آداب معاشرت

سيد محمد مقدس نيا , محمد مهدي محمدي

- ۴ -


نكته ديگرى كه بايد به آن توجّه داشت ، اين است كه مزاح نبايد براى انسان به صورت يك عادت هميشگى درآيد، بگونه اى كه همواره دنبال بهانه اى باشد تا با كسى شوخى كند، زيرا ايـن صفت ، تصوير زننده اى از انسان در ذهن مردم ايجاد مى كند، بطورى كه مردم او را شخصى دلقك و بذله گو تصوّر مى كنند و بين شوخيها و موضعگيرى جدّى او فرقى نمى گذارند. در اين باره على عليه السلام فرمود:
(مَنْ جَعَلَ دَيْدَنَهُ الْهَزْلَ لَمْ يُعْرَفْ جِدُّهُ)(125)
هر كس شوخى را عادت خود قرار دهد، موضع جدّى او (از شوخيهايش ، باز) شناخته نمى شود.
آفات مزاح
شـوخـى كـردن بـدون رعـايـت حـدود و مـرزهـاى ياد شده ، آفاتى در پى دارد كه بعضى را به اختصار ذكر مى كنيم :
1 ـ موجب آبروريزى انسان مى شود. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
(اَلْمِزاحُ تَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ)(126)
شوخى آبرو را مى برد.
ز شوخى بپرهيز اى با خرد
كه شوخى تو را آبرو مى برد
2 ـ انسان را خوار مى كند. حضرت على عليه السلام فرمود:
(مَنْ مَزَحَ اسْتُخِفَّ بِهِ)(127)
هر كس مزاح كند، خوار گردد.
3 ـ آتش كينه را برمى افروزد و اين در جايى است كه شوخى تواءم با جسارت و توهين باشد. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:
(اَلْمِزاحُ تُورِثُ الضَّغائِنَ)(128)
شوخى ، كينه ها را در پى دارد.
4 ـ نـور ايـمـان را از دل مـى بـرد، زيـرا شـوخـى زيـاد، مـوجـب خـنـده زيـاد مـى شود و خنده زياد دل را مى ميراند و انسان را از ياد خدا و آخرت غافل مى كند. امام كاظم عليه السلام فرمود:
(اِيّاكَ وَ الْمِزاحَ فَاِنَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ ايمانِكَ)(129)
از شوخى بپرهيز كه نور ايمان را از دلت مى برد.
5 ـ شخصيّت انسان را خدشه دار مى كند. امام على عليه السلام فرمود:
(افَةُ الْهَيْبَةِ الْمِزاحُ)(130)
شوخى ، آفت هيبت است .
# رعايت شؤ ون اجتماعى
هـر چـنـد به يك معنا تمام مطالب كتاب حاضر را مى توان جزئى از بحث رعايت شؤ ون اجتماعى دانـست ، ليكن از آنجا كه بعضى از عناوين ، اهميّت بيشترى داشتند، براى هر كدام از آنها يك يا دو درس مـسـتـقـلّ در نـظر گرفته شد؛ با اين حال ، مواردى هست كه هر يك به تنهايى در حدّ يك درس نـيـسـت ، ولى تـوضـيـح مـختصرى در مورد هر كدام نيز دور از ضرورت نيست . اين موارد را كنار هم گذارده و به صورت يك درس مستقلّ مطرح مى كنيم :
پاكيزگى و آراستگى ظاهر
انـسـان بـه اقـتـضـاى فـطـرت ، جـويـاى پـاكـيـزگـى ، زيبايى ، تميزى و آراستگى است ، از ژوليدگى ، پليدى ، پلشتى و پريشانى نفرت دارد. از آنجا كه دين مقدّس اسلام منطبق بر اين فطرت الهى است ، به پيروانش دستور مى دهد تا همواره ، مظاهر زشتى و پليدى و بوهاى بد و نـفـرت انـگـيز را از خود و محيط زندگى خويش دور سازند و خود را بويژه هنگام برخورد با ديگران زينت كنند و با ظاهرى آراسته و زيبا در معرض ديد همنوعان خود ظاهر شوند.
از نـظر قرآن كريم ، استعداد درك زيبايى از جمله مواهب فطرى خداوند در روح آدمى است و وجود مـوجـودات زيـبا در جهان ، پاسخى به اين خواسته فطرى بوده و نعمتى از نعمتهاى گرانبهاى آفريدگار حكيم است .(131)
قرآن كريم در آيه اى (132) انسانها را به آراستگى و برگرفتن زينتهاى خود، هنگام رفتن به مساجد دعوت مى كند (كه البته اين توصيه منحصر به آرايش ظاهرى نبوده و زينتهاى معنوى مانند طهارت و تقوا را نيز شامل مى شود.) سپس در آيه بعد، حكم كلّى ترى را بيان كرده و نظر كسانى را كه به غلط آراستگى و زينت را، با دين و تعاليم آسمانى مغاير مى پندارند، مردود مى شمارد:
(قـُلْ مـَنْ حـَرَّمَ زيـنـَةَ اللّهِ الَّتـى اَخـْرَجَ لِعـِبـادِهِ وَ الطَّيِّبـاتِ مـِنَ الرِّزْقِ قـُلْ هـِىَ لِلَّذيـنـَ امَنُوا...)(133)
(اى رسـول !) بـگـو چـه كـسـى زيـنـت خـدا را كـه بـراى بـنـدگان خود بيرون آورده و نيز روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است ؟ بگو: اين براى كسانى است كه ايمان آورده اند.
