آداب معاشرت

سيد محمد مقدس نيا , محمد مهدي محمدي

- ۳ -


پاسخ شايسته
هـر چـنـد سلام كننده با آغاز به سلام ، بيشترين ثواب را به خود اختصاص مى دهد، ليكن طرف مـقـابـل نـيز بايد با رعايت ادب و پاسخ شايسته ، اين شعار اسلامى را پاس دارد. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ اِذا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها)(80)
هرگاه كسى به شما سلام كرد، پاسخى نيكوتر دهيد، يا همان تحيّت را به وى برگردانيد.
تساوى در سلام
مـسـلمـان نـبـايـد در سـلام كـردن ، تـفـاوتـى مـيـان افـراد از جـهـت دارايـى و فـقـر قـائل شـود، بـلكـه بايستى همه را از اين نظر، به يك چشم بنگرد و به آنها بطور يكنواخت و بدون تبعيض سلام كند، امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
(مـَنْ لَقـِىَ فـَقـيـراً مـُسـْلِمـاً فـَسـَلَّمَ عـَلَيْهَ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِىِّ، لَقِىَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبانُ)(81)
هر كس با مسلمان تنگدستى رو به رو شود و به او بگونه اى سلام كند كه با سلام كردن بر دارا تفاوت داشته باشد، روز قيامت كه به ديدار خدا مى رود، خدا از او خشمگين است .
پرهيز از افراط و تفريط
نـكـتـه ديـگر ميانه روى در سلام است ؛ گاهى سلام كردن بقدرى همراه با احترام و بزرگداشت افـراد اسـت كـه بـيشتر به تظاهر و ريا و چاپلوسى مى مانَد و گاهى نيز به تناسب موقعيّت افراد، سلام مناسبى به آنها داده نمى شود كه هر دو نارواست و بايد به تناسب موقعيّت معنوى ، عـلمـى و اخـلاقـى هـر كـس بـه او سـلام كـرد. اگـر سـلام فـقـط احـتـرام ظـاهـرى بـاشـد و در دل ، نـسـبـت بـه مؤ منان ارادت نداشته باشيم ؛ اين نفاق و دو رويى است و اگر هم به آنها بى اعـتـنايى كرده و در حدّ ارادت قلبى ، به شايستگى سلام ندهيم ، كوتاهى كرده ايم . پس بهتر است كه حدّ هر كسى را مراعات كرده و از افراط و تفريط در سلام كردن بپرهيزيم .
امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
(لا تـُبـْلِغْ فـى سـَلامـِكَ عـَلَى الاِْخـْوانِ حـَدَّ النِّفـاقِ وَ لا تـُقـَصِّرْهـُمْ عـَنْ دَرَجـَةِ الاِْسْتِحْقاقِ)(82)
در سـلام كـردن بـه بـرادران ، نـه در حـدّ نـفـاق مـبـالغـه كـن و نـه آنـان را از درجه استحقاق و شايستگى پايين بياور.
سلام ممنوع
در فرهنگ اسلامى سلام كردن به چند طايفه ممنوع (83)شده است :
1 ـ كـسـانـى كـه بـه خـاطر انجام كارهاى ناشايست و نامشروع ، لياقت دوستى ، سلام و صفاى بـرادران ديـنى خود را ندارند، مانند افراد شرابخوار، قمار باز، ربا خوار، متجاهر به فسق و كسانى كه بطور آشكار، مرتكب كارهاى خلاف مى شوند و ... .(84)
شـايـد سـلام و احـوالپـرسـى بـا ايـن گـونـه افـراد نـوعـى تـاءيـيـد و صـحـّه گـذاشـتن بر اعـمـال زشتشان محسوب شود؛ از اين رو، شايسته است كه هر مسلمانى براى جلوگيرى از فساد، گناه و اعمال زشت و نامشروع ، از سلام كردن به اين افراد خوددارى كند و با چهره اى گرفته و نـگـاهـى نـامـهـربان با آنها برخورد كند. اين كمترين كارى است كه در حق تبهكاران مى توان انـجام داد. مگر اينكه شيوه سلام و احوالپرسى در هدايت آنها مؤ ثر باشد و انسان بخواهد آنها را با اين شيوه امر به معروف و نهى از منكر كند.
2 ـ سـلام كـردن بـه بعضى به جهت اشتغال به برخى كارها و دشوار بودن جواب سلام در آن حـال مـورد نـهـى قـرار گرفته است ، مانند سلام كردن به نمازگزار.(85) چون جواب سـلام ، واجـب اسـت و افـرادى كـه مـشـغـول نـمـاز هـسـتـنـد، بـه مـشـكل مى افتند و حداقل اين است كه موجب حواس پرتى آنها شده و حضور قلب آنها را از بين مى بـرد. از ايـن رو، مـمـنـوع شـده اسـت . هـمـچـنـيـن سـلام كـردن در حـال اسـتـحـمـام ، تـخـلّى و يـا هـر كـار ديـگـرى چـون مـسـواك زدن كـه جـواب سـلام ، مشكل يا مناسب وضعيّت جواب دهنده نيست .
