آداب معاشرت در اسلام
(ترجمه شرح الاربعين النبوية)

محمد حسين الجلالى
مترجم : جواد بيات و محمد آذربايجانى

- ۸ -


الغيبة تاءكل الحسانت كما تاءكل النار الحطب .
(مكاسب شيخ انصارى (ره ) - باب غيبت / 40)
غيبت كردن ، اعمال نيك انسان را مى خورد، چنانكه آتش هيزم را مى سوزاند.
6 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هر كس مسلمانى را غيبت كند و درباره آنچه كه (از عيب ) در اوست چيزى بگويد، او از ولايت خداوند عزوجل خارج شده و در ولايت شيطان داخل مى شود.
7 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
من باهت مومنا اءو مومنة بما ليس فيهما حبسه الله يوم القيامة فى طينة خبال .
(بحار / ج 72، 194)
هر كس به مرد يا زن مومن بهتان زند، و آنچه در او نيست بر وى ببندد، خداوند روز قيامت وى را در گل سرشته به زردابه دوزخيان ، حبس و زندانى كند.
8 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اذا اتهم المومن اءخاه انمات الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء.
(بحار / ج 72، 198)
هر كس برادر مومن خود را متهم سازد، ايمان در قلب وى ذوب مى شود، چنانكه نمك در آب ذوب مى شود.
در حرام بودن غيبت فرقى نيست كه انسان خود غيبت كند يا به غيبت ديگران گوش دهد، زيرا كه گوش دادن به غيبت نيز، مانند خود غيبت كردن حرام است ، و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از غيبت كردن و گوش دادن به آن ، نهى فرموده است .
مواردى كه غيبت جايز است
چند مورد از حرمت غيبت ، استثناء شده است و اينها مواردى است كه داراى مصلحت شرعى است و روايات به چند مورد از آنها تصريح كرده است :
اول - فاسقى كه آشكارا معصيت مى كند.
دوم - تظلم و اظهار ظلم مظلوم (و غيبت كردن ) پشت سر كسى كه به او ظلم كرده ، براى احقاق حق خود.
سوم - نصيحت و خيرخواهى كسى كه در ازدواج با شريك شدن ، مورد مشورت قرار گرفته ، جايز است ، تا حقيقت روشن شود و مشورت كننده ، بدون آگاهى در دام نيافتد.
چه بسيارند افرد با وقار، كه هنگام مشورت از خيرخواهى خوددارى و كوتاهى مى كنند، در حالى كه اسلام در چنين مواردى غيبت را جايز دانسته است . اين گونه افراد در جاهاى حرام ، غيبت را جايز مى دانند، ولى در اين نوع موارد، كه اسلام اجازه داده است ، اظهار حقيقت را حرام مى دانند. گويا كه اينان ماءمورند با دستورات و اوامر دين مخالفت ورزند. پناه بر خدا از انحراف .
كفاره غيبت
كفاره غيبت ، عبارت از توبه بين خود و خداوند متعال و عذرخواهى از شخص غيبت شده مى باشد، بشرط اينكه مفسده اى بر اين عذرخواهى مترتب نشود. اما هرگاه از مفسده بترسد يا فرد غيبت شده مرده باشد، بايد براى وى ، استغفار و طلب آمرزش نمايد.
اصلاح بين مردم در اسلام
دشمنى و كينه اى كه از سخن چينى يا از غيبت ، بين دو نفر سرچشمه مى گيرد، گاهى موجب پيدايش عداوت بين دوستان و نزديكان در يك جامعه مى گردد، در نتيجه باعث جدائى بين دستجات و گروهها و تقسيم آنها به دستجات كوچكتر مى شود، و اصلاح بين مردم اينگونه مفاسد را از بين خواهد برد، كه در صورت ادامه و بقاى آن ، جامعه از يك زشتى و شربه زشتى ديگرى كشيده خواهد شد.
چنانكه در قرآن كريم آمده است :
انما المومنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم .
(حجرات / 10)
همانا مومنين با يكديگر برادرند، پس بين برادران خود اصلاح كنيد.
و در جاى ديگر از قرآن مى فرمايد:
ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب .
(هود / 88)
من (هود عليه السلام ) اراده اى جز اصلاح ندارم به اندازه اى كه توان دارم و برايم موفقيتى نيست مگر از جانب خدا، به او توكل نموده و به سوى او بازگشت مى كنم .