پـيـشـوايـان عظيم الشاءن اسلام نيز در اين جهت توصيه هاى ارزشمندى به پيروان خود دارند. امام على عليه السلام فرمود:
(لِيـَتـَزَيَّنَ اَحـَدُكـُمْ لاَِخـيهِ الْمُسْلِمِ اِذا اَتاهُ كَما يَتَزَيَّنُ لِلْغَريبِ الَّذى يُحِبُّ اَنْ يَراهُ فى اَحْسَنِ الْهَيْئَةِ)(134)
آن گـونـه كـه هـر يـك از شـمـا خـود را بـراى بـيـگـانـه اى مى آرايد كه دوست مى دارد او را در برترين شكل ببيند، بايد براى برادر مسلمانش نيز خود را همان گونه بيارايد.
در سـيـره پـيـامـبـر اكـرم صـلى اللّه عـليـه وآله نـيـز آمـده است كه هرگاه ايشان قصد خروج از مـنـزل يا پذيرفتن كسى را داشت ، موى سر خود را شانه مى زد، سر و وضع خود را مرتّب مى كـرد، خـويـش را مـى آراست و براى آنكه تصوير خود را ببيند در ظرف آبى مى نگريست وقتى علّت اين امور را پرسيدند، فرمود:
(اِنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذا خَرَجَ اِلى اِخْوانِهِ اَنْ يَتَهَيَّاءَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ)(135)
خـداونـد مـتـعـال دوست دارد، هنگامى كه بنده اش به سوى برادرانش مى رود، خود را براى ديدار آنان آماده كند و بيارايد.
هزينه اى كه آن حضرت براى تهيّه عطر و بوى خوش مصرف مى كرد، از هزينه خوراكش بيشتر بـود و در شـب تـاريـك قـبـل از آنـكه با چشم ديده شود، از بوى خوشى كه از پيكر مطهرش در فـضـا پـراكـنـده بـود، شـنـاخـتـه مـى شـد.(136) از امـام بـاقـر عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه رسـول خـدا(ص )از هـر كـوى و برزنى كه عبور مى كرد، تا مدّتها بوى خوشى فـضـاى آنـجـا را مـعـطـر مـى سـاخـت بـگـونـه اى كـه مـردم مـى فـهـمـيـدنـد كـه رسول خدا(ص )از آن مكان گذشته است .(137)
در تعاليم پيشوايان اسلام ، در خصوص آراستگى ظاهر، توصيه هاى فراوانى مطرح شده كه ايـن مختصر را گنجايش همه آنها نيست . از آن جمله است ، توصيه به پوشيدن لباس پاكيزه و آراسـتـه ، شانه زدن و مراقبت از موى سر و محاسن ، پرهيز از ژوليدگى آنها، تميز نگهداشتن بدن و زدودن موهاى زايد آن ، كوتاه كردن ناخن و موى شارب و درون بينى و پرهيز از آنچه كه مـوجـب نـفـرت و كـراهـت ديـگـران مـى شـود، از قـبـيـل بـوى بـد دهـان كه ناشى از مسواك نزدن و خلال نكردن دندانهاست .(138)
از آنـچـه گـفـتـه شـد، نـتـيـجـه مـى گـيـريـم كـه اسـلام ، روى اصل آراستگى ظاهر (همچون آراستگى باطن ) تاكيد كرده است . بنابراين ، بايد توجّه داشت كه اگر مسلمانى با وضع آشفته و ظاهرى زشت و پريشان در جامعه ظاهر شود، بخصوص اگر از نـظـر شـغـلى ، وابـسـتـگـى بـه حـكـومـت اسـلامـى داشـتـه بـاشـد، وجـود او يـكـى از وسـايـل تـبـليـغ عـليـه اسـلام خـواهد بود. وارستگى از قيد ظواهر، هرگز به اين معنا نيست كه شـخـص خـود را از هرگونه آرايش ‍ ظاهرى محروم كند و بدين وسيله در نظر ديگران خوار و بى مقدار جلوه نمايد.
راه رفتن با آرامش و وقار
ديـن مـقـدس اسـلام بـراى جـزئى تـرين زواياى زندگى انسان برنامه تكاملى دارد. از جمله اين بـرنامه ها، دستوراتى است كه در مورد كيفيّت راه رفتن به پيروان خود مى دهد. قرآن كريم در مورد نشانه هاى بندگان خدا مى فرمايد:
(وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْناً...)(139)
و بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين با فروتنى راه مى روند.
و نيز راه رفتن با غرور و خودپسندى را نهى كرده و مى فرمايد:
(وَ لا تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً)(140)
با خودپسندى بر زمين راه مرو.
در جاى ديگر اعتدال و ميانه روى هنگام راه رفتن را توصيه كرده است :
(وَاقْصُدْ فى مَشْيِكَ)(141)
در راه رفتن خود ميانه رو باش .
