آداب معاشرت در اسلام
(ترجمه شرح الاربعين النبوية)

محمد حسين الجلالى
مترجم : جواد بيات و محمد آذربايجانى

- ۷ -


هرگاه مردى بخواهد با زنى ازدواج كند، مى تواند به صورت و مچ دستان وى نگاه كند.
و نيز آن حضرت فرمود:
النظرة بعد النظرة تزرع فى القلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنة ...
(بحار / ج 75، 284 - ميزان الحكمه / ج 4، 71)
نگاه بعد از نگاه ، تمايلات (ناروا) در قلب انسان مى كارد و براى به فتنه و فساد كشانيدن صاحبش به تنهائى بس است .
فقه اسلام جز دو مورد، جائى را استثناء نكرده است كه يكى : نگاه به نامحرم هنگام خواستگارى كه براى هر يك از زن و مرد جايز است به يكديگر نگاه كنند و ديگرى در حال ناچارى و اضطرار، مانند نگاه پزشك هنگام معالجه ، و كمك در حال آتش سوزى و نجات دادن غريق و مانند آن .
و قرآن كريم ، نگاه كردن به نزديكان و افراد محرم را از موارد حرام استثناء كرده است .
چنانكه در سوره نور مى فرمايد:
ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ، او ابائهن او اباء بعولتهن او اءبنائهن او اءبناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن و بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملكت اءيمانهن اوالتا بعين غير اولى الاءربة من الرجال اوالطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء...
(نور / 31)
زنان زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان و يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان ، يا پسرانشان ، يا پسران همسرانشان يا برادرانشان ، يا پسران برادرانشان ، يا پسران خواهرانشان يا زنان همكيششان ، يا بردگانشان (كنيزان خود) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان ، آگاه نيستند...
مواردى كه آيه شريفه استثناء كرده به ترتيب زير است :
1 - شوهران
2 - پدران
3 - پدران شوهران
4 - پسران
5 - پسران شوهران (از زن ديگر)
6 - برادران
7 - پسران برادران
8 - پسران خواهران
9 - غلامان و كنيزان خود
10 - پيرمردانى كه علاقه به زنان ندارند
11 - پسر بچه غير بالغ
12 - نادانان و سفيهانى كه انگيزه جنسى ندارند.
حل يك شبهه
توهم نشود كه حجاب در قرآن كريم فقط به زنان پيامبر واجب گشته است و بخاطر يك مناسبت خاصى بوده است ، تا اينكه براى غير آنان از زنان مسلمان ، مربوط نشود!.
و لذا قرآن كريم در خطاب به زنان پيامبر چنين مى فرمايد:
يا نساء النبى لستن كاحد من النساء.(26)
(احزاب / 31)
اى زنان پيامبر شما مانند ساير زنان نيستيد (بلكه وظايف شما سنگين تر از ساير زنان است .)
زيرا حكم حجاب در حق تمام زنان مسلمان به عنوان كلى و عمومى صادر شده است و دليل مخاطب قرار گرفتن خصوص زنان پيامبر، اين است كه آنان اولى به مراعات حكم حجاب هستند. بنابراين ، حجاب مخصوص زنان پيامبر نمى باشد، لذا در اين باره ، آيات ديگر داريم كه اختصاص به زنان پيامبر ندارد، و ملاك آن شامل همه زنان است ، مانند اين آيه شريفه :
و اذا ساءلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن .
(احزاب / 53)
و هرگاه كالائى را از زنان سوال كنيد (بخواهيد)، از پشت پرده بپرسيد كه حجاب براى پاكى دلهاى شما و دلهاى ايشان بهتر است .
آيات اين ادب اسلامى مخصوص زنان پيامبر است ؟! بلكه سوال كردن از پشت پرده براى هر انسانى در هر زمانى پاكيزه و خوب است .
و در آيه ديگر مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا لاتدخلوا بيوت النبى الا اءن يوذن لكم .
(احزاب / 53)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد داخل خانه هاى پيامبر نشويد مگر اينكه به شما اجازه داده شود.
