيدا كرد فرمود اگر نباشدبراى مؤمن مگر اين هيكل روح افزاى تو بس است از براى او. ما نمى‏دانيم‏چه جور مى‏آيد آخر، خاطر جمع نيستيم اين يكى از منازل، پس از آن در گودال‏قبر است، گودال قبر معلوم نيست گودالى است از آتش يا روضه‏اى ست‏باغستانى‏است از باغستانهاى بهشت، معلوم نيست، وحى كه نيامده براى ما، پيغمبر كه‏نيستيم كه از آن وحى بفهميم كدام يك است اين هم مال قبر ما پس از آن درموقف حساب و بيرون آمدن از قبر معلوم نيست چه حالى خواهد داشت ممكن‏است چنانكه در اين آيات مى‏فرمايد اين طور باشد يعنى: غلهاى آتشين به‏گردن ما بيندازند و روى آن غلها و طوقها، زنجير بيندازند و ما را عبور دهنداز آب جوشان و به محض اين كه سر مقابل او مى‏كنيم گوشت صورت، همه‏ريخته مى‏شود، تمام گوشت ريخته مى‏شود، سوخته مى‏شود، بريان مى‏شود،فرو مى‏ريزد آن وقت از زقوم جهنم اين‏قدر خورده‏ايم كه شكم بر آمده و عطش‏فراوان بر ما وارد شده سر مى‏گذاريم به اين آب جوشان د بخور، د بخور، درحالتى كه همه امعا و احشا را مى‏سوزاند و مى‏برد با آن زنجير ما را مى‏كشاند به‏سمت آن حميم پس از آنكه از آن حميم خورديم القا مى‏كند در آتش از قرآن‏استفاده مى‏شود.

فشرب‏الحميم و تصلية الجيم كه آخر كارمان شرب حميم و تصليه جحيم‏است. مى‏فرمايد به چه چيز شما دلخوش كرده‏ايد آخه؟ آيا از اين بى‏خبرى است كه‏اين طورى، بى‏خبرى از چه جهت است؟ اميرالمؤمنين با خبر بوده، تو بى‏خبرى،بى‏خبريت از چى است؟ يا از اين است كه خداى آسمان و زمين را اعتقاد ندارى يااين است كه خدا را اعتقاد دارى، مى‏گويى مثل يك بچه‏اى است مثلا مى‏شودبازيش داد، كلاه سرش گذاشت، عظمتش را نمى‏دانى، بزرگيش را نمى‏دانى اگر درمجد و عظمت من شك دارى هوالذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة،كى شما را از خاك آفريد؟ مگر نطفه از خاك نيست؟ مگر نطفه از غذا نيست؟ غذا ازگوشت نيست؟ و ساير غذاهاى ديگر، مگر غذا، از علف نيست؟ علف از خاك‏نيست؟ پس شما را از خاك آفريده بعداز آن از نطفه گنديده حقير آفريده بعداز آن ازخون بسته شده آفريده بعداز آن شما را طفلى كرده به صورت آدمى از شكم مادربيرون آورده پس از آن يك جوان قوى هيكلى، پهلوانى، يكى بيرون آورده كه دست‏مى‏اندازد به درخت، تكان مى‏دهد، درخت را از ريشه بيرون مى‏آورد، يك همچوقوه‏اى به او داده است از خاك، خاك، خاك را اين جور كرده است. پس از آن چندى‏مى‏گذرد پير مى‏شود، شكسته و عاجز مى‏شود دستگير مى‏شود، با آن همه قواو پهلوانى چنان پيرى مى‏شود كه ديگر هيچى حاليش نيست‏بسا مى‏شود غذايش‏بانجاستش مخلوط مى‏شود همينطور مى‏خورد هيچ حاليش نيست‏خدا نكند كسى‏به آن وضع مبتلا بشود. كيست كه شما را از آن قوت به اين ضعف آورد، از آن ضعف‏به اين قوت آورد، مگر چشم بصيرت نداريد؟ نمى‏فهميد خدا هست؟ نمى‏فهميدكه خدا عظيم است؟ پس بفهم كه الله، هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون مثل شما نيست كه بخواهيد نجارى كنيد هزار اسباب و ادوات‏بايد بياوريد تا درى بسازيد، بنا، هزار عمله‏جات و اسباب و ادوات مى‏خواهد تايك خانه بسازد. اما آنجا اين كار نيست‏به محض اشاره، به محض مشيت، به محض‏اينكه مشيتش تعلق گرفت‏به اينكه صد كرور مثل اين آسمان كه الآن هست‏بامخلوقاتش، صد كرور بلكه بالاتر، به محض مشيتش توليد مى‏كند، پيش چنين‏كسى استبعاد دارد معاد؟ آن كس كه اين كارها را كرده آن كس است كه عالم‏موت به يد قدرت او است پس از چه شما خاطر جمعيد.