يعنى نه چنان بى حال و كَسِل راه برو كه تو را خوار و ناتوان بپندارند و نه چنان با شتاب حركت كن كه وقار و شخصيّتت مخدوش گردد. امام على عليه السلام فرمود:
(سُرْعَةُ الْمَشْىِ يَذْهَبُ بِبَهاءِ الْمُؤ مِنِ)(142)
به تندى راه رفتن ارزش مؤ من را از بين مى برد.
امـام صـادق عـليـه السـلام نـيـز در بـيـانـى جـامـع و شـيـوا، تـصـمـيـم صـحـيح و نيّت درست را قبل از گام نهادن در هر راهى ، نشانه خردمندى دانسته ، مى فرمايد: نفس خود را از گام برداشتن بـه سـوى آنـچـه نـبـايـد بـه بـسـويـش بـروى ، بـاز دار و در حال راه رفتن پيوسته در انديشه و تفكّر باش و هرگاه به شگفتيهاى آفرينش الهى برخوردى ، از آنـهـا پـندگير. در رفتن به هر سويى بى باك مباش و ناز و تكبّر راه مرو و چشمانت را از نـگريستن به سوى آنچه شايسته دينت نيست ، باز دار (چشم چرانى مكن ) و بسيار خدا را ياد كن كـه در خـبـر آمده است : مكانهايى كه تو در آن به ياد خدا بوده اى ، روز واپسين به نفع تو در نزد خدا گواهى مى دهند و برايت از او طلب بخشش خواهند كرد، تا تو را وارد بهشت گردانند. و نـيـز با ديگران در راه بسيار سخن مگوى كه نشانه بى ادبى است . بدان كه بسيارى از راهها كمينگاهها و تجارتخانه هاى شيطان است ، پس از شرّش ايمن مباش و رفتن و بازگشتن خود را در اطاعت خدايت بگذران ، زيرا تمام حركاتت در نامه عملت نوشته خواهد شد.(143)
احترام به حقوق ديگران
انسان موجودى اجتماعى است و در كنار ساير همنوعانش به صورت دسته جمعى زندگى مى كند. بـقـا و تـداوم زنـدگـى اجـتماعى در گرو وجود پيوندى نيرومند ميان آحاد جامعه از طريق محبّت ، تفاهم و احترام متقابل است .
از ايـن رو، آدمـى در زنـدگـى اجـتـماعى خود ناگزير است آنچه را كه از مردم انتظار انجام آن را دارد، خـود مـقيّد به رعايت آن باشد و با مردم آن گونه رفتار كند كه توقّع دارد با وى رفتار شـود؛ اگر راستى و درستى را خوش دارد، وفادارى و پايبندى به عهد و پيمان را مى پسندد و دوسـت دارد جـان ، مـال ، آبـرو و نـامـوسـش مـحـتـرم بـاشـد. اگـر از بخل و كينه و حسد ديگران نسبت به خودش بيزار است و از مردم انتظار خيرخواهى و احسان دارد و دوست دارد ديگران اعمال او را حمل به صحّت كنند و به او خوشبين باشند، اگر تعدّى و تجاوز ديگران به حقوقش را (هر چند اندك باشد) زشت و نكوهيده مى داند و حتّى وقتى در صف نانوايى ، آرايـشـگاه ، اتوبوس ، بانك و صندوق فروشگاه و غيره به نوبت او تجاوز مى شود، زبان به اعتراض مى گشايد.
اگـر مـتـوقـّع اسـت كـه ديـگـران بـه حـقـوق او احـتـرام گـذارنـد و بـرايـش ارزش قـائل شـونـد، خـود نـيـز بايد در اين امور پيشقدم بوده و حقوق ديگران را محترم شمارد و ارزش آنان را حفظ كند.
قـرآن كـريـم ، انـجـام نـدادن وظـايف اجتماعى را از سوى فرد، همراه با انتظار انجام آن از سوى اجتماع ، نكوهش ‍ فرموده و آن را نشانه بى خردى انسان مى داند و مى فرمايد:
(اَتـَاءْمـُرُونَ النـّاسَ بـِالْبـِرِّ وَ تـَنـْسـَوْنَ اَنـْفـُسـَكـُمْ وَ اَنـْتـُمْ تـَتـْلُونَ الْكـِتـابَ اَفـَلا تَعْقِلوُنَ)(144)
آيـا مردم را به نيكى وامى داريد و خود را فراموش مى كنيد در حالى كه كتاب خدا را تلاوت مى كنيد. آيا عقل خود را به كار نمى گيريد؟
پس بايد دانست كه جامعه بر عهده هر يك از اعضاى خود حقوقى دارد كه همگى به اداى آن موظفند و عـمل به آنچه آدمى ، خود انتظار انجام آن را از ديگران دارد، پايين ترين درجه آن است . از امام صـادق عـليـه السـلام دربـاره حـق مـؤ مـن بـر مـؤ مـن سـؤ ال شد، آن حضرت فرمود:
(...اَيْسَرُ حَقٍّ مِنْها اَنْ تُحِبَّ لَهُ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهُ لَهُ ما تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ...)(145)
كـمترين ميزان حقوق برادرت بر تو آن است كه آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى او نيز دوست بدارى و آنچه را براى خودت نمى پسندى ، براى او نپسندى .