بنابراين خيرانديشى و اصلاح بين مردم هنگامى است كه شخص اصلاح دهنده خود فرد صالحى باشد، كه از خود شروع نموده و بعد از خودسازى و تهذيب خويشتن به ديگران بپردازد، و در اصلاح آنان قدم بردارد.
لذا ملاحظه مى شود كه در قرآن كريم ماده صلاح و اصلاح بيش از يكصد و هفتاد (170) بار تكرار گرديده است چنانكه جمله الذين آمنوا و عملوا الصالحات بيش از پنجاه (50) مورد تكرار شده است . رمز آن هم اين است كه اگر كسى خود را به آداب حسنه مودب نسازد قادر به تاءديب و اصلاح ديگران نخواهد بود. خويشتن را اصلاح نكند، نمى تواند در ديگران موثر واقع بشود. قرآن كريم بسيارى از پيامبران الهى عليهم السلام را به خير انديشى توصيف كرده ، چنانكه درباره پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (عليه السلام ) فرموده است :
و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرد لمن الصالحين .
(بقره / 130)
همانا ما او (ابراهيم ) را در دنيا برگزيديم و در آخرت نيز او از صالحين و شايستگان خواهد بود.
و درباره حضرت يحيى (عليه السلام ) فرموده :
ان الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين .
(آل عمران / 39)
همانا خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد (كسى ) كه كلمه خدا (مسيح عليه السلام ) را تصديق مى كند و رهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بركنار، و پيامبر و از صالحان است .
و درباره حضرت عيسى (عليه السلام ) فرموده :
و بكلم الناس فى المهد و كهلا و من الصالحين .
(آل عمران / 46)
و (عيسى عليه السلام ) در گهواره و در پيرى و بزرگى با مردم سخن خواهد گفت و از نيكان و صالحان خواهد بود.
و درباره زكريا (عليه السلام ) و يحيى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) و الياس (عليه السلام ) فرموده : و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين .
(انعام / 85)
(بياد آور) زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همگى از صالحان بودند.
و درباره اسحاق (عليه السلام ) و يعقوب (عليه السلام ) فرموده :
و وهبنا له اسحق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين .
(انبياء / 72)
و به او (ابراهيم (عليه السلام ) بعد از اسماعيل ، اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه را از شايستگان قرار داديم .
و درباره اسماعيل و ادريس و ذاالكفل عليهم السلام فرموده :
واسمعيل و ادريس و ذاالكفل كل من الصابرين ، و ادخلناهم فى رحمتنا انهم من الصالحين .
(انبياء / 86)
(و بياد آور) اسماعيل و ادريس و ذاللكفل را كه جملگى از صابران بودند و همه را در رحمت خود داخل كرديم ، زيرا كه آنها از صالحان بودند.
مراتب اصلاح بين مردم
مراتب اصلاح بين مردم زياد است و هر چقدر وسيعتر باشد، سود آن نيز بيشتر خواهد بود و هر مقدار سريعتر انجام پذيرد مؤ ثرتر مى شود.
خداوند متعال مى فرمايد:
فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم .
(انفال / 1)
از خدا بترسيد و در ميان خود اصلاح نمائيد.
بنابراين اصلاح ذات البين يكى از ارزشهاى بزرگ اسلامى است چه بين افراد يك جامعه و يا بين گروههاى مختلف باشد، چنانكه در آيه شريفه آمده است :
و ان طائفتان من المومنين افتتلوا فاصلحوا بينهما... انما المومنون اخوة فاصلحوا بين اخوايكم واتقوا الله لعلكم ترحمون .
(حجرات / 10)
و هرگاه دو گروه از مومنين با يكديگر كارزار و جنگ كنند، بين آنان را صلح دهيد...
همانا مومنين با يكديگر برادرند، پس در بين آنها اصلاح نموده و از خدا بترسيد شايد كه مورد رحمت خدا قرار بگيريد.