آن وقت مى‏فرمايد: تعجب است از كسانى كه اين آيات بينات را به چشم‏مى‏بينند و خدا را انكار مى‏كنند يا معاد و قيامت را انكار مى‏كنند مگر آنها ازپيش‏آمدهايى كه بعد براى آنها هست‏خبر ندارند، اذالاغلال فى اعنا قهم وقتى كه‏غل به گردنهاى آنها گذارده مى‏شود.»

اينكه برخى پنداشته‏اند آية‏الله‏العظمى اراكى نماز جمعه را واجب عينى‏مى‏دانسته‏اند درست نيست فتواى ايشان همان وجوب تخييرى بود اما نماز جمعه‏را افضل‏الفردين مى‏دانستند. در هر حال خطبه‏هاى اين نماز جمعه كه سالهاادامه داشت در حقيقت درس قرآن و نهج‏البلاغه و اخلاق و آموزش تقوى‏و خداترسى بود و از اين جهت امام و مامومين به آن بسيار اهميت مى‏دادندو حتى برخى از اساتيد و بزرگان حوزه تا اين اواخر با كمال اشتياق در اين مراسم‏شركت مى‏كردند.

در اينجا لازم مى‏دانم مطلبى را يادآورى كنم.

آية‏الله اراكى گرچه از نظر علمى هم‏سنگ و هم‏طراز آية‏الله حاج‏سيدمحمدتقى خوانسارى بود و در حقيقت هميشه هم‏مباحثه هم بوده‏اند و حاشيه‏عروه را مشتركا نوشته‏اند اما به‏خاطر سيادت، آقايى، بزرگواريها، معنويت‏خيلى‏قوى و خلاصه اهل‏الله و اهل سير و سلوك بودن و ويژگيهاى اخلاقى از قبيل صدق‏و صفا و اخلاص و... كه آية‏الله اراكى در آية‏الله خوانسارى سراغ داشت و ديده بودمريد ايشان شده بود و در جامعه و مصاحبت‏با ايشان مانند مريد و مراد عمل‏مى‏كرد مثلا جورى با ايشان حشر و نشر داشت كه شايد برخى ناآگاهان ايشان را درحد يكى از اطرافى‏هاى آية‏الله خوانسارى مى‏پنداشتند.

پاسخ بسيارى از استفتائاتى كه از آية‏الله خوانسارى مى‏شد آية‏الله اراكى باخط خود (گويا كاتب ايشان است) مى‏نوشت. در درس ايشان مانند يكى ازشاگردان شركت مى‏كرد و فقط آگاهان مى‏دانستند كه ايشان را نبايد در عدادشاگردان آن بزرگوار به حساب آرند. حتى قسمتى از درس ايشان را به عنوان‏تقريرات در سنوات اخير عمر مرحوم آقاى خوانسارى نوشتند كه ضميمه كتاب‏طهارت خودشان چاپ شده است.

اين ارادت موجب شده بود كه آية‏الله اراكى پس از رحلت ايشان هم هميشه‏ياد آن بزرگوار را از راههايى كه برايش ميسر بود زنده بدارد.

1- جلسه درس ايشان را با وضع بسيار خوبى اداره كرد و ادامه داد.

2- نماز جماعت دو وعده ايشان تا اواخر عمر ادامه داد.

3- نماز جمعه را تا زمانى كه توانست اقامه كرد و تعطيل ننمود.

4- هر روز كه براى نماز ظهر و عصر به حرم حضرت معصومه مى‏آمد ضمناقبر آقاى خوانسارى را هم زيارت مى‏كرد.

5- و از همه شيرين‏تر و جاذب‏تر تا اين اواخر در روزهاى عيد در منزل آقاى‏خوانسارى جلوس مى‏كردند تا در آن خانه مانند زمان حيات آقاى خوانسارى بازباشد و ياد او تازه گردد.

و اين همه علاوه بر اينكه درجه ارادت آقاى اراكى به آقاى خوانسارى رامى‏رساند صفا و صميميت و وفا و اخلاص آقاى اراكى را هم به بهترين وجه‏نشان مى‏دهد.

مناسب است در اينجا براى تكميل اين بخش، كلام خود مرحوم آية‏الله‏اراكى و آقازاده ايشان را كه در مورد نماز جمعه در مصاحبه عنوان شده است‏را نقل كنيم:

آية‏الله‏العظمى اراكى در پاسخ اين سؤال: از كى به اقامه نماز جمعه پرداختيد؟فرمودند: من نماز جمعه را واجب تخييرى مى‏دانم و از خيلى سال قبل هم بنا برحكم خودم اقامه مى‏كردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد عذر خواستم‏كه ديگر پير شده‏ام... .