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند
نگاهدار سر رشته تا نگهدارد(146)
حضور در مجامع عمومى
گـفـتـيـم كـه انـسـان مـوجـودى اجـتـماعى بوده ، ناگزير است براى تداوم حيات خود با ديگران رابطه برقرار كند. اسلام نيز آيينى بشردوست و اجتماعى است ، بگونه اى كه مى توان گفت : مـاهـيـّتـى اجـتـمـاعـى دارد. اغـلب فـروع ديـن و دسـتـورات اسـلام از قـبـيـل خـمـس ، زكـات ، حج ، جهاد، امر به معروف ، نهى از منكر و نيز بسيارى از ارزشهايى كه اسـلام آنـهـا را تـرويـج مـى كـنـد همچون خيرخواهى ، نوع دوستى ، حسن ظنّ، وفادارى ، گذشت ، ايـثـار، درسـتكارى ، راست گويى و ...همگى برنامه ها و ارزشهايى اجتماعى هستند. امورى مانند نـمـاز و روزه نـيـز، هـرچـنـد بـظـاهـر جـنـبـه فـردى در آنـهـا مـطـرح اسـت ، بـا ايـن حال تشريفات و آثار اجتماعى آنها مورد تاءكيد و توجّه قرار دارد.
ايـنكه به خواندن نماز، بطور همزمان (در اوّل وقت ) و به جماعت و در مسجد تشويق شده ايم ، و ايـنـكـه هـفـتـه اى يك بار بايد همه نمازهاى جماعت را كه تشكّلهاى كوچك اسلامى در محلّه هاست ، تـعـطـيـل كـرده و جـمـعـيّت نمازگزار، در مصلاّى جمعه حاضر شوند و اينكه روزه رمضان را همه بـايـد هـمـزمان بگيرند، يعنى با هم امساك كنند و با هم افطار نمايند همه و همه بيانگر ارزش والايـى اسـت كـه اسـلام بـراى اجـتـمـاعـات مـتـشـكـّل اسـلامـى قائل است .
با اندكى دقّت در آنچه گفته شد، در مى يابيم كه تقكّر و ايده انزوا طلبى و گوشه گيرى از مـجـامـع مردمى و دورى جستن از اجتماعات مسلمانان و اكتفا به پاره اى از عبادات فردى ، نوعى عـافـيت طلبى و به معناى شانه خالى كردن از زير بار مسؤ وليت اجتماعى اسلام است و هرگز مورد پسند و پذيرش خداوند متعال و اولياى بزرگوار اسلام نيست .
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
(اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ يَكْتُبْ عَلَيْنَا الرُّهْبانِيَّةِ، اِنَّما رُهْبانِيَّةُ اُمَّتِى الْجِهادُ فى سبيلِ اللّهِ)(147)
همانا خداوند تبارك و تعالى انزوا و دير نشينى را بر ما مقرّر نكرده ، رهبانيّت امت من جهاد در راه خداست .
مـدّتـى بـود كـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه وآله ، يكى از اصحاب خود را ملاقات نمى كرد. روزى حـالش را جويا شد، او را به حضور پيامبر(ص ) آوردند. حضرت علّت غيبت او را پرسيد: مـرد ضـمـن اظـهـار دلتـنـگـى از مـعـاشـرت بـا مـردم گـفـت : (اى رسـول خـدا! تصميم دارم بالاى كوهى روم و از مردم دورى گزينم و با خداى خويش خلوت كنم و او را عبادت نمايم .) پيامبر(ص )او را از اين كار بازداشت و فرمود:
(لَصـَبـْرُ اَحـَدِكُمْ ساعَةً عَلى مَا يَكْرَهُ فى بَعْضِ مَواطِنِ الاِْسْلامِ خَيْرٌ مِنْ عِبادَتِهِ خالِياً اَرْبَعينَ سَنَةً)(148)
هـمـانـا يـك سـاعـت پـايـدارى شـمـا بـر امـرى نـاخـوشـايـند در بعضى از صحنه هاى اسلام ، از چهل سال عبادت در خلوت بهتر است .
پـس بر ماست كه حضور فعّال در صحنه هاى اجتماعى اسلامى را وظيفه شرعى خود بدانيم ، در اوقـات نـماز مساجد را پُر كنيم ، در نمازهاى پرشكوه جمعه شركت كنيم . حضور در راهپيماييهاى قـدس و 22 بـهـمـن را جـدّى بـگـيـريـم ، در تشييع جنازه مؤ منان و مجالس ترحيم و يادبود آنان حـاضـر شـويـم ، در حـوادث و پـيـشـامـدهـاى غـيـر مـتـرقـّبـه از قـبـيـل سيل و زلزله با خلوص و فداكارى به يارى آسيب ديدگان بشتابيم و طورى در اين دنيا زندگى كنيم ، كه وجود ما منشاء خير و بركت براى مردم باشد، و مرگ ما نيز براى آن ضايعه اى غير قابل جبران ، تلقّى گردد.