آيا داخل شدن (به منزل ديگران ) بدون اذن ، مخصوص به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب اوست ؟ بلكه ادب ملاقات با كسى در همه با اجازه لازم دارد و بر هر مسلمانى لازم است كه آنرا مراعات نمايد و خداوند متعال در سوره احزاب آيه 59 امر به جلباب و پوشش كامل داده است و آن عبارت است از لباسى كه از روى لباسها پوشيده مى شود و تمام بدن و لباسهاى زيرين را مى پوشاند كه حجاب چنين است ، و در هر زمانى و مكانى براى زن مسلمان واجب است .
تعدد زوجات و تشريع آن
اسلام تعدد زوجات را بر مسلمانان واجب نساخته است ، بلكه آنرا با وجود همه شرائط عادلانه ، مباح ساخته است . چقدر ستمكارند كسانى كه اين قانون را به ضد اخلاق متهم كرده اند، در حالى كه اين قانون ، در بالاترين مراتب اصلاح قرار دارد و از شايسته ترين راه حل هاى اجتماعى است ، به شرط آنكه انگيزه هاى (صحيح ) آن ، موجود باشد. اين يك حقيقتى است كه براى كسى امكان ندارد آنرا درك نكند و خود را به تجاهل و نادانى بزند، زيرا در حالاتى مانند مريضى زن و عقيم بودن وى و امثال آن ، ضرورت دارد و طبيعتهاى مختلفى كه زن و مرد را سالم نگه مى دارد، و آنان را از انحراف اخلاقى حفظ مى كند، چنين قانونى را لازم مى شمارد.
فرض كنيم با وجود رابطه مقدس بين زن و مرد، اگر زنى قدرت ندارد وظايف زناشوئى خود را بطور لازم ايفاء نمايد و انجام دهد، مثل كسى كه مرض مزمنى دارد كه او را زمين گير ساخته است يا مانعى مانند عقيمى در وى پيدا شده كه مانع ادامه زندگى زناشوئى آنان گشته ، حال چه بايد كرد؟ راه حل آن ، كداميك از موارد زير است :
1 - آيا شوهر چنين همسرى را كه مدت طولانى در ناراحتى ها و خوشى هاى وى شريك بوده ، رها كند؟! و او را بدون هيچ حمايتى ترك نمايد، تا زن بيچاره عذاب بكشد؟!
2 - يا هر يك از ديگرى تا آخر عمر كناره گيرى شديد و رنج آورى نموده ، و مرد بدنبال راههاى غير مشروع برود تا لحظه اى كه مرگ بين آنان جدائى انداخته و هر دو عذاب و رنج بكشند؟!
3 - يا شوهر زن مريض خود را براى كرامت انسانى خود، نگهدارد و به وظايف انسانى و تربيتى و اخلاقى خويش در مقابل زنش متعهد گردد و در عين حال در ايجاد رابطه مشروع و قانونى با زن ديگرى ، آزاد باشد، تا مثلا نسل جديدى به جامعه تحويل دهد و نسل وى قطع نگردد بشرط اينكه به حقوق همسرى زن اول خللى وارد نسازد و اين همان قانونى است كه اسلام به عنوان راه حل وسط و عادلانه قرار داده است .
بنابراين اسلام در وضع اين قانون به عنوان يك مصلحت اجتماعى دورانديشى نموده ، و در عين حال اكتفا كردن به يك همسر را ترجيح داده ، و در صورت ترس از بى عدالتى بين آنان ، تعدد زوجات را حرام دانسته است . خداوند متعال مى فرمايد:
فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى وثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة .
(نساء / 3)
ازدواج كنيد به صورت نيكو و عادلانه از زنان دو تا يا سه تا يا چهار تا و اگر بترسيد كه ميان آنان عدالت برقرار نسازيد، يكى بگيريد.
و همچنين تعدد ازدواج را در بيشتر از چهار تا حرام كرده ، زيرا كه مراعات عدالت در ميان آنان دشوار مى باشد و خداوند به بندگان خود بينا است ، چنانكه مى فرمايد:
ولن تستطيعوا اءن تعدلوا بين النساء ولو حرصتم . فلا تميلوا كل الميل .
(نساء / 129)
و شما هرگز نمى توانيد بين زنان خود، عدالت برقرار سازيد، اگر چه به اين مساءله حريض باشيد. پس (لااقل ) تمام توجهتان به يكى معطوف نشود.