دين اسلام ، بر نگهدارى و حفظ زبان از بدگوئى ، اسائه ادب و غيبت و سخن چينى و تهمت زدن ، تاءكيد فراوان دارد، زيرا كه صفات فوق ، در شر آفرينى و ايجاد فساد نقش مشترك دارند و اسلام با توجه به اختلاف مردم در قوميت ها و نژادها و حسب و نسبها به اصلاح بين مردم فرمان مى هد، زيرا كه اصلاح دادن يك هدف انسانى و وظيفه هر انسان است . چقدر زيباست بيان خداوند متعال كه مى فرمايد:
لاخير فى كثير من نجويهم الا من امر بصدقة اءو معروف اءو اصلاح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجرا عظيما.
(نساء / 14)
در بسيارى از راز گفتن ها و سخنان در گوشى آنان خبرى نيست مگر كسى كه فرمان به صدقه يا كار پسنديده يا اصلاح بين مردم دهد و هر كس چنين كارى را براى جلب رضاى خدا انجام دهد، پاداش بزرگى به او خواهم داد.
سوگند و عهد و پيمان در اسلام
خداوند متعال مى فرمايد:
و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم ولا تنقضوا الاءيمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا، ان الله يعلم ما تفعلون ، ولا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا.
(نحل / 91)
هرگاه با خدا عهد و پيمان بستيد، به عهد او وفا كنيد، و سوگندهاى خود را بعد از استوار ساختن نقض نكنيد در حالى كه خدا را بر خود كفيل و ضامن قرار داده ايد، خداوند از آنچه مى كنيد آگاه است و مانند زنى نباشيد كه پشم هاى بافته خود را بعد از استحكام وا مى تابيد.
اساس زندگى جامعه با سعادت ، وابسته به اطمينان افراد آن جامعه به يكديگر است ، زيرا سعادت افراد و ملتها بستگى به درجه اعتماد در گفتار و كردار و وعده ها و پيمان ها دارد و اعتماد در هر جامعه عبارت از وثوق و اطمينان و امنيت آن جامعه است چنانكه در لغت وقتى گفته مى شود: وثق به يعنى به او اطمينان و آرامش قلب دارد. معناى لفظ موثق همان امانتدارى است كه بر آن پيمان موكد نيز اطلاق مى گردد مانند لفظ ميثاق .
در قرآن كريم كلمه ميثاق كه به معناى عهد است تكرار گرديده است و مراد از آن عهدى است كه براى انسان وفاى به آن ، لازم است .
چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد:
الذين يوفون بعهدالله ولاينقضون الميثاق ... اءولئك لهم عقبى الدار.
(رعد / 20)
آنها كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند... پايان نيك در سراى ديگر از آن آنهاست .
بهترين و سالمترين وسيله براى حل اختلافات و منازعات بين افراد و ملتها و دولتها، عهد و پيمانهاى معتبر است . براستى كه اسلام به همه پيمانهائى كه بين افراد رابطه ايجاد مى كند، احترام شايانى قائل است ، و از آنجائى كه مصلحت اسلام و مسلمين با پيمانها حفظ مى گردد لذا در قرآن دستور به اجراى آن داده است ، آنها كه مى فرمايد:
و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسؤ لا.
(اسراء / 34)
و به عهد خود وفا كنيد كه از عهد و پيمان سوال مى شود.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
والذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون .
(مؤ منون / 8)
(مؤ منين ) كسانى اند كه امانتها و عهدهاى خود را مراعات مى كنند.
بلكه قرآن پيمان شكنى را يكنوع ضعف و زبونى و حقارت روحى مى شمارد، مانند زنى كه بافته هاى ريسيده خود را پس از استحكام وا مى كند. چنانكه در آيه 19 سوره نحل آمده و قبلا به آن اشاره شد. بالاتر از اين نكته ، اسلام تاءكيد دارد كه پيمان شكنى ، خروج از حقيقت انسانيت است لذا قرآن كريم مى فرمايد:
ان شر الدواب عندالله الذين كفروا فهم لايومنون الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة و هم لايتقون .
(انفال / 55)
همانا بدترين جنبندگان نزد خدا، كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند، پس آنان ايمان نخواهند آورد، كسانى كه هرگاه با آنها پيمان بستى ، هر بار پيمان خود را مى شكنند و از اين كار پرهيز ندارند.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در زمان خود با كفار و مشركين ، عهد و پيمانهاى زيادى بستند كه غرض از آنها، نشر دعوت اسلام بود، و در بسيارى از موارد، اينگونه پيمانها به گرفتن جزيه يا قبول اسلام و احيانا منجربه جنگ مى شد و آن هم بخاطر پيمان شكنى كفار بود كه در اين حالت مسلمانها طبيعتا راهى جز جنگ با كفار نداشتند. چنانكه قرآن مى فرمايد:
و ان نكثوا اءيمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون .
(توبه / 12)
و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش ، نقض كرده و آئين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد، چرا كه آنها پيمان ندارند، شايد از اين پيمان شكنى دست بردارند.
قسم و معناى آن
مراد از قسم ، آن سوگندى است كه احتمال موافقت و مخالفت با آن در آينده وجود دارد. و عرفا قسم با هر چيزى كه نزد انسان با ارزش باشد محقق مى گردد. پس گاهى انسان به جان خويش ، يا جان عزيزان و يا شرف خود قسم ياد مى كند. اما سوگند شرعى جز با نام خداى متعال محقق نمى شود، و بخاطر همين است كه قسم خوردن غير ضرورى به نام خدا، مكروه است زيرا كه باعث بى احترامى به نام مقدس خداوند است .
خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:
ولا تجعلوا الله عرضة لاءيمانكم .
(بقره / 224)
خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد.
علت آن ، اين است كه قسم خوردن بيجا تابع فقدان اعتماد و بى شخصيتى انسان است ، و قسم خوردن براى انسان راستگو ضرورتى ندارد زيرا كه او به گفته خود اطمينان دارد چه مردم همه او را راستگو پندارند يا دروغگو. اما كسى كه در خويشتن احساس ضعف مى كند، تلاش مى ورزد كه با سوگند و شاهد و مانند آن ، ضعف خود را جبران نمايد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لاتحلفوا بالله صادقين ولا كاذبين
(وسائل / ج 16، 116)
هيچ گاه به خدا سوگند ياد نكنيد چه راست باشد يا دروغ .
و نيز فرمود:
ان ادعى عليك مال ولم يكن له عليك فاراد ان يحلفك فان بلغ مقداره ثلثين درهما فاعطه ولا تحلف و ان كان اكثر من ذلك فاحلف ولا تعطه .
(وسائل / ج 16، 143)
اگر كسى بر عليه تو مالى را ادعا كرد و شاهد يا سندى ندارد و خواست كه تو را قسم دهد، اگر مبلغ آن مال به سى درهم مى رسد، قسم نخور و به او بده و اگر از سى درهم بيشتر باشد قسم بخور و چيزى به او نده .
امام (عليه السلام ) در اين بيان خود، اشاره دارد كه قسم خوردن در حال ناچارى اشكال ندارد، چنانچه در اثبات حق و نجات دادن نفس محترمه چنين است .
اقسام سوگند
اول - سوگندهاى بيهوده : و آن عبارت از سوگند بدون قصد است بخاطر عادت زبان به آن ، چه مربوط به گذشته باشد يا آينده . اين نوع قسم ها شرعا اثرى ندارد زيرا كه خداوند ميفرمايد:
لايؤ اخذكم الله باللغو فى اءيمانكم .
(بقره / 225)
خداوند شما را بخاطر سوگندهائى كه بدون توجه و بيهوده ياد مى كنيد، مؤ اخذه نمى كند.
از امام صادق (عليه السلام ) درباره اين آيه شريفه ، سوال شد فرمودند:
هو لا والله و بلى والله و كلا والله لايعقد.
(وسائل / ج 16، 114)
قسمهاى بيهوده عبارت است از گفتن لا والله و بلى و الله و كلا والله كه قسم با آنها منعقد نمى شود.(27)
و در حديث ديگر از امام صادق (عليه السلام ) وارد شده كه فرمودند:
ان جماعة حلف بعضهم اءن لاينام فى الليلاءبدا و حلف آخر اءن لايفطر فى اليوم اءبدا و ثالث اءن لا ينكح اءبدا... فصعد رسول الله صلى الله عليه و آله على المنبر ثم قال : مابال اءقوام يحرمون على اءنفسهم الطيبات اءلا اءنى اءنام بالليل و اءنكح و اءفطر فى النهار فمن رغب عن سنتى فليس منى ، فقام هولاء فقالوا: يا رسول الله ! قد حلفنا على ذلك فاءنزل الله : لايؤ اخذكم الله باللغو فى اءيمانكم .