3 ـ كـسـانـى كـه از جـرگه دين و ملت اسلام و مسلمانان ، خارج هستند، زيرا سلام كردن به آنها مـمـكن است به معناى تاءييد دين و آيين نادرست آنها بوده و آنها را در پافشارى و دلخوشى به آيين انحرافى خود، پايبندتر كند. البته اگر آنها در وضعيّتى قرار داشتند كه انسان بتواند بـا سـلام كـردن و ابراز محبّت ، آنها را به راه راست هدايت كند، چنان كه در سيره اولياى دين ، چنين مواردى ديده مى شود، شايسته است در هدايت آنها كوتاهى نكند.
بـايـد تـوجـه داشـت كـه در حـالت عـادى ، نـبـايـد به غير مسلمانان سلام كرد و با آنها رابطه دوستى برقرار نمود، مگر اينكه آنها خود ابتدا سلام كنند كه در اين صورت پاسخ آن لازم است ، ليكن در جواب هم (سلام ) گفته نمى شود و به (عليكم ) اكتفا مى گردد.
رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:
(لا تَبْدَؤُا اَهْلَ الْكِتابِ بِالسَّلامِ فَاِنْ سَلَّمُوا عَلَيْكُمْ فَقُولُوا عَلَيْكُمْ)(86)
با اهل كتاب ابتدا به سلام نكنيد، اگر آنها به شما سلام كردند، در پاسخ بگوييد: (بر شما باد).
4 ـ گاهى مخاطب انسان ، فردى است كه سلام كردن به او ممكن است براى انسان مفسده آميز باشد و يـا تاءثير ناخوشايندى بر روحيه معنوى او بگذارد، مانند سلام كردن به زن جوان . امير مؤ منان صلوات الله عليه از سلام كردن به زنان جوان پرهيز مى كرد و مى فرمود:
(اَتَخَوَّفُ اَنْ تُعْجِبَنى صَوْتُها فَيُدْخِلَ عَلَىَّ اَكْثَرَ مِمّا اَطْلُبُ مِنَ الاَْجْرِ)(87)
مى ترسم ، صداى او برايم خوشايند باشد و بيش از آنچه اميد اجر دارم ، زيان كنم .
گـرچـه سـاحـت مـقـدس آن حـضـرت ، بـسـى بـرتـر از وهـم و انـديـشـه مـاسـت و حـتـى خيال گناه در ذهن چنين انسان بلند مرتبه اى خطور نمى كند، اما براى حفظ آن مقام معنوى و توجه شـديـد بـه حـضـور خـدا و نـيـز توجه به وسوسه هاى شيطان و از همه مهمتر، تذكر دادن به ديـگـران كه بطور قطع ، چنين موقعيّتى براى آنها مى تواند خطرآفرين باشد، چنين شيوه اى را برگزيده و آن را مطرح مى سازد؛ اميد آنكه مؤ منان نيز از او پيروى كنند و خود را از خطرات نفسانى دور نگه دارند.
# زيبايى كلام
ارزش و اهميت كلام
از جـمله نعمتهاى پرارج و گرانقدرى كه آفريدگار جهان به انسان عطا كرده و مايه اصلى آن را بـا سـرشـت بـشـر در آمـيـخـتـه ، قـدرت بـيـان اسـت . نـعـمـت سـخـن گـفـتـن ، عـامـل مـهـمـّى در تـكامل انسانهاست . در پرتو اين نعمت ، علوم نظرى و تجارب عملى انسانها به يـكديگر منتقل مى شود. خداى حكيم ، بعد از مساءله آفرينش انسان از نعمت بيان سخن گفته و مى فرمايد:
(اَلرَّحْمنَُ عَلَّمَ الْقُرْآنََ خَلَقَ الاِْنْسانََ عَلَّمَهُ الْبَيانَ)(88)
خداوند رحمان ، قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد، و به او (بيان ) آموخت .
انـسـان بـا قـدرت بيان و به وسيله كلام ، معلوماتى را كه در باطن اندوخته ، ظاهر مى سازد و نـهـفـتـه هـاى درونـى خـود را آشـكـار مـى كـنـد و آنـچـه را كـه خـود ادراك كـرده ، بـه ديـگـران مـنـتـقـل مـى سازد. از اين رو، مى توان گفت : كلام به منزله پلى است كه مغزهاى جدا از هم را به يـكديگر پيوند مى زند و كالاى ارزشمند علم را از اين راه به مغزها مى رساند و ديگران را نيز عـالم و آگـاه مـى كـنـد. از امـام سـجـاد عليه السلام پرسيدند: سخن و سكوت كداميك بر ديگرى برترى دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود:
بـراى هـر يـك از ايـن دو آفـتـهـايـى اسـت ، ولى اگـر از آفـت مـصـون و سـالم بـاشـنـد، كـلام افضل و برتر است ، زيرا خداوند هيچ يك از پيامبرانش را به سكوت مبعوث نكرده است ، بلكه آنها ماءموريت داشتند با مردم سخن بگويند و با بيان خود آنان را به صلاح و رستگارى دعوت كـنـنـد و نـيـز هيچ كس با سكوت مستحقّ بهشت و لايق ولايت الهى نمى شود و از عذاب دوزخ مصون نـمـى مـانـد، نـيـل بـه رحـمت الهى و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است . من هرگز ماه را نظير آفتاب قرار نمى دهم ... .شما خود فضل سكوت را با كلام توصيف مى كنى ، در حالى كه هرگز فضل كلام را با سكوت نمى توان توصيف كرد.(89)
روشـن اسـت كـه ايـن نـعـمـت ارزشـمـنـد بـه هـمـان مـيـزان كـه در تـرقـّى و كمال آدمى مؤ ثر است ، در صورت عدم كنترل نيز، موجب سقوط و تباهى او مى شود. از على عليه السـلام پـرسـيـدنـد، زيباترين مخلوقات خدا كدام است ؟ فرمود: (كلام ). گفتند: (زشت ترين آنها كدام است ؟) باز هم فرمود: (كلام )، سپس فرمود:
(بِالْكَلامِ ابْيَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْكَلامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ)(90)
چهره ها با سخن سفيد مى شوند و با سخن سياه مى گردند.