عدالت تنها برآوردن نياز مالى زن نيست ، بلكه عدالت بر سه پايه استوار مى باشد: نفقه دادن ، زندگى كردن ، و ارتباط جنسى به اندازه مساوى داشتن است . چنانكه در كتابهاى فقهى در اين باره مفصلا بحث شده است .
بلى زن حق دارد كه از بعض حقوق خود، چشم پوشى و صرف نظر كند. اسلام به حفظ كرامت زن و صيانت مرد، بطورى كه هماهنگ با زندگى باشد، تاءكيد نموده و دعوت مى كند و هر يك از زن و مرد را از افتادن در دامن رذائل و انحرافات اخلاقى برحذر مى دارد.
ازدواج موقت (متعه )
متعه يك نوع ازدواج است مانند ازدواج دائم ، لكن بطور موقت . و مهر و عده و عقد در آن نيز شرط است و فرقش با عقد دائم اين است كه قيدهاى آن سبكتر از قيدهاى عقد دائم است . و وقت آن ، قراردادى است ؛ كه هرگاه تمام شد عقد متعه خود بخود پايان مى پذيرد، چنانكه عقد ازدواج دائم ، با مرگ پايان مى يابد، بدون اينكه به طلاق نياز داشته باشد، زيرا كه رابطه خود بخود قطع مى گردد.
فقهاى اسلام ، بطور عموم به قانونى و شرعى بودن متعه اتفاق نظر دارند مانند ساير قوانين اسلام .
خداوند متعال مى فرمايد:
فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة ولا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة ان الله كان عليما حكيما.
(نساء / 24)
پس زنانى را كه متعه مى كنيد، واجب است مهر آنان را بپردازيد و نسبت به آنچه كه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر گناهى بر شما نيست . خداوند دانا و حكيم است .
و در تفسير قرطبى ج 5 / 130 مى گويد:
مراد نكاح متعه است كه در صدر اسلام بوده ... و ابن عباس و ابى و ابن جبير اين آيه را چنين قرائت كرده :
فما استمتعتم به منهن الى اءجل مسمى فاتوهن اجورهن .
زنانى را كه تا زمان معينى متعه مى كنيد، مهر آنها را واجب است بپردازيد.
و آنچه كه در ذيل آيه متعه وارد شده : ان الله كان عليما حكيما: (خداوند براستى دانا و حكيم است )، اشاره به حكمت بالغه خداوند در اين قانون الهى دارد كه عبارت از حفظ فرد و جامعه از انحراف است ؛ شبيه مفاسد اخلاقى و بهداشتى كه در زندگى فرد عزب ، وجود دارد و آن (متعه ) مشكل جنسى جوانان را در هر عصر و زمانى ، حل مى كند. عقد كنيز شبيه عقد متعه است و داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است ولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد و عده اش ‍ چهل و پنج روز است و زنى كه متعه مى شود نيز داراى حق همخوابگى و رابطه جنسى است و بنا به قولى ارث نمى برد و طلاق هم ندارد. چنانكه زن شوهر مرده طلاق ندارد، زيرا كه رابطه زوجيت خود به خود قطع مى گردد، و عده وى دو حيض كامل است و اگر حيض نبيند عده وى چهل و پنج روز است و زن حامله عده اش بيشترين مدت از عده و وضع حمل است و در اين مدت نفقه ندارد چنانكه زوجه ناشزه نفقه ندارد. اين احكام مخصوصى است كه اسلام آن را درباره متعه (عقد موقت ) وضع نموده تا جامعه را از تجاوز ناروا و خيانت و انحراف بازدارد.
طلاق و احكام آن
طلاق آخرين راه حل مشكلات ازدواج است ، زيرا كه يكى از راههاى آن جدائى و از هم گسستن رابطه ازدواج بين زن و مرد است و اسلام ، براى آن غير از قيد و بندهاى روحى مانع ديگرى قرار نداده است و آن هم بخاطر اين است كه طلاق جز از راه عزم و اراده جدائى واقع نگردد و در تحت تاءثير احساسات و عواطف قرار نگيرد و براى همين خاطر شرط است كه با اراده مرد واقع بشود نه اراده زن زيرا كه زن بيشتر از مرد تحت تاءثير عواطف و احساسات قرار مى گيرد.
خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة واتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن ولا يخرجن الا ان ياءتين بفاحشة مبينة و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه .
(طلاق / 1)
اى پيامبر هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عده طلاق گوئيد (زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند) و حساب عده را نگهداريد و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عده ) بيرون روند مگر اينكه كار زشت آشكارى انجام دهند. اين حدود الهى است و هر كس از حدود الهى تجاوز نمايد، به خويشتن ستم كرده است .
هرگاه انسان از ادامه زندگى خانوادگى عاجز شود، طورى كه با بودن آنگونه زندگى ، تحمل ممكن نباشد و مانند مرض ‍ مسرى و شكنجه روحى بشود، در اين هنگام راه حل اسلامى آن ، يكى از دو راه زير مى باشد:
اول : نگهداشتن زن اول و زندگى با وى به نحو انسانى با گرفتن زن ديگر، ضمن مراعات شرطهاى عادلانه در نفقه و مسكن .
دون : رها كردن زن اول به نيكى كه در اين صورت طلاق ، راه خلاصى از شكنجه روحى براى هر يك از زن و مرد مى باشد و پس از آن هر كدام از آندو، حق ايجاد رابطه ازدواج جديد را طبق مصلحت خاصى خواهند داشت ، كه آنها را از افتادن در دامن پستى و خيانت ناموسى ، حفظ نمايد. پس طلاق راه حل است ولى در عين حال اسلام آن را ناپسند و نكوهيده مى داند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ما من شى ء مما اءحله الله اءبغض عليه من الطلاق .
(كافى / ج 6، 54 - وسائل / ج 15، 267)
از آنچه خدا حلال كرده ، چيزى بيشتر از طلاق خدا را غضبناك نمى كند.
بهترين راه حل مشكلات بين زن و مرد، همان اصلاح از جانب حكمين از نزديكان زن و مرد است كه تلاش كنند هر چقدر مى توانند آندو را به زندگى با هم وادار سازند و بايد هر يكى از زن و مرد يك حكم و داور تعيين نمايند، تا آنان بتوانند واقع و حقيقت را بشناسند. و زوجين را به وظايف زندگى خانوادگى وادار نموده و ارشاد كنند.
خداوند متعال مى فرمايد:
و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما.
(نساء / 35)
و اگر از جدائى و شكاف ميان آنها (زن و مرد) بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن ، انتخاب كنيد (تا بكار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند؛ خداوند به توافق آنها كمك مى كند.
گاهى مى شود كه مرد در اشتباهات خانوادگى نسبت به زن خود، رفتار غير عاقلانه مى كند و غيرت بى مورد مى ورزد و با وى بداخلاقى مى كند و به مسئوليت خود متعهد نمى شود. در اين صورت لازم است كه بينش او را تعديل نمود و اگر خطا در رفتار و كردار، از جانب زن باشد؛ مثل اينكه در مراعات خويشتن يا خانه اش سستى نمايد، واجب است كه زن رفتار خود را تعديل نموده و شوهرش با زبان و كلام خوش بدون اجبار وى را موعظه و نصيحت كند.
خداوند متعال مى فرمايد:
واللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فى المضاجع واضربوهن فان اءطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان الله كان عليما كبيرا.
(نساء / 34)
و آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و (اگر مؤ ثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نمائيد و اگر آن هم مؤ ثر نشد و هيچ راهى براى وادار كردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود، آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلندمرتبه و بزرگ است . (قدرت او بالاترين قدرتها است .)
بنابراين مراتب تنبيه زن سه چيز است : اول موعظه و نصيحت ، دوم ترك همخوابگى و جدا ساختن بستر، سوم زدن براى تاءديب ، اگر به آن حد برسد. و جايز نيست از مرتبه اى به مرتبه بالاتر تعدى كرد.
بنابراين زدن ، جز در آخرين مرتبه جايز نيست و شرط آن ، اين است كه شديد نباشد. پس زدن جايز نيست مگر بعد از اصرار بر انحراف و دشمنى و ادامه رفتار ناپسند، زيرا كه عقوبت و مجازات بايد بقدر جرم باشد. هرگاه اين راهها در تعديل بينش و رفتار زن موثر واقع نشد، راهى جز جدا شدن بوسيله طلاق نمى باشد.