چون مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قائل به وجوب نماز جمعه بودند به‏حاج شيخ پيشنهاد مى‏كند كه شما اقامه نماز جمعه كنيد و من هم چون در قم‏و اطراف آن نفوذ دارم از مردم دعوت مى‏كنم كه در نماز شركت كنند. حاج شيخ‏فرموده بودند كه من هنوز بحث نماز جمعه را مطرح نكرده‏ام و خوشايند هم نيست‏كه بحث (موضوع درس خارج را كه مشغول بوده‏اند) را عوض كنم هر موقع رسيديم‏و از مشروعيت آن فارغ شديم، اقامه مى‏كنم كه بعد هم با اينكه بحث كردند و قائل‏به وجوب تخييرى شدند شرايط مساعد نبود و اقامه نكردند.

آية‏الله مصلحى گويد:

بعداز رحلت مرحوم حاج شيخ آيت‏الله حاج سيدمحمدتقى خوانسارى كه باپدرم هم‏مباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث كردند مرحوم خوانسارى راجع به‏نماز جمعه قائل به احتياط وجوبى بودند و پدرم واجب [تخييرى] مى‏دانستندو اين يكى از دو مساله‏اى بود كه اين دو بزرگوار با هم اختلاف نظر داشتند مرحوم‏آقاى خوانسارى بعداز نماز استسقايى كه خواندند و داستانش معروف است‏شديدا مورد توجه بسيارى از مردم قرار گرفتند از همين رو جمعيت كثيرى در نمازجمعه ايشان مى‏آمدند. در همان موقع روزهايى كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالت‏داشتند پدرم مى‏آمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه مى‏كردند و گاهى هم آقاى‏خوانسارى هم [كه دير آمده بودند] به ايشان اقتدا مى‏كردند و خطاب به پدرم‏مى‏فرمودند شما در خطابه و تهييج از من قوى‏تر هستيد بعد كه حضرت‏آية‏الله‏العظمى بروجردى به قم آمدند و در اجزاء نماز جمعه از ظهر شبهه كردندديگر آقاى خوانسارى صلاح ندانستند كه اقامه جمعه كنند لذا به پدرم فرمودند كه‏شما اقامه كنيد از آن به بعد با جمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام حسن‏عسكرى‏عليه السلام توسط پدرم اقامه مى‏شد.

ايشان همانند يك جلسه درس براى خطبه‏هاى نماز جمعه مطالعه مى‏كردندو از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه مطالعه مى‏نمودند و هر كسى به ايشان مى‏گفت مرانصيحت كنيد مى‏فرمود روز جمعه بياييد نماز جمعه.

رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيت‏بيشترى برگزار گرديدو امامت ايشان در نماز جمعه تا بعداز پيروزى انقلاب كه حضرت امام خمينى‏قدس سرهم به‏قم آمدند ادامه داشت‏حضرت امام خمينى‏قدس سرهم در مدتى كه در قم بودند روزى به‏منزل ما آمدند و پدرم خطاب به ايشان گفتند شما الان دستتان باز است و مقتدرهستيد چون در زمان حكومت اسلامى قرار داريد شما بايد نماز جمعه را اقامه كنيداما ايشان به پدرم گفتند شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد لذا پدرم نماز را با شكوه‏تمام اقامه مى‏كردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعيت‏به صحن حرم مطهر حضرت‏معصومه‏عليها السلام انتقال داده شد.

ولى بعداز مدتى چون ايشان در مورد امامت پيرمرد كثيرالسن شبهه‏اى‏داشتند كه آيا مجزى هست‏يا نه به خاطر همين شبهه نماز جمعه را در اين اواخرعمرشان به ناچار ترك نمودند.

آرى به نوشته يكى از عزيزان: آية‏الله اراكى به حق احياكننده مراسم نمازجمعه در حوزه علميه قم بودند و بيش از سى سال اين آيين شكوهمند را اقامه‏كردند و روح و جان صدها عالم و دانشمند را با بيان خود معطر مى‏ساختند، درواقع روزهاى جمعه مسجد امام حسن عسكرى‏عليه السلام شاهد سخن گفتن واعظى متعظ و عالمى عامل بود كه سخنانش از دل بر مى‏آمد و بر دل مى‏نشست.

پى‏نوشتها:

1) اين خطبه، در 23، ربيع‏الاول 1398هجرى قمرى در قم ايراد شده است.

2) سوره غافر، آيه 72-67.