كـنـايـه از ايـنـكـه عـدّه اى بـه خـاطـر كـلام سـنجيده و وزين خود، روسفيد مى شوند و عدّه اى به دليـل بـيـهوده گويى ، پرگويى ، غيبت ، دروغ و... روسياه و سرافكنده مى گردند. پس بايد تـوجـّه داشـت كـه قـدرت تـكـلّم بـا آنكه از نعمتهاى گرانقدر خداوند و از خصايص انسان است و فوايد بسيارى در راه تعالى و تكامل آدمى از نظر نشر معارف دينى ، گسترش علوم ، اندرزهاى حـكـيـمـانـه ، تذكّرات دوستانه و نيازهاى زندگى در بردارد، ليكن مى تواند منشاء بسيارى از زيـانـهـاى مـادّى و مـعـنـوى بـاشـد و بـدبـخـتـيـهـاى غـيـرقـابـل جـبران به بار آورد.شخصى از رسـول اكـرم (ص ) درخـواست نصيحت كرد. حضرت به او فرمود: (زبانت را حفظ كن .) دوباره عـرض كـرد: (اى رسـول خـدا بـه من توصيه اى بفرما) باز هم فرمود: (زبانت را حفظ كن .) بار سوّم درخواست خود را تكرار كرد. آن حضرت بدو فرمود:
(وَيْحَكْ! وَ هَلْ يُكِبُّ النّاسَ عَلى مَناخِرِهِمْ فِى النّارِ اِلاّ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ)(91)
واى بر تو! آيا در قيامت مردم را چيزى جز محصول زبانشان به رو در آتش مى افكند؟
جايگاه كلام زيبا در منابع اسلامى
زيـبـايـى در هـمـه ابـعاد خود از ديدگاه اسلام محبوب و مطلوب است . هم ذات اقدس الهى به اين صـفـت تـوصـيـف گـشـتـه (92) و هـم جـهـان هـسـتـى كـه جـلوه اى از صـفـات الهـى است ، جـمـيـل قـلمـداد شـده اسـت .(93) زيـبـايـيـهـاى جـهـان آفـريـنـش ، چـه از قبيل زيبايى آسمان با ستارگانش ، زيبايى تركيب انسان و چهره اش ، زيبايى ساير جانداران ، زيـبـايـى مـنـظـره هـاى طـبـيـعـى و ... و چـه زيـبـايـيـهـايـى كـه مـحـصـول فـكـر و ذوق بـشـرى اسـت ، همگى مورد ستايش واقع شده و مستند به اراده و مشيّت خدا هستند.
در مـيـان هـمـه ايـن زيـبـايـيها، كلام زيبا از جايگاه ويژه اى برخوردار است ؛ شايد يك علّتش اين بـاشـد كـه هـم خـود مـى تـواند به لحاظ خصوصيّات لفظى و ادبى و تركيب كلمات و جايگاه مناسب در جمله ، زيبا باشد و هم ساير زيباييهاى عالم به وسيله كلام بيان مى شود. پس سخنى كـه مـى خـواهد بيان كننده زيباييها باشد اگر خودش نيز زيبا ادا شود، اهميّت و ارزش بيشترى مـى يـابـد. قـرآن كـريـم بـراى كـلام زيـبـا و سـخـن نـيـكـو ارزش زيـادى قـائل شـده و بـا بـيـانى سرشار از عطوفت و صميميّت از بندگان خدا خواسته است ، تا سخن خود را به بهترين صورت بر زبان آورند.
(قُلْ لِعِبادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسَنُ)(94)
به بندگانم بگو بهترين سخن را بگويند.
يـعنى سخن خوش و پسنديده اى كه موجب خشنودى شنونده گردد، آن گونه كه انسان دوست دارد ديگران با او سخن بگويند.
بـديـهـى اسـت كـه قـرآن خـود نـيز در اين جهت ، گوى سبقت را از همگان ربوده و دانشمندان سخن شـنـاس را در شـرق و غرب عالَم به تحسين و اعجاب واداشته است . از گذشته هاى دور، نمونه هـايـى از سـخـن زيـبـا و كلام شيوا در ميان بشر وجود داشته و با گذشت زمان بر كمّ و كيف آنها افزوده شده است ، امّا هيچ يك را ياراى عرض ‍ اندام در برابر قرآن نبوده و نيست .