اسلام طلاق را جدائى صددرصد قرار نداده بلكه يك فرصت و مجالى را براى اصلاح معين كرده است ، كه آن قرار داده عده است كه داراى دو هدف مى باشد: يكى براى فرصت اصلاح و ديگرى روشن شدن حاملگى و بچه دار بودن زن . سپس فرصت ديگرى را براى گفتگوى جديد بعد از طلاق قرار داده است . و اگر طلاق سه بار واقع شد، زن ديگر بر آن مرد حلال نمى شود حتى ننكح زوجا غيره (بقره / 230) تا اينكه همسر ديگرى اختيار نمايد يعنى شخص ديگرى با وى ازدواج كند تا بين هر سه طلاق يك فاصله كامل بشود و جدائى دائمى وقتى محقق مى شود كه طلاق نه بار تكرار بشود كه در اين صورت ، زن بر آن مرد حرام ابدى خواهد شد. زيرا كه اين تجربه ها محال بودن زندگى خانوادگى بين آن دو را ثابت مى كند. از آنجا كه طلاق ، آخرين راه حل مشكل خانوادگى مى باشد؛ بر زوجين لازم است وقتى كه در آستانه جدائى ازدواج هستند، وظايف انسانى خود را در قبال يكديگر فراموش نسازند، مانند حمل بچه در شكم مادر كه به هر دوى آنان ارتباط دارد و بايد از اختلافات زن و مرد دور بماند. بر مرد نيز واجب است كه نفقه زن را تا وضع حمل ، بپردازد و بر زن واجب است كه حامله بودن خود را اعلام نمايد و وظيفه دارد كه با اجرت به او شير دهد.
خداوند متعال مى فرمايد:
والمطلقات بتربصن بانفسهن ثلاثة فروء ولا يجل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله واليوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا.
(بقره / 228)
زنان مطلقه بايد به مدت سه بار عادت ديدن (و پاك شدن ) انتظار بكشند (عده نگهدارند) و اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است كتمان كنند و پنهان سازند و همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن پيمان زناشوئى ) در اين مدت سزاوارترند در صورتى كه (راستى ) خواهان اصلاح باشند.
جدائى بعد از طلاق بايد از روى صداقت باشد نه دشمنى و بر مرد واجب است مهريه زن خود را پرداخت نمايد و حق ندارد از دادن آن امتناع ورزد و اگر مرد در طلاق رجعى به زنش مراجعه نمود، زن نيز حق دارد به مهريه خويش مراجعه نمايد (و براى خود مهريه جديد قرار دهد) و يا مراجعه ننمايد و كسى حق ندارد او را اجبار نمايد.
خداوند متعال مى فرمايد:
ولا يحل لكم اءن تاءخذوا مما آتيتموهن شيئا الا اءن يخافا الا يقيما حدود الله فان خفتم الا يقيما حدود الله فلا جناح عليهما فيما افتدت به تلك حدود الله فلا تعتدوها.
(بقره / 229)
و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اينكه آن دو (زن و مرد) از اين بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها ندارد كه زن فديه و عوضى بپردازد (و طلاق بگيريد) اينها حدود و مرزهاى الهى است ، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است .
و نيز مى فرمايد:
و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف .
(بقره / 231)
و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند، يا بطرز شايسته آنان را نگه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به روش پسنديده رها سازيد.
حال بايد ديد اقسام طلاق چند تا است و حكم اسلام درباره آن چيست ؟ و چگونه اسلام تلاش مى كند تسهيلات كامل را در برگشتن رابطه ازدواج برقرار ساخته و نسبت به شكستن اين رابطه سخت گيرى مى كند:
اقسام طلاق
اول - طلاق رجعى :
در طلاق رجعى نفقه و مسكن به عهده مرد واجب است ، تا عده زن تمام شود و حرام است كه زن بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود چنانكه بر مرد نيز حرام است او را از خانه اش بيرون نمايد و جايز است كه مرد بدون عقد جديد رجوع نمايد زيرا كه زن مادامى كه در عده است ، زن اوست .