صاحبدلى به مدرسه آمد ز خانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طريق را
گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختيار كردى از آن ، اين فريق را
گفت آن گليم خويش ، به در مى برد ز موج
وين ، جهد مى كند كه بگيرد غريق را(149)
بزرگداشت پيران و سالخوردگان
علاوه بر آنكه در يك جامعه اسلامى ، تمام آحاد مردم ، هم خود محترمند و هم موظّف به رعايت احترام ديگران هستند، از ديدگاه اسلام گروهى از مردم از احترام و تعظيم ويژه اى برخوردارند، پيران و سالخوردگان از اين گروهند. روايات اهل بيت عليهم السلام ، اين واقعيت را در قالب تعبيرات لطـيـفـى هـمـچـون اجـلال ، تـوقـيـر و تـعـظـيـم بـيـان مـى كـنـد، كـه هـمـگـى دليـل بـر اهـمـيـّت خاصّ موضوع بوده و بيانگر ارزش والايى است كه اسلام براى اين قشر از جامعه قائل است . رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
(مِنْ اِجْلالِ اللّهِ اِجْلالُ ذِى الشَّيْبَةِ الْمُسْلِمِ)(150)
تـجـليـل و احـتـرام مـسـلمـان سـالخـورده و سـپـيـد مـوى در شـمـا تجليل از خداوند متعال است .
امـام صـادق عليه السلام نيز بى تفاوتى در گراميداشت سالمندان را موجب خروج از راه و رسم خاندان پيامبر(ص )مى داند و مى فرمايد:
(لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبيرَنا... .(151))
آنكه بزرگسالان ما را احترام نكند، از ما نيست .
و نيز مى فرمايد:
(عَظِّمُوا كِبارَكُمْ)(152)
سالمندان خود را ارج نهيد و بزرگ شماريد.
از تـعـبـيـرات بـه كـار رفـتـه در احاديث بالا و مانند آنها براحتى مى توان دريافت كه رابطه افـراد جـامـعـه بـا سالخوردگان نه تنها بايد بر اساس احترام متعارف باشد، بلكه بايد از شـكوه و كيفيّتى والا برخوردار باشد، به شكلى كه انسان از اين رهگذر، خود را براى تعظيم و اجلال الهى آماده كرده و مقدّمات خضوع و فروتنى خود را در پيشگاه ذات اقدس الهى به ظهور برساند.
# عدالت در برخوردهاى اجتماعى
بـخـشـى از عـدالت ، در زمينه آفرينش جهان و رابطه خداوند با موجودات عالم ـ بويژه انسان ـ تـجـلّى مـى كـنـد و مى توان از آن به (عدل الهى ) ياد كرد و منظور از آن ، ايمان آوردن انسان است به آنچه كه حق شمرده مى شود. بخش ديگرى از آن نيز مربوط به بشر است كه آن به دو صورت ، عدالت فردى و اجتماعى بروز مى كند.
(عدالت فردى ) شامل رابطه انسان با خداوند مى شود و به اين معناست كه انسان كارى را كه مـايـه سـعـادت اوست ، انجام دهد و از كارى كه مايه شقاوت و بدبختى اوست ، بپرهيزد و در اين زمينه ، مغلوبِ هواى نفس ‍ خود نگردد.
(عدالت اجتماعى ) نيز رابطه مردم با يكديگر را در بر مى گيرد و به اين معناست كه انسان هـر كـس را در جـايى كه از نظر عقل ، شرع ، يا عرف مستحق است قرار دهد؛ نيكوكار را به خاطر احـسـانـش نيكى كند و بدكار را به دليل بدى اش عقاب نمايد، حق مظلوم را از ظالم بستاند و در اجراى قانون ، تبعيض و استثنا قائل نشود.(153)
خـداونـد مـتـعال عدالت اجتماعى را به عنوان يك اصل ضرورى و خدشه ناپذير مطرح كرده ، مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسانِ)(154)
همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد.
ظـاهر سياق آيه نشان مى دهد كه منظور از عدالت ، عدالت اجتماعى است ؛ به اين معنى كه با هر يـك از افـراد اجـتـمـاع بـگـونـه اى رفـتـار شود كه مستحق آن است و در جايى قرار داده شود كه سـزاوار آن اسـت . ايـن يـك ويـژگـى اجـتـمـاعـى اسـت كـه شامل تمام مكلّفين مى شود و خداى سبحان همه افراد جامعه را به برپايى عدالت فرمان مى دهد و لازمـه چـنـيـن امرى آن است كه امر، به تمام افراد تعلق گرفته باشد. بنابراين ، هم جامعه ماءمور به اجراى اين حكم است و هم حكومت كه عهده دار اداره آن است .(155)
امير مؤ منان صلوات الله عليه در توضيح چنين عدالتى مى فرمايد:
(جـَعـَلَ اللّهُ سـُبـْحـانـَهُ الْعـَدْلَ قـَوامـاً لِلاَْنـامِ وَ تـَنـْزيـهـاً مـِنَ الْمـَظـالِمِ وَالاْ ثـامِ وَ تـَسـْنـِيـَةً لِلاِْسْلامِ)(156)
خـداونـد سـبـحـان ، عـدالت را موجب استوارى مردم ، پاكى از ستمها و گناهان و مايه سرافرازى اسلام قرار داد.