از قـرآن كه بگذريم ، سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز ويژگيهاى بالا را در افقى مـحدودتر داراست ، يعنى هم خود آن بزرگواران بگونه اى زيبا سخن گفته اند و هم ديگران را به زيباگويى فراخوانده اند.
نـهـج البـلاغـه عـلى عـليـه السـلام مـصـداق بـارز و نمونه روشنى از كلام زيباست . او كه در عـاليـتـريـن مـرتـبـه سخن قرار دارد، مراتب سلطه و حاكميّت خود را بر كلام در قالب عبارتى كوتاه و تشبيهى جالب بيان كرده است :
(وَ اِنّا لاَُمَراءُ الْكَلامِ وَ فينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ)(95)
ما (اهل بيت رسول خدا(ص ) فرمانروايان سخن هستيم ، درخت سخن در وجود ما ريشه دوانده و شاخ و برگش بر ما آويخته است .
سليمان بن مهران مى گويد: روزى حضرت صادق عليه السلام به تعدادى از پيروان خود كه نزد ايشان حاضر بودند، چنين فرمود:
(مَعاشِرَ الشّيعَةِ، كُونُوا لَنا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، وَاحْفَظُوا اَلْسِنَتَكُمْ عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبيحِ الْقَوْلِ)(96)
اى گروه شيعه ! (بكوشيد تا) زينت ما باشيد، و (مايه ) عيب و عار ما نباشيد، با مردم نيكو سخن بگوييد، زبانهايتان را نگه داريد و آن را از پرگويى و سخن زشت باز داريد.
ويژگيهاى كلام زيبا
اكـنـون بـه بـيـان پـاره اى از ويـژگـيـهـاى كـلام زيـبـا مـى پـردازيـم . بـاشـد كـه آنها را در مـعـاشـرتـهـاى اجـتماعى ، مورد توجه قرار دهيم ، تا از آثار و بركات آن در زندگى بهره مند گرديم . كلام زيبا، سخنى است با خصوصيات زير:
الف ـ بـرخـاسـتـه از فـكـر و انـديـشـه بـاشـد. قـدرت تفكّر و انديشه يكى از گرانبهاترين نـعـمـتـهـاى الهـى بـوده و شـايـسته است كه انسان قبل از هر كارى درباره پيامدهاى آن بخوبى بـيـنـديـشد و جوانب نيك و بد آن را ارزيابى كند و چنانچه انجام آن را مصلحت ديد، اقدام نمايد و گرنه از انجام آن چشم بپوشد. روشن است كه سخن گفتن نيز از اين قاعده مستثنا نيست .
نـسـنـجـيـده سخن گفتن ، علاوه بر زشتى ظاهرى چه بسا موجب بى آبرويى و رسوايى گوينده شـده ، نـشانه حماقت و نادانى او به حساب آيد و خطراتى را برايش به بار آورد، يا ضررى را متوجّه او سازد. از اين رو على عليه السّلام فرمود:
(فَكِّرْثُمَّ تَكَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ الزَّلَلِ)(97)
بينديش ، سپس سخن بگو تا از لغزشها در امان باشى .
در سخنى ديگر انديشه پيش از سخن را نشانه خردمندى و ناپخته سخن گفتن را علامت بى خردى دانسته ، مى فرمايد:
(لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَْحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ)(98)
زبان خردمند در آن سوى قلب اوست ، ولى قلب ابله در آن سوى زبان او.
آورده انـد كه مردى پارچه اى زربفت و گرانبها بافته بود. با خود انديشيد كه بهتر است اين طاقه زربفت را به سلطان هديه كنم و جايزه اى بگيرم . از اين رو، به دربار سلطان شتافت و اجـازه ورود خـواسـت و طـاقـه زربـفـت را ارائه داد. سـلطـان كـه از آن اثـر هـنـرى خـوشـحـال و شـگـفـت زده شـده بود، از اطرافيان خود براى چگونگى استفاده از آن نظر خواست . يـكى از آنان گفت : (اين پارچه براى انداختن روى مركب شما مناسب است .) ديگرى آن را براى پـوشش تخت سلطنت مناسبتر دانست . سومى گفت : (براى پرده درب كاخ سلطنتى بهتر است .) سـلطـان گـفـت : (بـهتر است نظر بافنده هنرمند را نيز جويا شويم ، شايد نظر بهترى داشته باشد.) آن گاه رو به مرد پارچه باف كرد و پرسيد: (اين پارچه زربفت براى چه مصرفى مـنـاسـبـتـر اسـت ؟) مـرد بيچاره ! بدون آنكه عاقبت كار خويش و موقعيّت مجلس را بسنجد، گفت : (قـربـان ! بـه نـظـر حـقـيـر، ايـن پـارچـه فـقـط بـراى انـداخـتن روى جنازه پادشاه مناسب است !)(99)
بـديـن تـرتيب نه تنها خود را از گرفتن جايزه سلطان بى بهره ساخت كه خطرى بزرگ نيز براى جان خود آفريد.