(وسائل / ج 16، 148)
گروهى قسم ياد كردند كه شب را ابدا نخوابند و گروهى ديگر قسم ياد كردند كه در روز چيزى نخورند (روزه بگيرند) و دسته سوم قسم ياد نمودند كه هيچگاه ازواج نكنند... اين خبر به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد به بالاى منبر رفت سپس فرمود: چرا گروهى چيزهاى پاكيزه را بر خود حرام مى كنند؟! آگاه باشيد كه من خود شب را مى خوابم و ازدواج مى كنم ، و در روز غذا مى خورم (هميشه روزه نيستم ) پس هر كس از روش من اعراض و دورى كند، از من نخواهد بود. در اين هنگام آن عده از جا برخاستند و عرض كردند: يا رسول الله ما بر اين كارها قسم خورده ايم چه بايد بكنيم ؟ در اين مورد اين آيه شريفه نازل شد: خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بدون توجه و بيهوده ، مواخذه نمى كند.
دوم - سوگند دروغ : و آن عبارت از قسم دروغ عمدى نسبت به گذشته است .(28) چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است :
اليمين الغموس ينتظربها اءربعين ليلة .
(وسائل / ج 16، 146)
قسم دروغ تا چهل شب ، مهلت داده مى شود (كه صاحبش توبه نمايد و جبران كند.)
و در حديث ديگر از امام باقر (عليه السلام ) وارد شده است كه فرمود:
ان فى كتاب على (عليه السلام ): ان اليمين الكاذبة و قطيعة الرحم تذران الديار بلاقع من اءهلها و تثقل الرحم يعنى انقطاع النسل .
(وسائل / ج 16، 144)
در كتاب على (عليه السلام ) آمده است كه : قسم دروغ ، و ترك صله رحم آبادى ها را ويران و اهل آن را هلاك مى سازد و رحم را سنگين مى كند يعنى نسل را قطع مى كند.
قسم دروغ باعث از بين رفتن اطمينان در جامعه مى گردد كه اساس زندگى و نظام اجتماع به آن بستگى دارد و هنگاميكه اطمينان در خانواده و جامعه از ميان برود، آبادى ها ويران مى گردد.
سوم - قسم دادن ديگران : و آن عبارت از اين است كه شخصى ، ديگرى را براى انجام كارى سوگند دهد و بر چنين قسمى اثر، بار نمى شود. مانند اينكه به دوستت بگوئى : بخدا سوگند كه حتما بايد بخورى كه بر قسم خورنده چيزى (تكليفى ) نيست زيرا كه اين سوگند درباره ديگرى است . و همچنين بر شخص قسم داده شده چيزى (تكليفى ) نيست چون او نيز سوگند نخورده است .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است :
عن اءبى عبدالله (عليه السلام ) قال : سئل عن الرجليقسم على اخيه قالععن ليس عليه شيى ء انما اءراد اكرامه .
(وسائل / ج 16، 209)
از امام صادق (عليه السلام ) درباره مردى كه به برادر دينى اش قسم مى دهد، سوال شد كه حكمش چيست ؟ فرمودند: چيزى (تكليفى ) بر او نيست زيرا كه او قصد احترام برادر (دينى ) خود را دارد (نه قسم دادن حقيقى .)
چهارم - قسم راست : و آن عبارت از همان قسم معتبر شرعى است كه در فقه اسلامى داراى شروط زير است :
1 - سوگند شرعى بجز نام خدا منعقد نمى شود. اگر چه غير خدا موجود بزرگى باشد. پس بنام پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا ائمه طاهرين يا كعبه و مانند آن منعقد نمى گردد.
2 - قسم خورنده ، بايد مكلف و داراى قصد و با اختيار سوگند ياد كند.
3 - لازم است آنچه كه انسان براى آن قسم ياد مى كند، مباح باشد و طرف عكس آن ، رجحان و ترجيح نداشته باشد پس قسم خوردن بر ترك واجب و انجام مكروه و حرام ، صحيح نيست .
4 - بايد سوگند نسبت به آينده باشد زيرا سوگند خوردن نسبت به گذشته منعقد نمى گردد و اگر شخصى سوگند راست خود را نقض نمايد، بايد كفاره بدهد و كفاره آن يكى از سه چيز است : سير كردن ده نفر بيچاره و فقير، يا پوشانيدن آن با لباس ، يا بجا آوردن سه روز روزه پى در پى .