16- مرجعيت آية الله العظمى اراكى

مرحوم آية‏الله‏العظمى خوانسارى پس از رحلت آية‏الله‏العظمى حاج شيخ‏عبدالكريم يكى از سه نفرى بود كه اداره حوزه علميه به عهده ايشان قرار گرفت‏و دو نفر ديگر آية‏الله‏العظمى صدر و آية‏الله‏العظمى حجت‏بودند و موقعيت علمى‏و حوزوى اين سه بزرگوار جورى بود كه به خصوص بعداز رحلت آية‏الله‏العظمى‏حاج سيدابوالحسن اصفهانى هر سه از مراجع تقليد شيعه به شمار مى‏آمدندو رساله عمليه و مقلد داشتند.

اين مرجعيت‏براى هر سه بزرگوار با آمدن آية‏الله‏العظمى بروجردى به قم‏ادامه داشت و اما رو به گسترش نبود زيرا مرجعيت آية‏الله‏العظمى بروجردى به‏خاطر ويژگيهاى علمى و غيره روز به روز گسترش مى‏يافت و پس از رحلت اين سه‏بزرگوار يعنى حدود سال 1370 به بعد مرجعيت ايشان تقريبا جهانى شد.

در هر حال مرجعيت آية‏الله‏العظمى خوانسارى تا سال وفات ايشان (سال‏1371) ادامه داشت و همانطور كه قبلا گفتيم پس از رحلت ايشان تمام شؤون‏علمى و حوزوى ايشان نماز جماعت، نماز جمعه، درس، به طور طبيعى به‏آية‏الله‏العظمى اراكى منتقل شد. پس براى آية‏الله‏العظمى اراكى زمينه در مسيرمرجعيت قرار گرفتن نيز مهيا بود به اين طريق كه همان حاشيه عروه و رساله عمليه(كه به نام آية‏الله خوانسارى چاپ شده بود و در حقيقت نتيجه آراى فقهى هر دوبزرگوار بود) را به دست چاپ بسپارد و مرجعيت‏خود را اعلام كند. اماآية‏الله‏العظمى اراكى اين كار را نكرد.

اولا به خاطر اينكه ايشان هم مانند مراجع بزرگ گذشته ما اهل دنيا و اقدام‏براى مقامات دنيوى نبود و فقط به وظيفه و انجام وظيفه فكر مى‏كرد و در آن شرايط‏احساس وظيفه‏اى در اين راستا نمى‏كرد.

ثانيا به جهت‏خصوصيات منحصر به فردى كه آية‏الله‏العظمى بروجردى‏داشت از طرف مردم نسبت‏به ديگران تقاضا هم بسيار كم بود و همه آقاى‏بروجردى را به عنوان مرجع تقليد انتخاب مى‏كردند و اين خود عامل مهم ديگرى‏بود كه بزرگانى مانند آية‏الله اراكى كه بر اساس تقوى و صيانت عظمت مكتب تشيع‏و حيف و ميل نشدن بيت‏المال مى‏انديشيدند ازاينكه در مسير مرجعيت قراربگيرند اجتناب و به كارهاى لازم و زمين مانده ديگر مى‏پرداختند.

با رحلت آية‏الله‏العظمى بروجردى (سال 1381) كه هم‏دوره‏هاى آية‏الله اراكى‏به طور طبيعى هم برا ى حفظ حوزه علميه قم و هم براى مرجعيت مطرح شدندو مورد قبول همگان هم قرار گرفتند زمينه جديدى بود كه آية‏الله اراكى هم مانندديگران خود را مطرح كنند و يا به نحوى مطرح شوند كه اگر اين كار مى‏شد مانندديگران تا حدى هم مورد قبول بود در اين زمان هم با اينكه گاهى نام ايشان برده‏مى‏شد اما به جهاتى كه بيشتر به خصوصيات زندگى و سيره انتخابى خود ايشان‏مربوط مى‏شد مطرح نشدند و خود ايشان هم به اقدام عملى مانند چاپ رساله‏و امثال آن دست نزدند و به همان وضع قبل از رحلت آية‏الله‏العظمى بروجردى باقى‏ماندند با اين فرق كه از اين تاريخ به بعد ايشان در بين خواص مقلدانى داشتند كه‏بامراجعه شخصى به ايشان پاسخ مسائل شرعى خود را كتبا يا شفاها دريافت‏مى‏داشتند.

اين وضع ادامه داشت تا زمان رحلت آية‏الله‏العظمى امام‏خمينى كه گروهى ازاساتيد لازم دانستند كه ايشان را در كنار مرحوم آية‏الله‏العظمى گلپايگانى‏و آية‏الله‏العظمى خوئى به عنوان مرجع تقليد جهان تشيع مطرح سازند و در حقيقت‏بايد گفت‏خداى متعال ايشان را براى همين زمان ذخيره كرده بود هنگامى كه ايشان‏به عنوان يكى از مراجع جهان تشيع مطرح شدند چون همه جهات لازم در ايشان‏جمع بود با استقبال حوزه‏ها و علما و مؤمنان روبرو و از اين تاريخ مرجعيت رسمى‏ايشان آغاز و پس از رحلت آية‏الله‏العظمى خوئى و آية‏الله‏العظمى گلپايگانى گسترش‏بيشترى پيدا كرد به طورى كه مى‏توان گفت تقريبا مرجعيت تامه و عامه پيدا كردند.