عـدالت اجـتـمـاعـى دامـنـه گسترده اى دارد و عدالت در برخوردهاى اجتماعى كه به آداب معاشرت اجـتـمـاعـى انـسـانـهـا بـرمـى گـردد، بـخـشـى از آن اسـت . عـدالت در بـرخـوردهـاى اجـتـمـاعـى شـامـل رفـتـار مـنـصفانه و عادلانه انسان نسبت به اهل خانه ، برادران دينى ، همسايگان ، ارباب رجـوع و ...مـى شـود؛ بـه اين معنا كه انسان در اين گونه برخوردها به حق خود راضى باشد. بـه هـيـچ كـس سـتـم نـورزد و حـقـوق خانواده ، همسايگان و برادران دينى را بقدر توان ، محترم شمرده ، ادا نمايد.
فطرت عدالتخواه
انـسـان بـطـور طـبـيعى و فطرى و براساس عقل و انديشه ، خواهان عدالت است ؛ زيرا بخوبى درك مـى كند كه گرفتن حق خويش ، اداى حق ديگران و برخورد عادلانه در تمامى كارهاى فردى و اجـتـمـاعـى ، امـرى پـسـنـديـده و در مـقـابـل ، سـتـم بـه ديـگـران ، پايمال كردن حقوق ضعيفان و تبعيض در قانون ، زشت و نكوهيده است .
عـلى عـليـه السـلام كـه خـود، شـهـيـد راه عـدالت اسـت ، رفـتـار عـدالت آمـيـز را از نـشـانـه هاى عقل دانسته ، مى فرمايد:
(مِنْ عَلاماتِ الْعَقْلِ، اَلْعَمَلُ بِسُنَّةِ الْعَدْلِ)(157)
از نشانه هاى عقل ، رفتار به روش عادلانه است .
عـلامـه طـبـاطـبايى (قدس سره ) فطرى بودن عدالتخواهى در انسان را مورد تاءييد قرار داده ، دليل آن را چنين بيان مى كند:
(عـدالت ، مـسـاوى بـا حـُسـن و لازمـه آن اسـت ؛ زيـرا حـُسـن ، چـيـزى جـز آنـچـه كـه نفس به آن مـيل مى كند و به سويش جذب مى شود، نمى باشد و قرار دادن هرچيز در جايى كه سزاوار است قـرار داده شـود از جـمـله امـورى اسـت كـه انـسـان بـه آن تـمـايـل داشـتـه و بـه خـوبى اش اعتراف دارد و در صورتى كه به عدالت رفتار نكند ـ اگر كـسى او را در اين مورد سرزنش كند ـ پوزش مى طلبد و در اين مساءله دو نفر هم اختلاف ندارند. اگـر چـه مـردم بـه دليـل تـفـاوت روشـشـان در زنـدگـى ، اخـتـلاف زيـادى در مـصـاديـق آن دارند.)(158)
بـنـابـرايـن ، عـدالتـخـواهـى ، يـك امـر فـطـرى بـوده ، عـقـل نـيـز آن را گـواهـى و تـاءيـيـد مـى كـنـد و بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه در طـول تـاريـخ هـر از چـنـد گـاهـى ، سيل انسانها در پى مناديان واقعى عدالت به حركت و خروش در مى آيند و انقلاب و دگرگونى اسـاسـى در اركان جامعه ، قوانين و روابط حاكم بر آن و راه و روش زندگى اجتماعى به وجود مى آورند.
نشانه هاى عدالت
جـامـعـه انـسـانـى از افـراد مختلف با ويژگيهاى اخلاقى و روحى خاص و نيازهاى گوناگونى تـشـكـيـل شده و روشن است كه در زندگى اجتماعى ، برخورد افكار، منافع و ...پيش مى آيد. در ايـن بـرخـوردهـاسـت كـه بـايـد عـدالت بـه مـفـهـوم اجـتـمـاعـى و اخـلاقـى آن بـه نـيـكـوتـريـن شـكـل رعـايـت شـود، تـا افـراد جـامـعـه با آرامش ، اعتماد و علاقه مندى به يكديگر؛ مسير رشد و تعالى را طى كنند.
بـر ايـن اساس ، انسان عادل كسى است كه در برخوردهاى اجتماعى و در رفتار با ديگران ، به عـدالت پـايـبـنـد بـاشـد، وظـيـفـه خـود را نـسبت به ديگران به خوبى انجام دهد، با هر فردى رفـتـارى در خـور شـاءن او داشـتـه ، حـق ديـگـران را ادا كـنـد و از كـوچـكـتـريـن تـوهـيـن ، دل آزارى و سـتم ، دورى جويد. آراسته شدن افراد جامعه به اين ويژگيهاى برجسته كه حاكى از عـدالت آنـان اسـت ، مـوجب مى شود كه فعاليتهاى اجتماعى با همكارى و همدلى بيشترى انجام پذيرد.