و احتمال دارد در بعضى سوگندها كفاره نباشد مانند جائى كه شخص هنگام قسم خوردن ، لفظ انشاء الله (اگر خدا بخواهد) بگويد، كه در اين صورت سوگند (حقيقى ) منعقد نمى گردد. چنانكه على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من استثنى فى اليمين فلا حنث ولا كفارة .
(وسائل / ج 16، 188)
كسى كه در سوگند خوردن استثناء نمايد (مانند گفتن انشاء الله ) او قسم خود را شكسته است و كفاره هم ندارد.
و همچنين براى پدر و شوهر حق شكستن قسم وجود دارد چنانكه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميفرمايد:
لايمين للولد مع والده ولا للمرئة مع زوجها ولا للمملوك مع مولاه ولا نذر فى معصية ولا يمين فى قطيعة .
(وسائل / ج 16، 156)
سوگند فرزند نسبت به پدر و سوگند زن نسبت به شوهر و سوگند برده نسبت به مولاى خويش اثر ندارد و نذر در معصيت و قسم در قطع رحم ، منعقد نمى گردد.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لم ينقضوا قوم عهدالله و عهد رسوله الا سلط الله عليهم عدوهم و اءخذ ما فى اءيديهم .
(وسائل / ج 16، 512)
هيچ قوم و گروهى عهد خدا و پيامبر او را نشكستند، مگر اينكه خداوند دشمنان آنان را بر آنها مسلط گردانيد و نعمتهاى آنها را از دستشان گرفت .
اسلام در وفا كردن به سوگند، و عهد و نذر، تاءكيد فراوان دارد زيرا اينها پشتوانه و روابط مطمئن بين افراد و ملتها است و تكيه گاه زندگى اجتماعى سعادتمند محسوب مى گردد چون عهد بستن با خدا به تمام اقسامش اگر با لفظ صريح و با قصد و اختيار باشد براى انسان الزام آور است و وفاى به آن لازم مى باشد مانند اينكه بگويد: با خدا عهد مى بندم كه اگر مريضيم بهبودى يابد به فقير صدقه بدهم و همچنين هنگامى كه اين عهد را با صيغه نذر ابراز كند. مثل اينكه بگويد: لله على كذا نذر مى كنم كه اگر چنين شود چنان كنم (مثلا يكروز روزه بگيرم ) يا آن را با صيغه قسم بنام خداوند متعال يا بيكى از صفات مخصوص او ابراز نمايد مثل اينكه بگويد: والله لا فعل كذا بخدا قسم كه چنين خواهم كرد يا بربى لا فعل كذا به پروردگارم سوگند كه چنين خواهم كرد.
و اگر با خدا عهد ببندد و وفا ننمايد، بر وى كفاره واجب مى شود و آن يكى از سه چيز است :
1 - غذا دادن ده مسكين و فقير.
2 - پوشاندن آنها.
3 - در صورت نداشتن قدرت مالى سه روز روزه بگيرد.
و اگر خطا يا فراموش و غفلت نمود، چيزى بر او نيست . و چون امروزه نذر شايع و فراوان است ، لازم است به اهم احكام و مسائل آن اشاره بشود.
نذر شرعى و احكام آن
نذر شرعى عبارت است از ملتزم شدن به انجام يا ترك كار مقدور در برابر خداوند متعال مثل اينكه نذر كند؛ يكى از دوستان مومن را زيارت كند، يا مثلا سيگار را ترك نمايد يا در روز معين روزه بگيرد يا مبلغ معينى به فقراء كمك كند. كه در همه اين موارد، وفاى به نذر واجب است و اگر مخالفت كرد، كفاره بر او واجب مى گردد. و لازم است كه مورد نذر، عقلا مقدور انسان بوده و شرعا نيز راجح و انجام آن بهتر از تركش باشد. پس نذر به انجام دادن حرام يا مكروه ، صحيح نمى باشد.
چند مساءله
1 - هرگاه كارى هنگام نذر يا قسم يا عهد مقدور انسان بوده و بعد از آن ، ناممكن يا مشكل بشود، وفاى به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.
2 - نذر و سوگند فرزند با منع پدر و مادر و همچنين نذر و سوگند زن با منع شوهر، منعقد نمى گردد و عمل به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.