در اينجا يادآورى نكاتى را سودمند مى‏دانم:

1- چاپ رساله‏هاى عمليه ايشان، عربى، فارسى (حاشيه عروه،توضيح‏المسائل، المسائل‏الواضحة، زبدة‏الاحكام، مناسك حج فارسى و عربى و غيره).همه در اين دوران اخير انجام شده و پيش از رحلت امام خمينى‏قدس سرهم رساله‏اى ازايشان چاپ نشده بود.

2- نه فقط خود ايشان براى رسيدن به مرجعيت اقدامات لازم را انجام‏ندادند بلكه آقازاده ايشان آية‏الله مصلحى هم حتى پس از رحلت امام خمينى‏قدس سرهم‏اقدامى نكردند به طورى كه رساله توضيح‏المسائل امام، در آغاز توسط برخى ازفضلا با فتاواى ايشان تطبيق و چاپ شد و آية‏الله مصلحى حتى اين گام را هم خودشروع نكردند.

3- هنگامى كه ايشان توسط اساتيد به عنوان مرجع تقليد معرفى شدند سيل‏تقاضاى رساله و نيز استفتاءات به راه افتاد، در اينجا آية‏الله مصلحى به كمك برخى‏از فضلا و اساتيد و به ويژه با همكارى بسيار مؤثر آية‏الله خرازى به كار تصحيح‏و تنظيم و تكميل رساله‏هاى متعدد و تطبيق آنها با فتاواى آية‏الله‏العظمى اراكى كه درحاشيه عروه ايشان منعكس بود و همچنين با سؤال از خود آقا پرداختند و به‏فضل‏الهى توانستند در اين دوران پاسخ‏گوى مسائل شرعى مقلدان باشند.

4- بر خلاف آنچه برخى ناآگاهان مى‏پنداشتند هيچوقت پيرمردى،سالخوردگى و ضعف اين دوران، مانع پاسخ‏گويى آية‏الله‏العظمى اراكى به سؤالات‏فقهى و شرعى نبود و حتى تا اين اواخر در مورد برخى مسائل بحث هم مى‏كردندو با آوردن كتابهاى فقهى و حديثى و خواندن براى ايشان، نظر نهايى خود را اعلام‏مى‏نمودند.

اين توان بسيار عجيب كه در اين سن و سال و با اين ضعف و نقاهت‏بتواندپاسخ‏گوى مسائل و نيز قادر بر اظهار نظر در مسائل تازه باشد معلول جهاتى بود كه‏نبايد از آنها غفلت‏شود:

1- پيش از اين دوران مرجعيت‏حدود هفتاد سال هر روز و هر شب باكتابهاى فقهى و حديثى و بحث و تدريس فقه سر و كار داشته است و اين طول زمان‏چنان تسلطى، بخصوص بر قواعد و اصول و كليات براى ايشان ايجاد كرده بود كه‏بايد گفت فقه ملكه ايشان شده بود.

2- دوران چند ساله مرجعيت آية‏الله‏العظمى خوانسارى در اثر مراجعات‏و سؤالات شرعى روزمره مردم به آن بيت، و پاسخ‏گويى آنان كتبا و شفاها از سوى‏آية‏الله‏العظمى اراكى به اين تسلط كه در جزئيات مسائل هم بتواند با قدرت و احاطه‏پاسخ‏گو باشد كمك شايانى كرده بود.

3- دوران چهل ساله بعداز رحلت آية‏الله‏العظمى خوانسارى همانطور كه قبلاگفته شد ايشان در بين خواص مقلدانى داشت كه به او رجوع و مسائل شرعى خودرا مطرح و پاسخ دريافت مى‏كردند و اين‏چنين نبود كه در اين دوران ايشان فقط به‏تدريس برخى كتابها اكتفا كرده و نسبت‏به ابواب و مباحث ديگر اجنبى و يابعيدالعهد باشند.

4- از باب قدردانى و حق‏شناسى بايد گفته شود، حضور آية‏الله مصلحى‏فرزند فاضل و مجتهد ايشان در كنارشان با آن آگاهى و اطلاعى كه (در طول بيش ازسى سال شركت در درس و مجالس خصوصى پدرشان) از مبانى و آراء ايشان‏داشتند در اين دوران حضور بسيار مؤثر و تعيين كننده بود آرى گويا خداوند منان كه‏پدر را براى اين دوران ذخيره فرموده بود، پسر را هم براى كمك همه جانبه او براى‏همين زمان پرورش داده بود.