به پاى شمع شنيدم ز قيچى پولاد
زبان سرخ سر سبز مى دهد بر باد
ب ـ هـمـراه بـا ادب اسـلامـى بـاشـد. ادب يـعـنـى انـجـام عمل مشروع اختيارى تواءم با ظرافت و زيبايى .(100)
شايسته است كه انسان در هنگام سخن گفتن ، ادب اسلامى را رعايت كند، يعنى طورى حرف بزند كه در سخن او نه تنها به شخصيّت ديگران اهانتى شود، بلكه مقصود خود را در نهايت احترام و فـروتـنـى ابـراز كند. از عباس ‍ عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلّم پرسيدند: شما بـزرگـتـريـد يا رسول خدا(ص )؟ عبّاس كه سنّش از پيامبر(ص )بيشتر بود، در پاسخ گفت : (رسول خدا بزرگتر است ، ولى من پيش از ايشان متولّد شده ام .)(101)
گـاهـى لازم مى شود كه انسان سخن حقّى را بگويد كه ذهن شنونده آمادگى شنيدن آن را ندارد و يا زمينه برداشت منفى در سخن او هست . در اين صورت نيز انسان بايد كلام را بگونه اى ادا كند و الفـاظ را در قـالبـى بـريـزد كـه مـيـزان بـازتـاب مـنـفـى و تـنـش ايـجـاد شـده بـه حدّاقل برسد.
نـقـل شـده كه يكى از خلفاى عبّاسى ، خواب وحشتناكى ديد. معبّرى را احضار كرد و خواب خود را براى او بازگفت و درخواست كرد كه خوابش را تعبير كند. معبّر گفت : (تعبير اين خواب آن است كـه قـبـل از فـرا رسيدن زمان مرگ خليفه ، همه خويشاوندانش خواهند مُرد و و مرگ خليفه بعد از مرگ آنان واقع خواهد شد.) خليفه از اين سخن برآشفت ، او را از نزد خود راند و معبّر ديگرى را احـضـار كـرد. مـعـبّر دوم پس از شنيدن جواب خليفه گفت : (تعبير خواب شما اين است كه خداوند به شما عمرى طولانى عطا مى كند، بطورى كه عمر شما از همه خويشاوندانتان طولانى تر مى شود.) خليفه او را مورد نوازش قرار داد و جايزه اى بدو بخشيد.
چـنـان كـه مـلاحـظـه كـرديد، محتواى سخن هر دو يكى است ، ليكن دوّمى چون در گفتار خود ادب را مراعات كرد سخنش مقبول واقع شد.
ج ـ راست و همراه با عمل باشد. ملاك زيبايى كلام ، تنها زيبايى لفظ و ظاهر نيست ، بلكه لازم اسـت ، عـمـل انـسـان نـيز گفته اش را تصديق كند و اين زمانى است كه گوينده به وسيله كلام ، ادّعـايـى را مـطـرح كـنـد. بـراى مـثـال در قالب زيباترين الفاظ، دم از وفا و محبّت بزند. چنين سخنى را اگر عمل او تصديق نكند، سخنى از سر نفاق و تزوير خواهد بود و ديگر نمى توان آن را كلام زيبا ناميد. قرآن در اين باره مى فرمايد:
يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ امـَنـُوا لِمَ تـَقـُولُونَ مـا لا تـَعـْمـَلُونََ كـَبـُرَ مـَقـْتـاً عـِنـْدَاللّهِ اَنْ تـَقـُولُوا مـا لا تَفْعَلُونَ(102)
اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد، چرا سخنانى مى گوييد كه انجام نمى دهيد. اين گناه بزرگى است در نزد خدا، كه بگوييد آنچه را كه به جا نمى آوريد.
و نـيـز سـخـن بايد از روى صدق و راستى بوده و با واقع مطابقت داشته باشد و اين در جايى اسـت كـه گـوينده در مقام ارائه خبر باشد. خبر دروغ را هر چند فصيح و زيبا بيان كنند، زشتى آن ، زيبايى ظاهرى اش را تحت الشعاع قرار خواهد داد. امام على عليه السلام فرمود:
(شَرُّ الْقَوْلِ الْكِذْبُ)(103)
بدترين سخن دروغ است .
و نـيـز سـخـن بـايد مبتنى بر حق باشد. سخنى كه باطلى را ترويج مى كند، يا درصدد كتمان حقيقتى است ،هراندازه هم زيبا بيان شود،چون دربردارنده پيام پليدى است ،زيبا نخواهد بود.
در ماجراى جنگ صفّين وقتى خوارج گمراه ، از غوغاى حكميّت ، طرفى نبستند و حَكَم تحميلى آنان ـ ابـو مـوسـى اشـعـرى ـ در مـذاكـره بـا عـمـر و عـاص شـكـسـت خـورد، شـعـار (لا حـُكـْمَ اِلاّ لِلّه )(104) را سردادند. وقتى اين شعار خوارج به گوش اميرمؤ منان (ع ) رسيد، فرمود:
(كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا الْباطِلُ)(105)
سخن حقى است كه به وسيله آن ، باطل اراده شده است .