2 - نذر و سوگند فرزند با منع پدر و مادر و همچنين نذر و سوگند زن با منع شوهر، منعقد نمى گردد و عمل به آن واجب نيست و كفاره هم ندارد.
3 - نذر نسبت به ديگران صحيح نيست . چنانكه گاهى بعضى افراد نذر مى كنند كه دختر خود را به سيد بدهند كه اينگونه نذرها صحيح نمى باشد و بر دختر هم وفاى به آن ، واجب نيست ، بلكه او آزاد است (قبول بكند يا نكند) و خلاصه آنكه نذر نوعى معاهده با خداوند سبحان است كه اگر شروط آن محقق شد، وفاى به آن واجب است و هرگاه با آن مخالفت كند، كفاره بر او واجب مى شود، كه اين خود نوعى از مجازات و كيفر است تا بلكه شخص از پيمان شكنى برگشته و ملتزم به عهد و پيمانهاى خود بشود.
ارزش امانتدارى در اسلام
خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا لا تخونوا الله والرسول و تخونوا اماناتكم و انتم تعلمون .
(انفال / 27)
اى كسانيكه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر و امانتهاى خود، خيانت نورزيد در حاليكه شما (زشتى خيانت را بخوبى ) مى دانيد.
يكى از بزرگترين راههاى پيشرفت و ترقى هر جامعه ، امانتدارى آن است و كسى كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد و كسيكه ايمان ندارد، خيرى در وجود او نمى باشد. نه براى خود و نه براى ملت و وطن . زيرا كه امانتدارى موجب اطمينان جامعه و ساختن افراد آن است . و طبيعى است كه مراتب امانتدارى به اختلاف مرتبه اطمينان و مسئوليت افراد بستگى دارد. پس امانت رؤ سا و كارفرمايان عبارت از انجام وظايف خويش در قبال ملت و كشور مى باشد. و همچنين براى وزير و مدير و كارفرما لازم است كه در انجام وظيفه خود بنحو احسن امين باشند و بر هر مسئولى لازم است كه بر مصالح مردم و كشور خود دقيق و هشيار باشد و هر كس امانت و پستى را بعهده مى گيرد بايد وظيفه خود را به نيكى انجام دهد و بين امانت كوچك و بزرگ فرقى نمى باشد و حكم اسلام در همه آنها يكسان است .
امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد:
عليكم باءداء الاءمانة فوالذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق نبيا لو اءن قاتل اءبى الحسين ابن على (عليه السلام ) ائتمننيعلى السيف الذى قتله به لاءديته اليه .
(بحار / ج 72، 114)
بر شما باد به اداى امانت . قسم به خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبرى برانگيخت ، اگر قاتل پدرم حسين بن على (عليه السلام ) شمشيرى را كه با آن پدرم را شهيد كرده پيش من امانت گذارد، البته آن را به او برمى گردانم .
و اين نوع سخت گيرى و تاءكيد از امام مسلمين بر اداى امانت ، براى هشدار به اين است كه هدف شهادت امام حسين (عليه السلام ) براى تطبيق اسلام با تمام بندها و جزئيات آن بوده است ؛ كه يكى از آنها اداى امانات است . و ديدگاه اسلام در مورد خيانت به امانت از اين مطلب روشن مى شود كه خيانت ، بدترين صفتى است كه جامعه بوسيله آن ، شكاف برمى دارد و نظام آن مختل مى گردد. و در واقع خيانت يكنوع هرج و مرج و سقوط در سراشيبى است كه چيزى مضرتر از آن ، بر مردم و ملت وجود ندارد. زيرا كه خيانت مستلزم از بين رفتن مسئوليتها در جامعه مى گردد.
خداوند متعال مى فرمايد:
انالله ياءمركم ان تودوا الا مانات الى اهلها.
(نساء / 58)
خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آن ، برگردانيد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
ان الله لايحب من كان خوانا اءتيما.
(نساء / 107)
همانا خداوند افراد خيانت پيشه گنه كار را دوست ندارد.
دزدى و اثرات زيانبار آن
دزدى از خطرناكترين خيانتهائى است كه امنيت عمومى و نظام جامعه را تهديد مى كند و بخاطر همين است كه بايد با شديدترين كيفر و مجازات با آن مبارزه گردد.