5- آنان كه با زندگى داخلى آية‏الله‏العظمى اراكى و همچنين آية‏الله مصلحى‏آشنا بودند و هستند مى‏دانند كه قبل از اين دوران خانه و زندگى آنان‏در حد متوسطمردم و كمتر از آن بود و در اين دوران و پس از آن هم همان وضع ادامه دارد و اين‏والد و ولد از كنار مال دنيا و بيت‏المال و وجوهات شرعيه با كرامت مرور كردندو دامنشان هيچگاه به ماديات آلوده نشد و اين از افتخارات مذهب و مكتب‏و حوزه‏هاى علميه شيعه است كه همواره عالمانى زاهد و پارسا و خداترس در راس‏امور قرار مى‏گيرند كه براى همه سرمشق و الگو هستند.

6- در اين رابطه نبايد از تذكر يك نكته آموزنده دريغ كنم: گويند هنگامى كه‏آية‏الله‏العظمى اراكى از طرف گروهى از اساتيد حوزه به عنوان مرجعيت معرفى‏شدند با اينكه مرجعيت آية‏الله‏العظمى گلپايگانى حدود سى‏سال سابقه داشت. ايشان از اين پيش‏آمد اظهار خرسندى كردند و خدا را سپاس گفتند. آرى اين است‏معناى پاكى و قداست و تقوى كه همواره مراجع تقليد شيعه واجد آن بوده‏اند. هنيئالهم هذا الاخلاص و هذه‏الكرامة.

17- آية الله العظمى اراكى(ره) و امام خمينى و انقلاب

قبلا گفته شد كه امام خمينى رضوان‏الله تعالى عليه از كسانى است كه پيش ازهجرت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم يزدى به قم از خمين به اراك رفته و در حوزه‏علميه اراك به تحصيل مشغول شده است و آية‏الله‏العظمى اراكى هم از قبل در اراك‏بودند و از درس حاج شيخ بهره مى‏بردند.

اما در عين حال با هم، آشنايى نداشته‏اند و آشنايى و دوستى و صميميت‏بين آن دو از قم شروع شده است.

آية‏الله‏العظمى اراكى در اين باره فرموده‏اند:

حضرت آقاى خمينى مدتى در اراك بودند و در حوزه اراك تحصيل‏مى‏نمودند. در آن مدت با ايشان آشنايى نداشتم اما وقتى كه در قم بوديم (به قم‏آمديم) معارفه تامى پيدا كرديم و يكى از هم‏صحبتهاى بنده بودند. گاهى اتفاق‏مى‏افتاد از منزل تا ميدان كهنه قم نزديك شاهزاده حمزه، اين راه را دو به دو طى‏مى‏كرديم و ضمن صحبتها و مباحثه بر مى‏گشتيم و اين مساله كثيرا اتفاق افتاده و باهم خيلى مانوس بوديم.

در اوايل كه وارد قم شديم ايشان به من اظهار كرد شما يك درس تفسيرصافى براى من بگوييد [توجه داريد] تفسير صافى با [فقه] اصول فقه و اصطلاحات‏آن مناسبتى ندارد و لذا چون با آن اصطلاحات مانوس نبودم چند شب تدريس‏كردم اما ديگر نرفتم ايشان هم اصرارى نكرد. بله اوايل آشنايى‏مان اين طور بود.

در جاى ديگر فرموده‏اند: من با ايشان در اوايل خيلى مانوس بودم هر هفته ازخانه تا ميدان كهنه با هم براى تهيه سوخت مى‏رفتيم و بوته و چوب گردو براى‏سوخت نهار و شام تهيه مى‏كرديم بين راه بسيار صحبت مى‏كرديم و مانوس بوديم.

در جاى ديگر فرموده‏اند: يك روز من احتياج به پول پيدا كردم در حرم مطهرحضرت معصومه‏عليها السلام بوديم، گفتم: يك ده تومانى براى من پيدا كن گفت‏الساعة‏الساعة صبر كن صبر كن تند رفت‏بيرون و پولى آورده داد. خيلى رئوف‏و مهربان است. (اين جملات را آية‏الله‏العظمى اراكى در زمان حيات امام خمينى‏قدس سرهم‏فرموده است)

آية‏الله‏العظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى روحيه‏اى مانند امام‏خمينى‏قدس سرهم داشته، و از اين رو در جوانى در جهاد و جنگ عليه استعمار بريتانياشركت و در نتيجه چند سال اسير دست دشمنان بود. در قضيه نفت‏به حمايت ازآية‏الله حاج سيدابوالقاسم كاشانى و مقابله با انگليس پرداخت و در داستان فدائيان‏اسلام بى‏تفاوت ننشست.

از اين رو و از جهت معنويتى كه در آقاى خوانسارى بود امام خمينى‏قدس سرهم شيفته‏او بود. آية‏الله اراكى مى‏فرمايد:

در زمانى كه مرحوم آقا سيدمحمدتقى خوانسارى در همدان بودند ايشان(امام خمينى) هم بودند اما ايشان با آقاى خوانسارى وداع كردند و زود حركت‏نمودند و من ماندم و بعداز آن مرحوم خوانسارى فوت كردند جنازه ايشان را ازهمدان به طرف قم حركت دادند عده‏اى از روحانيون قم به استقبال جنازه آمده‏بودند من هيچ‏كس را نديدم كه مانند آقاى خمينى گريه كند شانه‏هايش بالا و پايين‏مى‏رفت چنان اشك مى‏ريخت چنان اشك مى‏ريخت كه من از هيچ‏كس چنان‏گريه‏اى نديدم البته آقاى خمينى با مرحوم خوانسارى هيچ نسبتى با هم نداشتندفقط آقاى خمينى عرق دينى زيادى داشت آن گريه و تاثرى كه از ايشان در فوت‏مرحوم خوانسارى ديدم همان طور در خاطرم مانده و محو نمى‏شود.

بعداز فوت مرحوم آية‏الله‏العظمى بروجردى، دشمنان فكر كردند فرصت‏مناسبى است كه براى رسيدن به اهداف شومشان اسلام را در مملكت كم‏رنگ و يااز بين ببرند از اين رو مطالبى را در مورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى عنوان كردند كه‏يكى از آنها مساله حذف قرآن در مورد قسم خوردن و ديگرالقاء قيد اسلام ازانتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و سومى هم حق راى به زنها (با وضع آن‏روزشان) بود و گفتند به هر كتاب آسمانى قسم بخورند كافى است و منتخبان هم‏لازم نيست مسلمان باشند.

مراجع تقليد و به خصوص امام امت‏قدس سرهم بر آشفتند و اعلاميه‏هايى دادند و اين‏قدم اول مبارزه با دولت و شاه طاغوت بود در اين قدم اول آية‏الله‏العظمى اراكى هم‏اعلاميه‏اى به اين شرح نوشتند.

بسمه‏تعالى شانه‏العزيز... راجع به تصويب نامه مشتمل بر سه مطلب معهودعدم موافقت آن را با موازين شرع انور، و عدم رضايت و نگرانى عموم مسلمين‏جهان را اعلام مى‏دارد... الغاى صريح آن را در اسرع اوقات انتظار دارد قم الاحقرمحمدعلى العراقى 26 ج‏2، 1382.

آقاى مصلحى مى‏گويند: مرحوم آية‏الله حاج آقا مصطفى خمينى نسبت‏به‏همين اعلاميه كوتاه مرحوم والد ابراز مسرت نمودند.

مساله انجمنهاى‏ايالتى وولايتى ونهضت امام‏خمينى و مراجع ادامه پيدا كردو امام خمينى پرچمدار حقيقى مبارزه شد عكس امام همه‏جا بر دروديوار بود آقاى‏اراكى از مدرسه فيضيه بر مى‏گشتند وقتى نگاهشان به آن عكس افتاده بود فرموده‏بودند: قسم مى‏خورم كه صاحب اين عكس اگر در كربلا مى‏بود در ركاب امام‏حسين‏عليه السلام به شهادت مى‏رسيد. (يا در صف اول ياران سيدالشهدا قرار مى‏گرفت).

وقتى به منزل مى‏آمدند و ما اطلاعيه‏ها را بر ايشان مى‏خوانديم بسيار گريه‏مى‏كردند و اشك شوق و نشاط از شنيدن اين اطلاعيه‏ها مى‏ريختند.

همچنين پيش از دستگيرى حضرت امام‏قدس سرهم آقاى والد فرمودند: از قول من به‏آقاى خمينى بگو بنا بر آنچه كه در بعضى روايات وارد شده در هر صدسال و قرنى‏مجدد و احياگرى براى مذهب بايد باشد ايشان مجدد اسلام در قرن حاضر هستند.

من خدمت امام رفتم امام هم چون هميشه به آقاى والد ابراز محبت و ازايشان احوال‏پرسى مى‏كردند من اين قضيه را خدمت ايشان گفتم حضرت امام‏قدس سرهم‏فرمودند: به ايشان بگوييد برايم دعا كنند كه اين‏طور باشد.