آثار خوش زبانى
سخن زيبا، آثار و بركات زيادى دارد و كسى كه زبان خود را به زيباگويى عادت دهد، از اين بركات ، بهره مند خواهد شد. امام زين العابدين عليه السلام پنج اثر از آن آثار را چنين بيان داشته است :
(اَلْقـَوْلُ الْحـَسـَنُ يـُثـْرِى الْمـالَ، وَ يـُنـْمِى الرِّزْقَ، وَ يُنْسى فِى الاَْجَلِ، وَ يُحَبِّبُ اِلَى الاَْهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ)(106)
كـلام زيـبـا، مـال و ثـروت را زيـاد مـى كـنـد، روزى را افـزايـش مى دهد، مرگ را به تاءخير مى اندازد، آدمى را محبوب خانواده اش مى سازد و او را وارد بهشت مى كند.
امام على عليه السلام نيز در دو روايت ، خوش زبانى را موجب ازدياد دوستان ، كم شدن دشمنان و ايمنى از سرزنشها معرّفى مى كند:
(عَوِّد لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضُوكَ)(107)
زبانت را به نرم گويى و سلام دادن عادت بده تا دوستان تو بسيار و دشمنانت اندك شود.
و نيز فرمود:
(عَوِّد لِسانَكَ حُسْنَ الْكَلامِ تَاءْمَنِ الْمَلامَ)(108)
زبانت را به زيباگويى عادت بده تا از سرزنش در امان بمانى .
بدزبانى و آثار آن
آفـتـهـا و آسـيـبـهـاى زبـان يـكـى از مـسـائل مـهمّى است كه بايد بطور جدّى به آن توجّه كرد و بـدزبـانـى يـكـى از عـمـده تـريـن آنهاست و نشانه پستى و انحطاط اخلاقى است . در لابه لاى كلمات اولياى دين و آثار روانى ، اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده تصريح شده است . حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود:
(اِيـّاكَ وَ مـا يـُسـْتـَهـْجـَنُ مـِنَ الْكـَلامِ، فـَاِنَّهُ يـَجـْلِسُ عـَلَيـْكَ اللِّئامَ وَ يـُنـَفِّرُ عـَنـْكـَ الْكِرامَ)(109)
از سخن زشت و ركيك بپرهيز، زيرا زشتگويى ، فرومايگان را در اطرافت نگاه مى دارد و عناصر شريف و بزرگوار را از گردت پراكنده مى كند.
مـتـاءسـفـانـه بـعـضـى از افـراد بـر اثـر مـعـاشـرت با اشخاص بدزبان و فحّاش ، چنان به بدزبانى و دشنام گويى خو مى گيرند، كه حتّى در ملاقاتهاى عادّى و در ضمن احوالپرسى ، سخن خود را با لغات زشت مى آميزند. به اينان بايد توجّه داد كه تمام كلماتى كه مى گويند در نـامـه عـمـلشـان ثـبـت مـى شـود و در قـيـامـت مـورد بـازخـواسـت قـرار مـى گـيـرنـد. رسول خدا(ص ) فرمود:
(مَنْ لَمْ يَحْسُبْ كَلامَهُ مِنْ عَمَلِهِ كَثُرَتْ خَطاياهُ وَ حَضَرَ عَذابُهُ)(110)
كـسـى كـه سـخـن خـود را جـزء اعمالش به حساب نياورد (و بى پروا حرف بزند)، لغزشهايش بسيار و عذابش نزديك شده است .
# مزاح و شوخى
تـوانـايـى انـسـان دربـرخـورد با دشواريهاى زندگى محدود است و خواه ناخواه در نبرد با اين دشـواريـهـا خـسـته مى شود، توان و نيرويش كاهش مى يابد و نياز به تقويت و تسكين پيدا مى كند.
بـخـش اصـــلى وجـــود آدمــى روح اوست و جسـم ، تنها قالب و مـركبـى براى آن است . ازاين رو، تغذيه و استراحت جسمى به تنهايى براى تجديد و بازيافت قواى از دست رفته كافى نيست و انسان براى آنكه بتواند بار ديگر در صحنه تلاش زندگى حضور يابد و فعّاليّت خود را از سر گيرد، بايستى از نظر روحى نيز تقويت شود.
عـوامـلى كـه در ايـن هـنـگـام مـى تـوانـنـد مـوجـب آرامـش روانـى انـسـان گـردنـد و قـواى تـحـليـل رفـته فكرى او را تجديد كنند، گوناگونند؛ خنده و شوخى يكى از مهمترين آنهاست ، چـه ايـنـكـه يكى از ويژگيهاى انسان (و فصل مميّز او از ساير حيوانات ) نيز خنده است و ديگر موجودات ، خنده ، شادى ، مطايبه و شوخى ندارند.