خداوند متعال مى فرمايد:
والسارق والسارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله ، والله عزيز حكيم . فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم .
(مائده / 39 - 38)
دست مرد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند، به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد و خداوند توانا و حكيم است . اما كسى كه پس از ستم كردن ، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه وى را مى پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .
سرقت به مفهوم عرفى آن ، به حالات گوناگونى شامل مى گردد. گاهى سارق يك كودك يا ديوانه است و گاهى مورد سرقت ، مال اندك بى ارزشى است و گاهى سرقت علنى (غصب است ) و گاهى اختلاس از يك حساب و محل درآمد خاص است . در هيچيك از اين موارد، حكم سرقت (قطع دست ) شرعا جارى نمى شود بلكه اينگونه موارد از غصب يا اختلاس محسوب مى شود و هر يك از ايندو شرعا احكام بخصوصى دارد كه مقتضاى تاءديب و تعزير مى گردد و اما سرقتى كه موجب حد شرعى است عبارت از دزدى مال پوششدار با آگاهى و دشمنى مى باشد.
بنابراين در تحقق مفهوم سرقت ، لازم است كه مال محفوظ باشد و مالكش آن را بخاطر هدفى در جاى خاصى از ديد ديگران پنهان كرده باشد مثل گذاشتن پول در صندوق . مفهوم سرقت شرعا همين است و اين جرم اجتماعى و گناه اخلاقى از بارزترين موارد خيانت است كه اگر قانون درباره آن سهل انگارى نمايد، منجربه سرايت و شيوع آن در جامعه مى گردد زيرا كه دزدى از كوتاهترين راهها براى به چنگ آوردن اموال مردم است و مستلزم از بين رفتن امنيت در جامعه مى باشد لذا دزدى يك گناه خطرناكى است كه بايد با آن مبارزه كرد و چه چيزى موثرتر و نسبت به طمع هاى بيجا، كوبنده تر از بريدن انگشت دست است ؟! البته اين جزا و حكم ، در صورتى است كه همه شرايط آن موجود باشد و در صورت موجود نشدن همه شرايط دزدى ، تعزير و تنبيه موثرترين راه است .
در حديث آمده است : كودكى را كه دزدى كرده بود به محضر اميرالمومنين (عليه السلام ) آوردند حضرت امر فرمود كه انگشتان وى را به سنگ ماليدند تا خون از آنها جارى شد. بعد از مدتى دوباره او را پيش آن حضرت آوردند كه دزدى كرده بود، دستور داد كه به انگشتانش نيشتر زدند و بعد از مدتى بار سوم او را آوردند كه باز دزدى كرده بود، دستور دادند كه سر انگشتان وى را قطع كردند.(29)
اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود:
ليس على الطرار والمختلس قطع لاءنها دعارة معلنة ولكن يقطع من ياءخذ و يخفى .
(وسائل / ج 18، 504)
دست جيب بر و اختلاس كننده بريده نمى شود زيرا دزدى اينها علنى و آشكار است . اما اگر كسى مخفيانه دزدى كند انگشتانش قطع مى گردد.
و امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
لايقطع الا من نقب بيتا اءو كسر قفلا.
(وسائل / ج 18، 510)
انگشتان دزد قطع نمى شود مگر اينكه منزلى را سوراخ كند و قفلى را بشكند.
و در حديث ديگر از يكى از صادقين (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:
لايقطع السارق حتى يقر بالسرقة مرتين فان رجع ضمن السرقة ولم يقطع اذا لم يكن له شهود.
(وسائل / ج 18، 487)
انگشتان دزد قطع نمى شود مگر آنكه دوبار به دزدى اقرار كند و اگر از اقرار خويش برگردد، ضامن مال است ولى انگشتانش قطع نمى شود و اين در صورتى است كه (بازگشت از اقرارش ) مخالف سخن شهود نباشد.
نيز امام صادق (عليه السلام ) درباره مردى كه دزدى كرده بود فرمود:
ان الاءشل اذا سرق قطعت يمينه على كل حال شلاء كانت او صحيحة فان عاد فسرق قطعت رجله اليسرى فان عاد خلد فى السجن و اجرى عليه من بيت المال و كف عن الناس .
(وسائل / ج 18، 502)