عـلى عـليـه السـلام در ضمن نامه اى به يكى از واليان خود با تاءكيد بر عدالت در برخورد با ديگران به نشانه هاى آن اشاره كرده ، مى فرمايد:
(وَاخـْفـِضْ لِلرَّعـِيَّةِ جـَنـاحَكَ وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ اءَلِنْ لَهُمْ جانِبَكَ وَ اسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّخْطَةِ وَالنَّظـْرَةِ وَالاِْشـارَةِ والتَّحـِيَّةِ حـَتـّى لايـَطـْمـَعَ الْعُظَم اءُ فى حَيْفِكَ وَ لا يَيْاءَسَ الضُّعَفاءُ مِنْ عَدْلِكَ...)(159)
در بـرابـر مردم ، فروتن و با آنان گشاده رو و ملايم باش ؛ مساوات را حتى در گردش چشم و نـگـاه و اشـاره و سـلام نـيز رعايت كن ، تا بزرگان و صاحب نفوذان براى تجاوز بر تو طمع نكنند و ناتوانان از عدالتت نوميد نشوند.
امام صادق عليه السلام ، عادلترين مردم و نشانه عدالت آنها را چنين معرفى مى كند:
(اءعـْدَلُ النـّاسِ مـَنْ رَضـِىَ لِلنـّاسِ مـا يـَرْضـى لِنـَفـْسـِهِ وَ كـَرِهَ لَهـُمْ مـا يـَكـْرَهـُ لِنَفْسِهِ)(160)
عـادلتـريـن مـردم كسى است كه آنچه را براى خود مى پسندد، براى مردم نيز بپسندد و آنچه را بر خود روا نمى دارد، بر مردم نيز روا ندارد.
امام رضا عليه السلام از پدرانش به نقل از رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايد:
(مـَنْ عـامـَلَ النـّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يَخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَتْ عِدالَتُهُ وَ وَجَبَتْ اءخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غيبَتُهُ)(161)
كسى كه در رفتار با مردم به آنان ستم روا ندارد، در گفتارش به آنان دروغ نگويد، در وعده اى كـه به آنها مى دهد، خلاف نكند، چنين كسى جوانمردى اش تمام ، عدالتش آشكار، برادرى با او واجب و غيبت كردنش حرام است .
بـا تـوجـه به سخنان گهربار پيشوايان بزرگ اسلام در مى يابيم كه زمانى جامعه اسلامى روى سعادت و آرامش را خواهد ديد كه تمامى افراد آن به صفت عدالت ، آراسته شده و در گفتار و رفتارشان به آن پايبند باشند. در چنين جامعه اى صفا، صميميت و اعتماد در بين افراد موج مى زنـد و هـمـگـى در مـسـيـر رشـد و كـمـال و در جـهـت تـقـرّب بـه خـداى عادل به پيش مى روند.
آثار عدالت
بـرخـورد عدالت آميز افراد با يكديگر، آثار و فوايد فراوانى را براى فرد و جامعه در پى دارد. انسانهايى كه به ويژگى عدالت آراسته اند، نه تنها حق فرد را محترم شمرده و جايگاه و ارزش او را حـفظ مى كنند، بلكه در سايه عدالت همگانى ، حقوق يكديگر را رعايت كرده ، به دور از هـرگـونـه افـراط و تـفـريـط در رفـتـار و گـفـتـار و در مـسـيـر تـرقـى و تكامل مادى و معنوى به پيش خواهند رفت .
جامعه اى كه مردمش ظلم نمى كنند، دروغ نمى گويند، به وعده هايشان وفا مى كنند، بطور قطع مورد لطف و محبت پروردگار و نعمتهاى بى كرانش قرار خواهند گرفت .
امير مؤ منان صلوات الله عليه فزونى بركات در جامعه را نتيجه پايبندى به عدالت مى داند:
(بِالْعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَكاتُ)(162)
عدالت موجب زياد شدن بركتهاست .
و نيز به كسى كه با مردم به عدالت رفتار كند، وعده رحمت الهى مى دهد:
(مَنْ عَدَلَ فِى الْبِلادِ نَشَر اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ)(163)
كـسـى كـه در شـهـرهـا (در مـيـان مـردم ) به عدالت رفتار كند، خداوند رحمتش را بر او منتشر مى سازد.
همچنين بالا رفتن قدر و منزلت فرد را نيز از جمله آثار برخوردهاى عادلانه قلمداد مى كند:
(مَنْ عَدَلَ عَظُمَ قَدْرُهُ)(164)
كسى كه به عدالت رفتار كند، قدر و منزلتش نزد مردم بالا مى رود.
امام رضا عليه السلام اجراى عدالت را موجب ادامه يافتن نعمتهاى الهى مى داند:
(اِسْتِعْمالُ الْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ مُؤَذِّنٌ بِدَوامِ النِّعْمَةِ)(165)
به كار بردن عدالت و احسان ، از پايدارى و دوام نعمت خبر مى دهد.
بـا تـوجـه بـه آيـات و روايـات ارائه شـده ، روشن مى شود كه هر انسان مسلمانى بايد داراى ويـژگى عدالت باشد و در برخورد با ديگران ، گفتار و رفتار عادلانه اى را در پيش گيرد، تـا جـامـعـه از آثـار و بـركـات ارزشمند آن بهره مند شود و به جاى ستم ، كينه ، حسد، انتقام و ...بـذر دوستى ، صداقت ، اعتماد و اطمينان در قلبها پاشيده شده ، بارور گردد و تمامى افراد جامعه از اين طريق ، در سايه عدالت الهى قرار گرفته ، از آن چشمه فياض ، سيراب شوند.