مزاح از ديدگاه اسلام
نـگـاهـى كـلّى بـه مـتـون اسـلامى مربوط به مزاح ، نشانگر برخوردى به ظاهر متفاوت با اين مـوضـوع اسـت . اوليـاى بـزرگـوار اسلام ، گاهى آن را ستوده و بدان فرمان داده اند و زمانى نكوهش كرده و از آن بازداشته اند. در جايى خود با فردى مزاح كرده و در جاى ديگر، به بيان پيامدها و بازتابهاى منفى آن پرداخته اند، بگونه اى كه در اوّلين نگاه ، انسان گمان مى كند نوعى تناقض در اين موضعگيريها وجود دارد، ليكن پس از جمع بندى و تعمّق به اين نتيجه مى رسـيـم كه پيشوايان معصوم اسلام شوخى و مزاح را براى انسانها بسانِ داروى شفا بخشى مى دانـنـد كـه از سويى ، مصرف بجا و محدود آن در كاستن نگرانيها، تقويت پيوند دوستى در بين افـراد جـامـعـه و تـسـكـيـن آلام روانـى آنـان سـودمـنـد و لازم اسـت و از سـوى ديـگـر، اسـتـعـمـال بـى رويـّه آن بـدون رعـايـت حدود شرعى و اخلاقى و بدون در نظر گرفتن شرايط زمـانـى و مكانى ، زيانبار و نكوهيده است . امام باقر عليه السلام ، كسى را كه در حضور جمعى مـزاح كـنـد، بـه شـرط آنـكـه بـه خـاطـر آن شـوخـى مـرتـكـب لغـزشـى نـشـود، مـحـبـوب خـداى متعال دانسته ، مى فرمايد:
(اِنّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُداعِبَ فِى الْجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ)(111)
خداوند كسى را كه در ميان جمع بدون ناسزا گويى مزاح كند، دوست مى دارد.
سيره معصومين (ع )
پـيـامـبـر بـزرگـوار اسـلام صـلى اللّه عـليـه وآله ، بـا ايـنـكـه خـود، شـاخـص ترين الگوى فـضـائل اخلاقى بود، گاه و بى گاه با بعضى افراد، شوخيهاى زيبا و نمكين مى كرد، ليكن در عـيـن حال ، پا را از چارچوب حقّ بيرون نمى نهاد و در شوخيهايش جز شاد كردن دلهاى مردم و زدودن غـبـار غـم و انـدوه از سيماى آنان ، هدف ديگرى را تعقيب نمى كرد؛ او خود در اين باره مى فرمود:
(اِنّى لاََمْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاّ حَقّاً)(112)
همانا من شوخى مى كنم ، ولى چيزى جز حق نمى گويم .
زنـى كـه او را امّ ايـمـن مـى گـفـتـنـد، خـدمـت پـيـامـبـر(ص )رسيد و عرض كرد: همسرم شما را به مـنـزل دعـوت كـرده اسـت . آن حـضـرت فرمود: شوهرت ، همان كه در چشمش سفيدى است ؟ زن (كه متوجّه منظور پيامبر صلى الله عليه وآله نشده بود.) عرض كرد: نه به خدا سوگند! در چشم او سـفـيـدى نيست . حضرت فرمود: چرا (من مى دانم !) در چشمش سفيدى است . زن دوباره عرض كرد: نه به خدا سوگند!
آن گاه حضرت با تبسّم فرمود: عنبيّه چشم همه مردم سفيد است .(113)
هـمـچـنـيـن نقل شده كه آن حضرت ، پيرزنى فرتوت را ديد كه دندانهايش ريخته بود. فرمود: آگـاه بـاشيد كه پيرزنان بى دندان ، وارد بهشت نخواهند شد. پيرزن گريان و اندوهگين شد. حـضـرت كـه مـتـوجـّه حـال او بـود، عـلّت گـريـه اش را پـرسـيـد. عـرض كـرد: اى رسول خدا! من بى دندان هستم . آن حضرت خنديد و فرمود:
(بـله ! تـو بـا ايـن حـال وارد بـهـشـت نـخـواهـى شـد.) (بـلكـه اوّل جوان مى شوى و دندانهايت مى رويد، آن گاه به بهشت مى روى .(114))
همچنين ، رسول خدا(ص ) گاهى مطلبى به خردسالان مى فرمود و سپس به شوخى مى گفت :
(لا تَنْسَ يا ذَا الاُْذُنَيْنِ)(115)
اى صاحب دو گوش ! فراموش مكن .
بديهى است اين مقدار مزاح ، نه تنها مفسده اى ندارد، بلكه سبب مى شود كه محبّت و صميميّت در بـيـن مـردم بـيـشتر شود و اندوه و ناراحتى ناشى از مشكلات زندگى ، ـ كه موجب كسالت روحى شده و نشاط و اميد آدمى را تحت تاءثير خود قرار مى دهد ـ برطرف گردد.
مـطـالعه دقيقتر سيره معصومين عليهم السلام نشان مى دهد كه آنان نه تنها خود مزاح مى كردند، بـلكـه بـرخوردشان بگونه اى بود كه ديگران نيز جراءت مى يافتند تا با آن بزرگواران شوخى كنند.