دوم - طلاق خلع :
آن طلاقى است كه زن از مرد بدش بيايد و با دادن فديه (پول يا هر چيزى كه با دست خود مى دهد) به شوهر، از وى طلاق بگيرد.
چه فديه به مقدار مهريه باشد يا بيشتر و هنگامى كه زن رجوع نموده و فديه را بازپس گرفت ، براى مرد نيز رجوع جايز است ، كه در اين صورت بدون عقد جديد، زن مجددا عيال وى مى شود.
سوم - طلاق مبارات :
آن طلاقى است كه زن و مرد هر دو از يكديگر ناراضى باشند، و زن به مرد فديه بدهد و مقدار فديه همان مهريه اوست نه بيشتر از آن . و هرگاه زن به فديه مراجعه نمايد، براى مرد نيز جايز است كه بدون عقد جديد رجوع نمايد.
چهارم - طلاق بائن :
اين نوع طلاق خصوصيتش اين است كه در آن رجوعى وجود ندارد و هرگاه زن و مرد بخواهند همسر يكديگر شوند، لازم است عقد جديد خوانده شود. طلاق بائن در سه مورد است : زنى كه كمتر از سن بلوغ باشد، زنى كه به وى دخول نشده باشد، و زن يائسه اى كه حيض نمى بيند زيرا كه احتمال حاملگى در اين سه مورد وجود ندارد.
پس طلاق در اسلام آخرين راه حل مشكل خانوادگى است كه نبايد نسبت به آن تمايل نمود، مگر بعد از همه راه حل ها، از قبيل صلح بين طرفين (زن و مرد) بوسيله داور، و موعظه و مانند آن . با توجه به اينكه قانون ، رجوع و برگشت را آسان و قطع رابطه همسرى را سخت نموده است ، اين نيز به حل مشكلات خانوادگى بين آنان كمك مى كند. اگر با اين همه راه حل ، تلاش ها به شكست انجامد، در آن هنگام رابطه خانوادگى به جهنمى تبديل مى شود كه در آن هيچگونه آزادى نيست .
لذا مى بينيم كه اسلام در بوجود آوردن هسته هاى صالح جامعه اين چنين جديت مى كند و بين افراد جامعه براساس ‍ بررسى دقيق ، رابطه خانوادگى برقرار مى سازد. با تمام توصيه هاى اخلاقى كه به زن و مرد ارائه مى دهد، مانند حسن معاشرت در رفتار خانوادگى و تضمين سعادت آن دو با احترام متقابل نسبت به يكديگر، و در عين حال با طلاق ، و راههاى غير مشروع جنسى (زنا - لواط - استمناء) مبارزه مى كند، ولى براى حالات ضرورى ، با شرايط عادلانه ، روابط جنسى مشروعى را وضع مى نمايد، و اين مساءله عبارت از قانون ازدواج دائم و تعدد همسران و متعه (ازدواج موقت ) مى باشد. چنانكه براى حل مشكلات خانوادگى ، راه حل هائى قرار داده است كه از صلح بين آندو بواسطه حكمين (دو داور تعيين شده از طرف زن و مرد) آغاز مى شود، و آخرين راه حل ها طلاق است ، زيرا كه آزادى هر يك از زوجين بوسيله طلاق تاءمين مى گردد، و اين كار در ضمن شرطهاى عادلانه انسانى انجام مى پذيرد.
سخن چينى و آثار شوم آن در جامعه
سخن چينى يكى از صفات و اخلاق رذيله است ، كه به جدائى و فتنه شديدتر از قتل منجر مى گردد و اين كار مستقيما سبب پاشيدن بذر كينه و بدبينى مى شود، و يكى از كارهاى زشتى است كه جز بدى و فتنه از آن برنمى خيزد. اسلام انسان را وادار كرده كه زبان خود را از بدگوئى و سخن چينى حفظ نمايد و به نيكى عادت دهد تا دوستى و مهر و خوشبختى در دنيا بوجود آيد و موجب نجات در آخرت شود. چه بسا كلمه اى ، كه باعث جراحت التيام ناپذير شود:

جراحات السنان لها التيام   ولا يلتام ما جرح اللسان

جراحات و زخمهاى نيزه بهبود مى يابد.