# نظم و انضباط
هـسـتـى عـالم بر پايه نظم استوار است ؛ هر پديده اى در دستگاه آفرينش جاى خاصّى داشته ، نقش ويژه اى را عهده دار است ؛ كرات آسمانى با سرعتى حساب شده و دقيق ، در مدار معيّنى حركت مى كنند، فصلهاى سال و شب و روز با نظم شگفت آورى در پى هم مى آيند و هر چيزى به اندازه و كيفيت مناسبى آفريده شده است . خداوند مى فرمايد:
(اِنّا كُلَّ شَىْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ)(166)
ما همه چيز را به اندازه آفريديم .
اهميت نظم و انضباط در زندگى بشر
نـظم شگفت آور عالم هستى كه هر انديشمند را به حيرت وا مى دارد، معلولِ تدبير خداوند حكيم و مـدبـّر اسـت ؛ خداى حكيم و توانايى كه نظم را در دستگاه پهناور و عظيم آفرينش مقرر داشته ، در زندگى فردى انسان و روابط اجتماعى او نيز آن را مى پسندد.
قرآن كريم ، علاوه بر تشريح چگونگى نظم حاكم بر جهان و استناد آن به وجود آفريننده اى دانـا و حـكـيـم ، حاوى دستورات و برنامه هاى انسان ساز براى بندگان خدا و اجتماع بشرى در جهت نظم بخشيدن و سامان دادن به افكار، اعتقادات ، گفتار و كردارشان است .
امير مؤ منان صلوات الله عليه در اين باره مى فرمايد:
(اَلا اءِنَّ فـيـهِ عـِلْمَ مـا يـَاءْتـى وَالْحـَديـثَ عـَنِ الْمـاضـى وَ دَواءَ دائِكـُمْ وَ نـَظـْمَ مـا بَيْنَكُمْ)(167)
هـمـانـا در قـرآن ، دانـش آينده ، اخبار گذشته ، داروى درد شما و [آيين ] نظم و انضباط ميان شما، نهفته است .
تـمـامـى آيـاتـى كـه دربـاره قـوانـيـن و مـقـرّرات حـاكـم بـر فـرد و جـامـعـه اسـلامـى نـازل شده ، برقرار كننده نظم و انضباط در زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان است . اين آيات نـشـان مـى دهـد كه اسلام همواره پيروان خويش را به داشتن يك برنامه صحيح و منظّم دعوت مى كـنـد و از آنـان مـى خـواهـد كه به اصول و موازين دين پايبند بوده ، طبق برنامه اى كه خداوند برايشان تنظيم كرده ، زندگى كنند.
اوليـاى بـزرگـوار اسـلام ، رعـايـت نـظـم و انـضـبـاط در كـارهـا را از جـمـله مـهـمـتـريـن مسائل در زندگى انسان شمرده ، آن را مورد تاءكيد قرار داده اند.
عـلى عـليـه السلام در ضمن وصيتنامه اى خطاب به دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مى فرمايد:
(اءوُصـيـكـُمـا وَ جـَمـيـعَ وَلَدى وَ اَهـْلى وَ مـَنْ بـَلَغـَهُ كـِتـابـى بـِتـَقـْوَى اللّهِ وَ نـَظـْمـِ اَمْرِكُمْ)(168)
شـمـا و هـمـه فـرزنـدانم و هر كس كه نامه ام بدو رسد، به ترس از خدا و نظم در كارهايتان ، سفارش مى كنم .
امام خمينى قدس سره نظم را از واجبات الهى دانسته ، مى فرمايد:
(و البـتـه بـايـد هـمـه امـور بـر نـظـام و نـظـم بـاشـد، ...حـفـظ نـظـم از واجـبـات الهـى اسـت .)(169)
از سوى ديگر، نگاهى گذرا به حجم انبوه كتابهاى قوانين و مقرّرات و سرمايه گذارى عظيمى كـه در امر قانونگذارى و تنظيم و اجراى آن شده و مى شود و اهميتى كه ملتهاى جهان به اجراى نـظـم و قـانـون در كـارهـاى خـود مى دهند، ضرورت نظم و انضباط در زندگى فردى و اجتماعى بشر را بيش از پيش آشكار مى سازد.
نظم در برنامه هاى دينى
اسلام به عنوان دينى جامع و جهانى ، بر برنامه ريزى در زندگى فردى و اجتماعى پيروانش تـاءكـيـد كـرده ، بـه آنـان سـفارش مى كند كه تمامى كارهاى خود را طبق برنامه و بطور منظّم انجام دهند و از بى نظمى بپرهيزند. در همين زمينه ، مهمترين احكام و مقرّرات خود را با نظم حاكم بـر جـهـان ، هـمـاهـنـگ سـاخـته ، مسلمانان را به رعايت دقيق آن فراخوانده است ، تا آنجا كه آنان بايستى اوقات نمازهاى روزانه را با توجه به گردش منظم منظومه شمسى و حركت زمين تعيين كنند، بطورى كه (براى مثال ) اگر نماز ظهر را حتّى يك دقيقه پيش از رسيدن نيمروز يا نماز صبح را پيش از طلوع فجر اقامه كنند، از ايشان پذيرفته نيست .