صُهَيْب از اصحاب رسول خدا(ص ) بود. او مدّتى به درد چشم مبتلا شد. روزى حضرت او را در حـال خـرمـا خـوردن ديـد. بـه او فرمود: با آنكه چشمت درد مى كند، خرما مى خورى ؟ صُهيب عرض كـرد: بـا آن طـرف كـه درد نـمـى كند، خرما مى خورم ! آن حضرت طورى تبسّم كرد كه دندانهاى ايشان مشاهده مى شد.(116)
نـُعـَيـْمـان نـيـز از يـاران شوخ طبع رسول خدا(ص ) بود. روزى عربى را ديد كه مشكى پر از عـسـل بـه هـمـراه دارد. او را درب خـانـه پـيـامـبـر(ص ) آورد و عسل را از او گرفته و به يكى از اهل خانه داد. مرد عرب را هم بر درِ خانه نشانيد و خودش رفت . پـس از مـدّتـى مـردصـدا زد: اى اهـل خـانـه ! اگـر قـيـمـت عـسـل حـاضـر نـيـسـت ، خـودِ عـسـل را بـه مـن بـرگـردانـيـد! رسـول خدا(ص )متوجّه ماجرا شده ، فورى قيمت آن را پرداخت و وقتى نعيمان را ديد به او فرمود چـرا چـنـيـن كـردى ؟ عـرض كـرد: مـن مـى دانـسـتـم كـه شـمـا عـسـل دوسـت داريـد و پـولى هـم كـه بـا آن قيمت عسل را بپردازم ، نداشتم . حضرت تبسّم نمود و اظهار ناراحتى نكرد.(117)
گـاهى نيز در اين مطايبات ، مقابله به مثل مى كردند، يعنى به شوخى كننده پاسخى مناسب مى دادند. براى مثال روزى پيامبر(ص ) و حضرت امير(ع ) خرما مى خوردند. هر خرما كه پيامبر(ص ) مـى خـورد، دانـه اش را نـزد حـضـرت امـيـر(ع ) مـى نهاد. وقتى خرماها تمام شد، همه دانه ها نزد ايـشـان بود در اين هنگام پيامبر(ص ) فرمود: هر كه دانه او بيشتر است ، پرخور است . حضرت امير(ع ) نيز پاسخ داد: هر كه خرما را با دانه خورده ، پرخور است . پيامبر(ص ) خنديد و هديه اى به ايشان داد.(118)
همچنين روزى على (ع ) در مسجد نماز مى خواند. شخصى بلند قد به شوخى نعلين آن حضرت را برداشت و در جاى بلندى نهاد و خود در كنار ستونى به نماز ايستاد، ايشان كه چنين ديد، قدرى مـكـث كـرد تا او به تشهّد نشست . آن گاه جلو آمد، ستون مسجد را برداشته و دامن لباس او را در زيـر سـتـون نـهـاد و نـعـليـن خود را برداشت و آهنگ رفتن كرد. آن مرد نماز را تمام كرد. همين كه خـواسـت بـرخـيـزد، ديـد لبـاسـش زيـر سـتـون اسـت ، بـه امـام التـمـاس كـرد تـا او را نـجـات داد.(119)
حدود مزاح و شوخى
چـنـان كه ذكر شد، مزاح و شوخى در حدّى كه موجب از بين رفتن اندوه و شاد كردن مؤ من باشد و بـه گـناه ، زياده روى ، جسارت و سخنان خلاف ادب كشيده نشود، كارى پسنديده است ؛ آنچه در اين باره از پيامبر اسلام و اولياى معصوم الهى به ما رسيده در همين محدوده است .
آنان زياده روى در مزاح را همواره نكوهش كرده و آن را نشانه جهالت ، حماقت و پستى دانسته اند. حضرت على عليه السلام ، طىّ سه سخن كوتاه به اين واقعيّت چنين اشاره مى كند:
(مـَنْ كـَثـُرَ مـِزاحـُهُ اسـْتـُحـْمِقَ(120)، مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُجْهِلَ(121)، مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُرْذِلَ)(122)
هر كس شوخى او بسيار شود، احمق ، نادان و فرومايه مى شود.
چـنـان كـه اشاره شد، مزاح بايد براى شاد كردن ديگران صورت گيرد. بنابراين ، ا گر با شـوخـى كـردن مـوجـبـات رنـجـش ديگران فراهم آيد، يا كسى مورد تمسخر قرار گيرد، ممنوع و نكوهيده است و چه بسا موجب كينه توزى و بروز دشمنى بين دوستان گردد. در اين باره نيز امام على عليه السلام فرمود:
(لِكُلِّ شَىْءٍ بَذْرٌ وَ بَذْرُ الْعَداوَةِ الْمِزاحُ)(123)
براى هر چيز بذرى است و بذر دشمنى ، مزاح است .
رعايت ادب نيز از نكات مهمّى است كه در همه حالات ، از جمله هنگام مزاح بايد به آن توجّه كرد.
پسنديده بودن مزاح ، دليل تـجـويـز جـسـارت و بى ادبى نيست . در هنگام شوخى نبايد سخنان زشت ، ركيك و دور از اخلاق اسلامى بر زبان انسان جارى شود؛ زيرا به تعبير على عليه السلام :
(سُنَّةُ الِّلئامِ قُبْحُ الْكَلامِ)(124)
زشت گويى ، شيوه فرومايگان است .