ولى زخم زبان بهبود نيافته و التيام نمى پذيرد.
سخنى چينى عبارت است از نقل كردن گفتار ديگران مانند اينكه فلان كس چنين مى گويد و اين كار در حقيقت ايجاد شر و پرده درى است و چه زشت است آن رذيله اخلاقى كه موجب فساد در جامعه مى شود.
خداوند متعال مى فرمايد:
... و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون .
(بقره / 27)
و (فاسقان پيوندهائى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع مى نمايند و در جهان فساد مى كنند، اينها زيانكارانند.)
و چه كسى به وصف مذكور در آيه ، از سخن چين سزاوارتر است ؟! كسى كه خانه هاى آباد را ويران و دوستى هاى طولانى را از يكديگر جدا مى كند و چه فريادهائى كه از دست سخن چين بلند است !!ا
بنابراين مى توان گفت كه سخن چينى همان فتنه اى است كه خداوند آنرا بدتر از آدم كشى توصيف فرموده است :
و در حديث وارد شده است كه :
ان من اءكبر السحر النميمة يفرق بها بين المتحابين .
(بحار / ج 60، 21)
از بزرگترين سحرها سخن چينى است كه بواسطه آن بين دوستان جدائى مى افتد.
بهترين راه علاج سخن چينى ، طريقه اى است كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) به ما آموخته است : مردى به حضور آن حضرت رسيد و درباره مردى سخن چينى كرد.
امام (عليه السلام ) به او فرمود:
يا هذا نحن نساءل عما قلت فان كنت صادقا مقتناك و ان كنت كاذبا عاقبناك و ان شئت نقيلك اءقلناك فقال اءقلنى يا اميرالمومنين .
(بحار / ج 72، 221)
اى شخص ! ما، درباره آنچه گفتى پرسش و تحقيق مى كنيم ، اگر راست گفته باشى ، ترا دشمن مى داريم (زيرا تو سخن چينى كردى ) و اگر دروغ گفته باشى تو را مجازات مى كنيم (زيرا كه به كسى بهتان زدى و اگر خواستى ، كلام خود را پس ‍ مى گيريم (و تو را مى بخشيم ) عرض كرد يا اميرالمومنين كلام خود را پس بگيريد (و مرا ببخشيد.)
اين درس ، يكى از درسهاى اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و آله در علاج فساد است و چه زيبا سروده صالح بن عبدالقدوس :

من يخبرك بشتم عن اءخ   فهو الشاتم لامن شتمك
ذلك شئى لم يواجهك به   انما اللوم على من اءعلمك

كسى كه به تو خبر دهد؛ فلانى تو را ناسزا گفت ، در حقيقت او خودش تو را ناسزا مى گويد نه فلانى .
اين كار تو را در مقابل فلانى قرار نمى دهد،
بلكه مذمت متوجه كسى است كه پيش تو سخن چينى نمود.
سيرى در روايات اسلامى
1 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لايدخل الجنة نمام .
(ترغيب / ج 3، 496)
سخن چين وارد بهشت نمى گردد.
2 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اءلا انبئكم بشراركم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله قال صلى الله عليه و آله : المشاؤ ون بالمنميمة ، المفرقون بين الاءحبة ، الباغون للبرئاء المعايب .
(اصول كافى / ج 4، 75 - وسائل / ج 8، 408)
آيا شما را به بدترين شما خبر ندهم ؟ گفتند: بلى يا رسول الله . فرمود: كسانى هستند كه در سخن چينى قدم بردارند، و بين دوستان جدائى اندازند و براى افراد بى عيب ، جستجوى عيب كنند.
3 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من مشى فى نميمة بين الناس سلط الله عليه فى قبره نارا تحرقه .
(وسائل / ج 11، 273)
هر كس در سخن چينى بين مردم ، قدم بردارد، خداوند آتشى را بر وى مسلط مى كند كه او را بسوزاند.
مرحوم شيخ انصارى (ره ) مى فرمايد: اخبار فراوانى دلالت دارد كه سخن چين وارد بهشت نمى شود و دليل حرمت آن همان دليلهائى است كه بر حرمت غيبت دلالت دارد و عقوبت و مجازات آن ، با مجازات غيبت در آثار سوء و فساد آن ، تفاوت اندكى دارد (مكاسب محرمه باب غيبت .)