بعد از تبعيد حضرت امام به نجف، يك‏سال به اتفاق آقاى والد به عراق‏و نجف رفتيم و در مدت اقامتمان تماما مهمان حضرت امام بوديم اين در حالى بودكه آقاى والد از سوى رژيم تحت فشار قرار گرفته بودند و از سوى ديگر مهمان شدن‏به افراد ديگر را رد كرده بودند اما با افتخار ميهمانى امام را پذيرفتند و بى‏مهاباچندروزى در آنجا اقامت كردند.

مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى خيلى به آقاى والد علاقه‏مند بودند شبهاخدمت ايشان مى‏رسيدند و با هم صحبت مى‏كردند.

در همين سفر روزى باز آقا به حضرت امام گفتند: به نظرم مى‏آيد كه همين‏شما مجددالمذهب هستيد و سپس مجددهاى مذهب هر قرن را نام بردند تا به قرن‏پانزدهم رسيدند خطاب به امام گفتند: به نظرم شما مجددالمذهب قرن خامس‏عشر هستيد، امام‏قدس سرهم تبسمى كردند و گفتند: دعا كنيد.

همچنين د راين سفر اولين ملاقاتى كه ايشان با امام داشتند آن موقعى بود كه‏وارد كربلا شديم ما وارد حرم حضرت ابوالفضل مى‏شديم امام خمينى در حال‏خروج از حرم بودند حدود پانزده سال بود كه همديگر را نديده بودند.

آقاى‏والد به‏چهره حضرت‏امام باابهام نگريستند وفرمودند: ايشان كى هستندوبعد كه‏فهميدند حضرت‏امام هستند به‏همديگر نزديك‏شدند ويكديگررا درآغوش‏گرفتند و آقاى والد شروع كردند به گريه كردن و سپس اين مصراع را خواندند:

با آل على هر كه در افتاد برافتاد (1) بعد دوباره شروع كردند به گريه كردن، حضرت امام پرسيدند تا كى اينجاهستيد و بعد تشريف بردند.

مرحوم آقا شهاب‏الدين اشراقى داماد ايشان بعد گفتند امام به من فرمودند:بغض گلويم را گرفته بود و نتوانستم پيش آقاى اراكى بايستم.

در آغاز پيروزى انقلاب كه امام براى ديدار آية‏الله‏العظمى اراكى به خانه‏ايشان آمدند آقاى اراكى به ايشان فرمودند: نماز جمعه را شما اقامه كنيد چون اقامه‏جمعه از شؤون حاكم مبسوط‏اليد است كه امروز شما هستيد. امام در جواب‏فرمودند خود شما بايد اقامه فرماييد.

هنگامى كه آقاى اراكى به خاطر بيمارى در بيمارستان قلب تهران و بعد براى‏جراحى در بيمارستان لباف‏نژاد بسترى شدند در اين مدت مورد توجه خاص‏حضرت امام بودند به طورى كه حضرت امام به خاطر اينكه ايشان در اين‏بيمارستان هستند مبلغ يك ميليون تومان براى تجهيزات اين بيمارستان اهدا كردند.

حضرت‏امام به‏دكتر ايشان‏فرموده بودند: شما عبادت‏بزرگى‏را انجام مى‏دهيدو به آقاى مصلحى هم فرمودند: بقيه‏اش با شما است كه از ايشان مراقبت كنيد.

مدتى بعد از مرخص شدن از بيمارستان، آية‏الله‏العظمى اراكى خدمت امام(ره) رسيدند همين كه از در اطاق وارد شدند خطاب به امام خمينى فرمودند:السلام‏عليك يابن‏رسول‏الله.

در تمام انتخابات بعد از پيروزى انقلاب شركت كردند در طول دوران جنگ‏تحميلى اين دفاع مقدس را تاييد نمودند و سه تن از نوادگان ايشان در همين جنگ‏به شهادت رسيدند.

اين علاقه طرفين و تعريف و تمجيد و حمايتهاى آية‏الله اراكى از امام امت‏قدس سرهم‏و انقلاب اسلامى ادامه داشت تا رحلت امام خمينى پيش آمد.

در اين مقطع حساس كه مرجعيت آية‏الله‏العظمى اراكى هم مطرح شده بوداعلاميه‏اى (2) حاكى از تاييد رهبرى آية‏الله خامنه‏اى از سوى ايشان صادر شد كه اين‏حمايت و تاييد خيلى مؤثر و تعيين كننده بود. از آن اعلاميه‏هايى بود كه با حجم كم‏كارايى بسيار بسيار مهم داشت و تكليف متدينان و ملت را روشن ساخت و دشمنان‏اسلام و ايران اسلامى را سخت عصبانى كرد.

پى‏نوشتها:

1) اين مصراع يا مضمون آن را خواندند و گفتند.

2) اين پيام را در بخش پيام‏ها خواهيد خواند.