سر اين مطلب ، اين است ، كه غيبت عبارت است از گفتار انسان پشت سر كسى كه از شنيدن آن سخنان بدش مى آيد، و سخن چينى عبارت است از روبرو شدن غيبت شونده با سخنى كه از شنيدن آن بدش مى آيد، و ناراحت مى شود. پس ‍ سخن چينى و غيبت ، در ايجاد فساد و شرآفرينى ، مشترك هستند.
غيبت و احكام آن
اسلام غيبت را حرام نموده و آن را به زشت ترين صورت ، توصيف كرده است . چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:
ولا تجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم اءن ياءكل لحم اءخيه ميتا فكرهتموه ...
(حجرات / 12)
درباره مردم ، تجسس نكنيد و بعضى از شما (مومنان ) غيبت بعضى ديگر را نكند آيا فردى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (مسلما دوست ندارد.)
غيبت عبارت است از: ياد كردن اوصاف و شكل و خوى كسى ، به طورى كه اگر بشنود، از آن ناراحت شود، و اين اوصاف هم حقيقتا در او باشد. اين عمل يكى از گناهان كبيره و معاصى بزرگ است ، كه چه خونهائى را بر زمين ريخته است و مردم زيادى را هلاك ساخته و خانه هائى را ويران نموده و بين مردم جدائى انداخته است .
در حديث شريف آمده است :
اياكم والغيبة فان الغيبة اءشد من الزنا ان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبة لايغفرله حتى يغفرله صاحبها.
(بحار / ج 74، 89 - ميزان الحكمة / ج 7، 338)
از غيبت بپرهيزيد زيرا كه غيبت از زنا بدتر است چه بسا مردى زنا كند و توبه نمايد، و خدا توبه اش را قبول كند ولى غيبت كننده آمرزيده نمى شود مگر اينكه صاحب غيبت از وى درگذرد.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
الغيبة اءن تقول فى اخيك ما فيه فان كنت صادقا فقد اغتبته و ان كنت كاذبا فقد بهته .
(ميزان الحكمه / ج 7، 338 - ترغيب / ج 3، 515)
غيبت آن است كه آنچه در برادر دينى تو است ، از آن سخن گوئى كه اگر راست گفته باشى غيبت او را كرده اى و اگر دروغ گفته باشى به وى بهتان زده اى .
پس غيبت و سخن چينى و بهتان صفاتى هستند كه در شر و بدى به هم نزديك اند.
سيرى در روايات اسلامى
1 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
كذب من زعم انه من حلال و هوياءكل لحوم الناس بالغيبة .
(بحار / ج 72، 259)
دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند حلال زاده است ، در حالى كه گوشت مردم را با غيبت آنان مى خورد.
2 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من اغتاب مسلما او مسلمة لم يقبل الله صلاته ولا صيامه اربعين يوما و ليلة الا اءن يغفرله صاحبه .
(بحار / ج 72، 259)
هر كس مرد يا زن مسلمانى را غيبت نمايد، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى كند مگر اينكه صاحب غيبت وى را ببخشد.
3 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اءلا و من يطول على اءخيه فى غيبة سمعها فيه فيردها عنه رد الله عنه اءلف باب من السوء فى الدنيا والاخرة فان هو لم يردها و هو قادر على ردها كان عليه كوزرمن اغتابه سبعين مرة .
(بحار / ج 72، 247)
آگاه باشيد هر كس در گوش دادن به غيبت برادران مومن ، بردبارى نشان دهد و از آن مانع بشود، خداوند هزار دراز درهاى بدى را در دنيا و آخرت از وى برمى گرداند و اگر از آن (غيبت ) جلوگيرى ننمايد، در حالى كه قدرت بر رد آن نيز دارد؛ هفتاد بار گناه غيبت كننده بر او خواهد بود.
4 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من بهت مومنا او مومنة اءو قال ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار.
(بحار / ج 72، 194)
هر كس به مرد و زن مومن ، بهتان بزند، يا آنچه كه در او نيست درباره اش بگويد؛ خداوند متعال در روز قيامت او را در ميان تلى از آتش ، نگه مى دارد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: